01 مرداد 1400
شیخ، اهل سازش با روسها نبود!
* شیخ، آماج اتهامات
....ماجراى فروش زمین به بانک استقراضى، تنها موردى نیست که حاجى شیخ فضلاللّه در آن، به ارتباط و سازش با روسها متهم شده است. سناتور ملکزاده، حاج شیخ فضلاللّه را ـ در طول مشروطة اول و استبداد صغیر ـ به داشتن رابطه با روسها! متهم مىکند[1] و اساساً تواریخ مشروطه، پر از این گونه اتهامات به شیخ است:
یحیى دولت آبادى، فعالیت شیخ در عصر مشروطه را ناشى از دو چیز مىداند که یکى از آنها، به زعم وى، ارتباط با روسها است![2] همو، شیخ را در اواخر روزهاى تحصن در مدرسة مروى تهران (ذىقعدة 1325 ق) متهم به برقرارى ارتباط با سفارت روس و کسب اطمینان از پشتیبانى آنها مىکند.[3] ناظمالاسلام کرمانى نیز، در شرح حوادث مربوط به اواخر محرم 1327 ق، یعنى ماههاى پایانى دوران استبداد صغیر، از شایعة تصمیم شیخ نورى به پناهندگى در سفارت روسیه و جواب ردّ سفارت به وى! سخن مىگوید![4] همو در بخش حوادث 23 ربیع الثانى 1327 باز از شایعة تصمیم نورى و همرزمان وى (آخوند ملا محمد آملى و دیگران) جهت رفتن به سفارت روسیه! خبر مىدهد.[5] همچنین در یادداشت 8 جمادى الثانى 1327 ادعا مىکند که: «امروز شخصى به شیخ فضلاللّه گفته بود اگر قشون روس وارد شود، دیگر از اسلام چیزى باقى نمىماند. شیخ گفته بود: در قفقاز، سالدات روس، در وقت نماز، مردم را امر مىکنند به نماز جماعت؛ اگر روس وارد شود، دین ما را قوّت خواهند داد»![6] و در یادداشت بعدى (مورخ 25 جمادى الثانى 1327) مىنویسد: «بدا به حال شیخ فضل اللّه و اتباعش که متصل دعا مىکنند قشون روس وارد شود... وااسفاه این وطن فروشان[7] راضى به تسلط و سلطنت خارجه مىشوند و راضى به اساس عدل و مشروطیت نمىشوند براى دو روز ریاست ارباب و آقایشان»![8]
حتى فردى چون دکتر عبدالهادى حائرى ـ تحت تأثیر همین نگاه و نگره ـ شیخ فضلاللّه را در مقابله با مشروطه خواهان، تحریک شده از سوى روسها مىشمارد![9] و این شایعات و اتهامات، در حالى است که شیخ فضلاللّه نورى، در واپسین روزهاى حیات خویش (یعنى زمانى که تهدید مشروطهچیانِ حاکم بر پایتخت نسبت به وى، کاملاً جدّى بوده و اعدامش به دست آنها امرى مسلّم مىنمود) به اعتراف دوست و دشمن، از التجا به سفارتخانههاى بیگانه امتناع جست و حتى پیشنهاد محترمانة روسها مبنى بر نصب پرچم روسیه بر فراز خانة خویش جهت حفظ جان از گزند مشروطه چیان افراطى را نپذیرفت. معاصران شیخ همچون حاج میرزا عبداللّه سُبّوحى، مدیر نظام نوّابى، آخوند ملا محمدجواد صافى، ملا على مدرّس، میرزا حسن جابرى اصفهانى، محمد مردوخ کردستانى، ضیاءالدین دُرّى اصفهانى، امین الشرع خویى، سید محمدعلى شوشترى، سید فخرالدین جزایرى و حاج شیخ حسین لنکرانى به این نکته تصریح دارند و کسانى نیز که سالها پس از مرگ شیخ دست به قلم برده (و غالباً هم مخالف او بودهاند) نظیر: نوراللّه دانشور علوى (مجاهد السلطان)، مهدى ملکزاده، مهدى بامداد، اقبال یغمایى، ابراهیم صفایى، دکتر محمد اسماعیل رضوانى، محمدابراهیم باستانى پاریزى، صحّت این امر را تأیید کردهاند.[10] براى نمونه، همین جناب ملکزاده مىنویسد:
مىگویند همان روز که محمّدعلى شاه به سفارت رفت، سعدالدوله براى حاجى شیخ فضلاللّه پیغام فرستاد که جان شما در خطر است و خوب است به یکى از سفارتخانه ها پناه ببرید. ولى حاج شیخ فضلاللّه از این پیشنهاد سرباز زد و زیر بار این ننگ نرفت و جواب داد: مقام روحانیّت من، اجازة اقدام به این عمل را نمىدهد.[11]
اصولاً شیخ در طول زندگى، از ارتباط و اختلاط با بیگانگان پرهیز داشت و جرج چرچیل (مدیر ادارة شرقى سفارت انگلیس در عصر مشروطه) در گزارش به لندن، از وى به عنوان «یکى از مجتهدین طراز اول تهران» یاد مىکند که «از تماس با اروپاییان احتراز مىجوید و از گفتگو با آنان سر باز مىزند».[12] از این گذشته، موارد متعددى در حیات سیاسى شیخ وجود دارد که او مستقیم و غیر مستقیم با مطامع استعمارى روسیه (و حتى با موجودیت همین بانک استقراضى) به مقابله برخاسته است، که در این زمینه، موارد زیر درخور ذکر است:
الف) چاپ و انتشار فتواى میرزا شیرازى در سال 1306 ق مبنى بر خطر ورود کالاهاى خارجى (از جمله قند روسى) به ایران، و لزوم مقابله با آن.
ب) تلاش مجدّانه جهت براندازى حکومت امین السلطان، صدراعظم «روس فیل» مظفرالدین شاه، که دستش به گرفتن دو وام سنگین از روسهاى تزارى آلوده بود.
ج) همکارى صمیمانه با عین الدوله در نیمة نخست صدارت وى زمان مظفرالدین شاه، که سعى در کاهش و نابودى نفوذ و سلطة روس و انگلیس بر ایران داشت.
د) برافراشتن پرچم عدالتخواهى (منتهى به مشروطیت) به منظور جلوگیرى از فرورفتن کشور در کام قدرتهاى «جهانخوار» (شامل روسیه و انگلیس).
هـ) حمایت از تأسیس «بانک ملى» در صدر مشروطه، که موجودیت بانک استقراضى روسیه را ـ همچون بانک شاهى ـ در کشورمان به خطر مىافکند و لذا مورد مخالفت شدید آن دو قرار داشت.
