29 بهمن 1397
به مناسبت 29 بهمن 1357 سالروز تشکیل حزب جمهوری اسلامی
نگاهی به جناح بندی های داخل حزب جمهوری اسلامی
حجتالاسلام محسن دعاگو از همان ابتدای تاسیس حزب جمهوری اسلامی با آن همراه شد. او در بخشهای مختلف حزب فعالیت کرده است و اطلاعات ذیقیمتی از حیات آن دارد. او همکنون به عنوان امامجمعه شمیرانات در شمال شهر تهران به فعالیت سیاسی- اجتماعی خود ادامه میدهد. با وی در یک غروب سرد زمستان پس از اقامه نماز مغرب و عشاء در مسجد مهدیه جوزستان نیاوران درباره جمهوری اسلامی به گفتوگو نشستیم.
همکاری خودتان را با حزب جمهوری اسلامی از چه زمانی آغاز کردید؟
من دقیقا در سال 1357 یعنی سال تاسیس حزب همکاری خودم را با حزب جمهوری اسلامی آغاز کردم. از قم با آقای هاشمی رفسنجانی تماس داشتم. ایشان از من دعوت کردند، به تهران بیایم تا صحبتی کنیم. در تهران با ایشان جلسهای داشتیم که در آن جلسه جناب آقای هاشمی از من برای همکاری در حزب جمهوری اسلامی دعوت نمودند. ضرورت تشکیل حزب و شرایط سیاسی آن زمان را توضیح دادند و فرمودند: در شرایطی کنونی بدون تشکیلات نمیشود کار کرد. اگر دارای تشکیلات منسجم نباشیم، گروههای مخالف، عرصههای سیاسی را از دست ما خارج میکنند و برای اداره کشور و برای سازماندهی حضور مردم در انتخابات و برای هدایت آرای مردم، جهت روشن کردن فضای سیاسی برای مردم و ایجاد رقابت سالم تاسیس حزب یک ضرورت دارد و به این جمعبندی رسیدیم که این اقدامی که دوستان سازماندهی کردند و برای اعلام موجودیت آماده شدند، اقدام مناسب و مثبتی است و یک اقدام ضروری است. من از قم به تهران منتقل شدم و در واحد ایدئولوژیک، کار خودم را آغاز کردم. واحد ایدئولوژیک در آغاز کار توسط آقای موسوی اردبیلی اداره میشد، ولی آقای هاشمی رفسنجانی و آقای دکتر بهشتی هم در واحدایدئولوژیک فعالیت میکردند و با دوستان واحد ایدئولوژیک همکاری میکردند و تقریبا کار واحد ایدئولوژیک را به من سپردند. بعدا کمیسیونهای واحد و کارهای اصلی واحد را من اداره و سازماندهی میکردم. کمیسیونهای مختلفی داشتیم، کمیسیونهای فرهنگی، قضایی و اقتصادی و سیاسی داشتیم و این کمیسیونها را اداره میکردیم. افراد مختلفی در این کمیسیونها مشارکت میکردند از جمله آقای دکتر بهشتی و بعضی از افرادی که آن زمان بودند، حتی آقای بنیصدر هم جزو کسانی بود که در کمیسیوناقتصادی ما شرکت میکرد. به عنوان یک کارشناس میآمد تا در مسائل اقتصادی اظهارنظر کند ولی عضو حزب نبود. آیتا... موسوی اردبیلی هم در بعضی از این جلسات شرکت داشتند. گلزاده غفوری، آقای دکتر نمازی و آقای دکتر نوربخش شرکت میکردند و آقای دکتر جاسبی هم در بعضی از کمیسیونها شرکت داشتند. مجموعا واحد ایدئولوژیک بعد از مدتی از ساختمان حزب جمهوری اسلامی که حدود خیابان سعدی و نزدیک سرچشمه بود به ساختمانی در خیابان ویلا نزدیک انتقال خون منتقل شد و کتابخانه و تمامی امکاناتش در آن نقطه مستقر گردید و عمده جلسات کارشناسی ما که در قالب کمیسیونها شکل میگرفت در حقیقت در ساختمان ویلا تشکیل میگردید.
در چه مقطعی به عنوان شورای مرکزی حزب پذیرفتهشدید؟
من قبل از اینکه عضو شورای مرکزی حزب شوم، عضو رسمی هیات اجرایی حزب بودم. کنگره اول که بعد از شهادت آیتا... بهشتی تشکیل شد، من کاندیدای عضویت در شورای مرکزی حزب بودم و 500 رای آوردم. یعنی سرگروههایی که به عنوان اعضای مجمع عمومی انتخاب شده و باید رای میدادند و اعضای شورای مرکزی را انتخاب میکردند کمی بالاتر از 500 نفر بودند که از این تعداد 500 نفر به من رای دادند و من دقیقا آن زمان برای عضویت در شورای مرکزی حزب 500 رای داشتم و تقریبا تا اواخر عمر حزب که من از آن خارج شدم، عضو شورای مرکزی بودم.
جایگاه حزب و تشکیلات را در ایران تشریح نمایید.
حزب در کشور ما هرگز پا نمیگیرد. به آن معنایی که در کشورهای غربی حزب وجود دارد با آن مفهوم و ساختار در کشور ما هیچ حزبی پایدار نمیشود. علتش این است که مردم از دینشان پیام میگیرند و پیامگیری از تشکلهای سیاسی را در چارچوب دین حاضرند بپذیرند. گاهی پیامهای دینی با پیامهای حزبی متفاوت میشود؛ دین به شما قدرت انتخاب میدهد تا بر اساس شناخت خودتان انتخاب کنید. اما حزب ممکن است به شما دستور انتخابی را بدهد که خودتان به آن اعتقاد ندارید. به این دلیل است که گاهی بین فرمانهان دینی و فرمانهای حزبی تفاوت به وجود میآید و گاهی اصلا تعارض ایجاد میشود. مثلا شما یک فردی را میشناسید که او برای ریاست جمهوری صلاحیت ندارد ولی فرمان حزبی شما را ملزم میکند که مبلغ این آقا باشید اما فرمان دینی میگوید این آقا صلاحیت ندارد. به این دلیل است که اساسا حزب مثل کشورهای دیگر در جمهوریاسلامی قدرت اثرگذاری و پایگاه و حضور و نفوذ ندارد.
در کشورهای دیگر چون دین در حوزههای سیاسی فرمانی ندارد، تمام فرمانها حزبی و تشکیلاتی است. اما در ایران همه فرمانها و پیامهایی که صادر میشود، پیامها و فرمانهای حزبی نیست، پیامها و فرمانهای دینی چندین برابر فرمانها و پیامهای حزبی هستند. ضمن اینکه مردم چون دین را اساس میدادند، فرمانهای حزبی را با دین تطبیق میدهند و در مواردی که بین آنها تفاوت و تعارض وجود دارد، فرمانهای دینی را انتخاب میکنند به همین دلیل حزب در جمهوری اسلامی با وجود فرمانهای دینی دارای پایگاه و جایگاه استواری هرگز نبوده است و به نظر من هرگز نخواهد بود. چون دین به شما فرمان صادر میکند که در صورت شناخت یک فرد او را تایید کن ولی حزب به نمایندگی از فرد خودش میشناسد و به او فرمان میدهد که بر اساس شناخت من عمل کن. خب به این ترتیب بین فرمان دین و فرمان حزب تفاوت و تعارض ایجاد خواهد شد و اگر فرد بخواهد به فرمان حزب خود عمل کند باید با دین خودش حداقل در آن حوزه خداحافظی نماید و اگر بخواهد به فرمان دینی خود عمل کند، باید حزب را کنار بگذارد و مردم ترجیح میدهند که حزب را کنار بگذارند تا فرمان دینی خودشان را داشته باشند.
