29 اردیبهشت 1400
تاریخ نگاری و انقلاب اسلامی
آدمی در «حال» میزید و چشم به «آینده» دارد. تاریخ به «گذشته» مینگرد. امّا انسان و جوامع انسانی را از تاریخگریزی نیست چرا که شناخت هویت و آگاهی از موقعیت و شرایطی که در آن زندگی میکنیم و ساختن آینده، بدانسان که از خطاها و اشتباهات گذشته پرهیز شود، بدون شناخت درست گذشته ناممکن است. هم از این روی، از دیرباز و در تمامی تمدنهای بشری، انسانها و جوامع گوناگون برای شناخت و آگاهی بر هویت و درک موقعیت خویش و نیز برای تعیین مسیر و راه آینده خود در تاریخ نگریستهاند تا از حکمتی که در سینه تاریخ و تجربههای بشری نهفته است، در حد بصیرت خود، بهره گیرند. تاریخ، انباشت تجربهها و آزمونهای بشری بر عرصة گیتی و راوی تلاش آدمی در قلمرو فرهنگ و زندگی است و برای آنان که چشم بینا و گوش شنوا و خرد و آگاهی و توانایی نقد و نقادی دارند، معلمی حکمتآموز است. حکمتآموزی تاریخ و روایت گذشتگان چندان است که در کتب آسمانی برای آموزش و تذکر و تربیت و تنبه صاحبان بصیرت از مثالها و شواهد تاریخی بهره گرفته شده است. در قرآن مجید اشارات بسیاری به تاریخ گذشته اقوام وجود دارد و بر ویژگی حکمتآموزی تاریخ تأکید شده است «و پیش از شما سنتها و راه و رسمهایی بوده است. پس در زمین گردش کنید و ببینید که پایان کار تکذیبکنندگان چگونه بوده است». (آلعمران، 137)
ابوالفضل بیهقی، مؤلف تاریخ بیهقی در همین معنا مینویسد« تاریخ خزائن اسرار امور است ... و هر که از علائم تاریخ اعراض کند دست زمانه بر وی دراز شود. هر که در تاریخ تأمل کند در هر واقعه که او را پیش آید نتیجة عقل جمله عقلای عالم به وی رسیده باشد». مؤلف مفتاحالسعاده و مصباحالسیاده هدف تاریخ را «آشنایی بر حالات گذشتگان» میداند و مینویسد «عبرت گرفتن از این حالات و پند پذیرفتن از آنها و دستیابی به ملکه تجربهای که انسان را بر دگرگونیهای زمان آگاه کند و از زیانهائی که گذشتگان بدان مبتلا گشتهاند برکنار دارد بر سودهایی که بر گذشتگان حاصل شده است به سوی انسان طیبه کند.»
حافظة هر فرد بخش مهمی از هویت او و حاوی تجربهها و دانستههای اوست و از اینرو حافظة هر کس بر خرد و آگاهی و بینش او و از این رهگذر بر زندگی و آیندة او نقشی پررنگ برجای میگذارد. تاریخ، حافظة جمعی جوامع بشری است و هر جامعه با خودآگاهی و وقوف بر تاریخ خود ـ که حافظة جمعی و مشترک اوست ـ هویت خویش باز میشناسد و بر ابعاد و ویژگیهای آن آگاهی مییابد. جوامع بشری در پرتو بصیرت تاریخی که راه بر تکرار خطاها و اشتباهات میبندد، توانها و قابلیتهای خویش را باز میشناسد و این روند به ویژه برای نسل جوان اهمیتی مضاعف دارد. گذر زمان و زمانه، گذر نسلها و تجربهها است و با هر گردشی در تاریخ، نسل جوانتری پدید میآید که در تجربههای نسلهای پیش از خود حضور ندارد و تنها بانگریستن در تاریخ و خودآگاهی تاریخی است که برگذشتة خود وقوف یافته و هویت خود را درمییابد.
تاریخ، روایتکننده گذشتة مشترک و تجربههای واحد ملتها است و آگاهی بر گذشتة مشترک، زمینهساز وحدت ملی و فرهنگی است و از اینرو ست که گذشتة مشترک و آگاهی بر تاریخ مشترک را یکی از مؤلفههای اصلی هویت و وحدت ملتها و جوامع میدانند. حذف تاریخ از آگاهی جمعی و فرهنگ ملی بدان میماند که حافظة فردی انسانی را از میان برداریم که در هر دو مورد کار به انحلال هویت و شخصیت میانجامد. تحریف تاریخ یک ملت یا جامعه نیز آسیبپذیری آن ملت و جامعه را به دنبال دارد و چه بسا که بیاعتنایی به تاریخ یا تحریف آن نتایج دردباری را بر ملتها تحمیل کرده است.
نگریستن در تاریخ، نگریستن در خویشتن جمعی است و آدمی از آغاز شکلگیری تمدن بشری ناگزیر از نگریستن در خویشتن و حافظة جمعی خود بوده است. بر این زمینه، تاریخنویسی به شیوههای گوناگون و در قالبها و سطوح مختلف از اساطیر و قصه و روایت و خاطرة فردی تا متنهای عمومی و تخصصی و آکادمیک، در تمدن بشری پیشینهای دیرینه دارد. امّا پیشینة «تاریخ» همچون علمی روشمند و استوار بر متدولوژی تعریف شدة تحقیق و بررسی، همچون علمی که فراتر از روایتها و خاطرات و اسناد و مدارک، دادهها را گرد آورده، طبقهبندی کرده، در بوته نقد و بررسی علمی و روشمند، سنجیده و بر مبنای روش علمی، تصویری، منقّح و پیراسته و نزدیک به اصل و تحلیلی جامع و درست به دست دهد بیش از یک قرن و نیم نیست. سابقة «فلسفه تاریخ» را در آثار فلاسفه یونان باستان، رشد و ارتقاء آن را در آثار مورخان و فلاسفه اسلامی، شکلگیری آن را در دورة رنسانس و اوجگیری آن را در آثار فلاسفة خردگرای اروپا در قرون 17 و 18 میتوان دید امّا تاریخ، همچون علم روشمند و عینی و مشخص در قرن نوزدهم به قلمرو علوم انسانی پیوست و از این دوران بود که تاریخنویسی علمی رو به تکامل نهاد.
