25 اردیبهشت 1400
ایران، اسرائیل و سقوط رژیم پهلوی
«تشیع، مقاومت و انقلاب» عنوان یک کنفرانس بینالمللی بود که در آذر ماه سال 1363 ش/ دسامبر 1984م، در مرکز مطالعات استراتژیک دایانِ دانشگاه تل آویو برگزار شد. یکی از تئوریسینهای صهیونی بانی این کنفرانس، در مقاله خود تصریح و تأکید کرد: اگر کسی قصد دارد انقلاب ایران را بفهمد، باید درباره [امام] خمینی به عنوان بخشی از یک حرکت تاریخی بزرگتر و گستردهتر مطالعه کند.
استراتژیست دیگر اسرائیلی نیز نهضت امام را ملهم از فرهنگ عاشورا و حماسه کربلا قلمداد کرد و افزود: نمونه بارز حرکت [امام] خمینی پیوند مراسم سالیانه عاشورا یا همان حادثه کربلا با سیاست بود …
امام حسین شهید، و مخالف جبار او، یزید، به مظاهر مبارزه همیشگی میان رستگاری و ظلم مبدل شدند. در مراسم عاشورای سال 1987 (1357) بسیج تودهها از سوی [امام] خمینی با ابعاد بیسابقهای جای مراسم سنتی عاشورا را گرفت و اسطوره [امام] حسین[(ع)] در کربلا، الهام بخش انقلاب شد. ... تأکید بر شهادت در عقیده [امام] خمینی نشان میدهد که شهادت نقش ویژهای در تشیع ایفا میکند ... در تشیع موضوع شهادت حسین … محوری است.
مقدمه
امام خمینی(ره) از همان آغاز دوران علنی شدن نهضت اسلامی، در سال 1341 ش، طی سخنانی، فلسفه قیام خویش را چنین تبیین فرمود:
حالا که خطر بر اسلام وارد شده است و آن خطر یهود است.
آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنی امیه نیست.
قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیستها ست.
افشای نقشههای پنهان و خزنده یهود، آن هم در زمان اوج قدرت این قوم در ایران، نشانگر بینش عمیق، همت بلند و روح بزرگ امام راحل بود. حضور یهودیها و ایادی آنها در رأس دستگاه سلطنت و مراکز مهم تصمیمگیری و سیاستگذاری، ایران را به پایگاه صهیونیستها تبدیل کرده بود. سیطره یهودیها در کشور و متابعت بیچون و چرای دولتمداران و صاحبان مقام و منصب از اشخاص و کانونهای ذینفوذ صهیونی به گونهای بود که حضرت امام، حتی شخص محمدرضا پهلوی را در زمره عمال و مأموران اسرائیل قرار میداد:
اینجانب کراراً خطر اسرائیل و عمال آن را – که در رأس آنها شاه ایران است – گوشزد کردهام. ملت اسلام تا این جرثومه فساد را از بن نکنند، روی خوش نمیبینند و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین است روی آزادی نخواهد دید.
استراتژی خزنده و رازآلود صهیونیستها مبنی بر استقرار سلطنت یهودی از جمله اسرار ناگفته و پنهان تاریخ معاصر ایران است که شاید اولین بار از سوی حضرت امام افشا شد:
اینها (عمال اسرائیل) آنهایی بودند که در «شمیران» توطئه کردند «ناصرالدین شاه قاجار» را بکشند و مملکت ایران را قبضه کنند...
...در دو روز پیش از این، سه روز پیش از این، در شانزدهم شهریور [1343] در تهران، «دروازه دولت» یک بساطی یهودیها درست کردند: چهارصد، پانصد نفر یهودی دزد دور هم جمع شدهاند و غایت حرفشان این بوده است [...] مجد مال یهود است. یهود برگزیده خداست. ما [یهودیها] ملتی هستیم که باید حکومت بکنیم [...] اینها نطقهایشان بوده است. آقایان در مرئی و منظر این دولت ما، این جمعیت [یهودی] میآیند آنجا و آن حرفها را می زنند.
آزادی عمل یهودیها و ایادی آنها در داخل و تلاش آشکار و پنهان این جماعت برای افزایش و گسترش سلطه خود بر اهرمهای قدرت در کشور، با وجود برخورداری از امتیازات ویژه در همه شؤون، به صورت یک معما و راز در میان مردم باقی بود. اما حضرت امام که مرکز جهانی توطئه و فتنه را کاملاً شناخته و هدف قرار داده بود، پس از عتابهای مکرر، با قدرت و صلابت تمام خطاب به شاه و صاحبان منصبهای درجه اول کشور فرمود:
آقا مگر شما یهودید، مگر مملکت ما مملکت یهود است؟
امام، با علم و آگاهی کامل نسبت به پیامدها و عواقب مبارزات ضد صهیونی و هشدارهای حکیمانه درباره خطر روزافزون یهود، از آنجا که به حقّانیت مبارزهاش یقین کامل داشت، لحظهای از حرکت پیامبر گونهاش باز نایستاد و هرگونه حادثه و خطری را به جان خرید. به طوری که فرمود:
اینجانب این مطلب را به صراحت گفتم. بگذار عمال اسرائیل به زندگی من خاتمه دهند. من برای چند روز زندگی با عار و ننگ ارزشی قائل نیستم .
رهنمودها و هشدارهای حکیمانه و تکان دهنده امام نسبت به خطر فراگیر و فزاینده یهود در آن دوران سیاه استبداد و اختناق، در زمره معتبرترین اسناد و مدارک تاریخی است. این گنجینه گرانبها آیههای حماسه بزرگمردی است که با الهام از فرهنگ عاشورا پرچم مبارزه به دست گرفت و سرانجام پایگاه صهیونیسم را در این سرزمین برچید و طومار صهیونیان را در هم پیچید.
جریانها و عناصر صهیونی
سنجش و تعیین گستره و عمق حضور و نفوذ صهیونیسم در عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی ایران عصر پهلوی، بدون مطالعه و شناسایی کانونها، محافل، جریانها و عناصر گوناگون وابسته و یا مرتبط با صهیونیستها، میسور نیست.
با اذعان بر این واقعیت که سازمان فراماسونری بخشی از پیکره تشکیلات جهانی صهیونیسم است، نمیتوان نقش و عملکرد فراماسونها و لژهای فراماسونری در ایران معاصر را نادیده گرفت. حضور و فعالیت دهها لژ و هزاران فراماسون ذینفوذ و فعال در عرصههای گوناگون کشور، تماماً اهرمهایی بودند که حلقههای وابستگی ایران شاهنشاهی را به صهیونیسم محکمتر میکردند.
تشکیلات عریض و طویل بهائیت به عنوان یک فرقه و جریان کاملا ساخته و پرورده صهیونیسم جهانی، با تمام اعضا و عناصر آن، حلقه دیگری بود که ایران عصر پهلوی را به کانون قدرت صهیونیسم گره زده و متصل کرده بود. بر این اساس، همسویی عملکرد هزاران بهایی برخوردار از مقام و منصب کلیدی در کشور، با منافع جهانی صهیونیسم به هیچ وجه قابل کتمان و اغماض نیست.
این واقعیت را نباید نادیده گرفت که حداقل از صدر مشروطیت تا سقوط سلطنت پهلوی، یعنی حدود سه ربع قرن، در رأس همه کابینههای دولت، عناصر ماسونی قرار داشتند. به علاوه، بسیاری از وزیران و معاونان آنها و نیز مقامات و مسؤولان دیگر دولتی، افتخار عضویت در لژهای ماسونی را یدک میکشیدند. در میان مقامات و صاحبمنصبان درجه اول کشور عناصر بهایی و ماسونی یهودیتبار نیز فراوان یافت میشدند که کمتر کسی از اسرار وابستگی و درون گروهی آنها اطلاع و آگاهی داشت.
مهیر عزری، نماینده و سفیر غیر رسمی اسرائیل در زمان پهلوی، طی مدت هفده سال مأموریت خود در ایران با بسیاری از سران و مقامات بلندپایه آن دوران روابط بسیار نزدیک و صمیمی برقرار کرده بود. او در «یاد نامه»ای که چند سال پیش منتشر شده، با افتخار به چگونگی آشنایی خود با شماری از اشخاص سرشناس و عالیمقام کشور اشاره نموده است.
عزری، از این که توانسته از نهانخانه اسرار خصوصی و خانوادگی بعضی دولتمردان و قدرتمداران ایران آن دوره اطلاعات منحصر به فردی کسب کند، با غرور یاد کرده است.
به اعتراف مهیر عزری، پارهای از اشخاص متنفذ و صاحبمنصب، بهایی و یهودیتبار بودند، لیکن به شدت سعی در کتمان این راز داشتند. آنها در نشستهای خصوصی و گفت وگوهای محرمانه با شخص مهیر عزری، با افتخار از کیش نیاکان خود یاد میکردند. برای مثال، او از نحوه آشنایی خود با علی اصغر حکمت، وزیر امور خارجه وقت پرده بر میدارد و مینویسد: قبل از معارفه، حاجعلی کیا به من گفت که او از خود شماست و من پس از چندی دانستم خانواده حکمت خاخام و از سرشناسان یهود بودند که ناچار از کیش خود دست شسته و با گزینش نام حکمت خواستهاند از تنها یادگار خانوادگی پاسداری کنند.
او هم چنین، درباره محمدعلی فروغی (ذکاء الملک) میگوید: نام خانوادگی ذکاءالملک، یادآور نام یهودی ذکائیم است که از خانوادههای بزرگ یهودی در اصفهان بودند. در فرهنگ و ادب عبری، واژگان ذکا یا ذکای برابر با پاک، پالوده، برگزیده و شایسته است.
همه نوشتههای فروغی یا ترجمههایش از زبان فارسی و دیگر زبانها در چاپخانه یهودا بروخیم یکی از پایگاههای فرهنگ یهودی در ایران به چاپ رسیدهاند.
نمونه دیگر، درباره سردار فاخر حکمت است. عزری در این باره میافزاید: اسحق کورن، رئیس جنبش جهانی کارگری صهیونیستی را در آوریل 1965 (1344ش) به سمینار دانشجویان یهودی در ایران دعوت کرده بودم. اسحق کورن، نماینده پارلمان، دستیار وزیر دارایی و سرپرست یهودیان کشور رومانی در اسرائیل و از دوستان خوب من در حزب ماپای بود. او روزی میهمان سردار فاخر حکمت، رئیس مجلس ملی ایران شده بود. فاخر حکمت در گفت و گو با اسحق کورن سرشار از بالندگی بود. به طوری که از گفتن نکتههایی درباره پیشینه یهودیش خودداری نکرد. پیرو همین پدیده از حکمت دعوت شد تا از اسرائیل دیدن کند.
مه یرعزری، همچنین، از خانوادههای دیگری چون مظفریان، قوام الملک، سعید نفیسی و غیره یاد میکند و از ارتباط آنها با محافل یهود پرده بر میدارد.
نفوذ و موقعیت بسیار ممتاز بهائیان یهودیتبار در دستگاه حکومت پهلوی از دیگر اسرار رازآلود تاریخ معاصر ایران است. بر اساس مندرجات منابع یهودی، بسیاری از خانوادههای یهودی از جمله در همدان، کاشان، شیراز و …. ، که به دلائل خاص به بهائیت گرویده بودند، به مناصب و موقعیتهای بسیار بالای دولتی و مالی دست پیدا کردند.
مهیرعزری صهیونی، از میان این افراد و خانوادهها به نمونههایی چون امیرـ
عباس هویدا، ثابت پاسال همدانی و سرلشکر عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص
مخصوص محمدرضاشاه اشاره میکند و میافزاید:
پشتیبانیهای سازمانیافته تشکیلاتی و گروهی آنها در ورود به دستگاههای دولتی و بالا کشیدن دیگر همکیشان، راه را برای یارگیریهای بیشتر باز میکرد.
