13 دی 1399
به مناسبت سالگرد شهادت سردار رشید انقلاب
شاخصههای فرماندهی و مقاومت در سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
حسین دهقان، فرمانده نظامی و از سیاستمداران با سابقه کشور که پستهای متعددی از جمله پست وزارت دفاع جمهوری اسلامی را پشت سرگذاشته و اینک مشاور فرمانده کل قوا در صنایع دفاعی و پشتیبانی از نیروهای مسلح است. او بدلیل آشنائی و همکاری طولانی با شهید حاج قاسم سلیمانی شناخت متراکمی از تاریخ پر فراز و نشیب دوران دفاع مقدس و فعالیتهائی که پس از دوران دفاع مقدس توسط آن شهید بزرگوار به سرانجام رسیده است، دارد. وی معتقد است سپهبد حاج قاسم سلیمانی در جایگاه فرماندهی نیروی قدس توانسته است، به عملیاتهای آزادیبخش، هویت ببخشد و سازمان مناسب برای حمایت و حراست از این هویت انقلابی در منطقه را بارور ساخته و در عین حال خیلی از عناصر و انسانهای وارستهای برای نقشآفرینی در این عرصه را تربیت کند. سردار حسین دهقان در گفتوگو با فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران نکات مهمی در این باره مطرح نموده است
فصلنامه: به مناسبت شهادت سردار سلیمانی عرض تسلیت و تبریک دارم و از حضور شما در این گفتوگو تشکر میکنم. مقام معظم رهبری در پیام خودشان حاج قاسم را نمونهی برجستهای از تربیت شدگان اسلام و مکتب امام خمینی(ره) دانستند به عنوان مقدمه میخواستم با توجه به سابقهی دوستی و همکاری جدی جناب عالی با حاج قاسم سلیمانی، ابتدا شما نقش آفرینی ایشان در دفاع مقدس و نبوغ فردی و سازمانی ایشان را به طور مختصر بفرمائید. ویژگیهای حاج قاسم که ایشان را از نگاه رهبری از کالبد یک شخص خارج میکند و اسم «مکتب سلیمانی» را رویش میگذارد، به نظر شما چه چیزهایی است؟
سردار دهقان: بسم الله الرحمن الرحیم. من هم از شما تشکر میکنم بابت این زحمتی که متقبل شدید و کار ارزشمندی که انشاءالله انجام خواهید داد. شهادت سردار عزیز و مجاهد بزرگمان سردار سلیمانی را یعنی حاج قاسم را و عزیزان همراه ایشان را، بخصوص شهید ابومهدی المهندس را تسلیت میگویم. من این تعبیر را سعی میکنم در رابطه با مکتب امام و کسانی که در این مکتب پرورش پیدا کردند همیشه به کار بگیرم. سردار سلیمانی به عنوان یکی از شاگردان ممتاز و بارز این مکتب و تربیت شدهی این مکتب را نمونه کامل این تعبیر میتوانیم بگوییم. یکی از بزرگان تعبیری از زبان حضرت امام(ره) نقل میکرد در رابطه با یکی از مسؤولان بزرگ کشور، یعنی شهید بهشتی، که میگفت حضرت امام میفرمودند که شهید بهشتی حقیقت اسلام بود. حقیقت اسلام اگر ما بخواهیم بگوییم چیست، میتوانیم استناد کنیم به حدیثی که از حضرت رسول صلوات الله علیه نقل میشود و میفرمایند که شریعت اسلام آن چیزی است که من میگویم، طریقت در اسلام آن احوالی است که من دارم، و حقیقت اسلام آن چیزی است که من عمل میکنم یعنی اسلام در رفتار رسول مکرم اسلام یا پرورش یافتگان این مکتب باید خودش را تجلی بدهد. و خوب مکتب حضرت امام در اصل اسلام ناب محمدی تلقیاش میکنیم، به طور طبیعی پرورش یافتگان این مکتب یا کسانی که در این مکتب رشد کردند و تعالی پیدا کردند قاعدتاً رفتارشان، کلامشان، بیانشان، همه اینها بیانگر ابعاد اسلامی است و آنچه که مهم است عمل آنها در اصل همان چیزی است که اسلام از یک انسان تراز اسلامی میخواهد. یعنی رفتار یک فرد مسلمان تراز اسلام همان چیزی است که اسلام از انسان میخواهد که آن را عمل کند یا ترجمان آن هست. لذا شهید سلیمانی را ما از این منظر میگوییم تربیت شدهی مکتب امام خمینی است و در ادامه در دامان رهبری عزیزمان تربیت شده و از این منظر هر آنچه که او کرده است را میتوانیم بگوییم برآمدهی از همان ذاتیات او که متکی بر مفاهیم و معارف اسلامی است. آقای حاج قاسم ما به عنوان یک فرد عادی با یک گروهی از بچه های کرمانی میآید در زمان دفاع مقدس وارد عرصه دفاع میشود. در ابتدا هم اصلاً آن مجموعه به عنوان تیپ یا سازمان و اینها نبود. چون تازه داشت در سپاه این واحد ها شکل میگرفت برای انجام عملیات مشترک بزرگی که با ارتش بود ولی این ظرفیت، توان، نبوغ، مسؤولیت پذیری در حاج قاسم بود که خیلی سریع آن مجموعهی کوچک به جبهه آمده از بچه های کرمان را تبدیل به یک لشکر عظیم «ثارالله» کرد که در همهی دوران دفاع مقدس نقش آفرین بود تقریباً میتوانیم بگوییم که از عملیات فتح المبین به بعد ما در تمامی عملیات هایی که نیروهای مسلح ما و سپاه انجام داده است بدون استثنا تا پایان جنگ، یکی از واحدهای محوری دفاع، لشکر 41 ثارالله، با فرماندهی حاج قاسم سلیمانی، بود و بعد از دفاع مقدس هم ما این لشکر را در جنوب شرق کشور، با فرماندهی حاج قاسم، برای مبارزه با قاچاق سازمان یافته یا واحدهای سازمان یافتهای که قاچاق انجام میدادند و درآن حوزه ناامنی ایجاد میکردند مسؤولیت گرفت تا زمانی که برای نیروی قدس آمد.
وقتی که سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس شد، این ابعاد و ساختار فعلی را نداشت. یعنی الان فاصلهی بسیار بزرگی است بین سپاه قدس موجود و نیروی قدس موجود با آن [سپاه] قدسی که در آن زمان وجود داشت. قاسم در نیروی قدس توانست چند تا کار بکند که میشود کارش را کارستان دانست اولین بحث هویتبخشی به عملیات آزادیبخش یا رهاییبخش در دنیای اسلام و هر آنجایی که جمعیتی، گروهی در لباس و قوارهی مبارزه با ظلم و استبداد و مقابله با به اصطلاح زیادهخواهی و فزونطلبی نظام سلطه و دستگاه استکبار و همچنین صهیونیستها عمل میکردند این هویت را تبدیل به یک هویت فراگیری کرد که حول محور مکتب امام و امروز آن چیزی که به عنوان منویات رهبری است به اینها هویت بخشید این کار اول و بزرگی بود که ایشان انجام داد و بدون اینکه اینها را از محیط و بستر جغرافیای خودشان جدا کند ایشان مجموعههای مقاومت را به یک نوعی بومی سازی کرد و ریشهاش را در درون قلبها و بسترهای موجود جامعه آنچنان گسترش داد که اینها به درختان تنومندی تبدیل شدند که هر کدام امروز میتوانند با تکیه بر پایگاه و ذاتیات خودشان، بتوانند مسیر حیات خودشان را ادامه بدهند. این اول یا مهمترین کاری بود که قاسم توانست در طی مدت ده بیست سالی که در نیرو بود انجام بدهد نکتهی دوم یا بحث دوم ایجاد سازمان و روابطی که این سازمان و روابط بتواند به یک نوعی تداوم و استمرار هم به آن هویت بدهد. یعنی اگر فقط آن را تبدیل کنیم به یک فضا این دومی را باید تبدیل کنیم به عنوان ظرف و ساختاری که بتواند آن محتوا را، یا آن خواسته و مطالبه را به یک نوعی جریان بدهد، پیاده کند و در طول زمان هم به آن رشد و بالندگی بدهد؛ سوم کاری که میتوانیم بگوییم قاسم در طی این مدت کرد، چه در داخل، در پایگاهی که مسؤولیت داشت در زمان دفاع مقدس، چه در این مدت که عمدتاً در نیروی قدس بود، تربیت و پرورش انسانها، یعنی فرماندهان و عناصری که قادر باشند نقش آفرینی بکنند و خلاقانه و مبتکرانه در حوزه عمل خودشان عمل کنند و به عبارتی یک نوع از خودکفایی یا خود اتکایی، اعتماد به نفس، عزت خواهی، عزت طلبی و به اصطلاح همین عنصر مقاومت و ایستادگی را در درون آنها قرار داد. او چون خودش واجد این شرایط بود به راحتی این شرایط را میتوانست منتقل کند. شما بعضی از این کلیپ هایی که الان از حاج قاسم پخش میکنند ببینید. مثلاً مانند یک بچه در مجموعهای از رزمندگانشان حضور پیدا میکند. آنها از بابت اینکه چند نفر از همرزمانشان شهید شدند یک حالت گرفتگی دارند، بعد با چه فضای ذهنی گستردهای تحمل آن را سهل و ساده میکند. خب این مهم است. به این خصلت، «توان راهبری» میگوییم مثلاً زمانی که صدام به ایران حمله میکند، این هجمه را باید به یک نوعی قابل تحمل کرد، امام خیلی ساده میگویند «دزدی آمده یک سنگی انداخته و رفته» یعنی صدام تصور میکرد که آمده، زده، کار تمام شده است. ما میگوییم یک دزد آمده، یک سنگی انداخته رفته است یعنی بیش از این نه میشود به ملت روحیه داد نه میشود دشمن را تحقیر کرد. خب حاج قاسم این خصلت رهبری را داشت یعنی میتوانست در شرایط سختی که برای همراهانش و خودش به وجود آمده به جای اینکه در بنبست قرار بگیرد این وضعیت را تبدیل میکند به یک فرصت، به یک نقطهی پرش، به یک جهش بزرگتر و ضمن اینکه آن نقص و نقیصه وارده را جبران میکند یک فضای بسیار گستردهتری هم در جلوی مسیر همراهان خودش فراهم کند. خب این القای حس اعتماد به نفس و خوداتکایی و عزت طلبی و قائم به خود بودن همان بحثی هست که حاج قاسم در دوران مدیریتی خودش به مجموعهی در رابطه با خودش توانست بدهد در همین حوزه بخواهیم باز بگوییم توان بالای مدیریت شجاعانهی ایشان بود. یعنی ضمن اینکه ایشان شجاع بود، خطر پذیر بود، ریسک میکرد و برای آسایش و آرامش و امنیت دیگران، آسایش و آرامش و امنیت خودش را در معرض خطر قرار میداد اما، هیچ گاه عمل پرهزینهای را هم نمیپذیرفت. به این معنا که تدبیر کردن امور به گونهای که شما با حداقل امکاناتی که در اختیار دارید بیشترین خواستههایتان را بتوانید بدست بیاورید و کمترین تلفات را هم متحمل بشوید. این هم بحثی بود که در فضای مدیریتی حاج قاسم وجود داشت. حالا اگر بخواهیم در یک جمله جمعبندی کنیم باید بگوییم که حاج قاسم ما یک فرمانده، یک رهبر و یک مدیر تمام عیاری بود که قادر بود نهادسازی کند، قادر بود توسعه و ترویج فرهنگ درست بدهد، قادر بود انسانهای شایستهای را شناسایی کند و به کار گیرد و آنها را تکثیر بکند و نهایتاً آنچه را که در فضای ذهنی و آرمانی خودش دنبال میکرد توانست مابهازای زمینیاش را درست کند به معنای نهادسازی و نهادینهسازی این فضایی که دنبال میکرد.
اگر بخواهیم ویژگی های شخصی حاج قاسم را بحث کنیم به اعتقاد من چند چیز برجسته دارد. اول «خلوص» حاج قاسم هست. من فکر میکنم اگر نگویند اغراق است قاسم نفس کشیدنش هم فقط برای رضای خدا بود یعنی هیچ وقت برای مقام و برای جاه و برای نام و برای اعتبار و برای ارتباط و این حرفها، فعلی از او صادر نمیشد. آنچه که برایش مهم بود جلب رضایت خالق بود و در ادامهاش چون این اعتقادات ماست رضایت امام و رهبری که طبیعتاً رضایت امام زمان و خدا را هم در این راستا میبینیم
بحث دوم واقعاً «ولایتمداری» و «ولایتپذیری» ایشان بود. به این معنا که ایشان مطلقاً و به طور محض تسلیم اوامر و ادامهدهنده یا پیادهساز خواستههای رهبری بود و این را هم سند نجات میدانست، این مهم است، یعنی حجت بود برای او که گام نهادن در این راه هم رضایت خالق است هم فلاح و سعادت خود فرد است. خب این هم بحثی بود که در همهی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی و ... سعی میکرد که خودش را در این مسیر بداند. بحث بعدی ایشان «انقلابیبودن» است یعنی قاسم مرزها و ارزشهای انقلاب را با هیچ چیزی در هیچ برههای از زمان حاضر نشد که بخواهد معامله کند یا از آنها عدول بکند یا کوتاه بیاید. آنجا که قرار بود فریاد بکشد فریاد میکشید آنجا هم که قرار بود ارتباط بگیرد ارتباط میگرفت آنجا هم که قرار بود کمک بکند کمک میکرد آنجا که بنا بود حمایت بکند حمایت میکرد و مهم برایش این بود که عمل و فعل انقلابی تعیین کنندهی این رفتار او باشد.
بحث معنویت حاج قاسم و جنبه های عرفانی حاج قاسم از مباحث بسیار مهم است. حضرت امام جملهای دارند که «این وصیت نامههای شهدا را مرور کنید ...اینها ره صد ساله کسانی را که در مسیر سلوک و عرفان حرکت میکنند یک شبه طی کردند.» قاسم خودش را تسلیم خالق خودش کرده بود. پس در ازای آن هم خدا هرآنچه که میخواست به او داده بود یعنی این طور نبود که بگوییم مکتبی رفته درسی خوانده بود اخلاصش همه کار میکرد. مصداق آن روایت شریفه که «اگر شما چهل روز خودتان را برای خدا خالص کنید خداوند سرچشمههای علم و معرفت را از قلب شما به جوشش درمیآورد» واقعا همین بود یعنی جنبهی معنویت و جنبهی عرفانی حاج قاسم بود که خودش را پاک کرده بود خودش را در معرض فیضانات و آن نور الهی قرار داده بود پس هم علم داشت هم بینش داشت هم بصیرت داشت هم درک داشت و همهی این چیزها را با خودش داشت.
آدمها چند گونه هستند بعضیها خوب فکر میکنند بعضیها خوب عمل میکنند بعضیها نه خوب فکر میکنند و نه خوب عمل میکنند بعضی ها ممکن است فکرشان برای اجرا خوب باشه و خودشان مجری نباشند. حاج قاسم میتوانست خوب فکر کند و آن فکر را خوب به اجرا بگذارد. سختی کار همین جاست. شما وقتی میخواهید یک کاری یا یک فعالیتی را اجرا کنید به هرحال مخالف دارید. افرادی دارید که مثلاً باید همپایی کنند. یک کسانی باید مثلاً اذیت نکنند. این که شما فعلت را، عملت را، آنگونه که بخواهی، به سمت هدف پیش ببری کسانی که درگیر این موضوع هستند را شریک و همراه خودت بکنی. این خصلتی است که خب کمتر پیدا میشود. حاج قاسم قادر بود که سطوح راهبردی را به سطوح تاکتیکی بهم گره بزند و همهی ذینفعان این مسیر را با آن مسیر خودش به اصطلاح همپا بکند. حاج قاسم نگاه اطلاعاتی و امنیتی فوقالعادهای داشت شرایط را و محیط را میتوانست بخواند یا درک و فهم و تحلیل درست از شرایط را ارائه کند. خب این قاعدتاً در مسائلی که بُعدش از ملی فراتر میرود و فرا ملی میشود از منطقهای، جهانی میشود بازیگران متنوع میشوند خواستهها یا منافع این بازیگران در یک جایی در تعارض با هم است بسیار سختتر و پیچیدهتر است در این فضای بسیار پیچیده از یک طرف، بسیار مبهم از طرف دیگر، و بسیار روشن از نظر خودت، بتوانی در این صحنه عمل بکنی. این هم، هم تیزبینی میخواهد هم بصیرت میخواهد هم قدرت فهم و درک درست از شرایط میخواهد. حاج قاسم این ویژگی فوقالعاده را داشت که در مسائل امنیتی و یک جاهایی مسائل سیاسی، قدرت دیدن داشت یعنی میتوانست شرایط را همان گونه که هست ببیند برداشت کند و نسبت به آن هم عمل کند.
در مبحث نظامی و طرحهای نظامی، واقع مطلب این است که در منطقه میتوانیم بگوییم که همهی بازیگران منطقهای و همهی فرا منطقهایها و در رأس آنها و مهمترین آنها اسرائیل و آمریکا با تمام ظرفیتهایشان حضور دارند. برای منطقه از صد سال پیش تا دویست سال بعد آن هم نقشه داشتند طراحی میکردند این که بشود حاج قاسم این نقشه ها را به هم زد و امکان تحققش را هم از بین برد. این یک چیز فوقالعادهای را میخواهد. یک زمانی میگفتند حضرت امیر(ع) شهید عدالتش شد. باید بگوییم که حاج قاسم شهید ایستادگی و مقاومت در مقابل جبههی کفر و استکبار و نفاق عبری- عربی همهی اینها شد و واقعاً هم این درست است.
حاج قاسم هم دیپلماسی عمومی را خوب میفهمید هم دیپلماسی امنیتی را خوب میفهمید. هم دیپلماسی در سطح راهبردی را خوب میفهمید لذا یک دیپلمات، یک مذاکره کنندهی خیلی قوی بود و جالب است در همین فضاها چون تحفظ خودی نداشت برای خودش چیزی را نمیخواست راحت هم بود. ما مشکلمان در مذاکرات وقتی با طرف دیگر مینشینیم بعضی وقتها ملاحظات شخصیمان، خودمان را میبینیم. بُعد مسألهمان را میبینیم و این برایمان ایجاد حائل و مشکل میکند قاسم این را نداشت قاسم خیلی با خودش راحت بود و به طور طبیعی خیلی با طرف مقابلش راحت بود یعنی خیلی راحت حرفش را با طرف مقابلش میتوانست بزند خواستهاش را بگوید دنبال کند استدلال کند و به طرف بقبولاند. در مبحث مذاکره همیشه این طور نیست که هرچه شما بخواهید بشود، طرف مقابل هم یک چیزهایی میخواهد، در فنون مذاکره میگویند طرف مقابل هم یک منافعی دارد پس شما باید بتوانید منافع این همکاری و مذاکره را برای طرف مقابل آنچنان مهم تبیین کنید که طرف مایل بشود با شما کار کند. این ویژگی اقناع طرف مقابل از سوی حاج قاسم در خیلی جاها اتفاق افتاد. چه با ترکها چه با روسها چه با بقیه.
حاج قاسم خیلی متواضع و مردمی بود حالا یک اصطلاح کرمانی هم هست که من دست شما را میبوسم. او همیشه این کلام را میگفت و ابایی نداشت. مثلاً ایشان درجهی سرلشکری داشت. نسبت به خیلی از دوستان ارشدیت داشت. چه در داخل سپاه چه در خارج. ولی هیچ جا نبود بگوید حالا من چون فلان میزی دارم. دفتری دارم دستکی دارم دیگران باید بیایند نه. برای کارش برای پیشبرد کارش برای اینکه دیگران را همراه بکند واقعاً سطوح اداری سازمان برایش مهم نبود برایش مهم بود آن کار پیش برود حالا به هرکسی که مربوط میشود هیچ اشکالی نمیدید برود با او صحبت کند. متواضع بود. در بین مردم بدون هیچ تشریفاتی بدون هیچ علم و کتلی تردد میکرد. قاعدتاً اگر میخواستیم از همین سطح بندی حفاظتی و امنیتی بخواهیم بگوییم که قاسم در سطوح اول کشور بود، اما حاج قاسم هیچ وقت محافظ آنچنانی، اسکورت آنچنانی نداشت خیلی راحت بود با خودش، با مردم. مردمی بودن او بحث فوقالعادهای است.
نکتهی آخر این است قاسم برایش انسان و کرامت انسانی موضوعیت داشت یعنی یک انسان تک بعدی یا به یک معنایی ایدئولوژیک نبود که فقط من از کسانی که این طور فکر میکنند حمایت میکنم، نه از ترکمن، عرب، مسیحی، ایزدی و... نیز دفاع میکند. قاسم توانست مرزها و رنگها را بردارد. الان در لبنان مسیحی، سنی، دروزی و...هست شیعه هم هست، همه با مقاومتاند و این دلیلی است بر این که قاسم توانست مرزهای ساختگی که انسانها را از هم جدا میکند بردارد، کرامت انسانی را با ارزش کند. به همین دلیل همه قاسم را دوست دارند، همهی جای دنیا از قاسم تجلیل کردند یک جایی را شما ندارید که این مسألهی حضور را و یا این به اصطلاح همراهی را نبینی.
فصلنامه: شرایطی که حاج قاسم وارد نیروی قدس میشوند در واقع آمریکا هنوز به افغانستان و عراق حمله نکرده، هنوز شرایط منطقه این شکلی نیست مسألهی اول هنوز مسألهی فلسطین و مبارزه با اشغالگری صهیونیستها است و البته طالبان هم در افغانستان به نوعی یواش یواش دارند به اوج خودشان میرسند. این شرایط را برای ما ترسیم کنید که حاج قاسم در چه شرایطی نیروی قدس را تحویل گرفت، و در منطقه و در بحث مقاومت چه کرد؟
سردار دهقان: قبل از حاج قاسم هم این طور نبود که در حوزهی مسائل مقاومت، در فکر کشورگشایی و عاملسازی و مقصدهای استعمارگرایانه باشیم. ما همیشه گفتیم که طرفدار آزادی ملتها هستیم دلمان میخواهد ملتها خودشان تعیین سرنوشت کنند. ما گفتیم دخالت بیگانه را نمیپذیریم ما گفتیم اگر در منطقه ناامنی وجود دارد ناشی از وجود اسرائیل و آمریکاست. آمریکا همه جا شیطان اکبر است. اینها که یعنی مفاهیم پایهای انقلاب تغییری نکرده از اول هم همین ها بوده که هست اما ما یک زمانی به شکل جدی درگیر مسائل جنگ با صدام و مسائل داخلی خودمان هستیم که به طور طبیعی همهی ظرفیتها اینجاست. در عین حال از مقاومت و منطقه غافل نیستیم و سعی میکنیم آن جنبهها را هم ببینیم اگر خاطرتان باشد اسرائیل در سال 61 بود (سال 82 میلادی) حمله کرد و لبنان را اشغال کرد و تا بیروت آمدند. آن موقع واحدهایی از سپاه و ارتش عزیمت کردند به سوریه بروند تا با این اشغالگری مقابله کنند که بعد امام آن جملهی معروف را فرمودند که «راه قدس از کربلا میگذرد» در این فضایی که بوجود آمد نطفه های اولیهی حضور ما برای حمایت و پشتیبانی، آموزش و سازماندهی و تجهیز جریانهای مقاومت از همان موقع شروع شد. من خودم آن مدت که آنجا بودم مثلاً حماس، جهاد، بعضی از افراد فلسطینی، یا حزب الله یا گروههایی از عراق را، در سوریه و در لبنان آموزش میدادیم ارتباط داشتیم کمک میکردیم تجهیز میکردیم. اینها یعنی چیزهایی نبود که حالا بگوییم وجود نداشت. اینها بود. ولی آمدن سردار سلیمانی به نیروی قدس کلاً نوع نگاه را ارتقا داد. ...
فصلنامه: میخواستم بگویم که این شرایط هم تغییر کرد و یک دفعه منطقه شدید بحرانی شد
سردار دهقان: همهی این چیزها هست ولی هیچ وقت ما نقش فرد فرمانده را و رهبری را نمیتوانیم کمرنگ کنیم. بخصوص در کشورهایی مثل ما. ما که سیستمهای جاافتادهی تجربهشدهی عملکردهای نداشتیم. باید شروع میکردیم. همیشه شرایط کمک میکند به اینکه هم استعدادها شکوفا بشوند هم منابع جای خودشان را پیدا بکنند. هم سازمان و ساختار متناسب با وضعیت، خودش را باز و بسته بکند. درست است آن موقع ما اینقدر شرایط منطقه را بحرانی نداشتیم یعنی ما جز آن بحثی که آن موقع در منطقهی ما آن بود حضور شورویها و اشغال افغانستان از سوی شورویها بود. حالا ما به جریانهایی که با اشغالگری شوروی میجنگیدند کمک میکردیم...
فصلنامه: یکی هم مسألهی فلسطین
سردار دهقان: بله ولی بعد مسأله فراتر از این شد وقتی شورویها بیرون رفتند. جنگ داخلی افغانستان ادامه پیدا کرد و قصهی طالبان بهوجودآمد
حالا بحث تهدید یک مقدار عمق بیشتر دارد. به اعتقاد من پس از آن که آمریکا از اینکه ما را در درون بتوانند از بین ببرند مأیوس شدند دنبال این رفتند که انقلاب اسلامی در جغرافیای سیاسی ایران محبوس و محدود بشود. لذا تلاش کردند همهی اطراف ما را در اشغال خودشان در آورند. حالا شوروی هم که فروپاشید، پیشروی اقدامات به سمت شرق بهانهای بشود و عملاً دور ما را کمربندی بکشند و ما را میخواستد از لحاظ امنیتی هم کاملاً در محاصرهی خودشان بگیرند.
آنها گفتند اگر قرار باشدکه مکتب امام و انقلاب اسلامی الگوی نجات بخش انسانهایی باشد که دنبال عزت و استقلال و ... هستند این الگو را باید کاملاً مخدوش ومنفور کرد لذا جریانهای تحت لوای اسلامی را شکل دادند که خشونت، تخریب، سبعیت، بدوی بودن به معنای بربریت، به یک نوعی شاخصههای آنها باشد، به دنیا این پیغام را بدهند که این اسلامی که اینها میخواهند و مکتبش را در ایران نمایندگی میکنند ، این است. حالا اینها کارهایی کردند فجایع انسانی که مرتکب شدند تخریب همهی آثار فرهنگی و باستانی و تمدنی، این چیزی که در دنیا به خصوص در دنیای غرب به عنوان یک شاخصههای جدی است حتی مثلاً شورای امنیت سازمان ملل میآید یک قطعنامهای صادر میکند میگوید اگر شما نهادهای فرهنگی یا آثار فرهنگی را بزنید جنایت جنگی تلقی میشود. سلفیت یا وهابیت را وقتی با تفکر صهیونیستی ادغامش کنید، این در میآید. غربیه میآید همین دوتا را روی هم مینشاند و با آن داعش درست میکند. برای مخدوش کردن چهرهی اسلام فلان کار را میکند، و بایستی در نگاه دیگرانی که این دنیا هفت میلیارد آدم است حالا یک میلیارد و اندیاش مسلمانند، این نباید هیچ وقت در ذهنیت آنها از اسلام یک مکتب انسانی تصویر کشیده بشود. از آنجا دیگر کار قاسم هم شروع میشود و این خود به خود هر چه آن، توسعه و گسترش پیدا میکند خودبخود این سیستم مقابلش باید متناسب با آن خودش را رشد بدهد توسعه بدهد همان کار را بکند. یادمان باشد آن ذهنیت و آن چشم انداز و آن چیزی که ما اسمش را میگذاریم مکتب، آن چیزی است که در اصل همین مقاومت را، همین ایستادگی را، همین بناهای مستحکم در مقابل پیشروی و تجاوز را شکل میدهد. فی الواقع قاسم از این حساسیت و عدم بیتفاوتی بهرهمند بود. قاسم یکی از شاگردهای ممتاز مکتب امام و یکی از افراد ولایی این کشور بود، که در اوج بود. ما کشورمان کم از این قاسم ها ندارد، در طول زمان ان شاءالله خودشان میآیند دیده میشوند.
فصلنامه: یعنی در واقع ما رویکرد در اهداف و راهبردها را از مکتب حضرت امام و مکتب حضرت آقا و سیاست های کلانی که ایشان تدوین کردهاند داریم، و سردار سلیمانی رحمت الله علیه مجری، یا بهترین مجری، یا یکی از بهترین مجریها بود و ما از این مجریها زیاد داریم.
سردار دهقان: نه، ببینید دوتا چیز بگویم. یکی اینکه درک و فهم درستی از آنها داشت. دوم بهترین کسی بود که در این عرصه برای اجرایی سازی خودش را همیشه به اصطلاح در فضای کار و عمل قرار میداد. بله ما الحمدلله زیاد داریم همین قدر که خدا هست و مکتب اصیل و تمام عیار رهبری وجود دارد این حرکت زنده است.
فصلنامه: حالا شما اشاره فرمودید به این بحث جریانهای تکفیری و توطئهای که در منطقه راه انداختند و اینها آمدند در واقع یک دوگانگی را بین طوایف اسلامی و شیعه و سنی راه انداختند و از این منظر میخواهم بگویم که سعی داشتند بگویند جمهوری اسلامی ایران و به طور خاص سپاه پاسداران حامی شیعیان است و یک جریان طائفه گری را در واقع در منطقه کلید زده و پشتیبانی میکند و برخی شاهد مثال هایی را برایش میآوردند. این در حالی بود که سپاه در اوج همکاری با فلسطینی ها و جریان حماس جهاد بود که شاید بگوییم یک نفر شیعه هم در میان آنها نبوده و نیست ولی بالاخره دشمن موفق شده بود با این جریان داعش و تکفیریها، یک همچنین فضایی را در منطقه و در افکار عمومی بسازد، و حاج قاسم و نیروی قدس را در واقع حامی شیعه معرفی بکند. نگاه شما چه هست. آیا واقعاً این طور بود؟
سردار دهقان: یک تعبیری را یک دفعه حضرت امام(ره) در رابطه با حضرت سیدالشهدا (ع) و عاشورا و کربلا مطرح کردند و آن این بود که مثلاً فرض کنید آنها با امام حسین(ع) دعوا داشتند، با خانوادهی امام حسین(ع) چکار داشتند آنها را برای چه شهید کردند برای چه اسیر گرفتند. واقع مطلب این هست که با مکتب امام حسین(ع) دعوا وجود دارد، با جمهوری اسلامی ایران دعوا وجود دارد، اینها دیگر بقیهاش فرع بر این میشود. یعنی نظام سیاسی مستقلی که در دنیا عَلَم مقابلهی با نظام سلطه و دستگاه استکبار و صهیونیستها را بلند کند و بگوید که ما در منطقه و در دنیا، عواملی که ایجاد فساد میکند، ایجاد تخریب میکند، قتل و کشتار را هم سازمان میدهند هم اجرا میکنند مقابلهمیکنیم اینها کسانی هستند که هیچگاه به جز برای منافع شخصی و اعتقادی خودشان برای هیچ کسی هیچ اعتباری و هیچ هویتی قائل نیستند یعنی همه باید نباشند و آنها باشند. آقای بوش وقتی بحث آن برج های دوقلو و یازده سپتامبر پیش آمد یک جمله بیشتر نگفت گفت: «برما یا با ما». که حضرت آقا زدند تو دهنشان و گفتند که «ما نه با شماییم نه بر شما، ما مستقلیم»
این «برما بودن یا با ما بودن» به این معناست که نظام سلطه یک حرف میزند میگوید یا همهی دنیا تحت حمایت و رهبری و قیمومت من هست یا نباید باشند من با آنها میجنگم. خب حالا اگر این را گفتیم پس جمهوری اسلامی میشود تنها نظام سیاسی که این «با ما و برما» را نمیپذیرد میگوید من در مقابل تو هستم آنجایی که تو میخواهی آن کارها را بکنی، اگر آمریکا آدم بشود که با او کاری نداریم.
آمریکاییها برای چه صدام را تحریک کردند که با ما بجنگد؟ میخواستند که جمهوری اسلامی نباشد. چیز دیگری که نمیخواستند. جنگ تمام شد نتوانستند کاری بکنند، آمدند توطئههای دیگری کردند و هر روز یک بحث جدیدی راه انداختند. نهایتاً چه باید میکردند. اینها آمدند گفتند اگر ما جنگ را، جنگ مذهبی کنیم، در اصل جنگ درون تمدنی راه بیندازیم، اینجا دیگر میشود «ز هر طرف که شود کشته سود آنها است» دیگر برایش سنی و شیعه فرقی نمیکند مگر داوودیها در آمریکا شیعه بودند که سوزاندند و نابودشان کردند امروز در همین سوریه مگر همه شیعه هستند. داعش در عراق چند تا شیعه راکشتند مگر در همهی مناطقی که جنگ بود سنیها نبودند. کارشان این است که در اصل اختلافاتی راه بیندازند که جنگ مذهبی را شعلهور کند گروههایی را در طرف شیعه و سنی راه میاندازند مثل شیعهی انگلیسی که ما میگوییم خب مگر اینها چکار میکنند. اینها هم همان کاری را میکنند که آمریکاییها میخواهند همان کاری را میکنند که اسرائیلیها میکنند همان کاری را میکنند که عربستان و وهابیها و سلفی ها میخواهند حتی ممکن است به آنها پول هم بدهند که شما جدیتر این کار را بکنند چند تا شبکه و چند تا تلویزیون هزینهاش از کجا میآید.
اینها آمدند اول بحث ایران هراسی را مطرح کردند دیدند کاری از ایران هراسی نمیآید. بعد آمدند اسلام هراسی را مطرح کردند دیدند این هم نمیشود، آمدند بحث شیعه هراسی کردند میگویند مثلا جمهوری اسلامی ایران نماد شیعه است سپاه هم که به عنوان نقطه اتکاء ملت و نظام است نوک تیز پیکان دفاع از تمامیت ارضی ما، فکر و اندیشه و حریم ارزشهاست خوب باید این سرکوب بشود گمان میکنند فلان میشود یک چیزی را یادشان رفته است اساسا سپاه یعنی یک آینه و یک نقاشیای که ملت ما در آن منعکس شده است. سپاه را بزنند یعنی ملت را میزنند. مگر میشود یک ملت را از بین برد نمیشود. حالا آنها میخواهند چکار بکنند. دارند دنبال این هستند که بگویند که چون سپاه انقلابی است، چون سپاه خودش را پاسدار انقلاب میداند چون انقلاب و انقلابیگری از نظر آنها با آشوب و بهم ریختگی مساوی است پس شما ملت ایران، شما ملتهای منطقه، شما اگر شما آسایش، آرامش و صلح و ...میخواهید از این انقلاب و انقلابیگری فاصله بگیرید. پس طبیعی است که آنها حمله و هدفگیریشان را بکنند به کجا به جایی که چشم اسفندیار است، یعنی آنجا که تبلور تمام عیار یک حیثیت و یک هویت است و نقطه قوت و اقتدار و خواستن است خب طبیعی است که آنها بیایند آن حرف را بزنند. ملت ما هم که دیگر این حرفها را آنقدر شنیده که در گوشش نمیرود.
فصلنامه: در واقع نگاه انقلابی سپاه و رویکرد انقلابی سپاه فرای بحث شیعه و سنی هست
سردار دهقان: گفتم مکتب قاسم یعنی کرامت انسانی. مثل سپاه ما، حشدالشعبی است میگویند حشدالشعبی شیعی است، ولی حشد کجا برای شیعیان کجا جنگیده؟ همهاش رفته مناطق سنی را نجات داده است. شر داعش را از سر آنها کوتاه کرده است. یا حزب الله لبنان؛ حزب الله مگر برای شیعه در لبنان میجنگد؟ حزب الله که بیشترین دفاع را از مردم لبنان کرده است. امروز مردم لبنان حزب الله را به عنوان نماد تمام عیار مقاومت خودشان در مقابل تجاوز اسرائیل میدانند و از حزبالله حمایت میکنند. حالا بگذریم که چندتا حزب و گروه و گروهک و آدمهای خودفروختهای که میآیند این حرف ها را میزنند، ولی ملت لبنان که این حرف ها در گوشش نمیرود. یا در داخل کشورمان مگر همین مناطق سیستان و بلوچستان مگر همه شیعه هستند؟ الان چه کسی آنجا سرویس میدهد، خدمت میکند؟ داخل خودمان که طبیعی است ملت ما هستند. ولی خارج از اینجا نه، ما در جنگ 22 روزه از فلسطینیهای سنی حمایت کردیم.
فصلنامه: با توجه به این وضعیتی که خصوصاً از سال 2000 به این طرف وجود دارد اگر نیروی قدس نبود، اگر سپاه نبود، یعنی کارهای سپاه در منطقه نبود، ما الآن چه وضعیتی داشتیم؟ چه جور منطقه ما، منطقه خاورمیانه را تقسیم میکردید ؟
سردار دهقان: شما سؤالی می کنید که جواب دادن به آن کمی سخت میشود. اگر سپاه نبود امام در رابطه با کشور گفت که کشور نبود. اینکه دیگر روشن است. اگر سپاه یا جمهوری اسلامی ایران در منطقه نبود وضعیت منطقه چه بود یک تخیلی است که در خصوص همه پدیدههای تاریخی میتوان پرسید و فرضیاتی مطرح کرد. آنچه که مسلم است با پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی ایران در اصل یک نقطه عطفی در مناسبات بین الملل بوجود آمده است. چند تا اتفاق بزرگ رخ داده است. استراتژی دوپایه و دوسویه آمریکا «عربستان و ایران» در منطقه فروریخت. ایران از دست آمریکا رفت. از آن سو در اسرائیل؛ یواش یواش دیگر آخرین تلاشی که دنیای عرب برای مقابله با اسرائیل داشت تمام شده بود و اسرائیل در منطقه یک نوع امنیت تثبیت شدهای را برای خودش ایجاد کرده بود. شارون بود یا یکی از این مسؤولان اسرائیلی، موشه دایان، بود انقلاب که پیروز شد گفت که من لرزه را بر اسرائیل و صهیونیسم میبینم واقع مطلب این است که تجلی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی خود به خود یک وضعیت جدیدی را در منطقه و به طور طبیعی در سطح جهانی رقم زد.
ما سه تا انقلاب کردیم. انقلاب اول انقلاب اسلامی که پیروز شد و آمریکا عملاً از داخل کشور ما بیرون رانده شد. انقلاب دوم افشای نظام فاسد جاسوسی و امنیتی آمریکا بود که در لانه جاسوسی انجام میشد. و انقلاب سوم این هیمنه نظامی و ابهت به اصطلاح هژمون نظامی و امنیتی آمریکا در این حمله موشکی سپاه به عین الاسد شکسته شد.
فصلنامه: سؤال آخر من راجع به همین انقلاب سوم هست
سردار دهقان: بگذارید این را بگویم. انقلاب همواره در صیانت از خودش، متناسب با شرایط و اوضاع، ایجاد ظرفیت و قدرت کرده و این طبیعی است. شاید بگوییم اگر اگر این مخالفتها نبود صدور انقلاب هم نمیشد. البته امام فرمود ما انقلابمان را به همه جای دنیا صادر میکنیم. ما کشورگشایی که نمیخواستیم بکنیم. جنگ باعث صدور انقلاب ما شد. این شرایط خودبخود باعث این شد که نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک نظام صادق، یک نظام متعهد، یک نظام پایبند به قوانین و هنجارهای حقوقی و سیاسی بینالمللی، شناخته بشود. ما در هیچ کجا، در هیچ چیز، ضد امر حقوقی پذیرفته شده در حقوق بینالملل، عمل نکردیم. اما آمریکاییها در تمام اینها قوانین را زیر پا گذاشتند.
ما که یک ملت صلحطلب بودیم و هستیم. ما که یک ملتی بودیم که هیچ تجاوزی را نه پسندیدیم، نه حمایت کردیم، نه انجام دادیم. ما یک ملتی هستیم که فریاد میزنیم میگوییم آزادی و عدالت و کرامت انسانی حقی برای همه است. امروز به جای اینکه آنها میخواستند هویت ما را مخدوش کنند، هویت خودشان در اثر همین اقدامات خلاف مخدوش شده است. لذا من میخواهم بگویم که اگر انقلاب اسلامی نبود، اگر جمهوری اسلامی نبود خیلی از این جریانات هم نبود. چون اینها در منطقه همه کاره بودند. هرکس که صدایش درمیآمد خفهاش میکردند. اگر شاه بود او را برمیداشتند. اگر سلطان بود حذفش میکردند. اگر نظام سیاسی بود کودتا میکردند. این کارها را که راحت انجام میدادند. بعد از انقلاب اسلامی دیگر این کارها را به راحتی نمیتوانند بکنند. یعنی انقلاب اسلامی و بعد مقاومت و این مسیری که ما طی کردیم به یک مکتب جهانی، به یک الگوی رفتاری تبدیل شده است. همین ونزوئلا را می خواهند چکارش بکنند. مگر آنها مسلمانند. مثلا بولیوی را آمدند فلان کردند. مگر می توانند کاری بکنند. هیچ ملتی را نمی شود نابود کرد. آمریکاییها فکر می کنند میشود عوضشان کرد، عوض شدنشان هم نابود شدنشان است. لذا من فکر می کنم دور جدیدی یا عصر جدیدی بعد از شهادت حاج قاسم در دنیا رقم خورد که آمریکا دیگر آمریکا نیست. باید خودش بپذیرد. ببینید الان اروپایی ها خیلی ساده، چند روز پیش [آنجلا] مرکل گفت که دیگر آمریکا آمریکای قبل نیست. و خون حاج قاسم به نظر من بساط آمریکا را از منطقه جمع میکند و صهیونیستها هم خودبخود باید بساطشان را جمع کنند و بروند.
فصلنامه: به عنوان آخرین نکته و سؤالی که می خواهیم خدمت شما طرح کنیم همین بحث پاسخ قاطعی بود که سپاه داد. البته آمریکاییها سعی کردند بگویند که این یک هیجانی بود که اینها نیاز داشتند در جامعهشان تخلیه بکنند، و بگویند ما پاسخ دادیم و انتقام گرفتیم و ارزش این را کاهش بدهند. نظر شما چیست. آیا این ارزش بازدارندگی داشت؟
سردار دهقان: اگر هیچ چیزی نبود چرا آمریکاییها دارند می گویند هیچ چیزی نبود. هیچ چیزی نبود دیگر، پس چیزی نگویند.
فصلنامه: نه میخواهم بگویم یک وقت شما حجم اقدامی را میگویید 15 تا موشک، 30 تا موشک، هر تعداد موشک چیزی هست یا نیست. یک بار اصل اقدام که شما به عنوان جمهوری اسلامی علیه ابرقدرت درجه یک دنیا همچنین اقدام نظامی انجام بدهید و جرأت این را داشته باشید.
سردار دهقان: آمریکا می گوید [ایران] هیچ اقدامی نکرده. خب کاری نکردیم دیگر. الان که خبرنگارهایشان میروند هر روز از آن تأسیسات و ابنیه نابود شده فیلم تهیه میکنند کم کم میگویند. یک بار گفتند هیچ چیزی نیست، یک مجروح هم ندادیم. بعد گفتند 11 مجروح و کشته دادیم. تا حالا پنج بار آمار دادهاند تا64 تا گفتهاند کم کم مجبورند بگویند که چه اتفاقی افتاد. الان هم نگویند در تبلیغات انتخاباتی اصلش را رقبا خواهند گفت!
اما از آن طرف یک، ما تقریبا می توانیم بگوییم که با آمریکاییها در طول یک دهه گذشته به یک نوعی درگیر مسائل نظامی هم بودیم. یعنی این طور نبوده که جنگی نبود، جنگ اقتصادی بوده، سیاسی بوده، حقوقی بوده، همه اینها بوده. ولی جنگ نظامی هم خب به یک نوعی بوده. سؤال، مگر نه اینکه داعش را آمریکاییها ایجاد کردند. مگر نه اینکه داعش را آمریکاییها حمایت می کردند. مگر نه اینکه آمریکاییها داعش را از صحنه های مهلکه و درگیری آمدند نجات دادند، تا به عنوان یک سرمایه، برای اهداف خودشان در منطقه در دست نگه دارند برای ایجاد ناامنی و ... مگر ما با داعش نجنگیدیم، [پس] ما با آمریکا جنگیدیم دیگر. بعداً مگر ما پهباد آمریکایی را نزدیم. مگر پهباد آمریکایی یک تجاوز آشکار به مرز ما نبوده. مگر این جنگ نیست. خب او برای چه آمده بود. حالا آنها می خواهند ما را متهم کنند. مگر این مسائلی که در منطقه بعداً برای آرامکو پیش آمد برای دریای سرخ پیش آمد مگر اینها به یک نوعی جنگ نیست. ما مستقیم با آمریکاییها درگیر نشده بودیم، به معنای اینکه ضربهای بزنند ضربهای بزنیم. این اتفاق افتاد. این اتفاق با زدن سردار سلیمانی و آن طرف زدن پایگاه آمریکا ایجاد شد. خب ما با آمریکاییها در یک وضعیت ابهام آمیز قرار داشتیم. به این معنا که آمریکاییها تصورشان بر این بود که اگر بزنند ما نمی زنیم. یا اگر بزنند ما چه کاری خواهیم کرد برایشان مبهم بود. همین ابهام یک بازنده [آمریکا] ایجاد کرد. ما هم همیشه می گفتیم ما که شروع نمی کنیم. ما آغازکننده جنگ نیستیم، اما این حرف را هم زدیم که اگر کسی جنگ را آغاز کرد او خاتمه دهنده جنگ نخواهد بود. آمریکا آمد زد. ما یا باید پاسخ می دادیم یا نمی دادیم. اگر ما پاسخ نمیدادیم یا پاسخ مستقیم نمیدادیم چه اتفاقی میافتاد؟ آمریکا تشویق میشد به اینکه هر کاری بکند. دزدانه بیاید در یک کشور خارجی، یک مقام رسمی را ترور کند و برود. کاری که اسرائیلیها قبلا در مورد مقاومت می کردند امروز آمریکاییها عیناً همین کار را انجام دادند. من این تعبیر را به کار بردم اینکه آقای ترامپ گفت اول آمریکا، تعبیرش این شد که اول اسرائیل، یعنی جز آنچه که اسرائیل میخواهد، نتانیاهو میخواهد، کار دیگری آقای ترامپ نمیکند. برای ملت آمریکا که کاری نمیکند ، برای صهیونیستها میکند. پس اینکه این اتفاق افتاد. جمهوری اسلامی هم باید چند چیز را به نمایش میگذاشت. یک، اگر گفتهایم دوران بزن دررویی تمام شده، این واقعاً هست. اگر گفتیم اگر بزنند میزنیم و زدیم. ما باید عزم و اراده قاطع خودمان را دال بر پاسخگویی حتمی به آمریکاییها نشان میدادیم. دو، کجا باید نشان می دادیم؟ آنجایی که بالاترین سطح ادعای آمریکاییها است. چون آمریکاییها معتقدند از توان نظامی و تکنولوژیکی بالایی برخوردارند که می توانند هرکاری بکنند. عین الاسد یک پایگاه معمولی نیست برای آمریکاییها، به لحاظ هزینههایی که کردند، استعدادی که دارند، آدمهایی که دارند، مأموریتهایی که داشتند و همه این حرفهایی که آنجا هست، یک چیز مهمی برای آمریکاییها است. خب وقتی ما اینجا را میزنیم، هم آن عزم و اراده خودمان را اثبات کردیم که جواب میدهیم، هم گفتیم که ما هیمنه را شکستیم. آمریکایی که تا حالا هر جنایتی کرده بود هیچ کس پاسخی به آن نداده بود. پس این پاسخ داده شد. همین پاسخ، همین به نمایش گذاشتن عزم و اراده، همین به اعتقاد من کفایت می کند. حالا هر چقدر هم خسارت وارد شده، جنگ است دیگر، ولی اینکه حالا مثلاً یک کسی بیاید کوچکش کند خوب که چه؟، در تمام طول درگیری های دوران جنگ سرد، این دو ابرقدرت یک بار با هم مواجه نشدند. حالا ما یک کشور، یک کشور هستیم، بلوک هم که نیستیم، آمدیم محکم مقابل آمریکا، نه آمریکا بلکه به یک معنایی آمریکاییها و صهیونیستها، ما ایستادیم. جالب است، ترور سردار سلیمانی را هیچ کس در دنیا به آقای ترامپ تبریک نگفت.
فصلنامه: خیلی ها گفتند جنایت جنگی بود
سردار دهقان: استقبالی نکردند. من گفتم اسرائیل طراح و متقاضی بوده، عربستان هم پولش را داده، آمریکا هم اجرا کرده است حتی عربستان جرأت نکرد حرف بزند. اسرائیل اعلام کرد که ما در جریان این موضوع نبودیم.
فصلنامه: اثر این قضیه در اسرائیل هم هست. یعنی اثر پاسخ شما به اسرائیل این بازدارندگی را در مقابل اسرائیل هم ایجاد کرد.
سردار دهقان: ما با زدن این را تثبیت کردیم. اگر با زدن حاج قاسم به یک نوعی بازدارندگی مخدوش شد، ما با زدن عین الاسد بازدارندگی خودمان را در مقابل آمریکاییها تثبیت کردیم. همانگونه که حزبالله درجنگ 33 روزه در مقابل اسرائیل این کار را کرد. یعنی جنگ 33 روزه این بازدارندگی حزبالله را برای همیشه تثبیت کرد.
فصلنامه: حالا اسرائیل هم همین را می فهمد، زدن مقاومت در سوریه و مرز عراق و اینها، یا نه؟
سردار دهقان: این یک بحث دیگر است. آن را به یک معنا نباید قاطی کرد. چون اسرائیل حتماً این طور است که تهدید نزدیک را برای خودش تحمل نمی کند. البته بوکمال را که اسرائیل نزده، آمریکاییها زدهاند. حالا بعد گفتند یه چند جا هست مقرهای حشد که مثلاً اسرائیلیها زدند که اطلاعاتش را نمیدانم چقدر درست باشد. به هرحال آمریکاییها الان در منطقه، عامل اسرائیلاند. و اسرائیلیها هم بدون هماهنگی با اینها احتمالاً کاری نمی کنند. این که آنها را زدند، اسرائیلیها نمیخواهند بپذیرند ولی این طور نیست که اسرائیل در امان باشد که اگر بزند پاسخ دریافت نخواهد کرد. از این به بعد اسرائیل باید این را بفهمد که بزنی، میخوری.
فصلنامه: و اینکه ما مسؤولیت را به عهده اسرائیل هم گذاشتیم. نگفتیم فقط آمریکاست. گفتیم طراحی اسرائیل هم بوده.
دهقان: ما که گفتیم طراحی اسرائیل است، تأمین مالی عربستان است، مدیریت اجرایی آمریکاییها ست...
فصلنامه: و همه باید پاسخگو باشند
سردار دهقان: الان عملاً همین که همه می گویند ما نیستیم، خودش به نوعی عقب نشینی است. بیایند بگویند ما هستیم که باید هزینههای دیگر هم بپردازند. می گویند ما نیستیم، آمریکا خودش این کار را کرد. آقای ترامپ هم شخصاً پذیرفت. در طول تاریخ سابقه نداره یک رئیس جمهور یک کشور، بیاید هم دستور حمله، یعنی ترور بدهد، هم مسؤولیتش را بپذیرد. خیلی فاجعه بزرگی در نظام بین الملل است.
فصلنامه: این نقطه پایان بود یا نه؟ یعنی یکی آمریکا زد، یکی هم ما زدیم و بازدارندگی ایجاد شد، و تمام، یا نه ما سیلیای زدیم و مسیر ادامه دارد؟
سردار دهقان: بستگی دارد. ما نشان دادیم که تحمل نمیکنیم، بزنند و کاری نکنیم. الان توپ در میدان ما نیست، توپ در میدان آنهاست. بزنند حتماً بدتر میخورند و اینکه این مسیر تا اخراج آمریکاییها از منطقه ادامه دارد.
فصلنامه: شما چشم انداز آن را چه طور می بینید؟ اخراج آمریکا از منطقه به صورت واقعی.
سردار دهقان: به طور واقعی در عراق این قانونی که گذراندند، بحث خروج آمریکاییها از عراق و کاری که الان دولت می کند اینها مهم است. مهم این است که کاری که آمریکاییها کردند در دوران بیدولتی در عراق کردند. آقای عادل که عملاً استعفا کرد. تا احزاب جمع بشوند و پارلمان دولت انتخاب کنداین یک نکته است. نکته بعدی به هرحال ما این را بپذیریم که آقای سلیمانی به عنوان یک مقام رسمی در یک سفر دیپلماتی رسمی بود. آمریکا جنبه تجاوز و جنایت را با هم ترکیب کرد. به این باز اضافه کنیم اگر که به اعتقاد من رهبران عراقی امروز بیایند بحث مسائل قومی و قبیلهای و آن چیزهای بی ربط را، یک لحظه کنار بگذارند و به صحنه عراق نگاه کنند، میبینند این را که تنها و تنها راه نجات عراق، خروج آمریکا از عراق است. چون همه فتنههایی که الان در خیابانهای آنجا می شود، همه این تخریب ها که میشود، از سوی آمریکاییها ست. اینکه خیلی روشن است. لذا اگر آنها عراق را برای خودشان میخواهند طبیعی ترین تصمیم گیری که می توانند بکنند این است که آمریکا نباشد. حالا فرض کنید بخشهایی از سیاسیون عراقی می گویند این گونه نباشد. خوب سؤال اینجاست آیا عراقیها تن به تجزیه عراق خواهند داد. آیا تجزیه عراق کمک به ثبات در منطقه میکند. آیا آن فضا به نفع استقرار آمریکاییها خواهد بود. آیا در فضایی که آمریکاییها خودشان به خودشان حق دادند میشود کسی بدون اجازه دولت عراق تصمیم بگیرد اقدامی علیه کس دیگری بکند، و کردند و الان این رویه بهعنوان حق تقریباً برای همه تثبیت شده است، و دیگر هیچ آمریکایی هیچ جایی نمی تواند امنیت داشته باشد. هر کسی متناسب با توانی که دارد این کار را می کند. به اعتقاد من امروز، هم امنیت آمریکاییها در عراق و منطقه این است که بروند و هم امنیت منطقه در این است که آمریکاییها در منطقه نباشند. این هردو با هم گره خورده. وقتی که آن جریان آرامکو پیش آمد ولیعهد بحرین میرود پیش آقای ترامپ، آقای ترامپ می گوید ما نمیتوانیم برای شما امنیت برقرار کنیم، امنیت شما به عهده خودتان است، ما می توانیم به شما سلاح بفروشیم. آمریکاییها عملاً فقط برای دفاع از پایگاههای خودشان، متعهد شدند و حاضر نشدند برای کسان دیگر هزینه کنند. حالا اگر این باشد که آمریکاییها هزینه بگیرند، مسؤولیت هم قبول نکنند، خوب همه باید خیلی گاو باشند که شیر بدهند، آمریکاییها هم بنوشند!
فصلنامه: خیلی تشکر میکنیم
فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران،شماره 14 ، پائیز 1398 .