25 مرداد 1399
رشت بین دو کودتا
در آخرین روزهای مرداد 1332 دو کودتا عـلیه دولت دکـتر مـحمد مصدق (1261-1345 ش)انجام گرفت؛اولی در 25 مرداد،که با شکست روبرو شد و نتیجه نبخشید و دومی در 28 مرداد،که دولتـ مصدق را برانداخت و با پیروزی آن،فضل اللّه زاهدی، عامل کودتا،روی کار آمد و دولت نظامی تشکیل داد.
بـه نوشته برخی ازنویسندگان،طـرح بـراندازی دولت مصدق،که به دولت ملی شهرت گرفته بود، برنامهای بود،که چند ماه پیش از مرداد 1332 شروع شده،در تیر و اسفند 11331نیز آزموده شده؛لیکن توفیقی به دست نیاروده بود.مصدق با پشتیبانی بـرخی از قشرهای مردمی و روحانیون و رجال سرشناس واحزاب متعدد توانسته بود،مطمئنتر ازپیش،به کارخود ادامه دهد؛ولی در جریان ملی شدن صنعت نفت، با برخورداری از حمایت و همراهی قابل توجه آیت اللّه کاشانی،رهب رمـذهبی نـهضت،توانسته بود،به موفقیتهایی دست یابد و اقدامات چشمگیری را انجام دهد.اینبار،که پس از 30 تیر 1331،به خواست مردم روی کار آمده بود،قوانین جدیدی را به تصویب مجلس شورای ملی رسانید که برخی از آنـها،قـدرت شاه و دربار را بسیار محدود میساخت و توان اجرایی و نظارت نخستوزیر،در امور کشور را فوق العاده افزایش میداد؛به طوری که«از سال 1304 ش به اینسو،چنان قدرت فراوانی در دست نخستوزیر و چنان قدرت انـدکی در دسـتهای شاه سابقه نداشت.»2
اما این قدرت بیسابقه،عمر زیادی نکرد.در دی 1331،مصدق از مجلس شورای ملی تقاضا کرد تا مدت زمان ماده واحدهای3را که در مرداد همان سال تصویب کرده بـود،دوازدهـ مـاه دیگر تمدید کند.هرچه لایـحه پیـشنهادی مـصدق،مبنی بر تمدید زمان ماده واحده مزبور، در ابتدا با دو فوریت در 23 دی 1331 به تصویب نمایندگان مجلس رسید،اما کشمکشهایی را میان فراکسیونهای داخلی مـجلس بـه وجـود آورد و تظاهراتی را در تهران و شهرهای دیگر به راه انداخت.از سـوی دیـگر،وقایعی نظیر قتل سرتیپ محمود افشار طوس رئیس شهربانی و رسیدگی به متهمین آن و نیز 9 اسفند(حمله به مصدق)،بر تـشنجات خـیابانی دامـن زد و برخی از نمایندگان در مجلس شورای ملی نسبت به عملکرد دولت مصدق و جـبهبه ملی،که طرفدار او بود،نطقهای اعتراضآمیزی را ایراد کردند.سرانجام با استعفای دستهجمعی نمایندگان فراکسیون نهضت ملی و به تـبع آن 25 نـماینده دیـگر،شمار نمایندگان برای تشکیل جلسه،به حد نصاب لازم نرسید و در اواسط مـرداد 1332،هـفدهمین دوره مجلس شورای ملی منحل گردید.
شکاف میان دولت مصدق و برخی از طرفداران او،همانند آیت اللّه کاشانی از یـک سـو و فـعالیت زیرزمینی افسران ناراضی4از سوی دیگر دولت دکتر محمد مصدق را در سراشیبی قرار داد و زمان پایـان کـار او را نـزدیکتر نمود.5افزون بر این دولتهای انگلیس و آمریکا میکوشیدند که هرچه زودتر کار دولت مصدق پایـان یـابد تـا هردو به هدف عمده خود،که در آن مشترک نیز بودند،دست یابند.
1-خطر نـفوذ و گـسترش کمونزم در خاورمیانه،بهویژه درا یران،که با سیاستهای استعماری آنان همخوانی نداشت. 2-استفاده از عـواید فـروش نـفت ایران که در زمان دولت مصدق ملی شد و از دستشان دور مانده بود.6
به همین منظور،انگلیس،کـه چـند ماه پیش(10 آبان 1331)نمایندگان سیاسیاش از ایران اخراج شده بودند،به آمریکا نزدیکتر شـد و بـرای عـملی ساختن طرح براندازی دولت ایران،با آمریکا به همکاری پرداخت.
در اواخر تیر 1332،کرمیت روزولت مأمور سازمان سـیا (CIA) ، از طـریق مرز عراق به ایران آمد و در تهران با سرلشگر فضل اللّه زاهدی،که شـخصیت بـرجسته «کـمیته نجات وطن»7و از نظامیان ناراضی دوران دولت مصدق بود،مخفیانه دیدار کرده،او را از مأموریت خود آگاه ساخت.وی که از طـرف سـازمان تـبوع خود مأمور تأمین هزیه مالی کودتا(8)و احتمالا حاصل طرح آن نیز بوده،بـه تـوصیه نورمن شوارتسکف آمریکایی،فرمانده ژاندارمری ایران (48-1942/27-1321 ش)و به تلاش برادران رشیدیان،عاملان پرنفوذ انگلیس در ایران،با مـحمد رضـا پهلوی،ملاقاتی انجام داد و برای پشتیبانی از کودتا،موافقت شاه را،که چندان از زاهدی،بـه عـنوان عامل و فرمانده کودتا حمایت نمینمود، کسب کـرد.9
شـب 24 مـرداد 1332،سرهنگ نعمت اللّه نصیری،فرمانده گارد شاهنشاهی کـه در کـمیته نجات میهن با زاهدی همپیمان شده بود،دو فرمان جداگانه را تسلیم مصدق کرد:یـکی عـزل مصدق از نخستوزیری و دیگری انتصاب سـرلشگر فـضل اللّه زاهدی بـه جـای او.ولی رئیـس ستاد ارتش،سرتیپ تقی ریاحی،کـه از طـرفداران و معتمدان مصدق بود،و پیشتر از کودتا (احتمالا توسط حزب توده)آگاهی داشت پس از تـمامی بـا مصدق-که او نیز،به دلیل نـاهمخوانی خطوط و سفیدی محل امـضای فـرمانها،آنها را ساختگی تشخیص داده بود10- دسـتور داد نـصیری و نیروهای گارد شاهنشاهی همراه او را بازداشت کنند. بدینگونه کودتای 25 مرداد شکست خورد و عده بـسیاری،کـه مظنون به دست داشتن در آن بـودند دسـتگیر و بـازداشت شدند.زاهدی پنـهان شـد و از مهلکه جان سالم بـه در بـرد.شاه نیز که چند روز پیش،به همراه همسرش،ثریا به رامسر رفته بود و«یـک دوره مـعالجه تفریحی»را در آنجا سپری مینمود،پنهانی از راه بـغداد بـه رم گریخت.
شـکست کـودتا تـا اندازهای،محبوبیت مضاعفی را بـرای محمد مصدق و دولت او به ارمغان آورد و موجب گردید که بسیاری از شهرهای کشور به صحنه اجتماعات و تظاهرات گـسترده بـه نفع او تبدیل شود.به نوشته بـسیاری از مـنابع،در راهـاندازی تـظاهرات،حـزب توده،حزب ایـران و جـبهه ملی و چند حزب دیگر نقش اساسی و تعیینکنندهای داشتند.
گاهی نیز میان دستههای مخالف،درگیریهایی رخ میداد کـه بـرای نـمونه میتوان از زد و خورد بین افراد حزب پان ایرانیست و مـخالفان آنـها،در مـیدان بـهارستان تـهران در 27 مـرداد نام برد.در این درگیری،عدهای مجروح شدند و محل حزب نیز مورد حمله قرار گرفت و به غارت رفت.11
روزنامه باختر امروز،که تقریبا ارگان دولت مصدق،به شمار مـیرفت،فعالیت گستردهای از خود نشان میداد و مقالههای بسیار تندی علیه محمد رضا و سلطنت پهلوی چاپ و منتشر میساخت.
همو بود که با انعکاس اخبار مربوط به تظاهرات خیابانی در روزهای 25 تا 27 مرداد،«تـغییر رژیـم پهلوی و استقرار جمهوری دمکراتیک»را مطرح کرد.12تظاهرکنندگان،که گاهی با سخنرانی برخی افراد،تهییج و تحریک نیز میشدند،از حمله به مکانهایی که مظنون به طرفداری از شاه یا سلطنت بودند،دریـغ نـمیکردند.از آن جمله، عکاسخانه«ساکو»در ابتدای خیابان نادری(جمهوری اسلامی فعلی) بود که تظاهرکنندگان به دلیل اینکه عکسی از محمد رضا و همسرش را با قطع بزرگ در پشـت ویـترین آن نصب کرده بود، به داخـل آن هـجوم و کلیه لوازم ویترین و عکسهای داخل آن را از بین بردند.13
خبرهای منتشره در روزنامهها همه حاکی از برگزاری تظاهرات و اجتماعات در روزهای 25،26،27 مرداد 1332 است که بیشتر به طرفداری از مصدق انجام مـیگرفت.در بـرخی از شهرها،مانند تبریز و شـیراز،بـازارها تعطیل شده،مردم با مخابره تلگرافت به مرکز،از دولت مصدق اعلان پشتیبانی مینمودند.14در مشهد نیز،به رغم قطع جریان برق،که احتمالا برای جلوگیری از پخش اطلاعیه دولت در آن استان،انجام گرفته بـود،تـظاهرات ادامه یافته و دولت مصدق مورد حمایت آنان قرار گرفته بود.15
افزون بر تظاهرات،اقدامات دیگری هم علیه سلطنت و شاه انجام گرفت که به لحاظ تکرار آن در چند شهر دیگر دارای اهمیت اسـت.از جـمله در 26 مرداد عـدهای قصد حمله به قبر رضا پهلوی-در کنار حضرت عبد العظیم(شهر ری)-کردند که با اعزام نیروی جـدید از شهربانی محل و افزایش تعداد محافظان از هجوم به آن جلوگیری به عمل آمـد.16
آنـچه از اعـتراضهای مردمی علیه سلطنت پهلوی در فاصله شکست تا پیروی کودتا،نمود بیشتر یافت،حمله به مجسمههای محمد رضـا و رضـا پهلوی وتخریب و پایین کشیدن آنهاست که باید از آن به عنوان نمایش گسترده و عـمیق مـردم بـرای اعلان نفرت از سلطنت پهلوی یاد نمود.
به شهر تهران،در به نمایش گذاشتن این نفرت و اجـرای آن،باید از منظر جداگانه و متفاوت با شهرهای دیگر نگریست؛چرا که دستهها و احزاب مـتعدد مخالف حکومت،به عـنوانت کـانون فعالیتها،فعالانه در صحنهها حضور داشتند و به اقتصادی زمان،و به فراخور تشخیص خود وارد عمل میشدند.
در روزهای 26 و 27 مرداد،تظاهرکنندگان،در برخی از میدانهای تهران،مانند بهارستان،24 اسفند (انقلاب اسلامی فعلی)،راهآهن و خیابان پارک شهر،مـجسمههای رضا خان و محمد رضا پهلوی را پایین کشیدند کهدر برخی از آنها،ایتدا مجسمه تخریب،سپس مردم بر بالای آن،ابراز شادمانی نمودند.در برخی از نقاط شهر یورش به مجسمه به دلیل مقابله نیروهای شـهربانی و انـتظامی،چندین بار تکرار شد.به طوری که در پارک شهر حملهکنندگان، پس از آنکه وادار به عقبنشینی شدند،دوباره در محل تجمع کرده،ابتدا پردهای را که بر روی مجسمه محمد رضا بسته شده بود،آتش زدنـد،سـپس مجسمه را خراب کردند.در میادین و نقاط دیگر هم مجسمهها به همین شکل،گاهی با اندکی تفاوت،تخریب میشدند.17
برخی از روزنامهها و مجلهها مانند اطلاعات و ترقی،عکسهایی را از وقایع روز،که مردم یا در حـال پایـین کشیدن مجسمه،یا در حال ابراز احساسات و شادمانی بر روی آنها بودند،تهیه کرده،در صفحات متعدد خود چاپ کردند که در زیر برخی از آنها،جملاتی نیز قید شده بود: «ساعت یک و ربـع بـعدازظهر امـروز[26 مرداد]بعد از اینکه عدهای از اجتماعکنندگان مـتفرق شـده بـودن،عده دیگری به طرف میدان راهآهن رفته مجسمه رضاشاه را روی پایه شکسته،به زمین انداختند.»18«تودهایها مجسمه رضا شاه را سرنگون کرده،بـه جـای آنـ کبوتر صلح هوا کردند.»19
همین حوادث،بعدها از جـمله مـوارد اتهامی بود که در دادگاه،علیه مصدق مطرح شد و از وی به عنوان شخصی که دستور حمله و یا تخریب مجسمه رضا شـاه و مـحمد رضـا پهلوی را صادر کرده بود،یاد کردند.در بند 10 کیفرخواستی که در 17 بـند علیه مصدق تنظیم شده بود،آمده است:
«متهم در چهارمین جلسه بازجویی درباره یک سلسله حوادثی که در روز 26 مردادماه بـه مـنظور بـر هم زدن اساس حکومت و تاجوتخت سلطنت روی داد که از آن جمله علنا دادن شعارهای ضـد سـلطنت و شکستن و پایین انداختن مجسمههای اعلیحضرت فقید و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی،با تهیه مقدمات قبلی و با موهنترین وجـه بـوده اسـت،صریحا میگوید روز دوشنبه آقای سنجابی را خواست و به ایشان گفتم با اصناف و احـزاب مـلی مـذاکره کنند و اگر صلاح بدانند مجسمهها را بردارند.جمعیت ملی هم رفتند و این کار را کردند.مـوقع شـروع کـار مأمورین مانع شده بودند.جمعیت ملی با تلفن گفتند که مأمورین مانع کار مـا هـستند.من دستور عدم ممانعت دادم و احزاب این کار را کردند.»20 به رغم این ادعا،مـصدق صـدور چـنین دستور را انکار کرده،از آن اظهار بیاطلاعی نمود.21
به هرحال همزمان با این حوادث،که در ت هـران بـا وسعت گستردهای رخ میداد،در شهرهای دیگر نیز اقدامات شبیه بدان انجام گرفت.در میدان اصـلی هـمدان،مـجسمه رضا شاه سرنگون شد22که دو روز بعد از کودتای 28 مرداد،اطلاعات نوشت:«امروز در میدان پهلوی[امام خمینی فـعلی]محل مـجسمه شاهنشاه،تمثال اعلیحضرت همایونی با احترامات نظامی نصب شده،عده زیادی ابـراز احـساسات نـمودند.»23گذشته از شهر همدان،از اخباری که درباره وقایع 29 مرداد یکی دو روز پس از سقوط دولت مصدق-در روزنامهها انعکاس یافت،چـنین بـرمیآید کـه مردم شیراز از نیز مجسمه شاه را پایین کشیدهاند.«امروز[29 مرداد]صبح مجددا تظاهراتی شـروع شـده میخواهند مجسمه اعلیحضرت همایونی را در فلکه میدان ستاد نصب نمایند.قریب صد هزار نفر از جمعیت مردم ازدحـام و احـساسات شاهدوستی مینمایند.»24
با تأملی کوتاه درباره خبر منتشره ومراسمی که پس ازکودتا درمـیدانهای تـهران،24 اسفند(انقلاب فعلی) راهآهن و بهارستان،برای نـصب مـجدد مـجسمهها وعکسهایی ازشاهان پهلوی،برگزارگردید، 25 میتوان دریـافت کـه در شهر شیراز نیز،مجسمه شاه در همان روزهای 26 و 27 مرداد تخریب یا از میان برداشته شـده بـود.لیکن در نوع عملکرد تظاهرکنندگان و مـسئولان تـهرانی با شـهر مـزبور مـیتوان تفاوتی را قایل شد.به نظر مـیرسد مـسئولان شهرهای یادشده،با در نظر گرفتن مسائل امنیتی و برای جلوگیری از بحرانهای خیابانی،خـود وارد عـمل شده،پیش از آنکه تظاهرکنندگان،مجسمهها را تـخریب کنند،آن را از روی پایهها برداشته بـه مـحل دیگری انتقال دادهاند؛چنانکه در بـندر انـزلی انجام گرفت.چرا که اگر مجسمهها برداشته یا تخریب نشده بودند،دیگر چـه لزومـی داشت مردم ازدحام نموده، خـبری از آن مـراسم در مـطبوعات درج گردد.
افزون بـر ایـن شهرها،در فاصله روزهای 25 و 28 مـرداد در شـهرهای رشت و بندرانزلی (بندرپهلوی)حوادثی رخ داد که میان اخبار مربوط به شهرستانها حادثه رشت،بعد از تـهران، مـهمترین و بیشترین اخبار را به خود اختصاص داده اسـت.بـنابر همین اهـمیت و هـدفی کـه این نوشتار به دنـبال تحقق آن است،لازم مینماید که بر اساس شواهد به جامانده،حوادث رشت و بندرانزلی در روزهای 26-28 مرداد 1332،مـستقلا پرداخـته شود.
رشت
به نوشته کتاب پنـج روز رسـتاخیز مـلت ایـران،تـبپ رشت از جمله کـانونهایی بـود که به سود سلطنت پهلوی فعالیت میکرد.سرهنگ محمد ولی(ولی اللّه)قرنی،26فرمانده آن،برای حمایت از شاه و مقابله بـا تـحرکات چـپیها و برخی از طرفداران دولت مصدق،اقداماتی را انجام داده بود و در شـهرهای رشـت و بـندرانزلی،بـرخی از مـراکز تـودهایها،به آتش کشیده،یا تجمعات آنها سرکوب شده بود.27
در غروب 26 مرداد،ناخدا یکم نصیر زند،فرمانده منطقه دریایی شمال،به فکر ایجاد کانونهای مقاومتی،علیه عمال خـارجی افتاد و گروهایی را به اطراف اعزام کرد و از صبح روز سهشنبه 27 مرداد، با قطع شدن ارتباط میان سربازخانه و مرکز پادگان توانسته بود کنترل شهر را در دست بگیرد.28
پس از شکست کودتای 25 مرداد،اوضاع در شهرهای رشت و بـندرانزلی،رو بـه ناآرامی نهاد.مسافرت محمد رضا پهلوی و همسر او به رامسر،چند روز پیشتر از کودتا،بر تشنج اوضاع افزود و باعث شد که هرآن حادثه تازهای رخ دهد.ازاینرو،استاندار گیلان،محمد علی مـقدم29در 26 مـرداد 1332،از تهران خواست که در شهرهای رشت و بندرانزلی،حکومت نظامی برقرار شود.وی درباره تقاضای خود از هیئت دولت میگوید:«با اینکه روز 25 مرداد حالت عادی بود و امنیت بـرقرار بـود،معهذا در تحت تأثیر تشریف بـردن اعـلیحضرت همایونی، در ساعت 2[بامداد]26 احتیاطا و تلگرافا توسط بیسیم تیپ[رشت]تقاضای برقراری حکومتنظامی در رشت و پهلوی[بندرانزلی]نمودم.»30
شایان ذکر است که وی در تقاضای خود از تهران خواسته بود به دلایلی،زمـان اعـلام حکومت نظامی را به اسـتانداری گـیلان واگذارند تا به اقتضای موقعیت،در شهرهای مزبور،فرمانداری نظامی برقرار گردد.«چون این منطقه(رشت و بندرپهلوی)مرزی و مهم است و در انظار خارجی خوب نیست با یک تشنج کوچک[اقدام به برقراری فـرمانداری نـظامی]بکنیم وباعث هتک حیثیت ما خواهد شد،بنابراین من موافقت نکردم که فرمانداری نظامی برقرار شود و تقاضا کردم که موقع اعلام حکومتنظامی را وزارت کشور به عهده خود اینجانب بگذارد.»31 مقدم،استاندار گـیلان،بـرای زمان بـرقراری حکومتنظامی در رشت و بندرانزلی،مواردی را در نظر داشت:
1-روز 26 مرداد امنیت در بیشتر نقاط گیلان برقرار بود و چندان نیازی به بـرقراری حکومت نظامی در آن یا برخی از شهرها احساس نمیشد.
2-چون برای تـقاضای اسـتادار بـاید تصویبنامه صادر میشد،که در صورت بروز حادثه، اعم از زدوخورد یا کشتوکشتار،اقدام به برقراری حکومتنظامی،یک عـمل قـانونی تلقی شده،تولید مسئولیت نکند.
3-به دلیل اینکه تصویبنامه شبانه صادر میشد،لازم بـود کـه اقـدامات مربوط به آن،در ساعات اولیه شب انجام بگیرد.32
موضوع تقاضای استاندار گیلان در هیئت وزیران،که هـمانشب برگزار گردید،مطرح و تصویب شد و صبح روز سهشنبه 27 مرداد اعلام گردید.از سوی دیگر،تـلگرافهایی در ساعات نخستین شب 27 مـرداد،بـه ستاد ارتش در تهران مخابره میشد و اوضاع را نگرانکننده توصیف مینمود.این تلگرافها از فعالیت حزب توده گیلان که«در باطن مشغول عملیات بودند»خبر میداد به طوری که در قسمتهای انتظامی نارضایتی تولید کرده بـود.33بنابراین ستاد ارتش، سرتیپ حسین فرخندهپی34رئیس رکن سوم ستاد ارتش را مأموریت داد که در همان روز 27 مرداد به استان گیلان رفته اوضاع منطقه را بررسی کند و لزوم یا عدم لزوم برقراری حکومت نظامی در شهرهای رشـت و بـندرانزلی را،که مورد تقاضای استاندار گیلان بوده،گزارش دهد. از نحوه عملکرد فرخندهپی و مأموریتی که بر عهده او گذارده شده بود،چنین برمیآید که هیئت دولت(وزارت کشور)با تقاضای استانداری گیلان،موافقت کـرده،لیـکن تصمیمگیری نهایی را بر عهده فرخندهپی و مقدم،استاندار،واگذارده است.
فرخندهپی پس از دریافت مأموریت کتبی،آماده حرکت به رشت شد.قبل از حرکت او،یکی از همکارانش،درباره مأموریت وی یادآور شد که بهتر اسـت بـه جای او،سرتیپ سیاسی،رئیس رکن دوم ارتش،که به وضع منطقه گیلان آشنایی دارد،عازم آنجا شود.لیکن فرخندهپی به مأموریت خود از ستاد ارتش اشاره نموده،به طرف گیلان به راه افـتاد و در حـدود سـاعت 8 صبح سهشنبه 27 مرداد وارد رشت شـد.ویـ ابـتدا به قرارگا تیپ رشت رفت تا بر اساس مأموریت خود آگاه کند. همچنین اوضاع نظامی منطقه را بررسی کرده،عملیات فرماندهی تـیپ را کـه گـزارشهایی درباره آن،به مرکز رسیده بود،زیر نظر گـیرد.35
هـمزمان،یا مدت کوتاهی قبل از ورود اوبه رشت،در برخی از نقاط شهر،به رغم آمادگی مراکز انتظامی و شهربانی،تحرکاتی مشاهده شد کـه از وقـوع حـوادث مهم،در یکی-دو ساعت آینده خبر داد.
میدان شهرداری رشت،که سـاختمانهای استانداری،دژبانی و شهربانی،تلگرافخانه(اداره پست و تلگراف)و مهمانخانه معروفی،آن را احاطه کرده بودند،از معروفترین و قدیمترین میادین رشت بود کـه مـجسمهای از مـحمد رضا پهلوی نیز در وسط آن نصب شده بود.ازاینرو، برای مسئولان وقـت شـهر و استان،بهویژه استانداری و فرماندهان نظامی،از اهمیت ویژهای برخوردار بود.از سوی دیگر،اقامت چند روزه محمد رضا پهـلوی در رامـسر و وقـایعی که در تهران اتفاق افتاده بود،مسئولان ذی ربط استان و شهر را بر آن مـیداشت تـا بـیش از پیش،در حفظ نظم و آرامش شهر،بهویژه معروفترین میدان شهر،که نمادی از سلطنت پهلوی نـیز در آنـ نـصب بود،کوشا باشند.گماردن چند مأمور،زیر مجسمه شاه،در وسط میدان،برای نگهبانی از آن و نـظارت بـر اوضاع میدان،نخستین اقدامی بود که انجام گرفت.از جمله مأموران شهربانی محل،کـه نـگهبای از مـجسمه را به عهده گرفتند،سرپاسبان 2 علی پرزیوند،سرخوخه حسین احسانپرست،پاسبان فرجنوزاد و گروهبان 1 محمد حـقیقی را مـیتوان نام برد.
آنان در 24 مرداد،از طرف شهربانی،مأمور شده بودند،که در میدان شهرداری از مـجسمه شـاه مـحافظت کرده،هرگونه حرکت غیرعادی را گزارش دهند یا در صورت لزوم،وارد عمل شوند.هرچند دلیل اعزام مأمور بـه پای مـجسمه در گفتههای نگهبانان،که احتمالا از چرایی آن هم آگاهی نداشتند،بیان نشده است،امـا بـا تـوجه به دلایل زیر میتوان نگهبانی از مجسمه را در رشت،آن هم،یکی-دو روز پیش از حمله مردم به مجسمهها در تـهران،کـه نـخستینبار انجام گرفت و در شهرهای دیگر تکرار گردید،امری ضروری قلمداد نمود:
1-اجتماعات و تـظاهرت احـزاب و گروههای مخالف سلطنت پهلوی نظیر حزب توده و حزب ایران،مسئولان شهربانی و انتظامی رشت را مصمم میساخت تـا در انـجاموظیفه،در هر نقطه و موضوعی،دقت بیشتر و اهتمام کافی به خرج دهند.بهویژه حـزب تـوده،که از همان شروع فعالیت به دلایل مـختلف،در شـهرهای گـیلان،توانسته بود،نفوذ چشمگیری پیدا کرده، فـعالیت گـستردهای را انجام دهد.
به همین دلیل،با برگزاری تظاهرات و تجمعات خیابانی،که حزب تـوده و بـرخی از احزاب مخالف حکومت،در تهران و شـهرهای دیـگر،به راه انـداخته،از دولت مـصدق طـرفداری میکردند،احتمال میرفتا در شهرهای رشت و بـندرانزلی و چـند شهر دیگر گیلان نیز حزب توده به دلیل نفوذ بیشتر دست بـه اقـدامات تند و شدیدی بزند و چه بسا مـأموران بلندپایه انتظامی رشت،بـه ایـن نکته آگاهی داشتند که حـمله بـه مجسمههای شاه و تخریب آنها،به تبع از تهران، در جریان کودتا-چه پیروز میشد و چـه شـکست میخورد-از جمله برنامههای گروهها و دسـتههای مـخالف بـاشد که با اسـتفاده از بـینظمی در ساعات اولیه،بدان جـامهعمل پوشـانده، مخالفت عملی خود را به نمایش بگذارند؛همچنانکه در برخی از میادین تهران،مجسمههای رضا خان و مـحمد رضـا پهلوی،مورد هجوم قرار گرفت و تـخریب و پایـین کشیده شـد.بـنابراین گـماردن چند نگهبان،به مـنظور حفاظت از مجسمه شاه در میدان اصلی رشت برای مسئولان شهربانی و دیگر مسئولان آن،حکم این مـثل را داشـت که علاج واقعه را قبل از وقوع حـادثه بـاید کـرد. البـته نـاگفته پیداست که قـبل از کـودتای 25 مرداد،کسی که از پایان آن و چگونگی کار دولت مصدق آگاهی نداشت و پیشبینی اشخاصی که در عملیات کودتا دخـالت داشـتند،بـیشتر بر این بود که کودتا با مـوفقیت انـجام گـرفته،کـار دولت نـیز پایـان خواهد پذیرفت.
2-مسافرت محمد رضا پهلوی و همسر او،ثریا،به رامسر و اقامت چند روزه آنان در آن شهر،مسئولان کشوری و انتظامی رشت را متوجه حوادث احتمالی میکرد که برای جلوگیری از اتـفاقات ناگهانی،گماردن چند نگهبان زیر مجسمه شاه،آن هم یکی-دو روز پیشتر از حوادث تهران،امری سنجیده و پیشبینی شده به نظر میرسد.
نگهبانی زیر مجسمه شاه،تا نخستین ساعات روز 27 مرداد ادامه یافت،تـا ایـنکه در ساعت 8 صبح،رئیس شهربانی رشت،سرهنگ واثقی،نزد نگهبانان رفت و دستور داد از اطراف میدان متفرق شوند.
نگهبانان بلافاصله دستور وی را اطاعت کرده،دوبهدو،در اطراف میدان،جلوی مهمانخانه، پستخانه (اداره پست و تلگراف) و چـند نـقطه دیگر،طوری که بر مجسمه وسط میدان اشراف داشته باشند و اوضاع را زیر نظر بگیرند،پراکنده شدند.طولی نکشید که عدهای در میدان تجمع کـردند.بـا گذشت زمان،بر عده آنـان افـزوده شد،که سرانجام در حدود ساعت 9 عدهای از جمعت که بنا به برآورد سرجوخه احسانپرست،نگهبان حاضر در میدان،شمار آنان دو-سه هزار نفری میشد«با نـردبان و دیـلم و نظایر آن و اسلحه سرد و شـاید اسـلحه گرم» قصد حمله به مجسمه شاه را کردند.36چهار نفر از آنان،با وسایل و پرچمی که در دست داشتند،از نردبان بالا رفتند،که همزمان با آن مردم نیز شروع به دادن شعارهایی علیه سـلطنت و مـحمد رضا پهلوی کردند.نگهبانانی ه ساعتی پیش،از زیر مجسمه،به دستور رئیس شهربانی، پراکنده شده،در همان اطراف،حاضر بودند،بامشاهده این وضعیت،اقدام به تیراندازی کردند.در نتیجه چهار نفر زخمی شـدند.عـدهای از مأموران هـم که در داخل ساختمان شهربانی مشغول انجام کار بودند،با شنیدن صدای شلیک گلوله،بیرون آمده به جـمع نگهبانان پیوستند و با آنان به همکاری پرداختند.مردم نیز متوحش شـده،ازدحـام سـنگینی در میدان به وجود آمد. در این هنگام،مأموران عدهای را دستگیر کرده،به همراه زخمیشدگان به داخل شهربانی بـردند، 37کـه بعد از دقایقی،زخمیشدگان به بیمارستان پورسینا انتقال یافتند.
اندکی بعد،تعدادی نیروی کـمکی بـر تـعداد مأموران شهربانی در میدان افزوده شد.سپس مأموران-با دستور رئیس شهربانی،که مدتی پیش در مـیدان حضور یافته بود-با باطوم،مردم را متفرق کردند و تا حدودی بر اوضاع تـسلط یافتند.
بنابر اظهارات دو تـن از مـأموران شهربانی حاضر در میدان،که در تیراندازی و پراکندن مردم شرکت داشتند،چند دقیقه بعد،یک دستگاه جیپ ارتش به ساختمان استانداری رفت تکه در داخل آن،افسری نشسته بود.ولی آنان او را نشناخته،مدعیاند که بـا رفتن او به استانداری و دیدار با محمد علی مقدم،استاندار گیلان،مقدمات حوادث بعدی فراهم گردید.38
به گفته مأموران،چندی پس از ورود افسر مزبور به آنجا،رئیس شهربانی،سرهنگ واثقی، نیز به استانداری احـضار شـده،مدتی به گفتگو نشستند.سپس در حدود ساعت 30/10 دقیقه رئیس شهربانی از استانداری بیرون آمده و به نگهبانان مستقر در میدان شهرداری،دستور داد که اطراف مجسمه و محوطه میدان را ترک کنندت و به داخل ساختمان شـهربانی بـروند.بنابراین مأموران هم میدان را ترک کردندو عدهای در داخل ساختمان و عدهای در جلوی آن،منتظر فرمان بعدی ماندند.39
از نظر نگهبانان،تخلیه میدان از مأموران انتظامی،موضوع جلسهای بود که پس از رفتن افسر مزبور بـه اسـتانداری مطرح و از رئیس شهربانی خواسته شد:«وقتی که این جیپ به استانداری رفت،بعدا دستور دادند که پاسبانها را جمع کنید.ما را جمع کردند و بردند به شهربانی.»40
پس از خارج شدن مأموران از مـحوطه مـیدان،عـدهای بار دیگر جمع شدند و بـه مـجسمه مـحمد رضا پهلوی در وسط میدان،هجون بردند و مشغول تخریب و پایین آوردن آن شدند.
محمد حسین حقدوست،که به گفته خود،در جلوی سـاختمان شـهربانی،شـاهد حوادث بوده است،میگوید:
«بعد از اینکه مأموران جـمعآوری شـدند غفلتا دیدیم که جمعی از طرف خیابان پهلوی با در دست داشتن نردبان به سوی مجسمه شاهنشاه رفتند.یکی از همان افـراد،کـه مـنتسب به حزب ایران بود، با حال دو،بهداخل شهربانی آمد و پرچـم سه رنگ منعلق به حزب ایران را که[هنگام حمله پیشین توسط مأموران]در شهربانی توقیف شده بود،برداشته و به دو،بـه طـرف مـجسمه رفت.بیل و کلنگ و چکش دست این افراد بوده،اره هم داشتند.بـالای مـجسمه رفتند و بنا کردند به اهانت کردن به مجسمه.مجسمه را سیلی میزدند.با اره میخواستند سر مجسمه را بـبرند.بـا پتـک کله را از مجسمه خارج کردند.بعدا چون با این آلات نمیتوانستند مجسمه را بردارند در ایـن مـوقع یـک ماشین رد میشد.باری بود،او را گرفتند و مجسمه را به آن بستند و پایین کشیدند.»41
به گفته او،کار پایـین کـشیدن مـجسمه تا ساعت 12 ظهر طول کشید.سپس آن را پشت یک اتومبیل جیپ بسته،«با طرز وحـشیانه در خـیابان رضاشاه کبیر[شریعتی فعلی]حرکت دادند.»42در این فاصله،که تظاهرکنندگان مجسمه را پایین کشیده و آن را تخریب کـردند، عـدهای نـیزت نظارهگر بوده،هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدادند.
عصر همان روز،خبر حادثه تخریب مجسمه شـاه در رشـت،مهمترین اخبار مربوط به شهرستانها را در میان اخبار روزنامه اطلاعات به خود اختصاص داد:
«امـروز[27 مـرداد]هنگامی کـه در رشت،مجسمه شاه را پایین میآورند،تیراندازی شد و چهار نفر مجروح شدند.مردم مجسمه شاه را فـرود آوردنـد و به رودخانه انداختند و اسامی چند خیابان رشت را تغییر دادند.»43 اطلاعات در تکمیل خـبر مـزبور گـزارش تلفنی خبرنگار خود را در ادامه چاپ کرد:
ساعت 10 صبح امروز،عدهای از اعضای حزب ایران و افراد مـنتسب بـه دسـتجات چپ در میدان شهرداری اجتماع کردند و برای پایین آوردن مجسمه شاه مشغول اقدام شـدند.در هـمین اثنا،که عدهای از افراد از نردبان بالا رفته و مشغول بستن طناب و زنجیر به مجسمه بودند پاسبانان آنـها را از ایـن کار منع کردند و ضمنا برای ارعاب مجتمعین شروع به تیراندازی نمودند.اجـتماع کـنندگان نیز به وسیله سنگ و آجر به پاسـبانان حـملهور شـدند و در این گیرودار چهار نفر مورد اصابت گـلوله قـرار گرفته،که آنها را به بیمارستان پورسینا بردند.حال دو نفر از مجروحین به اسامی اخـوان بـلورچیان و ابراهیم آزوب خطرناک است و دو نفر دیـگر از زخـمیشدگان،تقی پسـران و دلیـلی نـام دارد.بعد از اینکه جمعیت متفرق شده،پاسـبانها از مـحل مجسمه دور شدند. افراد حزب مجددا به مجسمه هجوم آورده و به قسمتهای مختلف آن طـناب بـستند و با فشار یک کامیون نفتکش کـه در اختیار داشتند،طنابها را کـشیدند و بـالاخره مجسمه را سرنگون کردند. بعد از آنـ مـهاجمین مجسمه را با خود برداشته،در خیابانها گردش کردند و سپس در روی پل زرچوب آن را به آب انداختند.»44
بـرخی از مـنابعی که در تأیید سلطنت و حکومت پهـلوی نـوشته شـدهاند،حادثه 27 مرداد مـیدان شـهرداری رشت را،به گونهای دیـگر شـرح دادهاند:
«روز 27 مرداد ساعت 10 صبح عدهای از مردم،*که منتسب به حزب ایران و دستجات چپ بـودند در مـیدان شهرداری رشت اجتماع نموده و قصد تـخریب مـجسمه اعلیحضرت هـمایونی را داشـتند.مـأمورین انتظامی میخواستند عاملین را بـه وسایل دیگری،غیر از قوه جبریه،از این عمل منصرف نمایند،ولی ماجراجویان به هیچوجه حاضر به انـصراف نـبودند.در نتیجه مأمورین انتظامی برای ارعاب آنـها،شـروع بـه شـلیک هـوایی نمودند.اجتماعکنندگان نـیز عـکس العمل نشان داده و با سنگ و آجر و چوبدستی،که همراه داشتند،به طرف پاسبانها هجوم برده، میخواستند مـأمورین انـتظامی را از مـیدان خارج و به عملیات خودادامه دهند.در این گـیرودار، خـواه و نـاخواه،بـین مـأمورین و اجـتماعکنندگان تنزاعی درگرفت و چهار نفر مورد اصابت گلوله واقع و مجروح شدند.در اثر این نزاع به چند نفر از مأمورین انتظامی نیز مختصر جراحتی وارد شد و اجتماع مردم به هم خـورد و متفرق شدند.اما در گوشه و کنار میدان،عده دیگری منتظر فرصت مناسب بودند.در این موقع مأمورین انتظامی از محل میدان دور شدند.مثل اینکه دستوری به آنها رسیده بود،که مردم را در کار خـود آزاد گـذارند.بدیهی است که نظیر چنین جریانی در تهران اتفاق افتاد و دیدیم که اینگونه عناصر را آزاد گذاشتند و آنچه نبایستی بشود، شد و کاری را که نبایستی بکنند،کردند.»45
نوع نگاه نویسنده کتاب مزبور،کـه بـه گزارش روزنامه اطلاعات نیز توجه داشته،از جملات آخرین آن به روشنی معلوم و پیداست.به گونهای که از اشاره به تخریب و پایین کشیدن مجسمه محمد رضـا پهـلوی ابا دارد و از به کار بردن جـملات صـریح و شرح واقعه خودداری مینماید.
