12 بهمن 1398
حسن حبیبی مرد صادق و پارسای انقلاب اسلامی
به مناسبت سالروز درگذشت دکتر حسن حبیبی
اشاره :
دکتر حسن حبیبی در بامداد دوازدهم روز بهمن 91 براثر ایست قلبی در بیمارستان شهید باهنر تهران درگذشت. به مناسبت سالروز درگذشت این یاور انقلاب اسلامی مروری مختصر بر زندگی و آثار این مرد با فضیلت و نجیب داریم :
زندگینامه:
حسن حبیبی در سال ۱۳۱۶ در تهران به دنیا آمد. وی کلاس اول و دوم را در 1سال خواند و در سالهای بعد در کنار درس مدرسه، درسهای دیگر را که در حوزههای علمیه معمول بود، بخصوص در تابستان نزد پدرش و یکی دو تن از مدرسان حوزهها فراگرفت.
حبیبی نوجوان بود که پدرش ضمن تشویق به درس خواندن، از او خواست تا حرفهای نیز بیاموزد تا در صورت لزوم برای گذراندن زندگی خود کاری بلد باشد. از این رو قرار شد که جوراببافی یاد بگیرد و تابستانها به آن کار مشغول شود.
از آنجا که مادر و پدرش جوراببافی میدانستند، یادگیری کار آسان بود، محل کار نیز خانه بود و برای تهیه نخ و رنگ کردن آنها و باز کردن کلافها، بافتن جورابها و به بازار بردن آنها و... باید کارهایی را میآموخت و اطلاعاتی بدست میآورد. این تجربه باعث گردید که از آغاز نوجوانی با محیط کار و برخی از انواع آن، روابط و برخی از دشواریها آشنا شود.
وی دارای مدرک دکتری حقوق و جامعهشناسی است و در تاریخ 2/5/1369 به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد. [1]
دکترحسن حبیبی سرانجام روز پنج شنبه 12 بهمن ماه 1391 در بیمارستان فرهنگیان تهران به دلیل نارسایی قلبی و جراحی معده در ساعت ۱ بامداد در پی یک دوره کسالت طولانی درگذشت. پیکر این یار انقلاب اسلامی روز جمعه 13 بهمن ماه در تهران از مقابل بنیاد ایران شناسی با حضور جمع کثیری از مردم و مسئولین تشیع گردید. به گفته قائم مقام بنیاد ایرانشناسی، به درخواست همسر مرحوم حبیبی و موافقت حجتالاسلام سیدحسن خمینی تولیت آستان امام خمینی(ره)، پیکر حسن حبیبی به حرم مطهر امام خمینی منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد. [2]
سوابق اجرایی:
وزیر فرهنگ و آموزش عالی،نخستین رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی،وزیر دادگستری، معاون اول رئیسجمهوری، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو هیئتامنای فرهنگستانهای جمهوری اسلامی ایران، عضو هیئتامنای کتابخانه مجلس شورای اسلامی، عضو کمیسیون ملّی یونسکو (ایران)، عضو دیوان داوری (لاهه). دریافتکنندۀ نشان استقلال 2/4/1376،
برخیاز آثار:
دیالکتیک یا سیر جدالی وجامعهشناسی،1351؛افضلالجهاد،1351؛دیالکتیک و روششناسی،1352؛
مبادی جامعهشناسی حقوقی،1352؛جبرهای اجتماعی و آزادی یا اختیار انسانی،1353؛ یادی از یار و دیار،1355؛ عهدین، قرآن و علم،1357؛ اسلام و مسلمانان در روسیه، 1357؛ دو سرچشمۀ اخلاق و دین، 1358؛ اخلاق نظری و علم آداب، 1359؛ تقسیم کار اجتماعی، 1359؛ هنر جنگ، 1359؛خدا،1360؛
جامعه، فرهنگ، سیاست، 1363؛اسلام و بحران عصر ما، 1363؛ در آیینۀ حقوق: مناظری از حقوق بین الملل، حقوق تطبیقی و جامعهشناسی (تألیف و ترجمه)، 1367؛ در جستوجوی ریشهها (تألیف و ترجمه)، 1373؛حسب حال یک دانشجوی کهنسال، 1376؛ یک حرف از هزاران (2جلد)، 1377ـ1380؛حقوق بینالمللی عمومی (2 جلد)، 1382.
پیام رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت درگذشت دکتر حسن حبیبی :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با دریغ و تأسف خبر درگذشت یار دیرین انقلاب و دانشمند متعهد مرحوم مغفور آقای دکتر حسن حبیبی رحمةاللهعلیه را دریافت کردم.
ایشان مؤمنی صادق و پارسا و خدوم بود. تاریخچهی خدمات وی به نظام جمهوری اسلامی از پیش از انقلاب و بههنگام تدوین پیشنویس قانون اساسی آغاز شده و در طول سالهای متمادی در عضویت شورای انقلاب و سپس بر عهده گرفتن مسئولیتهای بزرگ دیگر ادامه یافته است. بیماری جانکاه و طولانی وی، صبر و تسلیم و توکل او را نیز بر فهرست مزایای شخصیتی وی افزود و امید است رحمت و مغفرت و رضوان الهی شامل حال ایشان گردد. لازم میدانم به همسر گرامی و باوفای ایشان و دیگر بازماندگان و نیز به همکاران و علاقمندان به آن فقید سعید تسلیت خویش را تقدیم نمایم.
سیدعلی خامنهای
دکتر حسن حبیی از نگاه همسرش
دکترحسن حبیبی درطول ٣٤ سال خدمت صادقانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصه سیاست و فرهنگ الگوی پارسا و بدور از جنجال های سیاسی به کنشگران عرصه سیاست در ایران معرفی کرد. برای آشنایی بیشتر با زندگی شخصی او همسرش می تواند منبع خوبی باشد.
گفتوگو با سرکتذ خانم «شفیقه رهیده» همسر آن مرحوم را در اینجا میخوانید:
* بفرمایید چطور با دکتر حبیبی آشنا شدید؟
من با ایشان در فرانسه آشنا شدم. زمانی، ایشان برای گروههای مختلف سیاسی که در پاریس بودند در خانه ایران، واقع در شهرک دانشگاهی پاریس سخنرانی میکردند. در این سخنرانیها، همه اقشار حضور داشتند. اولینبار که ایشان را دیدم در جریان یک سخنرانی بود که دکتر حبیبی در رابطه با «مولوی، شاعر متعهد عصر خود» صحبت میکرد و با توجه به ازدحام جمعیت، من که دیر رسیده بودم، ناگزیر، در انتهای سالن ایستاده گوش میکردم. احتمالا سال ٤٩ یا ٥٠ بود.
* شما در پاریس تحصیل میکردید؟
من در مدرسه عالی علوم اقتصادی و اجتماعی که وابسته به دانشگاه سوربن بود در رشته اقتصاد و علوم اجتماعی درس میخواندم.
* چه سالی ازدواج کردید؟
اواسط سال ٥٠ ازدواج کردیم.
* علت اینکه دکتر حبیبی به فرانسه مهاجرت کردند چه بود؟
او در ایران تحت نظر بود و ظاهرا بهخاطر فعالیتهای سیاسیای که داشتند، یک یا دوبار ساواک به منزل پدری ایشان آمده بود. ایشان در انتشار پیام دانشجو در دانشگاه تهران نقش داشت و ضمنا مکاتباتی نیز با دکتر مصدق داشت که موجود است.
* مهاجرت ایشان قانونی بود یا غیرقانونی؟
قانونی بود ولی به هر حال تحت نظر بودند.
* در ایران تا فوقلیسانس خوانده بودند؟
بله، دوره دکترای حقوق خود را در پاریس گذراندند. البته آن زمان فوقلیسانس نبود، از لیسانس به دکترا میرفتند که البته دو سال از دکترا را در ایران طی کرده بودند و ضمنا همزمان دانشکده ادبیات هم میرفتند.
* بعد از انقلاب دکتر حبیبی وارد عرصه سیاسی شدند، عضو شورای انقلاب، وزیر علوم در دولت شورای انقلاب و نامزد انتخابات اولین دوره ریاستجمهوری بودند ... .
خود آقای دکتر خیلی اهل پست و منصب و این چیزها نبود ولی به هر حال ارتباطاتی با امام داشتند. هرازگاهی نزد امام میرفتند و یکی دو بار هم امام شماتت کردند که چرا ایشان وارد کارهای اجرایی نمیشود. یک بار دکتر خیلی ناراحت بود و به من گفت من نزد امام رفتم و ایشان با عصبانیت به من گفت معلوم هست شما کجا هستی؟ این مربوط به همان دورهای است که بنا بر دستور امام شروع به نوشتن قانون اساسی کردند و آقای دکتر یک ارتباط عاطفی با امام پیدا کرده بودند. تقریبا هر روز با امام چندساعتی را میگذراندند زیرا امام متن را اصلاح میکرد.
* از دوران وزارت دادگستری و آموزش عالی ایشان چیزی به خاطرتان مانده؟
ما ایشان را خیلی نمیدیدیم که چیزی بیان کنند و اصولا در این موارد صحبت چندانی نمیکردند ولی زمانی که وزیر دادگستری بودند، یکی از بزرگترین کتابخانهها را در وزارت دادگستری تجهیز کردند. از جمله، کتابهایی به زبان فرانسه و نیز هر نوع کتاب مهمی که در رابطه با حقوق و مسائل مرتبط بود فراهم کردند.
* بعد از انقلاب ارتباط دکتر حبیبی با برخی از دوستان سابق خود مثل مرحوم مهندس بازرگان و همفکرانش قطع شد. میدانید چرا این اتفاق افتاد؟
آقای دکتر به آن معنا با کسی دوست نبود که بخواهد این دوستی را قطع کند. به اعتبار موقعیت و شرایط با آنها ارتباط سیاسی داشت. در واقع براساس مسائل مشترک، با هم ارتباط داشتند و رفاقتی نبود که به تبع آن رفتوآمد خانوادگی یا دوستی باشد که در اثر ورود به حاکمیت با آنها آن رابطه را قطع کنند.
* در دوران ریاستجمهوری مرحوم آیت الله هاشمی و معاوناولی دکتر حبیبی، نامه معروف ٩٠ امضایی به آقای هاشمی نوشته میشود. واکنش دکتر حبیبی چه بوده است؟
آقای دکتر، علیالاصول هیچگاه خود را مطرح نمیکرد و حتی در نوفللوشاتو، از زمانی که سمت گذاشتند او خود را کنار کشید. یکی از خصوصیات آقای دکتر آشتیدادن بین همگان بود و تمام مدت تلاشش بر این بود که مبادا جداییها موجب ازهمپاشیدن کل ایران شود و بهشدت نگران چنددستگیها بودند. بهخصوص این اواخر مرتب راه میرفت و اشک در چشم داشت از اینکه مبادا اتفاق ناهنجاری بیفتد. دیگر اینکه رایزنیهایی را انجام میداد ولی خیلی خصوصی. مثلا آقای هاشمی با ایشان رفاقت داشت. اگر هم موردی بوده، احتمال دارد با آقای هاشمی خصوصی صحبت کرده باشند کمااینکه برای برخی از افراد میکرد.
* به صورت مصداقی نام ببرید.
نمیتوانم اسم ببرم. ایشان هیچوقت خاطرات نمینوشت. اما رایزنی میکرد و پیش آقای هاشمی خیلی درددل میکرد و ارتباطش با آقای هاشمی خیلی نزدیک بود و به طور مرتب آقای هاشمی را میدید به غیر از این اواخر که مریضاحوال بود.
* خاطراتی از دوران معاوناولی ایشان دارید که برای خواننده جذاب باشد؟
نمیدانم خواننده چقدر میتواند باور کند. آقای دکتر خیلی امانتدار بود و نسبت به این مسئله وسواس داشت ولی تظاهر هم نمیکرد که فلان چیز مال مردم است و مال ملت یا دولت است ولی بسیار وسواس داشت که مبادا کسی به اموال ملی و مملکتی تعرضی بکند. یکی از این موارد را آقای مرعشی، رئیس دفتر آقای هاشمی به من گفت که چند روز پیش نیز ایشان را در حسینیه دیدم. آقای مرعشی میگفت ایشان زمانی گفته بود الان هشت سال است نتوانستهام برای زیارت آقا امام رضا (ع) به مشهد بروم. گفتند چرا؟ جواب داده بودند برای اینکه وقتی من میخواهم بروم که تنها نمیتوانم بروم هشت نفر پشت سر من میآیند؛ از راننده و محافظان. این چه زیارتی است که من از پول دولت بخواهم هزینه هشت یا ١٠ نفر دیگر را که هیچ ربطی به زیارت من ندارند، بدهم که میخواهم به زیارت امام رضا (ع) بروم؟ اسم این زیارت نیست. در نتیجه نمیرفت. برای اینکه از اموال دولت هزینه نکند، نمیرفت. آقای مرعشی میگفت تا اینکه موضوع خط راهآهن ترکمنستان پیش آمد و گفتند رئیسجمهور ترکمنستان برای افتتاح آن خط به مشهد میآید. آقای هاشمی خیلی فرصت نداشت و برنامههای دیگری داشت و از من خواست به دکتر بگویم که او برود چون معاوناول و قائممقام رئیسجمهور بود. خودم شخصا رفتم و تلفنی نگفتم و گفتم آقای دکتر باید بروید مشهد. آقای دکتر گفته بود برای چه باید به مشهد بروم؟ گفتند برای افتتاح خط راهآهن. چون آقای هاشمی نمیتوانند بروند و خواستند شما بروید. آقای مرعشی میگفت آن موقع گل از گل دکتر شکفت و خیلی خوشحال شد. آقای مرعشی پرسیده بود بالاخره مشهد میروید که دکتر گفته بود بله، این معنی میدهد و مأموریت دولت است و باید بروم کاری را انجام دهم که از آنجا میتوانم پیاده هم که شده به زیارت بروم. بههرحال این تنها حالتی بود که آقای دکتر پذیرفت به مشهد برود و میگفت من بعد از سالها زیارت امام رضا رفتم. یکی این طور وسواس به خرج میداد و برخی دیگر ... حتی در مورد سفر خارجی وقتی به او فهرست افراد همراه را میدادند، خود آقای دکتر یکییکی چک میکرد و اگر مثلا ١٢ نفر بودند ممکن بود آنها را برساند به پنج نفر. هرگز هم برای سفرهای داخلی از هواپیماهای خصوصی استفاده نکرد. همیشه مانند بقیه مردم میگفت چند صندلی که باید بگیریم، بگیرید، بقیه را مردم سوار شوند. چه زمانی که معاوناول بود و چه زمانی که مناصب دیگری داشت، ما نه در سفرهای داخلی و نه در سفرهای خارجی، هرگز به صورت خانوادگی همراه او نمیرفتیم. یک مسافرت که همان ابتدا که به ایران آمده بودیم انجام شد که با ماشین خودم رفتیم به دیدن دو سه خانواده که فامیل ما بودند و با ماشین هم برگشتیم و من راننده بودم. دیگر هیچجا با آقای دکتر نرفتیم، سفر خارجی هم که هرگز.
* علائق شخصی دکتر حبیبی چه بود؟
قرآن، کتاب و موسیقی.
* چه کتابهایی؟
همه نوع کتابی را هر جا میدید، ورق میزد. همینطور در فرانسه که بودیم امکانات مادی محدودی داشتیم. بهراحتی از ایران نمیتوانستند برای دکتر پول بفرستند. خود ایشان یکسری کتاب ترجمه میکرد و براساس ترجمههایش پول به او میدادند. ولی هرچه بود، اگر در پاریس بودیم به کتابفروشیهای کنار رود سن که کتابهای دستِدوم میفروشند، میرفت و بخش عمدهای از کتابهای فرانسه ما متعلق به آنجاست. یعنی ما یک کتابخانه داریم که حاوی کتابهای دستِدوم دستفروشهای کنار رودخانه سن است. پول نداشت اما دو یا سه یا پنج فرانک میداد و یک کتاب میخرید. موسیقی هم بهطور اخص نبود، بلکه کنار خانواده مینشست و گوش میکرد. خیلی از موزیکهای کلاسیک را دوست داشت و گوش میکرد.
* غیر از موسیقی و کتاب علاقه شخصی دیگری نداشت؟
قرآن را خیلی دوست داشت و صوتهای بسیاری از قاریها را میشناخت. چاپهای مختلف قرآنها را میشناخت که با خط چه کسی نوشته شده است و این موارد را تعقیب میکرد که خود قرآن چاپ کجاست. تعداد زیادی قرآن نیز داشت و مجموعه قرآنش موجود است.
* در عالم سیاست به چه کسی بیشتر نزدیک بود؟
آقای هاشمی را خیلی دوست داشت اما امام را یکجور خاصتری میدید. یعنی اگر میخواست با احترام از کسی صحبت کند و کسی میخواست برای او یک الگو باشد خود امام بود ولی رفاقتی، آقای هاشمی را دوست داشت.
* بهغیر از آقای هاشمی با شخص دیگری در عالم سیاست رفیق نبود؟
نه خیلی، به هر حال، با اشخاص دیگری رفاقتهای غیرسیاسی هم داشت. آقای دکتر عضو هیچ گروهی نبود. در واقع با همه بود و با همه همکاری میکرد اما عضو رسمی نبود.
* اما گفته میشود دکتر حبیبی عضو نهضت آزادی خارج از کشور بوده است.
خیر، ایشان عضو نهضت آزادی نبودند تا آنجا که من مطلع هستم.
* به هر حال، نامزد نهضت آزادی در انتخابات ریاستجمهوری دوره اول بود.
بله اما گروههای دیگر مثل حزب جمهوری و حوزه علمیه قم هم ایشان را کاندیدا کرده بودند.
* رابطه دکتر حبیبی با دوستانی که خارج کشور بودند مانند قطبزاده، مرحوم دکتر صادق طباطبایی، دکتر ابراهیم یزدی و بنیصدر چطور بود و با کدامیک بیشتر صمیمی بود؟
زمانی که خارج از کشور بودند با افرادی که در فرانسه بودند ارتباط داشتند که از جمله آنها قطبزاده و بنیصدر بودند و با صادق طباطبایی کمتر زیرا آقای طباطبایی آلمان بود. بعد از بازگشت به ایران وضعیت تغییر کرد.
* دوست سابق قطبزاده بود، برای ایشان وساطت نکرد؟
آنموقع من ایران نبودم و مکه بودم وقتی این را شنیدم و حال و هوای دکتر را نمیدانم چگونه بود.
* بعد از این جریانات با دوستان سابق خود مانند دکتر یزدی ارتباط داشت؟
خیلی کم، ولی آنها رفاقت و هرچه که داشتند در پاریس ماند. وقتی به ایران آمدند اینقدر درگیر کارهای سیاست شدند که همه از هم جدا شدند. اوایل انقلاب، دکتر به مهندس سحابی سر میزد که یکی دو بار من هم بودم.
* بعد از دولت موقت، رابطهاش با مهندس بازرگان چطور بود؟
اینکه فکر میکنید اینها همه با هم خیلی صمیمی بودند، اینطور نبوده. مثلا مهندس بازرگان سن و سالی داشت که دکتر به احترام آن سن و سال در جمعهای مختلف به او احترام میگذاشت و در جلسات آنها شرکت میکرد اما اینکه به دیدنشان برود، خیر. ممکن است بابت کارهای دولتی به دیدن ایشان میرفتند ولی بهطور شخصی به نظرم خیلی بعید است، خیر، دیدن هیچ کسی نمیرفت.
* گفتید دکتر حبیبی با تندروی مخالف بود. پس چرا علیه تندرویها موضعگیری نمیکرد؟
دکتر اهل موضعگیری نبود و روح لطیفی داشت. شاعر بود. میگویند اقتضای انقلاب چیزهایی هست که خوشت بیاید یا نه، این اتفاقات میافتد. اصلا آقای هاشمی ایشان را انتخاب کرده بود بهعنوان رابط بین همه وزارتخانهها و افراد و رایزنیها را برای نزدیککردن آدمها انجام میداد. دو نفر از وزیران را چند وقت پیش دیدم؛ از وزیران دولتهای قبل که الان یکی از آنها هنوز وزیر است. خاطرهای تعریف میکرد و میگفت من با وزیر دیگری سر یک زمین دعوا داشتیم و هر کدام از وزارتخانهها خود را مالک آن میدانست. بالاخره موضوع به آقای هاشمی رسید و آقای هاشمی آقای دکتر را حکم گذاشت که بنشینید و مشکل را حل کنید. آقای دکتر ما دو نفر را صدا کرد و از هر دو نفر پرسید بگویید مشکل چیست و یک وقت به یکی از وزیران داد تا صحبتهایش را کرد و یک وقت به من داد و من هم صحبتهایم را کردم و بعد دوباره وقت جواب داد و یکدفعه دیدیم چهار ساعت گذشته و نتیجهای حاصل نشده و دکتر گفت من جلسه دارم و فردا همین ساعت بیایید و بعد هم بلند شد رفت، ما ماندیم چه کنیم. جلسه بعد باز همینطور گذشت و ادامه به جلسه دیگر موکول شد و روز سوم شد و دیدیم آقای دکتر رها نمیکند. وقتی آقای دکتر گفت من جلسه دارم میروم فردا دوباره بیایید، من با آن آقای وزیر نشستیم گفتم اینطور نمیشود بیا دو تایی با هم به یک نتیجه برسیم. خلاصه خودمان توافق کردیم و تمام شد. از دفتر آقای دکتر تماس گرفتند که فلان ساعت اتاق من باشند؛ گفتیم به ایشان بگویید که ما مسئله را حل کردیم.
* نظر دکتر حبیبی درباره موضوعاتی مثل حجاب یا موسیقی چه بود؟
اولا آقای دکتر حبیبی موسیقی را خوب میشناخت و به خیلی از کنسرتها میرفت و کنسرتی نبود که او را دعوت کنند و نرود؛ جزء محالات بود. با آقای چکناواریان دوست بود و هر وقت به ایران میآمد، حتما او را میدید. هم موسیقی کلاسیک را میشناخت و هم موسیقی اصیل ایرانی و هم موسیقی فعلی را. راجع به شاهنامه هر جا برنامه بود، میرفت؛ از این چیزها پرهیز نداشت. درباره حجاب نیز تندروی نداشت. یکی از خصوصیات آقای دکتر این بود؛ چیزهایی را که داخل دولت میگذشت نمیگفت و ما هیچگاه نمیفهمیدیم چه گذشته و هرگز نمیفهمیدیم ایشان کجا به مسافرت میرود. رانندهاش به ما میگفت چمدان دکتر را آماده کنید و از حرفهای راننده دکتر میفهمیدیم که مثلا دارند به برزیل میروند. آقای دکتر راجع به مسائلی که به دولت ارتباط داشت، حرف نمیزد. در هر حال شخص تندی نبود در هیچ زمینهای و از هر نوع افراطی متنفر بود و بدش میآمد. حجاب را میگفت رعایت کنید ولی نوعش را تعیین نمیکرد.
* این توداری دکتر ناشی از چه بود؟ بعد از انقلاب اینطور شد یا کلا اینطور بودند؟
ایشان بسیار شخص باحیایی بود و هرگز در جمعی شروع به حرفزدن نمیکرد. اگر سؤالی از او میکردند کوتاه جواب میداد. دلیلش هم این بود که میگفت طولانیشدن این صحبتها آخر به غیبت و بدگویی یا خوبگفتن میکشد. یا آن فرد خوب هست که صحبتکردن ندارد و بدگویی هم ترجیح این است که بد کسی را در جمع نگویید. ولی در کل فرد ساکتی بود و در خانه هم همینطور بود. یک بار من گفتم فلان جا فلان سؤال را از تو پرسیدند، چرا درست جواب ندادی؛ گفت درست جواب دادن نداشت، چون بعدش میخواست چیز دیگری بگوید و من باید ادامه میدادم در نتیجه همان جا قطع کردم که دیگر ادامه ندهد چون ادامهاش به این کشیده میشد که بله؛ من میدانم این آدم چقدر آدم بیربطی است.
* میگویند پیشنویس قانون اساسی اول را دکتر حبیبی نوشته، درست است؟
بله، دکتر حبیبی آن را در پاریس نوشته بود. دکتر از ١٠ کتاب یا بیشتر استفاده کرده بود و بهعلاوه مشاوران دیگری هم بودند که همه خوانده و کم و زیاد کرده بودند. مهمتر از همه اینکه امام متن را میخواند، برخی چیزها را به آن اضافه یا برخی چیزها را حذف میکرد. متنی که چند حقوقدان نوشتند و براساس حقوق کشورهای مختلف تهیه شده که همه را تلفیق کردند، چیز خوبی بود که برای شروع یک جریان میتوانست بهترین روش باشد. ضمن اینکه حقوق همه افراد در آن دیده شده بود.
* زمان معاوناولی ایشان نشریه گلآقا خیلی ایشان را سوژه طنز قرار میداد. نظر ایشان چه بود؟
آقای دکتر با گلآقا (آقای صابریفومنی) دوست بودند و از ابتدا برنامه رواجدادن نقد دولت را با هم هماهنگ کردند. آقای دکتر خیلی به رواج نقد در مطبوعات اعتقاد داشت. بههمیندلیل گلآقا کاریکاتور آقای دکتر را میکشید و برای او میفرستاد. بعدها دکتر میگفت نفرست؛ به من بگویی راجع به چیست، کافی است. با هم روابط صمیمانه و دوستانه داشتند. از این کار هدف داشتند و این نبود که بیهدف این کار را انجام دهند. دکتر میخواست آزادی مطبوعات و نقد دولت شروع شود و بنابراین از خود شروع کرد.
* شنیدهایم دکتر حبیبی هیچوقت از دولت حقوق نمیگرفت؛ درست است؟
نه، میگرفت. پس با چه زندگی میکرد؟ نصف خرج خانه را من میدادم و نصف خرج خانه را آقای دکتر میداد.
* زمان معاوناولی آقای دکتر کجا زندگی میکردید و الان کجا زندگی میکنید؟
همان محلههایی که قبلا در آنها زندگی میکردیم. از خارج که آمدیم خانه شخصی نداشتیم و ٢٥ سال تمام مستأجر بودیم. به هر حال من امکانات مالی خانوادگی خود را داشتم و این ٢٥ سال مستأجری با عذاب خانواده من همراه بود. البته بالاخره در زمان حیات خود دکتر خانهدار شدیم. ولی آقای دکتر همواره با حقوق خودش زندگی کرد و من هم با حقوق خودم زندگی کردم.
* آقای دکتر خواهر و برادر دارد؟
بله اما در سیاست نیستند. یکی از آنها دانشگاهی بود که بازنشسته شده، یکی هم کارمند وزارت نفت بود که او هم بازنشسته شده و یکیشان هم فوت کرده که ایشان هم کارمند وزارت نفت بود. یک خواهر هم دارند.
* چطور شد که خود شما وارد کارهای دولتی شدید؟
من هرگز وارد هیچگونه فعالیت سیاسی نشدم. روزهای اول که آمدم به وزارت علوم رفتم و بعد از چند ماه به وزارت خارجه رفتم و آنجا رئیس اداره مراجعات عمومی بودم. همزمان به مجروحان انقلاب رسیدگی میکردیم. شرکتهای دارویی در آن زمان بسته شده بودند و مردم دارو میخواستند و ما هم از طریق وزارت خارجه داروهای خاص را وارد میکردیم. بعد وزارت خارجه به این کار اعتراض کرد و ناچار شدم محل دیگری را پیدا کنم. بنابراین داوطلب جمعیت هلالاحمر شدم و به صورت داوطلبانه مدتی میرفتم آنجا و بقیه ساعات هم در وزارت خارجه بودم. تا اینکه جنگ شروع شد و بیشتر به هلالاحمر میرفتم. بنابراین در هلالاحمر ماندم و تعدادی مؤسسه راهاندازی کردم که بتوانند کمکرسان به منطقه جنگی باشند. این کمکها شامل مواد غذایی و دارو بود. البته این جریان خیلی طولانی و مفصل است. در واقع هشت سال را در خدمت جنگ بودم. حتی به اعتبار ارتباطی که با شهید چمران داشتیم رفتوآمد در منطقه جنگی و دیدن شهید چمران اتفاق میافتاد. با خانم ایشان هم مراوده داشتم. در دوره آقای هاشمی بعد از اتمام جنگ، داستان این خریدها را برای ایشان گفتم و گزارش دادم و بعد به من مجوز دادند که نهایتا چند کارخانه تولید دارو و تجهیزات پزشکی را برای هلالاحمر بسازم که خوشبختانه موفق به انجام این کار شدم.
* درباره بنیاد امیرکبیر بگویید.
آقای دکتر تصمیم گرفتند تمام آنچه از پدرشان به ایشان رسیده بود - چه کتابهای خطی و چاپ سنگی و چه مواردی را که خود تهیه کرده بود - بهعلاوه هدایایی که از داخل یا خارج کشور به او دادهاند جمعآوری کند و در اختیار بنیاد فرهنگی عامالمنفعهای به نام بنیاد امیرکبیر قرار دهد؛ اساسنامهای هم برای آن نوشت. قرار شد که هم کتابهای پدر را و هم اجناسی که خود در دوره دانشجویی و بعد از آن تهیه کرده بود از جمله دورهای که معاوناول رئیسجمهور بود یا وزیر بود در آنجا بگذارد. یک بعد آن هم این بود که فرهنگ مربوط به صنایع دستی و زمینههای دیگر همچنان ادامه پیدا کند و زنده بماند؛ برای مثال با گذاشتن کارگاه یا کلاسهای متفرقه و دعوت از استادان و دانشجویان و انتشار کتاب و کنفرانس و از این قبیل امور که البته هنوز موفق به انجام این کار نشدیم.
* دکتر درس طلبگی هم میخوانده؟
بله، خوانده بود ولی سطحش را نمیدانم.
* علت فوت دکتر حبیبی چه بود؟
ایشان قند داشت که البته مقداری کنترل میشد. یک روز به او گفته بودند روزه نمیتوانی بگیری و این مطلب ایشان را بهشدت ناراحت کرد. روز شهادت حضرت علی (ع) در ماه رمضان ما برای شرکت در مراسم شب قدر بیرون بودیم. وقتی آمدیم دیدیم نیامده چیزی بخورد. متوجه شدم مشکلی پیش آمده. به دفترشان سر زدم، دیدم روی زمین افتاده و از هوش رفته که احتمال دارد به خاطر افت قند بوده باشد. به ایشان که رسیدگی کردیم مشخص شد عفونت خونی پیدا شده و از همانجا شروع شد و چهار سال و نیم دچار بیماری بودند. اول در حالتی مانند کما رفتند و با تلاش گروه پزشکان که دکتر لاریجانی گرد آوردند و از جمله با حضور دکتر فاضل، از کما بیرون آمد. بعد از آن مشکلات مختلفی داشتند از جمله اینکه کلیه ایشان از کار افتاد؛ البته در مجموع دوباره به امور بنیاد ایرانشناسی رسیدگی میکردند و میتوان گفت بیماری جدیای که ایشان را زمینگیر کند نداشتند. در نهایت در اواخر عمرشان - شاید مدت یک هفته - ضعف بیشتری پیدا کردند و تقریبا بستری بودند و نهایتا دچار ایست قلبی شدند. بعد از حوادث سال ٨٨ افسردهتر شده بودند اما ایشان هیچوقت بیان نمیکرد و یکی از خصوصیات ایشان این بود که هیچگاه مشکل یا دردی را بیان نمیکرد.
* ارتباطات خانواده شما بیشتر با کدامیک از خانوادههای مطرح سیاسی بوده و هست؟ مثلا با خانوادههایی مثل خانواده آقای هاشمی یا امام (ره) یا آقای خاتمی رفتوآمد دارید؟
ارتباطات خانوادگی ما با همه این بزرگواران بوده و هست ولی جنبه سیاسی ندارد.
* دکتر حبیبی چند فرزند دارند و فرزندانشان به چه کاری مشغول هستند؟
یک دختر دارند که تخصص او بیوشیمی است و در حال حاضر در پژوهشگاه علوم غدد و متابولیسم دانشگاه علوم پزشکی تهران عضو هیئت علمی است [3]
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی