18 خرداد 1392
درباره استاد....
مرتضی مطهری در قریة فریمان، در دوازده فرسنگی مشهد مقدس که اکنون به شهرستانی بدل شده است، دیده به جهان گشود:
«تولد اینجانب در 12 جمادیالاولی / 1338 قمری مطابق 13 بهمن / 1298 شمسی بوده است.»(1) پدرش حاج شیخ محمدحسین مطهری بود که سالها در نجف اشرف به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و پس از مدتها سیر و سفر در شهرهای عراق، عربستان و مصر به زادگاه خویش ـ فریمان ـ بازگشت و تا پایانِ عمرِ بیش از صد سال خود، در آنجا ماند. مادرش بانو سکینه دختر آخوند ملاجعفر روحانی بود که یک سال پیش از امضای مشروطیت با حاج شیخ محمدحسین مطهری ازدواج کرده، حاصل این پیوند پنج پسر و دو دختر بود و مرتضی چهارمین فرزند خانواده بود.
مرتضی اولین گامهای آموزشی خود را به سوی مکتبخانه شیخ علیقلی و نیز نزد پدر برداشت و به یادگیری قرآن و خواندن و نوشتن پرداخت. او به سال 1313 و در سن پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به مشهد مقدس شتافت و دو سال در مدرسه ابدالخان مشهد مقدمات علوم اسلامی را فراگرفت و در پی تخریب منزل پدری در فریمان توسط عمال رضاخانی مجبور به ترک مشهد و بازگشت به موطن شد و در فریمان و قلندرآباد با مطالعه کتب پدر روزگار گذراند.
او خود به تشریح اوضاع نابسامان آن سالها میپردازد و مینویسد :
«من که بچه بودم در حدود سالهای 1314 و 1315 در خراسان زندگی میکردم. افرادی اگر یادشان بیاید و در منطقه خراسان بوده باشند، میدانند که در تمام خراسان، دو یا سه معممّ بیشتر پیدا نمیشد. پیرمردهای هشتاد ساله و ملاهای شصت یا هفتاد ساله، مجتهدها و مدرسها، همه کلاهی شده بودند.»
درِ تمام مدرسههای [دینی] بسته شده بود و تقریباً درِ مسجدها به یک معنی بسته بود و هیچ کس به ظاهر باور نمیکرد که دین و مذهب دوباره زنده شود.
«در آن هنگام که پانزده ـ شانزده ساله بودم، درباره هر چیزی فکر میکردم و راضی نمیشدم الاّ تحصیل علوم دینی. آن وقتها فکر نمیکردم که با این اوضاع و احوال این چه فکری است !
.... به مشهد رفتم(2) بعد دوباره به محل خودمان برگشتم. در آنجا هم وضع، سختتر از جاهای دیگر بود. پدرم را که روحانی و پیرمردی هفتاد ـ هشتاد ساله بود، به زور کشیدند بردند و مکلاّیش کردند. او هم از پشت بام برگشت. و چون لباس روحانیت به تن میکرد، از خانه بیرون نمیآمد. اما من پاهایم را در یک کفش کرده بودم که باید به قم بروم. در آن وقت قم، مختصر طلبهای داشت که حدود 400 نفر بودند.
مادر ما اصرار داشت که به قم نروم؛ چون فکرهایی داشت(3) و میخواست ما را نگه دارد. به همین جهت، دایی(4) را که خود اهل علم بود و ده بیست سالی از من بزرگتر بود، مأمور کرد تا مرا از رفتن منصرف سازد. در سفری که با هم رفتیم، هر چه او میگفت، من جواب منفی میدادم...
مطهری در سال 1315 ـ چند ماه پس از ارتحال آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی مؤسس حوزه علمیه ـ وارد قم شد و در ضلع شمال شرقی در دالان شرقی مدرسه فیضیه مسکن گزید.
در بدو امر کتاب مطول را که در معانی، بیان و بدیع است نزد استاد خوش سخن آن روز حوزه شهید آیتالله شیخ محمد صدوقی و شرح لمعه را نیز از محضر مرحوم آیتالله حاج آقا شهابالدین نجفی مرعشی فرا گرفت.
استاد مطهری در طول دوران تلمذ از محضر امام به غیر از درس اخلاق، فلسفه ملاصدرا و عرفان را نیز از آن حکیم الهی فرا گرفت و در درس منظومه او نیز شرکت میکرد. اسفار را نیز به طرز خصوصی از ایشان فرا گرفت و افزون بر آنها یک دوره خارج اصول را هم از محضر ایشان بهرهمند شد. مطهری در جای دیگر از حضور خود در درس حکمت الهی در محضر امام خمینی چنین یاد کرده است : «آن ایام، تازه با حکمت الهی اسلامی آشنا شده بودم و آن را نزد استادی که... الهیات اسلامی را واقعاً چشیده و عمیقترین اندیشههای آن را دریافته بود و با شیرینترین بیان آنها را بازگو میکرد، میآموختم. لذت آن روزها و مخصوصاً بیانات عمیق و لطیف و شیرین استاد از خاطرههای فراموش ناشدنی عمر من است.»(5)
قدرت استعداد و فراگیری
او در مورد شخصیت و میزان توان و فراگیری مطالب علمی خود میگوید :
«افراد از نظر استعداد و یاد گرفتن و فراگیری مطالب علمی بر دو گونهاند برخی در سنین جوانی از قدرت فوقالعادهای برخوردارند و تا چند سال میتوانند به شدت بیاموزند ولی وقتی به اصطلاح پا به سن میگذارند، دیگرگویی استعداد آنها خشک میشود و فقط به هر آنچه که تا آن موقع آموختهاند اکتفا میکنند و به اصطلاح از کیسه میخورند. عموم افراد و دانشمندان از این سنخاند اما در مورد برخی مطلب طور دیگری است. یعنی همیشه دارای قدرت فراگیریاند. من از این دستهام، من امروز بیشتر از گذشته در خودم آمادگی برای آموختن احساس میکنم. من امروز دلم میخواهد که دائماً مطالعه کنم و بیاموزم و تدریس کنم و بیاموزانم. یکی از تفضلات الهی این است که در حالی که بسیاری از دانشمندان اهل نظر هر چند سال یک بار در نظریات خود تجدید نظر میکنند و به اصطلاح تغییر رأی میدهند و گاه تا آخر عمر به چندین عقیده متناوب و متضاد گرایش پیدا میکنند، من از ابتدای جوانی تا حال، حتی یک سطر هم ننوشتهام که بعداً ببینم غلط بوده است. بحمدالله هر چه از همان روزهای اول تا حالا نوشتهام و اندیشیدهام، هنوز هم بر همان عقیدهام. گاه به نوشتههای سی سال پیش خودم نگاه میکنم، میبینم که البته تکامل پیدا کرده یعنی نظری اجمالی داشتهام که اکنون آن را تفصیل دادهام و پختهتر شده; یا یک دلیل برای مطالبی داشتهام به دلیل و دلایل دیگر رسیدهام; ولی این طور نیست که ببینم چیزی گفتهام یا نوشتهام که اکنون به آن معتقد نیستم و نظرم چیز دیگری است. من این را یکی از الطاف بزرگ الهی به خودم میدانم.»(6)
و کسانی که از نزدیک با او محشور بوده و خدمات علمی گسترده او را دیده و به شخصیت علمی و روحیات معنوی وی آشنایی داشتهاند، او را به صفاتی چون «جامعیت، حضور در صحنههای سیاسی، نشر آثار گسترده و ابداع در تدوین، نثر روان، روح لطیف و شعر شناس، اهتمام فراوان به قرآن و نهجالبلاغه، شناخت دقیق سیره نبوی اطلاع از احوال عالمان پیشین، شناخت تحلیلی از تاریخ اسلام، خوی علمی، عبادت و تهجد، حریت فکری و شناخت مباحث اقتصادی زمان ستودهاند.(7) روز شخصیت علمی او بهگونهای بود که در یکی از معدود ملاقاتهای او با آیتالله خویی، معظمله او را بحر موّاج نامید.
سهم او را در پیدایش انقلاب اسلامی نیز میتوان بهطور خلاصه بدین شرح طرح نمود :
طرح ایدئولوژی اسلامی
آثار گسترده او در طرح و بحث موضوعات مختلف خود گواه این نقش بیاد ماندنی است. او خود در زمینه آثار قلمی خویش چنین مینویسد :
«.... این بنده از حدود بیست سال پیش[1332 شمسی] که قلم به دست گرفته، مقاله یا کتاب نوشتهام، تنها چیزی که در همة نوشتههایم آن را هدف قرار دادهام حل مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینة مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است. نوشتههای این بنده، برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی و برخی تاریخی است. با اینکه موضوعات این نوشتهها کاملاً با یکدیگر مغایر است، هدف کلی از همة اینها یک چیز بوده و بس.
دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است. حقایق این دین تدریجاً در نظر مردم، واژگونه شده است، و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به این نام داده میشود. این دین مقدس در حال حاضر بیش از هر چیز دیگر از ناحیة برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه میبیند. هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئیش از یک طرف، و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر از طرف دیگر، سبب شده که اندیشههای اسلامی در زمینههای مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم قرار گیرد. بدین سبب این بنده وظیفة خود دیده است که در حدود توانایی در این میدان انجام وظیفه نماید.
...این بنده هرگز مدعی نیست که موضوعاتی که خودش انتخاب کرده و دربارة آنها قلمفرسایی کرده است لازمترین موضوعات بوده است; تنها چیزی که ادعا دارد این است که به حسب تشخیص خودش از این اصل، تجاوز نکرده که تا حدی که برایش مقدور است در مسائل اسلامی «عقده گشایی» کند و حتیالامکان حقایق اسلامی را آن چنان که هست ارائه دهد; فرضاً نمیتواند جلو انحرافات عملی را بگیرد، باری حتیالامکان با انحرافات فکری مبارزه کند و مخصوصاً مسائلی را که دستاویز مخالفان اسلام است روشن کند، و در این جهت «الاهَمُّ فالاهَمُّ» را لااقل به تشخیص خود ـ رعایت کرده است...»(8)
تنوع مطالعات وی سبب شده بود که او دائماً نیازهای جامعه خود را بشناسد و به فراخور موضوع در صدد حل شبهات برآید.
مطهری پس از اندی کفایهالاصول را نزد مرحوم آیتالله سید محمد محقق داماد و خارج فقه و اصول را نیز در محضر آیاتالله سید محمد حجت کوهکمرهای و سید محمدتقی خوانساری آغاز کرد و به سال 1319 به درس خارج امام خمینی (ره) که خود بنیانش را نهاده بود راه یافت و به گفته خویش دوازده سال از خرمن فیاض آن انسان کامل بهره خاص برد.
آشنایی با نهجالبلاغه
مطهری در مورد آشنایی خود با نهجالبلاغه میگوید:
«از کودکی با نهجالبلاغه آشنا بودم و آن را در میان کتابهای مرحوم پدرم ـ اعلیالله مقامه ـ میشناختم. پس از آن، سالها بود که تحصیل میکردم، مقدمات عربی را در حوزة علمیه مشهد و سپس در حوزة علمیه قم به پایان رسانده بودم، دروسی که اصطلاحاً «سطوح» نامیده میشد نزدیک به پایان بود و در همه این مدت نام نهجالبلاغه، بعد از قرآن، بیش از هر کتاب دیگر به گوشم میخورد، چند خطبه زهدی تکراری اهل منبر را آن قدر شنیده بودم که تقریباً حفظ کرده بودم اما اعتراف میکنم که مانند همة طلاب و همقطارانم با دنیای نهجالبلاغه بیگانه بودم. بیگانهوار با آن برخورد میکردم، بیگانهوار میگذشتم. تا آنکه در تابستان سال 1320 پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم. تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهجالبلاغه آشنا کرد، او دست مرا گرفت و اندکی وارد دنیای نهجالبلاغه کرد. آن وقت بود که عمیقاً احساس کردم این کتاب را نمیشناختم و بعدها مکرر آرزو کردم کهای کاش کسی پیدا شود و مرا با دنیای قرآن آشنا سازد...»(9) «...در سال بیست [1320] که برای اولین بار به اصفهان رفتم هم مباحثة گرامیام که اهل اصفهان بود و یازده سال تمام با هم، هم مباحثه بودیم به من پیشنهاد کرد که : در مدرسة صدر، عالم بزرگی است که نهجالبلاغه تدریس میکند بیا برویم به درس او. این پیشنهاد برای من سنگین بود. طلبهای که کفایةالاصول میخواند، چه حاجت دارد که به پای تدریس نهجالبلاغه برود؟! نهجالبلاغه را خودش مطالعه میکند و با نیروی «اصل برائت و استصحاب» مشکلاتش را حل مینماید! چون ایام تعطیل بود و کاری نداشتم و به علاوه پیشنهاد از طرف هم مباحثهام بود، پذیرفتم. رفتم اما زود به اشتباه بزرگ خودم پی بردم، دانستم که نهجالبلاغه را من نمیشناختهام و نه تنها نیازمندم به فراگرفتن از استاد، بلکه باید اعتراف کنم که نهجالبلاغه، استاد درست و حسابی ندارد.»(10)
در تابستان سال 1322 مطهری آوازه حضور بیت مرحوم آیتالله بروجردی را که در بروجرد ساکن بود، شنید بدان دیار شتافت و به استفاده از محضر پرفیض او روی آورد.او سال دیگر را نیز بدین منوال به بروجرد سفر کرد و با شیوة علمی او بیشتر آشنا شد و این آشنایی به صورتی شد که وقتی آیتالله بروجردی با تلاش علمای وقت از جمله حضرت امام رحل اقامت در قم افکند، مطهری از ملتزمین رکاب علمی او گردید. بهگونهای که اگر روزی او در درس حاضر نمیشد استاد در میان خیل شاگردان غیبت او را حس مینمود و حتی نقل است که روزی آیتالله بروجردی از گذر معروف «خان» برای تدریس به طرف صحن مطهر، حضرت معصومه (س) میرفت از دور ملاحظه کرد که استاد مطهری به طرف دیگری میرود، بلافاصله از اطرافیان سؤال کردند آقای مطهری کجا میرود الان وقت درس است.(11)
آیتالله خمینی در مورد هجرت آقای بروجردی به قم به مطهری گفته بود : آقای بروجردی سی سال دیر به قم آمد و اگر سی سال قبل، آمده بود، حوزه قم از لحاظ علمی وضعی دیگر داشت.(12) چرا که او برای اولین بار اذهان را متوجه روش علمی و فقهی قدمای امامیه از قبیل صدوقین، شیخ مفید و شیخ طوسی و امثال آنان کرد. او مردی حّر و آزادیخواه و مانند همة فقهای وارسته، مخالف ستمگران و جباران بود و آرزوی عظمت اسلام و ایران و استقلال و آزادی همه مسلمین را در سر داشت. این خصایل، مطهری جوان را هر چه بیشتر به سوی او جذب میکرد و او را شیفته منش علمی و اخلاقی او میساخت.
آشنایی با مکاتب مادی جدید
«تحصیل رسمی علوم عقلی را از سال 23 شمسی آغاز کردم. این میل را همیشه در خود احساس میکردم که با منطق و اندیشه مادیین از نزدیک آشنا گردم و آرا و عقاید آنها را در کتب خودشان بخوانم. دقیقاً یادم نیست، شاید در سال 25 بود که با برخی کتب مادیین که از طرف حزب توده ایران به زبان فارسی منتشر میشد و یا به زبان عربی(13) در مصر مثلاً منتشر شده بود آشنا شدم. کتابهای دکتر تقی ارانی را هر چه مییافتم به دقت میخواندم و چون در آن وقت به علت آشنا نبودن با اصطلاحات فلسفی جدید، فهم مطالب آنها بر من دشوار بود، مکرر میخواندم و یادداشت برمیداشتم و به کتب مختلف مراجعه میکردم، بعضی از کتابهای ارانی را آن قدر مکرر خوانده بودم که جملهها در ذهنم نقش بسته بود...»(14)
آشنایی با علامه طباطبائی
علامه سید محمدحسین طباطبایی (ره) در سال 1325 به قم مهاجرت کرد و در این شهر گوشه انزوا طلبیده و تنها به بحث مختصری در زمینه فلسفه اکتفا کرده بود. در این زمان مطهری نیز در طبقه فوقانی مدرسه فیضیه مطول تفتازانی را که از استادش، شهید صدوقی فرا گرفته بود تدریس میکرد و چون ادبیاتش مورد ستایش بود، درسش نیز مورد استقبال قرار گرفت. بعدها شرح مطالع در منطق و شرح تجرید در علم کلام و رسایل و کفایه در علم اصول و مکاسب در فقه و شرح منظومه و اسفار در حکمت را نیز تدریس کرد. بهگونهای که از اساتید برجسته حوزه به شمار میرفت. او در قبال پیشنهاد یکی از دوستانش مبنی بر شرکت در درس شفای بوعلی که توسط علامه طباطبائی آغاز شده بود با بیاعتنایی، میگوید :
«تدریس کتاب شفا از عهدة هر کسی برنمیآید. این آقا هم گمان نمیکنم بتواند «شفا» را درس بدهد.»(15)
اما با اصرار دوستش در سال 1329 به درس علامه میرود و در همان جلسه اول مجذوب او میشود و بعدها میگوید:
علامه صاحب کشف و شهود است و خیلی از مسائل را از طریق کشف به دست میآورد.(16) او علاوه بر شرکت در درس عمومی علامه در جلسه درس خصوصی دیگر استاد نیز که شبهای پنجشنبه و جمعه تشکیل میشد شرکت میجست که حاصل این درس تدوین کتاب ارزشمند اصول فلسفه و روش رئالیسم است. این جدای از شرکت در جلسه تفسیر قرآن بود که در آن روزگار مرسوم نبود و حاصل آن جلسات هم کتاب تفسیر المیزان بود که به تعبیر استاد مطهری :
«اصولاً بیشتر مطالبی را که در کتابها و نوشتههای خودم دارم ریشههایش را از علامه طباطبائی و خصوصاً از المیزان گرفتهام.»(17)
و البته این ارادت به علامه ـ که بعدها در پی ذکر نامش کلمه روحی فداه را میافزود ـ مانع از آن نبود که به نقد نظریات استاد بپردازد و با صراحت بگوید که من این مطلب را از علامه طباطبائی نمیپذیرم و در اینجا نظر خودم چنین است.(18) حضور استاد مطهری در درس استاد علامه طباطبایی (رض) حضوری عالمانه و بسیار مفید و سازنده بود و دقت و هوش و زیرکی او نه تنها حاضران را به وجد و حال میآورد بلکه خود استاد علامه را آن چنان بر سر شوق میآورد که میگوید :
«... مخصوصاً مرحوم مطهری یک هوش فوقالعادهای داشت و حرف از او ضایع نمیشد. حرفی که میگفتیم میگرفت و به مغزش میرسید. علاوه بر مسأله تقوا و انسانیت و جهات اخلاقی ـ که انصافاً داشت. یک هوش فراوانی هم داشت و هر چه میگفتیم هدر نمیرفت، مطمئن بودم که هدر نمیرود. این عبارت، عبارت خوبی نیست، بنده وقتی که ایشان به درسم میآمدند حالت رقص پیدا میکردم از شوق و شعف، به جهت اینکه انسان میداند هر چه بگوید هدر نمیرود و محفوظ است...»(19)
ازدواج
مطهری تابستان سال 1331 به مشهد مقدس مشرف میشود و سپس راهی فریمان؛ او پس از مشورت با والدین با دختر آیتالله روحانی که از علمای وارسته خراسان بود ازدواج نموده، به اتفاق همسر جوان خود به قم باز میگردد. سپس در خانهای اجارهای و با فروش کتاب و شهریه خیلی ناچیز زندگی جدیدی را آغاز میکنند.
مهاجرت به تهران
حمایتهای بیدریغ او از امام خمینی که طرح اصلاحی برای سامان دادن به سازمان روحانیت را ارائه کرده و با شکست مواجه شده بود همراه با عامل فقر در زندگی، استاد را مجبور به جلای موطن علمی و تحقیقی خود کرد. او خود نزدِ یکی از دوستانش چنین درد دل کرده است:
«براثر شکست طرح آقای خمینی برای اصلاح حوزه که من هم از فعالان آن و شاگرد ایشان بودم، از اطرافیان آیتالله بروجردی ضربه خوردم. اطرافیان، طوری مرا از نظر آقای بروجردی انداخته بودند که هر چه کردم مرا احضار کند تا حضوراً عرایضم را عرض کنم، نتیجهای نگرفتم. حتی روزی نامهای نوشته و در آن عرض کرده بودم در کجای دنیا رسم است که درباره کسی حکم غیابی صادر کنند؟ چیزهایی که به شما گفتهاند، بنده را احضار کنید که توضیح بدهم تا رفع هرگونه سوءتفاهم شود. نامه را دادم به آقای منتظری که هم مباحثه بودیم او نزد آیتالله بروجردی آمد و رفت داشت و گفتم در یک فرصت مناسب به دست ایشان بدهد. آقای منتظری گفت : «دادم نگرفت» ناچار به تهران آمدم... علت بیرون آمدنم از حوزه این بود و از آن موقع تاکنون به جرم ارادت به آقای خمینی نزد خودی و بیگانه صدمه دیدهام و میبینم. تا وضع ما روحانیان و آقایان مراجع چنین باشد، این قضایا هم هست باید تحول اساسی در حوزه به وجود بیاید که چهار نفر کم مایه نتوانند این طور با سرنوشت افراد بازی کنند و سد راه خدمات ارزنده به اسلام و مسلمین باشند.»(20)
شرکت در امتحان دورة مدرسی معقول و منقول
پس از ورود به تهران در امتحانات اولین دورة مدرسی معقول و منقول شرکت کرد. او با ورود به تهران ابتدا در مدرسه مروی به تدریس شرح منظومه، شرح اشارات و شفا رو آورد و حدود بیست سال در این مدرسه به تربیت طلاب و محققین علوم و فرهنگ اسلامی توفیق یافت.
اولین اثر علمی او نیز در سال 1332 با نام اصول فلسفه و روش رئالیسم شکل گرفت کتابی که به تعبیر علامه طباطبائی : «مجملات... و مقالههای فشرده بود و ما میخواستیم باز شود مطلب روشن شود و کسی که این معنی را بتواند برعهده بگیرد مرحوم آقای مطهری بود. شروع کرد و به بهترین وجهی هم از عهده برآمد. این است که ما دو دستی به او میدادیم که حل کند و حل هم کرد. آن مقداری که نوشته قابل توجه است و خودش هم صاحب نظر بود.»(21)
تدریس در دانشگاه
سال 1333 آغاز تدریس آزمایشی او بود که خوش درخشید و سرمنشأ خیرات و برکات فراوانی برای عرصه اصول فلسفه و معارف اسلامی شد. مقالات او در مجلات و نشریات توجه هر خوانندهای را به خود جلب میکرد از آن جمله همکاری او در نشریه وزین مکتب تشیع که در آن روزگار به همت چند طلبه آگاه و مبارز راهاندازی شده بود و البته براثر فشار رژیم دوام نیاورد و عمری کوتاه داشت. نقل است که او برای هر جلسه تدریس و منبر خود ساعتها مطالعه میکرد و اگر ندرتاً موفق به مطالعه نمیشد در آن روز بر کرسی تدریس نمینشست و یا از پله منبر بالا نمیرفت. اولین جلسه تفسیر قرآن او نیز در همان سالهای اولیه ورود او به تهران و در انجمن اسلامی دانشجویان آغاز شد.
از سال 1337 با شرکت در جلسات انجمن اسلامی پزشکان و ایراد بحثهای اعتقادی حساس، به پاسخگویی نسل تحصیل کرده توفیق یافت و از این رهگذر و در طول بیست سال موضوعاتی چون توحید، نبوت، معاد، مسأله حجاب، بردگی از نظر اسلام، صلح امام حسن (ع)، امام صادق (ع) مسأله خلافت، مسأله ولایتعهدی امام رضا(ع)، پرورش جسم و استعداد عقلانی، عوامل تربیت اسلامی، فطرت، ربا، بانک و بیمه و... را در آن انجمن به بحث گذاشته، به پرورش نفوس مستعده در آن جمع همت گماشت. در عین تدریس اسفار و ارائه بحثهای کلامی کلان در پی اطلاع از نیاز جوانان و نوجوانان در سال 1339 جلد اول داستان راستان را منتشر کرد و جلد دوم آن نیز در سال 43 با استقبال مواجه شد و بعدها نیز از طرف یونسکو جایزهای بدان تعلق گرفت.
سفرهای تبلیغی
همزمان با تحصیل در ایام تبلیغی به همراه سایر همراهان دست به سفرهای تبلیغی زده راهی مناطق مختلف کشور میشد. سفر به اراک، همدان، اصفهان و نجفآباد از آن جمله بود.
تابستان سال 1326 که برای زیارت پدر و مادر به فریمان رفته بود از حسن اتفاق، استادش امام خمینی نیز به مشهد مشرف شد و این بهانه میشد که وی را به فریمان دعوت کند و چند روزی در خانه پدری از استاد خود پذیرایی کرده و محبت قلبی خویش را به او بیش از پیش بنمایاند.
مجله زن روز
استاد مطهری در سال 1345 ابراهیم مهدوی در مجله زن روز مطالبی در مورد حجاب و زن نوشت که استاد بدون پروا از اینکه دیگران چه خواهند نوشت و چه خواهند گفت با انتشار یک سلسله مقالات در همان مجله پاسخ یاوهگوییهای آن فرد را داد و بعدها همان مقالات را با عنوان «نظام حقوق زن در اسلام» منتشر کرد که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
مقابله با ناسیونالیسم منفی
در موقعیتی که رژیم شاهنشاهی بیشترین تکیه را بر رواج ناسیونالیسم داشت و ارزشهای ناسیونالیستی را در کشور از سطح خانواده تا دانشگاه رواج میداد و گروههای چپ هم بر این مسئله تکیه میکردند و در این زمینه نقطه مشترکی با رژیم شاهنشاهی داشتند، او متوجه خطرات رشد این احساسات ناسیونالیستی شد و کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را نوشت و نشان داد که اسلام و ایران در فرهنگ ملی و اسلامی ما دو مقوله جدا از هم نیستند و همه چیزهایی که ما به آنها افتخار میکنیم، نشأت گرفته از اسلام است.(22)
فعالیتهای سیاسی ـ مبارزاتی
فدائیان اسلام
با سقوط دیکتاتوری رضاخانی و فرار او از کشور در شهریور 1320 ایران چونان زمین خلاصی یافته از زمستان سرد، تنفس بهاری خویش را آغاز کرد و موج آزادیخواهی در کشور دوباره نضج گرفت و بارزترین و شورانگیزترین حرکت سیاسی توسط جوانانی مخلص که بعدها نام فدائیان اسلام بر خود نهادند صورت گرفت و مطهری هم دور و نزدیک این حرکت را دنبال میکرد و گاه از آنان پشتیبانی و زمانی به نقد برخوردهای تند آنان مینشست و آنان را به تسلیم و خضوع در برابر مرجعیت بزرگ شیعه فرا میخواند.
دعوتنامه شاه
شاه گفته بود که اساتید دانشگاه جمع بشوند و راجع به مواد انقلاب سفید نظریاتی بدهند و اگر انتقاداتی دارند بکنند، در همین رابطه هم آقای مطهری را دعوت کرده بودند و نامه تهدیدآمیز بود که اگر نیایید چنین و چنان میشود، و ایشان گفتند من نمیروم هر چه میخواهد بشود.(23)
با شروع نهضت روحانیت در سال 41 به رهبری امام خمینی مطهری نیز از جان و دل به تقویت مواضع امام پرداخت و بهای آن را نیز در شب عاشورای سال 42 پس از بازگشت از سخنرانی در خیابان پیروزی پرداخت و به اسارت عوامل رژیم شاه درآمد.
همسر استاد میگوید :
«شب عاشورایی بود که ایشان سخنرانی عجیبی کرده بودند و به منبریها گفته بودند که باید واقعیت را بگویید و در مقابل هر نوع حادثه و گرفتاری بایستید. بعد از سخنرانی بود که نیم ساعت بعد از نیمه شب ایشان به منزل آمدند. منزل ما یک حیاط 100 متری در کوچه دردار بود. آن روز بچهای دوماهه نیز داشتم ایشان طبق معمول که یک ذرّه پنیر یا کره میخوردند همان شام مختصر را از من طلب کردند و من رفتم شام بیاورم. در زدند و استاد برای باز کردن در به طرف حیاط رفتند. آنها دائم مطهری را میکشیدند و ایشان میخواستند لباس عوض کنند ولی اجازه نمیدادند. من آمدم جلو ایشان به من گفتند : «لباسهای مرا بیاور» در جیب قبای ایشان پُر بود از اعلامیه و دفتر تلفن و مدارک من فوراً رفتم و قبای دیگری برای ایشان آوردم.
آن شب ایشان را دستگیر کردند و نزدیک به دو ماه زندانی بودند. وقتی آزاد شدند در اولین دیدار با من، خندیدند و گفتند : اگر کار تو نبود و آن قبا را عوض نکرده بودی رازهای ما کشف شده بود. تو خیلی زرنگی کردی.» پاکروان رئیس وقت ساواک، در مورد بازداشت استاد، خطاب به دادستان ارتش مینویسد :
«مرتضی مطهری فرزند محمد حسین... در تاریخ 15/3/42 به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت دستگیر و در حال حاضر در زندان شهربانی کل کشور بازداشت میباشد. علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به صدور قرار بازداشت مشارالیه اقدام مقتضی معمول و نتیجه را به این سازمان اعلام نمایند.»
علیرغم جو موجود، تنگی جا در زندان و شرایط غیرقابل تحمل فضای حاکم بر بازداشتگاه 65 زندانی که همه از علما و مبلغان برجسته کشور بودند روزگار را بر خود تنگ نکرده و با تشکیل نشستهای دوستانه علمی و فکاهی اوقات زندان را برخود گوارا مینمودند.
فشار مردم و مهاجرت علمای درجه اول بلاد ایران به تهران سبب شد که روحانیون زندانی پس از تحمل 40 روز حبس از زندان آزاد گردند. استاد مطهری روز 26 تیر 1342 آزاد گردید.
همکاری با هیئتهای مؤتلفه اسلامی
مشارکت او در شکلگیری هیئتهای مؤتلفه که در آن روزگار نقش چشمگیری در سازماندهی تظاهرات و فعالیتهای سیاسی و پخش اعلامیههای امام در سراسر کشور را داشت قابل توجه است و به فرمان رهبری نهضت استاد مطهری به همراه دکتر بهشتی و حجج اسلام انواری و مولایی و غفوری شورای فقهای مؤتلفه را تشکیل داده و در تدوین ایدئولوژی گروه نقش اساسی را ایفا مینمایند. کتاب «انسان و سرنوشت» او محصول تدریس در این جمع است.
ساواک در 20/4/1344 و در بازجویی از یکی از اعضای هیئتهای مؤتلفه از تدوین جزوهای تحت عنوان انسان و سرنوشت که جهت تدریس در هیئتهای مؤتلفه تنظیم شده بود آگاه میشود.
پس از تبعید رهبری نهضت مسئولیت مطهری صد چندان شد و لذا در دوران 16 ساله مبارزات روحانیت به جوابگویی به شبهات و سمپاشیهای دو جبهة راست (سلطنت طلب) و (چپ) و جلوگیری از ایجاد یأس در مبارزات طلاب و دانشجویان و سایر مبارزان پرداخت.
حسینیه ارشاد
بنیان نهادن حسینیه ارشاد در سال 1346 نیز از جمله شیوههای نوین مبارزه فرهنگی او در اوج غربت دین و دینداری بود که البته برای او پایان غمانگیزی داشت :
«مرحوم استاد بنیانگذار حسینیه ارشاد بودند. در آن روزی که تبلیغ اسلامی جز روضهخوانیها آن هم به صورت ناقص وجود نداشت و مرکزی هم برای تبلیغ اسلام به صورت صرفاً تبلیغ و با توجه به انگیزههای تازه اسلامی یافت نمیشد، ایشان به این فکر افتادند که مرکزی برای این گونه تبلیغات باید بوجود بیاید. و چون فردی بود که شدیداً معتقد به اهل بیت بود و علاقهمند به نام و یاد خاندان پیامبر اسلام نام آنجا را حسینیه گذاشت.»(24)
در پی برخی خودسریهای مدیر داخلی حسینیه ارشاد، استاد مطهری در سال 1349 مجبور به ترک حسینیه گردید. بخشی از پایان غمانگیز ماجرای حسینیه ارشاد را بخوانید :
«در سال 49 یک مسئلهای پیش آمد، بین آقای مطهری و آقای میناچی و آن به این صورت بود که آقای میناچی که به عنوان مدیر داخلی حسینیه انتخاب شده بود، عملاً دست آقای مطهری و دیگران را از همه کارهای داخلی حسینیه کوتاه کرده بود. انتخاب سخنران، انتخاب مجلس، جلسات گوناگون و چاپ و نشر. آقای مطهری میگفت خوب اینکه نمیشود، ما یک مؤسسه را بوجود آوردهایم مردم اینجا را متعلق به ما میدانند ما ندانیم اینجا کی سخنرانی میکند یا مثلاً چه موقع کتابش میخواهد چاپ بشود یا چه مطالبی گفته میشود. استاد مطهری جزء هیئت امنای سه نفره بود و در مقابل، میناچی به اعتراضهای ایشان اعتنایی نمیکرد. این بود که عملاً آقای مطهری فریادش به جایی نمیرسید... آقای مطهری به عنوان اعتراض گفتند تا وقتی که ایشان خودسرانه در حسینیه کار بکند من نمیتوانم در حسینیه باشم و من عملاً کنارهگیری خودم را از حسینیه اعلام میکنم تا همه بدانند که من نیستم...»(25)
مطهری در اوج اختناق حاکم بر کشور در پاسخ مراجعین برای امر تقلید همگان را به تقلید از امام ارجاع میداد. او در جایی گفته بود :
«ایشان از لحاظ علمی ابتکاراتی در فقه دارند که مخصوص خودشان است. اگر تا ده سال دیگر خداوند این آقا را زنده نگه دارد، تحولی در ایران به وجود خواهد آمد.»(26)
یا در پاسخ دیگری گفته بود :
«در درجه اول آقای خمینی. به نظر من در بودن آقای خمینی بیانصافی است که از کس دیگری تقلید کنید... تقلید از حاج آقا روحالله لذت دیگری دارد.»(27)
وکالت از سوی امام خمینی در سال 1347
استاد مطهری از سوی امام خمینی اجازه در امور حسبیه شرعیه را دریافت نمود. متن این اجازه نامه بدین شرح است :
«بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین، والصلوه والسلام علی محمد و آله الطاهرین و لعنةالله علی اعدائهم اجمعین. و بعد، جناب مستطاب عماد العلمأالاعلام و حجتالاسلام آقای حاج شیخ مرتضی مطهری ـ دامت افاضاته ـ مجازند در امور حسبیه و شرعیه که در عصر غیبت ولی امر ـ عجلالله تعالی فرجه ـ از مختصات فقیه جامعالشرایط و منوط به اذن اوست : «فلهالتصدی لما ذکر مع مراعاة الاحتیاط» و نیز مجازند در اخذ سهم مبارک امام ـ علیهالسلام ـ و صرف نصف آن را در مواردی که برای علو اسلام و ترویج احکام مقدسه و تشیید مبانی دین حنیف مفید است و ایصال نصف دیگر را نزد حقیر برای صرف در حوزههای مهمه اسلامیه. و وکیل هستند در دستگردان نمودن و امهال به مقدار صلاح و اخذ و صرف و ایصال به نحوی که مذکور گردید.
«و اوصیه ـ ایدهالله تعالی ـ بما اوصی به السلف الصالح من ملازمة التقوی و التجنب عنالهوی و التمسک بعروةالاحتیاط فیالدین و الدنیا و ارجو من جنابه ان لاینسانی من صالح دعواته» والسلام علیه و علی اخواننا المؤمنین و رحمةالله و برکاته. به تاریخ 24 شهر ذیالحجة الحرام 1388 روحالله الموسوی الخمینی»(28)
کمک به فلسطین
در سال 1349 به خاطر صدور اعلامیهای با امضای ایشان و حضرت علامه طباطبائی و آیتالله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد به ساواک احضار شد. این در حالی بود که ساواک چند روز پس از اطلاع از صدور این بیانیه دستور کنترل 24 ساعته و شنود تلفن استاد را صادر کرده بود.(29) در سندی از ساواک چنین میخوانیم:
از : 316 تاریخ : 3/9/49
گزارش
درباره : شیخ مرتضی مطهری شغل واعظ
محترماً معروض میدارد :
بهطوری که خاطر عالی مستحضر است چندی قبل سه نفر از روحانیون افراطی تهران و قم به اسامی شیخ مرتضی مطهری، سید ابوالفضل موسوی زنجانی و محمدحسین علامه طباطبائی با انتشار اعلامیههایی از مردم درخواست کردند به منظور کمک به آوارگان فلسطین کمکهای نقدی خود را به حسابهایی که از طرف آنان در بانکهای ملی ایران، صادرات و بازرگانان باز شده واریز نمایند. در اجرای اوامر صادره چندین بار با شیخ مطهری تماس حاصل و به وی توصیه شد با توجه به اینکه وجوه مذکور از طریق سفارتخانههای عربی فرستاده میشود به مصرف حقیقی نمیرسد. اصلح است در ایران صرف کارهای خیر از قبیل تأسیس مدرسه، مسجد و مؤسسات خیریه برسد یا در اختیار جمعیت شیروخورشید سرخ قرار گیرد تا از این طریق در امور عامالمنفعه خرج شود : نامبرده اظهار داشته وظیفه شرعی آنان حکم میکند وجوهی که از طرف مردم به عنوان امانت در حسابهای آنان واریز شده به فلسطین فرستاده شود و چنانچه در جایی غیر از محل مورد نظر مردم صرف شود متهم به خیانت در امانت خواهند شد لذا از اجرای خواسته ساواک معذور است. چون مشارالیه در دفعات قبل با جسارت تمام از انجام دستور سرپیچی میکرد لذا در آخرین بار شدیداً به وی اخطار شد چنانچه این وجوه به خارج از کشور فرستاده شود به اتهام خیانت به مملکت تحت پیگرد قرار خواهد گرفت لذا قول داد از ارسال پول مذکور به عنوان آوارگان فلسطین خودداری نماید.
با عرض اینکه مراتب به ساواک تهران اعلام گردید و خواسته شد با تمام امکانات از مطهری و ابوالفضل موسوی مراقبت نمایند که چنانچه قصد ارسال وجوه موصوف را به فلسطین دارند قبل از اجرای تصمیم خود مراتب را اعلام نمایند تا تصمیم مقتضی اتخاذ شود. مراتب جهت استحضار معروض گردید.
رونوشت به پروندههای ابوالفضل زنجانی و محمدحسین علامه طباطبایی ضمیمه شد. در پرونده مرتضی مطهری بایگانی شود. 5/11/49
برابر نظریه اقدام شود. 20/10
در سندی دیگر با عنوان : «جمعآوری وجه جهت سازمان الفتح» اداره کل سوم در تاریخ 31/2/49 با تنظیم خلاصه سابقه استاد مطهری چنین مینویسد :
«الف ـ شیخ مرتضی مطهری فرزند حسین شغل استاد دانشکده الهیات، از روحانیون افراطی و طرفدار نهضت به اصطلاح آزادی است که در تاریخ 15/3/42 به اتهام اقدام بر ضد امینت داخلی کشور دستگیر و در تاریخ 26/4/42 از زندان آزاد و سرانجام قرار منع پیگرد درباره وی صادر شده است. شخص مذکور مدتی بجای سید محمود طالقانی در مسجد هدایت نماز جماعت برگزار مینموده و همواره در گفتار و مذاکرات خود مطالب تحریک آمیز و انتقادی بیان مینماید که از جمله در تاریخ 31/4/43 به طور خصوصی اظهار داشته مردم بس که مبارزه کردند و نتیجه نگرفتند خسته شدند و همگی مأیوسند مخصوصاً جبهه ملی که روی همین اصل عقب نشینی کرد و سران نهضت آزادی هم تنها روی ایمان آنها بود که ایستادگی کردند. وظیفة ما روحانیون و وعاظ است که نگذاریم مردم از مبارزة خود ناامید شوند بلکه باید آنها را امیدوار سازیم و روحیة آنان را تقویت کنیم. مشارالیه روز 17/7/48 ضمن سخنرانی در حسینیه ارشاد مطالبی در مورد نهضت آزادیبخش اسلام ایراد و افزود: با شعار زنده باد و مرده باد نمیتوان آزاد شد و آزادی معنوی با آزادی اجتماعی همراه است. اسلام گفته است هیچکس در اجتماع نمیتواند برتر و بهتر از دیگری باشد و قرآن این حق را داده که اگر کسی دارای قدرت شد و بر ضعیف ستم نمود و قوانین اسلامی را نادیده گرفت او را از مقام خود به زیر بکشند و حق خود را از وی بگیرند. سپس اضافه کرده چرا مردم از یک مقامی که در رأس قرار دارد با نام و القاب ستایش کننده او را صدا میکنند؟ فقط خداست که بایستی مورد ستایش قرار گیرد.