از دیگر اقداماتی که تظاهرکنندگان،بعد از تخریب مجسمه و حمل آن به خارج از شهر،انجام داده-اما در اظهارات مأمورینی که درباره واقعه روز 27 مرداد در رشـت،مـورد بازجویی ومواجهه با سـرتیپ فـرخندهپی قرار گرفتند،اشارهای بدان نشده است-کندن کاشیهای چند خیابان در اطراف میدان شهرداری بود که در دیگر منابع منتشره ذکر شده است:
«پس از این جریان[تخرب مجسه]همان مردم به راه افتادند و کاشی چـند خـیابان را کنده،به جای کاشیهای موسوم به خیابان شاه و پهلوی و رضاشاه کبیر،سه کاشی دیگر،به نام ملت، 25 مرداد،مصدق کبیر نصب نموده و پس از این عملیات دستجات متفرق شد[ند].»46
آنچه در این مـیان از اهـمیت بسیاری بـرخوردار است،ادعای برخی از مأموران شهربانی رشت است که اذعان میدارد:افسری که قبل از شروع تظاهرات و حمله بـه مجسمه،در داخل جیپ ارتش بوده،برای دیدار،نزد استاندار گیلان رفـته،هـمان سـرتیپ حسین فرخندهپی است که از تهران مأموریت داشته اوضاع منطقه را بررسی کند.لیکن با مذاکره او با استاندری،رئیـس شـهربانی به استانداری فراخوانده و از او خواسته شد که نگهبانان و مأموران انتظامی مستقر در میدان و اطراف آن را جـمع کـرده،بـه داخل ساختمان شهربانی ببرد.آنان همین اقدام را،نتیجه برنامه از قبل تعیین شده دانستهاند تا بـا جمعآوری مأموران انتظامی و شهربانی از میدان و خالی شدن صحنه،طرفداران دولت و مخالفان سلطنت،با آزادی عـمل،مجسمه شاه را مورد حـمله قـرار داده،آن را پایین بکشانند.همان ادعایی که نویسنده«پنج روز رستاخیز ملت ایران»نیز، تلویحا به آن اشاره کرده است.47سرپاسبان 2 علی پرزیوند،که به گفته خود در میدان حضور داشته،چگونگی واقعه را به شرح زیـر بیان میکند:
«ساعت 9 صبح روز 27 مرداد بود که تیمسار سرتیپ فرخندهپی رفتند به استانداری و رئیس شهربانی را آنجا خواستند.من در[میدان]زیر مجسمه،بودم.تیمسار که به استانداری رفتند، استاندار تلفن کرد به رئیـس شـهربانی،سرهنگ واثقی و او رفت آنجا.48یک ربع شد که رئیس شهربانی برگشت و ما را جمعآوری کردند و بردند به شهربانی.بعد از آنکه ما مأمورین رفتیم به شهربانی،مردم آمدند و مجسمه را خراب کردند.»49
بـه گـفته مأموران شهربانی رشت ازدحام و هیاهوی جمعیت در میدان باعث شده بود که حتی صدا به صدا نرسد و کسی از کسی خبردار نشود و توان تصمیمگیری درست نیز از مسئولان سلب گردد.50سرتیپ فـرخندهپی در پاسـخ به اظهارات برزیوند،علاوه بر اشاره به همین موضوع،از او میخواهد که اولا تعیین کند:«من تنها بودم یا با کس دیگر بودم،سواره بودم یا پیاده و از طرفی پس از رفتن من،تـلفن کـردن اسـتاندار از توی دفترش در آن جنجال روز،با قـدرت پیـغمبری کـه در آن برای او[پرزیوند]ظاهر شده است،در پشت دیوار اتاق دیده و حتی مکالماتی را با دستگاه ضبط صورت گرفته است و چنین برمیآمده که من رئیـس شـهربانی را احـضار کردهام.کاری ندارم که اینها یک مشت مـهملاتی بـیش نیست.»51علاوه بر این مدعی است که هنگام تخریب مجسمه،وی در سی کیلومتری رشت بوده،هنوز وارد شهر نشده بود.52
دسـت داشـتن سـرتیپ فرخندهپی در جریان حمله به مجسمه شاه و تخریب آن،موضوعی است کـه برخی از مأموران در اظهارات خود،آن را تصریح کرده،او را به عنوان کسی معرفی نمودهاند که مقدمات حمله به مجسمه را فراهم و مـسیر مـهاجمان را در رسـیدن به هدفشان هموار ساخته است. اما فرخندهپی از حادثه دیگری سخن گـفته کـه هنگام گفتگو بامقدم،در دفتر استانداری،رخ داده و او با استدلال بر آن،در پی انکار گفتههای مأموران شهربانی رشت علیه خـود بـرآمده اسـت:
«در بین این صحبتهای ما[فرخندهپی و مقدم]اشخاص مختلفی با کسب اجازه از حضور آقای اسـتاندار وارد اتـاق مـیشدند و چند نفر از آنها،نیز با اجازه ایشان در آنجا مدتی توقف میکردند... یکی فرجاد نـامی،رئیـس حـزب مستقل ایران...و دیگری رئیس شهربانی،سرهنگ واثقی،که هرکدام در زمینه کارهای خودشان صحبتهایی بـا آقـای استاندارد داشتند و مانع از ادامه صحیح مکالمات تو مذاکرات ما میشدندو هردفعه این مـوضوع قـطع مـیشد.موضوعی که بیشتر جلب توجه مرا در آن موقع کرد این بود که آقای استاندار بـینهایت از وضـعیت متأسف و متأثر بودند. مخصوصا وقتی که آقای فرجاد،رئیس حزب ایران[در گیلان]،آمـده،و بـا نـهایت بیادبی،به ایشان پرخاش کرد که این چه وضعیتی است که رئیس شهربانی فراهم کـرده و از احـساسات مردم جلوگیری میکند و رئیس شهربانی نیز که با حالت نگرانی آمده بـود و از ایـشان[مقدم]کسب تـکلیف میکرد و ما وقع را گزارش میداد که به کسی دستور نداده بود.ما هم کماندوهایمان دور مـجسمه بـود و بـیاحترامی میشد تیراندازی کردیم چند نفر زخمی شدند.بعد که گفتند ما بـرداشتیم.مـن چه تقصیر دارم...پرخاش این شخص به آقای استاندار به طوری بود که مرا نیز عصبانی کـرد و بـه آن شخص گفتم:خجالت نمیکشید که این جنجالها را برپا میکنید و اسباب آبروریزی بـرای مـملکت فراهم میکنید.آقای فرجاد نیز با کـمال وقـاحت گـفتند مردم باید ابراز احساسات کنند.به هـیچکس هـم مربوط نیست.صحبت آقای فرجاد در این زمینه بود،رئیس شهربانی هم رفته بـود و آقـای فرجاد هم رفتند.البته بـا کـشیدن خط نـشان بـرای هـمه و ذکر این جمله که چهار نـفر از رفـقای ما را کشتند و هیچکس از آقایان که اینجا نشستهاند به فکر آنها نیستند و درب را بـا کـمال بیاحترامی به هم کوبید و رفت.»53 چـنانچه پیداست در اظهارات فرخندهپی و مـأموران شـهربانی رشت،اختلافهاو تناقضهایی وجود دارد کـه بـه راحتی قابل تشخیص و تمیز است:
زمان دیدار فرخندهپی با مقدم که پرزیوند از مـأموران شـهربانی،آن را در حدود ساعت 9 صبح دانـسته و فـرخندهپی سـاعت 10:11تا 20:11 دقیقه ذکـر کـرده است.هرچند استاندار بـرای مـذاکرات خود با فرخندهپی،ساعت دقیقی را بیان نکرده،اما باتوجه به اینکه فرخندهپی پس از ورود بـه رشـت ابتدا به فرماندهی تیپ رشت رفـته،مـدتی را در آنجا بـوده اسـت،بـه نظر میرسد که دیـدار آنها،نزدیک به ظهر،زمان مورد اشاره فرخندهپی انجام گرفته است.
شاید در نگاه نخست،اخـتلاف بـر سر تعیین زمان مذاکره فرخندهپی و مـقدم و روشـن شـدن آنـ چـندان مهم به نـظر نـرسد و پرداختن بدان غیر لازم باشد،لیکن با اندکی دقت و تعمق در آن،تأثیر بسزایی در روند این نوشتار،که گـزارشی کـه گـزارشی از تاریخ سیاسی معاصر است،خواهد گذاشت.
بـنابراین بـا روشـن شـدن سـاعت دیـدار آنان،میتوان دریافت که سهم سرتیپ فرخندهپی در جریان واقعه 27 مرداد رشت،که مأموریت بررسی اوضاع آنجا را بر عهده داشت،چقدر بوده و ادعای برخی از مأموران،تا چه انـدازه مستدل بوده است؛ادعا بر اینکه به درخواست و یا با نظر وی مأموران انتظامی از محوطه میدان،وزیر مجسمه محمد رضا پهلوی،جمعآوری شدند تا تظاهرکنندگان و حمله به مجسمه و پایین کشیدن آن،کـه وقـایع میدانهای راهآهن و بهارستان تهران را در ذهن تداعی میکند،توفیق بیشتری یابند.
2-همراهان سرتیپ فرخندهپی هنگام رفتن به استانداری که مأموران اشارهای به آن نکرده، گاهی تأکید کردهاند:سرتیپ فرخندهپی«سوار جـیپ ارتـش بودند،تنها بودند.هرجا میرفتند تنها بودند،باشوفر.»54به رغم این،فرخندهپی از سرهنگ قرنی،فرمانده تیپ رشت به عنوان همراه خود نام مـیبرد کـه در آن روز با هم به استانداری رفـتند.«پس از حـضور در فرماندهی تیپ رشت،وی[قرنی]تلفنی از استانداری وقت را برای ملاقات گرفت.پس از تهیه مقدمات همراه با هم به استانداری رفتیم.»55شایان ذکر است که محمدعلی مـقدم نـیزبه حضورسرهنگ قـرنی،هـنگام گفتگوبافرخندهپی اشاره و آن را تأیید کرده است.56
3-موضوع گفتگوی فرخندهپی و استانداری؛که از یک سو،اساس مذکرات استانداری گیلان و فرخندهپی را تشکیل داده و از سوی دیگر در گفتههای فرخندهپی و برخی از مواجههشدگان،دوگانگی آفریده است.چـنانکه پیـشتر گفته شد پرزیوند،معتقد است که رئیس شهربانی،پس از ورود سرتیپ فرخندهپی به دفتر استاندار،به آنجا احضار شده،در بازگشت دستور داد که کلیه مأموران انتظامی محوطه میدان را ترک کنند.حاصل اینگونه اظـهارات،کـه به طـور غیر مستقیم،مأمور مزبور،آن را موضوع مذاکرات استاندار و فرخندهپی تلقی نموده، این است که با نظر یا دسـتور وی،به عنوان مقام عالیرتبه ارتش و فرستاده تهران،مأموران از میدان شهرداری،مـحل نـصب مـجسمه شاه خارج شدند تا به عبارتی،مقدمات حمله به مجسمه و تخریب و اهانت به آن،فراهم آید. باوجـود ایـن فرخندهپی ومقدم درباره دیدارخودگفتهاندکه محوربحث و مذاکراتشان، دوموضوع بوده است:
الف)بـرقراری و یـا عـدم برقراری حکومتنظامی در رشت و بندرانزلی که هیئت دولت آن را تصویب کرده،ولی اعلام آن را به نتیجه بررسی و گزارش فرخندهپی و بـر عهده استاندار گیلان واگذارده بود.به گفته آن دو،بحث بر سراین موضوع،اساس مـذاکراتشان را تشکیل میداد.
«تمام وسـایل آن هـم برای برقراری فرماندار نظامی از روز 26[مرداد]در رشت،حاضر و آماده بود.چنانچه از طرف تیپ،افسران مأمور بخشها تعیین و اعلانهای مربوطه چاپ شده،روی میز فرمانده تیپ حاضر بود،که من[فرخندهپی]شخصا دیدم...بنای صـحبت روی همین[بود] که چرا در رشت فرماندار نظامی اعلام نگردید.اما نظر استاندار بر این بود تکه چون روز 26 هم باز امنیت برقرار بود...اجازه خواستم که[برقراری حکومتنظامی] در اختیار من باشد. به محض ایـنکه مـقتضی شده، اعلام کنم.»57
ب)موضوع خصوصی که ارتباط مستقیمی با موضوع اولی نداشت،اما بر حوادث دیگر در استان و منطقه مزبور تأثیرگذار بود و آن نقار و کدورتی بود که میان ناخدا نصیرزند،فرمانده نیروی دریـایی شـمال و محمد علی مقدم،استاندار گیلان،بر سر«قصر میان پشته»به وجود آمده بود.مقدم بدون اطلاع زند،که محافظت از قصر را بر عهده داشت،به آنجا رفته،موجبات نـاراحتی او را تـولید کرده بود.البته در پدید آمدن نقار میان آن دو،سرایدار قصر نیز اثرگذار بوده است.درباره این موضوع هم میان فرخندهپی و مقدم صحبت و مقرر شد که با میانجیگری فرخندهپی،نقار پیـش آمـده رفـع گردد.58
از فحوای گفتههای فرخندهپی چـنین بـرمیآید کـه وی کوشیده است ناراحتی میان آنان راکه چندی پیش از مردادماه،به وجود آمده بود،برطرف سازد.هرچند در گفتههای او دلیل روشنی بر ایـن سـعی وجـود ندارد،ولی میتوان گفت که وی به خوبی دریافته بـود کـه نقار و کدورت موجود،با توجه به وضعیت پیشآمده،چقدر میتواند حوادث ناگواری را به بار آورد یا مانع حل معضلات اسـتانی و مـنطقه گـردد:چنانکه رفع آن هم آثار معکوسی در پی میداشت.
به هرحال،پس از آنکه مـجسمه شاه پایین کشده شد،مردم آن را پشت جیپی بستند و به خارج از شهر بردند.مأموران شهربانی،بنا به گفته خـود،در ایـن هـنگام در داخل ساختمان شهربانی به ابراز احساسات پرداخته،به دلیل تخریب مـجسمه مـحمد رضا،گریه و زاری کردند.آنان مدعی هستند که هرکدام در گوشه و کنار حیاط،دالان،یا کریدور ساختمان میگریستند و تـأسف مـیخوردند.در ایـن هنگام سرتیپ فرخندهپی درجمع آنان حاضرشده،پس ازآگاهی ازدلیل گریه و زاری آنـان،چـند دقـیقهای برایشان سخنرانی کرده است:
«مگرشما بت پرستید.مثل زن بیوه دارید گریه میکنید.آن وقـت ایـن شـخص[شاه]خائن بود و رفته.تا حال ما شاه داشتیم میگفتیم خدا-شاه-میهن،حالا شاه نـداریم مـیگوییم،نخست وزیر-خدا-میهن.این خر نباشد خر دیگر.»59«چرا گریه میکنید،شـما را بـه ایـن کارها چه، شاه شما خائن بود،فرار کرد.گریه شما اثری ندارد،این نـباشد یـکی دیگر،این شاه نباشد،شاه دیگر.»60
با وجود این،سرتیپ فرخندهپی،موضوع سـخنرانی را انـکار نـموده،اصولا سخنرانی را با در نظر گرفتن موقعیت موجود،کاری غیر منطقی دانسته است.
گویاترین اظهارات دربـاره چـگونگی حضور سرتیپ فرخندهپی در جمع مأموران شهربانی و موضوع سخنرانی او برای آنان،از آن محمد حـسین حـقدوست اسـت که به شرح زیر از پرونده مواجهه آن دو نقل میشود؛هرچند با درون مایههایی از احساس و تظاهر نیز آمـیخته اسـت:
«حـدود ساعت 15:12 دقیقه بود که مأمورین شهربانی در راهرو شهربانی جمع گردیده،گریه مـیکردند و اصـولا هیچ علاقهای به کار نداشتند.در این ساعت یک جیپ نظامی جلو شهربانی توقف کرد.سرگرد مـجلسی،افـسر تیپ رشت از جیپ پایین آمد و با صدای بلند داد زد که حکومتنظامی است.مـن مـعاون حکومتنظامی هستم.در اثر شنیدن این اظهارات،مـأمورین بـیشتر مـتأثر شدند که چرا قبل از این واقعه[حمله بـه مـجسمه و تخریب آن]حکومتنظامی اعلام نشد.[مأمورین]گریه میکردند؛به طوری گریه میکردند که افسران نـمیتوانستند بـه آنان کار رجوع کنند و هـرچه سـرگرد مجلسی مـیگفت کـسی بـه حرفش گوش نمیکرد...تیمسار [فرخندهپی]با جـیپ تـشریف آوردند و کیفی در دستشان بود.61با جیپ آمدند.وقتی که ما متوجه شـدیم ایـشان پهلوی جیپ ایستاده بودند و کیفی در دسـتشان بود.در این موقع افـسر نـگهبان،مأمورین را به داخل کریدور گـارد انـتظامی فرستاد.آنجا یک پاسبان در اثر گریه و زاری غش کرده بود و همه مأمورین انـتظامی آنـجا[را]...دور کردیم و[به]هرکدام حرفی میزدیم. دفـعتا دیـدیم کـه تیمسار به آنـجا تـشریف آوردند و پرسیدند که چـه خـبر است.جریان را به ایشان گفتند.ایشان گفتند که شما وظیفه خودتان را انجام دهید.شـما مـأمور دولتید.[شاه]رفته است، رفته.کسی کـه نـفرستاده،خودش فـرار کـرده،رفـته است.62بچهبازی درآوردید.مـگر شما بتپرستید،بعد پاسبانها بیشتر دادوفریاد کردند و توجهی به حرفهای تیمسار نکردند و بعد ایشان رفـتند.»63
سـرتیپ فرخندهپی در پاسخ به این اظهارات کـه در پرونـده تـشکیل شـده عـلیه او،از جمله موارد اتـهامی بـه شما رفته،موضوع سخنرانی را با توجه به اوضاع ناآرام آن روز،بیاساس خوانده ومدعی است که مأموران شـهربانی رشـت کـه در اینباره شهادتی داده،یا گزارشهایی را به تهران ارسـال کـردهاند،تـطمیع شـدهاند و یـا تـحت تأثیر احساسات قرار گرفته،در آرزوی دریافت پاداش و ترفیع درجهای،چنین جملاتی را از زبان فرخندهپی،خلق کردهاند.وی برای اثبات ادعای خود،دلایلی را برشمرده است:
1-جنجالی بودن وضعیت در آن روز،که امـکان ادای چنان جملاتی را نه تنها از او،بلکه از هرکس دیگری سلب میکرد.«وضعیت طوری بود،که کسی چیزی نمیفهمید که چه میگوید و چه میشنود.»64
2-مأموران برای نشان دادن حس وطنپرستی و شاهدوستی خود،جملاتی رابـیان کـردهاند که گاهی بر اساس تلقین و شایعات،در مخیله آنها ساخته شده است.فرخندهپی با اشاره به آن احساسات از مأموران میخواهد،مجددا درباره موقعیت آن روز،مطالعه کنند و«وجدان و احساسات را تحت قید و وجـدان و اخـلاق و شرف ایرانیت خود قرار دهند.65
3-مأموران به تصور و توقع دریافت پاداش و یا ترفیع درجه و مقام،جملاتی را در زبان وی گنجاندهای که در این صورت تطمیع شـدهاند و از جـانب برخی مغرضان،این اظهارات بـه آنـان تحمیل شده است.
4-تأخیر در ارسال گزارش محرمانه به دایره آگاهی تهران.از فحوای بازجوییهایی که در آن 1332 میان مأموران و فرخندهپی،به صورت مواجهه جداگانه،انجام گرفت،چـنین بـه نظر میرسد که هـرکدام گـزارشهای محرمانهای را در 5 مهر 1332 به دایره آگاهی تهران ارسال کردهاند.علاوه بر این،درباره آن حادثه،توسط سرهنگ شاپور نجد سمیعی،بازپرس شعبه 3 دادستانی ارتش،که از تهران به رشت اعزام شده بود،مـورد بـازجویی محلی قرار گرفتهاند.66
عمدهترین ایرادی که فرخندهپی بر اظهارات و شهادتهای مأموران،وارد ساخته،بر پایه همین فاصله چهل و اند روز،میان واقعه و ارسال گزارش و بازجویی آنان استوار است که باید آنان را از دیـدگاه او،دلیـل اساسی بـر ردّ موضوع سخنرانی و دیگر اتهامات اقامه شده علیه او تلقی نمود.
وی این ردّیه را برای اظهارات همه مأمورانی که بـا او مواجهه داده شدند،و درباره سخنرانی و نقش وی در بروز حوادث روز 27 مرداد،در رشت به عـنوان شـاهد،مـورد بازجویی قرار گرفته،یا گزارشی را تهیه کردهاند،نافذ و کافی دانسته است.میپرسد: «در ظرف این مدت[27 مرداد تـا 5 مـهر 1332]احساسات شاهدوستی و وطنپرستی آقایان [مأموران]کجا بود و چرا وظیفه اداری خود را بلافاصله انجام ندادهاند.»67
هـمچنین مـاده 157 آیـین دادرسی کیفری را یادآوری میکند که به موجب آن بازپرس،در جمعآوری کلیه مدارک-له و علیه متهم-بـاید تمام اوضاع و احوال را در نظر بگیرد و اقدام کند.68
5-کمی سواد و فهم برخی از مأموران کـه به خوبی و درستی،نـتوانستهاند وضـعیت را درک کنند و در تنظیم گزارش و ارائه بازجوییها،مطالبی را نوشته یا گفتهاند،که از عواقب آن اطلاعی نداشتند.
6-از نگاه فرخندهپی،دخالت در موضوعی که اساسا رئیس شهربانی محل،به عنوان مسئول مستقیم،در آن وارد نشده،غـیر ضروری بوده،از آن باید خودداری کرد.بنابراین ادعاهای مأموران و مفاد گزارشهای آنان را علیه خود،دروغ،پروندهسازی و جعل اکاذیب شمرده است.69
7-عدم مطابقت برخی از اظهارات و شهادتهای مأموران شهربانی با هم؛حقدوست در گزارش محرومانه(5 مـهر 1332)خـود از حمله به فرخندهپی گفته است که سربازان مرتکب آن شده بودند.«به محض شنیدن کلمات(مگر ما بت پرستیم،شاه رفته که رفته،او نباشد شاه دیگر) [عدهای از مأموران]از جمله رافـعی و مـؤدب صفت به آن افسر[فرخندهپی]حمله و پاسبانان نیز تظاهرات»کردند.70
ولی بیان همکار او،رافعی،به گونه دیگری است:«من با حقدوست با هم بودیم.از پشت پنجره کریدور گوش میدادیم.وقتی که همین حـرفها را شـنیدیم من دست رفیق خودم محمد حسین حقدوست را گرفته،به داخل شعبه خودمان رفتیم.»71وی در پاسخ به سؤالی درباره تناقض موجود میان گفتههای او و حقدوست به صراحت میگوید:«ممکن است او[حقدوست]حمله کـرده بـاشد ولیـ من حمله نکردم،فقط بـه حـقدوست گـفتم بیا برویم و او هم با من آمد.»72
افزون بر این،موارد دیگری هم موجود است که بر عدم انطباق اظهارات مأموران بـا یـکدیگر دلالتـ دارد.از جمله:محل سخنرانی فرخندهپی،که برخی آن را کریدور،بـرخی حـیاط،برخی دالان ساختمان شهربانی رشت ذکر کردهاند؛تنها بودن یا همراه داشتن فرخندهپی،هنگام حضور در شهربانی و سخنرانی که عـدهای او را تـنها دیـدهاند.عدهای دیگر به سرهنگ واثقی و عدهای به سرگرد مجلسی اشـاره نمودهاند؛مدت زمان ایراد سخنرانی که مأموری آن را پنج- شش دقیقه،دیگری ده-پانزده دقیقه و برخی هم بیست دقیقه تـخین زدهـ اسـت.
8-تلقینی و تحمیلی بودن اظهارات مأموران؛فرخندهپی با استفاده از جملهای که«اغـلب مـواجههشدگان[مأموران]به کار بردهاند و گفتهاند که تیمسار دارای معلومات عالیه است»به دنبال اثبات آن است که«موضوع مـعلومات عـالیه تـیمسار،توسط کسانی که در این معامله ذی نفع بوده ودستور ادای این جمله را داشتهاند و بـه تـمام ایـنها،قبل از بازجویی تلقین شده[است]و الاّ پاسبان از کجا میداند که من دارای معلومات عالیه هستم.»73به عـبارتی،وی اتـهام دسـت داشتن در واقعه 27 مرداد در رشت و موضوع سخنرانیاش علیه شاه و سلطنت را توطئهای خوانده که عدهای در اجـرای آنـ دست داشتهاند.
حادثه دیگری که در پرونده مواجههها بدان پرداخته نشده،اما در کیفرخواست او مـورد اشـاره قـرار گرفته،سخنرانی فرخندهپی در جمع درجهداران و سربازان تیپ رشت است که پس از سخنرانی در شهربانی،در آنـجا انـجام داده است.بر اساس اسناد موجود،وی پس از شهربانی، به تیپ رشت رفته،سخنانی شبیه بـه آنـچه در شـهربانی گفته بود،بر زبان رانده است.
در حدود ساعت 12 ظهر،پس از تخریب مجسمه شاه که به وسـیله اتـومبیلی به خارج از شهر برده شد سرگرد مجلسی فرماندار نظامی رشت،در میدان شـهرداری حـاضر شـد و برقراری حکومتنظامی را بعد از آن ساعت در رشت اعلام نمود:«ساعت 12 سرگرد مجلسی به اتفاق همین تیمسار [فرخندهپی] تشریف آوردنـد بـه شـهربانی.سرگرد مجلسی گفت:من فرماندار نظامی [هستم]،نگهبان،فورا در دفتر وارد کن کـه شـهر حکومتنظامی است.»74
بیشک محمد علی مقدم،استاندار گیلان،که برقراری حکومتنظامی را در 26 مرداد،از تهران خواسته اما اعـلام آن را در اخـتیار خود داشت وسرتیپ حسین فرخندهپی،افسر ارشدی که از ستاد ارتش مأموریت یـافته بـود،در رشت حکومتنظامی برقرار گردد یا نه،در بـرقراری و اعـلام فـرمانداری نظامی در آنجا نقش داشتهاند.هرچند در این مـیان،نـقش سرهنگ قرنی را که فرماندهی تیپ رشت را بر عهده داشت،نباید نادیده انگاشت.هـمانگونه کـه در سطور پیشین اشاره شد،سـرهنگ قـرنی هم در جـلسه دیـدار فـرخندهپی و مقدم حضور داشت و از موضوع بحث آن دو،کـه بـیشتر درباره برقراری فرمانداری نظامی در رشت و بندرانزلی انجام گرفت، آگاه و در روند مباحث تـأثیرگذار بـوده است. فرخندهپی در اینباره میگوید:
«[در ضمن صـحبتهای آقای استاندار]فرمانده تیپ را پای تـلفن خـواستند.پس از یک دقیقه،ایشان با کـسب اجـازه از آقای استاندار رفتند.» به رغم این،اقدام به برقراری حکومتنظامی،پس از پایان تخریب مـجسمه مـحمد رضا پهلوی،سؤالاتی را ایجاد کـرد کـه«چـرا قبل از این واقـعه، حـکومت نظامی اعلام نشد.»«پاسبانها بـرای آن گـریه میکنند و میگویند که حالا دیگر حکومتنظامی را میخواهیم چه کنیم.»75
با برقراری فرمانداری نظامی در رشـت،کـه در میدان شهرداری،محل تظاهرات و حمله بـه مـجسمه،اعلام گـردید و بـا تـوجه به آمادگی روحی و تـوانی مأموران شهربانی،که عدهای ازکماندوها هم قبل از تخریب مجسمه به جمع آنان پیوسته بودند،آرامـش بـر شهر بازگشت و تا حدودی فرماندار نـظامی کـنترل شـهر را در دسـت گـرفت.
بندرانزلی(پهلوی)
هـمزمان بـا رشت،در بندرانزلی نیز فرمانداری نظامی برقرار گردید.سرتیپ فرخندهپی بر اساس حکم مأموریتی که از طرف سـتاد ارتـش بـه وی ابلاغ شده بود،در بعدازظهر همان روز 27 مرداد،آمـاده حـرکت بـه طـرف بـندرانزلی شـد،اما قبل از حرکت وی،سرهنگ قرنی،بنا به احضاریهای که از تهران برای وی مخابره شده بود،به حضور فرخندهپی رسید و پس از ارائه احضاریه خود و تلگراف رمزی در آنباره،رهسپار تهران شـد.فرخندهپی،پس از حرکت قرنی،در حدود ساعت 3 الی 30:3 دقیقه بعدازظهر به سوی بندرانزلی حرکت کرد و در آنجا با ناخدا یکم نصیر زند،فرمانده نیروی دریای شمال که قبلا به وسیله تیپ رشت از عزیمت او بـه بـندرانزلی آگاه شده بود دیدار کرد.وی ابتدا درباره کدورت و ناراحتی میان مقدم و نصیر زند، صحبت کوتاهی کرده،سپس با هم درباره وضعیت منطقه به گفتگو نشستند.
موضوع مهمی که بـیشترین زمـان دیدار آن دو را به خود اختصاص داد،لغو حکومتنظامی بود که دقایقی پیش،وزارت کشور یا ستاد ارتش از زند،خواسته بود که در مقابل آن زند نیز،با تـوجه بـه اوضاع متشنج منطقه،بر ردّ کـرد تـقاضای تمزبور و ابقای فرماندار نظامی در بندرانزلی پافشاری میورزید:
«تمام صحبت ما در منزل ایشان[زند]در حدود موضوع نقار ایشان[مقدم و زند]راجع به قصر میان پشته و همین لغو شـدن فـرماندار نظامی با[توجه به]اوضاع پرآشـوب مـنطقه بود،که ایشان را قدری ناراحت کرده بود و گزارش دو-سه صفحهای تهیه کرده بودند که در همین مورد(عدم اطلاع استاندار از وضعیت شلوغی در پهلوی[انزلی])و لازم بودن فرماندار نظامی،از لحاظ آرامش منطقه و حتی راجـع بـه کمی عده و نرسیدن کمک از رشت گله داشتند.»76
اظهارات فرخندهپی که از زبان نصیر زند بیان میکند،دلالت بر این دارد که علاوه بر کدورت پیشین،بیتوجهی استاندار گیلان بر بندرانزلی،زند را گلهمند کـرده،مـوجب ناراحتی او شـده بود.
فرخندهپی با توجه به اصرار نصیر زند،درباره ابقای فرمانداری نظامی در بندرانزلی و اوضاع موجود که هـرحادثه را شبانه میتوانست،ایجاد کند،با ستاد ارتش تلگرافی تماس گرفت و بـا اشـاره بـه وضعیت شهر و تصویبنامه هیئت دولت در 26 مرداد،ادامه برقراری فرماندار نظامی را در آنجا خواستار شد.
سپس به منزل نصیر زنـد بـازگشته،77در حدود ساعت 8 شب،همراه با زند،برای دریافت پاسخ تلگراف از ستاد ارتش،بـه طـرف اداره پسـت و تلگراف به راه افتادند.در میانه راه،هنگام عبور از مقابل سینما بلوار،محل نصب مجسمه محمد رضا پهـلوی،با رئیس شهربانی،فرماندار نظامی و چند مأمور دیگر شهربانی،که از تعقیب تظاهرکنندگان بـازمیگشتند روبرو شدند.پس از آشـنایی،سـرگرد نادر بهزادی،رئیس شهربانی،از حمله ناموفق تظاهرکنندگان به مجسمه شاه در جلوی سینما بلوار خبرداد و از آن،گزارش کاملی را ارائه کرد.همچنین به زخمی شدن یک ژاندارم در داخل ساختمان ژاندارمری اشاره نمود.
در نخستین ساعات بـعدازظهر روز 27 مرداد،تظاهراتی در جلوی سینما بلوار بندرانزلی انجام گرفت و عدهای از مردم تجمع کرده،ابتدا شعارهایی را علیه سلطنت پهلوی سردادند. تظاهرکنندگان که بیشتر،از اعضای حزب توده بودند،آرامآرام،به طرف مجسمه محمد رضـا، کـه در همانجا نصب شده بود،به راه افتاده،قصد حمله به آن را کردند.ولی به دلیل برقراری فرمانداری نظامی،با مقاومت نیروهای شهربانی و انتظامی روبرو و درگیر شدند.
مهاجمین با مشاهده آمادگی نیروهای شهربانی،مـوفق بـه تخریب مجسمه شاه نشده،در دو گروه،وادار به فرار شدند:عدهای به سمت بیمارستان فرار کردند که فرماندار نظامی،با تعدادی از نیروهای انتظامی،به تعقیب آنان پرداختند و عدهای دیگر رو به طـرف بـازار گذاشتند که با توجه به اینکه امکان داشت بازار را به غارت ببرند،سرگرد بهزادی با مأموران تحت فرماندهی خود آنها را دنبال کردند.
در این درگیری،یک نفر کشته و چندین تـن دیـگر زخـمی شدند.زخمیشدگان به بیمارستان مـنتقل و عـدهای نـیز دستگیر و در شهربانی بازداشت شدند.یک ژاندارم نیز در ساختمان ژاندارمری جراحتی برداشت که با توجه به آن،فرخندهپی احتمال داده،ژاندارمری بندرانزلی نـیز،مـورد هـجوم تظاهرکنندگان قرار گرفته است.78رئیس شهربانی بندرانزلی،پایـان حـادثه را چنین بیان میکند:
«پس از دستگیی عدهای،بقیه متواری شدند و شهر تقریبا به حالت آرامش و سکون درآمد.به سمت شهربانی بـازگشت نـمودم.در مـقابل چهارراه آتشنشانی به فرماندار نظامی برخورد کردم و به اتفاق بـه سمت شهریار حرکت کردیم.»79
آنچه درباره تظاهرات غروب 27 مرداد در بندرانزلی و قصد حمله و مجسمه محمد رضا پهلوی حائز اهـمیت اسـت،تـأثیر حادثهای است که صبح همان روز در رشت اتفاق افتاده،با موفقیت،مـنجر بـه پایان کشیدن مجسمه شاه گردید.بیشک اخبار مربوط به آن،در بیشتر نقاط استان گیلان،منتشر شده،تـکرار آن در شـهرهای دیـگر،بهویژه،بندرانزلی،پیشبینی میشد؛چرا که بندرانزلی به لحاظ موقعیت استراتژیک آن در خـط مـرزی شـمال کشور،از اهمیت ویژهای برخوردار بوده،توجه مسئولان کشوری و نظامی استان را،بیش از هرشهر دیگری،بـه خـود مـعطوف ساخته بود.علاوه بر این فعالیت گسترده حزب توده،در آن ناحیه،که بیشتر معلول مـوقعیت خـاص ونزدیکی آن به اتحاد جماهیر شوروی(سابق)بوده است،اهمیت و توجه مزبور ار دوچـندان مـینمود.از سـوی دیگر نزدیکی و ارتباط آن با رشت،مرکز استان،در بروز حوادث مختلف،تأثیرگذار بوده است.بـنابرآنچه ذکـر شد،دو عامل زیر در آمادگی دو گروه، که در بندرانزلی،در غرب 27 مرداد 1332 رو در روی هم قرار گرفتند نـقش مـؤثری ایـفا کرد؛ مخالفان سلطنت پهلوی،اعم از احزاب و مردم غیر حزبی و نیروهای شهربانی و انتظامی.
1-حمله به مـجسمه مـحدم رضا پهلوی و پایین کشیدن آن در رشت و چند شهر دیگر،بهویژه تهران،با مـوفقیت انـجام گـرفته بود،که انتشار خبر آنها،در بندرانزلی،توان روحی تظاهرکنندگان را تقویت میکرد و آمادگی و الهامگیری آنان را از حـوادث مـزبور نـشان می داد.
2-آگاهی مسئولان و مأموران انظامی بندرانزلی،از آغاز و انجام حادثه صبح رشت کـه بـر آمادگی آنان برای مقابله با تظاهرکنندگان یا هرحادثه دیگری میافزود.به طوری که قبل از شروع تـظاهرات،فـرمانده نیروی دریایی شمال،از تیپ رشت تقاضای اعزام نیروی کمکی و تجهیزات نظامی،از جـمله یـک ارابه جنگی[تانک]کرده بود تا آمادگی و توان مـقابله نـیروها را بـا هرحادثهای بالا ببرد. باید اذعان کرد کـه اعـلام برقراری فرمانداری نظامی در بندر انزلی،کههمزمان با رشت،قبل ازظهر 27 مرداد انجام گـرفت،جـلوی تحرکات بیشتر را سد کرد و مـانع از اقـدامات بعدی تـظاهرکنندگان گـردید.
بـه عبارتی،مقدماتی که در رشت برای تـظاهرکنندگان و مـهاجمان به مجسمه شاه به وجود آمد،در بندرانزلی فراهم نشد و آنان را وادار به عـقبنشینی کـرده،در همان ساعات ابتدایی، پایان یافت و تـنها تلفاتی را بر جا گـذاشت.
هـرچند مجسمه محمد رضا پهلوی در بـندرانزلی تـا نیمهشب سهشنبه 27 مرداد،بر جای خود باقی ماند و حملهکنندگان به خواسته خود دسـت نـیافتند،ولی مجسمه به گونه دیگری،از بـالای پایـهها در مـقابل سینما بلوار،پایـین آمـد و به جای دیگری انـتقال یـافت.80
سرتیپ فرخندهپی،پس از دریافت گزارش شفاهی از رئیس شهربانی بندرانزلی،درباره حادثه مزبور،که«با حـالت انـقلابی و آبوتاب»تعریف میشد،بلافاصله سراغ مـحلی را گـرفت که بـتواند از آنـجا بـا استاندار گیلان،تماس بـگیرد.با راهنمایی سرگرد بهزادی،رئیس شهربانی به شهربانی رفته،از اتاق وی،با محمد علی مقدم تـلفنی گـفتگو کرد.به گفته بهزادی دراین هـنگام،فـرخندهپی بـه او و فـرماندار نـظامی بندرانزلی،که او نـیز هـمراهشان بود،دستور داد از اتاق خارج شوند:«به مرکز مخابرات رشت گفتم تیمسار فرخندهپی میخواهند با آقای اسـتاندار صـحبت کـنند.بعد از مدت کوتاهی،مخابرات آمادگی را اطلاع داد.تـیمسار فـرخندهپ بـه بـنده و آقـای فـرماندار نظامی دستور دادند که از اتاق خارجشویم تیمسار فرخندهپی و تیمسار زند[که هنوز درجه سرهنگی را داشت]در اتاق ماندند و ما خارج شدیم.»«پس از خروج از اتاق،به آقای فرماندار نظامی گلهوار عـرض کردم که هردستوری یا امری باشد مجری آن ما هستیم ولی در موقع مذاکرات ما را از اتاق خارج میکنند.»81
بر خلاف این،فرخندهپی گفتههای رئیس شهربانی بندرانزلی را نادرست خوانده،اظهارات او را نتیجه خستگی مفرط و اضـطراب و مـتوحش بودن دانسته است.82به گفته وی،در تماس تلفنی خود با استاندار گیلان درباره دو موضوع گفتگو کردند:
الف)فرماندار نظامی که وزارت کشور،تقاضای لغو آن را کرده،ابقا شود.
ب)شبانه به صورت پنهانی و بـدون اطـلاع احزاب و دستههای مخالف،مجسمه محمد رضا پهلوی برداشته شود.مقدم در اینباره میگوید:
«ایشان اظهار میفرمودند که هزار نفر از تودهایها متینگ دارند و در نظر دارنـد بـه مجسمه مبارک اهانت وارد آورند.پیـشنهاد فـرمودند برای جلوگیری از این کار و تکرار اینکه در سایر شهرها هم این اهانت شده است،مجسمه به طور محرمانه و با احترام برداشته شود که اقلا در آنـجا[بندر انـزلی]از این اهانت اجتناب ورزنـد.»83
پافـشاری فرخندهپی و اظهار نگرانی او بر این امر،حتی با تذکر تشنجآمیز بودن اوضاع در انزلی،نتیجه نبخشید و استاندار از دادن دستور یا پاسخ قطعی خودداری ورزیده،تصمیمگیری در اینباره را به عهده فرماندهان انتظامی و شهربانی مـحل واگـذار کرد:«به ایشان پاسخ دادم به طوری که مستحضر هستید این یک مسئلهای است که از حدود اختیارات من خارج است.چونکه تصمیم بگیریم[مجسمه]را برداریم،فردا تولید مسئولیت شاید بکند و اگر بـرنداریم جـنابعالی نگرانید کـه توهین خواهند کرد.»(84)
مطلبی که در اظهارات مقدم روشن و توجه به آن لازم مینماید،ادامه برقراری فرمانداری نظامی در بندرانزلی اسـت،که پیشتر،زند فرمانده نیروی دریایی گفته بود،تهران(وزارت کـشور)خـواهان الغـای آن است:«در بندر پهلوی[انزلی]حکومتنظامی است و جنابعالی [فرخندهپی]هم سرتیپ هستید،مقام عالی در ارتش دارید.این است که بـا مـشورت با حکومتنظامی و فرمانده نیروی دریایی تصمیمی را که صلاح بدانید اتخاذ نمایید.»«چون حـکومتنظامی اسـت مـن تصمیمی نمیتوانم بگیرم.هراقدامی که مقتضی است باید با مشورت در محل،یعنی با حکومتنظامی و فـرمانده نیروی دریایی گرفته شود.»85 فرخندهپی مدعی است:
«در ساعت 11 شب برای جلوگیری از اتفاق ایـنگونه اعمال و تظاهرات،فرماندار نـظامی لغـو شده را در آنجا مستقر و اجرای آن را به فرمانده نیروی دریایی ابلاغ کردم.سپس با کسب اجازه تلفنی از ستاد ارتش،یک دسته پیاده و دو تانک به پادگان اعزام کردم و تا نصف شب به رشت بـازگشتم.»86
با وجود هه اینها،مجسمه محمد رضا پهلوی،شب 28 مرداد 1332،به صورت پنهانی، در بندرانزلی برداشته شد،ولی به روشنی دانسته نیست که این کار به دستور چه مقامی و توسط چه کسانی انـجام گـرفت.برخی از سرتیپ حسین فرخندهپی به عنوان مسبب اصلی آن یاد کردهاند،ولی او این اتهام را از خود دور داشته،عامل آن را نصیر زند،فرمانده نیروی دریایی شمال دانسته است.87برخی منابع نیز،حادثه بندرانزلی را بـا حـوادث میدان شهرداری در رشت،همردیف شمرده و از یک منظر به آن دو پرداختهاند.88
به هرحال،برداشته شدن مجسمه مزبور،در دادگاهی که علیه سرتیپ فرخندهپی تشکیل شد،به عنوان یکی از موارد اتهامی مورد اسـتفاده و اسـتناد قرار گرفت.
سرتیپ فرخندهپی شب 28 مرداد،به رشت بازگشت.در حدود ساعت 9 صبح به وی خبر رسید که در میدان شهرداری،بار دیگر تجمعی صورت گرفته،به اداره پست و تلگراف (تلگرافخانه)حمله شـده اسـت.در کـیفرخواست او،آمده است که در این زمـان کـه سـرهنگ قرنی،فرمانده تیپ رشت در تهران به سر میبرد،وی با شنیدن آشوب در شهر،بدونمجوز رسمی و قانونی،فرمادهی تیپ را به عهده گرفته بـا بـهانه بـرقراری حکومتنظامی در رشت و ممنوع بودن اجتماعات،از رفتن درجهداران و سـربازان تـیپ به میدان شهرداری جلوگیری کرده است.آنان که به منظور نصب عکس محمد رضا شاه،قصد رفتن به شـهر را داشـتند،از دسـتورات فرخندهپی سرپیچی کرده،به طرف شهر به راه افتادند.لیـکن او نیز درجهداران و سربازان را تعقیب و اقدام به شلیک هوایی کرد.وی دلیل جلوگیری از خروج درجهداران و سربازان از پادگان تیپ را به شـرح زیـر بـیان میکند:
«من هیچگاه مخالف ابراز احساسات شاهپرستانه آنها نبودهام،ولی به نـظر مـن در آن شرایط،که دستجات مخالف و مخصوصا حزب منحله توده،تظاهرات زیادی مینمودند،تخلیه پادگان صلاح نبوده،زیـر بـیم اشـغال سربازخانه و افتادن اسلحه به دست افراد ماجراجو قطعی بود.»89
بنا به ادعـای فـرخندهپی،ولی در مـحل حاضر شده،ابتدا عدهای را که وارد تلگرافخانه شده بودند بیرون راندند،سپس از همانجا با تـهران تـماس گـرفت و از رئیس ستاد ارتش تقاضا کردکه فرمانده تیپ رشت،سرهنگ محمد ولی قرنی،را با هـواپیما بـه محل اعزام کنند.