تاریخنویسی برای رسیدن به علم تاریخ موانع بسیاری را در راه داشته است که از مهمترین آنها میتوان به تأثیرگذاری ذهنیت راوی در روایت و ذهنیت و دیدگاه مورخ در اثر او اشاره کرد. آدمیان از دیرباز تاریخ نوشتهاند و ادعای آن را داشتهاند که تصویری عینی و واقعی و بیطرفانه از رویدادها و واقعیتها به دست میدهند. امّا جامعهشناسی تاریخی، که خود محصول تکامل مرحلهای از تاریخنویسی است، در این ادعا به تردید نگریست و نقد و بررسیها نشان داد که هر کس از دیدگاه خاص خود و از منظر خویش به جهان و به رویدادها و تاریخ مینگرد و جهان و تاریخ را چنان که با منظر ذهنی او میخواند، در مییابد و تحلیل و تفسیر میکند و ارائه میدهد. شناخت آدمی به ویژه در قلمرو علوم انسانی، حاصل و برآیند ذهن و عین است و به ذهنیت فاعل شناسایی که آدمی است، مشروط است. ذهنیت،منظر و دیدگاه آدمی که دیدگاه راوی تاریخ است، همواره محدود، مشروط و نسبی است. آدمی از دیدگاه خود و متناسب با شرایط و موقعیت اجتماعی و فرهنگی و روانشناختی و متناسب با منافع و علائق فردی و جمعی خود و در حد دانش خود به تاریخ مینگرد و از منظر حال خود،گذشته را در مییابد و از اینروست که تحریف تاریخ، گرچه گاه آگاهانه و عامدانه و در پی مقاصد خاص است، امّا اغلب ریشه در تأثیرگذاری منظر و دیدگاه نگرنده، راوی و مورخ دارد. در این میان خاطرات شخصیتهایی که در حوادث تاریخی یک دوران نقش داشتهاند، گرچه برای مورخان و علاقمندان به تاریخ، اسنادی با ارزش بشمار میروند امّا بیش از دیگر اسناد و دادهها و مدارک تاریخی از دیدگاه و منظر و ذهنیت و موقعیت و منافع و علائق فردی و اجتماعی راویان تأثیر میپذیرند و نقش ذهن و روانشناسی و ساختار شخصیتی راوی در آن چه روایت میکند، بسیار پررنگ است. در چنین متونی راویان عامدانه یا ناآگاه تنها بخشها و ابعادی از رخدادها و واقعیتها را، بدانسان که خود دریافتهاند و یا بدانسان که به سود خود میپندارند بیان میکنند، چشم بر رویدادهایی میبندند و واقعیتهایی را کتمان میکنند. هم از اینروست که در اینگونه متنها، علاوه بر تاریخ، منظر و دیدگاه راویان را نیز میتوان دید و به همین دلیل بدون شناخت و نقد منظر و دیدگاه و نقش و موقعیت راویان نمیتوان دربارة روایت آنان داوری درست و جامعی به دست داد.
اما به رغم موانعی که در راه رشد و تعالی تاریخنویسی وجود داشته است، همانگونه که اشاره شد تاریخنویسی در تمامی تمدنهای بشری از دلمشغولیهای اصلی آدمیان بوده است و در تمدن اسلامی نیز پیشینهای پربار و دیرینه دارد تا آنجا که برخی برآنند که در تمدن اسلامی «ظهور علم تاریخ با ظهور اسلام ملازمت تام داشته» است و « اشاره به ماهیت و هدف و شیوة علم تاریخ در اسلام مسبوق به همان آغاز ظهور اسلام است و آن را میتوانیم در قرآن کریم و در میان احادیث پیامبر بیابیم».
تاریخنویسی در تمدن اسلامی همپای گسترش دین اسلام از شبه جزیرة عربستان به دیگر نقاط دنیا رشد و ارتقاء یافت. از «عبیداللهبن ابیراقع» کاتب امام علی (ع) و عوانةبن حکم (متوفا به سال 147 هجری)که اثری به نام«کتابالتاریخ» را تألیف کرد و محمدبن اسحاق (متوفا به سال 151 هجری)، تا آثاری که در سدة 14 هجری تألیف شد، مورخان مسلمان بر بستر تمدن اسلامی آثار پرباری در تاریخنویسی پدید آوردهاند که از متون ارزشمند تمدن بشری بشمار میروند. مسلمانان در رشتهها و شعب مختلف تاریخنویسی از مغازی و سیره و رجال و مقاتل و تراجم و طبقات و فتوح و خراج و انساب گرفته تا تاریخ بلاد و شهرها و جنگها و حرفهها و تاریخ فرقهها و ادیان و مذاهب و نیز در نگارش تاریخ عمومی و سیاسی صدها اثر باارزش به زبانهای فارسی و عربی تألیف کردهاند که برخی از آنها به عنوان گنجینههای علوم انسانی و فلسفه در جهان شناخته شدهاند. تنوع و کثرت و کیفیت متعالی متون تاریخی مسلمانان نشانة اهمیت و توجهی است که در تمدن اسلامی برای تاریخ و تاریخ نگاری قائل بودهاند. آثار مسلمانان و بهویژه ایرانیان در زمینة تاریخ عمومی و تخصصی و فلسفة تاریخ در پیشرفت علوم انسانی در تمدن بشری نقش و تأثیر مهمی داشته و تاریخنویسی و تحقیق در ملل و نحل و فرق و مذاهب در تمدن اسلامی و ایران بعد از اسلام از شعبههای مهم دانش بشری به شمار میرفته است.