به نوشته مهیرعزری، سرلشگر ایادی پزشک ویژه محمدرضا بود و به چشم و گوش شاه میمانست. ایادی نسبت به یهودیان مهری ناگسستنی داشت و آنها را شایسته بی پیرایهترین یاریها میدانست. افزون برآن، ارزندهترین و والاترین نیایشگاه بهائیان در اسرائیل [فلسطین اشغالی] بود و این پدیده روشنتر از آفتاب را ایادی نمی توانست نادیده بگیرد.
عزری با اشاره به نفوذ شگفتانگیز ایادی در دستگاه سلطنت پهلوی و شخص شاه، مشاغل و مناصب متعدد او را در بهداری ارتش، بیمارستانهای نظامی، اداره خرید دارو و ابزار پزشکی برای یگانهای ارتش، کمیته خرید دارو از خارج، فروشگاههای زنجیرهای اتکا و … یادآور شده و از همکاری و مساعدت بیچون و چرای او نسبت به بهاییها و یهودیها پرده بر میدارد. برای مثال مینویسد:
در یکی از دیدارهای خانوادگی … در کنار ایادی نشسته بودم و پیرامون همکاریهای کارشناسان اسرائیلی تحت سرپرستی او گفت و گو میکردم. چند روز پس از آن دیدار ایادی کارشناسان ما را به ایران فرا خواند و با آنها پیمان بست تا میوه، مرغ و تخم مرغ ارتش ایران را فراهم کنند و برای ارتش مرغداری و دهکدههای نمونه بسازند.
هم چنین ایادی به بازرگانان و کارشناسان اسرائیلی یاری داد تا میوه مورد نیاز ارتش ایران را فراهم کنند.
ایادی با مقامات اسرائیلی و بعضی اشخاص متنفذ یهودی دوستی بسیار نزدیک و صمیمانهای برقرار کرده بود. به علاوه او با برخی مراکز و مجامع قدرتمند صهیونی خارج کشور نیز ارتباط پنهان و مرموز داشت. به طوری که نوشتهاند: نقش مرموز ایادی در زندگی خصوصی محمدرضا مشابه نقش سلیمان بهبودی فراماسون در اندرونی رضاخان بود.
نوشتهاند که سرلشکر عبدالکریم ایادی صبحها قبل از این که محمدرضا از خواب بیدار شود، در کنار بستر او حاضر بود و شبها تا وقت خواب در اتاق او میماند.
ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود، ایادی را با نفوذترین فرد دربار و حتی با نفوذترین فرد کشور قلمداد کرده و نوشته است که او برای خود 80 شغل در سطح کشور درست کرده بود که همه مهم و پولساز بودند.
به گواهی منابع موجود، ایادی جاسوس بزرگ غرب و مطلعترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوی بود. نخست وزیران به خصوص هویدا، رؤسای ستاد ارتش و کلیه مقامات مهم مملکتی اعم از وزیر و نماینده مجلس و امثالهم دستورات او را که نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمیشد به فرم آمرانه، اجرا میکردند.
مهیر عزری نیز مینویسد: کسی باور نمیکرد که ایادی از شاه درخواستی بکند و پذیرفته نشود. شاید همین پیوند ایادی با شاه بود که هر گاه سران کشور با شاه به نکته دشواری بر میخوردند، دست به دامان ایادی میشدند و او میتوانست گرهگشایی کند.
عزری با یادآوری خاطرات گذشته و خلوت نشینیهای خود با سرلشکر عبدالکریم ایادی به رفت و آمد مأموران اسرائیلی به خانه قدیمی ایادی در محله یهودیها و بهائیان در شیراز میافزاید:
در سایه دوستی با ایادی با گروهی از سرشناسان کشور آشنا شدم که هرگز باور نمیکردم پیرو کیش بهایی باشند. بسیاری از آنها در باور خود چون سنگ خارا بودند. ولی به خوبی میتوانستند در برابر دیگران خود را پنهان نمایند. آنها همه دریافته بودند که در برابر من (به عنوان یک یهودی) نیازی به پنهان کاری ندارند.
به هر روی، ایادی تنها یک نمونه از صدها عنصر مرموز و نیمه مخفی تشکیلات جهانی صهیونیسم بود که در تار و پود دستگاه سلطنت و بلکه سراسر کشور حضور و نفوذ سحرآمیز داشت.
صرف نظر از یکهتازی عناصر بهایی، ماسونی و یهودیهای مخفی (انوسی) در ایران عصر پهلوی، دو جریان عمده یهودی و صهیونیستی نیز در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی کشور نفوذ رمزآلود داشتند. جریان اول، اشخاص، انجمنها و گروههای یهود ایران و جریان دوم مأموران، مستشاران، کانونها و سازمانهای صهیونیستی غیرایرانی بودند که از سوی اسرائیل و یا مراکز جهانی مستقر در آمریکا و اروپا وظایف و مأموریتهای ویژهای در ایران به عهده داشتند.
جامعه یهود ایران
جامعه یهود ایران از دیرباز مورد توجه ویژه کانونهای بزرگ صهیونیستی غرب قرار داشت. گزارشهای فرستادگان و مأموران «اتحادیه جهانی یهود» درباره اوضاع و وقایع یهود ایران، طی نیمه دوم قرن نوزدهم، به ویژه، سه دهه آخر این قرن، به خوبی نشان میدهد که نمایندگان اعزامی مراکز بینالمللی مزبور، حداقل از یکصد و پنجاه سال پیش با رفت و آمد در میان یهودیهای نقاط مختلف کشور، از جمله شیراز، اصفهان، همدان، تهران و … ، این جامعه را تحت نظر و کنترل تشکیلاتی قرار داده بودند. ارتباط مجامع یهودی خارج کشور با دربار ناصرالدین شاه قاجار و اطرافیان و نزدیکان او، از جمله میرزا حسینخان سپهسالار (صدراعظم) در ردیف اسرار شگفتانگیز تاریخ معاصر ایران است.
حضور اسرارآمیز یا کوب ادوارد پولاک در دربار قاجار تنها یک نمونه است. او از سال 1855 تا 1860 م /1234 تا 1239 ش، به عنوان طبیب مخصوص ناصرالدین شاه، به طور آزادانه و ویژه در دربار و کاخ سلطنتی رفت و آمد میکرد و با بسیاری از صاحب منصبان ارتباط داشت.
به نوشته منابع یهودی، یاکوب پولاک وسیلهای برای کسب اطلاع سازمانهای یهودی خارج کشور، به ویژه کانونهای مستقر در انگلستان، از وضع یهودیهای ایران بود.
غیر از این، بعضی از یهودیهای ایرانی نیز حضوری رازآلود در دربار قاجار داشتند که برای نمونه میتوان به حکیم یحزقل (معروف به حکیم حق نظر) ، یهودی ثروتمند و متنفذی اشاره کرد که طبیب مخصوص مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه بود. او نه فقط مقرری و سهم ویژهای از دربار و آشپزخانه شاهی داشت، بلکه بی هیچ مانع و محدودیتی در عمارتهای ویژه سلطنتی رفت و آمد میکرد و با بسیاری از سران و شاهزادگان و بزرگان کشور ارتباط برقرار کرده بود.
عزرا بن یعقوب نوهی داود شیرازی، داماد یحزقل، یهودی دیگری بود که از ثروت فراوان برخوردار شد. او بین تهران و بغداد و تهران و منچستر انگلستان به امور تجاری مشغول بود. این فرد نیز وسیله موثری در جهت ایجاد ارتباط بین یهودیهای ایران با کانونها و مراکز ذی نفوذ یهود اروپا از یک سو و دربار قاجار از سوی دیگر بود. نظام ارتباطی فعال رهبران و سازمانهای یهود اروپا در سالهای پایانی قرن نوزدهم به بار نشست. به طوری که پس از سفر اول و دوم ناصرالدین شاه به اروپا و هماهنگیها و مساعی مجدانه صدر اعظم میرزاحسین خان سپهسالار، آموزشگاههای وابسته به «آلیانس اسرائیلیت اونیورسال» در تهران (1898 م / 1277 ش) و بسیاری از شهرهای عمده یهودینشین ایران تأسیس و فعالیت خود را آغاز کرد.
آموزشگاههای «اتحادیه جهانی یهود» در تهران و شماری از شهرهای ایران، پایگاه فرهنگی و ایستگاه سیاسی مناسبی برای سازمانهای جهانی یهود در داخل کشور بود.
گزارش و خاطرات آلبرت کنفینو، بازرس و مأمور اعزامی «آلیانس اسرائیلیت اونیورسال» و رئیس مدارس آلیانس اصفهان (سال 1901 م / 1280 ش) و شیراز (سال 1903 م/ 1282ش)، به وضوح نشانگر میزان اهمیت این آموزشگاهها برای مراکز جهانی یهود است. این قبیل گزارشها نشان میدهند که افتتاح مدارس آلیانس، بر اساس یک برنامه استراتژیک فرهنگی و سیاسی برای تربیت و پرورش نسلی جدید با گرایشهای صهیونیستی در میان جوامع مختلف یهودی بود.
کوهنکا، رئیس وقت آموزشگاههای آلیانس در ایران، درباره اهداف این سازمان میگوید:
«آلیانس اسرائیلیت اونیورسال» در تاریخ 1898 م (1277 ش)، درست همان موقعی که جامعه اسرائیل (یهود) احتیاج مبرم به یک تشکیلات فرهنگی داشت مدارس خود را در ایران دایر نمود. بدواً در تهران و به تدریج در اکثر شهرستانهای یهودینشین ایران در مقاطع مختلف سنی مدارس متعدد تأسیس و مشغول کار شدند.
کوهنکا پس از اشاره به چگونگی آموزش و تربیت هزاران کودک و جوان یهودی و حتی مسلمان ایرانی در آموزشگاههای آلیانس، از حضور دانشآموختگان و تحصیلکردگان این تشکیلات صهیونی در دستگاههای حساس و کلیدی کشور پرده برمیدارد و میگوید:
مؤسسات آلیانس در ایران، همواره اعتماد و دوستی و صمیمیت اولیاء امور و وزارت فرهنگ را جلب نموده و از این دوستی توانسته است حداکثر استفاده را در بالا بردن سطح فرهنگ و تربیت فرزندان این آب و خاک ببرد.
او افزود:
خوشوقت است وقتی ملاحظه میکند که اکثر دانشمندان، نویسندگان و رجال سیاسی و نظامی این کشور از تحصیل کردگان مدارس آلیانس میباشند و بازهم مزید افتخار است که همین ترتبیت یافتگان، امروز از بهترین دوستان این مؤسسه میباشند. در این راه پرافتخار، آلیانس اسرائیلیت دوستانی هم دارد که با کمکهای مادی و معنوی خود تسهیلات لازم را در راه پیشبرد مقاصد فرهنگی او فراهم میسازند.
توطئه خزنده جذب کودکان و نوجوانان مسلمان ایرانی از سوی مراکز آموزشی آلیانس در مناطق مختلف کشور و آشناسازی آنها با تعالیم صهیونیستی، که حداقل از یکصد سال پیش به معرض اجرا گذاشته شده بود، تا سال 1357، یعنی تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی تداوم داشت.
به هر روی، آلیانس با تبلیغ و ترویج اندیشه صهیونیستی و از طریق آموزش فرهنگی و سیاسی هماهنگ و سازمانیافته و نیز تربیت کادرها و عناصر محلی غیریهودی، سرانجام بذرافکار صهیونی را در جامعه یهود ایران پاشید و بر این اساس به عنوان مادر تشکلهای صهیونیستی در میان یهود ایران شناخته شد.
اسناد و منابع تاریخی حکایت از آن دارند آن تعداد از یهودیهای ایرانی که بلافاصله پس از صدور اعلامیه معروف بالفور در سال 1917م / 1296 ش، یعنی در زمان احمدشاه قاجار، تشکیلات مرکزی «انجمن صیونیت ایران» را پایهگذاری و تأسیس کردند، اکثراً از دانش آموختگان آموزشگاههای آلیانس بودند و از دل این سازمان بینالمللی بود که به تدریج دهها سازمان، جمعیت و انجمن با گرایشهای صهیونی در نقاط مختلف ایران سر برآوردند و در خدمت آرمان جهانی صهیونیسم و ماشین جنگی اسرائیل قرار گرفتند.
علاوه بر سازمانهای یاد شده، تشکلهای صهیونیستی دیگری نیز در ایران اعلام موجودیت کردند که مستقیماً از سوی مراکز بزرگ یهودی آمریکا، اروپا و یا اسرائیل، اداره و پشتیبانی میشدند. از جمله این سازمانها، «آژانس یهود» وابسته به «سازمان جهانی صهیونیسم» بود که در کنار فعالیتهای سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی، مأموریت تشکیلاتی آن، انتقال یهودیها به فلسطین اشغالی و اسکان در آن سرزمین بود. آژانس یهود (سخنوت) سالها پیش از تشکیل و تأسیس اسرائیل، در ایران فعالیت خود را آغاز کرده بود.
آژانس مزبور تا سال 1357، یعنی تا زمان سقوط سلطنت پهلوی، دهها هزار یهودی ایرانی، عراقی، هندی، افغانی، پاکستانی و نیز یهودیهای آسیای مرکزی و قفقاز را از راه ایران به فلسطین منتقل کرد. این تشکیلات با پشتیبانی سازمانهای بزرگ صهیونیستی خارج کشور و نیز مساعدت و همکاری برخی گروهها، دستهها، انجمنها و اشخاص متنفذ یهود، موفق شد از این سرزمین به عنوان ایستگاه انتقال یهودیها به فلسطین بهرهبرداری کند. این در حالی بود که ادارات و مقامات حکومتی نیز نسبت به این موضوع آگاهی و وقوف کامل داشتند و حتی با صهیونیستها همکاری میکردند. یک صهیونیست ایرانی تبار درباره سابقه همراهی مقامات ایرانی با تحرکات صهیونی نوشته است:
در دوره احمد شاه (قاجار) تقریباً تمام رجال سیاسی ایران، از جمله سردار سپه رضا پهلوی از فعالیتهای صهیونیستی در ایران با خبر بودند. و حتی در پارهای از جشنهای صهیونیستی شرکت میجستند (…) . وزارتخانههای ایران آن دوره سد راه فعالیتهای صهیونیستی نمیشدند.
خلوتص، عنوان عبری سازمان پیشاهنگی یهود ایران، یکی دیگر از تشکلهای یهودی وابسته بود که مستقیماً تحت رهبری سازمانهای صهیونیستی خارج از کشور قرار داشت. این سازمان هزاران جوان و نوجوان یهودی را به عنوان عضو تحت پوشش قرار داده بود.
انجمن به ظاهر فرهنگی «اوتصر هتورا» یک سازمان دیگر یهودی در داخل کشور بود که در ابتدا به طور مستقیم تحت اداره دفتر مرکزی آن در نیویورک قرار داشت. این انجمن در سال 1324 یعنی چند سال پیش از اعلام تأسیس اسرائیل، به طور رسمی در ایران فعالیت خود را آغاز کرد.
سازمان «اُرت» شعبه مؤسسه جهانی اُرت مستقر در ژنو (سوئیس) و مؤسسهی آمریکایی «جوینت» از دیگر تشکلهای وابسته به مراکز جهانی یهود بودند که همه آنها، ضمن فعالیت در چارچوب مأموریت تعریف شده سازمانی، در حوزه جذب و انتقال یهود به فلسطین و نیز جمعآوری پول برای رژیم صهیونیستی و خدمت در راه آرمان صهیونیسم از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند.
صرفنظر از دهها انجمن و سازمان یهودی فعال در ایران، صدها نفر یهودی متنفذ و ثروتمند در ایران مشغول فعالیت بودند که بسیاری از آنها ضمن برخورداری از تابعیت ایرانی، دارای شناسنامه و اوراق هویت اسرائیلی نیز بودند. طبق آمار منابع اسرائیلی، در حدود پنجاه سال پیش، تقریباً یک هزار خانواده یهودی ثروتمند درجه اول و پنج هزار یهودی سرمایهدار و بازرگان در ایران فعالیت داشتند . بسیاری از این افراد در فلسطین اشغالی نیز صاحب خانه و املاک شده بودند. شماری از این خانوادهها، (که در این مقاله از ذکر نام آنها خودداری شده) در بخش ساختمانسازی، راهسازی، هتلسازی، بانکداری، صنعت و تولید در اراضی اشغالی فلسطین، مثل حیفا، عکا، هرتصلیا، ناتانیا، تلآویو و بیتالمقدس، به طور فراوان سرمایهگذاری کرده بودند .
سرمایهداران بزرگ یهود ایران علاوه برداشتن صدها کارخانه، شرکت، موسسه تولیدی، صنعتی، تجاری، بانکی، دارویی، طلاسازی و جواهر فروشی، سینمایی و هتلداری؛ نبض بازار بورس و خرید و فروش سهام، دلالی، صرافی و جمعآوری اشیاء عتیقه در کشور را نیز تحت اختیار گرفته بودند. آنها از این طریق بر شریان اقتصادی کشور تسلط بیبدیل داشتند. برخورداری از امتیازات ویژه سبب شده بود تا بسیاری از یهودیها ضمن جمعآوری مال و ثروتهای هنگفت در کشور، بخش عمدهای از سرمایه منقول را از طریق بانکهای سوئیس، آمریکا و یا انگلستان به اسرائیل منتقل کنند .
مشاغل پولساز و در عین حال مفسدهانگیز مثل مشروبسازی و مشروبفروشی، دایرکردن میخانه در شهرهای مختلف، تهیه و توزیع انواع مواد مخدر و داروهای نایاب، از دیگر راههای کسب ثروت از سوی برخی اشخاص و خانوادههای یهودی بود که علاوه بر تبعات اقتصادی، نوعی هرزگی، فساد و لاابالیگری را در میان نسل جوان کشور ترویج میکرد.
تأسیس چندین بانک رهنی، حضور و نفوذ در بانکهای شاهنشاهی، ایران و انگلیس، ایران و خاورمیانه، اصناف، ایرانشهر، توسعه صنعتی و معدنی، شهریار، مرکزی، تهران، صادرات و …، از دیگر مشاغل گروه دیگری از یهود ایران بود.
اسرائیل در ایران
برقراری ارتباط بین اسرائیل و دستگاه سلطنت پهلوی و گسترش همکاریهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اطلاعاتی و نظامی این دو رژیم، بخش جذاب و عمده حضور و فعالیت صهیونیستها در ایران است که در جای خود به طور جداگانه نیازمند مطالعه و بررسی است.
در اسفندماه سال 1328 ش، یعنی حدود یک سال و اندی پس از اعلام تأسیس اسرائیل، دولت شاهنشاهی ایران، این رژیم را به صورت «دو فاکتو» به رسمیت شناخت.
صرف نظر از علل، عوامل و چگونگی این اقدام رژیم پهلوی و نیز اعمال نفوذ و حتی رشوهای که صهیونیستها به بعضی رجال و مقامات ایرانی پرداخت کردند؛ واقعیت این است که اقدام ایران در میان جوامع مختلف اسلامی در جهان، به خصوص کشورهای اسلامی، بازتاب منفی فراوان به دنبال داشت. در ایران نیز مردم مسلمان تحت رهبری عالمان دینی به شدت در قبال این تصمیم اعتراض کردند و عکسالعمل نشان دادند. بعضی نمایندگان مجلس شورای ملی نیز دولت وقت را مورد سؤال و بازخواست قرار داده و این اقدام را محکوم کردند. معالوصف رژیم پهلوی ضمن صدور اعلامیهای، دولت غاصب اسرائیل را به رسمیت شناخت و «عباس صیقل» را به عنوان نماینده رسمی انتخاب و به فلسطین اشغالی اعزام کرد. این در حالی بود که پیش از این «رضا صفی نیا» به عنوان مأمور مخصوص دولت شاهنشاهی به فلسطین اعزام شده بود.
بازتاب منفی گسترده موضوع شناسایی اسرائیل در داخل و خارج کشور و به ویژه اعتراضهای مردم مسلمان ایران به رهبری عالمان دینی، از جمله آیت الله کاشانی، سرانجام سبب صدور اعلامیهای از سوی نخستوزیر، در تیرماه سال 1330 ش، مبنی بر قطع رابطه ایران و اسرائیل گردید. صفی نیا نماینده اعزامی دولت ایران به تهران فراخوانده شد و سرکنسولگری ایران در فلسطین اشغالی نیز تعطیل گردید. البته واقعیت این بود که رژیم پهلوی شناسایی «دوفاکتو»ی اسرائیل را ملغی اعلام نکرده بود. لذا پس از کودتای 28 مرداد 1332 ش، این ارتباط مجدداً برقرار شد؛ به گونهای که محمدرضا پهلوی طی مصاحبهای در مرداد ماه سال 1339 شناسایی اسرائیل را مورد تأیید قرار داد و موضوع تعطیلی کنسولگری ایران و فراخوانی نماینده سیاسی دولت را ناشی از مشکلات مالی اعلام کرد.
شناسایی رژیم صهیونیستی از سوی ایران به عنوان یک کشور بزرگ اسلامی، برای صهیونیستها در عرصه منطقهای و بینالمللی دستاوردی بسیار ارزشمند و حائز اهمیت بود. از سوی دیگر، به روشنی قابل اثبات بود که گسترش ارتباط و همکاری دولت شاهنشاهی با اسرائیل، در عرصههای گوناگون، نه فقط دستاورد مورد قبول برای کشور ایران نداشت، بلکه کاملاً یک سویه و به سود اسرائیلیها و در مسیر استراتژی رژیم صهیونیستی بود. تنها ثمرة این همکاری برای دربار پهلوی، برخورداری از حمایت کانونها و اشخاص ذینفوذ یهودی و صهیونیستی آمریکا و اروپا در جهت تحکیم و تقویت سلطنت بود. آنها از این طریق محمدرضا را تطمیع و دچار غرور و خود بزرگبینی کاذب میکردند؛ به گونهای که این فکر در او تقویت شده بود که با برخورداری از حمایت و پشتیبانی لابی صهیونیسم در اروپا و آمریکا، بقا و تداوم سلطنت پهلوی برای همیشه تضمین شده است.
شناسایی اسرائیل از سوی ایران نه فقط حرکتی در جهت مشروع جلوه دادن دولت غاصب اسرائیل و اشغال سرزمین فلسطین، بلکه تلاشی در مسیر خارج ساختن رژیم صهیونیستی از انزوای سیاسی در منطقه و جهان اسلام بود. به علاوه، این اقدام دولت، تکاپویی در راستای ایجاد اختلال در وحدت کشورهای اسلامی و مسلمانان منطقه در قبال دولت مهاجم و اشغالگر صهیونی بود.
در عرصه روابط اطلاعاتی نیز این همکاری نه تنها سودی برای ایران به دنبال نداشت، بلکه موجب نفوذ موساد در همه ارکان این کشور شده بود. پروتکل همکاری اطلاعاتی ایران با اسرائیل و استقرار پایگاههای جاسوسی و اطلاعاتی صهیونیستها در مناطق غرب و جنوب کشور و اعزام صدها جاسوس کار کشته به کشورهای اسلامی و عربی همجوار، موقعیت اسرائیل را در برابر مسلمانان تقویت میکرد. این موقعیت سبب میشد تا اسرائیلیها با دستیابی به اخبار و اطلاعات و اسرار محرمانه کشورهای اسلامی و مسلمانان منطقه، امکان ارزیابی موقعیت نظامی و سیاسی آن کشورها را داشته و در مواقع مقتضی از آمادگی لازم برای مقابله و یا تهاجم به ممالک عربی برخوردار باشند.
همکاری جاسوسی و اطلاعاتی موساد و ساواک تحت عنوان «طرح کریستال» و نیز همکاری اطلاعاتی سه جانبه ایران، اسرائیل و ترکیه تحت عنوان «نیزهی سه سر» نه فقط مسلمانان منطقه را نسبت به ایران بدبین و موجب تفرقه بین مسلمین میشد، بلکه نیازهای استراتژیک دولت منفور و منزوی اسرائیل را در حوزة مسائل نظامی و اطلاعاتی تأمین میکرد.
پروتکل همکاری اطلاعاتی دو رژیم پهلوی و اسرائیل، سرزمین ایران را به پایگاه امن و بیبدیل تبدیل کرده بود. این پایگاه نظامی و ایستگاه اطلاعاتی نه فقط در مسیر تحکیم و تقویت موقعیت اسرائیل و تداوم موجودیت آن قابل ارزیابی بود، بلکه برای استراتژی تهاجمی اشغالگران صهیونیست به کشورهای اسلامی نیز تضمین شده بود.
در عرصه روابط اقتصادی نیز نیازمندیهای اسرائیل در بخش انرژی، سوخت و مواد اولیه از طریق ارسال نفت مورد احتیاج صهیونیستها تأمین و به این بهانه، میلیونها دلار اقلام غیرضروری، از سلاحهای جنگی تا فرآوردههای غذایی اسرائیلی وارد بازار ایران میشد. یعنی اسرائیلیها هم نفت و مواد انرژیزای مورد نیاز خود را از این راه تأمین میکردند و هم برای عرضه و فروش کالاهای خود بازار آماده و تضمین شده داشتند.
در عرصههای فرهنگی و ورزشی نیز رژیم پهلوی به شدت سعی داشت، دولت صهیونیستی و اسرائیلیها را از حصار انزوا و تحریم کشورهای اسلامی منطقه بیرون بیاورد. مبادله تیمهای ورزشی و برگزاری مسابقات گوناگون تماماً حرکتی در این راستا بود.
اعزام دانشجویان و کارآموزان مسلمان ایرانی به فلسطین اشغالی، برقراری تورهای سیاحتی و دعوت شماری از استادان، روشنفکران و نویسندگان ایرانی برای سفر و بازدید از مناطق اشغالی، بخشی از روابط و همکاری فرهنگی، علمی و ورزشی با هدف ایجاد زمینههای فکری، روانی و فرهنگی جهت پذیرش اسرائیل از سوی مردم مسلمان ایران بود. صهیونیستها در راستای تعقیب اهداف مزبور، همه ساله، دهها نفر را از میان استادان دانشگاه، نویسندگان، روزنامهنگاران، دانشجویان و … انتخاب و برای گردش، تفریح و یا بازدیدهای علمی به فلسطین اشغالی دعوت میکردند.
البته از خیل میهمانان ایرانی، بودند کسانی که چندان نمک ناشناس نبودند! و در مدح و ستایش از میزبانان اسرائیلی سنگ تمام میگذاشتند و مبلّغ دو آتشه اسرائیل میشدند.
سعید نفیسی، پژوهشگر و نویسندة پرآوازه ایرانی! تنها یک نمونه از این میهمانان بود که زحمات میزبان را پاس داشت. او در آذرماه سال 1336 از طریق مهیر عزری، نماینده سیاسی اسرائیل در ایران و به دعوت وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی چند صباحی نزد اسرائیلیها میهمان بود. سعید نفیسی چنان از پذیرایی و میهماننوازی میزبانان اسرائیلی به وجد میآید که در همان زمان، در هتل محل اقامت خود، قطعه شعری با عنوان «گل امید» که بیشتر به یک ترانه صهیونیستی شباهت دارد، میسراید و آن را تقدیم میهمانداران خود میکند.
در بخشی از این شعر، از رژیم غاصب و نامشروع اسرائیلی چنین ستایش میشود:
در اینجا نوبهاران با هزاران جلوه رنگ زندگی دارد
در آنجا باد سر سخت زمستان دانه اندوه میکارد
در اینجا ماه بردندانههای قصر شادی نور میریزد
در آنجا سایه مهتاب بر ویرانهها، با ظلمت و غمها میآمیزد
در اینجا با همه نا آشناییها صفا دارند.
سعید نفیسی، طی این سفر یادداشتی از خود به یادگار می گذارد که در آن از سرزمین فلسطین به عنوان «یک توده خاک» و از اسرائیل به عنوان «تمدنی بر ویرانه فلسطین» یاد میکند.
نفیسی چون بن گوریون و گلدامایر « فلسطین را کویری بیمردم، برای مردمی بی سرزمین» میخواند و مینویسد:
مشکلات کشور اسرائیل امروز در جهان متمدن، یکی از مهمترین مسائل جهان است. سرزمینی که نُه سال پیش (قبل از تأسیس اسرائیل) یک توده خاک از آسیا بود که در آن قدری بیش از یک میلیون مردم سیه روزگار واپسرانده زندگی میکردند. [...] تا چندی پیش جز سرزمین بایر خشکی نبود؛ اینک خانهها، کارخانهها، بنگاههای علمی، مدارس، بیمارستانها، شهرها، مؤسسات فرهنگی، گویی در اندک مدت از زمین روییدهاند.
اسرائیلیها با دعوت بسیاری از دانشگاهیان، صاحب منصبان، روزنامهنگاران، روشنفکران و دانشجویان ایرانی در پی چنین دستاورد تبلیغاتی صهیونیسم پسندی بودند، تا از قبل این ترفندهای تبلیغاتی و دروغین میزان نفرت و خشم مردم مسلمان ایران و منطقه را نسبت به مهاجمان سفاک صهیونیست کاهش دهند. اما جز عدهای معدود، عموم مردم مسلمان ایران هیچگاه تحت تأثیر تبلیغات دروغین اسرائیل و مبلغان دستپروردهی آنها قرار نگرفتند و همواره مواضع و گرایشهای ضد صهیونیستی عمیق و شدید خود را حفظ کردهاند.
به هر روی، اسرائیلیها برای ایجاد یک پایگاه فرهنگی در داخل ایران تلاشهای فراوان کردند، اما به دلیل پایبندی مردم مسلمان ایران به اصول، ارزشها، آداب و فرهنگ ناب اسلامی، آنها هیچ گاه به نتایج دلخواه خود نرسیدند. بر این اساس صهیونیستها سرمایهگذاری در حوزه مسایل نظامی و اطلاعاتی را، بیش از همه، مطلوب و مطابق استراتژی خود ارزیابی کرده بودند. براساس این ارزیابی، استراتژیستهای کهنه کار صهیونی، ایران را تنها پایگاه امن، آرام و مطمئن اسرائیل در میان دریای مسلمانان و اعراب میدانستند. آنها برای حفظ و تقویت این پایگاه درصدد تبدیل آن به یک زرادخانه جنگی تحت نظارت و کنترل اسرائیل بودند. در راستای این ارزیابی، نظام اطلاعاتی صهیونیسم، طرح تجهیز ایران به سلاح اتمی را در دستور کار قرار داد. طبق اسناد و منابع موجود، یکی از مرموزترین قراردادهای نظامی و اطلاعاتی در منطقه خاورمیانه، طی نیم قرن گذشته، «پروژهی گل» و به قولی دیگر «عملیات گُل» نام داشت. بر اساس این پروژه، اوری لوبرانی رئیس نمایندگی اسرائیل در ایران، طی گفت و گویی با رییس ساواک، آمادگی دولت صهیونی را برای همکاری اتمی با ایران اعلام و تصریح و تأکید کرد که اسرائیل ضروری میداند تا ایران را به بمب اتم مجهز کند. او در ادامه افزود:
ما آماده همکاری اتمی در هر زمینهای هستیم (...) حتی اگر ایران بخواهد ما میتوانیم سلاح اتمی هم برای شما تولید کنیم. جداکردن اورانیوم 235 از 238 برای تولیـد سلاح هستهای کار بسیار سادهای در اسرائیل محسوب میشود. چون ساختن سلاح هستهای از این مرحله به بعد کار مهمی نخواهد بود.
منابع غربی نیز در این باره نوشتند: در بهار سال 1977 م / 1356 ش، شیمون پرز وزیر جنگ اسرائیل توافقنامهای را در زمینه همکاری ایران با برنامه موشک بالستیک اتمی اسرائیل امضا کرد که براساس آن ایران هزینه این همکاری را به صورت یک میلیارد دلار نفت خام میپرداخت و یک فرودگاه و یک سایت پرتاب برای آزمایش دور برد موشکی و نیز محلی برای سوار کردن موشک در اختیار اسرائیل میگذاشت.
طرح تجهیز ایران به سلاح اتمی نشانه اعتماد کامل اسرائیل و امپراتوری جهانی صهیونیسم به نظام سلطنتی پهلوی بود. این طرح مشترک بخشی از سرمایههای مورد نیاز اسرائیل را تأمین میکرد و از سوی دیگر میدان آزمایشی به پهنه ایران و دور از دیدرس کشورهای عربی و اسلامی همجوار فلسطین، برای اسرائیل یک امتیاز ویژه و منحصر به فرد محسوب میشد.
به علاوه این پروژه مشترک بیش از پیش بین ایران و دیگر کشورهای اسلامی منطقه فاصله و اختلاف ایجاد میکرد و بالعکس، موجبات محکمتر شدن حلقه پیوند و وابستگی ایران به اسرائیل را فراهم میآورد. مهمتر از همه، رژیم صهیونیستی درمواقع اضطراری میتوانست از پایگاه ایران، از این تجهیزات به عنوان یک اهرم روانی و سیاسی و بلکه نظامی، علیه مسلمانان منطقه بهرهبرداری کند.
اما آنچه، تا آن زمان در محاسبات استراتژیستهای جهانی صهیونیست، جایگاه چندانی نداشت، امواج رو به گسترش انقلاب اسلامی در میان مردم مسلمان ایران بود که همه آنها را به طور غیر مترقبه، دچار سردرگمی و آشفتگی فکری نمود.
سرانجام پیروزی نهضت اسلامی مردم مسلمان این کشور به رهبری حضرت امام و سقوط دژ تسخیر ناپذیر آمریکا و صهیونیسم در این سرزمین برای جامعه اطلاعاتی و سیاسی غرب و صهیونیستها، کاملاً غیر منتظره و حیرتانگیز بود. سقوط این کانون بزرگ توطئه برای امپراتوری جهانی صهیونیسم که حداقل چندین دهه برای ایجاد و استحکام آن برنامهریزی و سرمایهگذاری همه جانبه نموده بود، بسیار سنگین و تکاندهنده و غیر قابل پذیرش بود. به اعتراف آگاهان در غرب، بر اثر این رویداد بزرگ، سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، اروپا و صهیونیسم تا مدتها «دچار شوک و پریشانی» بودند که تبعات و پیامدهای آن هنوز در سیاستهای تهاجمی و خشمآلود رهبران و سیاستگذاران و برنامهریزان نظام سلطه جهانی علیه جمهوری اسلامی آشکار است.
محمد تقی تقی پور، سقوط، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 1، ص 103 تا 124