16 فروردین 1400

نگاهی به بلوای نان در هفدهم آذر ماه 1321

بلوای تهرانی ها برای نان


بلوای تهرانی ها برای نان

چند روزی مانده بود تا ۱۷ آذر 1321. مردم مثل همیشه به نانوایی می رفتند و قوت غالب شان را از شاطر می گرفتند. با این حال، چند وقتی بود که نان کیفیت سابق را نداشت. نانوایی ها نانی را دست مردم می رساندند که مخلوطی از خاک اره، خرده شیشه، سنگ و کلوخ داشت. مدت زیادی نگذشت که مردم صدای اعتراض و خشم و غضب شان را با شورش و تظاهرات و در ‌‌نهایت حمله به مجلس نشان دادند تا بلوای سال 1321 بلوای نان لقب بگیرد.

در تاریخ معاصر ایران نام "بلوای نان" با روز ۱۷ آذر سال ۱۳۲۱ گره خورده است. روزی که در آن شهر تعطیل شد، مردم به مجلس شورای ملی ن آن زمان نیبخیسنقبحخریختند و نمایندگان مجلس را به باد کتک گرفتند تا بگویند گرسنه اند و نان می‌خواهند. نان سالم و کافی.

در این روز دانش‌آموزان مدارس تهران طبق قرار قبلی مدارس را تعطیل کرده و با شعار «ما نان می‌خواهیم» به طرف مجلس راه افتادند و در جلوی در اصلی مجلس در میدان بهارستان تجمع کردند. در مدت کمی عده زیادی به این جمعیت پیوستند و به مغازه‌ها و ساختمان‌های مجلس هجوم آوردند و مغازه‌ها را غارت و اماکن عمومی را تخریب کردند.

عده ای از مردم هم به سمت خانه "احمد قوام" نخست وزیر وقت راه افتادند و آنجا را غارت کردند. نیروهای نظمیه که در ساعت های اول فکر می کردند بلوا به زودی می خوابد، کم کم وخامت اوضاع را درک کردند و برای متفرق کردن جمعیت به تیراندازی هوایی رو آوردند.

 


قوام گشنمونه!

شورش سه روز طول کشید و هر روز شدید‌تر. مردم در خیابان‌ها حرکت می‌کردند و شعار می‌ دادند «نون و پنیر و پونه، قوام گشنمونه»، «قوام فراری شده، سوار گاری شده». معترضان در ‌‌نهایت بعد از مدتی اعتراض بی‌پاسخ، به خانۀ نخست‌وزیر حمله کرده و آنجا را غارت کردند.

با گسترش اعتراضات به تدریج شهر از دست قوای نظامی خارج می‌شد. بالاخره صبر قوای متفقین که آن زمان به دلیل جنگ جهانی دوم در ایران مستقر بودند، به سر آمد. آن‌ها به دولت ایران اولتیماتوم دادند در صورتی که نتوانند شورش را بخوابانند و نظم و آرامش را به تهران بازگردانند، تهران را اشغال خواهند کرد.

محمد رضا پهلوی جوان که تازه به پادشاهی رسیده بود و به شدت نگران شده بود، با برکناری فرماندار نظامی تهران، سپهبد امیراحمدی را به عنوان فرماندار نظامی منصوب کرد و از او خواست تا فردای آن روز امنیت را به هر قیمتی به تهران بازگرداند.

به دستور سپهبد امیراحمدی و سرتیپ اعتماد مقدم رئیس شهربانی بعد از مدتی که مردم را به آرامش و نظم فراخواندند، ماموران نظامی به روی مردم آتش گشودند و کشته و زخمی‌های زیادی به جا گذاشت. بر اساس آمارهایی که بعدها منتشر شد در این درگیری‌ها در مجموع ۲۰نفر کشته، ۷۰۰ نفر زخمی و ۱۵۰ نفر بازداشت شدند.

 


پول گرفته بودند تا قیام کنند

سپهبد امیراحمدی در ۲۴ ساعت توانست تهران را آرام کند و چون قبل از این قیام مقالاتی علیه احمد قوام در روزنامه‌های مخالف چاپ شده بود، به دستور قوام‌السلطنه روزنامه‌ها و مجلات هم توقیف شدند و از انتشار آنان جلوگیری شد و عده زیادی توسط فرماندهی نظامی پایتخت دستگیر شدند.

البته بعد از بازجویی از افراد مرتبط با این پرونده اعلام شد که این ناآرامی‌ها تا حدی از قبل برنامه‌ریزی شده بود و از طرف شاه و دربار چک‌هایی به عباس مسعودی سردبیر روزنامه اطلاعات، برادرش، احمد دهقان مدیر مجلۀ تهران مصور داده شده بود تا مقالاتی علیه قوام نوشته، مردم را به قیام تشویق کنند.

زنی به اسم مهری دیوسالار  هم عده‌ای را با پرداخت مبلغ یکصد هزار تومان اجیر کرده بود تا در تظاهرات کوچک دانش‌آموزان و دانشجویان داخل شده و به مغازه‌ها و اماکن عمومی حمله و آنها را تخریب کنند تا از این طریق راه برای سرنگون کردن نخست‌وزیر هموار شود.

 


در واقع درگیری محمد رضا پهلوی و نخست وزیر وقت احمد قوام و خشمی که شاه جوان از قدرت قوام داشت باعث می شد شاه برای کوتاه کردن دست قوام از قدرت از هر وسیله حتی اگر به ضرر مردم باشد استفاده کند و اعتراضات مردم به قحطی و کمبود گندم و نان و گرسنگی آنها بهترین فرصت برای شاه بود تا از این اعتراضات به نفع خود و علیه دولت قوام و برکناری او استفاده کند.

در جریان این غائله شاه از قوام خواسته بود استعفا دهد، اما قوام نپذیرفت و گفته بود من اعادۀ نظم خواهم کرد و تا مجلس به من رای عدم اعتماد ندهد، استعفا نخواهم کرد. هرچند دولت قوام در آن مقطع سقوط نکرد اما بالاخره فعالیت‌های شاه و دربار و دیگر مخالفان موثر افتاد و قوام‌السلطنه بلاخره در ۲۴ بهمن ۱۳۲۱ شمسی ناچار به استعفا شد.

 


واقعیت چه بود؟

در روزهایی که بلوای نان شکل گرفت، کمبود گندم و سایر غلات در کشور کاملا محسوس بود. در دوره پهلوی اول یعنی زمان رضا شاه، جمع آوری و ذخیره گندم و جو از وظایف اساسی دولت به شمارمی رفت و در سراسر کشور به این وسیله، نان مردم تأمین می شد. بعد از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ماه 1320 و اخراج رضا شاه از ایران، همه ادارات دولتی در شهرستان ها مختل شد و از نظارت بر انباشت و ذخیره غلّات، در هنگام برداشت و خرید محصول در این دوره کاسته شد، به طوری که سیلوهای سر به فلک کشیده، خالی از گندم شدند.

حضور متفقین در ایران هم مصرف گندم را بالا برده بود و به کمبود غلات در ایران دامن می زد. اگرچه متفقین مدعی بودند احتیاجاتشان از خارج تأمین می شود، اما گزارش هایی مبنی بر دخالت آن ها در قاچاق کالا دیده می شد. دولت شوروی، منطقه آذربایجان را که از مهم ترین مناطق غلّه خیز کشور بود، تحت اشغال خود درآورده و نه تنها اجازه صدور غلّه این منطقه را به سایر نقاط کشور نمی داد، غلّه آذربایجان را برای رفع احتیاجات نیروی خود به کار گرفت و یا به روسیه حمل می کرد و تنها مقدار اندکی را در ازای پرداخت پول به خود دولت ایران می فروخت.

علاوه بر این، بر اساس پیمان اتحاد سه گانه، کلیه وسایل حمل و نقل زمینی و راه آهن ایران، در اختیار متفقین قرار گرفت؛ در نتیجه، خوار و بار و از جمله گندم، به خوبی انباشت، تمرکز و توزیع نمی شد و کمبود گندم که قسمت عمده خوراک مردم را تشکیل می داد در بیشتر نقاط کشور احساس شد.

 


هیچ‌گاه بیش از مصرف روزانه گندم نداشتیم

احمد قوام از متفقین خواست که تا می توانند غله وارد ایران کنند. ولی متفقین پول ایرانی نداشتند و از دولت تقاضای 500 میلیون ریال کردند تا در ازای آن کمبود ارزاق ایران را برطرف کنند. دولت لایحه انتشار اسکناس را به سرعت در 11 فروردین 1321 تقدیم مجلس کرد اما نمایندگان با وجودی که شدیدا با ‌آن مخالف کردند، در نهایت تحت فشار قوام و متفقین این لایحه را به تصویب رساندند. نتیجه آن چیزی جز بدتر شدن اوضاع اقتصادی نبود.

قسمتی از یادداشتی که از ایران برای لندن فرستاده شده است نشان از وخامت اوضاع دارد: "... معهذا موضوعی که برای ما فوق العاده ضروری است تامین 250 تن گندم برای مصرف روزانه اهالی تهران است. هیچگاه بیش از مصرف روزانه اهالی تهران گندم در سیلوی این شهر نداشتیم و نگرانی مزبور برای تشکیلات فعلی و صحیح جمع آوری محصول 1943 مانع مهمی خواهد بود... ".

از طرفی احتکار گندم در برخی از مناطق هم از دید دولت پنهان نبود تا جایی که دولت برای مبارزه با امر احتکار گندم و غلات قانون منع احتکار را در 27 اسفند 1320 تصویب کرد که به موجب آن افراد محتکر به پرداخت غرامت یا مجازات‌های دیگری محکوم می شدند همچنین به منظور مبارزه با محتکران و تقلب در پخت نان بازرسانی به کار گماشتند تا به پخت نان رسیدگی کنند تا جایی که در بیانیه ای اعلام کردند که هر کس درباره انبار احتکار گزارش به دولت بدهد 20 درصد از بهای جنس کشف شده نقدا به او پرداخت می شود.

در کنار این مشکلات عوامل طبیعی هم در روند بحران اقتصادی این دوره موثر بود. خشک سالی از شهریور1321 تا اواخر همین سال، به اوج خود رسید. به دلیل ناامنی و راهزنی بعد از شهریور 1320، زارعان و مالکان از جمع آوری کافی محصول خود باز ماندند و موفق به کشت نشدند؛ مشکل دیگر نیز این بود که راه صدور غله گشوده بود و به خصوص از مناطق شمال و غرب ایران، مقادیر زیادی برنج، گندم و احشام خارج می شد که موجب مضیقه شدید و قحطی در کشور شد.

وقتی دولت نان را سهمیه بندی کرد

در حالی که اوضاع گندم و نان روز به روز بدتر می شد، برخی نانواها هم با فروش سهمیه آرد گندم خود در بازار سیاه و اضافه کردن مواد دیگر به آن، به این معضل بزرگ دامن می زدند. این در حالی بود که اقدامات دولت برای جلوگیری از احتکار گندم اوضاع را بهتر نکرد و دولت برای کنترل وضع، مجبور به جیره بندی نان شد.

انتظار می رفت نان جیره بندی که بیشتر مردم شهرنشین به آن وابسته بودند، از کیفیت بالایی برخوردار باشد، اما از مرغوبیت این گندم در مسیر دروگر، مأمور حمل و نقل، آسیابان و نانوا، به میزان زیادی کاسته می شد. مخلوط کردن آرد گندم و جو، رسماً مجاز شناخته شده بود اما مقدار لازم آرد گندم وارد ترکیبات نان نمی شد بلکه ارزن و دانه ی خشخاش، به آن اضافه می شد.

در آن ایام دولت برای جلوگیری از ازدحام مردم برای تهیه نان اقدام به پخت نان ماشینی کرد که به نان "سیلو" معروف شد اما این نان نامرغوب و حتی غیر قابل خوردن بود که حتی استفاده از آن باعث بروز بیماری های مختلفی مانند سرگیجه و حالت تهوع می شد تا جایی که در پی مصرف آن تعدادی از کودکان تهران بیمار شدند.


خبرگزاری مهر