09 مرداد 1400

راز سر به مهر هشتم شهریور


مرتضی صفار‌هرندی

 انتحار سیاسی منافقان در بهار 1360 روند سیاسی را به سمت حذف این گروه و دیگر گروه‌های محارب و نیز انزوای جریان‌های مخالف خط امام در حکومت هدایت کرد و در دوره دو ساله بین 1360 تا 1362 شخصیت‌های ارزشمندی را از نظام جمهوری اسلامی گرفت. اما این دوران به واقع، زمانه تثبیت مدیریت خط امام(ره) بر کشور بود.
با این حال راز آلودگی برخی از حوادث، آغازی بر پیدایش نگرانی‌هایی در دل حامیان امام نسبت به ماهیت برخی از همراهان قبلی شد. فاجعه هشتم شهریور و مسائل اولین روزهای پس از آن بیش از هر چیز به این فضا دامن می‌زد. در روز تشییع شهدای هشتم شهریور در کنار اجساد مطهر شهیدان رجایی و باهنر و نیز شهید «دفتریان» یک کیسه خاکستر به عنوان جنازه کشمیری بر فراز دستان مردم عزادار نهاده شد.
 در روزهای بعد و با از پرده برون افتادن واقعیت، این سوال پیش آمد: به فرض آن که بنابر استدلال افرادی مثل بهزاد نبوی، کشمیری تنها با استفاده از فقدان دستگاه اطلاعاتی قوی توانسته بود به مسئولیت دبیری جلسات شورای امنیت کشور راه یابد، چه کسانی در نخست‌وزیری با معرفی این کیسه خاکستر به عنوان جنازه کشمیری باعث استمرار غفلت نسبت به نقش وی در این جنایت شدند؟

 دکتر زرگر نماینده وقت مجلس با تکیه بر دانش پزشکی خود پودر شدن تمام اجزای بدن و خصوصا اجزایی مثل جمجمه در چنین انفجاری را محال دانسته بود. همه قرائن از وجود همدستانی برای کشمیری در نخست‌وزیری حکایت داشت که حتی پس از انفجار می‌توانند جنازه‌سازی کنند.

آقای هاشمی‌رفسنجانی به عنوان کسی که سعی در رفع التهاب در جبهه خط امام را داشت در خاطرات خود از روزهای اول پس از فاجعه هشتم شهریور تأمل کنندگان در این ماجرا را «شایعه پردازان و تفرقه‌اندازها» و ضد انقلاب «که برای ایجاد تفرقه بین حزب جمهوری اسلامی و مجاهدان انقلاب اسلامی و ایجاد جو سوء تفاهم دست به این شیطنت‌ها می‌زنند» توصیف کرده است.
اما این واقعیت قابل انکار نبود که به رغم شهادت بسیاری از شاهدان بر خروج کشمیری از نخست‌وزیری قبل از وقوع انفجار، برخی از دست‌اندرکاران این نهاد مثل محمد‌محسن سازگارا و تعداد دیگری از نزدیکان بهزاد نبوی خبر دروغ شهید شدن کشمیری را به مجلس و رادیو منتقل کردند. این افراد مثل خسرو قنبری تهرانی حتی مدتی را در بازداشت به سر می‌بردند اما فقدان دلیل کافی برای احراز اتهامات آنها باعث آزادی‌شان شد.
 شهید لاجوردی جدیت خاصی در پیگیری این پرونده داشت اما مرحوم زواره‌ای از تلاش عده‌ای برای نیفتادن پرونده به دست لاجوردی یاد می‌کند. ورود شهید لاجوردی به پیگیری پرونده نیز با خودکشی تقی محمدی کاردار ایران در افغانستان که در ارتباط با این پرونده به تهران فرا خوانده و بازداشت شده بود، استمرار نیافت.
 به گفته مرحوم سیدرضا زواره‌ای، تقی محمدی با پیگیری شهید لاجوردی مطالبی را عنوان کرده بود که توجهی به آن نشده بود. مرحوم زواره‌ای همچنین با یادآوری بازجویی‌های حضار جلسه 8 شهریور نخست‌وزیری، از قرار گرفتن غیرمعمول کشمیری در کنار صندلی رئیس‌جمهور (مکان همیشگی استقرار خسرو تهرانی مسئول اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری) و سپس خروج او از جلسه پس از یک گفت‌وگوی کوتاه با خسرو تهرانی در انتهای میز جلسه به عنوان قرائن مربوط به ردیابی عوامل دیگر این حادثه یاد می‌کند.
 به طور کلی مرحوم زواره‌ای و شهید لاجوردی پیگیرترین مسئولان در قبال این ماجرا در آن مقطع بودند. شهید لاجوردی حتی در وصیت‌نامه خود به کسانی که از آنها به عنوان منافقان جدید یاد می‌کند، اشاره دارد. در خلال تحقیقات همچنین برخی از عناصر امنیتی نسبت به ترتیب اثر ندادن افرادی مثل رضوی (عضو سازمان مجاهدین انقلاب و اطلاعات نخست‌وزیری) به گزارش‌هایی درباره سوابق هواداری کشمیری از منافقان در ماه‌های پیروزی انقلاب و نیز سرقت اسناد سری نیروی هوایی ارتش شکایت داشتند.
توضیحات رضوی و دیگر مسئولان اطلاعات نخست‌وزیری با توجه به مشارکت پیگیر آنان در مبارزه با جریان‌های انحرافی، حتی افرادی مثل آیت‌ا... مهدوی‌کنی را به نقش نداشتن آنها در این ماجرا متقاعد می‌ساخت. آیت‌ا... مهدوی‌کنی درباره به کارگیری کشمیری در نخست‌وزیری یادآور می‌شود: «از این اشتباهات در گزینش افراد در اوایل انقلاب زیاد رخ داده و لذا بنده همیشه از اینها دفاع می‌کردم به خصوص از خسرو [تهرانی] که اتهام بیشتری داشت. من می‌گفتم من اینها را می‌شناسم. زیرا در کمیته به خصوص خسرو با ما همکاری داشتند.
 بعد هم در نخست‌وزیری ایشان در قسمت امور محرمانه اطلاعات بود. لذا هر وقت از من در مورد این آقایان سوال می‌کردند من آنها را تبرئه می‌کردم و می‌گفتم من نمی‌توانم به این اتهام بزنم. البته خانواده شهید باهنر از من گله داشتند که تأیید و تبرئه مهدوی سبب شد که متهمین واقعی از مجازات نجات پیدا کنند.»

واقعیت این است که برای تبرئه بهزاد نبوی، خسرو تهرانی و دوستانش از اتهام همراهی با کشمیری دلایل زیادی وجود داشت. کشمیری از زمان کشف کودتای نوژه توانسته بود در چهره یک فرد متدین حزب‌اللهی فعال و جدی ظاهر شود و همکاران او در ارتش نیز دچار خوش‌بینی نسبت به وی بودند. رفتار کشمیری از پیچیدگی خاصی برخوردار بود.
 خود او در خاطراتش که نشریه منافقین با امضای محفوظ به چاپ رسانده یادآور شده است: «بالاترین مهره‌های رژیم به... [نخست‌وزی] احضار شدند. از طریق چند تن از آنها که قبلا با آنها صحبت کرده بودم مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعدا خودم نیز وارد شدم و نظراتی دادم این نفوذی جریان نفاق چنان جلب اعتماد کرده بود که پیگیری مقدمات یک حمله هوایی برای انهدام مرکز فرستنده رادیویی منافقان در خاک عراق به او سپرده شده بود.

 حتی اگر کسی می‌دانست که کشمیری در ابتدای انقلاب از مجاهدین خلق هواداری می‌کرده و عباس دلنواز نامزد منافقان برای نمایندگی مردم اسلام‌آباد غرب در انتخابات مجلس اول پسردایی و برادر همسرش بوده است با توجه به وجهه بعدی کشمیری که همکاری در جهت مبارزه نیروهای خط امامی با ضد انقلاب بود شاید در آن شرایط حساسیت چندانی نشان نمی‌داد
چنان که ماهیت «کلاهی» عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی نیز پس از رایزنی مأموران اطلاعاتی سپاه با انجمن اسلامی دانشگاه محل تحصیل او روشن شد و قائل شهید قدوسی نیز توانسته بود در دادستانی انقلاب جا خوش کند. دستگاه اطلاعاتی دقت چندانی در این امر نداشت که معرفی کشمیری توسط رئیس دفتر مهندس بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت (حلیمی) به ارتش برای حفاظت از اسناد نیروی هوایی دلیل کافی برای صلاحیت او نبوده است.
 بر این اساس آقای ری‌شهری معرفی کشمیری به نخست‌وزیری را قصور و نه تقصیر «محمد‌کاظم رضوی» می‌داند. به هر حال پیگیری پرونده 8 شهریور با تمام ادله حاکی از قصور یا تقصیر دست‌اندرکاران اطلاعاتی قبل از آن که به نتیجه محکمه‌پسندی برسد با اصرار افرادی مثل آقای سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها و در شرایطی که کشور در مرحله حساسی از دفاع مقدس قرار گرفته بود به دستور حضرت امام متوقف شد و رازهای آن فاجعه بزرگ سر به مهر باقی ماند.
 اما این معما در بزنگاه‌های بعدی حوادث سیاسی همواره به عنوان یک قرینه برای شناسایی جریان‌های منحرف از اصول انقلاب، از حافظه تاریخی ناظران به تحلیل آنان جاری شده است. همواره این سوال وجود داشته است که مثلا محسن سازگارا که ابتدا به عنوان یار نزدیک ابراهیم یزدی وظیفه مسلط ساختن دولت موقت بر نهادهای انقلاب را داشت، چگونه به جمع یاران بهزاد نبوی در دولت رجایی شهید راه یافت تا به منظور ایجاد فرصت برای فرار کشمیری برای او جنازه‌سازی کند و در عین حال سال‌ها در سلک مدیران میانی دولت خط امام به فعالیت ادامه دهد و ناگهان در نیمه دهه هفتاد بار دیگر از نقش نفوذی خود چهره‌گشایی کند و سرانجام در سیمای یک عنصر افراطی راست‌گرا در خدمت مجموعه نومحفاظه‌کاران آمریکایی در موسسه آمریکن اینتر‌پرایز در آید؟!


هفته‌نامه صبح صادق – 05/06/1386 – شماره 3۱5