16 آذرهای پیش از انقلاب
سایه کودتای ۲۸ مرداد چنان در فضای سیاسی کشور سنگینی میکرد که حتی دانشگاهها هم توان و توشه برگزاری بزرگداشت شهدای خود را نداشتند و تنها چیزی که یاد و خاطره ۱۶ آذر ۳۲ را در این سالها زنده نگاه میداشت، دیوار کلاسی بود که از گلولههای نظامیان زخمی شده بود. این هم به مدد مهندس خلیلی رییس وقت دانشکده فنی بود که از تعمیر جای اصابت گلولهها به دیوارها و سقف خودداری کرده بود و حتی سالها پس از مرمت آن باز اثر گلولهها در سقف و دیوارها به صورت لکههایی نمایان بود و هر روز در دیدگاه دانشجویان قرار داشت. ولی خفقان آن ایام، مانع از آن شده بود که در ۱۶ آذرها مراسمی درخور برگزار شود و این روز همچون بقیه روزهای سال سرد و خسته بود؛ تا سال ۳۸ که اولین سالگرد این واقعه تاریخی در دانشکده فنی دانشگاه تهران برگزار شد. البته این سال هم، سالگرد ۱۶ آذر چندان وسعتی نداشت و در حد تجمعی اندک و سکوتی به احترام شهدای این روز، مراسم برگزار شد.
ابتکار عمل در این سال به دست «کمیته موقت دانشجویان» بود که در جهت هماهنگ کردن فعالیتهای صنفی ـ سیاسی تشکیل شده بود. این کمیته برای اولین بار، بیانیهای در سالروز ۱۶ آذر صادر کرد که در آن ابتدا از شرایط ناامید کننده کشور گفته بود: «آتش پیکار در زیر انبوه خاکستر استبداد و خیانت، شعله و گرمی خود را از دست میداد... سکوت و سیاهی چنان بود که به آسانی میشد باور کرد که همه چیز پایان گرفت و خاکستر شد... دیگر نمیشود کاری کرد... مُشت که با درفش نمیجنگد... این جملهها بر زبانها جاری بود. کودتاچیان به مزدوری اجانب رفته بودند.» در پایان اعلامیه نیز این چنین از دانشجویان دعوت به شرکت کرده بود: «ای دانشجو... تو باید در تظاهراتی که به مناسبت ۱۶ آذر برپا میشود، شرکت کنی. شرکت در این مراسم دفاع از تمام ارزشها و آرمانهای انسانی است، اظهار انزجار نسبت به تجاوز به حریم دانشگاه است. اظهار نفرت از آدمکشی در کلاس درس است ...» در سال بعد، از اوایل سال ۳۹ با ضعف دستگاه حکومت به تدریج فضای سیاسی مناسب فراهم شد و در بهار سال ۳۹ به دلایل گوناگون داخلی و خارجی، به خصوص با فشار سیاست خارجی آمریکا به شاه، دکتر اقبال، نخستوزیر وقت انتخابات دوره بیستم را که قرار بود در تابستان برگزار شود، آزاد اعلام کرد و در همین سال بود که جبهه ملی دوم برپا شد. با تشکیل مجدد جبهه ملی ایران فعالیت سیاسی دانشجویان وابسته به گروهها و احزاب یا کسانی که مستقیما با رهبران جبهه در ارتباط بودند به طور بارزی افزایش یافت. خانه اللهیار صالح در تهران با وجود اینکه خودش در کاشان بسر میبرد عصرها به صورت باشگاه جبهه ملی در آمده بود و عده زیادی از دانشجویان به آنجا رفت و آمد داشتند و با یکدیگر آشنا میشدند که به تبع این فعالیتهای جدید «سازمان دانشجویان دانشگاه تهران» ایجاد شد که ۶ عضو داشت و تقریبا تمامی اعضای آن متاثر از جبهه ملی بودند. در این سال عمده فعالیتهای دانشجویی از جمله برگزاری مراسم ۱۶ آذر به عهده این سازمان بود و به دلیل آزادی نسبی به وجود آمده، مراسم ۱۶ آذر گستردهتر از سال گذشته برگزار شد به طوری که این بار کل کلاسهای دانشگاه تهران در ۱۶ آذر تعطیل شد. در مراسم این سال هر دانشکدهای برنامهای جداگانه داشت. در دانشکده فنی، خارقانی و عباس نراقی روی پلههای دانشکده رأس ساعت ۹ اعلام سکوت داده بودند و دانشجویان که در سالن اصلی جمع شده بودند به سکوت لبیک گفتند. ریاست دانشکده دستور داده بود هرکس غیبت کند، گزارش بدهند، ولی چون جو سیاسی در حال باز شدن بود، به آن غیبتها ترتیب اثر داده نشد.
روی کار آمدن کابینه علی امینی در سال ۴۰ همزمان است با اوج فعالیتهای دانشجویی. دانشجویان در این سال به واسطه آزادی به وجود آمده در کشور و با بهره گرفتن از اختلافات دربار و کابینه امینی، توانستند برای اولین بار مراسم ۱۶ آذر را با حضور سخنرانانی همچون ایرج حسیبی، پروانه اسکندری و عباس شیبانی در محوطه وسیعی در جنوبشرقی دانشگاه، برگزار و کل دانشگاه را تعطیل کنند. لازم به ذکر است، در اینکه برای اولین بار در سال ۳۹، ۱۶ آذر به عنوان روز دانشجو شناخته شد یا سال ۴۰، محل اختلاف است. حسین شاه حسینی در گفتوگو با نشریه چشم انداز ایران (در شماره ۱۷) میگوید: «نهضت مقاومت ملی تصمیم گرفت که یاد این سه شهید را در شانزدهم آذرماه هر سال گرامی بدارد؛ ولی متاسفانه شرایط سیاسی به نحوی بود که تا پیش از سال ۱۳۳۹ به مشکلاتی برمیخورد... اولین بار در سال ۱۳۳۹ که خانم پروانه فروهر ـ که خدا رحمتش کند ـ سخنرانی کرد، سکوت دانشگاه شکسته شد و رسما شانزدهم آذر روز دانشجو نامیده شد.» بعد از استعفای علی امینی در تیرماه سال ۴۱ و آمدن علم، مجدد شاه قدرت گرفت و به همین دلیل رویکرد تماما سیاسی فعالیتهای دانشجویی تغییر یافت و دانشجویان در حرکتهایی اجتماعیتر، وارد شدند که نمونه آن کمکرسانی به زلزلهزدگان بویینزهرا بود. دانشجویان در این حادثه به همراه نیروهای جبهه ملی و نهضت آزادی و افراد محبوب و سرشناسی همچون مرحوم تختی، توانستند کمکهای نقدی و غیرنقدی قابل توجهی جمعآوری کنند تا جایی که نهضت آزادی، روستای حسینآباد بویینزهرا را برای بازسازی انتخاب کرد و افرادی چون دکتر شیبانی، سعیدمحسن و اصغر بدیعزادگان هم در این راه پیشتاز بودند. به طور کلی به دنبال اوج گرفتن قدرت دربار، مراسمهای ۱۶ آذر این دهه مجدد افول میکند و جنبشهای زیرزمینی نضج میگیرد؛ هر چند حوادثی همچون مرگ مشکوک غلامرضا تختی زمینه اعتراضات دانشجویی میشد به طوری که مراسم ۱۶ آذر ۴۶ بیشتر اختصاص پیدا کرد به درگذشت مرحوم تختی که دانشجویان به نوعی مرگ او را به رژیم نسبت میدادند.
فضای بسته این دوران در داخل، موج مهاجرت دانشجویان به خارج را به همراه داشت، به طوری که طی سالهای ۵۲-۴۷ حدود سی هزار نفر برای ادامه تحصیل از کشور خارج شدند و این تعداد از کل دانشجویان داخل کشور بیشتر بود، این تعداد در سالهای نزدیک به انقلاب ۵۷ از مرز صد هزار نفر هم گذشت. دانشجویان ایرانی مقیم اروپا و آمریکا، سالها پیش کنفدراسیون دانشجویان ایرانی را تشکیل داده بودند که البته در ابتدا، مثلا انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا، از حمایت کامل سفارت ایران و انجمن دوستان آمریکایی خاورمیانه برخوردار بود و حتی سالانه هجده هزار دلار بودجه در اختیار داشت. آنها طی دیداری که شاه در سال ۳۷ از آمریکا داشت، او را به ریاست افتخاری سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا انتخاب کردند. اما هفده نفر به سرپرستی قطبزاده و محمد نخشب در شهریور ۳۹ روال کار را عوض کردند. در این سالها کنفدراسیون نقش موثری در مبارزات دانشجویی داشت تا دی ماه ۵۳ نقطه پایانی بر فعالیتهایش بود. اختلاف نظر میان گروههای ملی و تودهای و مناقشه درباره پیوستن به سازمانهای دانشجویی بینالمللی و همچنین تحولات فکری و سازمانی تودهایهای حاضر در کنفدراسیون به تبع اختلافها در حزب توده ایران، از عوامل به بن بست رسیدن کنفدراسیون جهانی بودند، هر چند اثر تخریبی نیروهای امنیتی حکومت وقت نیز در این انحلال بیتاثیر نبود، از جمله این اقدامات میتوان به غیرقانونی اعلام کردن کنفدراسیون جهانی از سوی سیاوش بهزادی دادستان نظامی ارتش در اسفند ۴۹ اشاره کرد. در کنار کنفدراسیون جهانی باید به انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور اشاره کرد که حاصل انشعاب دانشجویان مذهبیتر از کنفدراسیون جهانی بود. اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و گروه فارسی زبان نیز در آلمانغربی و با حمایت مستقیم شهیدبهشتی از جمله گروههای دانشجویی بود که به مبارزه علیه حکومت شاه اهتمام داشتند. در اوایل دهه ۵۰، به ویژه از سالهای ۵۴ به بعد که کنفدراسیون دچار فروپاشی شد، این انجمنهای دانشجویی خارج از کشور با همکاری نهضت آزادی خارج از کشور، توانستند نبض مبارزه بر ضد رژیم را در خارج از کشور به دست گیرند.
اما در داخل وضعیت دانشگاهها هم چنان سیر نزولی خود را طی میکرد، به گونهای که مثلا در ۱۶ آذر سال ۴۷، مجدد حجم تجمعات بسیار محدود میشود و حتی بعضی کلاسها در این روز برگزار میشود و دیگر خبری از تعطیلی کلاسها و دانشگاه نیست و گفته میشد این اولین بار است که در روز ۱۶ آذر بعد از سال ۳۹ و ۴۰، در دانشکده فنی کلاس تشکیل میشود. ناگفته نماند در این سالها، دانشگاه کم و بیش با اعتراضات صنفی خود را زنده نگاه میداشت. در سال ۴۶ تظاهرات گستردهای با هدف لغو شهریه دانشجویی برگزار شده بود که بیش از هزار نفر در تظاهرات شرکت کرده بودند. این تظاهرات با موفقیت کامل به پایان رسیده بود و مسوولان دانشگاه هم خواست دانشجویان را پذیرفته و شهریه را لغو کرده بودند. اما سال ۴۸ وضعیت دگرگون شد و رفته رفته، فضای دانشگاهها مجددا سیاسی شد. شکل گیری انجمن نمایندگان دانشجویان، در این تغییرات نقش مهمی را ایفا کرد. تا پیش از شکل گیری این انجمنها، مرکز تجمع دانشجویان در آن دوران عمدتا برنامههای کوهنوردی بود. اتاقهای کوهنوردی در همه دانشکدههای دانشگاه تهران به سرعت گسترش یافته بود و تعداد دانشجویانی که در برنامهها شرکت میکردند چند برابر شده بود. اتاق و برنامههای کوهنوردی پوششی بود برای ارتباط گیری دانشجویان ناراضی و فعال. تا ابتدای سال ۴۸ که طرح انتخاب نمایندگان دانشجویان از طرف مسئولان دانشگاه اعلام شد، دانشجویان نیز اعلام کردند ما نمایندگانی را که وظیفهشان شرکت در مراسم تاجگذاری و وسیله تبلیغاتی باشند، نمیخواهیم. اما مسوولان دانشگاه پذیرفته بودند که نمایندگان وظیفهشان در رابطه با مسائل دانشکده و مشکلات صنفی باشد و تنها با مسوولان دانشگاه در رابطه خواهند بود و در بیرون از دانشگاه نقشی نخواهند داشت. پس از این توافقات در اکثر دانشکدههای دانشگاه تهران و سپس در بقیه دانشگاهها، انتخابات اجرا شد. این انجمنها خیلی زود به ارگان سازمان دهنده فعالیتهای علنی و اعتراضات دانشجویی تبدیل شده و تا سالهای اول دهه ۵۰ نقش خود را حفظ کردند. این انجمنها با برگزاری مراسم ۱۶آذر سال ۴۸ وجههای سیاسی یافتند و در اکثر دانشکدههای دانشگاه تهران و سایر دانشگاهها کلاسها را باز در سالگرد روز دانشجو به تعطیلی کشاندند و در برخی دانشکدهها تظاهراتی کوتاه مدت برگزار کردند. در سال ۴۹ اعتراضات دانشجویی در روز ۱۶ آذر ابعاد گستردهتری یافت و همه دانشگاهها را در بر گرفت. در جریان تظاهرات که به خیابانها نیز کشیده شد، تعدادی از دانشجویان دستگیر شدند. تظاهرات برای آزادی زندانیان سیاسی ادامه پیدا کرد تا اینکه ساواک اکثر دستگیرشدگان را آزاد کرد، ولی از آزادی تعدادی از آنان که در تشکلهای مخفیانه و مسلحانه عضویت داشتند، خودداری کرد تا بعد از یک ماه تعطیلی، تظاهرات پایان یافت و دانشجویان سر کلاس رفته بودند. سال ۴۹ آغاز جدایی فکری دانشجویان هم بود و گرایشهای مذهبیتر، که محل فعالیتشان کتابخانهها بود، در انتخابات دانشجویان، به صورت مستقل از نیروهای تودهای و چپ گرا وارد عمل شدند و انتخابات آن سال نزاعی بود بین کانونهای کوهنوردی و کتابخانههای اسلامی دانشکدهها، که در ابتدا دانشجویان مذهبی پیش افتادند ولی در مجموع رابطه مذهبیها و چپها تا تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق در سال ۵۴ دوستانه بود و دو طرف در عمل حیطه های نفوذ دیگری را به رسمیت شناخته، برای همکاری با هم ارزش قائل بودند و هر یک جداگانه میکوشیدند نفوذ خود را گسترش دهند. در دهه ۵۰ فعالیتهای دانشجویی نیز متاثر از تئوریهای جدید مبارزاتی رادیکالتر شد. با شروع مبارزه مسلحانه فضای دانشگاهها به کلی دگرگون شد و ۱۶ آذرها نیز رادیکالتر برگزار میشد. ۱۶آذر سال ۵۰ مثل سال ۴۹ همه دانشگاهها تعطیل شده بود و به صحنه تظاهرات تبدیل گردید. تعطیلی دانشگاهها و تظاهرات ۱۶ آذر سال ۵۰ کوتاهتر از سال ۴۹ بود با این تفاوت که به دلیل حضور گارد در دانشگاه تظاهرات از همان ابتدا به درگیری و جنگ و گریز با گارد انجامیده و شعارها تندتر از گذشته شده بود. ۱۶ آذر سال ۵۱ هم در ابعادی وسیعتر از سال ۴۹ برگزار شده بود. تظاهرات دانشجویان به درگیری با گارد دانشگاه منجر و تعدادی از دانشجویان دستگیر شدند؛ تعطیلی دانشگاه و تظاهرات تا آزادی کامل دستگیر شدگان ادامه یافت. مراسمهای ۱۶ آذر در سالهای بعد، گرچه گسترده است اما بسیاری از فعالان دانشجویی به خاطر فعالیتهای زیرزمینی، مخفیانه مبارزه میکردند. مثلا در سال ۵۴ بخش قابل توجهی از فعالان اصلی دانشگاهها همزمان مخفی شده و به تشکیلات چریکی پیوسته بودند و همین امر ضربه سنگینی به فعالیتهای دانشجویی در دانشگاهها وارد کرده بود. ضمن اینکه حضور گارد در دانشگاهها، هر اعتراض کوچک را به درگیری با گارد و جنگ و گریز و شکستن شیشهها و طرح شعارهای سیاسی میکشاند و هزینههای زیادی را متوجه جنبش دانشجویی این ایام میساخت. این وضعیت کمابیش تا اواسط سال ۵۵ ادامه داشت و خود دانشگاه، درگیر جناحبندیهای فکری گوناگون است، که هر جناح از سران فکری بیرون از دانشگاه تغذیه میشد، به همین دلیل تحولات بیرون از دانشگاهها، تاثیرات محسوسی در فضای دانشگاهها داشت. مثلا سال تحصیلی ۵۷-۵۶ برای دانشجویان با بحث در مورد مرگ دکتر شریعتی آغاز شد و به همین دلیل دانشگاهها محل برگزاری حادترین افشاگریها از طریق برپایی نمایشگاهها، سخنرانیها، کنفرانسها و آموزشهای سیاسی بود. به هر ترتیب مبارزات و فعالیتهای دانشجویی با گرایشها و تفکرات مختلف ادامه مییابد تا مقطع پیروزی انقلاب ۵۷ که حال و روز جنبش دانشجویی، باز دگرگون میشود و بر ریل دیگری، راه میپیماید.
سایت تاریخ ایرانی