نامبرده روز 10/9/48 در سالن امتحانات کوی دانشگاه تهران تحت عنوان انسانیت در مکتب علی صحبت و اظهار نموده: استعمارگران غربی میکوشند تا ما را در قید و بند اسارت نفس خود نگهداشته و حس آزادیخواهی و آزادی طلبی را از ما سلب کنند.»
و لذا سپهبد ناصر مقدم ذیل این خلاصه سابقه مینویسد :
«صلاحیت استادی ندارد به اداره کل 4 منعکس گردد. 3/3/49»
گزارشگران ساواک از شرکت او در سمینار دبیران علوم دینی که از تاریخ 11/5/49 به مدت پنج روز در باشگاه فرهنگیان مشهد تشکیل شده بود جلوگیری کرده و اظهارات او را تحریکآمیز و برخلاف مصالح کشور دانسته مینویسند :
«او اظهار داشته که این سمینار جنبه تشریفاتی دارد نه جنبه دینی برای اینکه تمام دستگاههای دولت در این مملکت با دین مبارزه مینمایند و مردم را به بیدینی دعوت میکنند. [مطهری] نسبت به نثار تاج گل بر پیکر رضاشاه اعتراض کرده و گفته آیا دبیران علوم دینی هم باید بتپرست باشند.»
پس از ارسال این گزارش به مرکز که طی آن خبر از اقدام جهت برکناری شهید مطهری از سمت استادیاری دانشکده الهیات میدهد، ناصر مقدم مقام عالی امنیتی ذیل گزارش مینویسد :
«تحت مراقبت قرار گیرد.»(30)
رد صلاحیت او توسط ساواک
علاوه بر شنود تلفنی منزل استاد، خشم ساواک از اقدام او برای کمک به فلسطینیانِ فروکش نکرده، با ارسال چند نامه به مراکز ذیربط از جمله دانشگاه تهران مینویسد:
«آقای شیخ مرتضی مطهری دانشیار دانشگاه تهران صلاحیت تدریس در دانشکده الهیات و سایر دانشکدهها را ندارد. 9/7/49»(31)
ساواک تمامی منابر وعظ و خطابههای استاد را هر چه بیشتر تحت نظر گرفته، با گماشتن منابع متعدد آنی از فعالیتهای او چشم نمیپوشید:
«بعدازظهر روز 18/5/50 در مسجد هدایت ... شیخ مرتضی مطهری بالای منبر رفت و ... گفت : «باید از ایمان مثل جواهر مواظبت نمود اگر غرب صنعت و پول دارد کشور ما هم معنویات دارد شما جوانها فکر میکنید خارجیان فقط در فکر بردن نفت و ذخایر زیرزمینی ما هستند اما آنها با معنویت شما نیز سرو کار دارند وقتی که ملتی ایمان نداشته باشد غالب شدن بر آن ملت آسان است و سپس درباره علت شکست اسپانیای مسلمان که بر اثر عیاشی ملت اسپانیا در زمان قدیم به وقوع پیوسته صحبت کرد.»(32)
با ارسال گزارش سخنرانی او در مسجد الجواد که پیرامون تقیّه بحث کرده و گفته بود : «تقیّه در اسلام یعنی مبارزه زیرزمینی نه اینکه طوری عمل کنید که باعث راحتی شود.» بلافاصله ناصر مقدم عکسالعمل نشان داده، به ساواک تهران دستور میدهد که فعالیتهای او را تحت نظر بگیرند و مسافرتهای تبلیغی او را اطلاع دهند و اعمال و رفتارش تحت مراقبت کامل باشد.(33) فشار ساواک به گونهای افزایش مییابد که دستور مراقبت از سخنرانی او در دانشکده الهیات مشهد که به دعوت رئیس دانشکده صورت گرفته بود نیز صادر میشود.(34)
سال 1352 را نیز استاد مطهری با فشار عناصر ساواکی و کنترل منابع ساواک پشت سر میگذارد حتی از سخنرانیهای او در مسجد جاوید نیز مورد حساسیت ساواک قرار گرفته و دستور بررسی مجدد داده میشود و از ساواک تهران و شمیرانات خواستار مراقبت بیشتر از او میشوند. با اطلاع از انتشار کتاب عدل الهی استاد مطهری، خواستار ارسال یک نسخه از آن کتاب برای اداره کل امنیت داخلی میشود.(35)
سخنرانی به شرط احضار
منابع ساواک به اطلاع مقامات عالیرتبه ساواک میرسانند که به دعوت دانشجویان قرار است مرتضی مطهری در روزهای 5 و 6 و 7 و اسفند ماه 1352 در مسجد دانشگاه ملی به ایراد سخن پردازد.
ثابتی که اینک پست سابق ناصر مقدم را اشغال کرده و مدیرکل اداره سوم شده است در پاسخ این استعلام مینویسد:
«سخنرانی نامبرده بالا در مسجد دانشگاه موصوف مشروط به احضار و توجیه مشارالیه مبنی بر اینکه از اظهار مطالب تحریکآمیز خودداری نماید، میباشد.»(36)
مراقبت از استاد در سال 53 نیز ادامه مییابد. و کمترین موضعگیری او نیز به مرکز گزارش میشود: به سند زیر توجه بفرمایید :
«تاریخ : 18/1/53
موضوع : مرتضی مطهری
یاد شده از اینکه نماز جماعت سید علی خامنهای را در مشهد تعطیل کردهاند به شدت ناراحت شده و اظهار داشته همه مراکز حساس را که اثری دارد میبندند ... انسان متحیر میماند چه کند و چه بگوید وی گفت سید علی خامنهای از نمونههای ارزندهای است که برای آینده موجب امیدواری است و در این مدت کوتاه در مشهد کارهای پرثمری انجام داده که یکی از آنها جمع کردن جوانان روشنفکر و بیدار بوده و به همین جهت وی مورد توجه خمینی هم واقع شده و خمینی دستور داده که هواخواهان وی خامنهای را حمایت کنند.»
موسی صدر پایگاه امیدبخش
گزارشگران ساواک در خرداد 53 گزارش دادند که مطهری در دانشکده الهیات از سیدموسی صدر تمجید و از اینکه در مصاحبههای خود اوضاع ایران را برای روزنامههای معروف جهان تشریح کرده او را شجاع و آزادمرد میخواند وی گفت :
«صدر اکنون یکی از پایگاههای امیدبخش است زیرا جوانانی که از ایران خود را نجات میدهند میتوانند به وی پناه ببرند و نیز واسطهای مورد اعتماد است برای رساندن پول به خمینی. مطهری افزود : اکنون تمام راهها را به روی ما بستهاند باید برای بیداری افکار و هدایت جوانان راههای دیگری انتخاب کنیم و نگذاریم جوش و خروشها یکباره خاموش شود و من فکر میکنم که چه راهی را باید در پیش بگیریم و هنوز فکرم به جایی نرسیده است!»(37)
سخنرانی در جندی شاپور ممنوع
در مهرماه سال 1353 بود که دانشجویان دانشگاه جندی شاپور آبادان استاد مطهری را برای سخنرانی دعوت مینمایند؛ لیکن پرویز ثابتی دستور مخالفت با برپایی سخنرانی او را میدهد.(38)
مدتی کوتاه از این ماجرا نگذشته که ثابتی نامه زیر را به ساواک تهران ارسال داشته که حاکی از نگرانی شدید ساواک و دلخوری از فعالیتهای استاد مطهری میباشد:
«تاریخ : 9/8/53
گزارشهای واصله حاکی از آن است که نامبرده بالا از مدتی قبل فعالیتهای خلافی را از جمله ایراد مطالب نامناسب و تحریکآمیز در محافل دانشجویی مشهد و سمپاشی در بین پارهای از معاشرین خویش دنبال مینماید. علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید یاد شده را احضار و ضمن دادن تذکرات شدید، به وی تفهیم نمایند در صورتی که به رویه کنونی خود ادامه دهد، علاوه بر آنکه صلاحیت تدریس در دانشگاه را نخواهد داشت، تصمیمات شدیدی دربارهاش اتخاذ خواهد شد. به علاوه کماکان از اعمال و رفتار و منابر مشارالیه مراقبت به عمل آورده نتایج حاصله را مرتباً اعلام دارند. مدیرکل اداره سوم ـ ثابتی»
حادثه فیضیه در سال 1354
در پی تظاهرات طلاب علوم دینیه در 15 خرداد ماه 1354 در مدرسه فیضیه قم که به پاسداشت قیام 15 خرداد 1342 انجام یافته بود ساواک در روز 17 خرداد با اعزام گارد شاهنشاهی و یورش مسلحانه به مدرسه فیضیه به سرکوب شدید طلاب پرداخته جمع کثیری را شدیداً زخمی و تمامی طلاب حاضر در مدرسه را که حدود 400 نفر میشد پس از ضرب و شتم شدید به زندان اوین منتقل و مدرسه فیضیه را نیز تعطیل نمود. از سوی دیگر درصدد شناسایی عاملین و محرکین برآمد در این راستا استاد مطهری را نیز مورد مراقبت بیشتر قرار داده و او را نیز جزء محرکین این واقعه قلمداد مینماید:(39) او مدت کوتاهی در زندان انفرادی بسر برد. از سال 1349 تا 1351 برنامههای تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهای خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد میکرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید و در حدود سال 1353 ممنوعالمنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
فراخوان به ساواک
در اردیبهشت سال 1349 و به دنبال نشر اعلامیة «گامی دیگر در راه تشدید غارتگری» که علیه سرمایهگذاری خارجیها منتشر شده بود، عوامل ساواک در منطقهای خلوت از استاد میخواهند که جهت انجام پارهای مذاکرات همراه آنان به ساواک برود. استاد از رفتن استنکاف کرده، میگوید : فقط مأمورین انتظامی میتوانند وی را جلب نمایند. نیروهای ساواک با دستپاچگی اعلام میدارند که هدف آنها جلب و بازداشت او نیست بلکه منظور انجام مصاحبهای است در محیطی کاملاً دوستانه. باز استاد از همراهی با آنان سرباز میزند. لذا فردای آن روز ساواک با منزل استاد تماس تلفنی گرفته و چون استاد در منزل نبوده است، پیام میدهند که به ساختمان شماره 6 ساواک مراجعه کند. استاد باز از مراجعه به آن محل خودداری میکند. در شهریورماه همان سال مجدداً اسناد ساواک خبر از احضار او به ساختمان شماره 6 جهت ادای پارهای توضیحات میدهد. در حالی که پیش از آن مقدم رئیس امنیت ساواک به رئیس ساواک تهران اعلام کرده بود:
«چون در نظر است که جهت نامبرده تضییقاتی فراهم گردد، علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید با تمام امکانات موجود از مشارالیه مراقبت و نتایج حاصله را مستمراً به این اداره کل اعلام دارند تا به موقع دربارهاش تصمیم مقتضی اتخاذ گردد.»
در ابتدای سال 1350 و پس از تعطیلات اولیة سال نو، ساواک تهران از ساواک شمیران چنین میخواهد:
«چون تیمسار ریاست معظم ساواک مقرر فرمودهاند اعمال و رفتار نامبردة بالا دقیقاً تحت مراقبت قرار گیرد، علیهذا دستور فرمایید ضمن مراقبت از منابر وی تا حدود امکان در جریان کلیه فعالیتهایش بوده و هر وقت قصد خروج از تهران را داشت مراتب را با تعیین تاریخ حرکت و مقصد مشارالیه سریعاً گزارش نمایید که چگونگی به ستاد منعکس شود.»
جشنهای 2500 ساله
در جریان برگزاری جشنهای 2500 ساله که طی آن رژیم شاه به ترویج ناسیونالیسم منفی همت گمارده و مبلغ هنگفتی برای برگزاری آن هزینه کرده بود، ساواک مرکز با ارسال عکسی از استاد مطهری دستور تکثیر آن را داده و از ساواک تهران خواسته بود که در طول برگزاری جشن با تمام امکانات از قبیل کنترل مکاتبات و تلفن و ایجاد تیم تعقیب و مراقبت نسبت به مراقبت از استاد مطهری دستور اکید صادر میکند.(40)
آزار و اهانت در ساواک
در پی تظاهرات اعتراضآمیز جوانان مسلمان در حسینیه ارشاد در روز 26/8/1351 ساواک اقدام به بازداشت استاد مطهری و محمد همایون به عنوان اعضای هیئت مدیره حسینیه ارشاد کرد.
در سندی از ساواک چنین آمده است :
«نامبرده بالا (شیخ مرتضی مطهری) تعریف کرده است که بعد از دستگیری عدهای از دانشجویان در جلوی حسینیه ارشاد، مأمورین ساواک او را نیز بازداشت کرده و در زندان لباسهایش را در آورده و به او ناسزا گفته و فوقالعاده بدرفتاری کردهاند و به مدت 40 ساعت نور پروژکتور به چشمهایش انداخته و او را بیطاقت ساخته و سرانجام سؤال کردهاند : شما چرا اجازه میدهید در حسینیه ارشاد چنین برنامههایی اجرا شود؟ مطهری در پاسخ گفته است من مدت سه سال است که هیچگونه مداخلهای در امور حسینیه ارشاد ندارم و اصلاً به آنجا نمیروم. سپس وی را آزاد ساخته و گفتهاند حق ندارید از این جریان با کسی صحبت کنید. نظریه یکشنبه : همان طور که قبلاً به استحضار رسیده است، شیخ مرتضی مطهری مدتی است به حسینیه ارشاد نمیرود و تاکنون چندین جلسه با شرکت او و دکتر محمد جواد باهنر، سید محمدحسینی بهشتی و شیخ علیاکبر هاشمی رفسنجانی و بعضاً سید ابوالفضل موسوی زنجانی با عدهای از گردانندگان حسینیه انجام شده لیکن طرفین برای بازگرداندن مطهری و سایر روحانیون مزبور به توافق نرسیدهاند و با توجه به افکار آنها به مصلحت هم نیست مجدداً آنان در حسینیه نفوذ بکنند.»
در این سند و ماجرای بازداشت استاد مطهری نکات ابهامی وجود دارد که قابل بررسی و تأمل است:
1ـ علیرغم اینکه ساواک از جدایی استاد از حسینیه ارشاد مطلع بوده است اقدام به بازداشت و آزار و اهانت به او نموده و این مطالب میرساند که ساواک پس از تهدیدهای مربوط به ماجرای جشنهای 2500 ساله و تهیه اعلامیة کمک به مردم فلسطین و حادثه پخش اعلامیه علیه کنسرسیوم سرمایهگذاری در ایران به دنبال بهانهای برای مرعوب نمودن استاد بوده، لذا از بهانة عضویت او در هیئت مدیره حسینیه ارشاد استفاده کرده و او را مورد آزار قرار داده است. 2ـ فراز نهایی نظریه یکشنبه هم این احتمال را رد نمیکند که ماجرای جدا کردن استاد از حسینیه ارشاد یک طرح از پیش تعیین شده ساواک بوده است. چرا که نظریهدهنده مینویسد:
«با توجه به افکار آنها (مطهری و...) به مصلحت نیست مجدداً آنان در حسینیه نفوذ بکنند.»
احضار مجدد
یک سال بعد ساواک مرکز طی نامهای از ساواک تهران خواستار مراقبت از سخنرانیهای او در محافل مذهبی و دانشجویی میشود. این در حالی است که ساواک، مسجد الجواد را نیز به اوقاف سپرده و عملاً از فعالیت استاد مطهری در آن مسجد نیز جلوگیری نموده است و در سال بعد هم ساواک مرکز از ساواک شمیرانات میخواهد که : «چون گزارشهای واصله حاکی از آن است که نامبرده فعالیتهای خلافی را از جمله ایراد مطالب نامناسب و تحریکآمیز در محافل دانشجویی مشهد و سمپاشی پارهای از معاشرین خویش را دنبال مینماید، لذا او را احضار کرده و ضمن دادن تذکر شدید به وی تفهیم نمایند در صورتی که به این رویه خود ادامه دهد علاوه برآنکه صلاحیت تدریس در دانشگاه را نخواهد داشت، تصمیمات شدیدی دربارهاش اتخاذ خواهد گردید.»
به دنبال پیگیریهای ساواک شمیرانات پس از شش ماه در تاریخ 14/2/1354، استاد به ساواک احضار و مفاد امریه مرکز به او ابلاغ میگردد.
پس از این احضاریه امنیت داخلی با تنظیم یک بولتن سه برگی خطاب به نصیری رئیس ساواک، ضمن ارائه شرح مختصری از فعالیتهای استاد در پایان چنین اعلام نظر میکند :
نظریه : با عرض مراتب بالا و اینکه اولاً دستگیری روحانی یاد شده موجبات بزرگ شدن وی و بالا رفتن وجهه او در بین عناصر متعصب مذهبی و دانشجویان افراطی خواهد شد. ثانیاً قرار گرفتن این شخص در رأس گروه فلسفة دانشکده الهیات، و اصولاً وجود وی در دانشگاه، با توجه به مقاصد سوء این شخص، به هیچوجه به مصلحت نمیباشد. ثالثاً ادامه سخنرانیهای مشارالیه در محافل مذهبی صحیح نیست، علیهذا مستدعی است در صورت تصویب:
اولاً : به اداره کل چهارم اعلام شود که ادامه خدمت نامبرده در دانشگاه تهران به مصلحت نیست. ثانیاً : با همکاری شهربانی کشور از ادامه سخنرانیهای وی مخالفت به عمل آید و مراقبت از او کماکان ادامه یابد. موکول به رأی عالی است.» این پیشنهاد در تاریخ 20/3/54 به رؤیت نعمتالله نصیری رئیس وقت ساواک میرسد و او در ذیل نامه مینویسد:
«موافقت میشود حضوراً در مورد این قبیل افراد مذاکره نمایید.» سپس پرویز ثابتی مقام عالی امنیت به حضور رئیس ساواک شتافته و او را متقاعد به انجام تصمیمات فوق مینماید و در تاریخ 22/3/54 یعنی دو روز بعد ذیل نامه دستور زیر را صادر میکند: «مذاکره شد طبق نظریه اقدام شود ثابتی 22/3/54»
از این تاریخ استاد مطهری ممنوعالمنبر شده و جهت پایان خدمت او در دانشگاه نیز اقداماتی به عمل آورده میشود.
ممنوعیت خروج از کشور
استاد مطهری که از قبل پیشبینی اتخاذ چنین ترفندی را از سوی ساواک کرده بود از فرصت استفاده کرده و جهت سفر به کشورهای اسلامی بهعنوان فرصت مطالعاتی درخواست مرخصی و گذرنامه مینماید که در تاریخ 18/10/54 ثابتی ضمن نامهای چنین مینویسد :
«صدور گذرنامه جهت نامبرده بالا به مقصد کشورهای عربی از نظر این اداره کل به مصلحت نمیباشد. ثابتی
انجمن فلسفه ایران
در تاریخ 19/2/1355 انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران با حضور فرح پهلوی افتتاح میشود. متولیان انجمن به احترام وثاقت علمی و تفوق فلسفی استاد مطهری از ساواک جهت شرکت استاد در این مراسم استعلام به عمل میآورند که با مخالفت ساواک مواجه میگردند.(41)
محرم و صفر آن سال که مصادف با خردادماه 1355 بود نیز ساواک به شهربانی و ژاندارمری و کلیه ساواکها طی نامهای ممنوعالمنبر بودن استاد را اعلام و درخواست جلوگیری و مراقبت از منبر وی را نمود.(42)
سازمان دادن به مجامع روشنفکری
حضور مستمر او در مراکز علمی دانشگاهی از قبیل انجمن اسلامی پزشکان، انجمن اسلامی دانشجویان و ایراد سخنرانیهای علمی و نشر مقالات وزین و... گواه صادقی بر این ادعاست:
«مرحوم مطهری در دانشکده با استادان، بسیار خوب رفتار میکردند و حتی به آنهایی که معلوم بود با ایشان دشمنی دارند، احترام میگذاشتند. مرحوم مطهری سعی داشتند آنها را ارشاد کنند و هیچ وقت در برابرشان نمیایستادند، مگر در یک مورد که در سال 55 اتفاق افتاد و ایشان مجبور شدند در برابر آریانپور بایستند و چهرة منافقانه او را آشکار کنند او خود را به عنوان چهرهای علمی و محبوب دانشجویان جا زده بود. که استاد دانشکده الهیات است، وقتی سر کلاس میرود، مرام کمونیستی و نقض تعالیم دینی را به دانشجویان القا میکند. من هم سر کلاس در رّد او صحبت میکنم. یک روز به او گفتم : «این روش شما غلط است. اگر شما خودتان را در این قضیه قوی میدانید، من حاضرم در یک میزگرد تلویزیونی با هم بنشینیم و در این خصوص مناظره کنیم.»(43)
جریان آریانپور این بود که او ـ به عنوان یک فرد معتقد به مارکسیسم ـ در دانشکده الهیات مدرس بود و این جزء شگفتیهای آن زمان بود که در دانشکده الهیات و علوم اسلامی کسی تدریس میکرد که اسلام را مطلقاً قبول نداشت.
مرحوم مطهری میگفت که من بارها با آریانپور راجع به مسائل اسلامی صحبت کردم. آریانپور میگفت که آقا بیخود میگویند. بنده معتقد به اسلام هستم.»
ایشان مقابل آقای مطهری که میرسیدند با قاطعیت و با جرأت میگفتند که خلاف میگویند. من همان وقتها این را به بعضی از شاگردان آریانپور گفتم اینها از تعجب شاخ در میآوردند که چطور این آدمی که این طور ضد اسلام در کلاس هست پیش آقای مطهری که میرسد آن طور صحبت میکند. در داخل دانشکده الهیات مسئلهای راجع به سر کلاس و مسائلی که ایشان گفته بود و اعتراض بچهها به آریانپور مسئلهای پیش آمد که موجب شد که آقای مفتح یک روزی فریاد و اعتراض کند در صحن دانشکده الهیات; مرحوم مطهری میگفت که من داخل اطاق نشسته بودم یک وقت دیدم صدای داد و فریاد بلند شد. رفتم بیرون دیدم آقای مفتح دارد همین طور فریاد میکشد و داد میزند که بعد البته آقای مطهری به عنوان اعتراض گفتند آریانپور باید در این دانشکده نباشد و اگر باشد ما بیرون خواهیم رفت. البته آریانپور را یک مدت کوتاهی گفتند که نیاید. و بعد از آن مدت کوتاه برایش درس گذاشتند. بعد آقای مطهری اعتراض کرد و به عنوان اعتراض از دانشکده خارج شد و کسی هم از دانشکده به سراغ ایشان نیامد. به هر حال دستگاه آن وقت آریانپور کمونیست را حاضر بود تحمل کند و آقای مطهری را نه [!] استاد بارها میگفتند :
دانشگاه به منزله مسجد است. سعی کنید بدون وضو وارد دانشگاه نشوید. من هیچ وقت بدون وضو وارد کلاس نمیشوم.(44) «استاد مطهری برای ایجاد ارتباط با جامعه، در قم، مرکزی به نام «انتشارات صدرا» به وجود آوردند تا بتوانند بیش از پیش با جامعه ارتباط برقرار کنند.»(45)
ایستادگی در برابر التقاط
دوره مشخصی از فعالیتهای او در زمینه ایدئولوژیک نیز وجهه خاصی دارد و آن بعد از ظهور گرایشهای مارکسیستی در سازمان مجاهدین خلق و انتشار آن بیانیه کذایی است که گروهی رسماً مارکسیست شدند. البته در بقیه هم گرایشهای التقاطی وجود داشت. بلافاصله شهید مطهری به شدت شروع به فعالیت کرد و کتابها و جزوات دو سال آخر حیاتش را تدوین کرد... کتابهایی درباره توحید، نبوت، قیام حضرت مهدی، فلسفه تاریخ، اقتصاد و... او به تمام شبهاتی که آن جزوات و آن گرایشها به وجود آوردند تک تک پاسخ داد... اگر به فعالیتهای ایدئولوژیک سالهای گذشته برگردیم، خواهیم دید که بدون کتابها و فعالیتهای او، دچار خلأ ایدئولوژیکی بزرگی بودیم و چه بسا انحرافات بزرگی در جامعه ما پدید میآمد.(46)
سازمان دادن به روحانیت مبارز
در جریان انقلاب اسلامی تشکیلات روحانیت مبارز در هشت منطقه تهران فعالیت میکرد و هر منطقه زیر نظر دو نفر از روحانیون آگاه و متعهد اداره میشد. کل این تشکیلات دارای دو ـ سه نفر مشاور عالی بود که مخصوص منطقه خاصی نبودند و خط اصلی کارها را تعیین میکردند و به مناطق میدادند.
شهید مطهری و شهید بهشتی جزو این مشاوران عالی بودند. بسیاری از اعلامیهها به قلم استاد مطهری بود. پیشنویس اساسنامه روحانیت مبارز را ایشان تنظیم کردند که بعد از شهادت ایشان در مجمع عمومی که به همت شهید بهشتی در کرج برگزار شد. تصویب گردید.(47)
رابط بین امام و گروههای مبارز
سابقه 35 ساله او با رهبری نهضت و اعتماد کامل امام به او وی را به صورت یکی از اصحاب سِر و رازدار انقلاب و امام تبدیل کرده بود و این ارتباط حتی پس از تبعید امام به وسیله پیک و نامه نیز برقرار بود تا اینکه در سال 1355 استاد مطهری به عتبات مشرف شد و به دیدار استاد خویش شتافت.
در این دیدار امام فرمودند :
«مسائل روز را بررسی کنید و جواب بدهید. مسائلی از مکاتب چپی یا مکاتب دیگر را که انحرافی است جواب بدهید.»(48) پیش از آن نیز امام به او توصیه کرده بود که رابطه خود را با حوزه علمیه قم بیشتر کند و لذا او از سال 1351 تا 1357 هفتهای سه روز به قم میرفتند و در حوزه علمیة قم، دروس مهمی مانند شناخت اصل غائیت، فلسفه هگل، معارف قرآن، مارکس و مارکسیسم، منظومه، نجات و اسفار را تدریس میکرد.
تلاش در جهت پیشبرد اهداف انقلاب
به دنبال هجرت تاریخی امام به پاریس، مطهری نیز شتابان بدان دیار شتافت. وی در بازگشت از سفر پاریس طی سخنانی در وصف امام میگوید : «من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کردهام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیة او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم، دوستانم گفتند : «چه دیدی؟» گفتم چهار تا «آمَنَ» دیدم.
آمن بهدفه ـ به هدفش ایمان دارد. دنیا اگر جمع بشود، نمیتواند او را از هدفش منصرف کند. آمن بسبیله ـ به راهی که انتخاب کرده، ایمان دارد. امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد. شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راهش داشت.
آمن بقوله ـ در میان همة رفقا و دوستانی که سراغ دارم، احدی مثل ایشان به روحیة مردم ایمان ندارد. به ایشان نصیحت میکنند که : «آقا! کمی یواشتر. مردم دارند سرد میشوند، مردم دارند از پای در میآیند.» میگوید : «نه. مردم اینجور نیستند که شما میگویید. من مردم را بهتر میشناسم.» و ما میبینیم که روز به روز صحت سخن ایشان بهتر آشکار میشود.
و بالاخره، بالاتر از همه؛آمن بربّه ـ در یک جلسة خصوصی، ایشان به من میگفت : «فلانی! این ما نیستیم که چنین میکنیم. من دست خدا را به وضوح حس میکنم.»
آدمی که دست خدا و عنایت خدا را حس میکند و در راه خدا به وضوح قدم برمیدارد، خدا هم مصداق «اِن تَنصُرُوااللهَ یَنصُرکُم» بر نصرت او اضافه میکند.(49)
بیشک از جان گذشتگی و مبارزة خستگیناپذیر با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم و صداقت و صراحت و شجاعت و سازشناپذیری این رهبر، در انتخاب او به مقام رهبری نقش داشته. اما مطلب اساسی چیز دیگری است و آن این که ندای امام خمینی از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت برمیخاست. مردمی که در طول چهارده قرن، حماسة محمد، علی، زهرا، حسنین، سلمان، ابوذر و... صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسهها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند. علی را و حسین را در چهرة او دیدند. او را آیینة تمام نمای فرهنگ خود که تحقیر شده بود، تشخیص دادند. امام چه کرد؟ او به مردم ما شخصیت داد. خود واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنان بازگرداند. آنها را از حالت «خودباختگی» و... خارج کرد. این بزرگترین هدیهای بود که رهبر به ملت داد. او توانست ایمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن کند.»(50)
هیئت نفت وشورای انقلاب
پیشنهاد هیئت اعزامی به ریاست مهندس مهدی بازرگان برای راهاندازی نفت مصرف داخلی از ابتکارات او بود.
شورای انقلاب
تشکیل شورای انقلاب و عضوگیری برای آن نیز از جمله فعالیتهای او در جهت پیشبرد اهداف انقلاب بود نقش مؤثر او در این شورا از بسیاری از اتفاقات ناگوار و سوءاستفاده عوامل مخالف نهضت جلوگیری کرد. «آن وقتی که (شاپور) بختیار پیشنهاد کرده بود برود خدمت امام برسد یک شرحی (اعلامیهای) را داده بود به یکی از آقایان وابسته به جبهه ملی که بیاورد شورای انقلاب که بختیار مایل است اگر شما موافقید و اگر امام هم قبول میکند این اعلامیه را صادر کند ! این اعلامیه میتوانست وجههای برای بختیار درست کرده و کار را عقب بیندازد. لکن در آن جمع ما، دو نفر قاطعاً مخالفت کردند !یکی مرحوم شهید مطهری بود و دیگری مرحوم شهید بهشتی. این دو نفر هر کدام یک نکتهای را به عنوان ایراد، در این اعلامیه ذکر کردند که اگر آن نکته اصلاح میشد نظر بختیار برآورده نمیشد. لذا بود که وقتی این دو نفر اصلاحات خود را ذکر کردند و آن اعلامیه برگشت، بختیار مایل نشد که آن را پخش کند چرا که برایش فایدهای نداشت.»(51)
تحصن دانشگاه تهران
تحصن در دانشگاه تهران یکی از مهمترین عوامل تسهیل در ورود به موقع رهبر انقلاب به وطن و خنثی شدن توطئهها گردید و نقش استاد مطهری در این تحصن تأسیسی بود.
«آقای مطهری در تحصن دانشگاه نیز نقش اساسی داشتند. یادم میآید شبی که در مدرسه رفاه جمع شده بودیم که چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم. پیشنهاد یک تحصن مطرح شد.
دکتر بهشتی و آقای مطهری، آقای خامنهای و خیلیهای دیگر بودند. بعضی از دوستان اعتقاد داشتند تحصن در مسجد امام فعلی (مسجد شاه سابق) کنار بازار باشد. اما آقای مطهری گفتند که تحصن در دانشگاه باشد و بالاخره هم همان شد. آقای مطهری از در جلو مسجد دانشگاه وارد شدند و گفتند : ما آمدهایم تحصن کنیم تا امام بیایند و تا وقتی که امام نیایند، ما نمیرویم.»(52)
کمیته استقبال
ریاست کمیته استقبال از رهبر انقلاب را شخصاً عهدهدار شده و با کمک مردم و نیروهای مخلص به احسن وجه مراتب استقبال از امام خمینی را به عمل آورد و سپس چونان مشاوری دلسوز پروانهوار گرد شمع وجود استاد خویش میچرخید.
ترور قرهنی
با ترور ناجوانمردانه سپهبد شهید ولیالله قرهنی او گفته بود :
«به نظرم میرسد شخصیت مذهبی و روحانی که در برنامه گروه فرقان است، من باشم. یقین دارم، آنهایی که از استقلال فرهنگ اسلامی میترسند و هراس دارند که این فرهنگ غنی اسلام گسترده شود، با کسی که بسیار دشمنی دارند و بغض او را در این زمینه دارند منم. من آرزو دارم که اگر میمیرم، مرگی در راه عقیدهام داشته باشم، اگر مرا بکشند، یقین دارم که در راه اعتقادم و در راه آنچه سالها برایش قلم زدهام و فریاد کشیدهام کشته میشوم.»(53)
خواب عجیب
نیمههای شب دهم اردیبهشت مطهری پیش از موعد قیام همیشگیاش برای تهجد بامدادی از خواب برمیخیزد و پای بر زمین میکوبد بهگونهای که همسرش بیدار میشود و او را در حالتی خاص مییابد. از او میپرسد این چه حالت است؟ میگوید : من الان خواب عجیبی دیدم، دیدم که من و امام دو تایی در مسجدالحرام هستیم و در بیت شریف باز شد. پیغمبر از آنجا آمد پایین و آمد طرف من و مرا بوسید من خدمت امام بودم، قدری دستپاچه شدم و گفتم : «یا رسولالله ایشان فرزند شما هستند، پسر شما هستند.» حضرت فرمودند : «بله» و رفتند طرف امام و امام را نوازش کردند و امام را بوسیدند و مجدداً برگشتند به طرف من و لبهایشان را بر روی لبهای من گذاشتند و الآن من گرمی لبهای پیامبر را روی لبهایم احساس میکنم. به او گفتم : این خواب را چگونه تعبیر میکنی؟
گفت : تغییر بزرگی در زندگی من بوجود میآید.(54)
سرانجام
ساعت 30/22 سهشنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358، هنگام بازگشت از جلسه شورای انقلاب آن گاه که صدایی جز صدای بالهای ملائکی که برای پرواز روح پاک مطهری به زمین هبوط کرده بودند شنیده نمیشد، او از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت. گلولهای آتشین از زیر لاله گوش راست داخل و از بالای ابروی چپ خارج شد. گواهان بسیاری مراتب تهجد و نیایشهای شبانه او را از سالهای نوجوانی به شهادت نشستهاند و آخرین گواه او ساعت کوکی اطاق استراحت او بود که رأس ساعت 2 بامداد روز دوازدهم اردیبهشت زنگ بیدارباش همیشگیاش را نواخت و پیوسته نواخت غافل از اینکه این بار مطهری پیش از سرعت زمان عروج عارفانه خود را آغاز کرده بود. و فردای آن روز پیکر مطهر او بر روی دستهای مردم از تهران تا قم تشییع شد و در جوار بارگاه ملکوتی کریمه اهل بیت حضرت معصومه (ع) به خاک سپرده شد. امام در غم او دست به محاسن کشید و گفت : مطهری، مطهری مطهری...
پینوشتها:
1ـ ر. ک : سرگذشت مطهّر، به کوشش محمدعلی دهقانی (دانا). ص 6.
2ـ در مدت اقامت خود در مشهد مقدس تحصیلات سطح از قبیل ادبیات، منطق و فقه را فراگرفت.
3ـ مادر قصد داشت که او را داماد کند.
4ـ مرحوم حاج شیخ محمدعلی روحانی قلندرآبادی
5ـ عدل الهی صص 111 ـ 113.
6ـ پارهای از خورشید، صص 359 ـ 360 به نقل از دکتر حسین غفاری.
7ـ ر. ک : سپیده باوران، استاد محمدرضا حکیمی، ص 79.
8ـ «عدل الهی»، صص 8 ـ 10.
9ـ «سیری در نهجالبلاغه»، استاد مطهری، صص 9 ـ 10.
10ـ ویژنامه استاد مطهری،حزب جمهوری اسلامی به نقل از آیتالله فاضل لنکرانی ص 203.
11ـ سیری در نهجالبلاغه، همان، ص 12 ـ 10
12ـ یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، ج اول، ص 237.
13ـ از جمله کتاب «علیاطلال مذهبالمادی» (بر ویرانههای مادیگری) را که به اتفاق شهید دکتر بهشتی به بحث گذاشته بودند.
14ـ علل گرایش به مادیگری، ص 11 ـ 12.
15ـ پارهای از خورشید، صص 81 ـ 82.
16ـ پارهای از خورشید ص 362 به نقل از دکتر حسین غفاری
17ـ همان
18ـ ویژه نامه استاد مطهری، حزب جمهوری اسلامی، ص 188، به نقل از آیتالله خزعلی.
19ـ همان منبع، صص 27 ـ 28.
20ـ پارهای از خورشید ص 320 به نقل از حجةالاسلام والمسلمین علی دوانی.
21ـ ویژهنامه استاد مطهری، حزب جمهوری اسلامی، ص 125 به نقل از آیتالله جوادی آملی، ص 28
22ـ پارهای از خورشید، ص 424.
23ـ ویژهنامه ششمین سالگرد شهادت آیةالله مرتضی مطهری، حزب جمهوری اسلامی، ص 41
24ـ یادنامه ششمین سالگرد شهادت آیتالله مرتضی مطهری ص 302 به نقل از آیتالله خامنهای.
25ـ همان منبع، ص 315.
26ـ پارهای از خورشید. به نقل از حجةالاسلام محمد محدثی ص 389.
27ـ همان منبع، ص 170 و 175.
28ـ صحیفه امام جلد 2، صفحه 221.
29ـ ر. ک: سند شماره 14793/20 همورخه 26/2/49
30ـ ر. ک : سند مورخه 14/6/49
31ـ ر. ک : اسناد مورخه 22/4/49 با شماره 1937/316 و 22/5/49 با شماره 25897/421 و 29/5/49 با شماره 2639/316 و 8/6/49 با شماره 26078/421 و 17/6/39 با شماره 2820/316
32ـ ر. ک : سند شماره 13632/20 ه12 مورخ 27/8/50
33ـ ر. ک : سند شماره 10305/20 ه12 ـ 22/1/51 و سند شماره 1631/312 مورخه 25/2/51
34ـ ر. ک : سند شماره 10309 مورخ 18/9/52
35ـ ر. ک : سند شماره 34006/20 ه 14 مورخه 15/8/52 و سند شماره 9528/312 مورخه 17/9/52 و سند شماره 11653/312 مورخه 22/11/52
36ـ ر. ک : سند شماره 7886/323 مورخه 30/11/52
37ـ ر. ک : سند شماره 4017/9 همورخ 26/3/53
38ـ ر. ک : سند شماره 2342/312 مورخ 24/7/53
39ـ ر. ک سند شماره : 26755 / ه 12 به تاریخ 25/3/54
40ـ ر. ک : سند شماره : 10950 / ه 12 مورخه 30/5/50
41ـ ر. ک : سند مورخه 18/2/2535 [1355]
42ـ ر. ک : سند شماره 4069/312 / 26/5/35
43ـ همان منبع، ص 381 به نقل از مرحوم آیتالله فلسفی.
44ـ پارهای از خورشید ص 455، به نقل از دکتر علی مهدیزاده.
45ـ همان منبع ص 333، به نقل از مرحوم حجةالاسلام والمسلمین مصطفی زمانی.
46ـ همان منبع، ص 443.
47ـ پارهای از خورشید، ص 404 به نقل از شهید حجةالاسلام محلاتی.
48ـ پارهای از خورشید، ص 297 به نقل از آیتالله خزعلی
49ـ پیرامون انقلاب اسلامی، صص 21 ـ 22
50ـ همان، صص 119 ـ 120
51ـ ویژنامه استاد مطهری، ص 282 به نقل از حضرت آیتالله سید علی خامنهای رهبر انقلاب اسلامی.
52 ـ پارهای از خورشید صص 352 ـ 353 به نقل از آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی.
53ـ پارهای از خورشید، ص 400 به نقل از حجةالاسلام والمسلمین سید مصطفی محقق داماد.
54ـ همان منبع، ص 447، به نقل از آیتالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی.
استاد مطهری به روایت اسناد ساواک مرکز بررسی اسناد تاریخی