04 تیر 1393
نقش علامه طباطبایی و شهید مطهری در تبیین بنیانهای تئوریک انقلاب اسلامی
علامه طباطبایی هر چند یک فعال سیاسی نبود و هیچوقت هم در وادی سیاست گام برنداشت، ولی برای آنان که به نحو آشکاری در عرصههای سیاسی و اجتماعی حضور داشتند، به عنوان پشتوانه فکری، فلسفی و تئوریک، نقشآفرین بود. تلاش و اهتمام او برای جبران خلاء پیش آمده در آموزش حوزوی و پرداختن به اموری که مغفول مانده بود، نقطة عزیمت جدیدی بود. علامه دربارة نیازی که در هنگام ورود به قم احساس میکند چنین میگوید:
وقتی که به قم آمدم مطالعهای در وضع تحصیلی حوزه کردم و یک فکری دربارة نیاز جامعة اسلامی، بین آن دو نیاز و آنچه موجود بوده چنان تناسبی ندیدم. نه از فلسفه و معقول خبری بوده و نه از تفسیر و قرآن و نه از سایر بخشهای کتاب و سنت. بر خود لازم دیدم که یک درس فلسفه و یک درس تفسیر قرآن و یک درس اخلاق در حوزه شروع کنم. علامه طباطبائی با این احساس و با توانبخشی علمی به شاگردان علوم عقلی، تعلیم فلسفة مقایسهای و در نتیجه نقد و بررسی افکار و آموزشهای غربی را که در آن هنگام از زمین و زمان توسط نشریههای مختلفی تبلیغ میشد، عهدهدار گردید. رهآورد این درسها که به طور مستمر هفتهای دوبار در کنار دروس رسمی حوزوی تشکیل میگردید، کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم» میباشد. تألیف این اثر از ناحیه عالمان دینی، درست در زمانی که اولین ترجمههای ناقص غرب، نظیر «سیر حکمت در اروپا» اثر فروغی و کتابهای دیگر از این قبیل توسط دلباختگان به غرب، منتشر میشد و همزمانی برای مقابله و رویارویی با تفکر غرب را نشان میدهد. این مباحث در عین تعلق به حوزة اندیشه، بیتوجه به مباحث سیاسی نبود. به عنوان مثال، بسیاری از مباحث و مقالات علامه از جمله مجموعة مباحثات وی با هانری کربن فرانسوی نیز خالی از موضوعات سیاسی نبود.
گفتگوی علامه با هانری کربن که غالباً در حضور جمع کوچکی از افراد برجسته نظیر آیتالله مطهری، سیدجلالالدین آشتیانی، محمود شهابی، سید حسین نصر، بدیعالزمان فروزانفر، داریوش شایگان و عیسی سپهبدی انجام میگرفت، بیشتر بر فلسفة اسلامی، برخورد شرق و غرب، رابطة دین و علم، اساطیر هند و اسلامی و عرفان تطبیقی تکیه داشت. این جلسات که مستقل از دولت و حوزههای علمیه برپا میشد، به نزدیک شدن روحانیون با گروه خاصی از استادان دانشگاه و روشنفکران مذهبی کمک کرد.تلاش علمی و مقالات علامه دربارة مسائلی نظیر روابط اجتماعی در اسلام، امام و ولایت در نظرگاه شیعه، ویژگیهای رهبری و مدیریت در اسلام و ... تأثیر زیادی در بازاندیشی روحانیون حوزهها نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی اسلام داشته است. این مجاهدتها، علامه طباطبایی را در جایگاه یکی از مؤثرترین متفکران در حوزة تفکر سیاسی معاصر شیعه قرار میدهد.
استاد مرتضی مطهری نیز با برخورداری از هوش و استعداد شگرف و کسب فیض از محضر چهار استاد برجسته حوزه علمیه در رشتههایی نظیر فقه و اصول و فلسفه و کلام و اخلاق و تفسیر قرآن و نهجالبلاغه به نامهای آیتالله بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی و میرزاعلی آقا شیرازی توانست بنیاد تئوریک نیروهای مذهبی را فراهم آورد. وی وقتی ظهور کرد که جامعة دینی و روحانیت با مشکلات جدی از جمله ترک تعقل و تکیه بر عاطفه روبرو بود. وی به این نتیجه رسید که روحانیت در جامعة دینی، مدتهای مدیدی است که دیگر عقل مردم را مخاطب قرار نمیدهد و احساس مردم مخاطب اوست. بنابراین، ایشان با اطلاع از این نقیصه، تغذیه ایدئولوژیک و فکری نسل جوان را از طریق خطابهها، مقالات فلسفی و اجتماعی و مناظرات، بیش از هر کس دیگر به عهده گرفت. جوابگوی شبهات و سمپاشیهای فکری فراوانی بود. پلی بود میان دو قشر روحانی و دانشگاهی که سالها با توطئههای شرق و غرب دور از هم نگه داشته شده بودند. طلبه و دانشجو که طبیعیترین امکان همفکری و همکاری را در اختیار داشتند، ولی کانال عمیقی به دست دشمنان میان آنان حفر شده بود.
استاد مطهری در این راه اولاً، خرافهزدائی کرد. چهرة دین را از زنگارها پیراست. بیماریشناسی کرد. از مهجور ماندن قرآن شکوه مینمود. از رکود فقه مینالید و مفاهیم اصیل اسلامی را بازشناسی و تبیین کرد. اجتهاد به معنای صحیح و تقوی به مفهوم اصیل آن را شناساند. نهجالبلاغه را میشناخت و از آن درس میآموخت. ثانیاً، مسئلهشناسی میکرد و به کمک مبانی و موازینی که در دست داشت در حل مسائل میکوشید. این کارها در فقه و فلسفه که دو رشتة تخصصی او بود، بسیار چشمگیر است. ثالثاً، در اندیشة رفع شبهات بود. آن هم نه شبهات کهنه، که معماها و مشکلات نوین. وی در «عدل الهی» و «جامعه و تاریخ» به دفاع از حریم شریعت و دفع تحریفات از ساحت دیانت کمر بست. «خدمات متقابل اسلام و ایران» نیز جوابی بود بر تلاشهایی که نظام پیشین انجام داد تا اسلامیت را در مقابل ایرانیت قرار دهد. مطهری در این کتاب حدود و مرز آئین و ملیت ایرانی و مسلمان بودن را باز نموده و نقاب فریب را از چهرة کسانی برگرفت که تحت نام دفاع از ملیت و محو و مسخ فرهنگ پرمایه این ملت یعنی اسلام پرداخته بودند. کتابهای «مسئله حجاب» و «حقوق زن در اسلام» و«اخلاق جنسی» و ... همه نمونههای دیگری است که دغدغة فکری و توانائی فکری او را در دفاع از حریم اسلام و تسلط بر مبنای شریعت آشکار میسازد.
آثار استاد مطهری از چندین امتیاز برخوردار بود، از آن جمله: نثر فصیح و استوار و روشن، عرضه منطقی و وزین و والا، اعتبار و استناد به مآخذ و منابع، انطباق با نیازهای روحی اعتقادی و فکری اجتماع، ابداع و تنوع، دریافت صحیح و برداشت درست. به عنوان مثال، «علل گرایش به مادیگری» زمانی به نگارش درآمد که جوانان کم مایه ولی پرشور و انقلابی، در تار عنکبوت اندیشههای مارکسیستی گرفتار میشدند و استاد مطهری برای تبیین چهرة واقعی آن مکاتب و نیز انعکاس حقائق دینی اقدام به نگارش آن کرد. «مقدمهای بر جهانبینی اسلامی» که مشتمل بر شش جلد میباشد، مقارن با اوجگیری انقلاب به رشتة تحریر درآمده و در آن بسیاری از لغزشگاههای فکری روشنفکران مسلمان نشان داده شد و بسیاری از انحرافات فکری آنان و گروههای ظاهراً مسلمان آشکار گردید.
همچنین در این سالها، همکاری استاد با مجامع اسلامی و کانونهای مذهبی از طریق ایراد سخنرانی و ... برقرار بود. از جملة این مجامع و کانونها میتوان از انجمن اسلامی مهندسین پزشکان و دانشجویان دانشگاه تهران نام برد که هر سه تازه تأسیس بودند و استاد شهید در تأسیس برخی از آنها نقش داشت. از جمله در سالهای 1339 تا 1341 به همت استاد مطهری و مرحوم دکتر محمد آیتی محفلی ماهانه تشکیل میشد که این محفل به نام «انجمن ماهانه دینی» معروف شد و مجموعة مباحثات آن بعداً به صورت سه جلد کتاب به نام «گفتار ماه» در اختیار عموم قرار گرفت. خود استاد شهید در مقدمة کتاب «ده گفتار» میگوید: «این جلسات هر چند نتوانست به حیات خود ادامه دهد، اما منشاء خیرات و برکات معنوی فراوانی شد و موجب یک سلسله اصلاحات و جنبشهایی در سطحی وسیعتر و گستردهتر در کار مسائل تبلیغی و ارشاد اسلامی گردید.»
ایشان به خاطر مقبولیتی که در میان گروههای مختلف در تهران و قم داشت، نقطة اتصال و ارتباط این گروهها و واسطة انتقال تجربیات گروهها و افراد ورزیده و با سابقه در مبارزه و سیاست به تودة مسلمان و جامعة روحانیت و مهمتر از همه، یکی از وسائل معتبر ارتباط رهبر انقلاب با مردم و بالعکس بود. در آن زمان این نقطة ارتباط، بسیار آموزنده و کار آمد و حلاّل بسیاری از مشکلات انقلاب نوپا بود.همچنین در سال 1346 مؤسسه حسینیه ارشاد توسط استاد مطهری و با همکاری دیگران بنیاد گذاشته شد. این مؤسسه پایگاه خوبی برای کار فرهنگی مورد نظر استاد و آشنا کردن مردم به خصوص جوانان با اسلام راستین بود. این پایگاه به پایگاههای دیگر استاد اضافه شد. در واقع استاد شهید حسینیه را به صورت یک محیط مناسب برای کار میخواستند و به آیندة درخشان و نتایج شگفت آن که قطعاً زمینة ظهور نهضت اسلامی میشد، سخت دل بسته بود.
نخستین اثر عمدهای که حسینیه ارشاد منتشر کرد، کتاب محققانهای راجع به پیامبر اسلام بود. هدف از انتشار این کتاب، مخالفت با جریان رسمی و عقیدة روشنفکرانه راجع به تمدن ایران پیش از اسلام به مدد اثبات بیداد اجتماعی و فقر اخلاقی حکومت ساسانی بود. در این سالها، تلاش بیوقفة استاد مطهری، صرف تدوین ایدئولوژی اسلامی به عنوان یک مکتب و یک دستگاه هماهنگ فکری و آشکار کردن چهرة واقعی اسلام و زدودن زنگارهای بدعت و خرافهای میشد که در طول تاریخ بر چهرة آن نشسته بود. در واقع استاد شهید به دنبال آن چیزی بود که در قیام پانزده خرداد نیاز به آن احساس شد. یعنی یک ایدئولوژی مدرن و یک مکتب جامع به زبان روز و پاسخگو به شبهات جدید که نهضت براساس آن به حرکت خود ادامه دهد و انقلابیون به انحراف کشیده نشوند و پس از پیروزی نیز دارای برنامه باشند. این تلاش استاد از سال 1346 تا سال 1349 که از حسینیه ارشاد کنارهگیری کردند، در این موسسه متمرکز بود. از سال 1354 تا سال 57، استاد مطهری با تالیف کتابها و تشکیل جلسات درس فلسفه و اقتصاد و فلسفه تاریخ در منزل و نیز درسهای اسفار «جامعه و تاریخ» و چند درس خصوصی، مانند بررسی مارکسیسم و «مسئله حکومت» در حوزة علمیة قم (که به توصیه حضرت امام(ره) هفتهای دو روز به قم میرفتند) وظیفة خود را در ارائه ایدئولوژی اسلامی به زبان روز و در نتیجه مصون کردن نهضت اسلامی از انحراف، به خوبی انجام دادند.
روحانیون تهران و شهرستانها با تأسی به استاد مطهری و براساس آموزههای او و با الهام از مخالفت و مقاومت امام خمینی(ره) در مقابل حکومت پهلوی، در گسترش، تأسیس انجمنها و محافل اسلامی کوشیدند و در مساجدی که متکفل امامتش بودند، دست به تشکیل کلاسها و محافل مختلف زده و به جذب دانشجویان، دانشآموزان و نسل جوان پرداختند. در چنین مقطعی کمتر مسجدی پیدا میشد که کتابخانهای در جوارش دایر نکرده باشند و یا برای جلوگیری از ترویج فساد رژیم، برنامهای نداشته باشد. جوانان اعم از پسران و دختران در این مراکز به مطالعه کتاب و فعالیتهای فرهنگی پرداختند. در سالهای دهة 50، این نسل، دانشگاهها را پر کرده و مبارزه علیه رژیم پهلوی صبغة دینی پیدا کرد. در این دوران که اسلام و تشیع سیاسی رشد میکرد، عطش هویتجوئی و ایدئولوژی دینی نیز شدت مییافت. در چنین شرایطی چالشهای جدید در اندیشه مسلمانان بهویژه نسل جوان تحصیل کرده ایرانی ایجاد شد. سئوالاتی از قبیل این که: «که بودیم؟» «بر هویت دینی ما چه گذشت؟» و «چگونه بمانیم و جامعه را اداره کنیم؟» مطرح گردید. در پاسخ به این سئوالات، شعار «بازگشت به خویشتن» مطرح شد. تفسیر جدیدی از اسلام پیشروی مردم قرار گرفت. چهرة جدیدی از قیام امام حسین(ره) و اهداف متعالی سید الشهداء در برابر دیدگان مردم قرار گرفت. عذر و بهانه از همه ساقط شد.
در این مقطع رهبری انقلاب تلاش نمود تا ضمن نفی همزمان استبداد و استعمار برای نخستین بار نظام سیاسی جدیدی را ارائه کند. آلترناتیوی که در نهضت امام خمینی(ره) عنوان گردید با نظریة امامت در اندیشه سیاسی شیعیان این مرز و بوم، همخوانی داشت و از اعماق اعتقادات مذهبی ایرانیان بر میخاست. ظهور امام در رأس هرم مبارزه با رژیم نه تنها موج جدید بازگشت به دین را که در میان اقشار تحصیلکرده نضج پیـدا کرده بود در گسـترة وسیعی مطرح کرد، بلکه دگرگونیهای اساسی در رابطة متقابل دین و سیاست به وجود آورد.گرچه تا قبل از اوائل دهه 1340 و ظهور امام(ره)، چه در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت و چه جدا از آن در قالب مرحوم آیتالله مدرس، فدائیان اسلام، آیتالله کاشانی، روحانیون در مبارزه حضور داشتند؛ اما رهبری حرکتها در مجموع در دست جریانات غیرمذهبی بود. اما امام مرجع تقلیدی بود که از متن حوزه و جریان روحانیت وارد سیاست شده بود. در واقع از مشروطه به این طرف، برای نخستین بار بود که یک مرجع تقلید این چنین بیمحابا حکومت را مورد چالش قرار میداد. این تحول پیامدهای مهمی با خود به همراه آورد.حضور امام خمینی که از لحاظ علمی و آموزشی از شیخ عبدالکریم حائری و آیتالله بروجردی و از لحاظ سیاسی از شیخ فضلالله نوری و آیتالله مدرس تاثیر پذیرفته بود، با خصوصیات و ویژگیهای زیر همراه بود:
1. قرار گرفتن مرجعیت شیعه، در سطح رهبری سیاسی نیروهای مذهبی: مبارزة امام از پایگاه مرجعیت دینی با حاکمیت پهلوی، تغییر شگرفی در رابطة دین و دولت ایجاد کرد و برای همیشه گسست میان دین و نهادهای دینی با قدرت و حکومت پهلوی را موجب شد. به طوری که پس از این مقطع هیچکس و حتی مراجع دیگر نتوانستند به صورت علنی با رژیم پهلوی همکاری نمایند.علاوه براین امام پیش از تبعید، در قم حوزة درسی بزرگی داشتند که اکثریت قاطع فضلای حوزه با عشق و ایمان در آن گرد میآمدند. شاگردانی که به صلاحیت و صداقت استاد خود ایمان کامل داشته و بعدها هر یک به نوبه خود در شهر یا مناطقی مرجع و ملجأ فکری و عملی مردم شدند. بنابراین، حوزه درس امام و موقعیت خاص ایشان نقاط مثبت و مؤثر یک حزب و سازمان را داشت.
2. نتیجة مبارزه امام، آگاهی دادن به ملت بود: نهضت امام برخلاف نهضتها و مبارزات گذشته بر پایه روشنگری و انقلاب فکری در سطح وسیع مردمی استوار بود. امام در نطق پس از آزادی از زندان خطاب به هیأت حاکمه فریاد میزند: «ملت اسلام بیدار شد، دیگر نمینشیند، اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمیگردد.»
3. فراگیری و پوشش دادن به حرکتهای سیاسی موجود بود: اگر قبل از سالهای 1342، حرکتهای سیاسی که معارض با استبداد بود، در قالبهای مختلف روشنفکری و یا دینی سازمان مییافت و نیروی مذهبی در عرض نیروی روشنفکری قرار میگرفت، اینک با حضور امام در صحنه سیاست، نیروی مذهبی با احاطه و گستردگی خود دیگر نیروها را پوشش میدهد و نیروهای دیگر نیز ناگزیر یا پوشش گرفتن از این حرکت دوام و بقا پیدا میکنند.
4. رویایی با اصل نظام شاهنشاهی: رویاروئی با اصل نظام، خصوصیتی است که هیچیک از حرکتهای سیاسی قبل واجد آن نبودند، اما امام با متوجه کردن لبة تیز حملات خود به لانه و کانون اصلی فساد، یعنی سلطنت و شخص شاه به شیوه محافظه کارانة قبلی در مبارزه پایان داد.
امام با اعتقاد به شعور دینی مردم، در صدد احیای همان چیزی بود که رژیم پهلوی در طول حاکمیت 50 سالة خود، انکار مینمود. حکام پهلوی با جهل نسبت به میراث فرهنگی ـ مذهبی عمیق مردم، اعتقادات اصیل مذهبی تودههای مردم را به بازی گرفتند و با تأملی که در نفی مظاهر دینی و گسترش و ترویج فساد و بیبندوباری داشتند، خصلت دینستیزی خود را به اثبات رساندند. نوسازی در منطق پهلوی، به معنی نفی دین و خروج آن از عرصة مناسبات اجتماعی بود. آنها با یک خصومت آشکار، به مخالفت با علما و سنن مذهبی برخاستند و درست به همین دلیل است که عدهای از تحلیلگران از جمله خانم کدی، معتقدند که شاه چنان اسلام را تحقیر مینمود که حتی خارجیها و یا اقلیتهای مذهبی و فرقه بهایی را به هموطنان مسلمان خود ترجیح میداد. تغییر تقویم از هجری شمسی به شاهنشاهی دلیل واضجی است برای آن که نشان دهد نظام پادشاهی تصمیم گرفته بود پیوند ایران و ایرانیان را با اسلام قطع کند. این حادثه که به قول پارسونز «اقدام نامعقول و سبکسرانة دیگری بر علیه معتقدات مذهبی کشورش بود.» تقریباً همة مردم را مجاب نمود که هدف شاه کندن ریشه اسلام است. محمدرضا پهلوی به دلیل خلاء ایدئولوژیک نظام، علم ناسیونالیسم را برداشت و گذشته از اینکه خود زبان بیان ایدئولوژیک ناسیونالیسم و مظهریت خود را نداشت، همه کسان را ازجمله شرق شناسان که دربارة گذشته ایران داد سخن می دادند، قدر میداد و برصدر مینشاند.
موج باستانگرائی آریائی در ایران و تمرکز مطالعات تاریخی بر روی دوهزار و پانصد سال تاریخ شاهنشاهی (از هخامنشیان به بعد)، هم تمدن چهارهزار ساله پیش از هخامنشیان را به بوتة فراموشی میسپرد و هم به مثابة جریانی در برابر مذهب و افکار تاریخ چهارده قرن حضور اسلام در ایران بود. بنابراین، زمانی که حکومت پهلوی به سنتهای دینی روی خوش نشان نمیداد، مردم دیندار با آموزههای دینی روحانیت به مخالفت با حکومت پهلوی، ناسیونالیسم ایرانی و ایدئولوژیهای رقیب پرداختند. این عوامل سبب شد که به تدریج اندیشة دینی با رهبری علمای شیعی و پیشتازی امام(ره) که ویژگیهای منحصر به فرد و ممتازی داشت، در مقابل غرب و حکومت پهلوی و در رقابت با ایدئولوژی ناسیونالیسم و چپ در ایران شکل بگیرد.
در آستانة انقلاب، خرده گفتمانهای بسیاری که مخالفت با وضع موجود و رهائی جامعه را از استبداد، هدف فعالیتهای تشکیلاتی خود قرار داده بودند، هریک جامة پیشتازی و راهبری خلق را بر اندام خود برازنده میدیدند و منزلت آلترناتیوی نظام پهلوی را مخصوص خود می دانستند، امّا در این میان گفتمان اسلام که از دو ویژگی اصالت و نوگرائی به صورت توامان برخوردار بود، شأن و منزلت فراتری پیدا نمود و علاوه بر انطباق با هویت تاریخی و تمدنی این ملت و نقش ممتاز آن در شکلبندی فرهنگی ملت مسلمان ایران، از استحکام تئوریک و نظری که حاصل کوشش عمیق علمی عالمان دینی در یکصد سال اخیر و به ویژه در دهة 30 به بعد، برخوردار بود. مزین بودن گفتمان اسلامی به دو عامل فوق راز مقبولیت عمومی آن و تفوق برگفتمان پهلویستی و گفتمان چپ در ایران بود. به صورتی که همگان اسلام را پاسخگوی منحصر به فرد مطالبات سیاسی و اجتماعی خود میدانستند. در صحنة تاریخ معاصر ایران، چهارعنصر و جریان فرهنگی مجال ظهور یافته است که وقوع انقلاب اسلامی واقعیت این جریانات و اعتبار همه آنها را محک زده و ظرفیت واقعی هریک را مشخص کرده است. از این چهار جریان نیمی برآمده از تاریخ و فرهنگ ملت ایران و نیمی نیز رهآورد برخورد بیگانه و مدنیتهای دیگر بوده است. این چهار جریان عبارتاند از:
1. عناصر بومی و ایرانی در مقابله با اسلام و تشیع؛
2. اعتقادات دینی و باورهای مذهبی؛
3. چپگرایی و کمونیسم؛
4. غربگرائی و تجدد.
از میان این چهار مؤلفه، دو مؤلفه اول پایهگذار حرکت شتابندة مردمی برای گسستن پیوندهای خود با نظام پهلوی و رویآوردن به اسلام به عنوان گزینش تاریخی اعتقادی و اخلاقی ایرانیان بود که در نهایت به عنوان گزینش سیاسی آنان تحول یافت. بنابراین، انقلاب اسلامی و رویکرد مذهبی و معنوی ایرانیان امری سرشار از مؤلفههای فرهنگ بومی و دینی و مخالفت آشکار با مؤلفههای بیگانه و تحمیلی میباشد. رژیم پهلوی در گفتمان خود به انکار مولفههائی میپرداخت که هویتساز ایرانیان در طول تاریخ بلند این کشور بودهاند و مذهب به خصوص تشیع عامل بسیار مهمی در روند تحول تاریخی ملت ایران و یکی از الگوهای مهم رفتار اجتماعی آنان بوده است. ایرانیان در تمام دورانهای تاریخی چه قبل از اسلام و چه بعد از آن هرگونه قیام، حرکت و حتی حکومت خود را در لباس دین صورت دادهاند و همواره کوشیدهاند تا بستگی خود را با آسمان محفوظ نگهدارند تا بتوانند از این طریق نفوذ خود را در میان مردم حفظ نمایند. پس از ظهور اسلام، وفاداری تزلزلناپذیر تودههای مردم ایران نسبت به اسلام یا آنچه جلال آلاحمد، آن را حکومت مخفی مذهبی مینامید، هیچگاه خالی از امکان بالقوه قیام نبود. به همین دلیل میشل فوکو نیز انقلاب اسلامی را «معنویت سیاسی» مینامد که پیوندهای مردم به دیانت را جلوهگر میسازد. حکومت پهلوی بوالهوسانه میکوشید تا با توسل به ناسیونالیسم افراطی و نفی دیانت، به زوال چراغ ایزدافروز بپردازد، اما آنچه در عمل اتفاق افتاد زوال اقتدار پهلویستی و احیاء اسلام و خیزش عمومی مردم و تأسیس حکومت دینی بود.
سقــــوط ، مجموعه مقالات همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی ـ 1382 ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ بهار 1384 ، ص 55 تا 66