24 اسفند 1391
فیضیه تاریخساز شد
دوم فروردین 1342 مصادف با 25 شوال1382هجری قمری، همزمان با سالگرد شهادت امام صادق(ع)، سالروز حادثهای است که انقلاب اسلامی ایران از دامان آن متولد شد:مدرسه فیضیه قم، کانون پرورش طلاب شیعی ایرانی مورد هجوم نیروهای رژیم پهلوی در لباس دهقانان و یونیفرمپوشان نظامی قرار گرفت که راه برای نهضت روحانیون ایران به رهبری آیتاللهالعظمی سیدروحالله خمینی هموار شد. چراکه از یک سو تکثر مرجعیت به وحدت مبدل و از سوی دیگر سمت وسوی مقابله روحانیت از «دولت» به «شخص شاه» گشوده شد.
پس از رحلت آیتالله سیدمحمدحسین بروجردی، مرجعیت عامه شیعیان آینده نهاد مرجعیت در هالهای از ابهام فرو رفت. «محمدرضا پهلوی» با تلگراف تسلیت به آیتالله «سیدمحسن حکیم» مرجع بزرگ نجف خواهان انتقال نهاد مرجعیت از قم به نجف بود. برخی از علما همچون آیتالله سیدمحمد محقق داماد از مرجعیت عامه آیتالله سیداحمد خوانساری، از علمای تهران دفاع میکردند و برخی دیگر هم حول محور آیتالله محمدهادی میلانی در مشهد میگشتند. اما بالاخره در جلسهای در منزل آیتالله بروجردی، آیتالله شریعتمداری و آیتالله گلپایگانی پذیرفتند تا شهریه طلاب را بپردازند.
آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی هم پرداخت پول نان طلاب را قبول کرد. آیتالله خمینی هم اگرچه در آن جلسه در تقسیم وظایف مرجعیت سهیم نشد، اما پس از آن در زمره علمای ثلات قم – آیات عظام خمینی، گلپایگانی و شریعتمداری – قرار گرفت. این تکثر مرجعیت در ایران، با رفتارهای رژیم پهلوی به وحدت مبدل شد. محمدرضا میخواست مرجعیت را از ایران به عراق منتقل و برنامههای رفرمیستی ناهماهنگ با احکام شریعت را اجرایی کند. از این رو، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تصویب شد؛ اعطای حق رای به زنان، تحلیف به «کتاب آسمانی» به جای «قرآن» و برداشتن قید «اسلام» از شرایط رایدهندگان و رایشوندگان.
این اقدام پهلوی، علما را در برابر رژیم منسجم کرد و بیانیه و تلگرافنویسیهای اعتراضآمیز روحانیون طراز اول رواج یافت. حضرات آیات خمینی، شریعتمداری، گلپایگانی،مرعشی، احمد شبیری زنجانی، محمد موسوی داماد، هاشم آملی و مرتضی حایری به شاه تلگراف زدند و خواستار توقف اجرای این لایحه شدند.
آنان در این تلگرافها، شاه را در برابر خود ندیدند و از اقدامات دولت گلایه کردند. محمدرضا نیز در پاسخ به تلگرافها، آنان را «حجتالاسلام» نامید و همچون آنان این اقدامات را مربوط به «دولت» دانست و در پایان نوشت: «توفیقات جناب مستطاب را در ترویج مقررات اسلامی و هدایت افکار عوام خواهانیم.» چهار عالم دینی طراز اول قم در پی این پاسخ، به «علم»، نخستوزیر وقت تلگراف زدند و خواسته خود را تکرار کردند. روحانیت ایران همچنان بر این خواسته پا فشردند و نامه و تلگراف در پی هم نشر و ارسال میشد و علمای نجف هم وارد این گردونه شدند. در مراسمهای مذهبی، منبریهای بلاد نیز در تبعیت از علمای طراز اول پا به میدان گذاشتند و پرچم مخالفت با مصوبه دولت را برافراشتند.
در پایان، «علم» طی تلگرافی در 5 آذر یعنی نزدیک به پنجاه روز پس از اعلام تصویب آن، از توقف، خبر داد. اما اگرچه در این میان، آیتالله مرعشی و گلپایگانی به این تلگراف بسنده کردند، اما امام خمینی و آیتالله شریعتمداری خواستار ابلاغ رسمی و انتشار آن در روزنامهها شدند. «علم» هم در مصاحبهای مطبوعاتی این مساله را اعلام کرد. اما هنوز مدت کوتاهی از این رخداد و عقبنشینی پهلوی نگذشته بود که بار دیگر محمدرضا ایده جدیدی از آستین درآورد و روحانیت را مستحکم و متحد در برابر خود دید. او در دی 41 از انقلاب «شاه و مردم» سخن گفت و «اصلاحات ارضی» را سرلوحه برنامه جدید خود قرار داد.
این بار هم علمای قم معترض بودند و «حاج روحالله کمالوند خرمآبادی» را روانه دربار کردند تا انگیزه «شاه» را دریابند. پس از سخنان محمدرضا در آن جلسه مبنی بر عدم پذیرش خواسته علمای قم، اندکاندک اجماع علما با مخالفت با شخص شاه پیوند خورد. امام خمینی پیشقراول این اقدام بود. او در جلسه علمای قم گفت: «در اینجا آنکه روبهروی ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما میباشد، شخص شاه است...» اما در بیانیهها و استفتاءهای علمای قم همچنان نام «شاه» دیده نمیشد و تحریم رفراندوم محمدرضا بدون اشاره به او آغاز شد.
امام در اعلامیهاش گفته بود: «دولت کنونی صلاحیت ندارد رفراندوم نماید...» دیگر علما هم فقط پرچم تحریم برداشته و به طعن و نقد شاه نپرداختند. البته آن روز که شاه در چهارم بهمن وارد قم شد تا با حضورش روحانیت را تحت سیطره خود ببیند، با فضای خاموش این شهر و علمای در خانه روبهرو شد. این اقدام روحانیت و علما آنقدر محمدرضا را خشمگین کرد که با تندوتیزی تمام در برابر آنان قد علم کرد و در میدان آستانه قم از «ارتجاع سیاه» (روحانیت) در برابر «ارتجاع سرخ» (کمونیستها) سخن گفت: «همیشه یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده سنگ در راه ما میانداختند، زیرا مغز آنها تکان نخورده و قابل تکان خوردن نبوده... ارتجاع سیاه اصلا نمیفهمد و از هزاران سال پیش تاکنون فکرش تکان نخورده... »
توهین آشکار محمدرضا به روحانیت و علما کفه مدافعان مخالفت با شاه به جای دولت را سنگین کرد. در این میان، عید نوروز 42 با سالروز شهادت امام جعفرصادق(ع) رئیس مذهب تشیع مصادف شد و آیات عظام در قم اعلام عزای عمومی کردند. البته امام خمینی و آیتالله شریعتمداری، در بیان این مساله، این تصمیم را فقط به دلیل همزمانی با سالروز شهادت امام ششم شیعیان ندانستند.
امام در اعلامیهای نوشت: «دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش و هدم احکام ضروریه اسلام قیام و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد، لذا این جانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر(عج) جلوس میکنم...» آیتالله شریعتمداری هم در اطلاعیه خود اعلام کرد: «سال جاری مصیبتهای مهمی بر عالم اسلام و مسلمین وارد شده است. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان تسلیت به امام عصر(عج) جلوس کرده و عزاداری میکنم.» آیتالله گلپایگانی هم براساس رسم هرساله آیتالله بروجردی و پیش از ایشان، حاج شیخعبدالکریم حایری یزدی مجلسی در «فیضیه» برقرار کرد که آتش هجمه رژیم در این مدرسه گشوده شد و مجلس آقایان دیگر با اندکی تشنج، بدون درگیری پایان یافت.
رژیم پهلوی سعی کرد، این زد و خورد نیروهای خود را با روحانیون قمی، به دهقانان منتسب و اعتراض آنان را به مخالفت علما با اصلاحات ارضی تعبیر کند. اما آنچه در این میان اهمیت داشت، این بود که بیانیههای اعتراضآمیز علما مستقیم یا غیرمستقیم علیه شخص شاه بود. امام خمینی هم صریحا تاکید کرد: «شاه دوستی یعنی تجاوز به احکام اسلام و تبدیل احکام قرآن کریم.» پس از این اتفاق، سلسله جلسات برای تعظیم جایگاه روحانیت و اعتراض به رفتار نظام پهلوی برگزار و تلگرافهایی پیدرپی به علمای قم نوشته شد. آیتالله حکیم در این میان خواستار مهاجرت دستجمعی مراجع قم به نجف شد که با دست رد علمایی همچون آیات عظام خمینی، گلپایگانی و شریعتمداری روبهرو شد.
حمله به فیضیه و بازتابهای آن، آشکارا وحدت مراجع و علمای ارشد قم را به همراه داشت و از سوی دیگر با تلگراف آیتالله حکیم اندکی شکاف میان قم و نجف پدید آمد که زمان تبعید امام خمینی به نجف به روشنی مشهود بود.
این اتفاق بستر 15 خرداد 42 را فراهم کرد و اعتراضهای آتی روحانیت را سازماندهی کرد، اما با تبعید آیتالله خمینی و ایجاد شکافهایی همچون کتاب بحثبرانگیز شهید جاوید، گفتارهای دکتر شریعتی، سازمان مجاهدین خلق و حتی دارالتبلیغ آیتالله شریعتمداری نهضت روحانیون همچون زمان حمله به فیضیه پایدار نبود که رحلت آیتالله حاج مصطفی خمینی و برگزاری مراسمهای بزرگداشت در ایران و به ویژه مقاله توهینآمیز علیه امام در روزنامه اطلاعات و برپایی چهلم شهدای قم، تبریز و... بار دیگر روح تازهای به نهضت روحانیون ایران بخشید و نتایج حمله به فیضیه باز تولید شد و انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 57 به رهبری یکی از مراجع وقت - آیتاللهالعظمی سیدروحالله خمینی- به پیروزی رسید.
تاریخچه فیضیه
مدرسه علمیه فیضیه آنقدر شهرت دارد که در اذهان عوامالناس مترادف با حوزه علمیه قم قرارگرفته است. این مدرسه از نیمه نخست قرن سیزدهم هجری قمری جایگزین مدرسه آستانه قم شد. مدرسه آستانه هم از میانه قرن ششم هجری قمری وجود داشته و در عصر صفوی تجدید بنا شده بود.مدرسه فیضیه چهار ایوان دارد و در دو طبقه، با 40حجره تحتانی متعلق به عصر قاجار و 40 حجره فوقانی متعلق به قرن چهاردهم هجری قمری است که توسط آیتالله حاج شیخعبدالکریم حائری یزدی برفراز حجرههای پیشین در گرداگرد حیاط مرکزی بنا شد.
قدیمیترین بخش مدرسه، ایوان جنوبی آن است، با تاریخ 929 هجری قمری (عصر صفوی) که مزین به کاشیکاریهای معرق است. این ایوان طرف قبله و متصل به حرم مطهر است و سردر صحن عتیق حرم حضرت فاطمه معصومه از طرف فیضیه محسوب میشود.
شهروند 1387 آبان شماره 70