در بستر تمدن اسلامی آثار برجستهای چون تاریخ یعقوبی (احمدبن ابییعقوب ـ قرن سوم ﻫ) ـ تاریخ طبری ـ تاریخ الامم و الرسل (محمدبن جریربن کثیر طبری، 224 ـ 310 ﻫ) ـ مروج الذهب، (علیبن الحسین مسعودی، 287 ـ 345 ﻫ) ـ مقدمه ابنخلدون، الملل و النحل (عبدالکریم شهرستانی ـ 548 ﻫ) ـ الکامل فیالتاریخ (ابن اثیر، 630 ﻫ) ـغرر اخبار ملوک (ثعلبی، 429 ﻫ) ـ تاریخ بلعمی (ابوعلی بلعمی، 366 ﻫ) تاریخ بیهقی (ابوالفضل بیهقی، 470 ﻫ) ـ تاریخ جهانگشا (عطا ملکجوینی، 681 ﻫ) ـ روضة الصفا (میرخواند، 903 ﻫ) ـ جامعالتواریخ (رشیدالدین فضلالله، 718 ﻫ) ـجهانگشای نادری (مهدیخان استرآبادی) ـ زبدةالتواریخ (حافظ ابرو، 834 ﻫ) ـ ناسخالتواریخ (محمدتقی سپهر) ـ عالمآرای عباسی (اسکندر بیکمنشی، 1043) ـ عالمآرای امینی (فضلالله روزبهان، 927 ﻫ) و صدها اثر برجستة دیگر در رشتههای گوناگون تاریخ تألیف شد. تنوع و کثرت آثار مورخان مسلمان و به ویژه آثار مسلمانان ایرانی، به زبان فارسی و به نظم و نثر، دامنهای چنان گسترده دارد که حتی تدوین فهرست و محتوای این آثار میتواند موضوع رسالههای تحقیقی باشد. در تمدن اسلامی ایران، تاریخنویسی به شرح و توصیف و گزارش و تحلیل تاریخ گذشته محدود نشده و کتب تاریخی اغلب علاوه بر تاریخ، حاوی حکمت و فلسفه و جامعهشناسی و آموزشهای دینی واخلاقی بودهاند. بسیاری از مورخان ایرانی از زمان نگارش «تاریخ سیستان» در عصر سامانی و «تاریخ بیهقی» در عصر غزنوی به بعد همراه با نقل و روایت تاریخ، اعتقادات و باورهای دینی و اخلاقی و فلسفی و خرد و حکمت اسلامی را در آثار پربار خود آوردهاند و از این زاویه است که برخی متون تاریخی مسلمانان و به ویژه ایرانیان ارزشی چند جانبه دارد و حتی برخی از آنها در نظم و نثر فارسی از نظر ادبی آثاری برجستهاند و به عنوان مثال اثری چون تاریخ بیهقی از زمان نگارش خود در قرن پنجم هجری تاکنون بر قلّه ادبیات منثور فارسی میدرخشد.
اما به رغم این در بسیاری از آثار و به ویژه در آثاری که مورخان درباری به دستور پادشاهان یا قدرتمندان محلی تألیف کردهاند، نقش مردمان و نهضتهای مردمی در تاریخ یا نادیده گرفته شده و یا تحریف شده است. اینگونه مورخان در آثار خود هویت و سنتهای مردمی و مذهبی مردم را نادیده گرفته و بر زندگی مردمان چشم بستهاند. سعدی گفته بود: «این که در شهنامهها آوردهاند ـ رستم رویینتن و اسفندیار ـ تا بدانند این خداوندان ملک ـ کز بسی خلق است دنیا یادگار» امّا مورخانی که به دستور «خداوندان ملک» تاریخ مینوشتند و از منظر حاکمان به تاریخ مینگریستند از خلق غفلت داشتند و هر جا که به ناچار از مردم و حرکتهای مردمی مینوشتند تصویری گژدیسه و تحریف شده به دست میدادند. تاریخ را شرح فتوحات شاهان میدانستند و تذکره اربابان قدرت و نه بستر حرکت مردمان و از این روی بود که در اینگونه آثار نشانی از مردم و هویت ملی و مذهبی آنان دیده نمیشود.
در عصر مشروطه در جهاننگری ایرانیان به دلایل گوناگون تحولاتی رخ داد و هم در این زمان بود که اولین تأثیرات خردگرایی، لیبرالیسم و ناسیونالیسم از فرهنگ اروپای غربی به ایران راه یافت و این نگرش تأثیر خود را بر تاریخنویسی ایران نیز برجای گذاشت. آشنایی با فرهنگ غربی توجه تاریخنویسان ما را به مطالعة زندگی مردمان برانگیخت و آنان را با شیوههای علمی و عینی تحقیق و بررسی در تاریخ آشنا کرد، اما تقلید از الگوها و قالبها اندیشة غربی را نیز رواج داد و قوالبی را پدید آورد که مورخان ما را از دیدن بسیاری از واقعیتهای جامعة ما بازداشت. برخی از غربیان به تاریخ معاصر ایران پرداختند و دراین زمینه آثاری نوشتند. اینان به دو گروه مأموران مستقیم استعمار و محققان مستقل تقسیم میشوند، امّا هر دو گروه قالبها لیبرالیسم غربی را بر تاریخ ایران تحمیل کردند و از آن منظر به تحلیل و بررسی و داوری برخاستند. از ایرانیانی که به نگارش تاریخ معاصر در این دوره پرداختند گروهی از اعضاء فراماسونری بودند و گروهی مستقل و دارای گرایشات ملیگرایانه. فراماسونرها ایران را در وابستگی به قدرتهای سلطهگر غربی میخواستند و هواخواه تقلید مطلق از الگوهای غربی بودند. مورخان مستقل گرچه آرزوی استقلال کشور را در سر داشتند امّا از نظر فکری و فرهنگی از لیبرالیسم و خردگرایی غربی متأثر بوده و در همان قالبها و از همان منظر به جامعه خودی و تاریخ ما مینگریستند. اینان را میتوان اسلاف ملیونی دانست که در دهههای بعدی در صحنة سیاسی ایران فعال شدند. چند اثر مهم تاریخی این دوره از آن جمله تاریخ مشروطه و تاریخ 18 ساله آذربایجان، تاریخ بیداری ایرانیان، تاریح احزاب سیاسی، زندگی احمدشاه و تاریخ مشروطه و تاریخ 25 ساله ایران حسین مکّی را این گروه نوشتند. در آثار اینان نیز نقش مردم و هویت مذهبی آنان اغلب نادیده گرفته میشد.