بعد از تماس«چون شنیده بودم فرجاد[رئیس حزب ایران]عضو تلگرافخانه اسـت خـواستم شـخصا دستگیرش کنم که وقتی به اتاق او در طبقه بالا رفتم،معلوم شد که فرار کـرده اسـت.»90
در این هنگام به وی خبر دادند که ساختمان استانداری نیز مورد حمله قرار گـرفته اسـت «اسـتانداری نیز با دژبانی و فرمانداری نظامی در یک عبارتند.به دو قسمت رفتم،هم به استانداری و هم بـه دژبـانی سر زدم.»91 تظاهرکنندگان که از وقایع تهران و سقوط دولت مصدق آگاهی یافته،با انگیزه مـتفاوت نـسبت بـه چند روز پیش به خیابانها ریخته بودند،در صدد تخریب اماکن دولتی برآمده،با افرادی که مـظنونبه طـرفداری از مـصدق و دولت او در طول دو-سه روز گذشته بودند،مخالفت مینمودند.آنان در این مدت،که فرخندهپی مـشغول بـازرسی از استانداری و دژبانی و دیگر ساختمانها بود،علیه مقدم و او،تظاهراتی کرده،نسبت به اقدامات آن دو،معترض شده بودند. ازایـنرو،یـکی-دو نفر از طرفداران استاندار،که در میان آنان بود،صحبتهایی را انجام داده، به حکم اسـتانداری و دسـتخط شاه به نام وی،اشاره نمود،سعی کـردند،مـخالفتها را کـاهش دهند.همچنین سالار مشکوه،از ملاکین رشت،بـه نـفع استاندار و برای تهییج احساسات شاهپرستانه تظاهرکنندگان،مقدار زیادی عکس محمد رضا شاه را مـیان آنـان توزیع نمود.92
فرخندهپی پس از دیـدار کـوتاهی که بـا مـحمد عـلی مقدم،استاندار انجام داد،میان تظاهرکنندگان آمـد و خـواست که برای آنان سخنرانی کند:
«...موقعی که از بلندگوی شهرداری مردم را تهییج و بـه حـفظ آرامش دعوت میکردم گفتند که دکـان علی دادور نانوا[در خیابان شـان(امـام خمینی فعلی)]را غارت میکنند.مـن هـم صحبت خودم را گذاشتم و به طرف نانوایی دویدم و دستهای که مشغول چپاول دخل و اثـاثیه آنـجا بود،از داخل آنجا بیرون کـردم و ضـمن ایـنکه به مردم حـالی کـردم هرگونه از این اتفاقات بـیفتد بـه ضرر ایرانی است و خارجیها از آن سوء استفاده میکنند.سربازی هم در آنجا گمادرم.تصور نمیکنم غـیر از خـمیر چیز دیگری در دکان مانده بود.»93
ولی بـه گـفته مأموران،کـه بـرخی از آنـها در جریان حادثه مزبور،از طـرف سرتیپ فرخندهپی مورد تهدید قرار گرفته بودند،94به وی اجازه سخنرانی در جمع مردم داده نشد:
«در روز 28 مرداد بـلندگو را بـالای[ساختمان]شهرداری گذاشته بودند.من[پرزیوند]جلو شهرداری،در میدان،جـلو درب،آنـجایی کـه وارد شـهرداری مـیشود ایستاده بودم،بـا گـروهبانان،تیمسار رفتند که با بلندگو صحبت کنند.گروهبانان نگذاشتند و اینطور بود که یک نفر از گروهبانان صـدا کـرد کـه این را نگذارید با بلندگو صحبت کند.»95
مـنابع از پایـان تـظاهرات صـبح روز چـهارشنبه 28 مـرداد در رشت،که از لحاظ ماهیتی با تظاهرات روز قبل،تفاوت داشت،سخنی به میان نیاوردهاند.ولی با توجه به اینکه فرخندهپی برای صرف ناهار به منزل معاون تیپ رشت رفـته بود،میتوان دریافت که تجمع مردم در حدود ظهر پایان یافت و شهر رو به آرامی نهاد.
بعدازظهر،حدود ساعت 5 سرتیپ فرخندهپی،به همراه سرهنگ قرنی که یکی-دو ساعت پیش از تهران رسیده بـود،بـرای بازرسی مجدد اوضاع شهر،به میدان شهرداری رفتند.«اوضاع قدری از صبح آرامتر گردید و قوای انتظامی مسلط شده بود.»اندکی بعد وی به دفتر استانداری رفت و قرنی نیز مشغول دادن دسـتورات لازم بـه افسران ژاندارمری و دژبان شد.96سپس به جمع کسانی که در دفتر استانداری حضور داشتند،پیوست.علاوه بر فرخندهپی و مقدم،استاندار گیلان،افراد دیگری نـیز بـودند که عبارتند از رئیس ژانداری نـاحیه گـیلان؛سرگرد مجلسی، فرماندار نظامی رشت؛سالار مشکوة؛احمد احمدی،که در حوادث صبح زخمی شده بود؛ آزاد،از اهالی محل؛امیر سلیمی،که روز 29 مرداد از طرف استاندار گـیلان بـه فرمانداری طالش منصوب شـد و چـند نفر از کارمندان استانداری.
سرهنگ قرنی درباره حوادث اخیر تهران که منجر به سقوط دولت مصدق شده بود،برای استاندار و دیگر حاضران صحبتی کرده،سپس به شرح اوضاع رشت پراخت که در ضـمن صـحبت،مردمی که در بیرون از استانداری،تجمع کرده بودند،از او خواستند برایشان سخنرانی کند.«ایشان[قرنی]رفتند شنیدیم که[حین سخنرانی]ضعف کردند.مرتبه دیگر،پس از اینکه از حالت ضعف بیرون آمده بودند تشریف آوردند و جریان نطقشان را بـیان داشـته و آقای اسـتاندار به ایشان تبریک گفتند.»97
فرخندهپی و مقدم که با در نظر گرفتن رویکرد اجتماعی،احتمال حمله به آنان مـیرفت،به صلاحدید سرهنگ قرنی و به خواهش سرگرد مجلسی،شام را در منزل مـجلسی صـرف کـردند. بعد از شام،مقدم به استانداری رفته،تا روز پنجشنبه 29 مرداد،به دلیل برقراری فرمانداری نظامی در رشت،در یکی از اتـاقهای آنـ،مشغول کار شد.فرخندهپی نیز ساعت 20:4 دقیقه بامداد جمعه 30 مرداد به تهران بـازگشت.
وی در تـهران تـحت تعقیب قانونی قرار گرفت و در 2 شهریور 1332 بر اساس نامه فرمانداری نظامی تهران،فرهاد دادستان،دستگیر و بـه اتهام اهانت به شاه و فرماندهی تیپ رشت بدون داشتن مجوز رسمی و قانونی روانـه زندان دژبان شده،از 31 هـمان مـاه،از طرف بازپرس دادستان ارتش قرار بازداشت او صادر گردید.98روزنامه اطلاعات در 13 آن 1332،خبری را از زبان یکی از مقامهای ارتشی،درباره
مواجهه سرتیپ فرخندهپی با رئیس شهربانی و رئیس کارآگاهی بندرانزلی منتشر کرد و در توضیح آن خبر افزود:
«ایـن پرونده در شرف تکمیل است و بازپرس مربوطه شب گذشته،رؤسای شهربانی و کارآگاهی بندر پهلوی را با آقای سرتیپ فرخندهپی مواجهه داد.این مواجهه به منظور اقدامات سرتیپ فرخندهپی که در روزهای 25 تا 28 مرداد،هنگامی کـه بـرای انجام مأموریت به گیلان رفته بود انجام گرفت.پرونده آقای سرتیپ فرخندهپی نیز در اواسط هفته آینده برای ارجاع به دادگاه حاضر میشود.»99
چندی بعد،خبرهای متعددی از افتتاح یا نصب مـجدد مـجسمههای تخریب شده در روزنامهها انتشار یافت که در شهرهای مختلف،همراه با مراسمی،انجام میگرفت.اطلاعات درباره مراسمی که در رشت برگزار شد گزارش داد:
«رشت:عصر روز دوشنبه 18 آبان،مراسم پردهبرداری از مجسمه شـاهنشاه در مـیدان شهرداری به عمل آمد.ابتدا مدعوین که از طرف شهرداری دعوت شده بودند در بنای بزرگ شهرداری اجتماع نمودند.بعد آقای استاندار100و فرماندهی تیپ و فرماندار نظامی و رؤسای ارتش و ادارات و آقای[جهانگیر]سرتیپپور،شهردار رشـت،بـه اتـفاق به میدان شهرداری رهسپار شـدند.ابـتدا آقـای[عباس]حشمتی،استاندار سخنان مؤثری ایراد نمود.سپس آقای دیهیم،استاد دانشگاه،چکامه بسیار جالبی خواند که فوق العاده مورد توجه حضار قـرار گـرفت و در مـیان کف زدن حضار از مجسمه پردهبرداری شد.»101
سرتیپ حسین فـرخندهپی،در طـول مدت بازداشت،چندین بار مورد بازجویی قرار گرفت که آخرین بار در اوایل آبان و دی 1332،با برخی از مأموران شهربانی رشـت و بـندرانزلی و مـسئولان استان گیلان،مواجه شده،اظهارت طرفین،به تأیید خود و هـیئت بازجو رسیده است.
در پایان به لحاظ بهرهوری چشمگیر نوشته حاضر،از پرونده مواجهه وی با تعدادی از مأموران مزبور و به دلیـل اهـمیت مـوضوع،ضرورت دارد،که به اختصار نکاتی را درباره آن برشماریم:
الف)نخستین جلسه مـواجهه در صـبح یکشنبه 5 آبان 1332،حدود دو ماه بعد از کودتای 28 مرداد،برگزار گردید و در 8 دی همان سال با برگزاری نه جلسه مـواجهه،پایـان پذیـرفت. که به ترتیب زمان عبارتند از:
1-مواجهه با محمد حسین حقدوست،مأمور شـهربانی رشـت،5 آبـان 1332،ساعت 10 الی 50:11 در 9 برگ.
2-مواجهه با محمد کاظم رافعی،مأمور آگاهی رشت،5 آبان 1332،ساعت 12 الی 45:13 در 9بـرگ.
3-مـواجهه بـا علی پرزیوند،مأمور شهربانی رشت،5 آبان 1332 ساعت 14 تا 30 و 14 در 4 برگ.
4-مواجهه با حسین احسانپرست،مـأمور شـهربانی رشت،5 آبان 1332،ساعت 45:14 الی 40:15 در 4 برگ.
5-مواجهه با حسن آریایی،رئیس دایره اطلاعات شهربانی رشـت،5 آبـان 1332 سـاعت 19 الی 30:20 در 5 برگ.
6-مواجهه با نادر بهزادی،رئیس شهربانی بندرانزلی،5 آبان 1332،ساعت 40:20 الی 22 در 8 برگ.
7-مواجهه بـا مـحمد علی مقدم،استاندار گیلان،6 آبان 1332،ساعت 19 الی 45:21 در 16 برگ.
8-مواجهه با محمد حقیقی،مأمور شـهربانی رشـت،9 آبـان 1332،ساعت 40:10 الی 30:11 در 6 برگ.
9-مواجهه با نصیر زند،فرمانده نیرو دریایی شمال،8 دی 1332،ساعت 10 الی 11 در 4 برگ.
اختناق حـاکم بـر جامعه،که بیشتر زاییده پیروزی عاملان کودتا بود و حس تظاهر به شـاه دوسـتی و سـلطنتطلبی را در افراد جامعه میپروراند،در اظهارات مواجههشدگان،پیدا و چشمگیر است.
ب)جلسههای مواجهه،جداگانه،درمحل دادستانی ارتش(تـهران)بـا حـضور سرتیپ کیهان خدیو، بازپرس، فرهنگ 2 فضل الهی،کمک بازپرس،سرهنگ 2 اللهیاری،دادیـار، انـجام شده است که در پایان جلسه مواجههشدگان پای اظهارات خود و بازجویان پای برگههای بازجویی را امضا و تأیید کردهاند.
ج)بازجویان کـه در اسـناد موجود،خود را هیئت تحقیق معرفی نمودهاند،چندین بار به هدف خود از انـجام دادن ایـن مواجههها و بازجوییها اشاره کردهاند:«مأمورین تحقیق فـقط مـیخواهند حـقایق کشف شود و چیزی مکتوم نماند.»
د)آنچه در اظـهارات طـرفین مواجهه،مورد اشاره قرار گرفته،درجهها اعطا شده به سرهنگ محمد ولی قرنی و نـاخدا یـکم نصیر زند،بعد از کودتاست کـه نـحوه اشاره سـرتیپ فـرخندهپی بـه آنها،شائبه معترض بودن او را به امـر تـرفیع درجات،تداعی میکند. شایان ذکر است که بعد از کودتای 28 مرداد،سرهنگ مـحمد ولی قـرنی به درجه سرتیپی و ناخدا یکم نـصیر زند به دریاداری ارتـقا یـافتند.102
با توجه به زمان بـرگزاری ایـن جلسهها میتوان گفت که ترفیع درجه آن دسته از نظامیانی که در پیروزی کودتا نقش داشـتهاند،بـه فاصله کوتاهی از آن،انجام گرفته اسـت.
هــ)مـواجههشدگان برای جلبتوجه هـیئت تـحقیق و یا طرف مواجهه خـود،سـوابق خدماتی خود را یادآور شده،بدینگونه کوشیدهاند اظهارات خود را اثبات کنند.
و)سرتیپ فرخندهپی،که در ایـن جـلسهها،به عنوان متهم مورد بازجویی قـرار مـیگیرد،در برخی مـوارد نـسبت بـه طرف مواجهه خود،اعـلام جرم نموده،گاهی نیز به دلیل اینکه طرف مواجهه بیسواد بوده و به عواقب اظهارات خـود آگـاهی ندارد،از اعلام جرم خودداری مینماید.بـرخی از حـالات او،کـه هـنگام مـواجهه،نسبت به طـرف مـقابل،پرخاش کرده یا او را فردی ناآگاه و کم فهم میخواند،بر روحیه نظامیگری و شدت ناراحتی او دلالت دارد.
پانوشتها:
(1)-در 25 تیر 1331 مـحمد مـصدق وادار بـه استعفا از نخستوزیری شد؛اما با طرفداری مـردم،مـحمد رضـا پهـلوی احـمد قـوام را که به جای او نشانده بود،از نخستوزیری برکنار و فرمان نخستوزری مصدق را دوباره امضا کرد.در 9 اسفند نیز مصدق در خانه خود مورد حمله قرار گرفت،اما حملهکنندگان در کار خود مـوفق نشده،پس از مدتی،عدهای که مظنون در این سوء قصد بودند دستگیر و بازداشت شدند.
(2)-آبراهامیان،یرواند،ایران بین دو انقلاب،ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولی ولایی، تهران، نشرنی، 1377ش،ص 337.
