13 تیر 1399
شرحی بر اسناد سازمان کوک
دو نظر متفاوت درباره سازمان کوک
حاجعلی کیا، فرزند طاهر (معروف به حاجى پیرزاده از ملاکین ثروتمند مازندران) در سال 1285ﻫ ش در مازندران متولد شد. وى افسر ارتش بود و براى ادامهی تحصیل نظامى، به دستور سرلشکر ضرغامى، به کشور سوئد اعزام شد و به دلیل وقوع جنگ جهانى دوم به مدت 12 سال در آن کشور اقامت داشت و دورهی عالى ستاد ارتش را در آن کشور گذراند. وى پس از بازگشت به ایران ابتدا رئیس ادارهی مرزبانى و در سال 1327، توسط سپهبد رزمآرا، به ریاست شعبهی تجسس رکن دوم ستاد ارتش منصوب و به یکى از چهرههاى فعال وابسته به دربار بدل شد. وی در زمان دکتر مصدق با درجهی سرتیپى بازنشسته شد و به تجارت و مِلکدارى پرداخت.
کیا پس از کودتاى 28 مرداد 1332 به دستور محمدرضا شاه داوطلب نمایندگى مجلس از مازندران شد ولى به دلیل کارشکنى نخستوزیر وقت (فضلالله زاهدى) ناکام ماند. او در سال 1333 توسط شاه مجدداً به ارتش پیوست و تا سال 1336 از عناصر فعال وابسته به دربار در ارتش به شمار میآمد و عهدهدار انحلال «لژ بیدارى» شد که ادامهی فعالیت آن به دلایلى مورد تأیید شاه نبود. حاجعلى کیا در سال 1336 به ریاست ادارهی دوم ستاد ارتش منصوب شد و مدتى بعد به درجهی سپهبدى رسید و در همین سال در رأس «نیروى مقاومت» «کوک» قرار گرفت. کوک یک سازمان پنهانى بود که شبکهی خود را در سراسر ایران گسترانده بود. سازمان کوک برخلاف سایر شبکههاى اطلاعاتى و جاسوسى دوران پهلوى به دلیل سوءاستفاده و جاهطلبىهاى کیا نتوانست سرّى بودن خود را حفظ کند و به تدریج به یک سازمان نیمه پنهان و در راستاى اهداف و منافع مالى و سیاسى به شبکهای مشخص تبدیل شد و بیش از هر چیز به یک شبکهی مخفى با ساختار شبه حزبى در راستاى انواع دسته بندىهاى سیاسى و مالى شباهت داشت. اعضاى آن تعدادى از قضات و کارکنان عالىمقام دادگسترى و عناصر متنفذ فرهنگى بودند و ارتباط شخصى کیا حتى پس از برکنارى وى با برخى از اعضاى متنفذ «کوک» حداقل تا سال 1343 ادامه داشت.
حاجعلى کیا اواخر سال 1339 بازنشسته شد و در زمان نخستوزیری دکتر على امینى به علت اشتهار به فساد مالى در 23 اردیبهشت 1340 بازداشت و سرانجام به دو سال زندان محکوم شد. نامبرده از درون زندان هدایت سازمان کوک را بر عهده داشت و پس از آزادى از ریاست سازمان مذکور برکنار شد.
دو سند زیر در باره همین مطلب و مبالغه یا صحیح بودن قدرت و نفوذ سازمان کوک گزارش میدهد به این معنی که در روزنامه اراده آذربایجان از سازمان کوک به عنوان یک سازمان گسترده و پر نفوذ یاد شده و در سند بعدی افسر رکن دو مدعی است که بر خلاف جار و جنجال در باره سازمان کوک این سازمان تشکیلات مرتبی ندارد و آنچه در جراید نوشته شده غلو است.
*****
تاریخ: شنبه 9 شهریور ماه 1336
اراده آذربایجان[1]
ک . و . ک
شبح مخوفی که به تمام سازمانهای مملکتی سایه افکنده
سازمان مقاومت ملی
از چندی به این طرف در بعضی از محافل، آن هم به صورت زیر گوشی، صحبتهایی راجع به سازمانی به نام کوک شنیده میشد و درباره نفوذ و تسلط عجیب این دستگاه، شایعات مبالغهآمیز پخش میگردید.
آنهایی که سرشان در مسائل سیاسی درد میکند و خیلی تشنه کسب اخبار سیاسی و به خصوص اطلاع بر وجود و چگونگی سازمانهای مخفی هستند، اقرار میکردند با تمام مهارتی که به خرج میدهند به ریشه و عمق این سازمان مخفی پی نمیبرند ولی همه معتقد بودند عدم توفیق آنان را نبایستی حمل بر ضعف تشکیلات و بیاهمیتی این سازمان دانست.
فقط آنچه تقریباً به صورت علنی درآمده بود، وجود تیمسار کیا در رأس این دستگاه مرموز بود و باز شنیده میشد که این تشکیلات از سالها به این طرف در تمام سازمانهای مملکتی و شهرستانها و نقاط دور افتاده و احزاب مختلفه ریشه دوانیده و روز به روز نیز بر عده آن افزوده میشود.
این نکته نیز گفته شود که برخلاف تصور عدهای، این تشکیلات جدیداً به وجود نیامده بلکه کمیته مرکزی آن از غائله پیشهوری[2] تشکیل و تدریجاً صورت حزبی و سازمانی به خود گرفته است.
عدهای درباره این سازمان راه مبالغه میپیمایند و معتقدند که وی به قدری قوی است که هر لحظه اگر مصالح عالیه مملکتی ایجاب کند، «البته مقصود در موارد استثنایی مانند دوران جنجالطلبی مصدقالسلطنه میباشد»، قادر خواهد بود به نفع رژیم مشروطه سلطنتی دست به کودتا بزند و برای این که این مدعا را ثابت کنند، اضافه مینمایند که اکثر رؤسا و خوانین و مرزنشینان، با جان و مال عضویت این تشکیلات را قبول کردهاند و در ده سال اخیر، کمیته مرکزی چریک ایران، با شرکت شخصیتهای برجسته و متنفذ توانسته است قدرت حیرتانگیزی کسب کند و وجود این کمیته قدرت عملی این سازمان را برای همیشه تثبیت میکند.
ناگفته پیداست تا آن جایی که این سازمان به صورت مخفی اداره میشد و گردانندگان آن علناً خودنمایی نکرده بودند، بیش از همهی سازمانها توانسته بودند بر رعب و وحشتی که توأم با نفوذ و قدرت در دل شنوندگان ایجاد کنند؛ ولی به جهاتی که عقل ما از درک آن عاجز است، دفعتاً این سازمان تصمیم گرفت به صورت علنی جلوه کند و اجازه دادند که در مطبوعات گاهی اخباری درباره آن و اعضای برجستة سازمان در معرض افکار عمومی بگذارند و البته به تشخیص ما این به صلاح چنین سازمان حساسی نبود.
در هر حال این سازمان به نام «کوک» معروف است و همان طوری که گفته شد ریاست آن بر عهده تیمسار کیا میباشد و گردانندگان آن معتقدند قویترین تشکیلاتی است که در پنجاه و چند سال دوره مشروطیت در ایران به وجود آمده و همیشه در تحولات ده پانزده ساله اخیر، عامل مؤثری بوده و نقش قاطعی داشته است.
ما فعلاً به نشر همین مختصر اکتفا میکنیم و در فرصتهای مناسب، اطلاعات بیشتری را در اختیار خوانندگان خود خواهیم گذاشت و شاید روزی موقع آن برسد که نظر صریح خود را درباره تأثیر این سازمان در سرنوشت مملکت اعلام داریم.
ظاهراً چنین مینمایاند که سازمان کوک به نام سازمان مقاومت ملی نامیده شده و یک عده از افسران بازنشسته تصدی آن را در استانها و شهرستانهای حساس به عهده دارند و [ناخوانا] اکنون به قول روزنامه کیهان، نماینده این تشکیلات در مشهد به مشکلات و گرفتاریهای اداری خود مشغول است و هنوز معلوم نیست که آیا نفوذ شخصی این تیمساران، وقتی که از قدرت [ناخوانا] نیز کسب نیرو کرد، مشکلاتی را به مأمورین دولت ایجاد خواهند کرد یا نه؟ [ناخوانا] مسئلهای است که نمیتوان از آن صرفنظر کرد.
*****
سند شماره 2
شماره: 2270 / الف تاریخ: 23 / 6 / 1336
گزارش
یکی از افسران رکن 2 ستاد ارتش و عضو سازمان کوک میگفت: با این که سازمان کوک مدت 5 سال است تشکیل شده و به عناوین مختلف اظهار وجود مینماید، معهذا دارای سازمان مرتب و متشکلی نیست و هرچند ماه یک مرتبه ترکیب سازمانی آن تغییر مییابد.
مشارالیه اضافه نموده: اصولاً سازمان کوک دارای موجودیت مؤثری نیست و آنچه در جراید نوشته شده، از طرف رکن 2 ستاد ارتش تهیه و در آن غلو شده است و تیمسار سرلشگر کیا رئیس اداره دوم ستاد کل نیز برای مشاهدة سازمانهای ضدجاسوسی آمریکا به آن جا عزیمت نموده تا پس از کسب اطلاعات لازم در این مورد، بتواند تشکیلات مرتبی برای (کوک) به وجود آورد. افسر مذکور اضافه کرده: با این که وی از اعضای طراز اول سازمان کوک میباشد، معهذا وظیفهای به عهده او واگذار نشده و هنوز سازمانی در کار نیست.
منبع: موثق
ارزش خبر: تأیید شده
پینوشتها:
[1] . روزنامه اراده آذربایجان در سال 1328ش توسط رحیم زهتابفرد راهاندازی شد و تا بهمن ماه سال 1357ش منتشر گردید. رحیم زهتابفرد(با نام مستعار بیوکآقا) فرزند حسینقلى، در سال 1305 ش در تبریز متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایى وارد مدرسه رشدیه شد و تحصیلات متوسطه را به اتمام رسانید. وى فارغالتحصیل دوره روزنامه نگارى دانشکده حقوق بود و از سال 1328 به فعالیتهاى مطبوعاتى پرداخت.
وى که از مریدان خاص سیدضیاءالدین طباطبائی و مدافعان حزب اراده ملى در تبریز و تهران بود از طرف سیدضیاء به دبیری جمعیت نجات آذربایجان گمارده شد. در سال 1328 مدیر هفته نامه سیاسى خبرى «اراده آذربایجان» به صاحب امتیازى خانم شکوفه مهدىزاده شد و مدتى هم سردبیر روزنامه وظیفه بود.
روزنامه اراده آذربایجان از روزنامههاى فعال بود. زهتابفرد چند دوره نماینده مجلس بود و در زمان تشکیل حزب رستاخیز آذربایجان شرقى، رئیس آن شد. بر اساس اسناد لانه جاسوسى از زهتابفرد به عنوان فردى قابل اطمینان، اصلاحگر و قابل ملاحظه نامبرده شده است. وى عضو کمیته مرکزى لاینز و فراماسونر بود و پس از انقلاب اسلامى با سازمان ضدانقلابى درفش کاویان همراهى داشت. (اسناد لانه جاسوسی، ج 25، ص 5 و 81)
[2] . سیدجعفر پیشهورى در سال 1272 ش در روستاى زاویه خلخال به دنیا آمد. در سال 1284 به همراه پدر و مادر به باکو رفت و در آن جا به تحصیل و کار پرداخت. در حوالى انقلاب روسیه در سال 1296 جلب افکار کمونیستی شد. وى در سال 1297 در 25 سالگى، عضو کمیته مرکزى حزب عدالت و عضو بوروى خارجى 5 نفره آن شد. در سالهاى 1298-1299 سردبیرى روزنامه حرّیت را به عهده داشت. در اردیبهشت 1299 ارتش سرخ در جریان جنگ با روسهاى سفید وارد خاک ایران شد و به همراه آن تعدادى از رهبران حزب عدالت، از جمله پیشهورى، وارد گیلان شدند. در 30 خرداد 1299 در بندر انزلى اولین کنگره حزب کمونیست ایران برگزار شد که در آن پیشهورى عضو کمیته مرکزى و یکى از چهار رهبر اصلى حزب انتخاب شد و در کنار حیدر عمو اوغلى (تاریوردیف)، سلطانزاده (آواتیس میکائیلیان) و کامران به انتشار روزنامه کامونیست ارگان حزب، در رشت پرداخت. او در مرداد 1299 در دولت «کودتاى سرخ» احسانالله خان دوستدار، سمت کمیساریاى کشور را به عهده گرفت. در پى شکست نهضت جنگل مدتى به باکو رفت و مدیریت روزنامه اکینجى را به دست گرفت و سپس به عنوان دبیر مسئول تشکیلات تهران به ایران آمد. در این دوران او سرمقالههاى روزنامه حقیقت به مدیریت «سیدمحمد دهگان» را مىنوشت. پیشهورى در سال 1304 رابط حزب کمونیست ایران و کمینترن بود. در سال 1306 در کنگره دوم حزب کمونیست ایران، معروف به کنگره ارومیه که در شهر رستوف در نزدیکى مسکو برگزار شد، مجدداً دبیر کمیته مرکزى و مسئول تشکیلاتى حزب در تهران شد و در 6 دى ماه 1306 توسط شهربانى دستگیر شد و در تمام دوران زندان منکر عضویت در حزب کمونیست بود. در اسفند 1318 در دادگاه جنایى به جرم عضویت و تبلیغ فرقه اشتراکى، به 10 سال زندان محکوم شد. در دوران زندان میان پیشهورى و سایر زندانیان کمونیست، به ویژه اردشیر آوانسیان، اختلاف شدیدى وجود داشت که یکى از علل آن شاید اصرار پیشهورى در کتمان سمت حزبى و سوابق خود بوده است. پس از آزادى در سال 1319 به کاشان تبعید شد و در مهرماه 1320 در جلسه مؤسسان حزب توده شرکت کرد و جزء رهبران اولیه حزب انتخاب شد و به همراه ایرج اسکندرى اولین مرامنامه حزب را نوشت ولى به علت اختلاف با اردشیر آوانسیان به زودى کناره گرفت. در خرداد سال 1322 انتشار روزنامه آژیر را در تهران آغاز کرد. وى در انتخابات مجلس چهاردهم از حوزه تبریز انتخاب شد ولى در 23 تیر سال 1323 اعتبارنامه او رد شد. در کنگره اول حزب توده (10 مرداد 1323) به عنوان نماینده سازمان حزبى آذربایجان حضور یافت ولى در این جا نیز اعتبارنامه او رد شد. در مرداد 1324 روزنامه آژیر توقیف شد و پیشهورى به آذربایجان رفت و در شهریور 1324 فرقه دمکرات آذربایجان را بنیان گذارد و در 21 آذر 1324 حکومت خود مختار فرقه را ایجاد کرد. پیشهورى در پى شکست فرقه در 21 آذر 1325 به باکو رفت و سرانجام در 20 تیر ماه 1326 در یک سانحه اتومبیل به قتل رسید. قتل پیشهورى را به میرجعفر باقروف ـ دیکتاتور آذربایجان شوروى ـ نسبت مىدهند و عامل آن را غلامیحیى دانشیان مىدانند و در سالهاى اخیر این مطلب در جمهورى آذربایجان شیوع کامل یافته است. با آغاز گلاسنوست گورباچف، این مطلب را اولین بار «على توده» در یکى از مطبوعات شوروى (ادبیات و اینجه صنعت) ارگان اتحادیه نویسندگان آذربایجان شوروى اعلام داشت. علت این امر اختلاف پیشهورى با باقروف و میرزا ابراهیموف وزیر فرهنگ آذربایجان شوروى ذکر مىشود. به گفته یک شاهد عینى (نصرتالله جهانشاهلو) پیشهورى علت شکست فرقه را افراط در جدایى از احزاب سیاسى ایران مىدانسته است و باقروف به عکس علت را در این مىدانسته که «به یک باره از دولت و مردم ایران نبریدید و به ما نپیوستید». اسناد ساواک نیز مرگ پیشهورى را به علت پشیمانى وى از همکارى با شوروى و تلاش او براى تشکیل دوباره و بازگرداندن ایرانیان مقیم شوروى به ایران و نیز تألیف کتابى با عنوان «چگونه اشتباه کردم» دانستهاند. برخى از اعضاى قدیمى حزب توده مرگ او را کاملاً تصادفى و بدون برنامهریزى پیشین از سوى مقامات شوروى مىدانند. به هر روى داستان زندگى و مرگ پیشهورى بدون دسترسى به اسناد دولتى شوروى سابق مانند دفترى بىآغاز و انجام در هالهاى از ابهام باقى خواهد ماند. همسر پیشهورى معصومه رحمانى نام داشت و از او یک پسر به نام داریوش به جاى مانده است.
سپهبد حاجعلی کیا رئیس سازمان کوک
منبع: رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، جلد اول، صفحه263 تا 265 و 268، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1396.
مرکز بررسی اسناد تاریخی