موارد فوق، همراه با امتناع قهرمانانة شیخ (به بهاى شهادت) از التجا به سفارت روسیه، هرگونه نسبت ارتباط و بدتر از آن: رشوت ستانى شیخ از روسها را شدیداً رد مىکند.
ذیلاً در بارة موارد فوق توضیح مىدهیم:
* اقدامات شیخ بر ضدّ نفوذ و سلطة روسیه
1. طبع و انتشار فتواى ضدّ استعمارى / ضدّ روسى
شیخ در سال 1306 ق (دو سال پیش از جنبش تحریم تنباکو) به تدوین و انتشار 60 فقره سؤال و جواب از میرزاى شیرازى پرداخت که در نخستین مسئلة آن، بر خطر ورود کالاهاى خارجى (همچون قند روسیه) به ایران اسلامى، و لزوم مبارزة با آن از طُرُقِ گوناگون (تحریم علما و جلوگیرى دولت از ورود آنها به کشور) تأکید شده بود.[13]
هشدار حاج سیاح محلاتى نسبت به خطرات ناشى از ورود سیل آساى کالاهاى روسى (نظیرقند و شکر) به کشورمان در سال 1296 ق، اهمیت اقدام شیخ در مخالفت با نفوذ اقتصادى روسیه را کاملاً روشن مىسازد: «راست بگویم سیل نفتى که از راه روسیه به ایران جارى است و من این یک خط راه تا طهران را مىبینم ـ سواى خطوطى که به آذربایجان و خمسه و خراسان و غیرها است ـ این سیل، ثروت ایران را خواهد برد و این هزاران هزار خروار قند و شکر، دندان ایرانیان بیچاره را کُند خواهد کرد و این اشیاى شکستنى شیشه و بلور و بارْفَتَن و غیرها سر ایشان را خواهد شکست و بالأخره، با کبریت تجارتِ خرمنهاى کاغذ و البسه که به ایران مىریزد آتش خواهد گرفت. ایرانى غافل از اینکه چه مىکند؟!...»![14]
2. براندازى صدراعظم روس فیل
شرکت فعال شیخ در مبارزه جهت براندازى حکومت امین السلطان، که جرم عمدهاش «اخذ وامهاى کمرشکن از روسیه» بود، گواهى دیگر بر ناوابستگى او به همسایة شمالى است. سر سسیل اسپرینگ رایس، دبیر سفارت انگلیس در تهران در زمان مظفرالدین شاه، در نامهها و گزارشهایى که به مقامات لندن دارد، همه جا از گرایش و بستگى امین السلطان به روسها سخن مىگوید:
صدراعظم ایران (امین السلطان) «به اعتقاد خیلیها جیره خوار» روسها است...[15] «وى فقط به حکومت روسیه اتکا دارد و آنها را به چشم تنها ستون قابل تکیه مىنگرد».[16] «روحاً و جسماً تحت تملک روسها» قرار دارد «و تقریباً هر مطلبى را که با» وى «در میان بگذارید فوراً بى کم و کاست به سفارت روسیه خبر» مىدهد.[17] او «اکنون بکلى طرفدار روسها شده و سر هر فرصتى که پیش بیاید خصومت خود را علناً نسبت به ما نشان مىدهد».[18]
مورخان، علت عمدة ستیز علما با امین السلطان را، ناشى از وام گیریهاى او از بیگانگان و امتیازدهىاش به آنها مىدانند[19] و کسروى تصریح دارد که: مردم، اتابک را «افزار سیاست همسایة شمالى مىدانستند».[20] چنانکه در بخش مربوط به مناسبات شیخ و امین السلطان (در ضمیمة شمارة 2 پایان همین کتاب) مفصلاً آوردهایم، شیخ در مبارزه با چنین صدراعظمى پیشگام بود و حتى در سرنگونى وى نقش اول را داشت، و این امر، به هیچ روى با بستگى وى به همسایة شمالى سازگار نیست.
3. همکارى با صدراعظم استقلال خواه و مخالف با سلطة روسیه
شیخ با سرنگونى امین السلطان، راه را بر صدارت عینالدوله گشود و به همین علت نیز، عینالدوله در زمان صدارت خویش، تا مدتها، با شیخ همکارى گرم و صمیمانه داشت و مسائل مهمّ کشور را با مشورت وى پیش مىبرد. جالب است بدانیم که عینالدوله، در این زمان، همِّ خویش را مصروفِ مبارزه با دخالت روس و انگلیس در امور ایران ساخته بود، چندانکه هاردینگ (سفیر وقت انگلیس) در گزارش به وزیر خارجة لندن (لنسداون) (مورّخ 31 ژانویة 1905 م/25 ذى قعدة 1322 ق) «سیاست» عینالدوله را در این جمله خلاصه مىکرد: «دفع هرگونه نفوذ اروپایى تا حد امکان»! حتى باید گفت که عین الدوله با روسها (به دلیل آنکه در آن مقطع، نفوذ بیشترى را در حکومت ایران اعمال مىکردند) بیش از انگلیسیها ضدیت نشان مىداد. فریدون آدمیت، با اشاره به گزارش هاردینگ، مىنویسد[21]:
به روزگار ناتوانى حکومت که سیاست روس و انگلیس، قدرت فائقه داشت، کردار این وزیر اعظم در استقامت در برابر نفوذ خارجى و بى اعتنایى به عنصر فرنگى، فى نفسه قابل توجه است. از نخستین کارهایش این بود که دستگاه بریگاد قزاق روسى را که به صورت تشکیلات مستقلى درآمده بود ـ «تحت اداراة مستقیم» وزارت جنگ قرار داد. وزیر مختار روس که مخالف چنین تصمیمى بود به مشیرالدوله [ = وزیر خارجة وقت ]معترضانه گفته بود: «به پطرزبورگ اطلاع خواهد داد»[22]، امّا عینالدوله وقعى ننهاد. حتى مىشنویم که: «روس بر آن شد که عین الدوله را با پول بخرد، امّا شکست خورد»[23]...
عین الدوله هیچ امتیازنامه اى خارجى هم نداد. حتى در 1322 اعلام کرد: اتباع ایرانى که صاحب امتیازنامه هایى هستند«حق واگذاردن آنرابه اتباع خارجى ندارند. و نقض این قاعده، به خودى خود موجب ابطال امتیازنامه است». این تصمیم ناشى از این بود که معیرالممالک نصف حقوق امتیازنامة تلفن رابه بانک روس فروخته بود...
هاردینگ، همچنین، در تلگراف محرمانه به وزیر خارجة لندن (مورخ 15 مه 1905) به «نارضایى» آشکار سفیر وقت روسیه (مسیو دواسپیر) «از کارشکنىها و رفتار غیر دوستانة صدراعظم [ عین الدوله] نسبت به روسیه و امور روسى و در واقع نسبت به همة منافع خارجى» اشاره مىکند.[24]
با توجه به نقش برجستة شیخ فضلاللّه در روى کار آوردن عینالدوله، و حمایت از وى در این برهه، طبعاً بایستى سهمى مهم از تلاش عینالدوله جهت پاکسازى ایران از نفوذ بیگانگان (من جمله: روسیه) را، در حساب شیخ منظور کرد.
4. ضدیت دوستان شیخ (در دربار محمدعلى شاه) با ایادى روسیه
گفتنى است که شیخ فضلاللّه یک بار دیگر نیر، به دست دوستان خویش، مبارزه با نفوذ ایادى روسیه در حکومت ایران را سامان داد: در دوران موسوم به استبداد صغیر، و به دست امیر بهادر. چگونگى آنکه:
امیر بهادر، از رجال برجستة عصر مظفرالدین شاه و محمدعلى شاه، با شیخ فضلاللّه ارتباط صمیمانه داشت و به وى ارادت مىورزید. از جملة اقدامات امیر، چاپ «وسائل الشیعه» اثر مشهور شیخ حرّ عامِلى (تهران، 1323 ق) است که شیخ فضلاللّه بر آن تقریظ نوشته و ضمن آن از امیر تقدیر و تشکر کرده است.[25] مخالفت امیر بهادر با مشروطة وارداتى نیز (از جمله) ریشة دینى داشت و روى تبعیت از شیخ بود. کسروى مىگوید: «چنین مىگویند امیر بهادر و کسانى را از نزدیکان محمدعلى میرزا، به حاجى نورى سرسپردگى بوده، که هرگاه او از دشمنى با مشروطه بر مىگشت آنان هم بر مىگشتند».[26] از این رو، به رغم خطراتى که این امر براى امیر در برداشت، بر وفاى به شیخ، تا پایان استوار ماند و پیشنهاد مصرّانة مشروطه چیان براى دستگیرى و تحویل شیخ به آنان را ـ که بىگمان برایش سود مادّى بسیار داشت ـ نپذیرفت و در برابر فشار آنان تسلیم نشد.[27] در جریان ترور نافرجام شیخ (ذىحجة 1326 ق) نیز که سفارت انگلیس مانع محاکمه و مجازات ضاربین بود، امیر فشار مىآورد تا سوء قصد کنندگان به کیفر برسند.[28]
آنگاه، این جناب امیر بهادر، هرچند جزو درباریان محمدعلى شاه محسوب مىشد، اما مناسباتش با عناصر روسىِ مرتبط با شاه، تیره بود و گزارش منابع انگلیسى و روسى (در دوران استبداد صغیر) مجموعاً از تقابل او با دستة روسوفیلهاى دربار قاجار به ریاست کلنل لیاخوف و شاپشال، حکایت دارد:
چرچیل (دبیر امور شرقى سفارت انگلیس) در یادداشت خود (مورخ 17 ژوئیة 1908) مىنویسد: در باغشاه با امیر بهادرملاقات و گفتگو داشتم. «وى شاپشال را سخت به باد حمله گرفت و او را دیوانه خواند».[29] همو در گزارش به لندن (12 اوت 1908) مىنویسد: «امیر بهادر جنگ که لقب سپهسالار و مقام وزارت جنگ را به دست آورده به ظاهر قدرتى فوق العاده یافته است. مناسبات او با کلنل لیاخوف که هنوز فرماندهى نظامى تهران را بر عهده دارد به ظاهر چندان دوستانه نیست».[30] نیز در گزارش سپتامبر 1908 خود به لندن، «مناسبات بین امیر بهادر (سپهسالار) و کلنل لیاخوف» را «همچنان تیره» شمرده و مىافزاید که: «شاپشال به روسیه رفته» است.[31] در گزارش مستر مارلینگ (کاردار سفارت انگلیس) به ادوارد گرى (13 اوت 1908) مىخوانیم که: «...آشکار به نظر مىرسد که شاه بر خلاف گذشته، کمتر میل دارد به دستة روسى دربار اتکا کند و از این جهت امیر بهادر جنگ را مشاور اصلى خود نموده است...».[32] همچنین از گزارش خیلى محرمانة مارلینگ به لندن (30 سپتامبر 1908) بر مىآید که مسیو دو هارتویگ (سفیر روسیه در ایران) در اوایل سپتامبر 1908 «امیر بهادر را خطرناکترین دشمن شاه» خوانده و گفته است که: «سفارت روسیه هیچ گونه رابطهاى با او نخواهد داشت».[33]
مامونتوف، خبرنگار مجلة نظامى روسیه، نیز گزارش جالبى از تضادّ امیر بهادر با شاپشال در دربار به دست مىدهد. وى با اشاره به دوستى و صمیمیت شاپشال با محمدعلى شاه از دوران ولایتعهدى، و استفاده از نفوذ و موقعیت خویش به نفع روسها، مىنویسد:
بدبختانه این اواخر یک دستة قوى از درباریان بر علیه او تشکیل شده، ساعى هستند او را طرف کم مرحمتى شاه قرار داده از دربار برانند... در اواخر 1908 پس از مراجعت من از ایران، با وجود غمخوارى فوق العادة شاه که در خیلى چیزها رهین شاپشال بود و تأسف قلبى او، شاپشال مجبور به ترک ایران و بازگشت به روسیه شد. فقط سعایت و ضدیت دستة محافظهکار باعث شد شاپشال شاه را ترک کند. از لحاظ منافع روس، کناره گیرى شاپشال فقدان عظیمى است. زیرا با رفتن او از نفوذى که روسیه در دربار داشت کاسته شده، به اشکال مىتوان با جریان دستة قدیمى محافظه کار ایران کنار بیاید. رئیس این دسته... امیربهادر جنگ مىباشد...[34]
بدین گونه، امیر بهادر، در فترت بعد از مشروطة صغیر، مورد خشم شدید روس و انگلیس قرار داشت و آن دو قدرت استعمارى در اواخر آن دوران به شدت اصرار داشتند که شاه وى را از مقام سپهسالارى عزل کرده و از پیش خود برانَد.[35] انگلیسیها از به اصطلاحْ «نفوذ شرارت آمیز» او بسیار ناراحت بودند[36] و نهایتاً نیز به کمک روسها، شاه را به عزل او واداشتند.[37] او مىگفت: «تا کى توسرى خور روس و انگلیس باشیم و رعیت ما بروند در سفارتخانه و آنچه بگویند مجبور باشیم بشنویم»[38] و باک نداشت که حرف دل خویش را صراحتاً به سفیر روسیه نیز بگوید و لرزه بر اندام وى افکند.[39] چنین کسى مرید شیخ فضلاللّه و از دوستان و پیروان وفادار وى بود.
5 . نهضت عدالتخواهى، انگیزة ضدّ استعمارى (و از جمله: ضدّ روسى) داشت
شیخ در لایحهاى که 18 جمادى الثانیة 1325 ق به عنوان «شرح مقاصد» خویش از تحصن در حضرت عبدالعظیم (ع) بیرون داد، صراحتاً هدفش از مبارزه با استبداد و برپایى جنبش عدالتخواهى صدر مشروطیت را جلوگیرى از بلع ایران در کام قدرتهاى «جهانخوار» شمرد (که روشن است روسیة تزارى، با مطامع و تجاوزات آشکارش به ایران اسلامى، یکى از این قدرتهاى «جهانخوار» بود). او نوشت:
... سال گذشته از سمت فرنگستان سخنى به مملکت ما سرایت کرد... که هر دولتى که پادشاه و وزرا و حکامش به دلخواه خود با رعیت رفتار مىکنند، آن دولت سرچشمة ظلم و تعدّى و تطاول است و مملکتى که ابواب ظلم و تعدّى و تطاول در آن مفتوح باشد آبادانى برنمىدارد و لایزال [ = پیوسته] بر پریشانى رعیت و بى سامانى اهالى مىافزاید تا آنجا که بالمرّه آن مملکت از استقلال مىافتد و در هاضمة جانورهاى جهانخور به تحلیل مىرود.
و گفتند معالجة این مرضِ مهلک... آن است که مردم... از پادشاه بخواهند که سلطنت دلخواهانه را تغییر بدهد و در تکالیف دولتى و خدمات دیوانى و وظایف دربارى قرارى بگذارند که مِن بَعد رفتار و کردار پادشاه و... خدم و حشم او هیچ وقت از آن قرار تخطى نکند و این قرارداد را هم مردمان عاقل و امین و صحیح از خود رعایا به تصویب یکدیگر بنویسند و به صحّة پادشاه رسانیده در مملکت منتشر نمایند...
...علماى عظام... چون از این... ترتیب، استحضار تام به هم رسانیدند، مکرّر با یکدیگر ملاقات نمودند و... همه تصدیق فرمودند که این خرابى در مملکت ایران، از بىقانونى و ناحسابى دولت است و باید از دولت تحصیل مجلس شوراى ملى کرد... تا آنکه بحمد اللّه تعالى پادشاه مرحوم [ = مظفرالدینشاه ]موفّق، و مساعى علماى عظامْ مَشکور، و مجلس دارالشوراى کبراى اسلامى مفتوح شد...[40]
6 . هشدار نسبت به دسایس روس و انگلیس در مشروطه
در همان زمان تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام، شیخ مکتوبى خطاب به علماى ایران و عراق صادر کرده است که در آن (ضمن تحذیر شدید علما از عواقب سوء مشروطة اروپایى، و دعوت آنان به پاسدارى از مصالح اسلام و مسلمین) نسبت به «دسایس دولتهاى همجوار» روى شاه هشدار داده است، که مىدانیم مقصود از این دولتها، در درجة نخست، روس و انگلیس است: «پادشاه اسلام پناه آیا خود نیز غافل است یا متغافل؟! نمىدانیم! شاید وساوس وزراى خیانت شعار و دسایس دولتهاى همجوار... در ضمیر» شاه «تأثیر نموده» و او را «براى تسلیم کردن اسلام و تبدیل دادن شرایع و احکام حاضر ساخته» است![41] این لحن تند، ویژة کسى است که نه تنها هیچ گونه بستگى به روس و انگلیس ندارد، بلکه با نقشهها و دسایس آنان، آشکارا سر ستیز نیز دارد.
نیز در یکى از لوایح منتشره از سوى شیخ و یارانش در همان دوران (مشخصاً 23 جمادى الثانى 1325) ضمن انتقاد از حملات و توهینهاى بىرویّة مشروطه چیان تندرو به شاه، خاطر نشان مىشود که: «از سوء نتایج ِ آن بىاندامىها و بىاحترامىها است که امروز دولتهاى همجوار [ = روس، انگلیس و عثمانى] در حدود ایران خودنمایى و لشگرآرایى مىکنند. کشتیهاى جنگى روس در سه مرکز از سواحل جنوبى خزر لنگر انداخته است و عساکر عثمانى... غفلتا بر خاک ایران تاخته هفت هزار کس از هموطنان ما را طعمة آتش ساخته است...».[42]
به همین نمط، در رسالة تذکرهًْ الغافل (منسوب به شیخ شهید) مىخوانیم: «اگر بناى» مشروطة وارداتى «بر حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عضوى از روس پول مىگرفت و دیگرى از انگلیس»؟![43]
7. حمایت از تأسیس «بانک ملى»؛ حرکتى در راستاى قطع نفوذ اقتصادى روس و انگلیس
مورد دیگرى که شیخ به مقابله با نفوذ روس و انگلیس برخاست، هنگام طرح تأسیس «بانک ملى» توسط برخى از نمایندگان مجلس در صدر مشروطه بود؛ طرحى که اندیشة رهایى کشور از استعمار اقتصادى را تعقیب مىکرد[44] و بىگمان در صورت موفقیت، به سلطة روس و انگلیس بر منابع مالى این سرزمین، که در قالب دو بانک «شاهى» و «استقراضى» جلوهگر بود، پایان مىداد.[45] شیخ از این طرح، کاملاً حمایت کرد و (به نوشتة کسروى و ملکزاده): «دویست تومان سهام بانک را خریدارى کرد».[46] شیخ، در نامه به علامه محمد قزوینى نیز که آن زمان در پاریس مىزیست، مژدة «پیشرفت تشکیل بانک ملى» را داد که موجب «کمال امیدوارى به بقاء استقلال وطن عزیز و مزید تقویت دین حنیف اسلام» بود. قزوینى در پاسخ نامة شیخ مىنویسد:
...از اینکه مرقوم فرموده بودید که مجلس محترم شوراى ملّى رو به استحکام و مزید قوّت است، فوق العاده اسباب مسرّت کافّة دعاگویان و ایرانیانِ مقیمینِ پاریس گردید، چرا که این تصدیق از مثل بندگان حضرت مستطاب عالى، در حکم نصّ قاطع و برهان ساطع است. و همچنین از پیشرفت تشکیل بانک ملّى که آراء در باب آن در اینجا مختلف بود، کمال امیدوارى به بقاء استقلال وطن عزیز و مزید تقویت دین حنیف اسلام گردید.
تمام اینها از تفضّلات وجودهاى محترم حجج اسلامیة طهران مَتَّعَنَا اللّهُ بِطولِ بَقائِهِم، على الخصوص بندگان حضرت مستطاب عالى و حضرت مستطاب آقاى آقا میر سید محمد طباطبائى و حضرت مستطاب آقاى آقا سید عبداللّه ادام اللّه ظلّهما مىباشد.
8 . چالش با استراتژى روس و انگلیس در استبداد صغیر
از همه مهمتر، چالش آشکار و فزایندهاى است که شیخ، در یک سال اخیر عمر خویش (در فترت بعد از مشروطة صغیر) با سیاست روس و انگلیس داشت. سیاست این دو دولت استعمارى (متعاقب عقد قرارداد 1907 تجزیة ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس) تجدید مجلس و مشروطه به گونة «هرج و مرج زا» و «اغتشاش آفرینِ» مشروطة اول، و در پى آن اشغال نظامى ایران به بهانة حفظ امنیت اتباع خویش بود و شیخ، که دست آنها را خوب خوانده بود، با برپایى تظاهرات مکرّر مردمى در باغشاه در شوال 1326 ق و نوشتن عریضه به شاه (مبنى بر درخواست عدم تجدید مشروطة وارداتى، و احیاى عدالتخانه)، مخالفت شدید سفارتخانههاى روس و انگلیس را برانگیخت[47] و درگیرى وى با آنها بدانجا کشید که شاه اعلامیه اى را که (پس از تجمّعِ باغشاه) روى اصرار شیخ و علما، و در پاسخ به عریضة آنها، صادر کرده بود، زیر فشار شدید سفراى لندن و پطرزبورغ، از کوچه و بازار جمع کرد[48] و شیخ نیز شاهِ مرعوب را به مقاومت در برابر آنها فراخواند.[49] به قول کسروى: «محمدعلى میرزا در آن ایستادگى که در برابر... نمایندگان سیاسىِ دولتهاى اروپا مىنمود بیش از همه به دلگرمى از پشتیبانىِ» شیخ بود.[50]
سابلین، مستشار ارشد وزارت خارجة روس تزارى، همان روزها در گزارش خویش به پترزبورگ، با لحنى تهدید آمیز نوشت:
شیخ فضلاللّه... و مرتجعین دیگر در حومههاى نزدیک تهران، مردم عوام را جمع مىکنند تا نمایش ضدّ مشروطه تشکیل دهند. نمایندگیهاى روسیه و انگلستان در این باره از قبل، شاه را مطلع ساختند تا مسئولیت هر گونه عواقبى را که این نمایش ممکن است در بر داشته باشد، بر عهدة وى بگذارند.[51]
به نوشتة همو: «سفارتخانههاى انگلیس و روسیه پس از اطلاع از» صدور دستخط شاه به علما، «از طریق وزیر امور خارجه [ سعدالدوله] مخالفت شدید خود با این عمل شاه را «به وى اعلام نمودند. این مخالفت، تأثیر زیادى بر شاه گذارد و فوراً دستور صادر شد که جلو پخش عریضة مذکور را گرفته و نُسَخِ پراکنده شده را نیز گردآورى نمایند».[52]
این عمل در 27 شوال (22 نوامبر) انجام شد که سفراى روس و انگلیس یادداشت مشترکِ شدیداللحنى تقدیم وزیر خارجه نمودند که انتشار دستخط شاه علیه مشروطه را مورد اعتراض قرارداده و از مشاورین «بدخواه» وى انتقاد مىکرد.[53] شاه از این عمل، بسیار ناراحت شد ولى عملاً جازد و دستور به جمع آورى آن داد.[54] متعاقباً چرچیل و بارونفسکى (مترجمان سفارت روس و انگلیس) تقاضاى ملاقات با شاه کردند و شاه ابتدا نپذیرفت[55] ولى بر اثر تهدید دو سفارتخانه بالاخره در 28 نوامبر آنها را به حضور پذیرفت و آنها با لحنى صریح و تند، شاه را از قبول درخواست علما و مردم مبنى بر عدم تجدید مشروطیت برحذر داشتند.[56]
در چنان شرایطى بود که شیخ، به عنوان انسانى «از جان گذشته» در راه اسلام، توسط صدراعظم وقت (مشیر السلطنه) صریحاً به شاه پیغام داد:
واللّهُ العلى الغالب المهلک المُدرِک که اگر فىالجمله سستى اظهار شود در این موقع امر [خواهد ]گذشت و به اَسوِء حال[57] گرفتار خواهید شد. این مردم که شاه را مىخواهند محض این است که عَلَم اسلام دست ایشان است. سعدالدولة عَلَیهِ ما عَلَیه، حضرات سفرا را تهییج مىنماید. اگر در این موقع، از اعلیحضرت ثبات قدمى ظاهر شود دیگر گذشته. واللّه، واللّه، واللّه این تَشَرها [ که سفارتین روس و انگلیس مىزنند ]مأخذ ندارد... باید اجتماع ملّى بشود و فریاد وااسلاما بلند شود و تلگراف به مراکز این سفارات سخت شود و به خود اینها هم پیغامات سخت داده شود و اعلیحضرت هم بیهوده تمکین ننمایند و جواب سخت بدهند. ان شاء اللّه هیچ عیبى نخواهد داشت و امر اسلام، قوى خواهد شد.
این آخر زحمت این دعاگو است. خداحافظ شما. آدم از جان گذشته خیلى کارها مىتواند بکند...[58]
9. امتناع از پناهندگى به سفارتخانة روسیه
پیش از این دیدیم که یحیى دولت آبادى، شیخ را در اواخر تحصن مروى (20ـ 25 ذى قعدة 1325) به ایجاد ارتباط با سفارت روسیه و کسب اطمینان از جانب آن متهم ساخته است.[59] در آن روزها، مخالفان شیخ، یعنى مشروطه خواهان سکولار و تندرو، چَو انداخته بودند که شیخ و یارانش قصد دارند همگروه به سفارت روس پناهنده شوند![60] و شدت تبلیغات آنان چنان بود که حتى پارهاى از دوستان صمیمى و دیرین شیخ (همچون مرحوم عضدالملک) را نیز به شبهه افکنده بود! از شیخ نامهاى خطاب به عضد الملک در دست است که ظاهراً همان روزها، و در ردّ شایعة نامبرده نگاشته است:
...امروز مسموع شد که داعى، بر خلاف وضعِ حالى، اقدامى دارم و به خیال رفتن سفارت افتاد[ ها] م! اگر چه یقین دارم که حضرت اقدس و سایر آقایان [این شایعه را] باور نمىفرمایید، لکن محضِ احتیاط عرض مىنمایم: آن وقتى که زمانِ نزول بلیّات بود [و] هر کسى به خیال خود پناهى پیدا کرد... غیرت اسلامى، مرا مانع شد که به احدى غیر از خداوند جلّ و علا پناهنده شوم.[61] اگر این ملّت، همین غیرتِ اسلامىِ داعى را ملاحظه بفرمایند باید خیلى خشنود باشند!
به علاوه، پناهندگى براى چه؟! تقصیرى ندارم! در آغاز این مطلب، خود حضرت اقدس مستحضرید داعى مؤسّسِ این اساسِ محترم بودم و چهار هزار تومان از مال خود خرج در این راه کردم و احدى دینارى به داعى نداد و خودِ حضرت اقدس اطلاع دارید. بعد از انعقاد مجلس [شوراى ملّى] چه همراهى کردم؟ همه مىدانند، بدون طمعى و غرضى. بعد از مدتى که دیدم اجنبى داخل شد و اغراضى مستعمل، ناچار به عزم عتبات رفتم زاویة مقدسة [ حضرت عبدالعظیم علیه السلام ]و آمدند و مانع شدند از حرکت. آن مدت که آنجا بودم، در کلمات و منبر جز خیر نگفتم و تمام حرف این بود که: باید مجلس، تهذیب شود... لوایح زاویة مقدسه که چاپ شد و تفریق شد؛ الآن موجود است، بفرمایید بیاورند همه [ را ]ملاحظه بفرمایید که منظورِ داعى چه بود؟ فى الحقیقه همین است که امروز مشغولند... در این صورت، داعى در خودْ تقصیرى نمىبینم[62]... از این گذشته، امروز مملکت بحمداللّه مشروطه است، هر که بر خلاف قدمى بزند مستحقّ همه گونه جزا است. خوب است حضرت اقدس، راپرتى که مىدهند امر بفرمایید در صددِ تحقیق برآیند، و الاّ بدخواهْ بسیار، و همه گونه جعلیّاتْ راهِ آن باز [ است]. اگر تحقیق فرمودید، به آن شخصْ مجازاتْ امر بفرمایید بدهند که پیرامون جعل و دروغ نباشد...[63]
عملاً نیز دیدیم که شیخ، در هیچ یک از مراحل سخت و دشوار زندگى، به هیچ سفارتخانهاى نرفت، بلکه پیشنهاد مؤدبانة سفارت روسیه (مبنى بر نصب بیرق آن کشور بر فراز بام خانه، و بهرهمندى از توجه خاص تزار) را نیز پس زد.
انصاف دهیم! به راستى، آیا چنین شخصیتى (با چنین جوهرة ضدّ استعمارى) حاضر مىگشت در ازاى 700 تا 2000 تومان! رشوه از مدیر بانک استقراضى روسیه، میدان را براى تاخت و تاز آن بانک در کشور خویش باز کند؟!
* محقق بىطرف، شیخ را دلبستة کیان اسلام و استقلال ایران مىیابد
محمد ترکمان، مشروطه پژوه معاصر، در گفتگو با مجلة دنیاى کتاب (مورخ تیر 1375) تصریح مىکند: زمانى که وى کار تحقیق و پژوهش دربارة شیخ فضلاللّه نورى را آغاز کرده، تحت تأثیر پارهاى از تواریخ مشروطه، نظر خوشى نسبت به شیخ نداشته است، اما در فرایند تحقیق، نظرش تدریجاً راجع به ایشان عوض شده و نهایتاً وى را شخصیتى شدیداً هوادار استقلال ایران و دلبستة آیین اسلام یافته است.
ترکمان، با تأکید بر این مطلب که: هیچ گاه جوّ روز را در نظر نگرفته و در پژوهشهاى تاریخى خود، صرفاً در پى شناخت حقیقت بوده است، مىنویسد:
زمانى این مسئله براى من مطرح شد که در مورد شیخ فضلاللّه نورى شخصاً تحقیق کنم؛ حتى ارادتى به وى نداشتم، بلکه بر اساس کتابهایى که خوانده بودم ارادت به عالمان دینىِ متعلّق به جناح مقابل او داشتم، مثل آخوند خراسانى، ملا عبداللّه مازندرانى، آیت اللّه نائینى و...
قدرى براى من تشکیک به وجود آمد در دادههاى تاریخى که در این کتابها است، مىتواند مطلق نباشد و مىتواند داراى اشتباه هم باشد. چون در دوران خودم مىدیدم که چگونه مطالبى قلب مىشود و این نکته، راهنماى من شد در شک کردن به نوشتههاى پیشین. این ذهنیّت در مورد او، این فکر را در من به وجود آورد که خود در مورد شیخ فضلاللّه کارى را شروع کنم، با منابع آشنا شوم و منظور و هدف آن منابع را بشناسم.
وقتى که بازنگرى و منبع یابى را شروع کردم متوجه شدم که ظاهراً شیخ نمىبایستى آن چهرهاى را که در اکثر کتابهاى تاریخ مشروطه از او ترسیم کردهاند، داشته باشد، و کم کم (البته تفکر شیخ را در تمام جوانب نمىگویم) به بعضى از مواضع شیخ علاقمند شدم. از جمله، متوجه شدم که شیخ سخت وفادار به استقلال کشور و خواهان اقتدار ملّى و سخت دلبستة به عظمت اسلام بوده است. او حاضر به هتک اسلام نبود. البته دریافت افراد مختلف از اسلام مىتواند متفاوت باشد، لیکن شیخ وفادار به دریافتش از اسلام بود. البته کارى به این نکته نداریم که بین آنچه که او از اسلام دریافت مىکرد با دریافت دیگران تفاوت بود. اما او به دریافتهاى خودش وفادار بود و مهم براى من این بود که آن دریافتها، منافاتى با استقلال ایران و اقتدار آن و بهروزى مردم کشور نداشت. این امر منجر شد که بنده، پس از مدتى جستجو و کوشش، بخشى از آثار شیخ فضلاللّه را در دو جلد منتشر کنم.
آقاى ترکمان، «برخلاف آنچه عموماً در جامعة روشنفکرى تبلیغ مىشود [ که تنها ]دیگران و طیف مقابل، انحصار طلب، تنگ نظر و یکسویه نگر هستند»، معتقد است «متأسفانه، به دلیل سطح فرهنگى نازل جامعه، ما همه گرفتار این بلیّه هستیم و نمىتوانیم بگوییم که فقط بخش خاصى از این جامعه گرفتار یکسونگرى، انحصارطلبى و یا این نگرش که تمامیت حقیقت را خود در اختیار دارد، مىباشد... هم روشنفکر ما و هم عامى ما گرفتار است و همه این گرفتارى را داریم». وى مىافزاید:
پس از انتشار کتابهاى فوق، من با اعتراض بعضیها مواجه شدم که مىگفتند شما از شیخ فضلاللّه دفاع کردید و این، برایشان قابل هضم نبود که بتوانند ذهنیّت قبلى خود را به نقد بکشانند.
در جواب این عده مىگفتم: زمانى، من خود به ایشان معتقد نبودم و اعتراضاتى داشتم و امروز بر اثر مطالعاتم به این نتیجه رسیدهام که شیخ، حرفهاى حقّى هم داشته است. به این مطلب، بر اثر سعى و کوشش رسیدهام. متأسفانه ذهن ما یک ذهن ساده اندیشى است که مثلاً وقتى مطالبى را در یک کتاب خواندهایم، آن براى ما حجت مىشود و حاضر نیستیم آن را به نقد بکشیم.
من متوجه شدم وقتى دست سیاست خارجى در کار است که دولت مرکزى را تضعیف کند، شیخ نمىخواهد در این دام بیفتد (اتفاقات و حرکاتى را که از حول و حوش سال 1322 هـ. ق و قبل از آن اتفاق افتاد تا تصرف تهران [ مطالعه و بررسى شود]). به همین دلیل، او و بعضى عناصر دیگر چون مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدى متوجه این نکته شدهاند که تضعیف حکومت مرکزى به صلاح مردم و مملکت نیست و روى این اصل به شهرآشوبىها اعتراض داشتند.
وقتى من این مطلب را با تمام وجود حس کردم و متوجه شدم هرگونه خلل و ضربه به توانایى و اقتدار ملى موجب اضمحلال ملى خواهد شد، طبیعى است از افراد و جریاناتى که مدافع استقلال کشور بودهاند جانبدارى کنم، اگر چه نظام حاکم در آن مقطع و مقاطع دیگر ضعفهایى هم داشته باشد.
براى شیخ، ابتدا مسئلة اساسى، کیان اسلام و ایران بود. بعضیها وى را متهم به استبداد کردهاند. او، جریاناتى را که به موجب آن، کلّ کشور و مسلمین را تضعیف مىکرد مىدید؛ آن چنان که در سوم اسفند، انگلستان توانست یک قزّاق را حاکم ایران کرده و بیست سال اختناق در کشورمان حاکم گشت و بعد هم پسر وى روى کار آمد.[64]
[1]. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 3/483ـ484.
[2]. حیات یحیى، 2/146.
[3]. حیات یحیى، 2/184ـ 185.
[4]. تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش دوم، 5 /300.
[5]. همان: 5 / 405ـ406.
[6]. همان: 5 /459.
[7]. مراد، اتباع شیخ و یاران وى هستند.
[8]. همان: 4/491.
[9]. تشیع و مشروطیت...، ص 108 و 213 و 237. خانم ژانت آفارى نیز مىنویسد: نورى «ظاهراً با مقامات روسى... در تهران در تماس بود» انقلاب مشروطة ایران، ژانت آفارى، ترجمة رضا رضایى، ص 137.
[10]. در این باره، به تفصیل و به طور مستند، در «خانه، بر دامنة آتشفشان»، صص 115ـ170 بحث کردهایم.
[11]. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 6 /117ـ 118.
[12]. فرهنگ رجال قاجار، جرج پ. چرچیل، ترجمة غلامحسین میرزا صالح، ص 139.
[13]. در پاسخ میرزا به «سؤال از قند و غیره» آمده است: «آنچه نوشته بودید از تَرَتُّب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کَفَره به محروسة ایران... صواب و همیشه ملتفت به آنها و اصنافِ آن، که مایة خرابى دین و دنیاى مسلمین است، بودهام و از اقدام شما در تهیة دفع آنها که باید از محض غیرت دین و خیر خواهى مسلمین باشد زیاده مسرور شدم، و البته به هر وسیله که ممکن باشد رفع این مفاسد باید بشود...». ر.ک، رسالة سؤال و جواب از میرزاى شیرازى، قطع جیبى، تهران 1306 ق؛ قرارداد رژى 1890 م یا تاریخ انحصار دخانیات در سال 1309 هق، مقدمة ابراهیم دهگان. از رسالة مزبور در: «دیده بان، بیدار!»، فصل مربوط به «نظریة سیاسى شیخ»، مبحث استقلال اقتصادى، بحث کردهایم.
[14]. خاطرات حاج سیاح، ص 211. سلیم المتطبّب قراباغى نیز در «تفنّنات ثلاثه» تهران 1316 ق خبر از افزایش وحشتناک واردات قند روس به کشورمان مىدهد (نقل از: سواد و بیاض، ایرج افشار، ص 499).
[15]. نامههاى خصوصى سر سسیل اسپرینگ رایس...، ترجمة دکتر جواد شیخ الاسلامى، ص 35، نامة مورخ 27 ژوئن 1899.
[16]. همان: ص 63 ، نامة مورخ 30 نوامبر 1899.
[17]. همان: ص 71، نامة مورخ 15 نوامبر 1899.
[18]. همان: ص 81 ، نامة مورخ 6 مارس 1900.
[19]. تحریم تنباکو در ایران، نیکى ر. کِدى، ترجمة قائممقامى ص 15. نیز ر.ک، روزنامة خاطرات عین السلطنه، 2/1511؛ خاطرات سیاسى امین الدوله، ص 271؛ تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش اول، مقدمه و ج 1، ص 130؛ نامههاى خصوصى... اسپرینگ رایس، ص 20.
[20]. تاریخ مشروطة ایران، ص 26.
[21]. ایدئولوژى نهضت مشروطة ایران، 1/126ـ127.
[22]. نامة هاردینگ به لنسداون، مورخ 8 اکتبر 1903 م / 21 رجب 1321 ق.
[23]. تلگراف هاردینگ به مدیر امور خارجة هندوستان، 11 آوریل 1904 / 12 محرم 1322.
[24]. تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ترجمة حسن معاصر، ص 23. در بارة استقلال عینالدوله از روس و انگلیس و ایستادگى وى در برابر آنها همچنین ر.ک، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ملکزاده، 1/219 و 5 /961 و 6 /1241 و 7/1613؛ خاطرات و خطرات، مخبر السلطنه، ص 262؛ گزارش ایران...، از همو، ص 300؛ یادداشتهاى ملک المورخین...، ص 114؛ خاطرات شیخ ابراهیم زنجانى، ص 198؛ خاطرات عبداللّه بهرامى، ص 153؛ یادداشتهاى عزیز خان از دیدار عینالدوله و ستار خان در 1329 ق، مندرج در: روزنامة ایران، سال 3، ش 611، 13 اسفند 1375 ش، ص 6 ؛ تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ترجمة حسن معاصر، صص 12ـ13، 104ـ 105، 108 و 140؛ وقایع ناصرى و توضیح مرام، شیخ رضا دهخوارقانى، صص 138ـ140؛ اسناد محرمانة وزارت خارجة بریتانیا در بارة قرارداد 1919، ترجمة شیخ الاسلامى، 1/77ـ 78؛ الیگارشى...، 1: خاندان فیروز، فرمانفرمائیان، ابوالفضل قاسمى، ص 42؛ عینالدوله و رژیم مشروطه، مهدى داودى، صص 280ـ 285.
[25]. براى متن تقریظ شیخ ر.ک، مکتوبات، اعلامیه ها...، گردآورى محمد ترکمان، ص 432.
[26]. تاریخ هجده سالة آذربایجان، ص 66 .
[27]. فتح تهران، عبدالحسین نوایى، ص 169.
[28]. تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ترجمة حسن معاصر، نامة بارکلى سفیر انگلیس به ادوارد گرى، ص 1022.
[29]. همان: ص 761.
[30]. همان: ص 778.
[31]. همان: ص 816 .
[32]. همان: ص 792.
[33]. همان: ص 843 .
[34]. حکومت تزار و محمدعلى میرزا، ن.پ. مامونتوف، ترجمة شرف الدین قهرمانى، صص 303ـ 305. نیز ر.ک، انجمنهاى سرّى در انقلاب مشروطیت، رائین، ص 124، مذاکرات امیر بهادر با چرچیل.
[35]. تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 886، 954، 1009، 1046، 1110 و 1116. معاضد السلطنة پیرنیا در نامه به دوستانش صفر 1327 مىنویسد: «چرچیل هم آمده بود و چهار روز در لندن مانده و مراجعت به تهران کرده، معلوم نیست براى چه کارى آمده است... از قرار معلوم، گویا روسها و انگلیسها هر دو... عدم تمکین شاه را از اعمال امیر بهادر مىدانند و حال هر دو متّفق شدهاند که او را معزول نمایند...» (مبارزه با محمدعلى شاه...، به کوشش ایرج افشار، ص 31 و نیز: ص 34 و صد و پانزدهم و 20).
[36]. تاریخ استقرار مشروطیت...، ص 1046. ناظم الاسلام در بخش حوادث 12 ربیع الثانى 1327 ق مىنویسد: «سفیرین روس و انگلیس نوشتهاند به اعلى حضرت، که امیر بهادر تا پنج روز دیگر باید نفى و تبعید شود. چه، تا او در تهران است امنیت کامله حاصل نشود»!
[37]. تاریخ استقرار مشروطیت...، ص 1126 به بعد.
[38]. تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش 2، 3/184.
[39]. روزنامة خاطرات عین السلطنه، 3/2517، سخن مفاخرالدوله.
[40]. رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، صص 260ـ261.
[41]. براى کلیشة این مکتوب ر.ک، تاریخ مشروطة ایران، کسروى، ص 410.
[42]. لوایح آقاشیخ فضلاللّه نورى، صص 59 -60 .
[43]. رسائل، اعلامیهها...ى شیخ شهید فضلاللّه نورى، گردآورى محمد ترکمان، ص 64 .
[44]. اجازة تأسیس بانک ملى در 27 ذى حجة 1324 توسط محمدعلى شاه صادر و مقرّر گردید که امتیاز چاپ اسکناس پس از انقضاى امتیاز بانک شاهى، احداث خط آهن و راه شوسه در تمام کشور، کشف و استخراج معادن، و صید مروارید در خلیج فارس با بانک مزبور باشد (متن امتیازنامه در: نامههاى... مغیث السلطنه، صص 145ـ147، آمده است. براى شرح ماجرا نیز ر.ک، مستخدمین بلژیکى در خدمت دولت ایران، آنت دستره، ترجمة منصورة اتحادیه، ص 156؛ تاریخچة سى سالة بانک ملى ایران، ص 75 به بعد).
[45]. در بارة ماجراى بانک ملى در صدر مشروطه، و نقش مثبت روحانیت و کارشکنى روس و انگلیس در آن، ر.ک، انجمن؛ ارگان انجمن ایالتى آذربایجان، منصورة رفیعى، صص 132ـ134؛ نامه هاى یوسف مغیث السلطنه، صص 136ـ 138 و 145ـ147؛ نامه هاى خصوصى... اسپرینگ رایس...، ترجمة شیخ الاسلامى، ص 148، 151ـ152 و 156.
[46]. تاریخ مشروطة ایران، کسروى، ص 182؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ملکزاده، 2/403. نیز ر.ک، مشاهدات و تحلیل...، محمدعلى تهرانى کاتوزیان، ص 359، که نقش شیخ را در ماجراى تأسیس بانک ملى صدر مشروطه بازگفته است.
[47]. ر.ک، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ملکزاده، 5/1156؛ روزنامة خاطرات شرف الدوله، صص 292ـ296 و 300 اظهارات رئیس یهودیها.
[48]. ر.ک، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 862 و 866 و 916 و 920ـ926 و 930ـ931 و 935 و 938 و 941ـ942 و 1008ـ1009؛ کتاب نارنجى، 2/187 و 58 .
[49]. ر.ک، نامة شیخ به مشیر السلطنه، مندرج در: رسائل، اعلامیهها...، ترکمان، 220ـ223.
[50]. تاریخ مشروطة ایران، ص 829 .
[51]. کتاب نارنجى، اسناد وزارت خارجة روسیة تزارى در بارة انقلاب مشروطة ایران، به کوشش احمد بشیرى، 2/187.
[52]. همان: ص 58 .
[53]. تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، صص 924ـ 925 و 931 و 937.
[54]. همان: ص 924 و 938.
[55]. همان: ص 928.
[56]. همان: صص 945ـ947.
[57]. به بدترین حالت.
[58]. همان: صص 935ـ936.
[59]. حیات یحیى، 2/184ـ 185.
[60]. کسروى با اشاره به تحصن شیخ و یارانش در مدرسة مروى، مىنویسد: «...گفته مىشد مىخواهند با همان انبوهى به سفارت روس روند و در آنجا بست نشینند»! تاریخ مشروطة ایران، ص 527.
[61]. مقصود، ظاهراً روزهاى پیش از تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم علیه السلام است که هر لحظه انتظار مىرفت مشروطه خواهان تندرو به طور انبوه به خانة شیخ ریخته و وى را به قتل برسانند. براى شرح ماجرا از زبان مستوفى تفرشى ر.ک، خانه، بر دامنة آتشفشان، على ابوالحسنى منذر، ص 108 به بعد.
[62]. در اصل: نه مىبینم.
[63]. مجموعة خاطرات، شامل گوشه هایى از تاریخ معاصر، به مدیریت سیف اللّه وحیدنیا، ش 3، بهار 1359 ش، صص 89 ـ90.
[64]. تاریخ معاصر ایران؛ حلقههاى مفقوده، درسهایى براى امروز و فردا...، گفتگو با محمد ترکمان، مندرج در: دنیاى کتاب، سال 1، ش 4، نیمة اول تیر ماه 1375، ص 7.
«کالبدشکافى چند شایعه دربارة شیخ فضل اللّه نورى» ، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران