16 دی 1392

اخطار شهید علم الهدی به بنی صدر/ماجرای کمک به مستمندان عراق


اخطار شهید علم الهدی به بنی صدر/ماجرای کمک به مستمندان عراق

حجت الاسلام سید حمید علم الهدی استاد دانشگاه و برادر شهید سید محمد حسین علم‌الهدی است. او که فقط یکسال از شهید کوچک‌تر است با برادرش خیلی مانوسو گام به گام در بسیاری از مبارزات شهید سهیم بوده است. حجت الاسلام علم‌الهدی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم از فعالیت‌های مختلف و مبارزاتی شهید علم الهدی می‌گوید و می‌افزاید: حدود یکسال قبل از آغاز جنگ تحمیلی و حمله عراق یعنی سال58 دانشجویان انقلابی برنامه‌های متنوعی داشتند از جمله کمک به مردم محروم، سید محمد حسین لباس و خوراکی تهیه می‌کرد و بین روستادیان مرزی توزیع می‌کرد. یکی از دوستانی که همراه وی بوده‌ گفت: سید حسین در چندین مورد، پس از توزیع اجناس بین روستائیان ایران، به آن طرف مرز می‌رفت و اجناسی هم بین روستائیان عراق تقسیم می‌کرد. او می‌گفت وظیفه ما کمک به مستمندان است و مردم ایران و عراق تفاوت ندارند. شهید علم الهدی تحلیلش این بود که نیازمندان را باید یاری کرد و عراقی بودن فرد او را از این کمک محروم نمی‌کند.

وی در ادامه از کشف جریانات مرموز در داخل عراق توسط شهید علم الهدی می‌گوید و ادامه می‌دهد: در جریان این سفرهایی که شهید علم الهدی برای کمک به آن سوی مرز عراق می‌رفت متوجه برخی تحرکات دولت عراق و رژیم بعث می‌شود. او متوجه شده بود که عراق به روستائیان و برخی نیروهای خودش در شهرهای مرزی اسلحه می‌دهد و به این وسیله زمینه را برای جنگ علیه ایران فراهم می‌کند. وقتی از این موضوع مطلع شد سعی کرد دولت موقت را از آن اهداف شوم رژیم بعث آگاه کند، به همین دلیل در اردیبهشت سال 58 به دیدار بنی صدر رئیس جمهور وقت رفت. من هم در این دیدار همراهش بودم. او سعی کرد اوضاع را برای بنی صدر توضیح دهد. به او اخطار کرد که با پخش اسلحه میان مرزنشینان و روستائیان عراق حتما نیت جنگ در میان است اما بنی صدر توجهی نکرد و به سید حسین علم الهدی گفت: عراق کوچک‌تر از آنست که به ما حمله کند.

حجت الاسلام علم الهدی در ادامه از روشنگری شهید علم الهدی در میان مردم در رابطه با این جریان می‌گوید: بعد از مدتی برای آنکه تحرکات مشکوک عراق به صورت یک خبر مهم جلوه کند، حسین دست به ابتکاری جدید زد. یکی از سالن‌های مرکزی اهواز را برای برگزاری نمایشگاه در نظر گرفت و اجناس و سلاح‌هایی را که عراق در اختیار مرزنشینان قرار داده، به نمایش گذارد. حسین از همه خبرنگاران دعوت کرد تا به تهیه‌ گزارش از نمایشگاه بپردازند و خود توضیحات کامل را ارائه داد. لکن متأسفانه دولت موقت از خواب غفلت بیدار نشد و هرگز در مرزهای ایران، آمادگی لازم پدید نیامد.

برادر شهید علم الهدی از نحوه شهادت او چنین می‌گوید: روز اول بچه‌های هویزه، عراقی‌ها را غافلگیر می‌کنند و روز بعد تانک‌های عراق، از منطقه دوری، نیروهای ما را دور می‌زنند. خلاصه بچه‌ها یکسری تانک می‌بینند که می‌آید و فکر می‌کنند که تانک‌های خودی است و بعد می‌فهمند عراقی است. بلافاصله حسین فکر می‌کند و می‌گوید چاره‌ای نیست باید مقاومت کنیم. باید این‌ها را مشغول کنیم و با آن‌ها درگیر بشویم تا به سمت شهر نروند وگرنه مردم زیادی را می‌کشند. البته بهترین شکل این بود که هم مقاومت کنند و هم شهید نشوند. حسین بچه‌ها را دسته‌بندی می‌کند و می‌گوید آن‌هایی که آرپی‌جی دارند با من بیایند جلو و بقیه از حلقه محاصره تانک‌های عراق فرار کنند. خودش آر پی جی زن بود و چهار تا خرج داشت و این‌ها را می‌زند به تانک‌‌ها و همزمان چند تانک به طرف این چند نفر شلیک می‌کنند و شهید می‌شوند.

او شهدای هویزه را فداکارانی معرفی می‌کند که تاکنون بسیاری‌ از آن‌ها گمنام باقی مانده‌اند و می‌گوید: شهدای حماسه هویزه که همراه شهید محمد حسین علم الهدی به شهادت رسیدند، انسان‌های بزرگی بودند که باید بیش از پیش به مردم شناسانده شوند در حالیکه این امر مهم یعنی معرفی آن‌ها تا کنون به خوبی صورت نگرفته است. چند تن از این جوانان جان برکف از دانشجویان پیرو خط امام بودند. به عنوان مثال شهید محمد بهاءالدین یک دانشجوی خیلی انقلابی بود که در کسوت یک استاد و بزرگ‌تر بچه‌‌ها در دانشگاه به عنوان قطب تفکر انقلابی شناخته می‌شد. یک عده از این شهدای هویزه را نیز دانش آموزان 15، 16 و 17 ساله تشکیل می‌دادند که با دانشجویان پیرو خط امام همکاری خوبی داشتند. شهدای هویزه همگی از 22 استان کشور بودند و ترکیب عجیبی را تشکیل داده بودند.


تسنیم