24 آبان 1400
سیری در تاریخ کانون انحراف فکری کودکان و نوجوانان
به نقل از وبلاگ استاد سعید مستغاثی: سینمای شبه روشنفکری یا همان که بعدا به موج نو سینمای ایران معروف گشت، اگرچه ظاهرا از ابتذال فیلمفارسی دور بود و ساده نمایی و وجه بازاری آن را نداشت اما به گونه ای بی پرده تر و عریان تر، باورها و اندیشه های دینی و هویت ملی مردم و جامعه را هدف قرار می داد. این نوع سینما که ظاهری معترض و هنری را هم یدک می کشید اغلب با سوژه هایی مقابل دوربین قرار می گرفت که به عرف جامعه بی اعتنا بوده و آن را به سان سنت هایی کهنه و ارتجاعی نفی می کرد.
سینمای شبه روشنفکری یا همان که بعدا به موج نو سینمای ایران معروف گشت، اگرچه ظاهرا از ابتذال فیلمفارسی دور بود و ساده نمایی و وجه بازاری آن را نداشت اما به گونه ای بی پرده تر و عریان تر، باورها و اندیشه های دینی و هویت ملی مردم و جامعه را هدف قرار می داد. این نوع سینما که ظاهری معترض و هنری را هم یدک می کشید اغلب با سوژه هایی مقابل دوربین قرار می گرفت که به عرف جامعه بی اعتنا بوده و آن را به سان سنت هایی کهنه و ارتجاعی نفی می کرد. در بسیاری از فیلم های سینمای شبه روشنفکری ، نهادهای یک جامعه اسلامی و ایرانی نادیده گرفته شده و یا مورد تهاجم قرار می گرفتند و به اسم مدرنیسم و تحت عنوان تجدد و پیشرفت، اباحه گری و بی بند و باری و روابط نامشروع و ... ترویج می شد.
فی المثل در فیلمی مانند "غزل"ساخته مسعود کیمیایی که محصول "تل فیلم" قطبی و کانون سینماگران به اصطلاح پیشرو (گروهی از به اصطلاح فیلمسازان وابسته به دربار مانند بهمن فرمان آرا و منوچهر انور و پرویز صیاد) بود، عشق دو برادر به یک فاحشه تصویر می شد که در نهایت برای اینکه اختلافشان به جای باریک کشیده نشود ، وی را به قتل می رساندند. یا در فیلم "نفرین" ساخته ناصر تقوایی که محصول موسسه "سینما تئاتر رکس" برادران رشیدیان بود، پیرمردی یک کارگر نقاش را به منزل اربابش می برد اما کارگر جوان با خانم خانه، ارتباط نامشروع برقرار می کرد!
و یا فیلم "چشمه" به کارگردانی آربی آوانسیان، داستانش از این قرار بود:
"مردی عاشق زنی میشود که همسر دوست او است و به همین جهت عشق خود را فاش نمیکند. زن فاسق جوانی دارد و پنهانی در خانهای متروک با او دیدار میکند. راز، مدتها پوشیده میماند. دوست شوهر، شبی زن را میشناسد و به سبب درگیری اخلاقی با شوهر او، خود را میکشد. زن جوان به وسیله زنهای محله که به عشق او حسادت میورزند رسوا میشود و خودکشی میکند و شوهر، جسدش را در حوض خانه متروک دفن میکند و فاسق زن سر به بیابان میگذارد".
در واقع سینمای به اصطلاح موج نو، با تغذیه از منابع شبه روشنفکری (اغلب وابسته به تشکیلات فراماسونری) که سابقه ای 150 ساله در فضای فرهنگی جامعه ایران داشتند، بیش از هر موضوعی، دین ستیزی و هویت زدایی را در جامعه ایرانی مد نظر قرار می دادند و جانشین کردن فرهنگ و هویتی که هیچگونه سنخیتی با ارزش ها و باورهای این جامعه نداشته و ندارند را در دستور کار خود داشتند. دقیقا مانند آنچه در فضای امروز سینمای ایران و تحت عنوان سینمای اجتماعی صورت می گیرد و در واقع ملغمه ای از سینمای فیلمفارسی و موج نو سابق است.
کانون انحراف فکری کودکان و نوجوانان
در همین سالها در بخش سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که ظاهرا برای سرگرمی و اوقات فراغت بچه ها بوجود آمده بود، بساط روشنفکری به راه انداخته شد تا خشت کجی در سینمای کودک و نوجوان این دیار نهاده شود که تا سالیان دراز هم با هیچ شاقولی راست نگردد!! لیلی امیر ارجمند از یاران غار فرح دیبا، مدیر کانون بود و یکی از روشنفکران چپ (که زمانی ظاهرا به همراه پرویز نیکخواه در گروهی ضد شاه ، قصد ترور او را داشتند) به نام فیروز شیروانلو مسئول بخش سینمایی آن شد. [1]
البته در ابتدا فیروز شیروانلو به عنوان مدیر انتشارات کانون از سوی موسسه انتشاراتی فرانکلین[2] به لیلی امیر ارجمند معرفی می شود. امیر ارجمند گفت و گویی که به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در 9 مرداد 1394 با وب سایت بی بی سی فارسی انجام داد، درباره معرفی شیروانلو از سوی فرانکلین گفت:
"... درآن زمان آقای فیروز شیروانلو که از طرف انتشارات فرانکلین به ما معرفی شده بود به کانون آمد و بخش انتشارات را به دست گرفت."[3]
و همین شیروانلو برخی دیگر از اعضای بخش انتشارات و کتاب کانون را به لیلی امیرارجمند معرفی می کند. امیرارجمند در همان گفت و گو دراین مورد اضافه می کند:
"... در زمانی که آقای شیروانلو به کانون آمد من هیچ اطلاعی از سوابق سیاسی او نداشتم. او که تجربیات زیادی در زمینه چاپ کتاب و با اکثر نویسندگان و دست اندرکاران آشنایی داشت امکاناتی به وجود می آورد که من با این افراد آشنا بشوم. مثلا محمود مشرف آزاد تهرانی (م .آزاد)، شاعر، مترجم و نقد نویسی که یکی از بهترین نویسنده ها و ادیتورهای آن زمان بود، توسط شیروانلو به من معرفی شد. او بعدها در کانون چندین کتاب قصه به شعر و نثر برای کودکان نوشت. یا سیروس طاهباز، نویسنده و مترجمی که بیش از بیست هزاربرگ از دستنوشته های نیما یوشیج را گردآوری کرده بود. او هم ازطریق شیروانلو به ما پیوست و از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ مدیریت انتشارات کانون را برعهده داشت..."[4]
نقاشی فیروز شیروانلو از چهره خود
هژیر داریوش که در آن روزگار با کانون همکاری می کرد و در واقع از طراحان و بنیانگذاران آن به شمار می آمد، درباره فیروز شیروانلو می گوید:
"... او هم دوره من بود . من فرانسه رفتم و او به انگلیس. وقتی به ایران بازگشت به جرم سوء قصد به شاه به زندان افتاد. از زندان که آزاد شد به کانون آمد و سیرک مسکو را به تهران آورد و با استفاده از منافع سیرک یک مرکز فیلمسازی به راه انداخت . اما وقتی که یک مرکز سینمایی فیلمهای کودکان در کانون ایجاد شد، بیشتر جنبه فرضی داشت تا واقعی. به این دلیل که می بایست ایران عضو اتحادیه بین المللی فیلمسازان فیلمهای کودکان باشد تا اجازه تاسیس چنین مرکزی را داشته باشد. بنابر این مرکز تولید فیلم های کودکان در ایران تاسیس شده بود ولی فیلم نمیساخت. فیروز شیروانلو با سرمایهای که از گردش سیرک مسکو به دست آمد، کار فیلمسازی در کانون را بتدریج شروع کرد با وجود اینکه خود ایشان فیلمساز نبود و یک آژانس تبلیغاتی داشت ..."[5]
یادمان نمی رود که براساس اسناد موجود در آن سالها رژیم شاه به توصیه اربابان غربی اش برای مقابله با موج اسلامی برانگیخته شده در جامعه، از روشنفکران چپ و حتی مارکسیست، بهره می گرفت.
هژیر داریوش در گفت و گویی درباره تاسیس کانون به اصطلاح پرورش فکری کودکان و نوجوانان توسط فرح دیبا و لیلی امیر ارجمند گفت:
"...یک روز خانمی که مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود با فرهنگ و هنر تماس گرفتند مبنی بر اینکه فرح میخواهد فیلم برای کودکان به نمایش دربیاید و فرهنگ و هنر کمکی میتواند بکند؟ در سال 45 و 46 فیلمهای محدودی برای بچهها از تلویزیون پخش میشد . اغلب محصولات سینمایی که برای بچهها نمایش داده می شد، مربوط به کشورهای خارجی بود. من را به آن خانم معرفی کردند و ایشان از من پرسید چطور میتوان برای بچهها فیلم تولید کرد و نمایش داد...شروع کار کانون بود و قرار بود یک سری کتابخانه برای بچهها دایر کند. آرم کانون در آن زمان یک کتاب بود که در قسمت وسط آن پرندهای میخواند و فکر میکنم هنوز هم باشد. ولی هنوز سینما در حوزه کاری کانون قرار نداشت. فیلمسازی هم که مطلقاً نبود. این خانم میخواستند بدانند چطور میشود بچه ها را به سینما کشانید و من راه حل را در برگزاری فستیوالی برای کودکان پیشنهاد کردم..."[6]
به هر حال در آن سالها در بخش سینمایی کانون پرورش کودکان و نوجوانان، فیلم هایی تولید شدند که اغلب نه تنها فقط پوسته ای از فیلم کودک و نوجوان بر خود کشیده بودند، بلکه به قول ابراهیم فروزش (در گفت و گویی که در سال 1384 برای بولتن جشنواره فیلم های کودکان و نوجوانان با نگارنده انجام داد) اساسا هیچگونه برنامه ای برای اکران این تولیدات در نظر گرفته نشده بود! در واقع بخش سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، محفلی برای ساخت آثار روشنفکری غیرقابل اکران شد. به این ترتیب دهها فیلم و انیمیشن ساخته شدند که هیچگاه فرصت اکران عمومی نیافتند، چون اصلا محلی برای اکران عمومی نداشتند.
[1] -فیروز شیروانلو از اعضای کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور در انگلستان فرزند سرهنگ شیروانلو بهایی از سران ساواک بود که در سال 44 به دلیل عضویت در گروه مائویستی پرویز نیکخواه و اقدام به ترور شاه ( که در واقع آن را شهید رضا شمس آبادی انجام داده بود)، دستگیر و محاکمه شد ولی با عفو شاه از محکومیت سنگین رهایی یافت.شیروانلو در ابتدا عضو پروژه آمریکایی فرانکلین شد و بعدا بر اساس سیاست های اربابان رژیم شاه برای محور قرار دادن فرح دیبا جهت جذب شبه روشنفکران و به کارگماردن مارکسیست های پشیمان در پست های فرهنگی و هنری همچون نیکخواه که در تلویزیون ملی ایران رده ای بالا دریافت نمود، به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت، ابتدا در قسمت انتشارات و سپس بخش سینمایی آن را راه انداخت.
[2] -موسسه ای انتشاراتی که مرکز اصلی آن در نیویورک قرار داشت و متولیانش همگی از کارشناسان آمریکایی سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی بودند که به صورت یک پروژه نفوذ فرهنگی و چاپ و نشر کتاب اعم از درسی و غیر درسی و رمان و تاریخی و علمی و فلسفی و ... برای القای تفکرات و اندیشه ها و فرهنگ غربی پس از کودتای 28 مرداد در تمام سطوح و در سراسر ایران ، تاسیس شد و توسط یکی از وابستگان دربار و سفارت انگلیس به نام همایون صنعتی زاده ،در سطح وسیعی و با مونوپل کردن اغلب ناشران و توزیع کنندگان کتاب، آغاز به کار کرد. فرانکلین با بدست گرفتن چاپ کتاب های درسی در تمام مقالطع تحصیلی ، تهیه و انتشار مجلاتی برای دانش آموزان به نام پیک را نیز برعهده گرفت و در همه گوشه و کنار کشور آن را توزیع نمود. از زیر مجموعه های این موسسه، شرکت سهامی کتاب های جیبی، شرکت افست، روزنامه آیندگان و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودند. با به اتمام رساندن پروژه یاد شده در سال 1355، موسسه فرانکلین در شکل و شمایل قبلی منحل شده و به سازمان آموزشی نومرز تبدیل گردید.
[3] - گفتگو با لیلی امیرارجمند، نخستین مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان- فیروزه خطیبی- 9 مرداد 1394- وب سایت بی بی سی فارسی
[4] - گفتگو با لیلی امیرارجمند، نخستین مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان- پیشین
[5] -گفت و گو با هژیر داریوش – اسنادی برای تاریخ سینمای ایران – به اهتمام سید کاظم موسوی – انتشارات آگه سازان – تهران – 1387
[6] -گفت و گو با هژیر داریوش– اسنادی برای تاریخ سینمای ایران– به اهتمام سید کاظم موسوی–آگه سازان – تهران – 1387
سایت سینما انقلاب