بازتاب‌های شهادت آیت‌الله مصطفی خمینی


اول آبان ماه سالروز شهادت فرزند ارشد و امین حضرت امام(س)، آیت الله حاج سید مصطفی خمینی است که به گفته بسیاری از معاصران ایشان و تحلیلگران انقلاب اسلامی، بر نهضت بنیانگذار جمهوری اسلامی و در پیشبرد و به انجام رسیدن انقلاب اسلامی تاثیر بسزایی داشت؛ تا جایی که رهبر کبیر انقلاب در سخنانی به همین مناسبت، آن را "الطاف خفیه الهی" دانستند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، حمید قزوینی، پژوهشگر در مقاله ای که پیش رو دارید، به تحلیل آثار و بازتاب های شهادت آیت الله مصطفی خمینی پرداخته است که می خوانید:
یکی از پرسش‌های اساسی در بررسی وضعیت حکومت‌ها به میزان برخورداری آنها از مقبولیت عمومی و مشروعیت سیاسی‌شان بازمی‌گردد. اینکه مبانی مشروعیت آنها چیست؟ تا چه اندازه از مشروعیت برخوردارند؟ اگر فاقد مشروعیت هستند علل آن چیست؟و زوال مشروعیت چگونه خود را نشان می‌دهد؟َ
الف: مشروعیت
«مشروعیت» در متون سیاسی معادل واژه «Legitimacy» است. این واژه از ریشه لاتینی Leg یا Lex به معنی قانون (Low) گرفته شده است.
البته معنای مشروع یا اعلام قانونی بودن امری را به مفهوم «بچه‌ای را حلال‌زاده معرفی کردن» نیز آمده است. این اصطلاح ابتدا در حقوق روم مطرح شد و بعدها فرانسویان با استفاده از آن به هنگام تصرف انگلستان توسط نورمان‌ها، این واژه وارد فرهنگ اصطلاحات حقوقی انگلستان شد. از آنجا که در رژیم‌های سلطنتی قدرت باید به وارث حقیقی پادشاه منتقل شود، لذا مسئله پاکزادی و حلال‌زادگی نقش مهمی در مقبولیت یا مشروعیت پادشاه بعدی ایفا می‌کرد.
محققان علوم سیاسی تعاریف گوناگونی برای واژه «مشروعیت» ارائه داده‌اند، اما همه آنها به توجیه عقلی اطاعت مردم از زمامداران و اعمال قدرت زمامداران بر مردم پرداخته‌اند. هرچه حمایت عموم مردم از سردمداران نظام‌های سیاسی بیشتر باشد، آبادانی کشورها زیادتر، و نیاز‌ آنها برای به کارگیری زور و فشار جهت اجرای تصمیمات، کمتر می‌شود. چنین فرمانبری داوطلبانه و پذیرش آگاهانه مردم از تصمیمات قدرت سیاسی حاکم را در اصطلاح سیاسی «مشروعیت» یا «برحق بودن» و یا «حقانیت» می‌گویند. «مشروعیت»، همان قدرت پنهانی و ذهنی است که در جامعه وجود دارد و مردم را بدون فشار و زور، وادار به اطاعت می‌کند.
«مشروعیت» یا «حقانیت»، یکسان بودن چگونگی به قدرت رسیدن زمامداران جامعه با باورهای اکثریت جامعه در یک زمان و مکان معین است و نتیجه این باور، پذیرش حق فرمان دادن برای رهبران و وظیفه فرمان بردن برای اعضای جامعه است. برای کسانی که معتقدند قدرت سیاسی باید سلطنتی باشد، قدرت هنگامی مشروع یا برحق است که سلطنت در دست اعقاب اصیل سلسله حاکم باشد. آنانی که بر حق بودن را تنها در آرای عمومی می‌بینند، نظام سیاسی و زمامدارانش آنگاه مشروع است که با آرای مردم در جریان انتخابی آزاد تعیین شده باشند.(1)
مشروعیت متضمن توانایی نظام سیاسی در ایجاد و حفظ این اعتقاد است که نهادهای سیاسی موجود مناسب‌ترین نهادها برای جامعه هستند. همه دولت‌ها، قطع نظر از ایدئولوژی، خواهان آنند که دست کم بخشی از جمعیت، قدرتشان را مشروع تلقی کنند. بنابراین طلب مشروعیت تنها خاصه دولت‌های لیبرال و دموکراتیک نیست.(2)
همه حکومت‌ها می‌کوشند خود را مشروع جلوه دهند، اما بدیهی است که فاصله بین داشتن و نداشتن مشروعیت، طیف وسیعی را تشکیل می‌دهد. در یک طرف مواردی قرار دارند که از مشروعیت کامل برخوردارند و همه مردم در تمام امور مهم، حکومت را مرجع نهایی تلقی کرده از تصمیمات آنها کاملا اطاعت می‌کنند. در مقابل، مواردی هست که مشروعیت زمامداران کاملا زیر سوال می‌رود.
تفاوت «حقانیت» و «قانونیت»
در واژه مشروعیت علاوه بر مفهوم «حقانیت» نوعی مفهوم «قانونیت» نیز نهفته است. البته این «قانونیت» با مفهوم قوانین یا حقوق وضعی یکی نیست، بلکه قوانین عرفی یا نانوشته را هم شامل می‌شود.