(3)-بـه مـوجب این ماده واحده به مصدق اختیار داده میشد که از«تاریخ تصویب این قانون[مرداد 1331]تا مدت شش ماه لوایحی را که برای اجرای مواد 9 گانه برنامه دولت ضروری است و در جلسه هفتم مـردادماه 1331مـجلس شورای ملی تصویب شده است تهیه و پس از آزمایش تقدیم مجلسین[شورای ملی و سنا]نماید و تا موقعی که تکلیف آنها در مجلسین معین نشده لازم الاجراست. (ر.ک: عاقلی، باقر، روزشـمار تـاریخ ایران،ج 1،تعران،نشر گفتار،1372 ش،ص ق470).
(4)-ایـن افـسران،گروهی از فرماندهان نظامی بودند که پس از 30 تیر 1331 به دستور مصدق از ارتش اخراج شده بودند.از جمله:سرلشگر فضل اللّه زاهدی،سرهنگ مقدم،سرلشگر ارفع،سرلشگر حجازی.
(5)-آبـراهامیان،هـمان،صص 342-343.
(6)-عملیات آژاکس،تـرجمه ابـو القاسم راه چمنی و پژوهش سجاد راعی،مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی،ابرار معاصر،تهران،1380 ش،ص 149.
(7)-کمیته نجات وطن:گروهی از فرماندهان نظامی که پس از سی تیر 1331 به دستور نخستوزیر، محمد مصدق اخراج شـده بـودند،با گردهمایی منظم،در باشگاه افسران،کمیتهای به نام«کمیته نجان وطن»را تشکیل دادند.در منشور آن آمده بود که وظیفه میهنی افسران است تا در راه سلطنت و نیروهای مسلح بجنگند،با تندرویها مـبارزه کـنند و کشور را از آشـوب و فروپاشی اجتماعی نجات دهند.این کمیته با سرویس مخفی انگلیس در ارتباط بود.(ر.ک:آبراهامیان،همان،صص 342-343؛اطلاعات هـفتگی،13 شهریور 1332).
(8)-آبراهامیان،همان،ص 343.
(9)-اسرار کودتا،اسناد محرمانه CIA درباره عملیات سرنگونی دکـتر مـصدق،تـرجمه حمید احمدی، تهران، نشرنی،1379 ش،صص 49-52؛گازیوروسکی،مارک ج،کودتای 28 مرداد 1332،ترجمه غلامرضا نجاتی،تهران،شرکت سهامی انتشار،1362 ش،ص 34.
(10)-تـربتی سـنجابی،محمود،کودتاسازان،تهرا،مؤسسه فرهنگ کاوش،1376 ش،ص 61.
(11)-همان.
(12)-ترقی،دوره 12،شماره 11(25 مرداد 1333)،ص 6.
(13)-اطلاعات،سال 28،شـماره 8167(26 مـرداد 1332)،ص 4.
(14)-اطـلاعات،سال 28،شماره 8168(27 مرداد 1332)،ص 10.
(15)-تقویم تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی،به کوشش غلامرضا جلالی،تـهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1377 ش،ص 135.
(16)-روشنفکر،سال اول،شماره 9(5 شهرویر 1332)،ص 6.
(17)-اطلاعات،سال 28،شماره 8-8166(7-25 مرداد 1332).
(18)-اطـلاعات،سال 28،شماره 8167(26 مرداد 1332)،ص 8.
(19)-تـرقی،شـماره مسلسل 605،دروه 12،شماره 11(25 مرداد 1333)،ص 5.
(20)-متن کیفرخواست علیه دکتر مصدق،بند 10.
(21)-مصدق درمحکمه نظامی،به کوشش جلیل بزرگمهر،تهران،دوسان،1369 ش،ج1،صص38-40.
(22)-قراگوزلو،غلامحسین،از همگمتانه تا همدان،تهران،اقبال،1373 ش،ص 675.
(23)-اطلاعات،سال 28،شماره 8169(31 مرداد 1332)،ص 4.
(24)-اطـلاعات،سال 28،شماره 8169(31 مرداد 1332)،ص 4.
(25)-همان.
(26)-محمد ولی قرنی(؟-1358 ش)از افرادی بود که در کودتای 28 مرداد 1332 شرکت کرد و سپس با درجه سرلشکری رئیس رکن 2 ستاد ارتش شد که مهمترین مقام اطلاعاتی کشور به شمار میرفت.در اسـفند 1336 مـعلوم شد که قرنی مشغول بررسی طرح یک کودتای نظامی بود که محمد رضا پهلوی را برکنار کند.در آغاز از اعدام او صحبت میشد اما بعدا قبه سه سال زندان محکوم گردید.در اسفند 1339 از زنـدان آزاد شـد.ولی شدیدا تحت مراقبت مأمورین امنیتی قرارگرفت. در بهمن 1342 به اتهام داشتن رابطه با آیة اللّه طالقانی و جمعی دیگر از روحانیان زندانی شد و در زندانهای«قزل حصار» و«قصر»دوران حبس را گذراند.در اواخر 1343 ش آزاد شد.پس از پیروزی انـقلاب اسـلامی،به ریاست ستاد ارتش منصوب گردید که پساز مدت کوتاهی،توسط گروه فرقان به شهادت رسید.(ر.ک:سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک،تهران،مرکز بررسی اسناد تاریخی،1378 ش،ج 1،صـص 249-250).
(27)-اتـابکی،مـنصور علی و احمد بنی احمد،پنـج روز رسـتاخیز مـلت ایران،تهران،بینا،1337 ش،ص 173.
(28)-همان.
(29)-محمد علی مقدم(1268 ش-؟)پس از تحصیلات،به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و مشاغل متعددی را به عهده گرفت کهمهمترین آنـها،عـبارت اسـت از:مدیرکل آرشیو وزارت امور خارجه،دبیر یکم سفارت ایـران در پطـرزبورغ،وزیر مختار ایران در عربستان سعودی ریاست کل تشریفات دربار،وزیرمختار یران در لندن،نماینده مجلس سنا،بازرس عالی وزارت کـشور،اسـتاندار گـیلان(ر.ک:اطلاعات،سال 28،شماره 8091،ص 10؛قاسمی ابو الفضل،سیاستمداران ایران و اسناد مـحرمانه بریتانیا؛آینده،شماره 106،ص 118).
(30)-مواجهه فرخندهپی با مقدم،ص 14.
(31)-همان،ص 5.
(32)-همان،پ صص 14-15.
(33)-همان،ص 5.
(34)-حسین فرخندهپی(1287-1355 ش)فرزند علی سیفی در تهران زاده شـد.در رشـته مـهندسی ساختمان تحصیلات عالیه داشت و در اول مهر 1306 به استخدام ارتش درآمد.از مشاغل مـهم او:ریـاست اداره مهندسی ارتش،ریاست کارخانجات ریسندگی و بافندگی و ریاست رکن سوم ستاد ارتش،در همین سمت است که در 26 مـرداد 1332 بـر اسـاس مأموریتی که از طرف ستاد ارتش،برای بررسی اوضاع منطقه رشت و بندرانزلی،بـه عـهده او گـذاشته شد،به گیلان رفت؛لیکن پس از بازگشت به تهران،به اتهام اهانت به شاه،فـرماندهی تـیپ رشـت بدون داشتن مجوز رسمی و قانونی و دست داشتن در حوادث 27 و 28 مرداد 1332 در رشت و بندرانزلی،تحت پیگرد قـانونی قـرار گرفت.2 شهریور همان سال،بازداشت شده،در زندان دژبان زندانی گردید.از دیگر نظامیانی کـه بـا وی در آنـجا محبوس بودند میتوان به سرتیپ تقیریاحی، رئیس ستاد ارتش،سرتیپ عطأ اللّه کیانی،معاون سـتاد ارتـش،سرهنگ پورشریف،رئیس شهربانیهای آذربایجان را نام برد.وی در دادگاه،از اتهام اولی بری شناخته شد.امـا ابـتدا بـه اعدام،سپس با دو درجه تخفیف به سه سال زندان با کار محکوم گردید.
در 5 تیر 1334 از ارتـش اخـراج شد و در 31 همان ماه با فرمان محمد رضا شاه،مجازات او با یک درجـه تـخفیف بـه دو سال زندان بدون کار کاهش یافت.در 2 شهریور 1334 نیز از زندان آزاد شد و اقدام به تأسیس یک شـرکت سـاختمانی بـه نام پرچم کرد که خود مدیرعامل آن بود.فرخندهپی در 2 دی 1355 در بیمارستان مهر تهران بـه عـلت عارضه مغزی درگذشت.
(35)-مهدینیا،جعفر،نخستوزیران(7)زندگی سیاسی سپهبد فضل اللّه زاهدی،تهران،پانویس،1375 ش،ص 339.
(36)-مواجهه فـرخندهپی بـا احسانپرست،ص 1.
(37)-مواجهه فرخندهپی با حقیقی،ص 1.
(38)-همان،ص 1-2؛مواجهه فرخندهپی با احسانپرست،ص 2.
(39)-مواجهه فـرخندهپی بـا حقدوست،ص 2.
(40)-مواجهه فرخندهپی با احسانپرست،ص 2.
(41)-مواجهه فـرخندهپی بـا حـقدوست،ص 2؛وی در مواجهه خود از فردی به نام فـیروزی یـاد میکند که در 27 مرداد،در رشت بر بالای مجسمه شاه رفته،با پتک آهنین مـشغول تـخریب مجسمه بوده است؛ولی،زمان کـه تـوسط مأموران دسـتگیر و بـازجویی شـد،برای دفاع از عمل خود(تخریب مـجسمه)عـنوان کرد که این کارش را در دفاع از مجسمه و جلوگیری از اقدامات اخلالگران انجام میداده اسـت.ص 6.
(42)-پرونـده حسین فرخندهپی موجود در ساواک.
(43)-اطلاعات،سـال 28،شماره 8168(27 مرداد 1332)،ص 12.
(4)-همان.
(45)-اتـابکی،مـنصور و احمد بنی احمد،همان،ص 135.
(46)-اطـلاعات،سـال 28،شماره 8168(26 مرداد 1332)،ص 12؛اتابکی،135.
(47)-همان.
(48)-مواجهه فرخندهپی با پرزیوند،ص 2.
(49)-همان،ص 1.
(50)-مواجهه فرخندهپی با رافـعی،ص 7.
(51)-مـواجهه فرخندهپی با پرزیوند،ص 3.
(52)-پرونده حـسین فـرخندهپی مـوجود در ساواک.
(53)-مواجهه فـرخندهپی بـا مقدم،صص 6-7.
(54)-مواجهه فـرخندهپی بـا پرزیوند،ص 4.
(55)-مواجهه فرخندهپی با مقدم،ص 4.
(56)-همان،ص 1.
(57)-همان،ص 14.
(58)-همان،ص 7.
(59)-مواجهه فرخندهپی با احسانپرست،ص 2.
(60)-مواجهه فـرخندهپی بـا حقیقی،ص 2.
(61)-محمد حسین حقدوست به سـیگار کـشیدن فرخندهپی،هـنگام حـضور در شـهربانی اشاره میکند و وقتی کـه بازجو یادآوری میکند که فرخندهپی معتاد به سیگار نیست،در پاسخ میگوید:«معتاد نبودن ایشان دلیـلی نـیست.اکنون 5 روز است مرا برای شهادت بـه تـهران خـواستهاند کـه در تـهران دارای مأوا و مسکنی نـیستم.خـود را با سیگار مشغول کردهام»،ص 5.
(62)-اشاره به فرار شاه از مرز عراق به رم ایتالیا.
(63)-مواجهه فرخندهپی با مـقدم،ص 3.
(64)-مـوجهه فـرخندهپی با حقدوست،ص 4.
(65)-همان،ص 5.
(66)-مواجهه فرخندهپی با آریـایی،صـص 2 و 5.
(67)-هـمان،صـص 3-4.
(68)-مـواجهه فـرخندهپی با حقدوست،ص 8.
(69)-مواجهه فرخندهپی با رافعلی،ص 3.
(70)-همان،صص 6-7.
(71)-مواجهه فرخندهپی با رافعلی ص 3.
(72)-همان،ص 3.
(73)-مواجهه فرخندهپی با حقیقی،ص 6.
(74)-مواجهه فرخندهپی با احسانپرست،ص 2.
(75)-مواجهه فرخندهپی با حقدوست،ص 3؛رافعی،ص 1.
(76)-مـواجهه فرخندهپی با بهزادی،ص 4.
(77)-چون نصیر زند در ستاد نیروی دریایی حضورنداشت،دیدار آنها در منزل وی که با ستاد فاصله زیادی نداشت،انجام گرفت.
(78)-مواجهه فرخندهپی با مقدم،ص 8.
(79)-مواجهه فرخندهپی با بهزادی،ص 1.
(80)-مـواجهه فـرخندهپی با زند،ص 4.
(81)-مواجهه فرخندهپی با بهزادی،ص 2 و 7.
(82)-همان،ص 8.
(83)-مواجهه فرخندهپی با مقدم،ص 2.
(84)-همان.
(85)-همان،صص 2-3.
(86)-پرونده حسین فرخندهپی در ساواک.
(87)-همان.
(88)-آبراهامیان،همان،ص 344.
(89)-پرونده حسین فرخندهپی در ساواک.
(90)-مواجهه فرخندهپی با مـقدم،ص 11.
(91)-هـمان.
(92)-همان،صص 12-13.
(93)-مواجهه فرخندهپی با پرزیوند،صص 3-4.
(94)-همن،ص 3.
(95)-مواجهه فرخندهپی با پرزیوند،صص 3-4.
(96)-مواجهه فرخندهپی با مقدم،ص 12.
(97)-همان،صص 12-13.
(98)-پرونده حسین فرخندهپی در سـاواک.
(99)-اطـلاعات،سال 28؛شماره 8225(چهارشنبه 13 آبان 1332)،صـص 1 و 4.
(100)-بـعد از حوادث رشت در مرداد 1332،محمد علی مقدم از استانداری گیلان بر کنار و عباس حشمتی به جاب او منصوب شد.
(101)-اطلاعات،سال 28،شماره 8234(یکشنبه 24 آبان 1332)،ص 11.
(102)-نجاتی،غلامرضا،مـصدق سـالهای مبارزه و مقاومت،مؤسسه خـدمات فـرهنگی رسا،تهران،1376 ش،ج 2، ص 12.
فصلنامه مطالعات تاریخی ،شماره 3، تابستان 1383 صفحه 55 تا 92