با کودتای 1299رضاخان و استقرار دیکتاتوری او از 1304 به بعد دستاوردهای انقلاب مشروطه در عرصه آزادیهای مدنی و اجتماعی و سیاسی بر باد رفت. دیکتاتوری رضاخانی با تکیه بر انگلستان و در اواخر آلمان میکوشید تا با اعمال سرکوب فیزیکی و خشونت و زور جامعة ایرانی را به تقلید از جوامع غربی وادار کند. دیکتاتوری رضاخانی که در قالب سلطانی مستبد جلوه میکرد، توجیه ایدئولوژیک و فرهنگی خود را در وطنپرستی و ناسیونالیسم افراطی و شوونیسم میجست و برای مشروعیت بخشیدن به نظام ستمشاهی و دیکتاتوری و برانگیختن احساسات شوونیستی، ایران قبل از اسلام و نظام شاهنشاهی را تبلیغ کرده و به عنوان الگوی مطلوب و متناسب با جامعة ایرانی معرفی میکرد. بر بستر این تفکر بودکه موجی تازه در تاریخنویسی ایرانی پدید آمد که به تاریخ ایران قبل از اسلام میپرداخت و آن را چون «عصر طلایی» و دوران عزت و اقتدار و پیشرفت ایرانیان در پرتو نظام شاهنشاهی معرفی میکرد. توجه به تاریخ ایران قبل از اسلام در این دوره زمینهای برای ترجمه و تألیف کتابهایی دربارة ایران قبل از اسلام فراهم کرد که از آن میان میتوان به کتاب مشیرالدوله پیرنیا، آثار ابراهیم پورداود، ذبیحالله سپهری، دکتر محمد معینی، دکتر زرینکوب، رضا زادهشفق، پیرنیا و ... اشاره کرد.
جنگ جهانی دوم و ورود قوای متفقین به ایران در شهریور 1320 به دیکتاتوری رضاخانی پایان داد و از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 1332 فرصتی پدید آمد که احزاب و سازمانهای سیاسی در عرصه جامعه ایرانی فعال شوند. نهضت ملی برای ملی کردن صنعت نفت زمینهساز رشد ملیون و تفکر ملی شد و از این رهگذر دو سازمان مهم سیاسی ایران آن روزگار «جبهه ملی و احزاب آن» و «حزب توده» پا گرفتند. جبهه ملّی توسعة ایران را در نظامی میجست که با حفظ استقلال کشور و دموکراسی غربی از الگوهای فکری و فرهنگی اروپایی تبعیت کند و حزب توده اندیشهها و برنامههای خود را از اتحاد شوروی آن زمان میگرفت. این دو دیدگاه در تاریخنویسی و نگارش تاریخ نیز تأثیر گذاشتند. گرایش اول، مورخان ملیگرا را پدید آورد و گرایش دوم به تألیف و انتشار آثاری منجر شد که قالبها و چارچوبهای مارکسیسم روسی بر آن حاکم بود. ملیگرایان همچنان که اسلافشان در عصر انقلاب مشروطه از منظر لیبرالیسم و خردگرایی و ناسیونالیسم به تاریخ مینگریستند و هویت دینی مردم و نقش مردم را در تاریخ نادیده میگرفتند و گرایش چپ که در آن زمان در حزب توده تجلی مییافت، تاریخ را از منظر منافع حزب و شوروی و ماتریالیسم تاریخی به روایت استالین، تحلیل و بازسازی میکرد. از ویژگیهای مهم و برجستة مارکسیسم روسی در آن روزگار را دگماتیسم و تحمیل مفاهیم و قالبها از پیش تعیین شده بر واقعیتها میدانند. در این شیوه اندیشه مفاهیم و قالبها و نتایج از پیش تعیین شده است و کار مورخ تنها آن است که واقعیتها و دادههای تاریخی را چنان تحریف کند که به قالب آن مفاهیم و قالبهای تنگ و خشک درآیند. الگوبرداری از این شیوه از سویی و نگارش کتابهایی که در آنها منافع حزب، تبلیغ اهداف حزبی و بزرگ کردن شخصیتهای حزبی بر بیان واقعیتها مرجح بود، را میتوان از سوی دیگر مهمترین مشخصه آثاری دانست که حزب توده درباره تاریخ معاصر ایران، تدوین و منتشر کرده است.
کودتای 28 مرداد 1332 به آزادیهای اجتماعی و سیاسی پایان داد. حکومت شاه از سال 1341 به بعد پایگاههای قدرت و دیکتاتوری خود را استحکام بخشید. در داخل کشور جز در یکی دو مورد، هیچ اثر با ارزشی از هیچ زاویهای در زمینه تاریخ معاصر نوشته نشد. احزاب و سازمانهای سیاسی به بنبست رسیدند و در این میان بودکه طلیعههای انقلاب اسلامی شکل گرفت. در این دوره بود که در زمینة تاریخنویسی اندیشههای تازهای مطرح شد. جلال آلاحمد در کتاب غربزدگی کوشید تا نگاهی تازه را در تاریخنویسی مطرح کند. هرچند که کتاب او مسایل دیگری را دنبال میکرد. تحقیقاتی نیز دربارة نهضت مشروطه مانند ایدئولوژی مشروطیت از فریدون آدمیّت به چاپ رسید که دنباله همان تفکرات لیبرالیستی بود.
از چند اثر که بگذریم یکی از ویژگیهای تاریخنویسی ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی را میتوان در این دیدگاه دید که مورخان ملی و درباری و چپی نقش مذهب و هویت مذهبی فرهنگ ایرانی را نادیده میگرفتند و از اینرو نمیتوانستند حرکتهای مردم ما را در تاریخ بررسی کنند و چنین بود که بخش مهمی از گرایشهای عامل در تاریخ ایران از نظر این مورخان پنهان میماند و قالبهای مارکسیستی یا غربی آنان قادر به درک نقش مذهب و هویت دینی فرهنگ ما نبود.
از پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز توجه و اقبال ایرانیان و به ویژه جوانان به مطالعه و شناخت و بررسی تاریخ معاصر به نحو چشمگیری رو به افزایش و گسترش داشته است تا حدی که میتوان گفت توجه به تاریخ و تاریخنویسی و به ویژه اقبال به مطالعه و شناخت تاریخ معاصر در ایران هرگز تا این حد نبوده است. کسانی که در حوادث تاریخ معاصر نقش داشتهاند، به نگارش و انتشار خاطرات خویش در داخل و خارج از کشور همت گماشتند. آثار بسیاری از مورخان، گزارشگران و خاطرهنویسان غربی دربارة تاریخ معاصر ترجمه و چاپ شده است. از ایرانیان و خارجیان بسیاری به تألیف آثاری در زمینه تاریخ معاصر ایران به صورت عمومی یا تخصصی برخاستهاند و آثارشان را در دسترس مشتاقان گذاشتهاند. متون تاریخ معاصر با اقبال و استقبال وسیع و گستردة کتابخوانان روبهرو شده است. تیراژ بالا و تنوع چشمگیر عناوین و منظر و دیدگاهها، کثرت دیدگاهها و بحثهائی که دربارة کتابهای تاریخی در میان مردم و در مطبوعات مطرح میشود جملگی نشانههایی هستند از اقبال و توجه مردم و کتابخوانان و به ویژه نسل جوان به شناخت تاریخ معاصر که گستره و دامنه و کمیت و کیفیت آن در ایران بیسابقه است.