امروزه بر این عقیده‌اند که مشروعیت قانونی از مشروعیت اخلاقی متفاوت است و چه بسا حکومتی قانونی باشد اما اخلاقی و حقانی نباشد. مثلا حکومت صدام حسین دارای مشروعیت قانونی بود اما مشروعیت اخلاقی نداشت!
بنابراین باید میان «حقانیت» رژیم و «قانونی بودن» آن تفاوت قائل شد. گاهی رژیمی عملا مستقر است و منطبق با قانون به قدرت خود ادامه می‌دهد، بی‌آنکه اکثریت مردم به حقانیت آن باور داشته باشند. از این رو ممکن است این تعارض ذهنی مردم با پدیده عینی در روند اطاعت شهروندان خللی ایجاد کند و حکومت را در نهایت تا مرز بحران و نهایتا فروپاشی نزدیک سازد.(3)
البته لازمه هر گونه بحث پیرامون مشروعیت، شناخت دو مفهوم مرتبط با آن یعنی «قدرت» و اقتدار است.
در جریان تبدیل قدرت به اقتدار است که مفهوم «مشروعیت» مورد بحث قرار می‌گیرد. زیرا صرف اینکه کسی قدرت دارد و می‌تواند خواسته‌هایش را به انجام برساند، صاحب قدرت را صاحب اقتدار نمی‌کند. تنها آن صاحب قدرتی را صاحب اقتدار می‌گویند که قدرت وی «مشروع» باشد.
علما و مقامات مذهبی به واسطه اعتمادی که مردم به آنها دارند مورد اطاعت‌اند. این عده قدرت دارند چون می‌توانند رفتار مردم را بدون توسل به زور تغییر دهند و یا در اعمالشان نفوذ کنند. چنین قدرتی را اقتدار می‌گویند.
ب: شکل‌گیری و تثبیت رژیم پهلوی
رضاشاه، بعد از رسیدن به سلطنت، نظام سیاسی و اداری کشور را به شخص خود وابسته کرد. قدرت در دست شاه و دربار متمرکز گردید. رضاشاه بعد از وابسته کردن ارتش، نظام اداری، آموزشی، قضایی و دربار به خود همه نیروهای سیاسی و مخالفان داخلی را یا وادار به اطاعت از خود کرد یا از میان برداشت و راه را برای برقراری نظامی کاملا استبدادی هموار کرد.
در سال‌های پایان سلطنت وی، خفقان و سکوت قبرستانی بر جامعه حاکم بود. نیروهای اجتماعی سرکوب یا پنهان شده بودند، ولی با اینکه مخالفت آشکاری وجود نداشت، قلب‌های مردم مالامال از تنفر بود، به گونه‌ای که وابسته مطبوعاتی انگلیس در تهران می‌نویسد: اکثریت وسیع مردم از شاه متنفرند و از هرگونه تغییری استقبال خواهند کرد.(4)
البته انگلیسی‌ها به رغم اهمیتی که برای رضاخان قائل بودند و اساسا در به قدرت رسیدن و تحکیم پایه‌های سلطنت او نقش تعیین کننده‌ای داشتند، مراقب افزایش قدرت او نیز بودند و تمایلی نداشتند که افزایش قدرت او ساخته‌‌های سیاسی انگلستان در منطقه خاورمیانه را با مخاطره مواجه سازد.(5)
بر این اساس متفقین پس از اشغال ایران، رضاشاه را که فاقد هرگونه پایگاه مردمی و مشروعیت سیاسی بود اخراج کردند و فرزندش، محمدرضا را به سلطنت رساندند تا وی نیز مانند پدر، سلطنت خود را مدیون بیگانگان باشد.
در دهه 1320، بعضی از حوادث سیاسی، از جمله غائله آذربایجان و کردستان که خود حاصل سیاست‌های غلط رضاشاه بود، موقعیت ارتش و نیاز به نوسازی آن را نمایان ساخت. محمدرضا پهلوی هم در سایه حمایت‌های قدرت‌های خارجی، افزایش تعداد نیروهای ارتش و خرید تجهیزات نظامی را در دستورکار قرار داد و از این طریق موقعیت خود را مستحکم ساخت. از 1326 به بعد، دربار در سطح گسترده‌ای وارد گود شد تا قدرت را کاملا به دست گیرد. تا این زمان، شاه خود را پادشاه مشروطه نشان می‌داد و فقط از پشت صحنه، ارتش را هدایت می‌کرد اما از این به بعد، آشکارا در عزل و نصب‌ها مداخله داشت.
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، به تدریج، استبداد و اختناق تمام ابعاد زندگی مردم را فرا گرفت. احزاب، انجمن‌ها و گروه‌های سیاسی تعطیل شدند و بازداشت همه‌جانبه مظنونان به فعالیت‌های سیاسی شروع شد و با نادیده گرفتن اصول قانون اساسی حقوق مردم پایمال شد.
در فاصله سال‌های 1332 تا 1340 جامعه ایران وارد مرحله‌ای شد که در آن، نظام سلطنتی پهلوی از پادشاهی محافظه‌کار به دیکتاتوری فردی تغییر ماهیت داد.
از این زمان به بعد همه برنامه‌ها مستقیما به شاه و در نهایت به قدرت‌های خارجی پشتیبان شاه ختم می‌شد. با تثبیت موقعیت شاه و اجرای انقلاب سفید، جریان تسلط استبداد و محو آزادی‌های سیاسی روند سریع‌تری یافت. انتخابات مجلس، از 1342 به بعد، کاملا کنترل شده بود، به طوری که ماجرای مجلس دوره رضاخان تکرار شد و جز عناصر بی‌اراده کسی به مجلس راه نیافت. نظام سلطنتی پهلوی حتی از باز کردن دریچه‌ای بی‌ضرر برای گروه‌های روشنفکر جامعه هم هراس داشت. همین امر سبب شد تا جامعه، آماده انفجار شود چرا که «دشوارترین زمان برای یک حکومت خودکامه هنگامی است که می‌خواهد دست به اصلاحات بزند. در واقع، انقلاب، زمانی رخ می‌دهد که باب هرگونه مصالحه بین مردم و حکومت، به دلیل فقدان هر نوع مشروعیتی برای حکومت مسدود باشد.»(6)
توهم مشروعیت
رضاخان و محمدرضا پهلوی برای آنکه به انواع مختلف مشروعیت سیاسی دست یابند در پی کسب سه شکل مشروعیت، یعنی مشروعیت سنتی، مشروعیت قانونی و مشروعیت کراماتی برآمدند. هر دو مایل بودند پس از یک دوره هرج و مرج و بی‌ثباتی، شرایطی را در کشور حاکم کنند که بدون چون و چرا دستورات آنها اجرا شود.
رضاخان پس از انقراض سلطنت قاجار برای آنکه سلسله‌ای معتبر برای خود دست و پا کند و سابقه خانوادگی و چگونگی تولد، رشد و پرورش خویش را از اذهان بزداید؛ ابتدا نام فامیل خود را تغییر داد و پس از انتخاب نام پهلوی، سایر مردم را از داشتن این نام منع کرد. او سپس با ازدواج‌های متعدد و ازدیاد فرزندان خود تلاش کرد خانواده‌ای بزرگ برای خود فراهم سازد. رضاخان به سبک شاهان پیشین ایران، همسران متعدد خود را در کاخ‌های مختلف اسکان داد و مادر ولیعهد را به عنوان ملکه مادر برگزید. او در مرحله بعد فرزندش محمدرضا را به ازدواج خواهر ملک فاروق پادشاه مصر درآورد تا از این طریق نیز بر اعتبار خانوادگی و سلطنت خود بیفزاید. او حتی برای سایر فرزندان خویش نیز همسرانی بر اساس مصالحی به انتخاب خود برگزید تا در این قسمت آنگونه که می‌اندیشید وجهه و اعتباری برای سلطنت خویش رقم زند اگر چه، همه آنها پس از تبعید و مرگ پدر از همسران خود جدا شدند. در ادامه همین مسیر محمدرضا پس از طلاق اول خود با دختر یکی از اقوام و خانواده‌های ذینفوذ ایرانی ازدواج کرد که این ازدواج هم به طلاق انجامید. او برای ساختن اصل و ریشه‌ای قدیمی برای خود مراسمی مانند جشن‌های 2500 ساله را بنیان نهاد و بر سر قبر کوروش، پادشاه قدرتمند هخامنشی و در مقابل سران و مهمانان خارجی و انظار مردم ایران و جهان مدعی شد که «کوروش تو بخواب ما بیداریم!»
وی همچنین جشن‌های تاجگذاری، سلام نوروزی، تاجگذاری ملکه و ... را با چند هدف عمده برگزار می‌کرد که مهم‌ترین آنها ارضای هواهای نفسانی خود، جعل سابقه و ریشه‌سازی برای سلطنت پهلوی و تثبیت موقعیت و اقتدار حکومت بود.
همه اینها و موارد شبیه به آن با هدف کسب مشروعیت سنتی صورت می‌گرفت. در عین حال هر دو نفر توجه ویژه‌ای به ناسیونالسیم و باستان‌گرایی داشتند و می‌کوشیدند با تقویت این جنبه از فرهنگ ملی به تضعیف و تخریب فرهنگ دینی جامعه ایران بپردازند. آنها به خیال خود با گسترش ناسیونالیسم و باستان‌گرایی به تقویت مشروعیت خویش مبادرت می‌ورزیدند.
پهلوی‌ها البته نیم نگاهی هم به مشروعیت‌های قانونی داشتند به همین دلیل، مجالس شورای ملی، موسسان و سنا را به صورت ظاهری حفظ کرده، رأی موردنظر خویش را از آنها مطالبه می‌کردند.
آنها در برگزاری انتخابات نمایشی و تشکیل مجلس موردنظر خویش تلاش فراوانی داشتند و تجربه نشان داد، در مواردی که انتخابات نسبتا آزادی برگزار می‌شد، اقلیت قدرتمند راه یافته به مجلس نقش تعیین‌کننده‌ای در مخالفت با هیات حاکمه ایفا می‌کرد، به گونه‌ای که بعدها از راه یافتن همان اقلیت نیز جلوگیری به عمل آمد.
آنها مشروعیت کراماتی را نیز جست‌وجو می‌کردند. جعل القابی مانند شاه شیعه، نظر کرده ائمه یا دیدن خواب بزرگان دینی و رفتن به زیارت قبور مطهر و به جا آوردن حج و تصدی تولیت آستان مقدس ثامن‌الائمه و چاپ قرآن و خلاصه انجام مجموعه‌ای از فعالیت‌های به ظاهر دینی در جامعه مسلمانان ایران با هدف کسب همین جنبه از مشروعیت صورت می‌گرفت.
برخی صاحب‌نظران درباره مبانی مشروعیت در دوره پهلوی معتقدند: «شاه هرگز به عنوان حاکمی مستقل در میان ایرانیان معتقد به ناسیونالیسم شناخته نشد. همچنین وی از نظر طرفداران قانون اساسی به عنوان فردی پایبند به قواعد قانونی معرفی نگردید و بالاخره از منظر مومنین شیعه، سلطانی که به لحاظ مذهبی بتوان با وی مدارا کرد نبود و همین فقدان مشروعیت بود که نظام سلطنتی را به زمین زد.»(7) در عرصه‌های اقتصاد، تکنولوژی و مدیریت و بازار و حتی سیاست خارجی، سخن از فقدان مشروعیت رژیم پهلوی تا جایی پیش می‌رود که برخی اساسا منکر وجود هر نوع کانون مشروعیت در رژیم شاه، خارج از ذات قدرت می‌شوند.
در چنین نظام سیاسی، شاه ایران به چنان مقامی می‌رسد که نخبگان کشور، در اداره مملکت تحت‌الشعاع او قرار می‌گیرند و زمینه و اساسی دیگر وجود ندارد که شخص یا اشخاص معینی از جامعه نخبگان بتوانند در عین حفظ استقلال خود در امور سیاسی شرکت کنند. شاه مسئولیت را میان افراد تقسیم می‌کند اما با متمرکز نمودن کار نظارت در شخص خود به تحکیم قدرت خویش می‌پردازد.
ج: اثبات عدم مشروعیت
اما سوال اصلی این است که عدم مشروعیت رژیم پهلوی از کجا و چگونه نمایان شد. آیا این عدم مشروعیت از ابتدا مشخص بود یا در آستانه انقلاب بروز یافت؟
به نظر می‌رسد شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی و حوادث پس از آن سرآغازی بر اثبات عدم مشروعیت رژیم پهلوی بود.
برای روشن شدن این امر توجه به موارد ذیل ضروری است.
ترویج نام امام
بی‌تردید یکی از مهم‌ترین آثار شهادت حاج آقا مصطفی، ترویج نام امام(س) و تحکیم رهبری نهضت بود. در مبارزات و جنبش‌های سیاسی، معمولا برای ترویج نام رهبری از ابزارهای مختلفی استفاده می‌شود. شهادت فرزند امام(س) یکی از این موارد است که در گسترش نام رهبری نهضت تاثیر بسزایی داشت. در شرایطی که اشاره به نام امام در محافل و مجامع مختلف حداقل با شش ماه زندان همراه بود(8) و انواع شیوه‌های سیاسی، امنیتی و فرهنگی به خدمت گرفته شده بود تا نام ایشان در اذهان فراموش گردد، به یکباره همه آن تلاش‌ها نقش بر آب شد. ساواک طی گزارشی از مجالس بزرگداشت حاج آقا مصطفی و ذکر نام حضرت امام در این مجالس می‌نویسد: «در تعدادی از این مجالس شعارهایی به طرفداری از روح‌الله خمینی داده شده است.»(9)
علاوه بر گزارش‌نویس ساواک، مفسر رادیو بی‌بی‌سی هم درباره گسترش نام امام، در پی شهادت حاج آقا مصطفی می‌گوید: «آیت‌الله خمینی که از تبعیدگاهش در نجف، نه تنها اکثر تشکیلات مذهبی بلکه نبض سیاسی کشور را در دست داشت، ناگهان ... نام ممنوع‌الذکرش بار دیگر پس از سال‌ها و در پی فوت ناگهانی فرزند ارشدش مصطفی بر سر زبان‌ها افتاد.»(10)
وی در جای دیگری می‌گوید: «از عصر روز 13 آبان ماه 1343 که اطلاعیه چند سطری سازمان امنیت خبر تبعید آیت‌الله خمینی را منتشر کرد تا 13 سال بعد که اطلاعیه مجالس ترحیم فرزندش سید مصطفی در مطبوعات ایران منتشر شد، ذکر نام آیت‌الله خمینی رسما ممنوع بود.»(11)
در ادامه همین روند و در شرایطی که حتی همراه داشتن رساله علمیه حضرت امام جرم محسوب می‌شد و رژیم درصدد تبلیغ برخی دیگر از مراجع بود، تعدادی از سخنرانان حضرت امام را به عنوان مرجع مسلم شیعیان معرفی می‌کردند.
ساواک طی گزارشی در همین زمینه می‌نویسد: «در این مجالس... سخنرانان مذهبی از روح‌الله خمینی به عنوان مرجع مسلم عالم تشیع نام می‌برده‌اند.»(12)
همچنین در خارج از ایران خبرگزاری فرانسه در گزارشی به نقل از بیانیه یک گروه ایرانی مخالف رژیم شاه نوشت: «آیت‌الله مصطفی خمینی فرزند ارشد بزرگ‌ترین مرجع شیعیان روز 23 اکتبر به طور اسرارآمیزی در کربلا درگذشته است.»(13)
روزنامه «المجاهد» چاپ الجزایر نیز از آیت‌الله مصطفی خمینی به عنوان فرزند امام روح‌الله خمینی، مقام مذهبی مسلمانان شیعه در ایران یاد می‌کند(14) و روزنامه «ارشاد» چاپ پاکستان نیز از حضرت امام با تعابیری نظیر مجاهد اعظم، مرجع دینی، اعلم دوران، آیت‌الله العظمی، آقای روح‌الله موسوی خمینی- مدظله العالی- نام می‌برد.(15)
نکته حائز اهمیت در این بخش آن است که تسلیت‌های متعدد علما و مراجع مقیم نجف و قم و حضور آنان در بیت امام جهت تسلیت‌گویی نه تنها به ترویج نام امام می‌انجامید که بیانگر مقبولیت و مشروعیت بالای ایشان بود.
این وضعیت به اندازه‌ای فراگیر شده بود که سید محمد روحانی، از روحانیون سرشناس و مخالف امام در نجف، جزو اولین کسانی بود که با هدف تسلیت به امام در بیت ایشان حضور یافت.
همچنین تشییع جنازه باشکوه در نجف و اقامه نماز بر پیکر سیدمصطفی خمینی توسط آیت‌الله خویی، که از مراجع سرشناس نجف به شمار می‌آمد، شاهدی دیگر بر احترام و تکریم حوزه نجف نسبت به این پدر و پسر بود.
اینها در حالی بود که رژیم شاه در سال 43 با تبعید امام به ترکیه و سپس نجف سعی در انزوای ایشان داشت.
ایجاد وحدت و یکپارچگی
مبارزات مردم ایران در طول سالیان حاکمیت رژیم شاه شامل گروه‌های مختلف سیاسی می‌شد، لذا ایجاد وحدت و یکپارچگی میان آنها به دلیل گرایش‌های سیاسی و مذهبی مختلف کار دشواری بود. اما به اعتراف بسیاری از آگاهان سیاسی در قبل و بعد از پیروزی انقلاب، شهادت حاج آقا مصطفی تاثیر تعیین‌کننده‌ای در این زمینه به دنبال داشت.
مهندس مهدی بازرگان در تحلیلی از مجلس ختم سید مصطفی خمینی در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت می‌گوید: «مجلس ختمی در مسجد ارک برقرار شد. تا آن زمان نه مسجد ارک چنین هجوم جمعیت را در شبستان‌ها، حیاط‌، ایوان‌ها و پشت‌بام‌ها و خیابان‌های خارج به خود دیده و پلیس را تسلیم ساخته بود و نه چنان اعلامیه دعوتی با امضاهای مختلط از طریق ملیون، روشنفکران، روحانیون و بازاری‌ها به صورت یکجا منتشر شده بود. توفیق در این امر کار آسانی نبود... دعوتنامه جامع که با اسامی بدون القاب و عناوین و به ترتیب الفبا صادر گردید، بسیار پرمعنی بود و آن مجلس باشکوه، با چنان صاحب مجلس‌ها مظهری از تجمع کلیه قشرها در نارضایتی و مخالفت با دستگاه و تمایل به وحدت در عمل به رهبری آیت‌الله خمینی مرد مبارز روحانی شد.»(16)
با دقت در اظهارات آقای بازرگان و تامل در فضای سیاسی آن روز ایران بیش از پیش به حساسیت موضوع می‌توان پی برد و اگر فرصت به دست آمده پس از شهادت حاج آقا مصطفی نبود چه بسا چنین اتحاد و اتفاقی نیز در آن مقطع زمانی به راحتی حاصل نمی‌شد به ویژه آنکه طبق اظهارات مهندس بازرگان، مجلس یادبود اعلام تبعیت و پذیرش رهبری نهضت نیز به شمار می‌‌آمد.
داریوش همایون، وزیر اطلاعات کابینه جمشید آموزگار هم در این‌باره می‌گوید: «پس از مرگ پسر [آیت‌الله] خمینی، آن مجلس یادبودی که برایش در مسجد ارک برگزار کردند، نقطه تجمعی شد برای همه قشرهای پیشرو و لیبرال و آزادیخواه و جبهه ملی و چپ، هرچه که بود، غیر از نظام حکومتی، چهره‌های برجسته‌اش آنجا ظاهر شدند، پیدا بود که رهبری مذهبی توانسته است که همه اینها را جمع بکند و بسیج بکند.»(17)
مفسر رادیو BBC نیز با اشاره به آگهی تسلیت این مراسم می‌گوید: «آگهی تسلیتی که به این مناسبت در مطبوعات تهران چاپ شد، به امضای بسیاری از روشنفکران، روحانیان، بازاریان و دانشگاهیان رسیده بود.»(18)
تاکید گوینده بر امضاهای موجود در آگهی تسلیت از یکسو اذعان به اتحاد و وفاق نیروهای سیاسی و اجتماعی پس از شهادت سید مصطفی خمینی است و از سوی دیگر بیانگر مشروعیت و محبوبیت بالای امام در لایحه‌های مختلف اجتماعی است.
تجلیل از امام
پس از تبعید امام در سال 43 تا سال‌های آخر عمر حکومت پهلوی، مردم که تعهد و مظلومیت رهبری نهضت را دیده بودند، اندوه دوری او را با صبر و امید تحمل کردند، در چنین شرایطی وقتی خبر شهادت فرزند امام را شنیدند بیش از پیش به صداقت، تعهد، اخلاص، مظلومیت و نقش محوری او پی بردند و در تجلیل نسبت به او لحظه‌ای رویگردان نشدند.
رادیو BBC در این زمینه می‌گوید: «مجالس ترحیم برای سید مصطفی خمینی تبدیل به مجالس تجلیل از آیت‌الله خمینی شد.»(19)
تعطیلی حوزه‌های علمیه نجف، قم و بازار قم در کنار مجالس بزرگداشت در شهرهای مختلف که همگی با حضور مراجع و علمای سرشناس بلاد تشکیل می‌شد. همگی با هدف تجلیل از امام صورت می‌گرفت.
سوگواری‌های پی‌درپی و بزرگداشت‌ها از یکسو بیانگر مشروعیت بالای امام و از سوی دیگر معیاری برای عدم مشروعیت شاه و سلطنت او بود.
تجلیل از امام در حقیقت تجلیل از مجاهدت، صداقت، تعهد و مظلومیت او و نهایتا اذعان به مشروعیت و مقبولیت بالای ایشان بود که به شایسته‌ترین شیوه یعنی حضور در مراسم بزرگداشت فرزندش ظهور و بروز یافت. تا آن زمان به واسطه فشار رژیم امکان حضور مردم در مجامع عمومی نبود و شاید این مراسم خود بهانه‌ای برای حضور متشکل مردم در صحنه بود. به واقع شرکت در مراسم ختم سیدمصطفی خمینی یک رفتار سیاسی مهم علیه رژیم شاه بود.
تشدید مبارزه
یکی دیگر از مهم‌ترین آثار شهادت حاج آقا مصطفی ایجاد تحرک و شور انقلابی روزافزون در میان مردم بود. براساس برخی شواهد حداقل در شهرهای: قم، تهران، مشهد، اصفهان، شیراز، یزد، همدان، خرم‌آباد، تبریز، مراغه، ارومیه، اراک، کاشان، سمنان، گرمسار، قزوین، اهواز، آبادان و خرمشهر مجالس سوگواری با همان ویژگی‌های انقلابی برگزار شد.(20) حتی بر اساس برخی اسناد ساواک در پایان بیشتر مجالس ختم جمعیت شرکت‌کننده در مراسم به راهپیمایی‌های پرشور در حمایت از حضرت امام و محکومیت جنایت رخ داده می‌پرداختند.(21) در حقیقت می‌توان این واقعه را مستمسکی جدید برای خشم انقلابی مردم علیه رژیم دانست.
محمد شانه‌چی از عناصر مرکزی جبهه ملی طی تحلیلی از شهادت حاج آقا مصطفی و نتایج آن می‌گوید: «یک جریان سیاسی بود، نه اینکه درگذشت پسر آقای خمینی اینقدر جنجال به ظاهر به پا کند چون مردم به دنبال یک مستمسکی، یک علتی می‌‌گشتند تا یک تظاهراتی کنند، یک جریانی راه بیندازند فوت پسر آقای خمینی یک موضوعی بود که بسیار عالی بود برای جنجال به پا کردن و کار راه انداختن، حرکت ایجاد کردن.»(22)
وی با اشاره به چگونگی برپایی جلسات بزرگداشت می‌افزاید: «ذات فوت پسر آقای خمینی، این محرک نبود. خود مردم دنبال یک دلیل و مستمسکی می‌گشتند یک کاری بکنند، این فوت پسر آقای خمینی از همه بهتر بود، خیلی خوب بود، خوب اینها ازش استفاده کردند و بهره‌برداری کردند.»(23)
در همین زمینه دو سند ساواک جلب نظر می‌کند. در یکی از این اسناد آمده است: «در فاصله برگزاری مجالس مذکور (مجالس ختم حاج آقا مصطفی) و مجالسی که به مناسبت چهلمین روز درگذشت مصطفی خمینی برگزار گردید، فعالیت‌های وسیع‌تری نیز از طرف عناصر متعصب مذهبی طرفدار روحانیون افراطی و وابسته به گروه‌های برانداز انجام گرفت و عده‌ای در شهرهای تهران، شیراز و مشهد در دستجات 30 تا 50 نفری به تظاهرات خیابانی، حمل شعارهای پارچه‌ای مضره و شکستن شیشه‌های چند شعبه بانک، سینما، مشروب‌فروشی و همچنین شرکت هواپیمایی ملی ایران در شهر شیراز مبادرت نمودند.»(24)
ساواک همچنین در جای دیگری آورده است: «بعد از مراسم چهلمین روز درگذشت مصطفی خمینی، افراطیون مذهبی در دنبال فعالیت‌های اخلالگرانه خود در ماه محرم، بار دیگر فرصتی پیدا کردند که تلاش‌های مضره را در مقیاس وسیع‌تر تعقیب نمایند و در چند مورد گروه‌های 15 الی 20 نفری در شهرهای مشهد و اهواز تظاهرات خیابانی و شکستن چند جام از شیشه‌های دو شعبه بانک صادرات مبادرت نموده‌اند.»(25)
عوامل اصلی جنایت:
بدیهی است پس از هر واقعه، اذهان مردم به دنبال عوامل بروز آن حادثه خواهد بود و طبیعتا مردم ایران نیز پس از شهادت فرزند امام به سراغ عناصر اصلی، طراحان و مجریان این جنایت بودند. از آنجا که رژیم پهلوی از سال‌ها قبل امام را تبعید کرده بود و جنایات متعددی مرتکب شده بود مردم دست رژیم را مستقیما در این جریان مشاهده می‌کردند.
رادیو BBC طی تحلیلی می‌گوید: «آنچنان که در جو پر از بدگمانی آن روز ایران معمول بود بسیاری، سازمان امنیت را در مرگ سید مصطفی خمینی دخیل می‌دیدند.»(26)
روزنامه المجاهد چاپ الجزایر نیز نوشت: «مصطفی خمینی فرزند روح‌الله خمینی مقام مذهبی مسلمانان شیعه در ایران به دست ساواک به قتل رسیده است.»(27)
خبرگزاری فرانسه هم گزارش داد: «این خبر موجب تاثر شدید ایرانیان شده و مردم این فرضیه را که ممکن است رژیم ایران مسئول مرگ مصطفی خمینی باشد بعید نمی‌دانند.»(28)
همین خبرگزاری در گزارش دیگری به نقل از خبرگزاری فلسطینی وفا گزارش کرد: «سید مصطفی خمینی پسر امام روح‌الله خمینی مقام مذهبی مسلمانان شیعه ایران چهل روز پیش در نتیجه بدرفتاری‌های ساواک (پلیس مخفی ایران) جان خود را از دست داده است.»(29)
روزنامه ارشاد چاپ پاکستان نیز در مقاله‌ای که در 29 اکتبر 1977 منتشر شد به مرموز بودن شهادت آقا مصطفی اشاره کرد.(30)
روزنامه السفیر چاپ لبنان نیز طی گزارشی به انتشار بیانیه رهبران مذهبی ایران که در آن ساواک را مسئول شهادت حاج آقا مصطفی دانسته‌اند مبادرت ورزید.(31)
مواضع محکم امام
حضرت امام به عنوان پیشوای نهضت که هدایت و رهبری انقلاب را به عهده داشت همواره سعی داشت با شناخت کامل از وضعیت جامعه ایران در هدایت نهضت تلاش کند.
بدیهی است در پی شهادت حاج آقا مصطفی و حضور جدی مردم در صحنه، حضرت امام علی‌رغم اینکه از شهادت فرزند گرامی خود که او را امید آینده اسلام می‌دانست ناراحت و اندوهگین بود، ذره‌ای در حرکت انقلابی خویش عقب ننشست و در چنین شرایطی که دشمن در آرزوی مشاهده ضعف، ناامیدی و ضربه‌پذیری امام بود حتی حاضر به تغییر برنامه‌های معمول خود در درس و بحث نیز نگردید و از موقعیت به وجود آمده برای ایجاد تحرک و همبستگی بیشتر سود جست.
از همین مقطع به بعد است که امام به رغم دوری چندین ساله از ایران به واسطه شناخت دقیق و ارتباط عمیق عاطفی با مردم پی در پی اعلامیه‌های پرمحتوا و روحیه‌بخش خود را خطاب به مبارزین و اقشار مردم در داخل و خارج از کشور صادر کرد. مولفین کتاب سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج می‌نویسند: «در طول این دوران اعلامیه‌های آیت‌الله خمینی که ایستادگی در مقابل این رژیم سفاک را توصیه می‌کرد، بیش از پیش به ایران می‌رسید.»(32) مفسر بی‌بی‌سی نیز طی تحلیلی در همین زمینه مدعیست: «استقبال مردم بر تندی لحن آیت‌الله خمینی افزود و در اینجا بود که آیت‌الله خواستار سرنگونی دودمان پهلوی شد.»(33) از نکات جالب توجه درباره موضع امام این است که ایشان در اولین اظهارنظر پس از شهادت فرزند گرامیشان از موضع یک رهبر بزرگ و برخوردار از پذیرش اجتماعی خطاب به روحانیت موجود در دستگاه‌های دولتی خواست که مانند علی‌بن یقطین (روحانی مجاهد و برجسته شیعه در دستگاه خلاف عباسی) حضور خود را تداوم بخشند.(34)
این موضع دقیقا از جایگاه یک رهبری فراگیر اتخاذ می‌شود که از مشروعیت بالایی در لایه‌های مختلف اجتماعی برخودار است.
امام خمینی (س) مدتی بعد در مصاحبه با روزنامه لوموند ضمن اشاره به عملکرد حکومت پهلوی که موجب محرومیت ملت ایران از آزادی، استقلال و ترقی شده تاکید کرد: «شورش‌های اخیر سرآغاز انفجار عظیمی است که عواقب محاسبه نکردنی در بر دارد.»
امام در پاسخ به سوالی پیرامون اعتراضات ناشی از شهادت حاج‌آقا مصطفی می‌گوید: «مردم خدمتگزارانشان را دوست دارند و من و پسرم را خدمتگزار می‌نامند. متعاقب آن هر کشتاری که توسط رژیم اتفاق افتاد 40 روز بعد تظاهرات شدیدی را برانگیخت. اما اصل مطلب پسر من نیست. بلکه طغیان مردم است علیه ستمگران و بهره‌کشان.» (35)
پرواضح است که حضرت امام همواره با عنایت و توجه به محور مردم بود که کشتی انقلاب را در امواج و طوفان‌های سیاسی و فرهنگی هدایت کرد و به ساحل پیروزی رهنمون شد.
الهام از تاریخ
یکی از شیوه‌های اعتراضی مردم در مراسم و بزرگداشت‌های مرتبط با شهادت سیدمصطفی خمینی الهام از تاریخ و شبیه‌سازی‌های تاریخی با هدف اثبات محکومیت شاه و عدم مشروعیت حکومت تحت سلطه او بود.
تشبیه شاه به نمرود و یزید و تشبیه امام خمینی(س) به ابراهیم و امام حسین(ع) که در مجالس مختلف و گفت‌وگوهای مردم صورت می‌گرفت با همین هدف دنبال می‌شد.(36)
همچنین در موردی دیگر جشن تولد امام رضا(ع) که همه ساله از سوی اعضای جبهه ملی در تهران برگزار می‌شد، با تصمیم بانیان مجلس تغییر کرد و به مجلس قرائت قرآن، سوگواری و سخنرانی سیاسی تبدیل شد. از نظر این عده با درگذشت حاج‌آقا مصطفی مجلس جشن تولد امام رضا(ع) باید به عزا تبدیل می‌شد.(37)
نتیجه
به هر حال با عنایت به آنچه که گفته شد و مجموعه حوادثی که پس از شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی به وقوع پیوست می‌توان گفت که این حوادث همگی علائم و نشانه‌های بارز فقدان مشروعیت رژیم پهلوی بود.
عزیمت گروه‌های مختلف مردم از سایر شهرهای کشور به تهران به منظور شرکت در مراسم بزرگداشت سیدمصطفی خمینی(38)، برگزاری جلسات فاتحه در کشورهای دیگر(39) تسلیت چهره‌های سیاسی و مبارز سایر کشورها (عرفات)، افزایش تحرکات دانشجویی در دانشگاه‌ها(40)، پیش‌بینی سقوط دولت از سوی افراد عادی جامعه(41)، اعتراف بنگاه‌های سخن‌پراکنی خارجی به کنترل نبض سیاسی کشور توسط امام(42)، تجمع کلیه قشرها در اعلام نارضایتی و مخالف با شاه و تمایل به وحدت در رهبری امام(43) و نهایتا قیام 19 دی سال 56 همگی حاکی از اشتباه محاسباتی رژیم و عیان شدن عدم مشروعیت آن بود. موضوعی که با علنی شدن آن، مشروعیت رقیب به اثبات رسید و طومار حکومت پهلوی را در هم پیچید.
پی‌نوشت‌ها:
1- ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ج 4، تهران، نشر توس، 1368، ص 245.
2- وینسنت، اندرو، نظریه‌های دولت، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نشر نی، 1371، ص 67.
3- قاضی، ابوالفضل، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ج 1، نشر دانشگاه تهران 1373، ص 230.
4- آبراهامیان، یراوند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، نشر مرکز، تهران، 1377، ص 201.
5- پایان جمهوری خواهی در ایران، ص 195.
6- بشریه، حسین، انقلاب و بسیج سیاسی، نشر دانشگاه تهران، 1372، ص 61.
7- زارع، عباس، مبانی مشروعیت و قدرت در جمهوری اسلامی ایران، موسسه فرهنگ و دانش، تهران، 1380، ص 81.
8- فصلنامه 15 خرداد، شماره 4، ص27.
9- ساواک و روحانیت، ص 202.
10- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی به کوشش عمادالدین باقی نشر تفکر 1373، ص 230.
11- همان، ص 253.
12- ساواک و روحانیت، ص 201.
13- فصلنامه 15 خرداد، شماره 16-15، ص 124.
14- همان، ص 125.
15- همان.
16- انقلاب ایران در دو حرکت، ص 24.
17- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی به کوشش عمادالدین باقی نشر تفکر 1373، ص 261.
18- همان.
19- همان.
20- فصلنامه 15 خرداد، شماره 16-15، ص 132.
21- ساواک و روحانیت، ص 198.
22- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی به کوشش عمادالدین باقی نشر تفکر 1373، ص 262.
23- همان.
24- ساواک و روحانیت، ص 199.
25- همان، ص 202.
26- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی به کوشش عمادالدین باقی نشر تفکر 1373، ص 261.
27- فصلنامه 15 خرداد، شماره 16-15، ص 125.
28- همان ص 124.
29- همان.
30- همان، ص 125.
31- همان، ص 129.
32- سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی، ص 318.
33- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی به کوشش عمادالدین باقی نشر تفکر 1373، ص 263
34- راز توفان یادنامه آیت‌اله حاج سیدمصطفی خمینی – بنیاد انقلاب اسلامی و نشر ذره 1376، ص 209
35- همان، ص 276
36- همان، ص 220، 249 و...
37- همان ص 230
38- همان ص 206
39- همان ص 207
40- همان ص 265
41- همان ص 242
42- ساواک و روحانیت ص 202
43- فصلنامه 15 خرداد شماره 16-15 ص 132


پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران