15 اردیبهشت 1400
دوست «کندی» در ایران
علی امینی، اشرافزاده تحصیلکرده، خوشبرخورد و نوه دختری مظفرالدینشاه قاجار، توانسته بود توجه بسیاری از سیاستمداران ایرانی و خارجی را به خود جلب کند و ازسویدیگر تحمیل او از سوی امریکا برای تصدی نخستوزیری، نگرانیهای شاه را بیشتر میکرد.
منسوببودن به پادشاهی که فرمان مشروطیت را صادر کرده بود و حشر و نشر سیاسی و رایزنی او با مصدق، قوام و اعضای جبهه ملی، و نیز رفتارهای مذهبدوستانهاش که باعث ایجاد تعادل و نرمخویی در رفتارهای سیاسی او شده بود، امتیازات کمی نبودند و بههمینخاطر در دیدگاه دولتهای غربی، بهویژه در میان سیاستمداران امریکا، امینی چهره مثبتی داشت. اما امینی خود نیز بهخوبی میدانست که نباید موجبات نگرانی شاه را فراهم سازد و ازاینرو همواره سعی میکرد با ایما و اشاره، شاه را ملتفت سازد که محبوبیت روبهافزون او، در تعارض با اعتبار شاه و سلطنت پهلوی نیست. هرچند شاه در یک فرصت مقتضی، خطر علی امینی را از سر خود رفع کرد و با رویکارآمدن نیکسون، از شر دیکتههای کندی راحت شد، اما هیچگاه نتوانست دلخوری ناشی از تحمیل امینی را فراموش کند و سالها بعد که سلطنتش محکم شده بود، این گلهمندی خود از دولت کندی را آشکار ساخت. درواقع شاه معتقد بود کندی، با سیاستهایش به حکومت او ضربه وارد کرده است. مقاله حاضر شما را با علی امینی و دولت لیبرال او در دوران پهلوی آشنا میسازد.
صفیر گلولهای که روز دوازدهم اردیبهشت ۱۳۴۰ در میدان بهارستان پیچید، کار خود را کرد: دولت تکنوکرات شریفامامی ساقط شد. مردمی که غم فوت مرجع تقلید بزرگشان آیتاللهالعظمی بروجردی بر دلهایشان سنگینی میکرد، پس از عزاداری، بار دیگر اعتصابها و اعتراضاتشان را که از دوره صدارت اقبال آغاز شده بود، از سر گرفتند. به اشاره امینی، معلمان نیز به گروههای معترض و اعتصابی افزوده شدند. شریفامامی برای گریز از این بحران، دستوپا میزد و با نشاندن دکتر جهانشاه صالح به جای عیسی صدیق (طرفدار دوآتشه امریکا)، قصد داشت در برابر خواستههای معلمان، از خود نرمش نشان دهد. اما واقعه روز دوازدهم اردیبهشت و کشتهشدن دکتر ابوالحسن خانعلی ــ یکی از معلمان معترض ــ و اوجگیری خشم دیگر فرهنگیان، این فرصت را از شریفامامی گرفت. او که برای توجیه و ارائه گزارش به مجلس رفته بود، با درخواست استیضاح دو تن از نمایندگان (ارسلان خلعتبری و سیدجعفر بهبهانی) مواجه شد. شریفامامی قصد داشت در گزارش خود به انتقاد از سیاستهای متمرکز دولتهای گذشته بپردازد؛ چراکه از نظر او این سیاستها، افزایش تصدیگری دولت، بالارفتن آمار کارمندان دولت و آثار زیانبار دیگری را به بار آورده بودند؛ اما مجال از او گرفته شد. سردار فاخر حکمت بر سر او فریاد کشید و بر استیضاح او صحه گذاشت. شریفامامی به حالت قهر از مجلس خارج شد و استعفای خود را تسلیم شاه کرد و از دولت کناره گرفت تا بهعنوان قدرت ذخیره شاه برای روزهای مبادا باقی بماند.
با سقوط دولت امامی، یکی از بحرانیترین دورانهای سلطنت محمدرضا پهلوی پس از کودتای بیستوهشتم مرداد، آغاز شد. بار دیگر امریکا قدرت خود را به رخ کشید و برای بار دوم و بهطورمستقیم فردی را به کرسی صدارت نشاند که شاه از او رضایت نداشت. این فرد، کسی نبود جز علی امینی، نوه مظفرالدینشاه قاجار. پیش از او، امریکاییها برای نخستوزیری سپهبد رزمآرا در سال ۱۳۲۹، تلاش نمودند و دکتر گریدی، دیکتاتور یونان، را برای زمینهسازی به تهران فرستادند. زاهدی را نیز توافقهای امریکا و انگلستان و معادلات کودتا به قدرت رساند. اما برای تحمیل علی امینی به شاه، اورل هاریمن، سیاستمدار کارکشته امریکا، از سوی کندی راهی تهران شد.
علی امینی مجدی، فرزند محسنخان امینالدوله رشتی و اشرف فخرالدوله (دختر مظفرالدینشاه)، در سال ۱۲۸۴٫ش به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۰۵، پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، عازم پاریس شد و در رشته «حقوق اقتصاد» تحصیل نمود و دکترای خود را در رشته علوم اقتصادی از دانشگاه کرونوبل پاریس اخذ کرد و به ایران بازگشت. امینی بهواسطه ارتباط دوستی و خانوادگی با علیاکبر داور، که روزگاری در مدرسه عالی دارالفنون معلم حقوق او بود و در کابینه مستوفیالممالک وزارت عدلیه را در اختیار داشت، به کار در دستگاه قضایی فرا خوانده شد و کار خود را از عضویت علیالبدل در محکمه بدایت آغاز کرد.
علی امینی عاشق و شیفته دو شخصیت فرانسوی و یک شخصیت ایرانی بود: کلمانسو، پزشک، روزنامهنگار و نماینده مجلس که چندبار وزیر و نخستوزیر فرانسه شد؛ آریستید بریان، وکیل دادگستری، روزنامهنگار، نماینده مجلس، برنده جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۲۸٫م و سخنران معروف فرانسوی؛ و احمد قوامالسلطنه که امینی او را الگوی خود در زندگی میدانست. این شیفتگی امینی به قوام، درواقع نشانگر منش و شخصیت آریستوکرات و اشرافیتمدار امینی بود. او برایاینکه پیوند خود را با قوامالسلطنه قوام بخشد، با برادرزاده او، دختر وثوقالدوله ــ عاقد قرارداد ننگین ۱۹۱۹٫م ــ ازدواج کرد و نُه سال پس از این وصلت، معاونت نخستوزیری قوام را در سال ۱۳۲۱ عهدهدار شد. تاثیر منش و روش قوام در زندگی سیاسی و اجتماعی امینی انکارناپذیر است.
امینی پس از سقوط کابینه قوام به ریاست کمیسیون ارز وزارت اقتصاد ملی درآمد. علی امینی علیرغم تلاش بسیاری که برای ورود به مجلس شورای ملی چهاردهم به خرج داد، در این کار ناکام ماند، اما در انتخابات مجلس دوره پانزدهم که قوام مجددا خود را بر کرسی نخستوزیری نشاند، امینی هم توانست با فعالیت در حزب دموکرات قوام، سرانجام نام خود را بهعنوان وکیل اول مردم شهر تهران از صندوق آرا بیرون آورد. دکتر احمد متیندفتری، نماینده مشکینشهر، با ارائه مدارک و ایراد نطقی مفصل تلاش کرد اعتبارنامه امینی را بهخاطر وقوع تقلب در انتخابات تهران رد کند، اما سرانجام فراکسیون دموکرات که اکثریت مجلس را در اختیار داشت، اعتبارنامه امینی را تصویب کرد. جالباینکه وکالت امینی در این دوره اغلب به سکوت و با خاموشی سپری شد و او بیشتر در پی سفرهای خارجی بود.
علی امینی در سال ۱۳۲۹ در کابینه منصورالملک، بهعنوان وزیر اقتصاد ملی معرفی شد اما قبل از سقوط این دولت، از آن کناره گرفت. امینی در جریان نهضت ملیشدن نفت، با سودجویی از نسبتش با مصدق ــ فخرالدوله، مادر امینی، دخترخاله مصدق بود ــ خود را به نهضت نزدیک کرد و وزارت اقتصاد ملی را در دولت مصدق عهدهدار شد. جالباینکه، نه نسبت و نه انتصاب، هیچکدام نتوانستند او را تا به آخر، وفادار به مصدق نگاه دارند.
امینی در هنگامه قیام سیام تیر ۱۳۳۱٫ش که به سقوط دولت قوامالسلطنه منجر شد، قوام را در خانه خود مخفی کرد. پس از کودتای بیستوهشتم مرداد ۱۳۳۲٫ش و سقوط دولت دکتر مصدق، سپهبد زاهدی امینی را به کابینه کودتا فراخواند و پست مهم وزارت دارایی را به او سپرد. کودتاچیان، مجموعه شرکت نفت و تصمیمات مربوط به آن را مستقیما زیر نظر امینی قرار دادند تا او در راس یک هیات کارشناسی، مسائل نفت را حلوفصل نماید. علی امینی با توصیف وضع خطیر اقتصادی کشور برای سفیر امریکا، جهت تداوم حکومت کودتا و تامین منافع ایالاتمتحده، از ایالاتمتحده درخواست کمک اضطراری نمود و دولت امریکا نیز با وقوف کامل به شرایط آن روز، فورا به این درخواست جواب مثبت داد و رسما اعلام کرد دولت ایالاتمتحده مبلغی معادل چهلوپنجمیلیون دلار بهعنوان کمک اقتصادی فوری و بیستوسهمیلیونوچهارصدهزار دلار تحت عنوان برنامه عملیات اصل چهار ترومن به ایران اختصاص میدهد.
پس از پرداخت این کمکها و وامها، امریکا دخالت خود را درخصوص مساله نفت علنی کرد. دکتر امینی طی گزارشی به دولت پیشنهاد نمود به هیات نمایندگی ایران، جهت مذاکره با کنسرسیوم دستور و اختیار دهد. در مرحله اول مذاکرات اورویل هاردن و در مرحله دوم هاوارد پیج سخنگوی کنسرسیوم بودند و در هر دو مرحله، سخنگویی هیات ایرانی را امینی برعهده داشت. میسیون هربرت هاوارد پیج، مشاور امور نفتی وزارت امورخارجه امریکا و مامور به مذاکره و بررسی در این مورد، سرانجام توانست نظر دولت امریکا را مبنی بر تشکیل کنسرسیوم بینالمللی به دولت ایران بقبولاند. در تمام مدت طول مذاکرات، تظاهرات وسیع و شدیدی در تهران و حوزه مناطق نفتی در جریان بود و سرانجام در روز چهاردهم مرداد ۱۳۳۵، اعلامیه مشترک ایران و کنسرسیوم نفت در تهران، واشنگتن، لندن، پاریس و لاهه، با امضای دکتر علی امینی از طرف دولت ایران و مستر پیج از طرف کنسرسیوم نفت، منتشر شد. این قرارداد بعدها به قرارداد «امینی ــ پیج» نیز معروف شد. موج شدید مخالفت و اعتراض و خشونت فضای کشور را در برگرفت. پس از بروز اعتراضات در دو مجلس شورا و سنا، کار به جایی رسید که سیدابوالحسن حائریزاده، امینی را استیضاح کرد. آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی در مخالفت با این قرارداد، به افشای فجایع و مظالم انگلیس، دخالتهای امریکا و صحنهسازیهای آنان پرداخت. دکتر محمد مصدق نیز که در پی کودتای بیستوهشتم مرداد زندانی شده بود، در لایحه فرجامی خود به دیوان عالی کشور، با انتقاد شدید از قرارداد کنسرسیوم، از حق آزادی و استقلال برای ملت ایران در بهرهبرداری از منابع ملی دفاع کرد.
دکتر امینی کابینه کودتا را با صدارت وزارت دارایی پشتسر گذاشت و با همین مقام در کابینه حسین علا مشغول گردید اما پس از دو ماه، به وزارت دادگستری منتقل شد. این وزارتخانه، همکاری او با علیاکبر داور در دولت مستوفیالممالک را یادآوری میکرد؛ بااینتفاوتکه امینی اینبار از جایگاه وزیر در کار قضا درگیر میشد.
علی امینی در دیماه ۱۳۳۴ به سمت سفیرکبیری ایران در امریکا منصوب گردید و ازاینطریق، فصل نوینی در زندگی او آغاز شد. امینی متجاوز از دو سال در امریکا به سر برد. در این مدت، او به ایجاد رابطه میان مسئولین، دولتمردان و سناتورهای امریکایی اهتمام ورزید. رابطه او با مردان سیاسی امریکا، بهویژه با سناتور جان فیتز جرالد کندی ــ معروف به جان اف کندی ــ راه او را برای رسیدن به مقام نخستوزیری هموار نمود. امینی توانست در میان نخبگان سیاسی امریکایی و بهویژه در میان دموکراتها ذهنیت مساعدی از خود برجای گذارد. آنها از عملکرد و نقش امینی در جریان کنسرسیوم نفت بسیار خشنود بودند و به او وعده نخستوزیری دادند.
این وعده سرانجام پس از سه سال خانهنشینی، محقق شد. در ایام انزوا، امینی در سال ۱۳۳۸ تلاش کرد با اقدام به تبلیغات فراوان، از حوزه تهران به مجلس راه یابد اما دولت اقبال در تلافی اتهامات فراوان اقتصادی که امینی به آن وارد کرده بود، مانع از آن شد که نام امینی از صندوق بیرون بیاید.
شاه که در انتخابات آبان ۱۳۳۹ در امریکا، از جمهوریخواهان و نیکسون حمایت کرده بود، پس از انتخابشدن کندیِ آریستوکرات و دموکرات، دریافت که خبط فاحشی مرتکب شده و خطرپذیری او در حمایت از نیکسون کاملا اشتباه بوده است. درواقع برای او جای تردید باقی نمانده بود که دموکراتها سرانجام از وی انتقام سختی خواهند گرفت. شاه به روزهای سختی که در پیش روی داشت، میاندیشید و به دنبال راهی بود تا اشتباه خود را با رفع دلخوری از دموکراتها، جبران کند. او این سیاست را با دستپاچگی دنبال میکرد. کندی، رئیسجمهور جوان و جدید ایالاتمتحده، گوش شنیدن سخنان و توجیهات شاه و رژیم فاسد او را نداشت و صرفا همسایگی ایران با شوروی مانع از آن میشد که او به اتخاذ یک تصمیم تند علیه شاه اقدام کند. اردشیر زاهدی، داماد شاه (شوهر شهناز پهلوی) که آن موقع سفیرکبیر ایران در امریکا بود، در دو دیدار با کندی، پیامهای شاه را به او رسانده بود. این بدان معنا بود که شاه برای جبران مافات، هیچ مانعی در راه طرحهای واشنگتن، ایجاد نخواهد کرد، و صرفا انتظار میکشد کاخ سفید، برنامه کار او را «دیکته» کند. نخستین دستوری که پس از ملاقاتهای زاهدی با کندی، جانسون و دین راسک، به شاه رسید، انحلال مجلس فرمایشی بیستم، ایجاد فضای باز سیاسی، و انتخاب یک نخستوزیر لیبرال بود. همه میدانستند که تنها علی امینی ــ از گروه قوام ــ از نظر امریکاییها واجد چنین شرایطی است.
ایالاتمتحده امینی را به چند دلیل تایید میکرد. او به هنگام سفارت در واشنگتن، توانسته بود اعتماد وزارت کشور و مردان حکومتمدار آن روز را جلب کند؛ دیگراینکه او در سال ۱۳۳۳ در مقام رئیس هیات ایرانی در مذاکره با شرکتهای نفتی، نشان داده بود که توانایی اتخاذ تصمیمات غیرمتعارف را دارد؛ ضمنا امینی بهخاطر عهدهداری وزارت دارایی در کابینه مصدق، توانسته بود ارتباط شخصی خود را با بسیاری از رهبران جبهه ملی حفظ کند؛ و بالاترازهمهاینکه وی از اواسط دهه ۱۳۲۰ که به همراه برادر بزرگش ابوالقاسم امینی به محفل داخلی قوام راه یافت، بهعنوان یک اشرافی بیتعصب، همواره از اصلاحات ارضی حمایت کرده بود.
محمدرضا پهلوی بهشدت از امینی متنفر بود و به روابط گذشته وی با قوام و مصدق، با دیده بیاعتمادی مینگریست. شاه بر این باور بود که امینی علاوه بر اصلاحات اقتصادی، قصد انجام تغییرات سیاسی را نیز در ذهن خود میپروراند. بااینهمه، شاه راه گریز نداشت و بهناچار باید از عموسام اطاعت میکرد. شاه بهخوبی میدانست که امینی بدل قوامالسلطنه و فردی خودرای و خودمحور است و صرفا برای رویارویی و تنبیه او آمده است. خود شاه نیز بعدها در مصاحبه با یک خبرنگار امریکایی اقرار نمود که درواقع حکومت کندی او را مجبور کرد تا به نخستوزیری امینی تن دهد.
برنامه کار امینی را همان روزها، کندی در پیامی به کنگره امریکا، مشخص کرد: «هیچ مقدار اسلحه و نیروی نظامی نمیتواند به رژیمهایی که نمیخواهند یا نمیتوانند اصلاحات اجتماعی کنند، ثبات و استمرار ببخشد… ماهرانهترین مبارزات ضدپارتیزانی نیز نخواهد توانست در نقاطی که مردم کاملا گرفتار بینوایی و فقرند، موفق باشد. ازطرفدیگر هیچ خرابکاری نمیتواند مللی را که با اطمینان خاطر برای جامعه بهتر میکوشند، فاسد کند.»
امینی در خاطرات خود برای کیهان سلطنتطلب چاپ لندن، مینویسد: «هنگام دریافت پیشنهاد نخستوزیری، به شاه گفتم: اما برنامه اصلی من اصلاحات ارضی، مبارزه با فساد و جلوگیری از اسراف و تبذیرات است تا اعتماد دنیایی که به کمک آن باید ترقی کنیم، جلب شود. دیگراینکه داستانها گفتم و استدلالها کردم دراینبارهکه اگر فشار سیاسی از روی دوش مردم برداشته و آزادیهای سیاسی داده و رعایت شود، یقین بدانید که در یک جامعه آزاد، رشد و ترقی و رفاه سریعتر و صحیحتر انجام میشود و پایههای پادشاهی در میان مردم مستحکمتر خواهد بود … .»
در مذاکرات مقدماتی امینی و شاه، امینی خواستار انحلال مجلسین و برقراری سلطنت مشروطه شد و از شاه خواست که سلطنت کند نه حکومت. شاه خواسته امینی را نپذیرفت. دور اول مذاکرات بینتیجه و در هالهای از ابهام باقی ماند. قبل از شروع دور دوم شور و مذاکره، هاریمن ــ فرستاده کندی که در تهران به سر میبرد ــ برای تثبیت امینی تلاش میکرد. در راستای متقاعدکردن شاه برای تندادن به این شروط، علا ــ وزیر دربار ــ نیز از خود سعی وافر نشان داد. سرانجام شاه در دومین جلسه با تقاضای امینی مبنی بر انحلال مجلسین موافقت کرد.
با اعلام انحلال مجلسین در نوزدهم اردیبهشت ۱۳۴۰، امینی نیز کابینه خود را معرفی کرد. امینی مدعی است برای جلب و جذب افراد جبهه ملی و یاران مصدق به کابینه و دعوت آنها به کارهای کلیدی مملکت، تلاش زیادی صورت داده است. او در خاطرات خود برای کیهان سلطنتطلب چاپ لندن، مینویسد: «من در آستانه نخستوزیری، امید همکاری چنین افرادی را داشتم. این یک معامله دوطرفه بود. از طرفی من با تمام مشکلاتی که در پیش داشتم… یک گروه اجتماعی مردم را که علاقمند به آزادی و دموکراسی و ترقی بودند، به کمک میگرفتم و ازطرفدیگر رهبران جبهه ملی با شرکت خود در یک برنامه اصلاحی، از بنبستی که به دست خود ساخته بودند، درمیآمدند و یکبار دیگر بخت مشارکت و تاثیر در تحولات سیاسی ایران را مییافتند که شاید در آینده وقایعی که به انقلاب سال ۱۳۵۷ منتهی شد، پیش نمیآمد. ولی آنان به چنین بختی پشت پا زدند… آنان با عدم درک مسائل سیاسی و اجتماعی، باقیمانده میراثی را که از دکتر مصدق به ایشان رسیده بود، به باد دادند و تاثیرشان در حوادث بعدی سیاسی ایران به صفر رسید.»
امینی در روز اول نخستوزیری، با اولین نطق رادیویی خود پیرامون اصلاحات ارضی، اداری و اقتصادی، به مردم نوید داد که در راه مبارزه با فساد و برای رسیدن به آزادی و دموکراسی گام برخواهد داشت.
امینی سه وزارتخانه را به اصلاحطلبان برخاسته از طبقه متوسط که در گذشته از نفوذ سیاسی شاه و نیز تبهکاری خانوادههای ملّاک انتقاد کرده بودند، واگذار کرد. وزارت دادگستری یا اداره قدرتمند مبارزه با فساد را به نورالدین الموتی، دبیرکل سابق حزب توده سپرد (الموتی از افراد گروه پنجاهوسه نفر معروف به گروه دکتر ارانی بود که در دوره رضاشاه زندانی شده بودند. الموتی در سال ۱۳۳۶ از حزب توده خارج شده و به محفل قوام پیوسته بود). و اما وزارت فرهنگ به محمد درخشش، رهبر جریان اعتصاب معلمین و رئیس باشگاه مهرگان، واگذار شد. درخشش بهعنوان نماینده صریح قشر معلم، هم از سوی حزب توده و هم از سوی جبهه ملی مورد حمایت بود. بالاترازهمه، وزارت کشاورزی به دکتر حسن ارسنجانی، روزنامهنویس رادیکال، محول شد که از همکاران نزدیک قوام و از اوایل دهه ۱۳۲۰ مدافع اصلاحات ارضی بود.
امینی برای اثبات جدیبودن وعده اصلاحات خود، چندتن از سران ارتش، از جمله سپهبد علویمقدم (رئیس شهربانی) و سپس وزیر کشور، سرلشگر ضرغام (که با اصلاحات خود در وزارت دارایی و گمرکات و انحصارات خود را در چشم امریکاییها نشانده بود)، همچنین سرتیپ اویسی، سرتیپ آجودانی و سرلشگر حاجعلیکیا را دستگیر نمود و در زندان [پادگان] جمشیدیه زندانی کرد. امینی وقتی که با کارشکنی شاه مواجه شد، زهرچشم دیگری گرفت و «محاکمات بزرگ» را به کارگردانی الموتی درخصوص دکتر اقبال، ابوالحسن ابتهاج و فرود به اجرا گذاشت. دکتر اقبال موفق شد از کمند امینی ــ الموتی فرار کند اما محاکمات همچنان با سروصدای زیاد دنبال گردید. امینی این محاکم را در راستای مبارزه با فساد اداری و اقتصادی و جلوگیری از ریختوپاشها میدانست. وی طی نطقی رادیویی وضع اقتصادی ایران را درهم و اسفناک توجیه نمود و بهعبارتی ورشکستگی کشور را اعلام داشت. گرچه توقیف افسران عالیرتبه رژیم توسط این «اشرافزاده»، خوشایند خاندان پهلوی نبود، اما نطق مذکور، دهان شاه را بست. این تحلیل اقتصادی از اوضاع کشور، آنهم از یک اقتصاددان تحصیلکرده فرانسه، فورا بورس و بازار سهام را متاثر ساخت و زیان آن بیشازهمه، نصیب شاه گردید که خود شخصا از ثروتمندان بزرگ و از صاحبان سهام بهشمار میرفت. گردش مالی ثروت شاه به اندازهای بود که حتی نوسانات بورسهای لندن، نیویورک و توکیو نیز برای او حائز اهمیت بهشمار میرفت. علاوهبراین، امینی با این نطق خود، آب پاکی بر دست کسانی ریخت که قصد سرمایهگذاری در ایران را داشتند. درواقع آنها مسیر آمده را دوباره بازگشتند. امینی درصدد بود با این سخنرانی و شرح اوضاع اقتصادی، به مردم تفهیم نماید که از مصرفزدگی پرهیز کنند. اما نهتنها مصرف مهار نشد، چشمه نهچندان زلال وامهای خارجی نیز خشکید.
برنامه کابینه امینی در پانزده ماده در روزنامهها اعلام شد. اهم مفاد این برنامه عبارت بودند از: ۱ــ انجام اقداماتی برای تقلیل قیمت کالاها و خدمات و کاهش هزینههای خانوار ۲ــ اصلاحات ارضی ۳ــ توسعه صنایع کشاورزی ۴ــ تقویت قوه قضائیه و تعقیب سوءاستفادهکنندگان از اموال عمومی ۵ــ توسعه مبانی ایمانی و تربیتی از دبستان تا دانشگاه و تعمیم تعلیمات اجباری. از دیگر برنامههای دولت جدید که درواقع به منظور پاسخگویی به اعتراضات اخیر معلمان و فرهنگیان انجام میگرفت، طرح تامین حداقل معیشت کارمندان، و بهویژه فرهنگیان، بود.
امینی در هفته اول نخستوزیری خود، تعدادی از بلندپایگان لشگری و کشوری را به اتهام سوءاستفاده از بیتالمال دستگیر کرد. علاوهبراین، یکی از مهمترین برنامههای دولت امینی، اجرای اصلاحات ارضی بود که هدایت و برنامهریزی آن به حسن ارسنجانی واگذار گردید. این برنامه از جمله برنامههایی بود که حزب دموکرات امریکا بر اجرای آن اصرار میورزید. امینی به تبع آزادشدن فعالیت احزاب، زمینه را برای بنیاننهادن نهضت آزادی و از سرگیری فعالیت جبهه ملی فراهم ساخت. جبهه ملی نیز بهنوبهخود با بهرهگیری از این فضا، میتینگ بزرگی را در میدان جلالیه تدارک دید و خواستار برگزاری انتخابات شد. اما بهتدریج موانع سیاسی بسیاری در راه اجرای برنامههای دولت لیبرال امینی پدید آمد. گروههای مخالف و معترض به برنامههای دولت، بهویژه دانشجویان، به تظاهرات خیابانی کشیده شدند. دولت امینی برای مقابله با این وضعیت، تعدادی از سران جبهه ملی، از جمله دکتر سنجابی، دکتر صدیقی، مهندس حسیبی، دکتر امیر علائی، دکتر مهدی آذر، داریوش فروهر، دکتر شاپور بختیار، مهندس خنجی و مسعود حجازی را دستگیر نمود. درحقیقت، این واقعه اوج مقابله و تعارض میان امینی و جبهه ملی را به نمایش گذاشت. اما نهضت آزادی که اولین روزهای عمر خود را پس از انشعاب از جبهه ملی سپری میکرد، روش متینتری را در مقابله با دولت پیش گرفت. دکتر مصدق در پاسخ به نامه مهندس بازرگان که خبر از تاسیس این نهضت داده بود، راه آنها را تایید کرد. گروه دیگری که خارج از جبهه ملی فعالیت داشت، «جامعه سوسیالیستها» به رهبری خلیل ملکی بود که با همراهی روشنفکرانی چون منوچهر صفا، داریوش آشوری، جلال آلاحمد و محمدعلی کاتوزیان، فعالیت میکرد. این جامعه سوسیالیستها که اعتقاد داشتند باید از فرصتهای موجود و نیز از تضاد میان امینی و دربار نهایت استفاده را به عمل آورد، از طرف دکتر مصدق جانبداری شدند. اما جبهه ملی دوم، زیر تیغ تند انتقاد این پیر سیاستمدار و رهبر معنوی جبهه قرار گرفت و پس از چندی از هم فروپاشید. آشکار شد که فضای باز سیاسی ناشی از فشار دموکراتها و در راس آنها کندی، موقعیتی مناسب برای بهدستآوردن قدرت ازدسترفته بود.
دکتر امینی در ورای گردنفرازی در برابر گروههای مختلف سیاسی، خود را در برابر مردم بهظاهر مذهبی جلوه میداد و ارتباطش را با روحانیون حفظ میکرد. او در دیماه سال ۱۳۴۰ در جشن میلاد حضرت علی(ع) به اتفاق شریفالعلمای خراسانی، مشاور روحانی خود، برای دیدار با مراجع عظام و علما به قم رفت و به دیدار آیات عظام امامخمینی، گلپایگانی و مرعشینجفی شتافت. حضرت امام در این دیدار، ضمن رهنمودهایی به نخستوزیر، وظایف خطیر او را در قبال کشور و مردم، به او یادآور شد. امینی به آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی علاقه و توجه خاصی نشان میداد؛ چنانکه در فرصتهای مقتضی به دیدار وی میرفت و همیشه دست او را میبوسید. در اواخر سال ۱۳۴۰ که آیتالله کاشانی در بستر بیماری بود، شاه به اتفاق قائمالملک رفیع جهت عیادت آیتالله کاشانی در منزل ایشان حضور یافت. او به خانهای وارد میشد که پس از کودتا همواره کوشیده بود آن را از رونق بیندازد. این ملاقات و عیادت در شرایطی صورت میگرفت که از آخرین باری که رژیم شاه آیتالله کاشانی را به زندان افکنده بود، بیشتر از یک سال نمیگذشت. کاشانی که روزگاری بزرگترین تهدید برای شاه بود و در حمایت از نهضت ملیشدن نفت با اشارهاش هزاران مسلمان به حرکت درمیآمدند، فردای آن روز دار فانی را وداع گفت. شاه و امینی در بزرگداشت و تکریم او، با هم مسابقه گذاشتند. جنازه شخصیتی که بردن نام او از یکسال پس از کودتا ممنوع شده بود، به دستور شاه تشییع رسمی گردید. امینی پنج روز عزای ملی اعلام کرد. عکس او در روزنامه اطلاعات درحالیکه دست آیتالله کاشانی را میبوسید، منتشر شد. و این پایانی بود بر سالی که با فوت مرجع بزرگ شیعیان، حضرت آیتاللهالعظمی بروجردی، آغاز شده بود.
در زمانیکه امینی مشغول اصلاحات و اجرای برنامه مالی و اقتصادی بود، اختلافش با دربار به اوج رسید. چستر باولز، مشاور کندی، برای حل اختلاف به تهران آمد. شاه از این فرصت سود جست و با واسطه قراردادن باولز، برنامه سفری را به امریکا هماهنگ کرد، اما باولز همهجا بر اقدامات و اصلاحات امینی صحه گذاشت.
امینی در دوره نخستوزیری خود به سفر حج رفت و سعی کرد در مسابقهای که با شاه شروع کرده بود، بر اعتبار معنوی خود در انظار مردم بیفزاید. او سفرهایی را به کشورهای اروپایی ترتیب داد و در میان رجال اروپایی، جای زیادی برای خود باز کرد. امینی در سفر خود به اروپا برای دریافت وام، با اغلب روسای جمهور و پادشاهان ملاقات و دیدار به عمل آورد. وی به کاخ بوکینگهام رفت و دست ملکه انگلیسی را فشرد. این دیدارها، شاه را به وحشت انداخت. امینی در مصاحبه با حبیب لاجوردی (در پروژه مربوط به تاریخ شفاهی ایران) گفت: «به دیدن شاه رفتم و گفتم: خوب، اعلیحضرت حالا خیال میکنید که چون من دست ملکه انگلیس را فشردم و با دوگل بودم، دیگر هیچ بولدوزری نمیتواند من را بِکند، این اشتباه است، محبوبیت نخستوزیر در خارج، محبوبیت ایران است، ایرانی که در رأسش محمدرضاشاه پهلوی است.» درواقع امینی با این گفتار خود تلاش میکرد وحشت را از دل شاه بیرون کند تا او را از اقدامات تهاجمی باز دارد. اما علیرغم این تلاشهای او، محمدرضا همواره کینه این «اشرافزاده» را در دل نگاه داشت. شاه از اینکه کلمه «اشرافزاده» برای خطاب قراردادن امینی استفاده میشد، بهشدت متنفر بود و هیچگاه نتوانست با امینی رابطهای صمیمانه برقرار کند.
شاه سرانجام این وضعیت را برنتافت. به منظور چارهگری، در توافقی با فرستاده کندی به ایران، در نیمه دوم فروردین ۱۳۴۱ زمینه سفر خود به امریکا و انگلیس را مهیا نمود. این سفر بیستروز در امریکا و چند روز هم در انگلستان بهطول انجامید. امینی در کیهان لندن، درخصوص این سفر مینویسد: «شاه در بازگشت، روحیه مطمئنتری پیدا کرده بودند. حتی در یک مصاحبه، اصلاحات ارضی را که از مرحله اول بیرون نیامده بود، کافی ندانستند و به اصلاح وضع کارمندان دولت و سهیمکردن کارگران در کارخانهها اشاره کردند. این کار معنی داشت و به معنی دخالت دوباره در کار قوه مجریه و پیشافتادن از دولت در شعارها و اعلام برنامه اجرایی بود. رابطه شخص ایشان پس از بازگشت اگرچه ظاهرا با شخص من و دولت تغییری نکرده بود، ولی بر دو کار پافشاری زیاد میکردند که سابقا چنین نبود، یکی بر اضافهشدن بودجه ارتش که سابقا توافقهای اصلی را کرده بودیم و قرار نبود اضافه شود، و دیگر بر سرعتگرفتن آهنگ اصلاحات ارضی که این یکی هم سابقه نداشت.»
کشوقوس و جدال میان شاه و امینی بر سر تقسیمبندی بودجه، سرانجام به استعفای امینی منجر شد. شاه این موفقیت را در ازای پرداختن بهایی در سفر خود به امریکا و در توافق با کندی بهدست آورد. اگرچه حکومت امینی اصلاحات ارضی را اجرا کرد و صرفهجویی پولی مورد درخواست صندوق بینالمللی پول را انجام داد، اما این اقدامات فقط چهارده ماه دوام آورد. درکل برای سقوط امینی عوامل متعددی را میتوان برشمرد، اما بهنظر میرسد سه عامل زیر از جمله علل عمده آن بودند: ۱ــ صرفهجویی مالی، نارضایی عمومی را شدت بخشید ۲ــ جبهه ملی از کمک به امینی خودداری کرد تا او را برای انحلال ساواک و برگزاری انتخابات آزاد تحتفشار گذارند. البته امینی سپهبد تیمور بختیار را از ریاست ساواک برکنار نمود و بهجای او سرلشگر پاکروان را جایگزین کرد. ۳ــ امینی به هنگام درگیریاش با شاه بر سر لزوم کاهش بودجه نظامی، نتوانست حمایت امریکا را جلب کند.
علی امینی پس از برکناری، مدت زیادی مورد بغض رژیم پهلوی قرار داشت؛ بهویژه پس از قتل کندی و رویکارآمدن جانسون و سپس نیکسون، بهشدت از سوی رژیم کنترل میشد و حتی ممنوعالخروج بود.
پس از اوجگیری حرکتهای انقلابی ــ اسلامی در سال ۱۳۵۷ برای درهمشکستن نظام شاهنشاهی، بار دیگر دموکراتها به صحنه آمدند و زمینه برای فعالیت امینی نیز فراهم شد. وی فعالیتهای گوناگونی را برای مهار سیل خروشان انقلاب آغاز کرد که عمدهترین آنها قرارگرفتن او در رأس گروه مشاوران شاه بود. امینی حتی برای حفظ رژیم و مهار خشم انقلابی مردم، داوطلب نخستوزیری شد و در این راه وقتی امامخمینی(ره) را مانع اصلی نیل به هدف خود دید، خواستار ملاقات با امام شد اما حضرت امام او را به حضور نپذیرفت.
منابع مربوط به فراماسونری در دوران پهلوی دوم، امینی را فراماسونر میدانند. به استناد منابع، وی در سال ۱۳۵۴ عضو لژ فراماسونری جویندگان کمال (با شماره طریقت ۱۰۰) بوده که در سال ۱۳۵۶ تا رتبه ۱۸ ارتقا مییابد. امینی در دوازدهم اسفند ۱۳۵۶ از این لژ خارج میشود و نام مستعار او در شبکههای فراماسونری، دکتر علنی بوده است.
علی امینی، که سرانجام ده روز قبل از سقوط رژیم شاه از کشور خارج شد و به اروپا رفت، نماینده و نماد نسلی است که راهگشای نفوذ تمامعیار امریکا در ساختار اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران گردیدند. هرگاه خطری منافع امریکا را تهدید میکرد، چهرههایی همچون امینی از هرگونه خدمتگزاری دریغ نمیکردند. وی در اواخر عمر به جهت نداشتن درک درست از شرایط سیاسی ایران، برای جلب رضایت حامیان امریکایی خود، با استفاده از حمایتهای مالی آنها «جبهه نجات» را با هدف مقابله با نظام جمهوری اسلامی تاسیس کرد.
پرونده حیات امینی سرانجام در سن هشتادوهشت سالگی در خارج از کشور بسته شد.
منابع و مآخذ:
۱ــ یعقوب توکلی، خاطرات علی امینی، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷
۲ــ حبیب لاجوردی (ویراستار)، خاطرات علی امینی، تهران، نشر گفتار، ۱۳۷۶
۳ــ حبیب لاجوردی (ویراستار)، خاطرات جعفر شریفامامی، تهران، نشر نگاه امروز، ۱۳۸۰
۴ــ مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ سوم، ۱۳۶۹
۵ــ سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱
۶ــ ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران، ترجمه: محمود طلوعی، ۱۳۷۳
۷ــ عبدالحسین زرینکوب، روزگاران، تهران، نشر سخن، ۱۳۸۰
۸ــ یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، گروه مترجمین، تهران، نشر مرکز، چاپ چهارم، ۱۳۸۰
نشریه زمانه، شماره 40