اقبال گسترده به شناخت و مطالعه تاریخ معاصر در دوران انقلاب اسلامی و تا امروز را زمینههای گوناگونی است که از آن جمله میتوان به دلایل زیر اشاره کرد:
با پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری جمهوری اسلامی، دورانی تازه در تاریخ معاصر ایران آغاز شد و دورانی که از انقلاب مشروطه آغاز شده بود در بهمن ماه 1357 به پایان خود رسید. نظام ستمشاهی و سلسلة پهلوی برای همیشه فروریخت و نظامی پدید آمد که بر بسیاری از ارزشهای نظام پیشین خط بطلان کشید و ارزشهای جدیدی را جایگزین آن کرد. انقلاب اسلامی، جامعة ایرانی را در ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دگرگون کرد و در این نقطة عطف بزرگ، دورانی تازه در سرنوشت ملی و دینی جامعة ما آغاز شد.
همواره گفتهاند که تاریخ واقعی یک دوران را نمیتوان در همان دوران نوشت و آن کس که به کنکاش تاریخ دورهای در همان دوران برمیخیزد با موانعی عبورناپذیر مواجه است. چنین کسی اسناد و مدارک لازم را در اختیار نخواهد داشت، بسیاری از حقایق ناگفته و در پرده است و بسیاری از حقایق را به دلایل و مصلحتهای گوناگون نمی توان گفت. حکومتها در جهت حفظ اقتدار خود بسیاری از مدارک را از دسترس مورخ دور نگه میدارند و از او میخواهند که تاریخ را چنان روایت کند که آنان میپسندند. شاهدان، راویان و مورخان هر دوره، خود در حوادث جاری و روزمره درگیرند و بناگزیر از موضعگیریها و درگیریهای خویش تأثیر میپذیرند و... امّا هنگامی که دورانی به پایان میرسد فرصتی فراهم میآید که راویان و مورخان از موضعگیریها و منافع و درگیریها رها شوند و به تاریخ فراتر از شرایط روز چون گذشتة سپری شده و نه چون حال نظر کنند، اسناد و مدارک بسیاری در دسترس مورخان قرار میگیرد، ناگفتههایی گفته میشود، فشار حاکمان برای تحریف تاریخ از بین میرود، شخصیتهایی که درگیر حوادث دوران سپری شده، بودهاند اغلب به پایان راه خود میرسند و مجال و فرصت مییابند تا فارغ از شرایط و مصلحتاندیشیهای روزمره و گذرا خاطرات خویش را بیان کنند. مورخ نیز از درگیری و موضعگیری روزمره رها میشود و امکان آن را مییابد که در دوران گذشته، چون دورانی سپری شده با بیطرفی بیشتری بنگرد و... این همه فرصتی بود که با انقلاب اسلامی فراهم شد. اسناد و مدارک بسیاری در دسترس محققان قرار گرفت، بسیاری از شخصیتهایی که در حوادث دوران گذشته نقش داشتند، چه آنان که در ایران ماندند و چه آنان که به غرب پناه بردند، خاطرات خویش را نوشتند، آثار گوناگونی ترجمه و چاپ شد و جمهوری اسلامی بر پایة ارزشهای دینی خود که به طرح آراء و افکار و دیدگاههای گوناگون معتقد است مجال آن را فراهم آورد که کتابهای تاریخ معاصر با دیدگاههای گوناگون و حتی معارض با انقلاب اسلامی مانند پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی، خاطرات سیاسی ایرج اسکندری، خاطرات ثریا اسفندیاری، تخت طاووس، فریدون هویدا و... درایران چاپ و منتشر شود و این همه اشتیاق شناخت تاریخ معاصر را افزایش داد.
انقلاب اسلامی تحولات عظیمی را در جامعه ما پدید آورد. حضور و مشارکت گسترده مردمان در عرصههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و در تعیین سرنوشت ملی از ابعاد مهم این تحول عظیم بود. مشارکت مردمان زمینة عینی و مهمترین انگیزة ارتقاء آگاهی و شعور اجتماعی است و شناخت تاریخی و کنکاش در تاریخ معاصر را میتوان از نتایج حضور وسیع و گسترده مردم در صحنههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تلقی کرد که به نوبة خود یکی از دلایل اقبال وسیع به مطالعه تاریخ معاصر در میان کتابخوانان ایرانی است.
با انقلاب اسلامی توجه جهانیان به ایران و جمهوری اسلامی افزایش یافت. جمهوری اسلامی مدعی ارائة فرهنگی است که گرچه در دین اسلام ریشه دارد امّا برای جهانیان تازه و ناشناخته است و در عصر ما که مقابله فرهنگهایی بزرگ یکی از روندهای اصلی آن است، عرضة فرهنگی تازه و نو توجه افکار عمومی و جهانیان را برمیانگیزد. از سوی دیگر با انقلاب اسلامی میهن ما از کشوری وابسته به آمریکا و غرب به کشوری مستقل و مقتدر تبدیل شد که سیاستهای آن بر جهان امروز تأثیری کارساز دارد. در رژیم ستمشاهی کشور ما به رغم موقعیت مهم استراتژیک و اقتصادی خود در سیاست جهانی توجهی را برنمیانگیخت، چرا که مواضع آن در سیاست جهانی تابعی از سیاستهای آمریکا بود، امّا پس از انقلاب اسلامی آرزوی دیرینة ایرانیان تحقق یافت و ایران به کشوری مستقل تبدیل شد که با بزرگترین قدرت سلطهگر جهان یعنی آمریکا به مبارزه برخاست و در سیاست جهانی به کشوری مطرح بدل شد.
از طلیعه پیروزی انقلاب تاکنون، کشور ما حوادث بزرگی چون جنگ تحمیلی را از سر گذرانده است. طرح فرهنگی نو، موضعگیریهای مستقل و زیستن در حوادث و بحرانها کشور ما را به کشوری خبرساز در دنیا بدل کرد و توجه جهانیان را به ایران برانگیخت. شناختن ایران به عنوان یک ضرورت در جهان مطرح شد و از آنجا که هیچ جامعهای را بدون شناختن تاریخ آن نمیتوان شناخت این امر سبب شد که محققان بسیاری در جهان به مطالعه تاریخ معاصر و فرهنگ اسلامی ایران همت گماشتند و کتب تاریخی در مورد ایران با اقبال جهانیان روبهرو شد. در ایران نیز بسیاری از نوشتههای محققان و گزارشگران غربی حتی آنها که با انقلاب اسلامی در تضاد بودند، ترجمه و چاپ شد.
سپری شدن یک دوره و آغاز دورانی نو، مشارکت مردم ایران در صحنههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و در تعیین سرنوشت ملی، توجه روزافزون جهانیان به شناخت فرهنگ و تاریخ ایران، سعة صدر جمهوری اسلامی در چاپ و ترجمه آثاری که با دیدگاههای گوناگون به تاریخ معاصر ایران میپردازند را میتوان از دلایل و عوامل مهم گسترش روزافزون توجه و اقبال ایرانیان به مطالعة تاریخ معاصر دانست. نظام جمهوری اسلامی به دلیل ارزشهای اعتقادی خود زمینة برخورد آراء و طرح نظریات گوناگون را فراهم آورد. دیدگاههای گوناگون از فراماسونها و سلطنتطلبان و مدافعان رژیم ستمشاهی تا چپها و ملیون، فرصت و مجال آن را یافتند که خاطرات خود را منتشر کنند و یا به تألیف و انتشار کتابهای تاریخی بپردازند. دهها کتاب در این زمینه ترجمه و چاپ شد و حتی آثار شاه و دیگر افراد خاندان پهلوی امکان انتشار یافت. امّا به رغم این همه، در تاریخنویسی و به ویژه در نگارش تاریخ معاصر ایران هنوز در آغاز راهیم و تا دستیابی به تاریخنویسی مبتنی بر ارزشهای اسلامی راه درازی در پیش داریم.
بررسی کتابهایی که در زمینه تاریخ معاصر ایران در 18 سال گذشته منتشر شده است کاری گسترده است و مجالی دیگر میطلبد. در یک نگاه اجمالی این آثار را از چند زاویه میتوان طبقهبندی کرد:
1ـ از نظر ارزشهای کیفی و ساختاری و محتواییـ از این زاویه این آثار را میتوان به آثاری بیارزش یا کمارزش و پاورقیگونه و آثار باارزش و تحقیقی تقسیمبندی کرد. در گروه اوّل ساختار پاورقیگونه داستانی بر روش علمی غالب است. از متدولوژی علمی و نقد و سنجش و تحلیل نشان چندانی نیست، حوادث چون روایتی قصهگونه و بدون معیارهای تعریف شده بازسازی میشوند و از اسناد و مدارک و نقد منابع و مأخذ و دیگر ویژگیهای آثار علمی کمتر میتوان نشانی دید. اینگونه آثار در قالب خاطره یا تألیف ارائه میشوند امّا بیشتر گذران سادة اوقات فراغت را در نظر دارند. از این دست آثار میتوان به آثار مسعود بهنود، ابراهیم صفایی، محمود طلوعی، احمد سمیعی و.. اشاره کرد.
در گروه دوم یعنی آثار تحقیقی یا خاطرات منقّح شده سعی مؤلفان بر آن بوده است که از روش علمی، معیارهای تعریف شده نقد و بررسی، سنجش و تحلیل مدارک و اسناد و... بهره گرفته شده و در نگارش اثر روشهای آکادمیک را به کار ببرند. از این دست آثار میتوان به تاریخ 25 ساله اثر غلامرضا نجاتی اشاره کرد.
2ـ از نظر قالبـ از این زاویه، این آثار به دو گروه خاطرات و مصاحبهها و تألیفها تقسیم میشوند که ایرانیان یا خارجیان به انتشار آنها همت گماشتهاند. در بخش اوّل یعنی خاطرات ایرانیان و خارجیانی که در تاریخ معاصر ایران نقش داشتهاند آثار بسیاری تألیف و در داخل یا خارج از ایران به چاپ رسیده است و این گروه در آثار منتشر شده در زمینة تاریخ معاصر ایران بیشترین سهم را دارد. دربارة خاطرات باید به چند نکتة اساسی توجه داشت که مهمترین آن روند تأثیرگذاری ذهنیت و دیدگاهها و منظر راویان بر روایت آنان است. پیش از این دربارة این عامل سخن رفت و اشاره شد که ذهنیت راویان همواره مشروط و محدود و نسبی است و هر راوی از دیدگاه خود و متناسب با موقعیت اجتماعی و فرهنگی و روانشناختی و متناسب با منافع و علائق فردی و جمعی خود به تاریخ مینگرد و خاطرات شخصیتهایی که در حوادث یک دوران نقش داشتهاند از دیدگاه و منظر و موقعیت و منافع و علائق فردی و اجتماعی راویان به شدت رنگ میپذیرد. علاوه بر این، کسانی که خاطرات خودرا مینویسند گاه عامدانه و گاه ناآگاه بخشهایی از تاریخ را آنسان که دریافتهاند یا آنسان که به سود خود میپندارند روایت میکنند. در اینگونه خاطرات راویان به دلایل گوناگونـ ازجمله علائق سیاسی و یا به قصد تبرئه خودـ بسیاری از واقعیتها را پوشیده میدارند و گاه حتی انکار یا تحریف میکنند. کتمان یا تحریف عامدانه واقعیتها به قصد تبرئه خود را بیشتر میتوان در خاطرات عاملان و سردمداران رژیم ستمشاهی دید و کتمان یا تحریف عامدانة واقعیتها به قصد پوشیده نگهداشتن نقش دولتهای خارجی در حوادث تاریخ معاصر بیشتر در آثار خارجیانی دیده میشود که عاملان دولت خود بودهاند و در تاریخ معاصر ایران نقش داشتهاند. امّا به هر رو خاطرات ایرانیان و خارجیانی که نقشی در تاریخ معاصر داشتهاند برای مورخان و علاقمندان به تاریخ، اسنادی باارزش به شمار میروند و اگر با نقد و سنجش در آنها نگریسته شود گوشههایی از گذشته را باز مینمایند.
