04 شهریور 1404

شهریور ۱۳۲۰ و گشایش «کریدور ایران»


محمد محبوبی

شهریور ۱۳۲۰ و گشایش «کریدور ایران»سلام نازی اروین اتل، وزیرمختار آلمان در تهران، در مراسم سلام نوروزی سال ۱۳۲۰

بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ نظامیان بریتانیا و شوروی طی عملیات مشترکی از جنوب، غرب و شمال ایران به کشور حمله کردند و در یک پیش‌روی برق‌آسا، کل کشور را به اشغال درآوردند. طبق اسناد برجامانده از عملیات، نظامیان مهاجم متشکل از چهار یگان بودند، دو یگان انگلیسی و دو یگان روسی: لشکر دهم بریتانیا مأمور حمله از مرز غربی و مسیر کرمانشاه و همدان؛ لشکر هشتم هندوستان از مسیر خوزستان و تأسیسات کمپانی نفت انگلیس و ایران؛ ارتش قفقاز شوروی از شمال‌غرب کشور، تبریز، رضاییه، ساوجبلاغ، زنجان، قزوین و سواحل دریای خزر؛ و ارتش ماورای‌خزر شوروی از شمال‌شرق ایران و محدوده مشهد، سمنان، دامغان و کرانه‌های جنوب‌شرقی خزر (FOE 6869/268/34). علی‌رغم مذاکرات دیپلماتیک شبانه‌روزی، در واپسین روزهای شهریور تهران به محاصره قوای بریتانیا و شوروی درآمد و پایتخت سقوط کرد.

اما چرا قوای شوروی و بریتانیا در گرماگرم جنگ نفسگیر با نیروهای محور، آلمان و متحدانش، تصمیم گرفتند به ایران را اشغال کنند؟ آیا طبق ادعای متفقین، رضاشاه به آلمانی‌ها گرایش پیدا کرده بود و متفقین نگران نقض بی‌طرفی ایران بودند؟ یا جمعیت و تحرکات آلمانی‌ها در ایران افزایش یافته بود؟ آیا آلمانی‌ها در حال گسترش تشکیلات زیرزمینی و مخفیانه‌ای علیه متفقین بودند یا عملیات نظامی خاصی پیش می‌بردند؟ پاسخ این سؤالات را می‌توان در گزارش‌های باقی‌مانده از اشغال جست‌وجو کرد.

 

رضاخان طرفدار آلمان شده بود؟

از تیر ۱۳۲۰ مقامات بریتانیا و شوروی در اقدامی هماهنگ به شمار زیاد آلمانی‌ها در ایران پرداختند و از دولت شاهنشاهی ایران خواستند برخلاف سیاست بی‌طرفی‌اش، تمام آلمانی‌ها را اخراج کند. آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه بریتانیا به محمدعلی مقدم، وزیرمختار ایران در لندن گفت آلمانی‌ها در ایران «ستون پنجم» تشکیل داده‌اند تا از طریق قفقاز به هندوستان برسند. دکانوزف، جانشین کمیساریای خارجه شوروی نیز به محمد ساعد مراغه‌ای، سفیرکبیر ایران در مسکو اعلام کرد مسئله آلمانی‌ها در ایران برای دولت شوروی اهمیت زیادی دارد و تعجب دولت ایران از تقاضای اخراج آنها، برایشان بسیار ناگوار است. اما آمارهای موجود نشان می‌دهد چنین جمعیت خطرناک و تشکیلات ستون پنجم تهدیدآمیزی هیچ‌گاه وجود نداشت. آمارهایی که در گفت‌وگوها و مکاتبات رسمی دولت ایران و متفقین بیان شده، حاکی از آن است که شمار آلمانی‌های مقیم ایران کمتر از هفتصد نفر است و جمعیت انگلیسی‌ها در کشور حدود چهار برابر این عدد است. روزنامه اطلاعات نیز هم‌زمان با اوج‌گیری هجمه‌های لفظی متفقین، در ۱۷ تیر ۱۳۲۰ گزارشی از اتباع خارجی مقیم ایران به چاپ رساند و تعداد اتباع بریتانیا، شوروی و آلمان در ایران را به ترتیب ۲۵۹۰، ۳۹۰ و ۶۹۰ نفر گزارش داد.

سرشماری اسرای آلمانی پس از اشغال ایران هم مؤید این آمار است. آلمانی‌های دستگیرشده در ایران طی سه مرحله به قوای بریتانیا و شوروی تحویل داده شدند: مرحله اول، اخراج ۷۸ آلمانی در ۲۱ شهریور؛ مرحله دوم، اخراج ۲۴۱ آلمانی در ۲۴ شهریور؛ و مرحله سوم، اخراج ۱۳۴ آلمانی در ۲۷ شهریور (FOE 5864/3326/34; FOE 5869/3326/34). این آمار در کنار موارد معدود فراری‌ها و خروج هیئت دیپلماتیک نشان می‌دهد آمار تشکیلات هفت‌هزار نفری ستون پنج آلمانی در ایران (آن‌طور که استالین به استافورد کریپس، سفیر بریتانیا در مسکو گفت) دروغی بیش نبود.        

نکته دیگر آن که جمعیت و تشکیلات آلمانی‌ها در مقایسه با ماه‌ها و حتی سال‌های قبل، تفاوت خاصی نکرده بود و متفقین نیز حساسیت خاصی از خود نشان نمی‌دادند. مضاف بر آن، متفقین در ماه‌های قبل نسبت به اقدامات تحریک‌آمیز اروین اتل، وزیرمختار آلمان در تهران، نیز بی‌توجه بودند و واکنش خاصی از خود نشان نمی‌دادند. مثلا شش ماه قبل، وزیرمختار آلمان برای شرکت در مراسم سلام نوروزی وارد کاخ گلستان شد و در مقابل صف دژبان‌های تشریفات و پیش از دست دادن با رضاشاه سلام نازی داد! جالب آن که متفقین واکنش خاصی به این رفتار نشان ندادند و با بی‌اعتنایی از کنارش گذشتند. پس چرا به فاصله چند ماه سیاست متفقین به‌ناگاه دگرگون شد؟ ریشه این دگرگونی را باید در تحولات جنگ جهانی جست‌وجو کرد...

 

ایران بهترین راه حمایت از استالینگراد

تحولات جنگ جهانی در تابستان 1320 به روشنی بیان می‌کند اشغال‌گری متفقین نه به بهانه مبارزه با تهدید «ستون پنجم آلمان در ایران»، بلکه به منظور در اختیار گرفتن موقعیت سوق‌الجیشی ایران بود. به عبارت دیگر، در شهریور 1320 مختصات ژئوپلیتیک ایران در جریان جنگ جهانی موضوعیت داشت و افزایش اتباع آلمانی در ایران در واقع بهانه‌ای ساختگی بود.

در بامداد اول تیر 1320 آدولف هیتلر، پیشوای آلمان، اعلام جنگ با شوروی کرد و قوای آلمانی به مرزهای غربی شوروی حمله کردند. دولت شاهنشاهی ایران همچون رویه پیشینش، بی‌طرفی خود در قبال جنگ آلمان و شوروی اعلام کرد، اما بریتانیا و آمریکا حاضر شدند کمبود شدید ادوات و تجهیزات نظامی ارتش سرخ را جبران کنند و از این طریق مانع پیش‌روی سریع آلمانی‌ها و سقوط مسکو شوند. محموله‌های بریتانیا از طریق بنادر شمالی شوروی وارد می‌شدند، اما مسیر چندان مناسبی برای ارسال محموله‌های آمریکایی وجود نداشت.

آمریکایی‌ها از طریق پنج مسیر می‌توانستند محموله‌های نظامی و پشتیبانی ارتش سرخ را به شوروی برسانند: اقیانوس آرام، کاروان‌های قطبی (مسیر بریتانیا، ایسلند، آمریکای شمالی)، دریای سیاه، قطب شمال به شوروی و مسیر ایران. در برآورد راهبردی آمریکایی‌ها و روس‌ها، چهار گزینه دیگر محدودیت انتقال داشتند و امکان ارسال حجم زیاد محموله وجود نداشت، اما راه‌های ایران از جمله راه‌های زمینی و راه‌آهن سراسری امکان کمک‌رسانی در مقیاس بالا را داشت. تصمیم نهایی متفقین این بود که محموله‌های آمریکا از درون خاک ایران منتقل شوند، مسیری که در ادبیات متفقین به «کریدور ایران» (Persian Corridor) شهرت یافت.

اصلی‌ترین مانع برای گشایش کریدور ایران، سیاست بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی بود. ایران حاضر نبود به سود هیچ‌کدام از طرفین وارد جنگ شود یا از نیروهای درگیر پشتیبانی کند. با این حال متفقین می‌دانستند رضاشاه در برابر حمله خارجی، اراده‌ای برای مقابله جدی ندارد و از این جهت، جبهه جدیدی برای آنها گشوده نخواهد شد. بدین ترتیب مقامات شوروی و بریتانیا از اواسط تیر 1320 اتهاماتی نظیر افزایش شمار آلمانی‌های مقیم ایران و شکل‌گیری تشکیلات ستون پنجم آلمان مطرح کردند و مستمسکی برای حمله نظامی به خاک ایران به وجود آوردند.

اندکی پس از اشغال کشور در شهریور 1320، ارسال محموله‌های آمریکایی به شوروی از طریق کریدور ایران آغاز شد و تا پایان جنگ جهانی ادامه پیدا کرد. طبق آمار وزارت امور خارجه آمریکا، در سال‌های 1320 تا 1324 مجموعاً 5/17 میلیون تن محموله تسلیحاتی و پشتیبانی آمریکایی به شوروی فرستاده شد که از این مقدار، حدود 16/4 میلیون تن (معادل 8/23 درصد) از کریدور ایران عبور کرد. این محموله‌ها شامل هواپیما، خودروی رزمی، کامیون، اسلحه و مهمات، غذا، فراورده‌های فلزی، فراورده‌های نفتی و امثالهم بود. محموله‌های آمریکایی به چند شکل از طریق کریدور ایران به شوروی ارسال شدند: 58 درصد از طریق راه‌آهن سراسری، 24 درصد از طریق کامیون‌ها و محموله‌های مونتاژشده در خاک ایران، 8 درصد از طریق وسایل حمل‌ونقل موتوری، 9 درصد از طریق عوامل بریتانیا و 7/0 درصد از طریق هواپیمای مونتاژشده در خاک ایران. مدیریت و نظارت بر ترانزیت محموله از طریق کریدور ایران برعهده واحدی از ارتش آمریکا به نام «فرماندهی خلیج فارس» (Persian Gulf Command) بود. در سال‌های اشغال ایران، مقر این واحد در خیابان شاه‌رضا (خیابان انقلاب اسلامی فعلی) تهران، ضلع جنوب‌غرب کالج آمریکایی‌ها (دبیرستان البرز فعلی) بود.

حمله متفقین به ایران و اشغالگری درازمدت آنها درس‌های تأمل‌برانگیزی می‌آموزد؛ این که منافع دولت‌ها هستند که تهاجم‌ها، اشغالگری‌ها و جنگ‌های بزرگ را می‌سازند و از نظر تصمیم‌گیران قدرت‌های بزرگ، رتوریک‌ها و شعارهای نمایشی مانند سلام نازی چندان محلی از اعراب ندارند؛ این که اگر منافع قدرت‌های بزرگ در تعارض با پیمان‌ها و قراردادها، حقوق بین‌الملل و تعهدات دولت‌ها قرار بگیرد، اصالت با تأمین منافع اساسی است؛ و این که تنها چیزی که مانع تعرض قدرت‌های بزرگ می‌شود، قدرت و اراده است.