شهید بهشتی به عنوان موسس و اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی چه شخصیتی داشت و چقدر تاثیرگذار بود؟
شهید بهشتی دارای یک مغز تشکیلاتی بود. خوشفکر، مدیر و سیاستمدار بود از نظر مدیریت بسیار بسیار برجسته بود. شاید اگر ایشان زنده بود قطعا رئیسجمهور کشور شده بود. یعنی وقتی بنا شد روحانیون هم رئیسجمهور شوند، به نظر من اگر شهید بهشتی زنده بود قطعا اولین رئیسجمهور بود. آقای بهشتی دارای یک اندیشه تشکیلاتی با قدرت سازماندهی و مدیریت تشکیلاتی بود. اگر شما سخنرانیهای آقای شهید بهشتی را مطالعه کرده باشید، سخنان ایشان به ویرایش زیادی احتیاج ندارد. یعنی جملهها و عبارتها، فرازها و پاراگرافها به قدری با هم هماهنگ هستند و مبتدا و خبر، فعل و فاعل، صفت و موصوف به اندازهای منظم و زیبا در کنار هم چیده میشد که اگر کسی میخواست آن را ویرایش کند، کمترین زحمت را برای او داشت. یعنی مغز بسیار توانا و قدرت فکر بالایی داشت. خوب و منظم فکر میکرد و منظم هم حرف میزد و به نظر من شایستهترین فرد هم برای اداره حزب جمهوری اسلامی بود. دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی برای شهید بهشتی یک جایگاهو سمت کوچکی بود؛ ایشان جایگاه و سمتش بالاتر از دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود.
انصافا ما نظیر شهید بهشتی بعد از ایشان تا این لحظه هیچ فردی را نداشتیم. البته هر فردی نظیر خودش است و عبارت نظیر شهید بهشتی غلط است. هیچکس نظیر ندارد. آقای مطهری خودش، خودش است و هیچ فرد دیگری نظیر او نیست. یعنی همه شاخصه های آیتا... مطهری و یا شهید بهشتی را فرد دیگری نمیتواند داشته باشد.
حالا علاوه بر تفاوتهای خانوادگی، اندیشه، معلومات، قدرت تحلیل، قدرت بیان و ساختار قلم، فرد دیگری نمیتواند عین شهید بهشتی باشد و یا نظیر ایشان باشد. ممکن است فردی در بعضی قسمتها شباهتهایی با شهید بهشتی داشته باشد ولی نه شهید بهشتی یک نظیر دارد و نه شهید مطهری.
ما شعار میدادیم ایران پر از بهشتی است ولی ایران خالی از بهشتی است. همانطور که ایران پر از مطهری هم نیست. از زمان شهادت شهید مطهری تا الان یک نفر پیدا نشده که آثار ایشان را ادامه بدهد و هنوز در حوزههای مختلف، آثار شهید بهشتی و شهید مطهری برتری دارد. پس کجای ایران پر از مطهری یا پر از بهشتی است؟ فردی نمونه و منظم نظیر آیتا... بهشتی واقعا نداریم. به همین دلیل است که معتقدم باید این شخصیتها و ارزشهای خودمان را حفظ کنیم و اجازه ندهیم تا به آسانی از دست ما خارج شوند تا بتوانیم از تجارب و معلومات و قدرتفکری آنها و تجربه و تحلیل آنها استفاده کنیم. معتقدم هم شهید مطهری و هم شهید بهشتی از شخصیتهایی هستند که دیگر هیچ نظیری بعد از خودشان نداشتند و مانند ندارند.
شهید بهشتی یک شخصیت سیاستمداری بود که دشمنان انقلاب اسلامی از قدرت سازماندهی و دیدگاههای او میترسیدند و از تفکر و اندیشه او در هراس بودند و در واقع دشمن نگاه و دیدگاهشهید بهشتی بودند. نقش ایشان را در اداره جمهوری اسلامی پیشبینی میکردند، توانمندیهای او را محاسبه میکردند و به این جمعبندی میرسیدند که نظام جمهوری اسلامی وقتی به شهید بهشتی متصل است، دارای اعتبار و اقتدار است و به همین خاطر هم بهشتی را حذف کردند والا بهشتی با کسی درگیر نشده بود و یا دشمنی که مخالف دیرینه او باشد و با او درگیری داشته باشد، نداشت. در حقیقت دشمنان بهشتی، دشمن نقشآفرینی ایشان در عرصه انقلاب اسلامی بودند و البته این راجع به شهید مطهری نیز صادق است.
از زمان تاسیس حزب جمهوری اسلامی تا تشکیل اولین کنگره مدت زیادی طول کشید، دلایل تاخیر در تشکیل کنگره حزب چه بود؟
حزب زمانی میتواند کنگره برگزار کند که حوزههای حزبیاش آماده شده باشد؛ کارت عضویت برای اعضایش صادر کرده باشد تا بتواند کنگره را برگزار کند. کنگره در حقیقت از اعضای مجمع عمومی تشکیل میشود و اعضای مجمع عمومی هم روسای حوزههای حزبی هستند. هر حزبی هستههایی دارد که این هستهها در حوزههایی با هم متشکل میشوند. آن فردی که حوزه حزبی را اداره میکند در احزاب سیاسی به عنوان نماینده اعضا در رایگیریها و کنگرهها شرکت میکند. چون وقتی کنگره تشکیل میشود همه اعضا را نمیشود دعوت کرد. بنابراین مسوول حوزه حزبی را دعوت میکنند. مسوولان اعضای حوزه با هم جمع میشوند و اعضای کنگره را تشکیل میدهند و آنها اعضای شورای مرکزی را انتخاب میکنند و تا وقتی اعضا مشخص نشود و شرح وظایف، اساسنامه و مرامنامه مشخص نباشد و عضوگیری واقعی انجام نشود و به حد نصاب لازم نرسد کنگره هم تشکیل نخواهد شد و وقتی کنگره تشکیل نشود، به طور طبیعی شورای مرکزی هم قانونا انتخاب نخواهد شد.
شورای مرکزی قبل از تشکیل کنگره یک شورای مرکزی موقت بود که انتخاب شده بودند. یعنی افراد برجسته حزب دور هم جمع شده بودند و شورای مرکزی را تشکیل داده بودند. بنابراین آن شورای مرکزی، تشکیلاتی نبود یعنی از درون اعضا برنخاسته بود و با رای اعضا شکل گرفته بود. موسسین حزب، شورای مرکزی را درست کرده بودند و بعد به حوزههای حزبی سر و سامان دادند. پس آن شورای مرکزی قابل دوام نبود. باید شورای مرکزی به نمایندگان اعضا یا در حقیقت مسوولان حوزههای حزبی متصل میشدند. مسوولان حوزههای حزبی وقتی به شورای مرکزی رای دادند چون رای آنها به نمایندگی از اعضا است به این معنا است که به اعضای حزب رای دادند و شورای مرکزی بعد از اولین کنگره حزب، جایگاه و پایگاه قانونی خودش را پیدا کرد. قبل از آن حزب را بر اساس درایت و تدبیر بزرگان حزب قبول داشتیم یعنی بزرگان و موسسان حزب تدبیری کردند و بقیه هم پذیرفتند.
این پذیرش، پذیرش تشکیلاتی نبود. عین پذیرش در اجتماعات عمومی، نظیر پذیرش در تظاهرات و راهپیماییها بود و با پذیرشی که در انتخابات وجود دارد، فرق میکرد. در انتخابات اعضا رای داده و رایها شمرده میشود، ولی در تظاهرات و راهپیمایی <ا... اکبر> به معنای تلقی و پذیرش است. تقریبا شورای مرکزی اولیه یک پذیرش عرضی شبیه تظاهرات و راهپیمایی عمومی بود و بنابراین شکل قانونی و رسمی نداشت و بعد از تشکیل کنگره تازه حزب ساختارش قانونمند گردید و تشکیلات به رای اعضا متکی شد. این تاخیر بهخاطر طیشدن مراحل شکلگیری حزب بود و حزب برای اینکه بتواند شکل بگیرد، نیازمند یک مدت زمانی بود. بعد از گذشت این مدت زمانی حزب برای برگزاری کنگره آماده شد و البته بهطور طبیعی، تحولات سیاسی مقداری فرصتها را از آقایان میگرفت و مانع تسریع در طیشدن مراحل حزبی میشد. به عبارت دیگر هم تحولات سیاسی باعث کندشدن تشکیل کنگره بود و هم خود حزب نیازمند تشکیل ساختار بود و وقتی ساختار کامل شد، کنگره هم تشکیل شد.
جناحبندیهای داخل حزب از چه زمانی و بر مبنای چه دیدگاهها و تفکراتی شکل گرفت؟
معتقدم از ابتدای تشکیل حزب، جناحبندی داخل حزب وجود داشت و به هیچ وجه جریانی موخره از تشکیل حزب نبود. از همان آغاز که حزب تشکیل شد، دو گرایش در حزب وجود داشت؛ یک گرایش، گرایش دوستانی بود که بعدا به جناح چپ موسوم شدند و بیشتر با دفتر حضرت امام هم هماهنگی میکردند. حامیان این جریان بیشتر در دانشگاهها بودند. یک گرایش هم گرایش جناح بازار در داخل حزب بود. یعنی مجموعهای بودند که با عمده اعضای جامعه روحانیت هماهنگ بودند، ولی بیشتر اعضای آن در بازار مشغول کار بودند.
این دو جریان در اول یک تفاوتهایی با هم داشتند که بعدا این تفاوتها جابهجا شد. تفاوتی که در آغاز با هم داشتند این بود که آن جناحی که بیشتر با دانشگاهها در ارتباط بودند و بعدا به چپ موسوم شدند یک جریانی کاملا ضدآمریکا بودند و بیشتر با شعارهای جبهه جهانی کمونیسم و سوسیالیسم در بعضی مواضع سیاسی و اقتصادی همگرایی داشتند. نمیخواهم بگویم در همه مواضع، ولی نگاهها و دیدگاههایشان در حوزههای سیاسی و اقتصادی به جبهه جهانی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و جهان کمونیست بیشتر نزدیک بود و شعارها و نظامهای آنها را بیشتر میپسندیدند و از نظر سیاسی آنها را مناسبتر میدانستند. نمیخواهم بگویم دقیقا اینطور دیدگاه داشتند، ولی در نگاهها و پذیرههایشان آثاری از پذیرهها و باورهای مارکسیستی وجود داشت. این دوستان ما شعار انقلابی و تند زیاد میدادند و علیه غربیها موضعگیریهای خیلی سختی داشتند و در مقابل شرقیها نرم و ملایم بودند و جناح طرف مقابل را به محافظهکاری متهم میکردند. جناح بازار هم به لحاظ دیدگاه سیاسی و اقتصادی متقابلا آن جریان را قبول نداشتند و طرفدار اقتصاد آزاد بودند. جناحی بودند که نمیخواهم بگویم به سمت آمریکا گرایش داشتند، ولی در مواضع خود مثل جناح چپ خیلی تندی علیه آمریکا نشان نمیدادند. یعنی واقع امر این است که هر دو جناح و جریان، ضدآمریکایی و مسلمان بودند، با این تفاوت که یک جناح شعارهای تندتری میداد و یک جناح شعارهای ملایمتری داشت، ولی همدیگر را متهم میکردند. جناح چپ، جناح راست را متهم میکرد که اینها بهلحاظ دیدگاه و نگاه، آمریکاییاند. اینها هم میگفتند مثلا جناح چپ کمونیست هستند، ولی این واقعا اتهام بود، چون نه آن جریان کمونیست بود و نه این دوستان ما طرفدار امپریالیسم.
در جریان پیروزی جناح موسوم به اصلاحطلب در انتخابات که مجلس ششم را در اختیار گرفتند و جناب آقای خاتمی بر سر قدرت آمدند. دقیقا دیدگاهها جابهجا شد، یعنی کسانی که قبلا بازاریها را متهم میکردند که اینها جناح محافظهکار هستند یا جناح لیبرال هستند، دقیقا در قالب محافظهکاری، در قالب لیبرالیسم، سکولاریسم و پلورالیسم وارد شدند و دقیقا آن چیزهایی را که قبلا نقد میکردند و بهعنوان یک نقطه منفی به جناح راست نسبت میدادند، خودشان در همان قالبها مستقر شد.
آیا میتوان از اختلافات درونحزبی بهعنوان عامل اصلی تعطیلی حزب جمهوری اسلامی یاد کرد؟
من معتقدم نیستم که جناحبندی داخل حزب بهگونهای بود که حزب امکان ادامه فعالیت نداشت، اینطور نبود. دیدگاهها و نگاهها بهطور طبیعی با هم متفاوت بود. در همه احزاب سیاسی دنیا گرایشهای مختلفی وجود دارد. در درون همه احزاب رقابت وجود دارد. در حزب جایگاه و مراتب وجود دارد و برای احراز آن جایگاهها، همه اعضای یک حزب فعال هستند تا جایگاه بالاتر را در حزب بگیرند و جایگاه بالاتر، زمینه را برای مناصب سیاسی بالاتر در داخل کشور فراهم میکند و من این را امری غیرطبیعی نمیدانم و معتقد نیستم که اگر حزب ادامه پیدا میکرد، به تعطیلی کشیده میشد، اینطور نبود.
علت خارجشدن حضرتعالی از حزب جمهوری اسلامی چه بود؟
حضرت امام، ائمه جمعه را بین عضویت در حزب و امامت جمعه مخیر کردند. نظر حضرت امام این بود که کسانی که یک تشکل حزبی خاصی را قبول دارند، در حوزه امامت جمعه صلاح نیست باشند و بین این دو، یکی را انتخاب کنند. من امام جمعه شمیران بودم، یک جمعبندی کردم و امامت جمعه را انتخاب کردم و از حزب خارج شدم.
بهعنوان آخرین سوال به نظر حضرتعالی، امام خمینی بر چه اساسی فرمان تطعیلی حزب را صادر کردند و آیا امکان دوباره از سرگیری فعالیت حزب وجود دارد؟
در تاسیس حزب براساس نیازها و ضرورتهایی که در ابتدا عرض کردم با حضرت امام صحبت کردند و ایشان با تشکیل حزب جمهوری اسلامی موافقت نمودند. بعدها عدهای خدمت حضرت امام رفته اظهار داشتند که حزب باعث جناحبندی میشود و از اعتبار ولی فقیه و مناصب حکومت جمهوری اسلامی بهنفع یک جریان و جناح سیاسی استفاده میشود و جریانها و جناحها را در مقابل هم قرار میدهد و امام را به این جمعبندی رساندند، یا امام به این جمعبندی رسیدند که حزب نباشد بهتر است و البته امام نفرمودند که حزب جمع شود. امام فرمودند این آقایان با این سمتها در حزب نباشند. وقتی اینها بیرون آمدند، بهطور طبیعی حزب جمع شد. مثلا مقام معظم رهبری که آن زمان امام جمعه تهران بودند، خود آقایهاشمی رفسنجانی امام جمعه موقت بودند و افرادی مثل بنده که امام جمعه بودیم، بهطور طبیعی با این نظری که حضرت امام داشتند، نمیتوانستیم در حزب بمانیم. این مجموعه وقتی بیرون بیایند، حزب هم بهطور طبیعی منحل میشود. البته واژه تعطیل درست است، یعنی حزب را کسی منحل نکرد و حزب تعطیل شد، چون اکثرشان بیرون آمدند و با نظر حضرت امام رضوانا... تعالی علیه همراهی کردند، حزب بهطور طبیعی جمع گردید و تعطیل شد، وگرنه چیزی بهنام انحلال حزب نداریم و امکان از سرگیری آن نیز وجود دارد.
روزنامه اعتماد ملی ۱۳۸۶/۱۱/۳۰