آثار تألیف شده از گزارشهای ژورنالیستی و گزارشهای علمی و مستند تا متون آکادمیک را دربرمیگیرند که دربارة هر یک باید نقد و بررسی جداگانهای انجام داد.
3ـ از نظر دیدگاهـ از این زاویه خاطرات و تألیفاتی را که در زمینة تاریخ معاصر ایران نوشته شده است میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
1ـ خاطرات و تألیفات مدافعان یا سردمداران رژیم گذشته.
2ـ خاطرات و تألیفات ملیون و ناسیونالیستها و لیبرالها.
3ـ خاطرات و تألیفات چپها به ویژه فعالان و رهبران حزب توده.
4ـ خاطرات و تألیفات طرفداران انقلاب اسلامی.
5ـ خاطرات و تألیفات و گزارشهای غیرایرانیان که تنوع بسیار داشته و از زاویههای گوناگون و دیدگاههای متنوع نگارش یافتهاند.
در گروه اوّل یعنی در طیف مدافعان یا سردمداران رژیم گذشته برخی از کتابها در داخل کشور به چاپ رسیدهاند و برخی را کسانی نوشتهاند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر پناه بردهاند. خاطرات این گروه را بیشتر شخصیتهای مؤثر و مهم رژیم گذشته نوشتهاند و اغلب کوشیدهاند تا با تحریف تاریخ و کتمان و پوشیده نگه داشتن بسیاری از واقعیتها، خود و رژیم ستمشاهی را تبرئه کنند. در اینگونه خاطرات گاه انتقادهایی نسبت به رژیم گذشته دیده میشود امّا این انتقادها بیشتر سطحی و متوجه رقبای سیاسی راویان است. از این دست آثار میتوان به پاسخ به تاریخ ـ به قلم یا روایت شاه سابق، 5 سال در حضور شاه ـ اشرف احمد، خاطرات علی امینی، اعترافات عباس قرهباغی، از کاخ شاه تا زندان اوین ـ احسان نراقی، اشاره کرد. البته در این میان چند کتاب از جمله خاطرات ارتشبد حسین فردوست، یادداشتهای علم، خاطرات سلیمان بهبودی و... از ویژگیهایی برخوردارند. در خاطرات فردوست که پس از انقلاب اسلامی نوشته شده است گوشههایی از وابستگی شاه و ویژگیهای نظام ستمشاهی با صراحت بیشتری مطرح شده است. یادداشتهای علم و خاطرات سلیمان بهبودی در زمان حکومت شاه نگارش یافتهاند و رنگ و بوی زمانة نگارش خود را دارند. گروهی نیز از همین زاویه در داخل کشور و یا خارج از کشور آثاری تألیف کردهاند که از آن میان میتوان به آثار ابراهیم صفایی، محمود طلوعی، مصطفی الموتی و... اشاره کرد. در این آثار نیز پوشیده نگه داشتن برخی از واقعیتها به قصد تبرئه رژیم سابق یا چهرهسازی و تبرئه بعضی از شخصیتهای حکومت سابق به وفور دیده میشود. در خاطرات و تألیفات این گروه کوشش بر آن است که «انقلاب» و آرمانگرایی از هر نوع محکوم شده و وابستگی به غرب به ویژه آمریکا به عنوان راه توسعه و صنعتی شدن کشور توجیه و تبلیغ شود. در این آثار از تسلیم در برابر سلطهگران داخلی و خارجی به عنوان واقعگرایی در برابر آرمانگرایی دفاع میشود و تلاش بر آن است که شخصیتهای وابستهای چون سیدضیاء، رضاخان، قوامالسلطنه، زاهدی و... به عنوان سیاستمداران واقعبین و ملی و مدافع توسعه و پیشرفت وانمود شوند و در مقابل، کسانی چون مدرس و مصدق به عنوان آرمانگرایان ماجراجو و واقعیتگریز معرفی شوند. اینگونه الگوسازیها در واقع برخی از مفاهیم اصلی انقلاب ازجمله استقلال را هدف گرفتهاند.
2ـ خاطرات و تألیفات ملیون، ناسیونالیستها و لیبرالها و... برخی از رهبران و فعالان جبهه ملّی در داخل یا خارج از کشور خاطرات خود را منتشر کردهاند مانند شاپور بختیار،کریم سنجابی و ... در اینگونه آثار که از دیدگاه لیبرالیستی نگارش مییابند سعی بر آن است که نقش جبهه ملّی در مبارزات دوران ستمشاهی از آنچه در واقعیت بوده است پررنگتر شده و نقش روحانیون و عامل مذهبی و مردم کمتر از آنچه در واقعیت بوده است تصویر شود. راویان از دیدگاه خویش تاریخ را روایت میکنند و گاه واقعیتهایی را در راستای مقاصد حزبی (دفاع از حزب و جبهه ملّی) و یا در راستای منافع و علائق شخصی تحریف میکنند. دشمنی با چپها و شعار عدالت اجتماعی از سویی و مخالفت با نظام دینی و گرایش به لیبرالیسم و ناسیونالیسم از ویژگیهای منظر اینگونه راویان است که بر روایت آنها تأثیری پررنگ برجای میگذارد. امّا با این همه این خاطرات در برابر خاطرات سران رژیم گذشته، بعدی دیگر از تاریخ معاصر ما را باز مینمایند که آگاهی بر آن برای درک تاریخ معاصر ایران ضروری است.
برخی از ملیون با دیدگاه ناسیونالیستی و لیبرالی خود آثاری در زمینه تاریخ معاصر ایران تألیف کردهاند که از آن میان میتوان به کتاب تحقیقی و آکادمیک و پرارزش غلامرضا نجاتی به نام تاریخ 25 ساله اشاره کرد که گرچه مهر دیدگاههای ملیگرایانه را بر پیشانی دارد امّا در گردآوری اسناد و مدارک و بهرهگیری از روش علمی تحقیق و بررسی قابل توجه است.
3ـ خاطرات و تألیفات چپهاـ در طیف چپ و هواداران مارکسیسم از دوران مشروطه به بعد تلاشهایی را در زمینه نگارش تاریخ معاصر و به ویژه تاریخ فعالیتهای چپ ایران شاهد بودهایم که از قدیمیترین این اسناد میتوان به خاطرات حیدر عمواوغلی و کتاب عبدالصمد کامبخش در زمینة جنبشهای کارگری ایران و ورقپارههای زندان و 53 نفر اثر بزرگ علوی اشاره کرد. در تاریخنویسی چپ ایران دو گرایش اصلی را میتوان دید: نخست خاطرات فعالان و رهبران حزب توده یا تألیفاتی که اعضای حزب توده با همان دیدگاه نوشتهاند و دوم خاطرات و تألیفاتی که به طیفهای مختلف چپ غیرتودهای ایران تعلق دارد. از گروه اوّل میتوان به خاطرات عبدالصمد کامبخش، اردشیر آوانسیان، ایرج اسکندری، احسان طبری، انورخامهای، مریم فیروز، فریدون کشاورز، احمد شفایی، کیانوری(که کتاب حاضر نیز بخشی از آن است) و... اشاره کرد و از گروه دوم میتوان خاطرات و آثار کسانی چون یوسف افتخاری، خانبابا تهرانی، خلیل ملکی و همایون کاتوزیان نام برد. از تألیفات چپها در زمینه تاریخ معاصر ایران نیز میتوان از انبوه کتابهایی که در بازار کتاب موجود است یاد کرد.
در خاطرات و تألیفات فعالان و رهبران حزب توده، چه آنانی که در مقاطعی از حزب جدا شدهاند مانند کشاورز، اسکندری و... و چه آنها که تا آخر در حزب سمت و عنوانی داشتهاند مانند کیانوری و... به چند نکتة مهم میتوان اشاره کرد. حزب توده در فلسفه و تاریخ و علوم انسانی، همچنان که در سیاستها، دیدگاههای خود را از مارکسیسم به روایت شوروی آن روزگار یعنی مارکسیسم روسی وام گرفته بود همانگونه که پیش از این اشاره شد... مارکسیسم روسی در تاریخنویسی تابع مفاهیم و قالبهای از پیش تعیین شده بوده و در این دیدگاه تاریخنویسی نه جستوجوی واقعیتها که تحریف واقعیتها به نفع قالبهای از پیش تعیین شده است.
ویژگی دیگر خاطرات و تألیفات فعالان و رهبران حزب توده روش توجیهگرانة این آثار است. در این آثار کوشش بر آن است که با تحریف واقعیتها و یا ارائه تحلیلهای قالبی، خطاها و اشتباهات حزب توده توجیه شده و حتی در موارد مهمی چون تبعیت از شوروی سابق، نقش حزب توده در مقابله با مصدق در نهضت ملی کردن نفت و... به نحوی توجیه و حزب تبرئه شود. رهبران و فعالان حزب توده در خاطرات خود تلاش دارند که حزب را تا زمانی که عضو رهبری آن بودهاند مبرا از خطا و اشتباه نشان دهند و اگر به خطا و اشتباهی نیز اشاره میکنند، یا درصدد توجیه آن برمیآیند و یا آن را به رقبای حزبی خود نسبت میدهند. این ویژگیها را به خوبی میتوان در خاطرات کیانوری و خاطرات رقبای او چون اسکندری و کشاورز دید.
در طیف چپ کسانی نیز از منظر غیرتودهای خاطرات و تألیفاتی در زمینة تاریخ معاصر ایران در داخل و یا خارج از کشور منتشر کردهاند. خاطرات خلیل ملکی، آثار همایون کاتوزیان، خاطرات مهدی خانبابا تهرانی، انورخامهای، دکتر جهانشاهلو از این دست است. در خاطرات ملکی و تألیفات همایون کاتوزیان تلاش گستردهای برای محکوم کردن حزب توده و دیگر نیروهای سیاسی به سود سوسیالیستهای طرفدار خلیل ملکی دیده میشود و چهرهسازی از ملکی از مشخصههای این آثار است و در آثار دیگری مانند خاطرات خانبابا تهرانی، کاتوزیان، آشوری و... این امر به وضوح دیده میشود.
4ـ خاطرات و تألیفات طرفداران انقلاب اسلامی ـ تاریخنویسی ما تا دستیابی به شیوهای مبتنی بر ارزشهای فرهنگی انقلاب اسلامی راه درازی را در پیش دارد. امّا طرفداران انقلاب اسلامی و یا برخی از فعالان این انقلاب تألیفات و خاطراتی نوشتهاند که گوشههایی از تاریخ معاصر ایران را تصویر میکند. در این زمینه میتوان به تاریخ سیاسیـ حسن آیت، نهضت امام خمینی(ره) ـ سیدحمید روحانی، نهضت روحانیت ـ حجتالاسلام علی دوانی و... اشاره کرد. در زمینة تألیفات و خاطرات مرحوم آیتالله سیدمرتضی پسندیده، شهید حاج مهدی عراقی، حجتالاسلام هادی غفاری، شهید حجتالاسلام محلاتی و ... و نیز هفت جلد خاطرات زندگی امام خمینی (ره)، خاطرات 15 خرداد،خاطرههایی از شهید رجایی، خاطرههایی از شهید نواب صفوی و... در خاطرهنویسی اشاره کرد.
5ـ تألیفات و خاطرات و گزارشهای غیرایرانیان دربارة تاریخ معاصر ایران از نظر قالب و دیدگاه، تنوع بسیار دارد. برخی از این خاطرات را مأموران و دیپلماتهای غربی مانند سفرای آمریکا و انگلیس و... نوشتهاند و برخی حاصل کار روزنامهنویسان و محققان غربی یا محققان مسلمان است. بررسی این آثار به دلیل تنوع قالب و دیدگاه، خود میتوانند موضوع یک تحقیق جداگانه باشد.
پی نوشت:
1ـ صادق آئینهوند، علم تاریخ در اسلام، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1364.
1ـ همان، ص 13.
2ـ محسن مهدی، فلسفه تاریخ ابنخلدون، ترجمه مجید مسعودی، بنگاه نشر و ترجمه کتاب،1352، ص 170.
گفتگو با تاریخ ( مصاحبه با کیانوری - دبیر اول حزب توده ) ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی