12 اردیبهشت 1400
رضا شاه و درآمدهای نفتی
گزارش هارت از اولین ملاقاتش با رضاشاه در فوریه 1930 بسیار روشنگر است. اولین برداشتش از شاه این بود که با مردی ملاقات کرده است که «فقط چند قدم با توحش فاصله دارد.» هارت در پایان مأموریتش در دسامبر 1933 به این نتیجه رسیده بود که برداشت اولش از رضا شاه بیش از حد خوشبینانه بوده است. رضا شاه خیلی بدتر از چیزی بود که هارت تصور کرده بود. گزارشهای مفصلی از ضرب و شتم وحشیانه انسانهای بیدفاع در این گزارشها آمده است. مدیران روزنامهها، ملاها، مأموران پلیس، و نهایتاً وزرای کابینه از زمرة کسانی بودند که رضاخان با ضرب و شتم آنها مکرراً «غرایز حیوانیاش» را به نمایش میگذاشت. خشونت در جامعه نهادینه شده بود. کنسول آمریکا ضرب و شتم بیرحمانه و تبعید ابریشمبافان یزد را که تمایلی به کار در کارخانههای ابریشمبافی رضا شاه در چالوس نداشتند بخوبی شرح میدهد. گزارش هارت درباره کوچ اجباری عشایر نگونبخت، راهپیمایی طولانی، و مباحثات مجلس درباره عدم پرداخت دستمزد ساربانانی که اسباب و اثاثیه عشایر را جابجا کرده بودند فوقالعاده ارزشمند است؛ و به همان اندازه نیز روشنگر، گزارشهایی است که درباره زمینخواری رضا شاه و اخاذی مبالغ هنگفت از ثروتمندانی چون معینالتجار بوشهری، که مجبور شدند تقریباً نیمی از ثروتشان را با اعلیحضرت پهلوی تقسیم کنند، تهیه کرده است. رضاخان بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، دست به کار اخاذی از اشخاص متمول و غارت سازمانیافته داراییهای دولتی شد. یکی دیگر از اشخاص سرشناسی که مجبور شد بخش عمدهای از ثروتش، از جمله «پیشکش کردن» روستاهایی در کرمانشاه و خانه و باغش در تهران، را با اعلیحضرت پهلوی تقسیم کند، شاهزاده عبدالحسین فرمانفرما بود.
علاوه بر این، با خواندن اسناد وزارت امور خارجه آمریکا، به تدریج به نقش انگلیسیها در تضمین امنیت شخصی رضا شاه پی میبریم. پرسش هارت که چرا هیچکس رضاخان را نکشت پاسخ سادهای داشت: چون انگلیسیها نمیگذاشتند. سرویس بیرحم و کارآمد اطلاعات ارتش که چندین نقشه ترور رضاخان را کشف و خنثی کرد به دست انگلیسیها اداره میشد. نقشه تروری را که سرهنگ محمود پولادین در سال 1926 برای کشتن رضاخان طراحی کرده بود انگلیسیها خنثی کردند، و علاوه بر خودِ سرهنگ پولادین، اکثر همدستان او نیز اعدام شدند. یکی دیگر از شخصیتهایی که نقشه ترور اعلیحضرت پهلوی به قیمت جانش تمام شد سموئیل حییم، کارمند سابق دولت و نماینده کلیمی سابق مجلس بود. وسواس شدیدی که انگلیسیها برای حفاظت از جان رضا شاه پس از قتل عام وحشیانه 1935 (21 تیر 1314) در مشهد به خرج دادند، بیانگر آن است که چقدر خواهان حفظ جان شاه بودند.
در خصوص چرا انگلیسیها آنقدر نگران حفظ جان رضا شاه بودند؛ باید به شرح آماری و مستندی از غارت نفت ایران به دست انگلیسیها در بین سالهای 1911 تا 1951 اشاره داشت . چنانکه در اسناد وزارت خزانهداری آمریکا آمده است، امتیاز 1910 دارسی که آنقدر از آن بدگویی و مکرراً تقبیح میشد در واقع به نفع ایران بود. در سال 1908 عظمت ذخایر نفت ایران ثابت شده بود، و انگلیسیها که قصد تغییر کل قرارداد را داشتند دست به نقض سازمانیافته آن زدند، و بالاخره در سال 1933 به هدف خود رسیدند. این اسناد معلوم میکند که کل بحران و نهایتاً لغو قرارداد دارسی از سوی دولت ایران در سال 1932 تماماً از سوی انگلیسیها مهندسی شده بود. لغو امتیاز دارسی از سوی دولت ایران و جایگزینی آن با قرارداد 1933 بزرگترین خیانتی بود که یک دولت ایرانی علیه مردمش مرتکب شد. هیچ حادثه دیگری نمیتواند به این خوبی نقش رضا شاه را در حکم آلت دست انگلیس روشن سازد. این فصل با شرح اصلاحاتی که در سپتامبر 1940 در امتیاز مزبور صورت گرفت خاتمه مییابد: درآمدهای نفتی ایران باید برای سپردهگذاری در حسابهای بانکی در نیویورک به دلار تبدیل میشد؛ بدین ترتیب غارت درآمدهای نفتی ایران توسط رضا شاه وارد مرحله نهایی شده بود. فصل 7 به شرح وقایع مربوط به تأسیس و بهرهبرداری از صندوق ذخیره مملکتی در سال 1927 در لندن میپردازد. در طول سالهای 1927 تا 1941، درآمدهای نفتیای که در این صندوق سپردهگذاری میشد در بودجه ملحوظ نمیشد و از درآمدهای دولت به حساب نمیآمد. ایران عملاً به یک اقتصاد غیرنفتی تبدیل شده بود. فصول 7 تا 9 نحوه سرقت درآمدهای نفتی ایران را توسط رضا شاه به بهانه خرید سلاح و انجام سایر عملیات و کج کردن راه آنها به حسابهای بانکیاش در اروپا و آمریکا تشریح میکند. اسناد نشان میدهد که از مبلغ 3/31 میلیون لیره بابت حقالامتیازهای نفت، 18،412،000 لیره به خرید سلاح در اروپا و آمریکا، 6 میلیون لیره به خرید تجهیزات راه آهن و بندرسازی، و 3 میلیون لیره نیز به خرید طلا اختصاص یافته بود. وقتی رضا شاه از کشور رفت هنوز 3/1 میلیون لیره از این پول باقیمانده بود. در واقع مردم ایران هیچ نفعی از درآمدهای نفتی نبرده بودند؛ هیچ.
بر اساس گزارشهای سرویس اطلاعات نظامی و سفارت آمریکا، فهرست مفصلی از خریدهای ارتش، نیروی دریایی و هوایی ایران در طول سالهای 1928 تا 1941 و همچنین قیمتهای واقعی که بابت تسلیحات مزبور پرداخت شده در دست است. در ژوئیه 1941 یک نسخه از گزارش سرّی «وضعیت ارتش ایران» به دست سفارت آمریکا افتاد. این گزارش که توسط وابستة نظامی بریتانیا در ایران تهیه شده بود، شرح مفصلی از وضعیت نیروهای مسلح ایران و تجهیزات آنها ارایه میداد. با توجه به این اطلاعات، و مبالغی که برای خرید تسلیحات پرداخت شده بود معلوم میشود که فقط قسمت اندکی از 18،412،000 لیره که به خرید سلاح از خارج اختصاص یافته بود واقعاً صرف این کار شد. خلاصه اینکه طبق شواهد و مدارک موجود، از 155 میلیون دلاری که شرکت نفت انگلیس و ایران در طول سالهای 1928 تا 1941 بابت حقالامتیاز نفت به دولت ایران پرداخت کرده بود، حداقل دو سوم آن را رضا شاه دزدیده بود؛ که از بزرگترین دزدیهایی است که تا بحال یک نفر انجام داده است.
ماجرای کج شدن راه درآمدهای نفتی ایران به حسابهای بانکی رضا شاه در اروپا و آمریکا موضوع دیگری است. به دلیل مداخله اداره آگاهی فدرال آمریکا (اف.بی.آی)، اسنادی در دست است که نشان میدهد در یک مورد 13/1 میلیون دلار از وجوه ارتش ایران در آمریکا که به خرید تسلیحات اختصاص یافته بود در ماه مه 1941 به نشنال بانک سوییس انتقال یافته و سپس ناپدید میشود. اسناد وزارت خزانهداری آمریکا نشان میدهد که همان زمانی که ایران شدیداً به دلار احتیاج داشت، مبالغ هنگفتی به حسابهای ایران در نیویورک حواله میشد، و سپس به بانکهای سوییس انتقال مییافت. مطلقاً هیچ شکی نیست که این مبالغ به حسابهای رضا شاه انتقال مییافت. بنا به آماری که در سال 1941 از داراییهای خارجی در آمریکا تهیه شد، معلوم میشود که داراییهای رضا شاه در آمریکا بالغ بر 5/18 میلیون دلار بوده است.
در چندین گزارش، شواهدی دال بر انتقال مبالغ هنگفتی پول به بانکهای لندن و سوییس توسط رضا شاه پیدا میشود. در یکی از گزارشهای وزارت امور خارجه که در سال 1957 تهیه شده است یک بار دیگر به مسئلة سپردههای [ایران] در بانکهای لندن بر میخوریم. در این گزارش به تلاش شاه برای تبدیل وجوه شخصی «مسدود شدهاش» به دلار و فرانک سوییس اشاره شده است. در یک گزارش دیگر نیز آمده است که محمدرضا شاه در دهه 1950 دست به خرید گسترده املاک در ژنو زده و برای مدیریت امور مالیاش مشورتهای مکرری با بانکدارهای سوییسی داشته است. با توجه به تاریخ گزارش، شکی باقی نمیماند که این پول شامل همان مبالغی بوده است که رضا شاه به آن کشور انتقال داده و سپس برای پسر و جانشینش به ارث گذاشته بود. در آخر، محمد رضا هم مثل پدرش به محض اینکه به قدرت رسید دست به کار انتقال مبالغ هنگفتی پول از ایران به بانکهای آمریکایی شد. به استناد مدارک وزارت امور خارجه آمریکا، هم اینک اطلاعات کامل و مفصلی در دست داریم که نشان میدهد محمد رضا شاه در آوریل 1943 مبلغ یک میلیون دلار پول به بانک تراست گارانتی نیویورک انتقال داده است. علاوه بر این، مدارک مستندی وجود دارد که نشان میدهد انتقال این وجوه از سوی شاه به بانک تراست گارانتی حداقل تا زمان مصدق ادامه داشت. بدین ترتیب، واقعاً نمیتوان تصور کرد که خاندان پهلوی در دهه 1960 و 1970 که جریان درآمدهای نفتی به کشور سرازیر شد چه پولهای هنگفتی که به خارج از کشور انتقال ندادهاند.
با توجه به اینکه رضا شاه بخش عمدهای از درآمدهای نفتی ایران را به سرقت برد و بهترین زمینهای روستایی و املاک شهری را تصاحب کرد، بعید است که دستی به جواهرات سلطنتی ایران نبرده باشد. غارت جواهرات سلطنتی ایران توسط رضا شاه و زیردستانش در طول سالهای 1924 تا 1941 قابل توجه است. اسناد موجود نشان میدهد که انتقال جواهرات سلطنتی به آمریکا در طول دهه 1950 میلادی به دست پسر و جانشینش ادامه یافت.
اوضاع نابسامان اقتصادی ایران در طول سالهای 1930 تا 1941 قابل توجه است . واقعیت امر با آنچه در تبلیغات و افسانه پیشرفت اقتصادی در دوران حکومت رضا شاه در طول تقریباً یک قرن انعکاس یافته کاملاً متفاوت است. اسناد وزارت امور خارجه آمریکا شامل گزارشهای مفصلی درباره اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران در اواخر حکومت رضا شاه است. در سال 1941، ایران به سرزمینی ویران مبدل شده بود که مردمش حتی نان برای خوردن نداشتند. مردم تهران چندین بار در سال 1940 بر سر نان شورش کرده بودند. آنچه برای مورخان ایرانی جای شکر دارد این است که کنسولها و کارمندان سفارت آمریکا در طول سالهای 1940 و 1941 سفرهای زیادی به اقصی نقاط ایران کرده و مشاهدات خود را مفصلاً ثبت کردهاند. مشاهداتی که این افراد در ارتباط با وضعیت اسفبار رعیت ایرانی دارند بسیار روشنگر است. شواهد موجود در این گزارشها قطعاً صحت گفته میلسپو را تأیید میکند که: «رضا شاه بیرحمانه رعیت ایرانی را که توده مردم را تشکیل میدهد استثمار کرد.» (1)
برای ناظران خارجی حاضر در ایران در سال 1941 دیگر سئوال این نبود که آیا رضا شاه باید برود، بلکه سئوال این بود که «چه وقت باید برود؟». بوی انقلاب در فضای کشور پیچیده بود. یک دیپلمات انگلیسی در صحبتهایی که در سال 1941 با همکار آمریکاییاش داشت، گفته بود «شاه باید برود،» و افزوده بود که شاه در همه امور زیادهروی کرده است و باید برود. در ساعات اولیه روز 25 اوت 1941، نیروهای انگلیس و روس از غرب و شمال به ایران حمله کردند. ارتش ملی رضاخان، که به مدت 20 سال هر ساله حداقل نیمی از بودجه مملکت صرف آن شده بود- همان ارتشی که ظاهراً بخش عمدهای از درآمدهای نفتی ایران خرج آن شده بود؛ همان ارتشی که چنان رشادتی در سرکوب تظاهرکنندگان بیسلاح مشهد در سال 1935 نشان داده بود- به زحمت توانست کوچکترین مقاومتی در برابر مهاجمان از خود نشان بدهد. رضا شاه با خفت و خواری به فکر پناهندگی به سفارت انگلیس افتاده بود.
شکی نیست که مقاومت جانانه میهنپرستانی نظیر میرزا کوچکخان و صولتالدوله قشقائی در برابر مهاجمان انگلیسی بسیار مقتدرانهتر و افتخارآمیزتر از عملیات رقتبار ارتشِ به اصطلاح ملی پهلوی بود. رضا شاه فوراً تحت حمایت انگلیسیها سوار بر یک کشتی انگلیسی ایران را ترک کرد تا از ثروت نامشروعش استفاده کند و بدین ترتیب از خشم مردم جان سالم به در ببرد. در سپتامبر 1941 پسر رضاخان تقریباً به شیوهای که یادآور وقایع سال 1925 و انتخاب رضاخان به پادشاهی «از سوی مردم» بود به سلطنت رسید. انگلیسیها با خلع رضا شاه رژیم پهلوی را از سرنگونی نجات دادند. آنها امیدوار بودند که با نصب پسرش، وقایع هولناک سالهای 1921 تا 1941 پنهان بماند و شواهد و مدارکی که نشان از همدستی انگلیسیها داشت نابود شود. با وجود این، اوت 1941 آغاز روند افول سلطه انگلیس بر ایران بود. برای مردم ایران، این روند به معنای رهایی از کابوس حاکمیت انگلیس با دستنشاندگی رضاخان بود. در اوایل سال 1942، ایالات متحده با استفاده از ضعف انگلیس و مشکلاتی که گریبانگیرش شده بود به تدریج امور ایران را به دست گرفت.
فرانکلین روزولت در 10 مارس 1942 حکمی امضا کرد که طبق آن دفاع از دولت ایران برای دفاع از ایالات متحده امری حیاتی بود. امضای این حکم راه را برای مساعدتهای مالی به ایران و اعزام هیأتهای متعدد مستشاری آمریکایی، از جمله در ارتش، پلیس، ژاندارمری، و مالیه باز کرد. میلسپو یک بار دیگر در مقام رئیس کل مالیه شروع به کار کرد. عصر سلطه آمریکا آغاز شده بود.
- ویلبر، رضا شاه پهلوی، ص 120. ویلبر نقشه پولادین را اینگونه شرح میدهد: «این نقشه اولین حلقه زنجیرهای از توطئههای نظامی ادعایی علیه شاه بود. در سالهای بعد عدة زیادی به اتهام دست داشتن در این نوع توطئهها محاکمه شدند: این توطئههای ادعایی ظاهراً در زمانی افشا میشد که عناصر مخالف بیش از حد جسارت پیدا میکردند، و با برخی افراد چنان رفتار بیرحمانهای میشد که درس عبرتی باشد برای آنهایی که ممکن بود چنین افکاری در سر بپرورانند.»
برگرفته از کتاب رضاشاه و بریتانیای موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی