16 مرداد 1400
جلوههاى غیراخلاقى در صحنه هاى سیاسى اجتماعى باند سید مهدی هاشمی
«در این روزها به فکرم خطور کرد که این تجمع جدید به رهبرى عباسقلى حشمت است که اینها را شارژ مىکند و اینها خودشان قابلیت چنین کارهایى را ندارند. عباسقلى است که آنان را تا به این حد بىشرم و حیا ساخته است که تصمیم به ترور من گرفتهاند. به فکرم خطور کرد که اگر یک ضربهاى به خود عباسقلى که محور کلیه جریانات است بخورد این تجمع جدید براى همیشه متلاشى خواهد شد».
اسناد بخوبى گویاى این واقعیت است که روح انتقام نیز در مجریان قتلها چون صادر کننده آن نقشى غیرقابل انکار را ایفا نموده است؛ مهدى هاشمى در اعترافى دیگر پذیرفتن مأموریت اجراى قتل حشمت از سوى رضا مرادى را به عقدههاى رضا مرادى از خانواده حشمت نسبت مىدهد و مىنویسد:
«... در همان پرونده مسئله تشویق حشمتىها به دادن رشوه او را وسوسه کرده بود؛ یعنى آنان را هوس انداخته بود تا پرونده را سنگین کند و به خاطر همین امر نیز عقدههاى طرفین بیشتر شد. هنگامى که پرونده حشمتىها بررسى شد در دادگاه همان طورى که سپاه مىخواست در نیامد. بچههاى سپاه عموما و مخصوصا رضا مرادى خیلى خشمگین بودند (البته افراد دیگرى از پاسداران محله سفى نیز خیلى خشمگین بودند) البته یک شایعه بود که مىگفتند چون حشمتىها به او قول پول زیاد داده و نپرداخته بودند او رفته و حشمت را ربوده است».
قنبر على فانى یکى دیگر از افرادى است که در چند روز قبل از پیروزى انقلاب توسط وابستگان فکرى و اخلاقى مهدى هاشمى به قتل رسیده است. مهدى هاشمى در خصوص انگیزههاى قتل نامبرده مىگوید:
«... عبدالله جوانمردى و قاسم جوانمردى و چند نفر از دوستانشان که با وى (قنبرعلى فانى) عقده پدر کشتگى از چندین سال قبل داشتهاند اقدام به ربودن و قتل او نمودهاند. توضیح اینکه او در یک نزاع خونین در سالهاى 38 و 39 بین قبیله جوانمردى و جعفرزاده دو نفر از جوانمردیها به نام عباس و حسن جوانمردى فرزندان امیرآقا کشته شدند که همین قنبر على فانى نیز یکى از طراحان و مجریان قتل بوده است. در کرشمهاى که در سالهاى پس از حادثه رخ داد همواره وارثان مقتولین در صدد انتقام بودهاند...»
مهدى هاشمى در جایى دیگر در خصوص انگیزههاى این قتل مىنویسد:
«... واقعیت این امر این بود از قرارى که من تحقیق کردم که فرد ربوده شده یعنى قنبر على فانى به مشارکت در قتل دو نفر که سالها قبل کشته شده بودند متهم بوده است. آن دو نفر از قبیله جوانمردیها بودند به نام حسن و عباس که در یکى از منازعات قبیلهاى بین فامیل جعفرزادهها و جوانمردیها که عقده دیرینه با هم داشتند کشته شدند. این دو نفر مقتول هر دو برادر بودند و عبدالله (همان کسى که به اتهام ترور اعدام شد) و همین کسى که در ربودن جنابعالى فانى نقش داشت فرزند عباس بود.
جنابعالى فانى جزو متحدین فامیل جعفرزاده بود و مىگفتند در قتل آن دو برادر دست داشته است و لذا سالها بود که پس از قتل دو برادر مزبور جوانمردیها در صدد انتقام بودند تا اینکه گویا یک سال قبل از پیروزى انقلاب جنابعالى را ربودند البته آن زمان این آدم ربایى به نام انقلاب تمام شد ولى واقعیت امر همان بود که گفتم یعنى انگیزه اصلى انتقامجویى قبیلهاى بوده است.»
اعترافات مهدى هاشمى و متهمین دیگر این طیف در خصوص سایر قتلها در قهدریجان و اصفهان مؤید این نکته است که روح انتقام در کنار انگیزههاى دیگر سیاسى، اجتماعى، فکرى از جایگاه ویژهاى برخوردار است. شایان ذکر است بىشک زمانى که مهدى هاشمى از قهدریجان به عنوان پایگاه قدرت و دژ تسخیر ناپذیر خود به گونهاى یاد مىکند که هر کس در آن برخلاف ایدهها و اندیشه هایش گام بر مىداشت، از سوى او و همفکرانش در امان نبود، رابطه قتل مرحوم شمسآبادى پس از حضور در این شهر و سخنرانى علیه مهدى هاشمى و طیف وابستهاش از زاویه روح انتقام نیز قابل تحلیل و تفسیر است.
انگیزههاى نفسانى در مخالفت با مسئولین نظام
شناخت مهدى هاشمى از خود به عنوان تنها کارشناس مسایل سیاسى و اجتماعى از بعد اخلاقى و نگرش ایدهآل گرایانه به مفاهیم انقلابى از بعد فکرى، در کنار عدم درگیرى وى با واقعیتهاى ملموس و محسوس فرا روى نظام و مشکلات بىشمار در اجراى طرحها و برنامههاى دولت، مهدى هاشمى را به اعتقاد و باورى سوق داد که خود بیش از هر کس و هر جریان دیگرى بدان گرفتار بود.
وى همواره مسئولین نظام را به خودمحورى و جدا شدن از اصول انقلاب متهم مىساخت و هر از گاهى در موضعگیریهاى نادرست و سخنرانیهاى غیر متعهدانه در مقابل نظام و مسئولین نظام این روحیه را نمایانگر مىساخت. او در این خصوص مىنویسد:
«از آنجا که انسان آلوده و معیوب، دیگران را نیز مثل خود مىبیند، من معتقد شده بودم که مسئولین کشور از فکر انقلاب و دفاع از محرومین و صدور انقلاب منصرف شده بودند و در معادلات قدرت در اندیشه حکومت بودهاند.»
نوشتهها، سخنرانیها و موضعگیریهاى مهدى هاشمى در دفاع از محرومان، خط امام، صدور انقلاب و مبارزه با آمریکا بخوبى نمایانگر این واقعیت است که او قبل از آنکه در فکر دفاع از این مفاهیم مقدس انقلاب باشد و براى دستیابى انقلاب به این اهداف مقدس، سنگى را از جلوى گامهاى استوار و در حرکت انقلاب بردارد همواره در پى محمل و بهانهاى جهت متهم کردن مسئولین نظام به انحصارطلبى، ضد خط امامى، حجتیهاى و آمریکایى و... بوده است.
موضعگیریهاى خودمحورانه و غیرمتعهدانه مهدى هاشمى در برابر مسئولین نظام عملاً در راستاى تفرقه، بدبین نمودن و دلسرد کردن مردم در حساسترین مقاطع انقلاب و دفاع مقدس صورت مىگرفت. به گونهاى که طیف و جریانى در متن جامعه و انقلاب شکل گرفت که به بسترى مناسب براى رخنه ضد انقلاب مبدل گشت.
در این ارتباط مىگوید:
«... یک چنین تحلیلى در ذهن ما رسید و بر این اساس ما انتقاد از مسئولین و عملکرد مسئولین را یک اصل مهمى تلقى کردیم فکر مىکردیم ما این صلاحیت را داریم که بیاییم از مسئولین و عملکرد آنها انتقاد بکنیم. در حالى که ما در آن جایگاه نبودیم و این وظیفه، وظیفه ما نبود. همان بینشهاى غلط انحرافى و همان روحیهاى که عرض کردم ما را به این نقطه رسانید که فکر کنیم ما حق داریم از مسئولین کشور و عملکرد آنها انتقام کنیم. تحت عنوان انتقاد، افشاگریها شروع شد که این افشاگریها شروع شد که این افشاگریها عناوین مختلفى داشت. گاهى به عنوان روحانیت بیدار صورت مىگرفت، گاهى حوزه علمیه و گاهى حزباللّه شاهد، زمانى اعلامیه علیه [حضرت آیهالله] جناب آقاى خامنهاى ریاست جمهورى [وقت] اعلامیهاى بود علیه وزارت خارجه که با تأیید ما پخش شد؛ اوراقى که هم جنبه انتقادى و هم جنبه افشاگرى یک طیفى از نیروها تفکر ما را پذیرفتند. این فکرى که شاخصههایش معلوم است بدبینى نسبت به دولت بود، تندروى و افراط در فکر و در عمل بود.»
موضعگیریهاى نفسانى و جناحى مهدى هاشمى در برابر مسئولین نظام در موقعیتهاى حساسى که نظام و مسئولین به دنبال آرامشى مىگشتند که در سایه سار آن مسیر آتى نظام را ترسیم کنند، با ایجاد دلهره در خانه ملت و قشر تحصیلکرده و دلسوز سعى در پاشیدن بذر تفرقه و نفاق مىنمود. صدور اعلامیهاى 8 صفحهاى علیه مقام معظم رهبرى در زمان تصدى ریاست جمهورى معظمله با عنوان جعلى «جمعى از نمایندگان مجلس» و نیز با امضاى «حزبالله شاهد» یکى دیگر از نمودهاى غیراخلاقى موضعگیریهاى اوست. چاپ کننده این اطلاعیه در اعترافات خود مىگوید:
«بعد از نوشتن چنین اعلامیهاى حسنعلى مصطفایى آن را نزد مهدى هاشمى برد و بعد از اصلاح و تأیید ایشان و اظهار اینکه تا هنوز مجلس در مورد وزرا بحث خود را شروع نکرده آن را چاپ کنید آورد تهران و بنده با تکثیر از حزبالله شاهد چاپ کردیم و...»
در اعلامیه مذکور علاوه بر انتساب برخى نارساییهاى اجتماعى و موضعگیریهاى سیاسى نظام به حضرت آیتالله خامنهاى، تهمتها و نسبتهاى ناروایى را نیز در رابطه با معظمله روا داشته است.
مهدى هاشمى در خصوص اعلامیههایى که توسط برخى از عوامل این جریان فکرى و با هماهنگى وى تهیه و تنظیم گردیده و نیز در خصوص افراد دستاندرکار نشر و پخش و محورهاى این شبنامهها مىنویسد:
«البته همزمان با رشد خط بازیها در کشور و اوجگیرى تضاد و جریان چپ و راست و اخراج بعضى نیروهاى مخلص از ارگانها، در اعلامیههاى مزبور مسایلى مطرح مىشد که لبه حمله عمدتا متوجه خط به اصطلاح راست و در جهت حمایت از نیروهاى انقلابى و خط امام و فقیه عالیقدر [آقاى منتظرى] بود. در اعلامیه اخیر که به مناسبت جریان مجلس و دولت [حضرت آیهالله] آقاى خامنهاى منتشر گشت آقاى قاسمى و مصطفایى رفتند مجلس نزد آقاى...و...و....و از قرارى که اینها نقل کردند برادران مجلس مطالب مطروحه در جلسه خصوصى مجلس را در اختیارشان نهادند و متنى تنظیم کردند که من طبق روال معمول پس از تصحیح در اختیارشان گذاردم. به طور خلاصه، خط سیر عملى اوراق و اعلامیههاى مزبور به ترتیب عبارت است از افشاى خطوط صهیونیستى در مرحله اول، انتقاد از جریانات خطى کشور در مرحله دوم و طرح جریان مجلس و دولت به انتقاد از آقاى خامنهاى در مرحله سوم.
اعلامیهها به نامهاى روحانیت بیدار، علمیه قم، فضلاى تبریز و چند عنوان دیگر که من یادم نمانده است صادر شده است... »
خود بزرگ بینى، مطلق کردن دیدگاهها و برداشتهاى خاص خود، نمود دیگرى از خودمحورى مهدى هاشمى است. مشى مهدى هاشمى و سایر همفکرانش در این بیراهه گمراهى وى را به برداشتى از نظام و شخص امام راحل کشاند که از آن مىتوان به گستاخانهترین برداشت این طیف در خصوص برخورد و موضعگیریهاى رهبرى در مسایل سیاسى برشمرد. برداشتى که وى و سایر دوستانش چه در زمان حیات حضرت امام (ره) و چه پس از آن بیشترین تلاش خود را به انحاى مختلف و القا و ترویج آن معطوف داشتند.
مهدى هاشمى در بیان ریشه این دیدگاه و عوامل تأثیرگذار در رسیدن به این باور مىنویسد:
«... در تداوم همان روند فکرى که به غرور و تعصب و خود بزرگ بینى که به کج اندیشى منتهى شده بود من به نظرات خودم بىنهایت اعتماد داشتم و نه با کسى مشورت مىکردم و خودم یک تحلیل نسبت به مسئولین کشور پیدا کردم. دیدگاههایم را مطلق مىکردم و لذا فکر مىکردم در کشور یک جریانى دارد شکل مىگیرد در مسئولین کشور. اولاً : به موفقیت کلى انقلاب و جنگ توجه نمىکردم. من در عالم خط و ربط خودم بودم کارى به انقلاب و جنگ نداشتم مىگفتم حضرت امام دارد تدریجا اشراف خودش را بر اوضاع کشور از دست مىدهد. متأسفانه یک سلسله خصلتهاى پلید خود من هم وجود داشت. استبداد فکرى بود، غرور بود، تعصب و نفسانیات بود اینها. این فکر را بر من عارض کرد که در کشور یک مثلثى وجود دارد. این مثلث همه جا را گرفته و قبضه کرده و نیروها را بر اساس چهارچوبه معادلاتى سبک و سنگین مىکنند اگر موافق است جذبش مىکنند و اگر مخالف است دفعش مىکنند و فکر مىکردیم که یک مدیریت خاص معادلاتى بر کشور حاکم است که بر اساس این مثلث تحلیل مىکردیم که اگر در جنگ ضعفى هست، کمبودى هست، نتیجه این مدیریت است. اگر در مسایل نارضایتىها، صدور انقلاب و غیره اصولاً هر کمبودى را در کشور معلول این مثلث مىدانستیم. این یک عارضه فکرى و تحلیلى بود که در آن مقطع به من دست داده بود، البته ما هم بزعم خودمان قرائن و شواهدى ارائه مىدادیم ولى متوجه اشتباهات قضیه نبودیم، ما حس مىکردیم که این مثلث در حال رشد است و این یک بدعت است و ما بایستى در برابر این بدعت حرکتى بکنیم و انقلاب را از این ورطه نجات بدهیم. تصورى در ما بوجود آمده بود اما غافل از یک سلسله اشتباهات وسیعى که در نطفه عمل ما و در خلال عمل ما وجود داشت و من امروز با کمال شرمسارى این نکات را از عمق جانم حس مىکنم. اول اینکه ما در این وضع حساس کشور با این توطئه استکبار جهانى که علیه انقلاب ما هست، مسئولین را مىشکستیم یعنى وقتى که ما این تحلیل غلط را به چهار تا بچه جوان طلبه یا غیرطلبه مستقیم و غیرمستقیم منتقل مىکردیم و فکر مىکردیم کار خوبى مىکنیم، این نتیجه را داشت که حرمت مسئولین جمهورى اسلامى شکسته مىشوند. مسئولین که باید در این موقعیت حساس کشور و جنگ را اداره کنند این یک نقطه انحراف بود.»
بروز روح انتقام در برخورد با مسئولین از مقولههاى دیگرى است که به وضوح در کنشها و واکنشهاى سیاسى اجتماعى مهدى هاشمى و سایر همفکرانش دیده مىشود. به طورى که مىتوان گفت برخورد مهدى هاشمى با مسئولین نظام قبل از آنکه ریشه در برداشتهاى خاص سیاسى و فکرى او داشته باشد ریشه در انتقامجویى او با کسانى دارد که در مقابل او و طیف وابستهاش ایستاده بودند.
مهدى هاشمى ضمن اعتراف به مطلق کردن خود و دوستانش به برخورد عقدهاى و انتقامجویى با برخى از ارگانهاى انقلابى چون سپاه پاسداران، به برشمردن و بزرگ کردن نقاط ضعف آنان در نزد آقاى منتظرى اشاره مىکند و مىگوید:
«... نفسانیات هم که خب به شدت وجود داشته در ما ؛ یعنى ما ملاک آزادى و محدودیت را خودمان قرار مىدادیم. اگر مىگفتیم این تشکیلات محدود کننده است، چون فکر ما را محدود مىکرده؛ اگر خود من عضو آن تشکیلات بودم مىگفتم نه تشکیلات خوبى است و چون عضو این تشکیلاتم مىگفتم این خوب است. نفسانیات هم، پس مورد داشت. اینها باعث مىشد که ما در برخوردمان با ارگانهاى کشور مثلاً مثال مىزنم وقتى که ما از سپاه واحد نهضتها منحل شد آمدیم بیرون... این باعث شد که ما عقده پیدا بکنیم که چرا مثلاً واحد را منحلش کردند. بچههاى برادر محسن رضایى که فرمانده سپاه است مثلاً برخورد منفى کرده با واحد نهضتها این عقده ما را به انتقام بکشاند که حالا بروم انتقام بگیرم از او و ما را کشاند به یک سرى بىتقوایى که نسبت به محسن، مثلاً نقاط ضعف عملیاتى محسن را پیش آیتالله منتظرى بزرگش بکنیم یا راجع به ترسیم و تصویر خط فکرى سپاه دچار بىتقوایى بشویم و بگوییم که خط راست دارد به سپاه حاکم مىشود و هکذا اینکه مثلاً این خط را، هِىْ تبلیغ بکنیم که نیروهاى اصیل دارند اخراج مىشوند و خلاصه جوسازى و شانتاژ را به حدى برسانیم که مثلاً آن فرمانده سپاه لیاقت ندارد باید عوض بشود. این یک نمودى براى ما بود که ما به این تشکیلات و سپاه یا حداقل حالا ما با خود سپاه هم مبارزه نکردیم. ما بیشتر با فرماندهى، جریان فرماندهى را مىکوبیدیم.
مهدى هاشمى در خصوص استفاده از امکانات موجود براى انتقام از مسئولین مىگوید:
«و خلاصه کلام اینکه آخرین و خطرناکترین اندیشه انحرافى من این بود که با موقعیتى که نزد فقیه عالیقدر [آقاى منتظرى ]براى خودم درست کرده بودم و اعتماد مطلق بیت ایشان و نفوذى که در بین طلاب و نیروهاى تندرو کشور دارم، انتقام بىمهریها و کم لطفیهایى که مسئولین نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل مرا از صحنه دارند بگیرم. اگر من فرد متوازنى مىبودم باید فکر مىکردم کار در جمهورى اسلامى وظیفه است و اگر شرایط آن فراهم نیست اصرار نکنم ولى جنبه معنوى فعالیتهایم ضعیف شده بود و روى معادلات خطى تکیه مىکردم. خود برایم مطرح بود نه خدا. در این رهگذر از توطئهگرى، افشاگرى، تهمت زدن، جوسازى، ایجاد بدبینى دریغ نمىورزیدم و از نظر نفسانى خود را متکى به جهات مختلفى مىدیدم از حمایت رهبرى آینده انقلاب گرفته تا محبوبیت نزد اقشار ناراضى جامعه و افراد تندرو از سپاههاى منطقه اصفهان، اسلحه و مهماتهاى انباشته شده و... رشد روزافزون در قم و حوزه علمیه.
مراکز امنى که با دوستان در این رابطه جلسه برقرار مىکردیم، غیر از منزل خودم، منازل آقاى کیمیایى، صلواتى، محمودى و... بود.»
روح انتقام و تشکلهاى حزبالله
مقوله نگرش مهدى هاشمى به مفهوم حزباللّه و تشکلهاى به اصطلاح حزباللهى منسوب به وى مقولهاى است جداى از حزباللّه و تشکلهاى حامى نظام و خط ولایت که در مجلدات دیگر به تفصیل بدان اشاره مىشود.
مهدى هاشمى در اعتراف خود، نه تنها انگیزه سازماندهى تشکلهایى چون تشکلهاى حزباللّه منسوب به خود را انگیزه نفسانى و نمایش قدرت برمىخواند، بلکه تزریق تحلیلهایى غلط و در تضاد با دیدگاههاى نظام در باور و اندیشه طیفى از جوانان را واکنشى در مقابل کم مهریها و عقدههاى درونى به تصویر مىکشد و مىنویسد:
«... هدف اصلى از حرکت، علاوه بر کار فرهنگى، نمایش قدرت و اشباع غریزه قدرتطلبى بود که پس از دیدن کم مهرى از مسئولین کشور در من زنده شده بود. من متأسفانه در اکثر روابط با حزباللّه، تحلیلهاى انحرافىِ داغى که از اوضاع کشور و مسئولین داشتم منتقل مىساختم و همگى در یک روند خطى درآمده بود.
خودمحورى و جدایى از نظام
مهدى هاشمى با پیروزى انقلاب و برخوردارى از نعمت آزادى نه تنها در صدد اصلاح خصلتهاى درونى خود برنیامد بلکه صفات غیراخلاقى خود چون خودمحورى را در همان سالهاى آغازین انقلاب به منصه ظهور رساند.
احمد عربزاده با نام مستعار حسنى در ترسیم شخصیت مهدى هاشمى ضمن اشاره به حرکتهاى خودمحورانه او در واحد نهضتها به برخوردى از شهید محمد منتظرى با مهدى هاشمى در سالهاى اولیه انقلاب اشاره مىکند که بیانگر کشف خطرى از سوى این شهید بزرگوار بود که انقلاب و نظام اسلامى را تهدید مىکرد. وى در خصوص اندیشههاى خودمحورانه مهدى هاشمى و مغایرت آنها با سیاستهاى نظام مىگوید:
«... در برخوردهاى شخصى، او را فردى خاکنشین، داراى سعه صدر بیش از حد یافته بودم در آن جلسات در بحثى علیرغم نظرات جلسه او گفت ما هر کارى که در سپاه تشخیص بدهیم انجام خواهیم داد. مرحوم محمد به شدت از این حرف او ناراحت شده و گفت اگر این طور باشد من هم از طریق شورایعالى دفاع که آن موقع عضوش بود مىتوانم امکانات را بگیرم و هر کارى که بخواهم بکنم و آمد به بنده گفت : این حرکت هاشمى حرکت خوبى نبود اولین جرقه در مورد خودمحور بودن در آن زمان به ذهنم آمد اما آن را یک اختلاف سلیقه یافتم.
... در زمان سپاه که حدودا یک سال هم آنجا با او و دیگر برادران در نهضتها کار کردم چیز تازهاى جز صفات فوق به تجربیاتم اضافه نشد جز آنکه احساس کردیم علاوه بر خودمحورى، صفت غرور هم در او وجود دارد.»
خودمحورى و خودبینى (از بعد اخلاقى) و باورمندى به تز «انقلاب در انقلاب» و مخالفت با هرگونه رفورم و برقرارى نظم موجب شد که مهدى هاشمى از همان روزهاى آغازین انقلاب مسیرى را در تصمیمگیریها و جهتگیریهاى سیاسى و اجتماعى اتخاذ کند که با مواضع اصولى نظام در تضاد باشد.
مهدى هاشمى در این خصوص مىگوید :
«از این نقطه باز انحرافات من ظهور پیدا کرد. وقتى خواست، قانونمندى بر انقلاب حاکم شود و نظم و مدیریت؛ من معتقد بودم انقلاب باید آن شور را همچنان حفظ کند و با هرگونه برقرارى نظم و برنامهریزى مخالفت مىکردم و لذا به این نظمها و مدیریتها، معتقد نشدم و نوعى خودمحورى و گستاخى در وجودم ظهور کرد و من فراموش نمىکنم زمانى که عضو شوراى فرماندهى سپاه بودم در سالهاى اول انقلاب گاهى برخلاف نظر شورا و فرماندهى، خودم با تشخیص خودم تصمیمگیرى مىکردم و کار مىکردم و نتایج تلخى هم داشت. آن نتایج را احساس مىکردم اما یک غریزهاى بود در وجود من به خاطر همان خودمحوریها.»
مهدى هاشمى در قسمت دیگرى از اعترافاتش از خودبینى و خودمحورى به عنوان ریشه مستقل عمل کردن از دولت و جدایى از مسئولین نظام نام مىبرد و از این خصلت رذیله به یکى از عوامل به بنبست رسیدن خود در موضعگیرى سیاسى یاد مىکند و مىنویسد :
«روحیه مستقل عمل کردن از دولت و مسئولین، تصور مىکردم در هر کارى که دارم منهاى ارگانهاى اجرایى کارهایم را انجام دهم مانند نهضتها و غیره. این روحیه از تکبّر نفسانى و عدم تواضع و خودبینى نشأت گرفته بود ولى از آنجا که مسیرم باطل بود عملاً به بنبست رسیده بودم و جز جنگ اعصاب رهآورد دیگرى نداشت.
جمع شدن عناصر سرخورده و ناراضى از هر جریان و جناحى با مشربهاى متفاوت و دیدگاههاى مختلف از ویژگیهاى جریانى است که در مقطعى خاص از انقلاب توسط عدهاى خاص شکل گرفت جریانى که مهدى هاشمى و دوستانش یکى از شاخههاى آن به شمار مىروند.
در جلد نخست که تحت عنوان «مهدى هاشمى و ریشههاى انحراف» از نظر گذشت، مهدى هاشمى، طیف فکرى خود و دوستانش را طیف فکرى انفعالى مىخواند. طیفى که جمعآورى نیروهاى ناراضى نظام و شکار افراد در کنشها و واکنشهاى سیاسى، اجتماعى مختلف در سطح جامعه را از شاخصههاى بارز آن بر مىشمارد و بر این باور است که این طیف در دراز مدت توان استمرار حرکت در مقابل با نظام را داراست.
وى با تکیه بر این مطلب که تنها نقاط مشترک بین احزاب و گروههاى مختلف، این طیف را در صحنههاى سیاسى و فرهنگى جامعه عینیت بخشیده است نه نظریههاى یکسان آنان، بر این باور است که طیف فکرى او و دوستانش به لحاظ انفعالى بودن هیچ گاه به اتخاذ نظریه و استراتژى واحدى نایل نخواهند آمد.
گذشته از ریشه فکرى، که منجر به جمع شدن نیروهاى معلومالحال به دور نامبرده شد. مؤلفه غیراخلاقى دیگرى نیز در جمعآورى نیروهاى مسئلهدار و سازماندهى و خطدهى آنان علیه نظام و مسئولین دلسوز آن دخیل بوده است که مهدى هاشمى آن را زاییده خودمحورى و قدرتطلبى مىداند و مىگوید:
«از ریشه خودمحورى و قدرتطلبى، اعتقاد داشتم باید همه نیروهاى معترض و ناراضى از مسئولین را به خودم و در نهایت به بیت و شخص آیتالله منتظرى مرتبط سازم و لذا از کلیه دوستان و همفکرانى که در ارگانها و وزارتخانهها داشتم که لیست آن را قبلاً دادهام در جهت رساندن اخبار و اطلاعات و اسناد و مدارک به خودم تشویق کرده و به عنوان سندى دال بر نفوذ شخصیتم نزد آقا [آقاى منتظرى] اخبار و اطلاعات و اوراق رسیده را به ایشان منتقل کنم...»
سمبل یک خط!
خودبینى و خودمحورى از یک سو و نگرش به نظام مقدس اسلامى به منزله ترکیبى از معادلات قدرت از سوى دیگر، مهدى هاشمى را به باورى رساند که خود را سمبل یک خط و یک تفکر در صحنه سیاست قلمداد کند. سمبلى که باید با تمام وجود در بسط و گسترش آن و نیز تبلیغ و ترویج شاخصههاى خاصش تلاش نماید.
از این رو وى با جذب نیرو و پایهریزى تشکلهاى کوچک درصدد برآمد تا ضمن بوجود آوردن کمربندى بین خود و نظام در مواقع حساس، در زمان مناسب بتواند توسط این نیروها کفه معادلات را به نفع خط و نیروهاى وابسته خود سنگینتر نماید مهدى هاشمى از این باور به عنوان باورى نفسانى و القاى شیطانى نام مىبرد و مىگوید:
«... چهارمین انگیزهاى که اکنون احساس مىکنم یک انگیزه انحرافى و نفسانى بوده و با سایر انگیزهها مخلوط گشته بود که در خلال این رفت و آمدها و تماسها و مراجعات جوانان اقدام متقابل من نسبت به سخنرانى کردن و تشکیل مجامع حزباللّه چنین تصورى به من دست مىداد که با تجمع چنین نیروهایى در کشور خط انقلاب را (که در خود مجسم مىدانستم) تقویت شده و در قبال بىمهریهایى که از سوى دولتمردان نسبت به من صورت مىگیرد و به اصطلاح قصد حذف مرا از صحنه دارند این تجمعات یک بازو و اهرم مردمى است براى صیانت من و قدرت من و نقطه اتکایى است به عنوان یک معادله یا جزئى از یک معادله در حقیقت به تصور غلط من چنین مىاندیشیدم که حضور این نیروها در کنار من جزئى از یک معادله قدرت است. البته این تصور معلول یک تصور غلط، دیرى بود که من کل نظام جمهورى را ترکیبى از معادلات قدرت مىدانستم و فکر مىکردم خطوط گوناگونى در کشور با هم توافق کرده و قدرتها را در قبضه گرفتهاند. به دنبال این تصور غلط من نیز که خود را سمبل یک خط و یک تفکر مىدانستم خود را نیازمند طرفداران و هوادارانى مىدیدم که در سطح جامعه از این تفکر حمایت نمایند. این انگیزه چهارمى یقینا یک القاى شیطانى بوده است و امیدوارم خداوند بزرگ مرا از این بابت عفو کند...»
غرور، خط حایل
خودمحورى و غرور چنان خطى را بین مهدى هاشمى و نظام حایل نموده بود که وى به هیچ وجه حاضر به همکارى با نظام و مسئولین نظام نبود.
مهدى هاشمى در مسیر معارضه با نظام و سیاستهاى آن حتى به توصیه حامیان خود هم وقعى نمىنهاد و هشدارهاى آنان هم نتوانست بر ملکه وجودى او فایق آید و او را از خود معیاریها و مطلقنگرى به افکار و برداشتهاى خود بازگرداند. وى در این خصوص مىگوید :
«... یکى همان حالت غرور نفسانى خود من بود که به برنامهریزیهاى وزارت امور خارجه چندان اعتقادى نداشتم تا خود را ملزم به هماهنگى آنها بدانم و دیگرى فاصله روانى بود که بین ما و آنها بوجود آمده بود و عملاً هرگونه ارتباط و تماس را قطع کرده بود.»
جناح اصلى انقلاب!
معرفى کردن خود به عنوان «جناح اصلى انقلاب» یکى دیگر از نمودهاى خودمحورى است که اساس و ریشه برخورد وى با نظام و مسئولین به شمار مىرود.
مهدى هاشمى در اعترافى با اذعان به این نکته که «در برخورد با نهضتها سعى داشتم جناح اصلى انقلاب را خودم معرفى کنم و وزارت خارجه را یک ارگان دولتى و محافظهکار» ضمن پرده برداشتن از حرکتهاى خودمحورانه خود به یکى دیگر از شاخصههاى طیف خود و دوستانش اشاره مىکند و حتى در برخورد با جمعیتها، افکار و اندیشههاى مختلف در خارج از کشور خود را عقل کل و مورد حمایت اکثر جلوه مىدهد و بر سر اصول انقلاب وارد معامله مىشود :
«اعتقاد به خنثىگرى سیاست خارجى و لوث کردن برنامههاى آنان، زیرا معتقد شده بودم رابطه با دولتها هدف اصلى وزارت خارجه است و این سیاست را براى انقلاب جهانى مخلّ تشخیص داده بودم و سعى بر خنثى ساختن کار آنان در عراق، افغانستان، خلیج [فارس] و.... داشتم. گزارشاتى که به آقا [آقاى منتظرى ]مىدادم یک نمود از این اعتقاد بود. پخش اعلامیهها به نام افغانیها علیه وزارت خارجه نمونه دوم آن بود و به طور کلى در برخورد با نهضتها سعى داشتم جناح اصلى انقلاب را خودم معرفى کنم و وزارت خارجه را یک ارگان دولتى محافظهکار و بىخاصیت.»
اگر از زاویهاى، صفت رذیله خودمحورى مهدى هاشمى را از همکارى با ارگانى از نظام و یا مسئولى از مسئولین باز مىداشت از زاویه دیگر روح انتقام او را بر افشاگرى و هتک حرمت افراد و افکار مقابل خود ترغیب مىنمود.
مهدى هاشمى در مورد اعلامیه فضلاى افغانستان علیه وزارت امور خارجه مىگوید:
«... اعلامیه مزبور به پیشنهاد من انجام گرفته، عدهاى از طلاب افغانى مقیم مشهد که از معترضین به وزارت خارجه بودند را من واداشتم که تا نقطه نظرهاى خود را تنظیم نموده و توسط آقاى شورى تایپ و تکثیر و در اختیار آنها قرار داده مىشد براى توزیع. [چون ] سیاست پخش و توزیع بدست آنان بود.
اعلامیه مزبور، گویا پنج شماره صادر و توزیع شد از تیراژ واقعى آن اطلاع دقیقى در دست ندارم ولى حوزه پخش آن اکثرا مسئولین تهران، مشهد، زاهدان بوده است.»
خودمحورى، خطرى براى همه
مهدى هاشمى در اعترافى دیگر در ضمن برشمردن صفات رذیله اخلاقى به خودمحورى و استبداد فکرى خود اشاره مىکند و با اشاره به این مطلب که «همه در معرض این خطر هستند» نسبت به پنهان بودن «خصلتهاى مزبور در لفافه مسایل فکرى» به عنوان «منحرف کننده جهتگیریهاى اعمال و رفتار خود»، خود را آیینه عبرت نسل انقلابى و جوان مىسازد و مىگوید:
«... خصلتهاى شیطانى مانند، قدرتطلبى که نتیجه غرور و عجب بود و خودمحورى و استبداد فکرى، ریا، تکبر، خود بزرگبینى مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیارى از برخوردهاى عملىام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات افشاگرى علیه مسئولین از این خصلت شیطانى سرچشمه گرفته بود. خصلتهاى مزبور در لفافه مسایل فکرى، جهتگیرى اعمال و رفتارم را منحرف ساخته بود و همه در معرض این خطر هستند...»
برخورد احساسى
در جلد نخست به این اشاره شد که مهدى هاشمى از اصل شدن احساسات در مقابل تعقل و اندیشه به عنوان یکى از علل و عوامل رویکرد به خشونت یاد مىکند و آن را از مقولههاى نفسانى و وجودى خود برمىشمارد.
برخورد احساسى و عجولانه مهدى هاشمى و دوستانش با افکار و افراد مخالف و حتى آن دسته از مردم و مسئولینى که در مسیر اهداف و مقاصد آنان گام برنمىداشتند یکى دیگر از نمودهاى جریان مهدى هاشمى و دیگر دوستان اوست.
مهدى هاشمى ضمن اعتراف به بروز احساسات در اکثریت برخوردها، در تبیین ریشههاى بروز در برخورد با مخالفان، ارگانهاى انقلابى و مسئولین نظام به عواملى چون خودمحورى و نفسانیات و نیز شکلگیرى بافت فکرى و فرهنگى شخصیت خود در مسیر بافتى خودسر و بدون کنترل اشاره مىکند و اذعان مىدارد که این روند در پس از انقلاب از شدت بیشترى برخوردار بوده است.
بىشک در صورت ادامه حرکت این جریان در محافل سیاسى و فرهنگى از سوى مهدى هاشمى و دوستانش حاکمیت روح آنارشیستى و هرج و مرجطلبى بر جامعه اسلامى امرى اجتنابناپذیر مىنمود. به گونهاى که از این زاویه نیز حرکت مسیحایى امام راحل (ره) در تضمین امنیت مردم و جامعه در برخورد با این طیف را مىتوان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
مهدى هاشمى در این باره مىگوید :
«... احساسى برخورد مىکردم و عاطفى در رابطه با مخالفین. چه مخالفین نظر و تفکر و چه مخالفین دیگر آن هم به طور احساسى، بدون اینکه بسنجم مثلاً جایگاه خودم را و جایگاه آن شخص را که من در چه جایگاهى هستم او در چه جایگاهى هست یا بدون اینکه مشورت بکنم با عقلا و با کسانى که عاقلترند. بدون همه این پارامترها، من هرگونه مخالفتى با خودم را محکوم مىکردم. نمونههایش هم در بسیارى از کارهایمان موجود است. در افشاگریهایى که ما مىکردیم از بعضى جهت کشورى یا بعضى از مسئولین خوب یک حالت احساسى بر آنها حاکم بود. اگر تفکر و تعقل و منطق حاکم بود این طورى نمىشد یا در بدبینىهایى که پیدا مىکردیم به مسئولین کشور در یک سرى موارد بعضى ارگانها، بعضى مسئولین، این حالت احساسى بود که این احساس دقیقا تراوشى است از همان حالت خود محورى و نفسانیات از یک طرف و اینکه اصلاً بافت فکرى و فرهنگى انسان یک بافت خودسر و بدون کنترل رشد کرده، این خودسرى در شخصیت اضافه بر عوامل نفسانى و اضافه بر عوامل دیگر باعث شده که هم قبل از انقلاب به طور خفیفتر [و] بعد از انقلاب به طور شدیدتر یک حالت احساسى بر کارهاى ما حاکم باشد البته در همه کارها این طور نبوده اما در یک سلسله از کارها یعنى در اکثریت برخوردها و افکار و اعمال من...»
برخورد احساسى با افراد و افکار، نادیده گرفتن حریمها و حرمها و شکستن حرمت مرزهاى اخلاقى افراد و گروههاى انقلابى مقولهاى است که حتى نزدیکترین دوستان و همکاران مهدى هاشمى از این اصل در امان نبودند.
یکى از افراد سابق واحد نهضتها در بیان ویژگیهاى شخصیت مهدى هاشمى به این نکته اشاره مىکند و مىگوید:
«... تقریبا حدود یک سال و نیم است که از نزدیک با این برادر آشنا هستم. من شخصا آقاى هاشمى را صاحب یک سرى صفات حسنه در عین حال مرتکب اشتباهات و ابهامات مىدانم. ایشان در کارهایش پشتکار دارد. کمتر اظهار خستگى مىکند و کار زیاد انجام مىدهد. در بین بچهها به صداقت و توکل بر خدا مشهور است. در مسایل سیاسى وارد است و شم سیاسى دارد فکرها و طرحهاى جالبى ارائه مىکند. در عین حال به اعتقاد من یک سرى نقاط ضعف در ایشان وجود دارد اول اینکه ایشان در زیادهروى مصرف بیتالمال حساس نیستند. در حیف و میلهاى واحد وى نیز مقصر است. از ضعفهاى بزرگ وى زود قضاوت کردن و خطپذیرى ایشان است و این ضعف ایشان باعث شده است که بعضا حیثیت افراد لکهدار و به بازى گرفته شود. اگر پیش ایشان علیه فردى جوسازى کنند عجیب روى ایشان اثر مىکند...»
در ادامه به تصویر کشیدن برخوردهاى احساسى مهدى هاشمى در همه زمینهها باید اذعان داشت که مهدى هاشمى در جذب نیرو و مشروعیت بخشیدن به نیروهاى وابسته به خود به قدرى عجولانه و سریع عمل مىنمود که گاه تصمیمگیریها و عملکردهاى خود را نیز زیر سؤال مىبرد. این عملکردها جسته و گریخته در اعترافات همفکران مهدى هاشمى به چشم مىخورد. یکى از متهمین پرونده مهدى هاشمى در بیان شخصیت او به این نکته اشاره مىکند و مىنویسد:
«... آقاى هاشمى آن گونه [ است] که [ مثلاً ] به یک نفر یک مسئولیت مىدهد و بعد از مدتى منحرف مىشود و مسئولیتش را مىگیرد، مثلاً بدون شناخت، افراد [را] به مأموریت مىفرستد؛ مانند مأموریت فردى به نام.... به ترکیه و آلمان که مسئول حیف و میل بیتالمال و.... شخص هاشمى است.
مسئله دیگر در مورد آقاى هاشمى غلبه احساسات در تصمیمگیریها در برخى امور است. ایشان بیشتر از کارهاى بنیادین به کارهاى پر سرو صدا، امثال انفجارات و تخریب بها مىدهد و البته این سرى کارها را هم انقلابى مىداند. لااقل مىتوان چنین اظهار داشت که ایشان در تصمیمگیریها و طرحهایش بیشتر از اندازه لازم احساسى برخورد مىکند.»
نمود برخورد احساسى در سخنرانیها و...
نمود عینى و بارز برخورد احساسى با مخالفین را مىتوان در سخنرانیهاى مهدى هاشمى و سایر همفکران او جستجو کرد.
بازى کردن با آبروى افراد حقیقى و حقوقى، و عدم رعایت تقوى در کلام از شاخصههاى دیگر این جریان فکرى است. هتک حرمت مراجع تقلید و بزرگان دین در قبل و بعد از انقلاب و نیز مسئولین نظام مقدس جمهورى اسلامى از سوى این طیف به قدرى گسترده و وسیع است که خود فصلى مستقل را مىطلبد. مهدى هاشمى در خصوص بروز این روحیه غیراخلاقى در مقام خطابه و موضعگیریهاى سیاسى، اجتماعى خود در مقابل مخالفین مىگوید:
«... در مقام خطابه و سخن گفتن، اصطلاحات و کلماتى که بکار مىبرم یک کلمات متعادل صحیح نباشد، یک کلمات قلمبه و سلنبه و اهانتآمیز و تندى بوده که این را نه فقط در اواخر بلکه در اوایل هم وقتى که عصبانى مىشدم نسبت به یک جریانى در حال سخنرانى با آن تند برخورد مىکردم و همین تندى برخورد و استعمال بعضى کلمات بوده که البته بلافاصله بعدش خودم پشیمان مىشدم مثلاً همان وقتى که راجع به آقاى آذرى قمى گفتم فالگیر و رمّال، من یادم است که آن روز تب داشتم و بعد که حالم خوب شد خودم گوش کردم از ویدئو همان وقت شرمنده شدم که این چه کلمهاى است که من بکار بردم...»
مهدى هاشمى پس از برکنارى از مسئولیت واحد نهضتها به تاریخ 11/1/1362 در «زفره» از توابع قهدریجان در سخنرانى خود مىگوید:
«... در بحران جنگ با عراق، در بحران درگیرى با آمریکا با ملل منطقه، در حالى که تنها انقلاب ما نقطه امید ملل است مىبینیم یک مشت آدم رمّال در حوزه علمیه قم بلند مىشوند...»
از آنجا که برخورد احساسى مهدى هاشمى و هتاکى او نسبت به افراد حقوقى و حقیقى با ابقاى او در صحنه سیاسى و فرهنگى کشور منافات داشت او، همواره با تمسک جستن به شیوههاى غیراخلاقى دیگر چون دروغ، توجیه و حیلهگریهاى خاص درصدد برمىآمد که هر از گاهى جعل سخنرانیهاى خود را به جریانى مرموز و پشت پرده نسبت دهد. وى در همان زمان که از دبیر وقت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در سخنرانیش به رمال یاد مىکند در نامهاى به او مىنویسد:
بسماللّه الّرحمن الّرحیم
«جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ایدکم الله تعالى
دبیر محترم جامعه برادر عزیز حضرت آیتالله آذرى قمى (دام ظله الوارف).
با عرض سلام و تقدیم احترامات فائقه از قرار مسموع خاطر آقایان از نوار منسوب به اینجانب مکدر شده است. از این رو لازم دیدم برخى توضیحات را خدمت شما مطرح سازم :
اولاً نوار اینجانب توسط برخى عناصر از خدا بىخبر تحریف شده و در سطح وسیعى منتشر گشته و با تفسیر و تأویلهاى غلطى سعى شده در رابطه با آن شایعات بىاساس و جوسازیهاى مغرضانه در میان مردم و ارگانها و حوزه علمیه رواج یابد. مقصود من از کلمه فالگیر و رمال که بعضى از عناصر فرصتطلب به اشتباه آن را بر شخصیتهاى علمى و انقلابى و رجال اسلام تطبیق نموده و یک مشت عناصر معلومالحال چون دارو دسته... و اذناب آنهاست که با ترفندهاى مزورانه مىکوشند چهرههاى اصیل انقلاب اسلامى را مخدوش نمایند. چگونه مىتوان شخصیتهایى که بسیارى از آنان تا دیروز به جرم خط امامى بودن رنج زندان و تبعید را متحمل شده بودند با این گونه تعبیرات نام برد؟ کسانى که نمىتوان نقش آنان را قبل از انقلاب و پس از پیروزى انکار نمود...
این چه خط مرموزى است که سخنرانى مرا که به مناسبت بسیج نیروها و اعزام به جبهههاى جنگ حق و باطل در یکى از مناطق روستایى استان اصفهان ایراد شده این گونه در سطح کشور با تحریفات موضوعى و همراه با جوسازى پخش و منتشر مىسازند؟ و با تلاش پىگیر در دامن زدن به حساسیتها مىکوشد تا ثابت کند این سخنرانى در جهت تضعیف روحانیت و دلسرد ساختن رزمندگان ایراد شده است. در حالى که روح سخنان من پیرامون دو محور کلى زیر است...
در خاتمه از اینکه شنیدم سخنان من فىالجمله سوءتفاهمى رخ داده تعجب نمودم زیرا در نوار موجود به غیر از مواردى که توسط برخى جریانات فرصتطلب تحریف گشته سخن نگران کنندهاى وجود ندارد...»
در کنار تضعیف، بایکوت، هتاکى و اهانت نسبت به مراجع تقلید، مدرسین و علما که از خصلتهاى بارز همفکران مهدى هاشمى و از شاخصههاى بارز این جریان فکرى است که در بخش «مهدى هاشمى و روحانیت» به گوشههایى از آن اشاره خواهد شد. اهانت به نظام جمهورى اسلامى و مسئولین از سوى این جریان فکرى خاص حاکى از نگرش سیاسى خاص این طیف است که در راستاى رسیدن به اهداف سیاسى و حذف رقباى خود به هر شیوه و روش ضد اخلاقى تمسک مىجویند.
مهدى هاشمى در خصوص شیخ جعفر محمودى مىگوید:
«... او مىگفت این نظام شاه عباس است. نظام صفویه است مثلاً کذاست این را به همه مىگفت...»
به هنگام بازرسى مأمورین از منزل شیخ جعفر محمودى و کتابخانه سیاسى، وى ضمن توهین به اکثر مقامات مملکتى به مأمورین مىگوید:
«... الاغهایى که شما را فرستادند نمىدانند چه مىکنند؟»
در راستاى به تصویر کشاندن ماهیت واقعى این طیف و سوءاستفاده آنان از هر شرایط زمانى و مکانى خاص و نیز اتفاقات جنبى در جامعه به نفع خود و کوبیدن نظام و رهبرى انقلاب باید اذعان داشت که در حالى که مادر شیخ جعفر محمودى یک هفته قبل از جریان بازرسى خانه او و کتابخانه سیاسى، در بخش سى سى یو بسترى بود نامبرده در مجلس ختم مادر خود فریاد مىزند: اى مردم [حضرت امام] خمینى مادر مرا کشت...»
مهدى هاشمى در اعترافاتش در خصوص افراد وابسته به بیت آقاى منتظرى از فردى مرتبط به بیت آقاى منتظرى نام مىبرد که در نشستها و گفتگوهایش چنان به افراد و شخصیتهاى نظام هتاکى مىکرد که وجودش حتى براى کسى مانند مهدى هاشمى غیرقابل تحمل بوده است:
«... در جریانات خطى نظر به همان روحیه هتاکى که قبلاً گفته شد در انتقاد از حزب جمهورى و بعضى مسئولین و جریانات شنیده مىشد که به وضعیت ناهنجارى برخوردهایى مىکند که حتى ماها با همه افراطى که داشتیم از استماع اخبار و برخوردهاى او مشمئز مىشدیم. البته او از وزنه سیاسى فکرى اجتماعى محروم بود و بیشتر با حالتى بیگانه و نپخته برخورد مىکرد. من شخصا با او تماس نداشتهام...»
سخنرانیها، نوشتهها و اسناد حاکى از این واقعیت است که هیچ یک از مخالفین این طیف چه در حوزه و خارج از آن و چه از مسئولین نظام و غیره از تیر تهمت و هرزگى زبان این باند به اصطلاح آمران به معروف و انقلابیون دو آتشه(!) در امان نبودند تا جایى که مىتوان گفت : در نوک حمله این هتاکیها نخست حضرتآیتالله خامنهاى و سپس شهید مظلوم دکتر بهشتى (ره) و حجهالاسلام والمسلمین رفسنجانى و مرحوم حاج سید احمد خمینى (ره) قرار داشتند. بزرگانى که همواره با سعه صدر از کنار بىتقوایى این طیف مىگذشتند و حفظ مصالح نظام و دامن نزدن به تنشها را یکى از اصول آرامش و امنیت کشور به شمار مىآوردند و از حق مسلم دفاع از خود و آبروى خود بزرگوارانه مىگذشتند.
در تأمل و تفکر در موضعگیریها و برخوردهاى این طیف و نیز بازبینى و بازنگرى اسناد بخوبى این نکته روشن مىشود که گذشته از نگاه این طیف به آقاى منتظرى به عنوان ابزارى براى دستیابى به اهداف از پیش تعیین شده، عدم عفت کلام این طیف حتى بر نام آقاى منتظرى نیز خط معافیت نکشید هر چند که به قول مهدى هاشمى، وى را به خاطر استفاده از جایگاهش در تحلیلها معاف مىکردیم :
«... محمودى که توى این مسایل، خیلى از من غلوّش بیشتر بود و بیشتر افراط داشت، آن یک تعبیرات خیلى وقیح و زشتر از من داشت حتى نسبت به آیتالله منتظرى که مورد قبولش بود مىگفت : اینها یک نیروهایى هستند که از دهات پا شدهاند آمدهاند. روستایى هستند و با همان فکر روستایى مىخواهند کشور را اداره کنند. آقاى منتظرى را مىگفت، حالا آقاى منتظرى براى ما یک محبوبیت خاصى داشت ولو اینکه حالا پوششى هم بود ولى ما در تحلیلهامان آقاى منتظرى را معاف مىکردیم...»
ترور شخصیت
براى مهدى هاشمى و طیف همفکر او که ضرب و شتم و قتل مخالفان ـ که در مجلدات بعدى به آن خواهیم پرداخت ـ در انتهاى جدول برخورد قرار داشت. هتاکى و اهانت ابتدایىترین شیوه مبارزه با مخالفان به شمار مىرفت.
حد فاصل هتاکى تا قتل براى مقابله با مخالفان از سوى این طیف برنامههاى دیگرى قرار داشت که شناساندن و تحلیل پیرامون اسناد مربوط به آن کتابى مستقل را مىطلبد.
جعل اسناد و نسبت دادن آن به افراد یکى دیگر از شگردهاى غیراخلاقى و غیراسلامى این جریان و بروز عینى شیطنت این طیف در صحنههاى سیاسى و اجتماعى است.
مهدى هاشمى تا آنجا که حافظه او را یارى داد به نمونههاى جعل اسناد توسط خود و هفمکرانش در اعترافاتش اشاره مىکند که در این بخش تنها به شیوه غیراخلاقى او و یکى از همفکرانش در جعل یکى از اسناد نسبت به آقاى... بسنده مىکنیم:
«در مورد اعلامیه... به این صورت جعل صورت گرفت که پس از مراسم هفت تیر اصفهان با آقا سعید بحث و گفتگو کردیم که درباره...... چه باید کرد. پس از آن بحثهاى زیاد به این نتیجه رسیدیم که یک اعلامیه جعل شود.
یک سند از فرزند سید عبدالله شیرازى در لابلاى اسناد و مدارک باقیمانده از مرحوم محمد (که از ساواک بدست آمده بود) نزد سعید بود آن را مورد دقت قرار دادیم و مشابه آن یک متن نوشتیم و آقا سعید رفت با احمد حرى بقیه کارهاى مونتاژ و تکثیر آن را عملى کردند و تعداد محدودى از آن پست شد بعدا پشت یکى از همین اسناد چند جمله اضافه شد و تکثیر مجدد نمودیم براى عدهاى فرستاده شد. پس از چند هفته چند سند به نام ساواک قم بود سعید آورد به عنوان دلیلى بر انتخاب سند قبلى منتشر شد. در همین رابطه اسناد سید صادق روحانى نیز توسط آقا (سعید) پخش شد و آن هنگامى بود که علیه رهبرى مسایلى را مطرح ساخته بود.
در سالهاى اول انقلاب برخى اسناد علیه بعضى روحانیون که با ساواک رابطه داشتهاند با توصیه من با آقاى امیرى پخش شد. در سالهاى اخیر چند نسخه اعلامیه علیه وزارت خارجه توسط افغانیهاى مشهد (فضلا) با توصیه من تنظیم و با امکانات دفتر ما در تهران تکثیر و منتشر گردید...»
چند سال قبل یک جزوه تحلیلى علیه شوراى اتفاق به قلم من نوشته شد و با امکانات مؤسسه قم تنظیم و تکثیر گشت و به نام «دفتر انقلاب اسلامى افغانستان» منتشر گردید که عملاً به نام وزارت خارجه تمام شد.»
بروز تضاد ظاهر و باطن در سخنرانیها
پیشتر، از تضاد ظاهر و باطن و عدم صداقت به عنوان خصلتهاى غیراخلاقى و ملکات نفسانى مهدى هاشمى یاد شد و به آشکار شدن این روحیه در نزد دوستان او در تشکلهاى درونى اشاره شد؛ اما بروز واقعى و عینى تضاد ظاهر و باطن و عدم صداقت در نهاد مهدى هاشمى را مىتوان در تضاد شعارهاى وى با عملکردهایش جستجو کرد.
تضاد در شعار و عمل، تناقض در گفتار و موضعگیریها، حرکت از روى خط وسط و ممتد جریانها و مسایل سیاسى و اجتماعى زمان و چرخشهاى 180 درجهاى در خصوص مسایل سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آن هم در فاصله زمانى کوتاه از شاخصههاى بارز این طیف فکرى و جناح انشعابى آن است.
سخنرانیهاى مهدى هاشمى در دفاع از ارزشهاى انقلاب یکى دیگر از نمودهاى بارز این تضاد است. انعکاس این تضاد در برخى از سخنرانیها به قدرى مشهود است که مستمعین در همان فاصله زمانى یک ساعته به تضاد و تناقض کلام او پى مىبردند. مهدى هاشمى که گاه در ابتداى سخنرانیهاى خود با تمسک جستن به آیات و روایات در خصوص وحدت، تقوى، عدم سوءظن، دفاع از ولایت و... بحث را شروع مىکند، در وسط سخنرانى و یا فرازهاى پایانى، مطالب و موضوعاتى را طرح مىنماید که با سرفصلها و محورهاى آغازین سخنرانى وى کاملاً در تناقض است. به گونهاى که سخنرانیهاى مهدى هاشمى در مقولههاى گوناگون فرهنگى، سیاسى و اجتماعى از سوى هر مخالف و موافقى قابل بهرهبردارى است.
بىشک تناقض در کلام مهدى هاشمى از یک سو به مبانى اخلاقى او چون تضاد ظاهر و باطن و از سوى دیگر به مبانى فکرى او چون آشفتگى فکرى برمىگردد که در جلد نخست بدان پرداخته شد. مهدى هاشمى در خصوص تضاد شعارها با عملکردها مىگوید :
«... نقطه بعدى که در اینجا به او مىرسیم تضاد قول و عمل هست که متأسفانه در من، در موارد متعددى مىبینم که این معنى وجود داشته است. مثلاً ما هم در سخنرانیهایمان هم در غیر سخنرانیها تأکید بر وحدت و یکپارچگى و همبستگى زیاد مىکردیم در کجا؟ در همان حالى که شاید همان منبر یا همان سخنرانى عاملى بود در جهت ایجاد تفرقه یعنى یک فردى مثل من که در مسایل خطى و سیاسى کشور خب یک عاملى بودم براى یک سرى تشنجها در یک حیطههایى، در یک محدودههایى، در همان زمان و در همان حالت شعار وحدت و وحدتگرایى و لزوم برقرارى وحدت بین مسلمین و نیروهاى انقلاب را مطرح مىکردیم که یک نمونه از تضاد قول و عمل یا شعار با هم یا اینکه در مسایل خط بازى در عین حالى که مثلاً ما اعلامیه صادر مىکردیم، دوستان ما اعلامیه صادر مىکردند براى افشاگرى از جریانات و مسایل خطى نفس این عمل یک نوع خط بازى بوده ولى ما با خود خط بازى به عنوان یک شعار برخورد مىکردیم و این شعارى بود که باید با خط بازى مبارزه کرد و خط بازى را محکوم مىکردیم. در حالى که عمل خود ما با همان اعلانى که در آن اعلامیه این شعار را مطرح مىکردیم خودش اینها خط بازى بوده است که این هم باز تضاد قول و عمل است یا در مورد مسایل خارجى و بینالمللى ما یادم است که تلاش فراوان داشتیم براى اینکه این نهضتها و نیروهاى انقلاب جهانى را بیاییم متحد بکنیم و یک گامهایى هم برداشته بودیم و زمینههایى را آماده کردیم که نیروهاى انقلاب در خارج با هم متحد و هماهنگ شوند. این در چه زمانى بود که ما در داخل خود کشورمان با مسئولین ناهماهنگ بودیم. با مسئولین کشور در بعد خارجى مثل وزارت امور خارجه یا وزارت اطلاعات و کذا ناهماهنگ بودیم یعنى نیروهاى انقلاب در داخل کشور ناهماهنگ بودند و ما در همان زمان سفارش به وحدت و انسجام نیروها در خارج مىکردیم که یک نوع تضاد قول و عمل است.»
تضاد در قول و عمل را حتى در بارزترین شعارهاى مهدى هاشمى چون دفاع از محرومین و مستضعفین، مىتوان مشاهده کرد. او که همواره در سخنرانیها و نشستهاى خود علیه سرمایهداران و خوانین سخن به میان مىآورد و مبارزه با کاپیتالیسم را سر فصل مبارزه قدمى و قلمى خود برمىشمرد، شعارش با عمل در تضاد کامل بود.
وى در قسمتى از اظهارات خود مىگوید:
«مسایل اقتصادى، خب این را طورى تحلیل مىکردیم که حمایت از محرومین و ستمدیدگان و طبقه ضعیف و روى این محور پافشارى بکنیم و لازمه این تفکر این است که مثلاً در رابطه با سرمایهدارى و خوانین و مالکین هم فکرا و هم عملاً فاصله بگیریم ولى در یک تحلیل دیگر به یک جایى مىرسیدیم که حالا مثلاً از بازار کمک گرفت از فلان سرمایهدار باید کمک گرفت یا مستقیم و یا غیر مستقیم.»
در زمانى که انقلاب حساسترین مراحل تاریخى خود را در صحنههاى سیاسى و نظامى پشت سر مىگذاشت مهدى هاشمى با اختفاى اسلحه، جعل اسناد، ترور و هتاکى به مسئولین عملاً جبهه جدیدى را در داخل کشور علیه نظام مقدس اسلامى گشود و با حیلهگرى و شیطنت خاص خود این روند را استمرار بخشید او که مسبب اصلى بسیارى از بحرانهاى داخلى و خارجى کشور به شمار مىرفت همواره در صدد بود که با نوشتن نامههاى مختلف به مسئولین نظام با گم کردن رد پاى خود و تطهیر غوغا سالاریهاى یاران و همفکرانش خود، جریان دیگرى را عامل اختلافات، نابهنجاریها و کشمکشهاى سیاسى در داخل و خارج از کشور قلمداد کند. مهدى هاشمى که در سخنرانیها، مخالفان خود را به انجمن حجتیه ـ خط آمریکا ـ و دست نشاندگان امپریالیست و انحصار طلب معرفى مىکرد، در این نامهها مخالفان خود را به انسانهاى بىتقوا و عدم تهذیب نفس متهم مىکند و مزورانه از زمین و زمان گلایه مىکند.
نامه به مقام رهبرى و دیگر مسئولین نظام
در پى سخنرانى حضرت امام (ره) و تأکید معظمله برقرار گرفتن شیاطین در جاى خود و چاپ سرمقالهاى در روزنامه جمهورى اسلامى در همین راستا مهدى هاشمى نامهاى به امام راحل مىنویسد که با حرکتهاى همزمان او در این مقطع از تاریخ پرده از حیلهگریها و شیطنتهایش برمىدارد. وى در نامهاى به امام راحل (ره) مىنویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم 15/3/62
محضر مبارک مرجع عظیمالشأن عالم اسلام، بنیانگذار جمهورى اسلامى، حضرت آیهالله العظمى امام خمینى (دامظله العالى)
با سلام و احترامات فائقه
نظر به اینکه در مورد اینجانب گزارشات بى اساسى به استحضار حضرتعالى رساندهاند مناسب دیدم پارهاى از واقعیات را به نظر شریف امام عزیز و بزرگوار خودم برسانم:
«سخنرانیهاى اینجانب در طول مدت پس از پیروزى انقلاب اسلامى تاکنون عمدتا بر بیدارى مردم و آگاهى آنان نسبت به وظائف اسلامى، انقلابى و اطلاع از توطئههاى ضد انقلاب داخلى و خارجى و تبیین خطوط انحرافى متمرکز بوده و سعى داشتهام علیرغم کمبودها و مشکلات و نارساییهاى موجود بین اقشار محروم کشور، مردم را همواره در خط خوشبینى به نظام جمهورى اسلامى و شخصیتهاى گرانقدر انقلاب و ارگانهاى مردمى نگه داشته به گونهاى که ایادى مرموز و بازى خورده نتوانند به مقاصد شوم خود برسند.
همان گونه که استحضار دارید ممکن است خطباى اسلامى در ارشاد و تبلیغ خود دچار افراط و تفریط گردند که با رهنمودهاى پیامبر گونه حضرتعالى قطعا قابل اصلاح مىباشد.
به یقین همانطور که حضرت امام دام عزه کرارا تذکر فرمودهاند عناصرى که از انقلاب ضربه خوردهاند و عیاشى آنان تعطیل شده به کمک هواداران اسلام رفاه طلب و منابع ساواک و مزدوران چپ آن روزها به حمایت از اربابان غربى و شرقى خود بر ضد تفکر اسلامى در این کشور به کارشکنى اشتغال دارند. همین عناصر که تا دیروز با منافقین خلق و حزب کثیف توده همکارى داشتهاند امروز از امواج خروشان تبلیغات اسلامى گویندگان و خطباى اهل علم به وحشت افتاده و بر ضد آنان جوسازى مىکنند. بىتقوایى برخى عناصر دیگر موجب گشته تا بعضى نوارهاى اینجانب را با تحلیل و تفسیرهاى انحرافى و احیانا با تحریفهاى اصولى اینجا و آنجا پخش و منتشر کرده و تحت عنوان تضعیف جمهورى اسلامى و ارگانهاى مردمى چنین وانمود سازند که اینجانب العیاذ بالله در سخنرانیهاى خود نظام عدل اسلامى با ارگانهاى انقلاب اسلامى را تضعیف ساختهام در صورتى که خدا مىداند این شایعات دروغ است و از کسى که زندگىاش وقف اسلام و مردم بوده چنین انگیزهاى دور است. بىتقواییهاى کار را به جایى رسانده که با ارسال گزارشات کذب به خدمت حضرتعالى و حضرت آیتالله العظمى منتظرى و مقام ریاست جمهورى و ریاست مجلس شوراى اسلامى اکاذیبى را به اینجانب نسبت دادهاند که من جدا آنها را تکذیب کرده و جز پناه بردن به خدا چارهاى ندارم.
اینکه شایعهپردازان مىگویند من به برادر عزیزم حضرت حجهالاسلام والمسلمین آقاى خامنهاى رئیس جمهور مکتبى ایران خداى نخواسته اهانت کرده یا در جلسه سخنرانى شعارى علیه ایشان داده شده و یا عکس معظمله پاره شده، جدا دروغ محض است و اگر آنان توبه نکنند در پیشگاه خداوند قهّار مسئول خواهند بود.
من هنگامى که مىبینم روزنامه جمهورى اسلامى در سرمقاله مورخه 2/3/62 وقیحانه سخنان و رهنمودهاى جامع و قاطع حضرتعالى را آن گونه تحریف و به اینجانب تطبیق داده و اذهان عمومى مردم شهیدپرور ایران را گمراه مىسازد، به خدا پناه مىبرم.
بدبختانه دست من از شما کوتاه است و نمىتوانم حقایق امور را از نزدیک به محضر امام امت تقدیم دارم...»
در ادامه شفافتر ساختن روحیه تضاد در قول و عمل و نیز حیلهگریهاى مهدى هاشمى در صحنههاى سیاسى، نظر خوانندگان محترم را به اعترافى از او در خصوص اعلامیهاى تحت عنوان «شیاطین چه کسانى هستند» روشن مىسازیم که مهدى هاشمى همزمان با نگارش نامهاى به امام راحل نه تنها از شیطنت و حیلهگرى خود دست برنمىدارد بلکه در صدد بر مىآید تا اذهان مردم از بیانات امام راحل (ره) را متوجه جریان مخالف خود نماید. وى در خصوص این اعلامیه مىنویسد:
«بسمه تعالى
درباره اعلامیه: شیاطین چه کسانى هستند؟
عنوان فوق نام اعلامیه کوتاهى است که به پیشنهاد من توسط آقاى محمد حسین جعفرزاده در تهران تهیه و تنظیم گشت.
متن اعلامیه علیه روزنامه جمهورى اسلامى است که فرمایشات حضرت امام را که فرموده بود: شیاطین سرجاى خودشان بنشینند را بر من تفسیر کرده بود در آن اعلامیه تلاش شده که مصداق جمله حضرت امام حزب جمهورى قلمداد شود در حالى که همان برداشت روزنامه جمهورى صحیحتر بود.
اعلامیه مزبور چند هزار تکثیر و با پست ارسال شد. مرکز تهیه آن دفتر مؤسسه در تهران بود.»
در حالى که مهدى هاشمى و عوامل دیگر این طیف از هیچ ناسزایى نسبت به مسئولین و خصوصا مسئولین بلند پایه کشور ابا نمىکردند، او مزورانه طى نامهاى خطاب به حضرت آیتالله خامنهاى که در آن زمان در سمت ریاست جمهورى مشغول به خدمت بودند مىنویسد:
«...آنچه امروز به زبان افراد ناآگاه کشور افتاده و به صورت یک جوّ درآمده که اینجانب العیاذ بالله به جنابعالى و یا برادر عزیزمان حضرت حجهالاسلام والمسلمین آقاى هاشمى رفسنجانى اهانت کرده یا مستمعین جلسه سخنرانى «نعوذ بالله» مرگ بر شما گفته یا عکس حضرتعالى را پاره کردهاند و یا ...؟ دروغ محض و افترا و تهمت است و هرگز چنین چیزى در هیچ یک از سخنرانیها و جلسات اینجانب وجود نداشته است. حالا اگر ایادى مرموز که به عنوان شیطنت آگاهى کامل دارند، چیزى را ساخته باشند و با مونتاژ و جعلیات خیانتى را مرتکب شده باشند به من مربوط نیست.
در عین حال یقین دارم، ایادى مرموز دستاندرکار تفرقه افکنى بین برادران متعهد انقلاب اسلامى است تا ما را از شما جدا سازد و شما را از دیگران و هلم جرا با اینکه مطمئنم آنان این آرزو را به گور خواهند برد من در این لحظه احساس عجز کرده نمىدانم درد سوزنده خود را با کى [در میان بگذارم] از این رو شکایت این نامردىها، بى تقواییها، بى عدالتیها، جوسازیها و شایعه پراکنىها را به خدا برده و هم او باید کسانى که آگاهانه این اکاذیب را ساخته و نشر مىدهند و انقلاب عزیز ما را دچار این خلسههاى انحرافى مىکنند، مجازات کند. من از آن برادران عزیزى که این شایعات مرموز را باور کرده و بر اساس آن تصمیمگیرى کرده و مىکنند جدا گله دارم و به خدا پناه مىبرم.
بازنده میدان تزویر
لحن مهدى هاشمى در نامهاى به امام راحل و مقام معظم رهبرى گویاى این واقعیت است که حناى قسمها، دروغها و حیلههاى او و طیف مزور او براى امام راحل (ره) و جانشین خلفش هرگز رنگى نداشته است و همان گونه که از لحن سخنش در نامه به امام راحل و مقام معظم رهبرى پیداست با تمام حیلهها و تزویرها نه تنها از عهده بر کرسى نشاندن دیدگاههاى خود در نزد این انسانهاى والا برنیامد، بلکه قدرت رخنه در دفتر حضرت امام (ره) و دفتر مقام معظم رهبرى را هم پیدا نکرد. اما در این رهگذر باید به این نکته اذعان داشت که در کش و قوس نامه پراکنیها و سالوس منشیها این تنها آقاى منتظرى بود که همواره بازنده اصلى میدان تزویرها و حیلهگریهاى او به شمار مىرفت. مهدى هاشمى در اعترافى با تکیه به کارساز بودن نامهها و گزارشهایش در شخص آقاى منتظرى مىنویسد:
«از آن طرف گزارشاتى به آقا [آقاى منتظرى ]مىنوشتم که معتقد بودم کارساز است و در همین جاست که باید عرض بکنم من با گزارشاتى که به آقا نوشتم در حقیقت از اعتماد پاک و بىشائبه فقیه عالیقدر به خودم سوءاستفاده مىکردم من مىخواستم با نوشتن این نامهها و گزارشات خدمت ایشان افکار و تمایلات خودم را القا بکنم و تلقین بکنم. خط بدهم و در مقابل خطرى که احساس مىکردم وجود دارد خودم را مصون نگه دارم. خدمت ایشان و در دفتر ایشان از اعتماد پاک و بى شائبهاى که این فقیه بزرگوار به من داشت سوءاستفاده کردم و در این نقطه من خودم را گناهکار مىدانم که از اعتمادها سوءاستفاده شد... اکثرا توهّمات بود متکى به بینشهاى غلط بود اینها را منتقل به دفتر آقا مىکردم و این کار عاقلانه نبود کار زشتى بود که مقام معظم رهبرى آینده و دفتر ایشان را آلوده کنیم با تحلیلهاى غلط، زشت و انحرافى خودمان از آن طرف که یک آدم آلودهاى بودم به یک سلسله اعمال و بینشهاى غلط و زشت و اشتباهى من نباید خودم را نزدیک دفتر کنم ولى این نزدیکى صورت گرفت.»
مهدى هاشمى در یکى از نامههایش به آقاى منتظرى که فراز آغازین آن رنگ و بوى خط دهى و تحت شعاع قرار دادن عملکردهاى خود را دارد، حیلهگرى خود در اغفال آقاى منتظرى و همسو کردن او با طیف دوستانش را بیش از پیش نمایان مىسازد. وى در فرازى از این نامه به آقاى منتظرى نوشته است:
«من نمىخواهم زبان به انتقاد و خردهگیرى از وضع نابسامان اقتصادى و نقطههاى کور اجتماعى، سیاسى، نظامى کشور بگشایم چه آنکه هرگونه انتقادى در این شرایط کشور، حمل بر توطئه! مىگردد ولى به دنبال موج فزاینده حق کشیها، انگ زنیها، ترور شخصیت و تهمت پراکنیها و جوسازیهاى بى شرمانهاى که علیه اینجانب صورت گرفته و در حال اوجگیرى است مىخواهم بپرسم از خود به عنوان ابتدایىترین حق یک انسان (اگر مسئولین امر اجازه بدهند) سؤال کنم: این چه خط مرموز و کدام سیاست شیطانى است که این گونه بیرحمانه شرف و تعهد و ایمان و ارزشهاى یک انسان را مورد حمله قرار داده و وقیحانه بر حرمت و آبرو و حیثیت یک مسلمان که تنها شاخصه و امتیازش محرومیت است مىتازد؟! و اصولاً این سؤال مطرح است که نزاع بر سر چیست؟»
برخورد خطى
رهآورد مطالعه وسیع کتب سیاسى و انقلابهاى غیراسلامى و تلاش در پیاده کردن مفاهیم و شیوههاى این انقلابها در مسایل سیاسى اجتماعى و همچنین نپیمودن مراحل تزکیه و تهذیب نفس در آغاز زندگى سیاسى، منجر به بروز برخى از خصلتهاى غیر دینى و اسلامى چون نگرش و برخورد خطى در مقولههاى گوناگون شد که در فرهنگ و فلسفه سیاسى اسلام، مفهوم و مقولهاى بدین نام و مرام به چشم نمىخورد.
پذیرش معیارها و ملاکهاى خاص در چارچوب قوانین الهى براى ساماندهى به تشکّل و تحزّبى خاص مقولهاى است، و برخورد و نگرش خطى با افکار و افراد گوناگون مقولهاى دیگر که اولى ممدوح و دومى مذموم است و تبیین و تشریح آن در این مقال نمىگنجد.
مطلق ساختن معیارهاى خطى از ویژگیهاى جریان فکرى خاصى است که مهدى هاشمى یکى از نمودهاى آن است که بىشک معیار خطى این جریان خاص فکرى نه ریشه در تولى و تبرى دارد و نه حب مقام ولایت، بلکه صرفا ریشه در مطلقنگرى و چراغ سبز نشان دادن به افکار و اندیشههایى دارد که مطابق با اندیشهها و برداشتهاى آنان و همفکران آنان است.
مهدى هاشمى در ادامه همان بیمارى، که قبلاً خود به آن اعتراف کرد (معیوب همه را معیوب مىپندارد)، چون خود و همفکرانش در بیراهه خط بازى طى طریق مىکردند، مسئولین نظام مقدس اسلامى و خدمتگزاران مردم را نیز به برخورد خطى متهم مىساخت.:
«از آنجا من معیارهاى خطى را مطلق ساخته، نسبت به مسئولین نیز دچار چنین تخیّلى شده بودم که آنان نیز همه کارهایشان بر منوال خطوط استوار است.»
مهدى هاشمى در جایى دیگر به زدن عینک خطى بر چشم خود و همفکرانش اشاره مىکند و از آن به عنوان بزرگترین خطر جریان فکرى طیف وابسته به خود و دوستانش یاد مىکند که انقلاب را با تهدیدى جدى روبرو مىساخت. تهدیدى که در رهگذر زمان برخورد خطى را به بینش خطى و سرانجام به نضجگیرى «بینش معادلاتى» در جامعه مبدل مىسازد و همه افراد انقلابى در بینش، تحلیل، برخورد و حتى، مسایل فکرى و ذهنى به افرادى معادلهگر تبدیل مىشوند. وى با تکیه بر این معنا که امام راحل (ره) با آگاهى به این خطر که در آینده نه چندان دور، برخورد خطى به قشر جوان جامعه سرایت مىکند به میدان مبارزه با طیف او و دوستانش برخاست مىگوید:
«... وقتى که انسان عینک خطى به چشم بزند از مسایل حوزه و تحولات حوزه گرفته تا مسایل رهبرى، جنگ، اقتصاد، سیاست همه را با عینک خطى تحلیل مىکند و من فکر مىکنم که نظر حضرت امام مدظله در مورد خطرى که نسبت به ما و جریان ما حس کردند یکى از دلایلش همین باشد که مثلاً یک طیفى از روحانیون و جوانهاى کشور از بچههاى حزبالله مخلصانه دارند براى این انقلاب کار مىکنند. اینها کشیده بشوند به دیدگاههاى افراطى خطى و با همه چیز بخواهند خطى برخورد بکنند. این یک خطر مهمى بوده است که در اعمال و رفتار بینشهاى ما مشخص شده و امام این را حس کردند. آن وقت در اینجا یک سلسله مواد خام و پراکندهاى که در اعتقادات انسان یا در روش برخورد یا در اخلاق انسان وجود دارد، تدریجا تبدیل به یک بینش مىشود آن هم بینش معادلاتى یعنى وقتى که انسان معادلهگر شد خواست با گرایشات معادلاتى مسایل ذهنى خود را حل بکند وقتى تحلیل سیاسى انسان و قضاوتها و ملاک گیریها، معادلاتى شد مجموعه اینها دست به دست هم مىدهد مىشود بینش، یک بینشى که اجزایى دارد و کلاً یک جریان منظم و منسجمى است در مسایل اعتقادى و فکرى که حالا بعضیها این بینش را تقسیم نکردهاند؛ اما این بینش را هم تقسیم نکردهایم منتهى نه براى خودمان بلکه براى جناحهاى مقابل منتهى جناح مقابل را نگفتیم...
در کل جناحها ما این مسئله را فرض مىکردیم ما یک سرى صفات و ویژگیها و خصوصیاتى براى شاخصها و بینشمان ترسیم مىکردیم...»
اوج ابتذال فکرى و حرکت گستاخانه این جریان را مىتوان در متهم کردن امام راحل (ره) به برخوردهاى خطى و اتخاذ سیاستهاى خاص در مجارى خاص برشمرد. مهدى هاشمى در خصوص این نگرش وقیحانه خود که بىشک به همان اصل معادلهگرى این طیف در برخورد با همه مفاهیم باز مىگردد مىگوید:
«من حتى وقیحانه همین تخیّل شیطانى را در مورد حضرت امام نیز پیدا کرده بودم و مىگفتم معظم [له] نیز تحت عنوان تأثیر مسئولین کشور قرار گرفته و چون کهولت سن و بیمارى دارند قادر به کنترل اوضاع کشور نبوده و این مسئولین یا به عبارت خاص یک مثلث است که به ایشان خط مىدهد.»
این اعتراف مهدى هاشمى در زمان حیات حضرت امام و قائم مقامى آقاى منتظرى، با تبلیغات وابستگان فکرى او در برکنارى آقاى منتظرى از قائم مقامى و تبلیغ بر نقش این مثلث در برکنارى او، سندى گویا و شاهدى بر مدعاى مهدى هاشمى و اعترافات او در خصوص مبانى فکرى و اخلاقى خود و دوستانش به شمار مىآید.
برخورد خطى و گروهى پیامد مطلقگرایى و خودمحورى است. مهدى هاشمى به دلیل همین ویژگى غیراخلاقى به دنبال دستاویزى مىگشت تا ضمن همکارى نکردن با نظام و مسئولین نه تنها حرکتهاى خودمحورانهاى که با سیاستهاى اسلامى و انسانى نظام در تضاد کامل بود در خارج و داخل گسترش دهد بلکه به نوعى، بىاعتمادى خود را به قانون و نظام به قشر جوان و اقشار دیگر جامعه به منصه ظهور رساند.
شکلگیرى خطى خاص از سوى وى و همفکرانش در کنار متهم کردن نظام به برخورد خطى را مىتوان، گریزگاه و دستاویزى براى به کرسى نشاندن افکار و اندیشههاى خود و طیف مرتبط به او به شمار آورد. مهدى هاشمى در خصوص نقش وسوسههاى خطى و گروهى در بىاعتمادى به قانون مىگوید:
«همین که نهضتها از سپاه جدا گردید که در حقیقت مصوبه مجلس شوراى اسلامى بود، جدایى نهضتها از سپاه از آنجا که به اندیشههاى خودم بیش از حد اعتماد مىکردم، مطلقگرایى را در خودم حاکم کرده بودم، وسوسههاى خطى و گروهى بر من عارض شد و در ارتباط با همان ریشههاى قبلى یعنى ضعف معنویت و غلبه نفسانیات و دورى از خط امام [ره] و نپرداختن به تهذیب نفس، این وسوسهها در آن مقطع در من قوت گرفت وسوسههاى گروهى و خطى به حدى بود که من به قانون و مقررات بىاعتماد شدم. فکر مىکردم خودم یک فرد انقلابى هستم و انقلاب در من خلاصه شده است. خودم را مطلق و بزرگ کردم و به قانون و مقررات بىاعتماد شدم و از این جهت وقتى که واحد نهضتها از سپاه جدا شد با اینکه من قدرت جلوگیرى داشتم من متأسفانه در اثر همان روح بىاعتمادى به قانون و مقررات وقتى تعداد زیادى از اسلحه و مهمات و مواد منفجره و اسناد سپاه را برادران خارج کردند البته ما نیاز داشتیم به اینها براى مسئله نهضتها ولیکن با توجه به اینکه یک خلاف قانون و مقررات بود این خودمحورى را در خودم سراغ داشتم که تأیید مىکردم و مسئله نهضتها ولیکن با توجه به اینکه یک خلاف قانون و مقررات بود این خودمحورى را در خودم سراغ داشتم که تأیید مىکردم و همین که از سپاه خارج شد ما خدمت فقیه عالیقدر رسیدیم و ایشان نیز تأکید کردند البته قبل از خارج شدن نه بلکه بعد از خارج شدن. در ادامه این روند انحرافى بود که یک سلسله کارهاى خلاف قانون که توسط دوستان ما انجام مىگرفت مانند جعلیات، این جعلیات را نگه داشتیم، آن خانه هم بایستى تحویل مقامات مىشد ولى باز همان گرایش به خلاف قانون را حفظ کردیم هم جعلیات و هم خانه را کار را ادامه مىدادیم و اینها مُلهم از همان اشتباهات و خط کاریها و انحرافاتى است که در من قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب هم رشد کرد.»
مهدى هاشمى در اعترافى دیگر و در خصوص عملکرد خودمحورانهاش در مسئله انحلال واحد نهضتها، ریشه عدم تحویل امکانات به نظام و نیز عدم همکارى با وزارت اطلاعات را ناشى از بدبینیهاى خطى نسبت به انگیزه انحلال واحد نهضتها و سایر نیروهاى نظام برمىشمارد و مىگوید:
«بعد از انحلال واحد به خصوص پس از تشکیل وزارت اطلاعات اگر عقل متوازن و روحیه همکارى در ما وجود داشت حق مسئله این بود که کلاً امکانات یاد شده را تحویل وزارت مىدادیم ولى متأسفانه بدبینیهاى خطى که انسان را به عدم همکارى مىکشاند مانع از این عمل شد.»
پایگاه خطبازى
رخنه در مناصب قدرت، ارگانها و نهادهاى انقلاب، قبضه کردن اهرمهاى کارآمد در اقصى نقاط کشور، استفاده از رسانههاى گوناگون با کانالهاى خاص جهت ترویج و تبلیغ مبانى فکرى، اعتقادى و سیاسى، ایجاد جذابیتهاى کاذب براى جذب نیرو، تمسک جستن به شعارهاى بدیع و عوامفریب و... از ویژگیهاى جریان فکرى مهدى هاشمى و سایر همفکران اوست.
از آنجا که لازمه رسیدن به این اهداف از سوى صحنه پردازان و بازیگران این طیف تکیه زدن به ستونى محکم و استفاده از پایگاهى با ویژگیهاى خاص بود که علاوه بر تحقق سیاستهاى از پیش تعیین شده
توسط این پایگاه و تبلیغ و ترویج مؤلفههاى خاص فکرى این طیف بتواند با برخوردى خطى موانع راه را با انواع لطایفالحیل از میان بردارند.
مهدى هاشمى در اعترافى به انتخاب و بهرهبردارى از بیت آقاى منتظرى در راستاى خط بازیهاى خود و همفکرانش اشاره مىکند و مىنویسد:
«یکى از گناهان اصلى من این بود که نقاط ضعف فکرى و عملى خود را که از قبل و بعد از انقلاب داشتم با حضرت آیتالله منتظرى مطرح نساختم تا یا زمینه اصلاح آن فراهم شود و یا حداقل آقا این همه به من اعتماد نکنند بلکه به عکس در هر مسئلهاى من سعى مىکردم در حضور ایشان خود را مظلوم جلوه داده و ترحّم و حمایت ایشان را به خود جلب کنم.
جمع مشورتى آن زمان ما عبارت بودند از من، اخوى، آقاى... و آقاى...چون یک جهان بینى خطى بر همه ما به خصوص من حاکم بود و همه چیز را از دید اختلاف در خط رایج در مملکت نگاه مىکردیم (خط چپ و خط راست) در هر مقطعى به حسب حوادث و رویدادها مانند انتخابات.... تلاشمان بر این بود که از پایگاه بیت آقا (آقاى منتظرى) و در شعاع معظم له به نفع تفکرات سیاسى و خطى خود که آن را حق مطلق مىدانستیم، سوءاستفاده نماییم.
از باب نمونه در جریان یکى از سمینارهاى ائمه جمعه که در قم برگزار مىشد تصمیم گرفته شد (طرّاح مسئله آقاى ش بود) که طومارى به امضاى ائمه جمعه خدمت حضرت امام ارسال گردد و اختلافات حزب را در شهرستانها با ائمه جمعه مطرح و گناه آن را به گردن آقاى خامنهاى و هاشمى بیندازند (در این تصمیم نقش ش و اخوى بیشتر از من بود) لذا ش و اخوى نیز با آقاى منتظرى مراتب را هماهنگ ساخت و طومار تنظیم شد که در وسط کار بعضى ائمه جمعه زبان به اعتراض گشودند و قضیه خنثى شد.»
مهدى هاشمى در اعترافى دیگر که از توجه خاصى برخوردار است و از میان اسناد، سندى مهم و قابل تأمل به شمار مىرود، به چگونگى نضجگیرى جریان فکرى خود و دوستانش اشاره مىکند که در مسیر تحلیلهاى خطى و مسایل سیاسى و اجتماعى کشور در مقطعى از زمان و در نشستهایى مختلف به این نقطه نظر مشترک دست مىیابند که دیگر جناحهاى موجود در نظام را از صحنه سیاست خارج نموده تا مبانى فکرى و اعتقادى خود را به نسل جوان منتقل نمایند.
مهدى هاشمى ضمن نامبردن از این افراد و جناحهاى وابسته به آن، جریان فکرى شکل گرفته با پشتوانه پایگاه آقاى منتظرى را به دو گروه تقسیم مىکند که گروه دوم به خاطر در پیش گرفتن سیاست همکارى موقت با جناح راست و چپ تا رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده کمتر و به طور پنهانى با بیت ارتباط پیدا مىکردند.
مهدى هاشمى در لابلاى اعترافات کتبى و شفاهى و نیز میزگردهاى خود خطر گروه دوم این جریان فکرى را که به نوعى زیرکانهتر و مزورانهتر با بیت آقاى منتظرى در ارتباط است گوشزد مىکند که این جناح در دراز مدت توان به کرسى نشاندن همان افکار و اندیشههاى در قالبهاى نو را خواهند داشت.
مهدى هاشمى در اعتراف دیگرى به تسلط کامل بر بیت آقاى منتظرى در راستاى رسیدن به اهداف خود و نیز برخورد خطى با مخالفان، با اشاره به نیروهاى فعال و وابسته به گروه اول که بیش از طیف دیگر با آقاى منتظرى و بیت آن در ارتباط بود مىنویسد:
«در اثر ضعف تعبد و تدین و فرو رفتن در منجلاب خط و خط بازیها، دید و نگرشم نسبت به همه ارزشهاى انقلاب، آمیخته با معادلات سیاسى و خطى شده بود و هر پدیده و حادثهاى را از منطق خط سیاسى مىنگریستم حتى مقام معظم رهبرى را...1
و از این بابت بود که آینده کشور و انقلاب را نیز طبق میزان در راستاى اختلاف خطى تحلیل مىکردم. من در اوج خط بازیها نسبت به آینده و رهبرى زمانى معتقد شدم که پس از حضرت امام در کشور جنگ داخلى راه خواهد افتاد. مانند لبنان و یکى از انگیزههاى انباشتن سلاح نیز همین بود که در آن شرایط بتوانم مقاومت کنم و معادله را به نفع خط مورد نظر تغییر دهم و بر اساس همین اعتقاد انحرافى خط بازیها، افشاگرى و انتقاد از جریانات و مسئولین که با خط ما ناسازگار بودند را مجاز دانسته و آن اعلامیههاى وقیح را منتشر مىکردیم تا رقباى خود را از صحنه حذف کنیم و از همین بابت بود که ناجوانمردانه حاضر شدم از اعتماد فقیه عالیقدر [آقاى منتظرى] و بیت ایشان در جهت اهداف خطى و نفسانى خود استفاده کنم به طورى که تمام شئون بیت ایشان زیر نظر ماها قرار گرفته اخوى که دائما در کنار ایشان من نیز مورد اعتماد آن حضرت بوده و القاى خط مىکردم. آقا سعید نیز به طور فشرده با ما بود. شیخ جعفر محمودى براى پاسداران حفاظت آموزش سیاسى داشت. تلفن خانه و... در اختیار دوستان ما بود. همه براى ارضاى غریزه قدرتطلبى و تحقق بخشیدن به انگیزههاى سیاسى .
غوغاسالارى و سوار شدن بر موجهاى سیاسى، اجتماعى
استفاده از هر موقعیت زمانى براى حذف رقبا یکى از پیامدهاى نگرش خطى است که مهدى هاشمى و طیف همفکرش به خوبى از موقعیت به وجود آمده بهره مىبردند. سوءاستفاده از احساسات پاک و بىآلایش جوانان و روحیه آرمانگرایى و شور جوانى در راه نیل به اهداف خود یکى از ویژگیهاى این طیف فکرى است. همان گونه که در جلد نخست آمد مهدى هاشمى جوان گرایى، نوگرایى، تعقل گرایى و ایدهآلیست را از مبانى فکرى خود و دوستانش برمىشمارد و به تفصیل در خصوص هر یک از این مؤلفهها سخن به میان مىآورد. مؤلفههایى که او و دوستانش بخوبى از آنان در راستاى حذف رقبا بهره مىجستند. (در جلد نخست کتاب در رابطه با موضوع فوق مفصل توضیح داده شده است)
سوءاستفاده از احساسات پاک جوانان و مردم در برهههایى خاص و در پى سخنرانیهاى مسئولان نظام چه در حوزه و خارج از حوزه و حاکم کردن جو غوغاسالارى و سوار شدن بر موجهاى بوجود آمده به سود طیف فکرى خود از ترفندهاى بس ناجوانمردانه این جریان است که گاه با یک تیر دو هدف را نشانه مىرفتند. هم تفکرات خود را از زبان برخى افراد احساسى، مستضعف و تحصیلکرده بر کرسى مىنشاندند و هم در بوجود آوردن تشکلهاى کوچک و بزرگ فرهنگى و سیاسى بهره لازم را مىبردند.
حسین احمدى در اعترافاتش در خصوص زمان و نحوه شکلگیرى مجمع حزباللّه اصفهان مىگوید:
«... بعد از اینکه بارها بعد از انقلاب جلسات زیادى تشکیل شده بود و به هم خورده بود در یکى از جمعهها در نماز جمعه همان وقتى که دادستان کل کشور آقاى... در رابطه با آمدن ایشان درگیرى شروع شده بود با خانها و رشوهخوارها و دیگر شیاطین و در همان موقع هم یکى از افراد جانباز حزبالله که مجروح جنگى نیز بود و با موتور تصادف کرد و کشته شده بود همه آنجا جمع بودند در مراسم او تصمیم به راهپیمایى گرفته شد به حمایت آقاى دادستان و کم کم دور هم جمع شدیم بعد از چندین ماه که جلسه ادامه داشت. اسم جلسه مجمع حزبالله گذاشته شد... محل آن مسجد حجت و روزهاى جمعه تشکیل مىشد.»
هدف وسیله را توجیه مىکند
از ویژگیهاى انقلاب اسلامى و رهروان آن، خط بطلان کشیدن بر مقوله «هدف وسیله را توجیه مىکند» است به گونهاى که در قاموس این نهضت واژهاى به نام استفاده از ابزارها و شیوههاى غیر شرعى و اسلامى یافت نمىشود.
تأسى رهروان امام راحل و انقلابیون این نهضت مقدس به تز «سیاست ما عین دیانت ماست» به قدرى ژرف و عمیق است که حتى دشمنان را در برخورد با کرامت و بزرگوارى آنان به اعتراف واداشته است.
مهدى هاشمى با کشیدن خط بطلان بر ارزشهاى اخلاقى و دینى در برخوردها و تمسک جستن به شیوههاى ماکیاولى در رسیدن به اهداف خود نه تنها ماهیت درونى خود را به منصه ظهور رساند، بلکه بنیانگذار بکارگیرى شیوههاى ضد اخلاقى در بین برخى از انقلابیون قبل و بعد از انقلاب شد.
مهدى هاشمى در به تصویر کشیدن عملکردها و تخلفات خود به صراحت به مقوله «هدف وسیله را توجیه مىکند» اشاره مىکند و اتخاذ شیوههاى غیر اسلامى با مخالفان را حاصل پذیرفتن این اصل از سوى خود و طیف فکرى وابسته به خود مىداند و مىگوید:
«اینکه هدف وسیله را توجیه مىکند. با اینکه در شعار و سخنرانى برخلاف آن حرف مىزدم، ولى روش عملىام درست برخلاف آن بود و براى دستیابى به اهدافم از هر وسیلهاى استفاده مىکردم. مانند حوادث سپاه و کمیته در اصفهان، لنجان و جو تشنج و خشونتى که به قتل نفوس زکیه منتهى شد در این رابطه هنگامى که خود مطرح نباشد، انسان وسیلهها را توجیه نمىکند ولى وقتى، شاخص انتخاب هدف خود شد براى هدف به هر وسیلهاى متوسل مىشود.»
مهدى هاشمى در کالبد شکافى انحراف این مطلب را بازتر مىکند و مىگوید:
«... محور بعدى در رابطه با جایگاه اهداف و وسایل است. در مورد اینکه حالا چه وسیلهاى را براى اهداف خودمان انتخاب بکنیم، ما تفسیرى که از اهداف و وسایل مىکردیم یک مقدارى مشابه بود با همان تفسیرى که براى تقیه مىکردیم. همین طور که تقیه را به عنوان یک تاکتیک مجرد و خالص مطرح مىکردیم وسایل را هم تقریبا به همین صورت تعبیر مىکردیم. منتهى روى این جمله معروفى که مىگویند «هدف وسیله را توجیه مىکند» روى این جمله خود من شخصا حساسیت منفى داشتم در تبلیغاتم و یادم است که چند تا سخنرانى هم کردم با استناد به یک سرى آیات و روایات که نه؛ هدف وسیله را توجیه نمىکند منتهى به دلایل دیگر که من جمله مىتوانم یک سرى نفسانیات را بگویم که بر وجود من غالب بوده بدون اینکه متوجه باشم و همچنین یک سلسله برداشتهایى که از مقولههاى دیگر اسلامى ما داشتیم یا اینکه در تشخیص خوب و بد، خیر و شر، حق و باطل از وزنه تشخیص موضوع دچار انحراف بودیم نه مفهوم یعنى بدون اینکه در مفهوم حق و باطل یا خیر و شر منازعه داشته باشیم ولى در اینکه آیا این وسیله وسیله خیر است یا شر است به حسب تشخیص ما یک وسیله خوبى است اقدام مىکردیم ولى عملاً الان که حساب مىکنم مىبینم که خیلى از وسایلى که انتخاب مىکردیم دقیقا در تضاد با اهداف بوده و با طبیعت اهداف منافات داشته و مصداق همان «هدف وسیله را توجیه مىکند» مىتواند باشد نمونههاى عینى هم زیاد است.»
مرکز بازیافت نیروهاى مسئلهدار
پیشتر به مؤلفههاى جذب نیرو از سوى مهدى هاشمى، علل و عوامل تأثیرگذار در رسیدن به باورى خاص در این راستا و نیز شکلگیرى تشکلهاى وابسته به او توسط افراد سرخورده از جامعه و... سخن به میان آمد؛ اما پس از مقطع انحلال دفتر نهضتها در سپاه، زاویهاى در زندگى سیاسى مهدى هاشمى پدید آمد که بسترى مناسب براى ضد انقلاب و مطرودین نظام گشت که مىرفت با مشروعیت یافتن این افراد و اشخاص معلومالحال از سوى حامیان مهدى هاشمى، جبهه جدیدى علیه نظام شکل گیرد، جبههاى که تهدیدى جدى براى نظام مقدس جمهورى اسلامى به شمار مىرفت. در حقیقت مىتوان در مقطعى از زمان شخص مهدى هاشمى و طیف دوستان او و نیز پایگاه آنان را مرکز بازیافت نیروهاى مسئلهدار فکرى و اخلاقى برشمرد. به گونهاى که هر فرد با هر مشرب و نگرش خاص ابتذالى و التقاطى به مفاهیم اخلاقى و فکرى و با هر پیشینه سوئى در کمترین زمان ممکن نه تنها مورد تأیید این جریان قرار مىگرفت بلکه با جذب او به حوزه، تشکلهاى گوناگون، زمینه بدست گرفتن جایگاه حقوقى نیز فراهم مىشد مهدى هاشمى در این خصوص مىگوید:
«... انحراف بعدى که هر کس خودش را به این جریان یعنى همان آفاتى که ما براى آن تشکیلات مىگفتم اینجا هم بوجود آمد یعنى فردى خودش را به این جریان ما نزدیک مىکرد؛ حالا به دلایلى که داشت ممکن است اصلاً مخلص هم نبود براى اسلام؛ حالت سیاسى، حالت اجتماعى ما آن را تأیید مىکردیم. جذبش مىکردیم و یک سرى افراد ناراضى و معتقد و اینکه نق مىزنند به نظام از نظر اقتصادى، اینها جذب ماها مىشدند همه، افراد اخراجى ارگانها، نیروهاى تندرو و افراطى مسئلهدار مىآمدند زیر پوشش کار ماها، حزبالله که این هم آفتى بود که ما در مقام تئورى و نظرى براى افراد مىگفتیم، در عمل خودمان درگیر شدیم. بعد هم حالت قدرتطلبى عمومى بر نیروها سرایت کرد و بعد خب از پرتو این قدرت سوءاستفاده کردن، تضعیف کردن، تهدید کردن، افشا کردن و ستیز کردن با مخالفین اینها مجموعه عوارض منفى یا انحرافى بوده که از تشویق عملى غلط یک برداشت بود از حزبالله و حزبالشیطان بوده و مسایل تشکل.»
دکان چند نبشه
نیاز جریان مهدى هاشمى به نیرو و انگیزه کادر سازى از هر قشر و صنفى، موجب شد که این جریان به دکان چند نبشهاى مبدل گردد که تفکرها و تلقىهاى مطرود از سوى نظام و سرخوردگان سیاسى و اخلاقى به راحتى در سایه سار آن آرام گیرند و مقاصد شوم خود را در رنگ و لعابى دیگر دنبال کنند از این رو به جرأت مىتوان گفت جریان مهدى هاشمى و طیف دوستان او تنها جریانى در متن انقلاب است که افراد وابسته به همه گروههاى مختلف سیاسى و اندیشههاى منحط و نیز رگههاى التقاطى از مشربهاى گوناگون در آن یافت مىشود. مهدى هاشمى نیز در این خصوص مىگوید:
«آنها مىآمدند ما هم جذبشان مىکردیم این دقیقا معلول این است که ما روى اینکه حالا این جوانى که معترض بوده به مسایل اقتصادى در کشورش آیا در همه شئون مهذب است یا نه این به خاطر یک سرى مسایل روانى و خانوادگى و اجتماعى معترض است ولى در زمینه مسایل عبادى ممکن است ضعیف باشد این را دیگر ما تعقیب نمىکردیم همین که معترض بود مىآمد سراغ دوستان ما»
مهدى هاشمى در جایى دیگر به نقش مطلقگرایى در جذب و پذیرش نیروهاى معترض اشاره مىکند و مىنویسد:
«آفت مطلقگرایى در جذب این گونه نیروها موجب گشته بود که حتى اگر فردى متخلف است ولى به خاطر ترکش خوردن انگیزه جذب نسبت به وى پیدا کنم و توجهم از پیامد این انگیزه در مورد کسانى که صلاحیتشان براى کار کم بوده و یا نقاط ضعف اخلاقى و اجتماعى باعث اخراجشان از ارگانها شده تقلیل یابد.»
اعترافات مهدى هاشمى در خصوص افکار و اندیشهها و نیز تخلفات طیف دوستان و همفکرانش در اصفهان، بیانگر اصل بودن مطلقگرایى و نگرش خطى این جناح در جذب نیروست. وى راجع به یکى از دوستان خود از این جناح مىگوید:
«در برخورد و معاشرت با نیروها از یک شرح صدر افراطى برخوردار بود و بدین سبب چه بسا افراد ناصالحى نیز از وجود او استفاده مىکردند. او از نظر اخلاقى فردى معتدل و میانه روست. از نظر سیاسى عملاً دنبالهرو افکار و اندیشههاى من بوده است. تماس و ارتباط وى تا این اواخر به صورت نامنظم استمرار داشت یا تلفنا و یا حضورا در قم، اصفهان و قهدریجان به دیدار ما مىآمد.»
ضربهاى که مهدى هاشمى و طیف همفکر او مىرفت بر پیکره نظام حوزه با مشروعیت بخشیدن به برخى از نیروهاى التقاطى و غیر مهذب وارد کند، شاید در طول تاریخ حوزههاى تشیع بىسابقه بوده است.
شرح صدر تاکتیکى
نگرش تاکتیکى به مفاهیم دینى و اخلاقى و به خدمت گرفتن این مفاهیم در راستاى عوام فریبى و جذب نیرو از گروههاى اسلامى و انقلابى دیگر شاخصههاى بارز این جریان فکرى است که بىشک ریشه در امتزاج مبانى فرهنگ اسلامى با مبانى غربى و تلاش براى عملى ساختن مؤلفههاى غیر دینى و سیاسى در قالب دین دارد. مهدى هاشمى که در نهان با تیغ برخورد و نگرشى خطى دوستان را از مخالفان جدا مىساخت، با نگرش تاکتیکى به برخى مفاهیم اخلاقى و دینى چون سعه صدر و به خدمت گرفتن آن تا حدودى برخود محوریها و استبداد به رأیهاى خویش سرپوش نهاد و نه تنها خصلت رذیله برخورد خطى را از ذهن و اندیشه همفکران و همراهان خود مىزدود، بلکه در برخوردهاى عمومى خود را فردى انتقادپذیر و صبور جلوه مىداد.
وى در خصوص این نگرش اذعان مىدارد :
«... حالت تاکتیکى و جنبى براى شرح صدر قایل بودم. یعنى مىگفتم آن جایگاههاى اصلى و اساسى در یک انسان همان ضوابط و پارامترهایى است که بر اساسش یا دوست انتخاب بکند یا یک مقولهاى انتخاب مىکند و یک خط مشى را تعیین مىکند. آنجا باید انسان پایبند باشد به اصول خودش و یک ذره هم کوتاه نیاید ولى خوب به طور تاکتیکى و جنبى مىگفتم اسلام مثلاً شرح صدر را تعیین کرده براى اینکه مجالس براى رشد اندیشهها هم باشد. به طور کلى این بود که در نطقهاى علمى هم حالا ممکن است در سخنرانى من به طور بارز یک نکتهاى به چشم نخورد، اما معتقد بودم به اینکه به هر صورت به صورت جنبى و تاکتیکى هم که باشد شرح صدر را مثلاً اعمال بکنیم در برخوردهاى عمومى...»
موضعگیریها و عملکرد افراد و اشخاصى که مهدى هاشمى در اعترافات خویش از آنها به عنوان همفکران، همراهان و شاگردان خود نام برده است بخوبى نگرش تاکتیکى این افراد به مفاهیم اخلاقى و دینى و به خدمت گرفتن این مفاهیم به عنوان ابزارى در نیل به قدرت را آشکار مىسازد.
به خدمت گرفتن ابزارها و شیوههاى غیراخلاقى و عوامفریبانه و نگرشهاى تاکتیکى به مفاهیم دینى و بهرهگیرى از آنان در کنشها و واکنشهاى سیاسى، اجتماعى گرچه توانست در مقطعى خاص فضا را چنان مهآلود سازد که تشخیص اسلام ناب با شبه اسلام ناب را براى نسل جوان آرمانگرا مشکل سازد، اما با گذشت زمان و بروز فکرى این جریان که ـ در جلد نخست بدان اشاره شد ـ این طیف را به مرز عدم دستیابى به کنه اسلام و عدم اعتدال و توازن در بینشها سوق داد و به نقطه آشفتگى فکرى کشاند و همچنین بروز زمینههاى غیراخلاقى این طیف در جامعه، پرده از تزویر عملکردها و شعارهاى دروغین و عوامفریب این جریان برداشته شد و ماهیت اصلى این جریان براى عامه مردم آشکار شد.
مهدى هاشمى در خصوص بریدن مردم از او و طیف او به خاطر عملکردهاى متناقض با شعارها و بروز خصلتهاى غیراخلاقى در جامعه و در صحنههاى سیاسى مىگوید:
من خودم شخصا مىگویم در بین یک جمعیتى یک مقدار نفوذ و قدرت داشتم غیر از یک سرى برو بچههایى که جذب این تفکر ما بودند و مىپذیرفتند این مسایل را. یک سرى نیروهاى مردمى آزاد که بلا شرطند. من حس مىکردم که دیگر حرفم اثر ندارد البته آن زمان این اثر را کمتر حس مىکردم حالا که مثلاً عکسالعملهاى آنها را با مسایل اجتماعى بررسى مىکنم که فرض کن یکى از علل و عواملش این بود که آن حالت معنویتى که مردم در من نوعى به عنوان یک فرد روحانى انتظار داشتند در عمل من پیدا نبود و فرض کن موقع انتخابات دیدند که ما چنان سانسورى در انتخابات عرضه مىکردیم که فرض کن مىخواهند بروند مجلس یا در مسایل دیگر، سپاه و کذا یک حالت استبداد و خطى برخورد کردن را مردم از ما مىدیدند آن وقت اینجا آن نیروهاى خطى در داخل جامعه خوششان مىآمد. جذب هم مىشوند منتهى یک اکثریت عظیمى از خانوادهها و مردم که مسئله خطى براى آنها مطرح نیست. مسئله انقلاب، اینها هى یواش یواش فاصله مىگیرند.»
گرچه در گذر زمان، برخورد خطى، نگرش تاکتیکى به مفاهیم اخلاقى و دینى، توجیه وسیله در راستاى دستیابى به هدف و... با همه زشتیها یکى پس از دیگرى از پس پرده تزویر خود را نمایان ساخت، اما تبلیغ و ترویج این مؤلفههاى غیراخلاقى در محافل و مجالس گوناگون و در بین اقشار مختلف مردم خسارتهاى جبران ناپذیرى را بر انقلاب و حتى مکتب تشیع وارد ساخت و قربانیان بىشمارى را از خود برجاى نهاد که از این میان مىتوان به طلاب جوان و قربانیان برخورهاى خطى این گروه اشاره کرد که در رهگذر سیر مطالعات و پیگیرى مسایل سیاسى شکار شعارهاى جذاب مهدى هاشمى چون دفاع از خط امام و محرومین شدند. شعارى که در تمام سخنرانیها و نوشتارهاى وى خود را به نحوى به نمایش مىگذارد. مهدى هاشمى در تحلیلى نسبت به عواقب وخیم حرکت خود در مطلق اندیشى، تندروى، غرور، تأکید بیش از حد بر علم سیاست در بین طلاب که در راستاى حفظ موجودیت خود و خط فکرىاش صورت مىپذیرفت از بنبستى حکایت مىکند که در طلاب جوان در ماندن و رفتن از حوزه خود را به ظهور مىرساند.
«در بعضى از طلبههاى جوان احساس مىشد رشد سیاسى و گرایش به مسایل بیشتر از تعبد و معنویت است و یا اینکه پس از مدتى دچار نوسان، در ماندن و رفتن مىشدند.»
سیاسى کارى
جریان سازى، قانون گریزى، برخوردهاى جناحى و انتخاب پایگاه
براى پیشبرد اهداف خطى، گزینش افراد غیر مهذب، بایکوت، غمض عین درون گروهى و آنچه در این فصل و فصل دیگر خواهد گذشت حاصل اتخاذ شیوههایى است که از بهرهگیرى و به خدمت گرفتن این شیوهها به مرور زمان به یک مکتب سیاسى مبدل مىگردد و هر فرد و گروهى را ناخواسته و ناخودآگاه در مسیرى قرار مىدهد که با مسیر اصیل اسلام و انقلاب در تضاد کامل است.
مهدى هاشمى در نوار نهم کالبد شکافى انحراف ضمن مقایسه برخورد خطى با برخورد اخلاقى، تبدیل شدن روشهاى سیاسى کارى به یک مکتب در متن انقلاب را از سوى خود و دوستانش بدعتى در انقلاب برمىشمارد که این مکتب مىتواند در وهله نخست نسل جوان انقلاب را قربانى خود کند.
وى در این زمینه مىگوید:
«... در قبال برخورد سیاسى، برخورد اخلاقى است؛ یعنى برخورد تابع موازین و ملاکهاى شرعى و اسلامى و ارزشى که در عرض این و در کنار این برخورد سیاسى است یعنى برخورد منهاى ملاکهاى ارزشى وقتى که انسان آمد در روش برخورد، آمد این شیوه را انتخاب کرد، شیوه برخورد سیاسى را، حالا یا به طور صد در صد و آن میزانى که در این روش دارد از آن روش اصلى که روش اخلاقى و ارزشى است هى دور مىشود که در برخورد باید صداقت داشته باشد. عدالت داشته باشد. تدبیر داشته باشد. واقعبین باشد و فلان چى و چى، شیوههاى ارزشى اسلام، اسلام را و اخلاق و برخورد اسلامى را کم کم یادش مىرود. اگر صد در صد اگر کمتر بود خب این یک ضرر است که انسان از روش پذیرفته شده در اسلام دور مىشود. مسئله دوم حالت تربیتى و انعکاسى که در جامعه دارد، همین سیاسى کارى یعنى سیاسى کارى به صورت مکتب مىآید اول روش است بعد که مثلاً چند سال رویش تأکید شد و پافشارى و مورد حمایت قرار گرفت رشد مىکند و آن مبانى فکرى نفسانى که در درونش هست مىشود یک مکتب و ممکن است که جمعى و طیفى و چه بسا ملتى به این سیاسى کارى کشیده شود. مخصوصا اگر چنانچه سیاسى کارى از افراد مؤمن سربزند؛ چون روحانى هست و روحانى در خودش یک حالت اسوهاى براى یک جمعى حتى ده، بیست، صد هزار و وقتى که مردم بخواهند روش روحانى را قبول کنند و به روش او یک روش سیاسى کارى محض است. مخصوصا نسل جوان که عطش فراوان دارد براى سیاسى کارى به عنوان کارش، اینها کشانده مىشوند به یک مکتب فاسد، منهدم کننده، یک نسلى را یک بخش را بکند، این هم یک انحراف سوم، این است که کلاً یک بدعتى است براى انقلاب. سیاسى کارى اینکه در انقلابهاى معاصر سیاسى کارى یک اصل تلقى مىشود خب، انقلابهاى ارزشى نبوده، صد در صد تابع ملاکهاى الهى و آسمانى که نبوده، که انقلاب هر چند که اسلامى بود به نام اسلام بوده مبانیش را از اسلام و دین نگرفته و در آنها سیاست کارى نه تنها بد نبوده بلکه یک وسیله سیاسى هم بود.»
لغزشهاى اخلاقى
با جرأت مىتوان گفت که روند در پیش گرفته از سوى جریان مهدى هاشمى در مسایل غیراخلاقى چون : جعل اسناد، ایجاد رعب و وحشت، ترور و حتى فساد اخلاقى همان روندى بود که گروههاى الحادى و التقاطى و معارض با انقلاب اسلامى در پیش گرفته بودند. به گونهاى که اسناد و اعترافات، گویاى این واقعیت است که این جریان همان روشها، شیوهها و اغماضهایى را در نیل به اهداف خود تجویز مىکرد که آن گروهکها مجاز برمىشمردند؛ با این تفاوت که به دلیل حرکت مزورانه این جریان و قرار داشتن آن در متن انقلاب و انقلابیون مسلمان، مسایل ضد اخلاقى این جریان تاکنون براى عامه مردم و حتى آگاهان مسایل سیاسى در پس پرده مانده است.
مهدى هاشمى در ضمن اعتراف به تخلفات خود و دوستانش در خصوص جرایمى چون قتل، آدم ربایى، ارتباط با ساواک، تهیه و تنظیم اعلامیه علیه شخصیتهاى حقیقى و حقوقى، به سوءاستفاده نیروهایى اشاره مىکند که بنابر همان معیارهاى خاص خود آنان را به سوى خود و جریان وابسته به خود جذب نموده بود. وى در این خصوص مىگوید:
«گروهها در پرتو این بینشها و این بىانضباطیهاى ما داشتند زیاد بوده است و یا مثلاً استفاده از بعضى از این ابزارها در کارهاى داخلى مثل جعلیّات، تسهیل روادید و کمک کردن به یک سرى نیروهایى که آنها هیچ ربطى به نهضتها نداشتند.»
رعایت نکردن موازین شرعى
رعایت نکردن حجاب اسلامى و موازین شرعى در خارج از کشور از سوى برخى از زنان وابستگان فکرى مهدى هاشمى و نیز اختلاط مردان با زنان نامحرم در خارج از کشور یکى دیگر از جلوههاى ضد اخلاقى این گروه بشمار مىرود.
حسنعلى مصطفایى در اعترافاتش بدین نکته اشاره مىکند و مىنویسد :
«در این مدتى که در پادگان سوریه بودیم یادم هست که این.... و.... معلم ورزش خواهران بودند. چون هردوشان زن همراهشان بود.... در آن شرایط این....و....بسیار روشنفکرانه و خلاصه رفت و آمدشان و طرز آموزش زنها خوب نبود. مثلاً آنها را دور پادگان در یک ستون به حال دو مىبردند و خلاصه پدر ما در مىآمد سعى مىکردیم این قبیل مسایل در یک موقعى باشد که برادران بیشتر در خوابگاهها هستند و از جمله در رفت و آمد و شهر و بازار سوریه اینها به همراه زنهاى خود با وضعى روشنفکرانه رفت و آمد مىکردند...مثلاً در بازار سوریه با مانتو و گاهى با همان به اصطلاح [لباس] نظامى البته با یک اورکت مخصوص که داده بودند و با یک چفیه رنگارنگ عربى و با حالتهاى خاصى در بازار سوریه از این دکان به آن دکان به همراه زنهاى خودشان رفت و آمد مىکنند.»
وى در جایى دیگر از اعترافات خود در خصوص یکى از روحانیون همفکر مهدى هاشمى مىگوید:
«... سال 60 بود ظاهرا که من ایشان را در فرودگاه ترکیه به همراه زنش دیدم با یک وضع نامناسب. یعنى همسرش با یک روسرى زورکى و یک مانتو و جوراب و خلاصه تیپ اسلامى حسابى نبود.»
روشن بودن فلسفه وجودى واحد نهضتها، در چارت تشکیلاتى باند مهدى هاشمى مشخص بودن وظایف و اهداف آن و نیز تمرکز هستههاى نهضتهاى اسلامى در کشورهاى اسلامى، سؤالى را در خصوص مسافرتهاى مکرر برخى نیروهاى مهدى هاشمى به کشورهاى اسکاندیناوى، سوئد، نروژ و... در اذهان دیگر نیروهاى واحد نهضتها ایجاد کرده بود که همواره دیگر افراد واحد نهضتها در پى پاسخ قانع کنندهاى بر آن بودند.
شنتیا رضایى در خصوص مسافرتهاى....و.... مىگوید:
هر دو در مناطق اروپایى فعالیت گستردهاى داشتند. در صورتى که اگر روى نقشه نگاه کنید، مناطق مسلمانان و کشورهایى که باید از مرکز ثقل فعالیتهاى ما در آنها باشد از جنوب اروپا گرفته تا شمال آفریقا و غرب آسیا تا جنوب شرقى آسیا، ولیکن نمىدانم شاید آنها مىخواستند که اول از غیر مسلمانان شروع کنند و مرکز اروپا را محل فعالیتهاى خود قرار داده بودند... در آلمان و فرانسه و مقدارى کشورهاى اسکاندیناوى و.... نیز تنها در کشورهاى اسکاندیناوى سوئد و نروژ و سوئیس و مقدارى در آلمان و فرانسه و با توجه به صحبتهاى... و... در اروپا نیز آنها دچار انحرافاتى نیز شده بودند که باعث اعتراض چندین نفر از افراد خود آنها شده بود که آنها را طرد کرده بودند از جمله مثل.... به هر حال چون هدف و حرکت آنها حتى به صورت ظاهرى نیز مشخص نبود که در چه جهتى است لذا مورد سوءظن قرار گرفتند و من فکر مىکردم شاید این مسئله به جاهاى باریک کشیده شود.
او در سوئیس و مبادله و معادله با شرکتهاى دیگر و ارتباط داشتن با تروریستهاى اقتصادى و فراریان ایرانى مىنویسد:
«... وى یک شرکت تجارتى در سوئیس دارد و در مورد اینکه در مورد پناهندگى یکى از افراد سابق نهضت که عضو سپاه بوده و به خاطر حیف و میل و دیگر کلاهبردارى [که با] مقادیرى ارز و پول به خارج رفته است [مىگوید] که فعلاً در شرکت... فعالیت مىنماید و... در صدد است که مشکلات وى را حل نماید به ایران بیاورد وى در رابطه با مسایل اخلاقى.... اعلام مىدارد در سفرى که با هم به سوئیس رفته بودیم وى با منشى شرکت که یک زن یونانى بود دست مىدهد.»
وضعیت غیراخلاقى یکى دیگر از نیروهاى این طیف که فعالیتهاى او اغلب معطوف به مسایل خارج از کشور و خریدهاى این واحد بوده است از نگاه مهدى هاشمى چنین است :
«... او فردى است ضعیفالنفس در مسایل دفتر امام با حاج آقا درگیرى پدرش با احمد آقا او نیز فاصله گرفته از احمد آقا. اوبه گردش و تفریح در خارج از کشور خیلى علاقه دارد و تحت پوشش خرید و... خواستههایش را تأمین مىسازد. در چند بارى که با من تماس گرفت سعى داشت ارادت خود را به من به اثبات برساند ولى من با احتیاط با او برخورد مىنمودم البته در حمایت از مواضع ما تلاشهایى نیز انجام مىداد و معتقد بود در این مبارزه خطى ما پیروز خواهیم بود لذا قصد داشت حقالقدمى نزد ما داشته باشد در عین حال به نظر من چون با جاهاى حساس در داخل کشور ارتباط دارد و از آن طرف جوان نپخته و احیانا خوشگذرانى است ضرورى خواهد بود رفت و آمدهاى خارجىاش تحت نظر گرفته شود».
تجارتهاى خارجى و حیف و میل بیتالمال
مهدى هاشمى در خصوص برخى از نیروهاى وابسته به واحد نهضتها که در مسافرتهاى برون مرزى به سمت و سوى تجارت در خارج از کشور کشیده شده، عملاً کارهاى شخصى خود را رنگ و صبغه انقلابى مىدادند و مزورانه مبادلات را در راستاى انقلاب بینالملل و نهضت جهانى جهت داده بودند و نیز در خصوص حسابهاى بانکى برخى دیگر از نیروهاى واحد نهضتها در خارج از کشور اعترافاتى دارد که بیانگر سوءاستفاده شخصى این نیروها از بیتالمال مسلمین و سوءاستفاده از پستهاى کاذب این طیف است.
«... از وجوه دیگر حیف و میل بیتالمال در خرج سفرها و مأموریتها صورت مىپذیرد.
افراد به بهانههاى مختلف به خارج سفرهایى مىکنند که هم روى صلاحیت افرادش بحث وجود دارد و هم روى نفس عمل سفر کردنش [به عنوان مثال] :
... آن وقت که ما مشغول رسیدگى به امور برادران ترک بودیم اتفاقى متوجه شدیم یک فردى به نام... که عضو سپاه هم نبود براى شناخت انقلاب ترکیه و تماس با انقلابیون آن کشور به ترکیه سفر نموده است.
این فرد که براى شناسایى انقلاب ترکیه رفته بود سر از اروپا در مىآورد و من یقینا نمىدانم که چقدر از بودجه بیتالمال صرف گردش این فرد شده است.
این فرد یک بچه حاجى بازارى با روحیات رفاهطلبى و اشراف زدگى که مدتى در انگلیس تحصیل مىکرده است و قبل از آنکه صلاحیتش از نظر سپاه تعیین شود با بودجه بیتالمال براى برقرار کردن ارتباط با انقلابیون ترک به اروپا مىرود و بعد از اینکه برگشت یک گزارش چند صفحهاى نوشت و بعد هم دیگر در سپاه پیدایش نشد.
گزارشى را هم که تهیه کرده بود بیشتر مونتاژ از آرشیو روزنامهها و مجلات بود تا کار تحقیقى.»
جعلیات
بهرهگیرى گسترده از جعلیات در خصوص خروج از کشور و فرار از پرداخت پول به نظام جمهورى اسلامى یکى دیگر از تخلفات غیراخلاقى و غیرقانونى این طیف است. مهدى هاشمى در خصوص سوءاستفاده یکى از نیروهاى وابسته به او در بهرهگیرى از این شیوه غیرقانونى مىگوید:
«سفرى که به اروپا مىخواست برود از جعلیات آقاى حسنى استفاده کرد که من بعد فهمیدم و دعوایشان هم کردم. یک پولى معمولاً هر کس مىخواهد برود خارج باید بدهد به بانک مرکزى (دو هزار تومان) و یک فیش بگیرد که خب این پول حق دولت است. این پول را اینها ندادند و در مقابلش آن فیشى که باید بگیرند این فیش را جعل کردند که این را بعدا برادر آقاى حسنى اکبر، اون اکبر توى این سه تا متدینتر از همهشان هست یک روز آمد به من گفت که این دستگاه آقاى حسنى و اینها از نظر شرعى به نظر شما درست است؟... اینها آمدند فیش بانکى را که دو نفر مىشد چهار هزار تومان علىالظاهر که اینها ندادند به بانک و جعل کردند و رفتند.»
مهدى هاشمى در اعترافش به نقش خود در تجویز مباح شمردن این امور براى نیروهاى خود و نیز میدان دادن به نیروهاى وابسته به این جریان در استفاده از جعلیات در سفرهاى خارجى مىنویسد :
«... به آقاى حسنى مراجعه و نسبت به تهیه برگ خاصى که در ازاى پرداخت مبلغى پول به بانک مرکزى براى هر مسافر به خارج از کشور باید تهیه شود از جعلیات استفاده مىکنند که من پس از انجام امور آن اطلاع یافتم. یا مثلاً آقاى قاسمى در رابطه با مسایل تجارت خارجى با افرادى از خارجىها روابطى داشت که به ایران مسافرت مىکردند. از قرارى که برادر حسنى حکایت نموده در یکى دو مورد از وسایل جعلى به نفع آنان استفاده کرده که البته در این مورد من مقصرم زیرا قاسمى از من خواهش کرد به آقاى حسنى بگویم برخى مشکلات رفت و آمد این افراد را برطرف سازد و من به برادر حسنى گفتم بلااشکال است (اللهم اغفرلنا) از همه مهمتر تداخلى بود که ما با.... داشتیم، در این رابطه که اگر بخواهیم با معیارهاى شرعى محاسبه کنیم شکستن قانون نظام جمهورى اسلامى مورد تأیید ولى فقیه نام دیگرى نمىتواند داشته باشد.»
تخلفات نیروهاى مهدى هاشمى در یکى از پادگانهاى نظامى کمتر از تخلفات سایر نیروهاى او در تهران و خارج از کشور نیست وى در اعترافاتش در باره مسئول تدارکات این پادگان که از نیروهاى زیر مجموعه تشکلهاى وابسته به او به شمار مىرود مىنویسد :
«آخرین بارى که او را گذرا دیدم در سال 64 روز جمعهاى من از نماز جمعه بازگشتم در قهدریجان او با رضا مرادى کار داشت با او مختصر سلام و علیکى کردیم ولى بحث تفصیلى با او نکردم او از نظر تعهد مذهبى ضعیف است. روحیه کار صنعتى در حد علاقه و ابتکار دارد. از قرارى که بچههاى پادگان مىگفتند نسبت به اموال بیتالمال و حفظ آن بىتعهد است. حتى گفته مىشد که چند مرتبه مقدار کمى مواد را از پادگان خارج ساخته بود که مورد اعتراض نگهبانان پادگان قرار گرفته بود. روابط سیاسى او با جناح آقا امیرى است. در نگهدارى اسلحه و مهمات و مواد، خبر صریحى ندارم ولى با توجه به بىتعهدى او در زمینه مسایل بیتالمال بعید نیست مواد نظامى را در خانه یا جاى دیگر نگهدارى کند.»
یکى از افراد تیم ترور این جناح در خصوص تخلفات خود در اعترافاتش به مطالبى اشاره مىکند که بیانگر وضعیت اسفبار اخلاقى
این جناح است :
«س : در جریان منزل... به طور دقیق بگویید که چه چیزهایى را از منزل خارج کردید؟
مقدارى طلا و مروارید بود که به... دادم که بفروشد که همه در جریان بودند که بنا شد پولش را به... بدهیم و یک ساعت بود که من برداشتم براى خودم و یک جا دستمال کاغذى فلزى بود که رنگ طلایى داشت با جا استکانى فلزى چند عدد بود که... برد خانه خودش و مبلغ 000،70 تومان بود که من در خانه برداشتم و کسى متوجه نشد از بچهها و گذاشتم توى جیبم که بعد، خرج ساختن خانه کردم.»
گذشته از سرقت از منازل مخالفان که به انگیزههاى واهى مورد بازرسى قرار مىگرفت، تصرف اموال منازل مصادرهاى به نفع خود از دیگر تخلفات آنان به شمار مىرود. پرسش و پاسخ مأمورین انتظامى و امنیتى از یکى از نیروهاى این جناح بیانگر تخلفات غیراخلاقى و غیرقانونى آنان است :
«س : چه وسایلى در خانه وجود داشت که شما رفتید در خانه؟
مقدار یک کارتن ظروف چینى بود. دو عدد صندلى، یک تخت کوچک فلزى چند چراغ خواب، 4 عدد 5 ـ 6 عدد پرده مخملى و چند پرده تور بود که وقتى وارد شدیم.... هم بود این وسایل را جمع کردیم که من اینها را براى خودم برداشتم... هم گفت : سهم ما را هم بگذارید که چون دیگر حرفى نزد و مطالبه نکرد من همهاش را برداشتم.»
یکى دیگر از افراد این گروه در اعترافى مىگوید :
«س : بقیه موارد را شرح دهید :
دیگر ما با اینها موردى نداشتیم. مورد دیگرى بود که.... که در دادسراى انقلاب نویسندگى مىنمود یک روز پیشنهاد داد که به منزل.... صاحب هتل... فعلى رفته و مقدارى پول که وى در منزل دارد را بگیریم و..... البته مقدارى از آن را براى خرجى خودمان برمىداریم و بقیهاش را به حساب بریزیم و مىگفت باید این سرمایهدارها را باهاشان همین طورى عمل کرد؛ لذا من و...و...و... فرداى آن روز رفتیم در خانه... البته همه ما مسلح بودیم خودش در منزل بود. با مادرش کلید گاو صندوق وى را گرفته مبلغ کمى در آن یافت شد و چون پول حسابى بدست نیاورده بودیم مقدارى طلا بود که گفتیم مىفروشیم و پولش را به.... مىدهیم لذا من طلاها را برداشته و به فردى... دادم که بفروشد در بازار و پولش را به... بدهم ولى او طلاها را به کمیته برده بود و قرار بود که کمیته فرداى آن روز مرا دستگیر کند که ما در رابطه با.... دستگیر شدیم ولى در کمیته روى پرونده من طلاها موجود بود و در این رابطه از من بازجویى به عمل آوردند.
یکى دیگر از متهمین وابسته به این جناح در خصوص تخلفات خود در پاسخ به این سؤال که : تاکنون به منزل چه افرادى غیرقانونى وارد شدهاید؟ مىگوید:
«یک بار با حکم... به منزل شخصى رفتیم ولى حکم را من ندیدم و جریان آن از این قرار بود که یک روز... و.... به من گفتند که این شخص سرمایهدار در این وضع محاصره اقتصادى مىخواهد مبلغ زیادى نمىدانم چقدر از کشور خارج کند و حاکم شرع حکم داده است که برویم در خانهاش و پول را بیاوریم. قبول کردم و یک روز حدود ساعت 7 ـ 8 بعد از ظهر اوایل تاریکى به اتفاق آقاى... و... و... به یکى از خانههاى واقع در خیابان آبشار و اسم کوچهاش را نمىدانم رفتیم و درب خانه را زدند. کلفت خانه در را باز کرد وارد خانه شدیم من آخر از همه به خانه رفتم چند نفر در خانه بودند که آقاى.... همه را به داخل یک اتاق برد و همه خانه را گشتیم و چیزى که پیدا کردیم مبلغ جزئى پول در حدود چند هزار تومان و مقدارى زیورآلات که دقیقا نمىدانم چه بود یافتیم که کلفت خانه که خیلى از دست صاحبخانه [و] از کمى حقوق و اذیت و آزار او [ناراضى بود]، گفت مقدارى پول را به او دادیم و حدود دو سه هزار تومان مانده بود که آقاى... گفت اینها هم باشد براى مخارج کاریمان و بین ما تقسیم شد.»
تهدید و ارعاب
سوءاستفاده از جایگاه قانونى، اخاذى و مصادره اموال با بوجود آوردن جو ارعاب و وحشت از دیگر تخلفات این جناح است که در صورت موفق نشدن این راهکار غیراخلاقى و انسانى راهى را در پیش مىگرفتند که نام دیگرى جز قتل عمد نمىتوان بر آن نهاد.
یکى از نیروهاى اغفال شده توسط این جناح در اعترافات خود در خصوص انگیزه به قتل رساندن یکى از سرمایهداران اصفهان توسط این جناح مىنویسد:
«از نظر حکم دادگاه اطلاع ندارم ولى همین که... از طرف... بود اقدام و همکارى مىکردیم، یک روز....،....،....و....آمدند درب منزل ما که مىخواهیم برویم فردى را به نام... دستگیر کنیم من سؤال کردم براى چه؟ .... گفت : سرمایهدار است زمین زیاد دارد.......در راه که مىرفتیم گفت مىخواهیم ترورش کنیم.»
یکى دیگر از نیروهاى اغفال شده و از اعضاى تیم ترور این جناح در اعترافات خود از تمسک جستن به شیوههاى غیراخلاقى و غیراسلامى در تهدید یکى دیگر از سرمایهداران اشاره مىکند و مىنویسد:
«... یک بار من فردى را به نام... که آدم خیلى خیلى بد و نزول خورى است به.... پیشنهاد دادم که او در زینبیه خیلى زمین دارد و.... خندید و گفت خودم مىدانم و در فکرش هستم پس از چند روزى... گفت برویم سراغش البته شب قبل هماهنگ کرده بودیم چون.... مرا مىشناخت من نرفتم ولیکن... با... هم بودند آنها به خیابان زینبیه رفتند و در آنجا..... را سوار ماشین کرده و به منزل.... رفتیم و در آنجا...،...،...و من بودیم که... همه کاره بود و صحبت مىکرد... موارد نزولخورى.... را به رخش مىکشید و او را تهدید مىکرد.... تعداد دو یا سه فقره چک توسط... چک به مبلغ هر یک سیصد هزار تومان که متعلق به.... بود از او گرفت و به من هم نشان داد.»
انگیزههاى مالى در وقوع قتلها
در محاکمه متهمین قتل مرحوم شمسآبادى، با توجه به صورتجلسه مورخ 9/3/1355 از صفحه 830 پرونده بررسى متهمین، مسئله مادى به عنوان یکى از انگیزههاى قتل مرحوم صفرزاده از این گونه خود را نشان مىدهد:
یکى از متهمین در قبال سؤال بازپرس دایر بر اینکه انگیزه و علت قتل شیخ قنبر على چه بوده پاسخ داده است :
«شیخ قنبر را محمود ایمانیان بیست هزار تومان به من داد و گفت این کار را بکن، یعنى یک ماه جلوتر بیست هزار تومان را به من داد و گفت وسیله و ماشین مىخواهى تهیه کن و با آن کار کن من فکر کردم چون دیده وضعم خوب نیست این پول را به من داده است ولى بعد از یک ماه به قهدریجان آمد و گفت مىخواهم شیخ قنبرعلى را نابود کنیم و هر جور مىدانید او را بکشید و من به عباسعلى رحیمى گفتم که ایمانیان بیست هزار تومان به من داده این کار را بکنیم یک بار هم احمد شفیعزاده یک کیلو عسل براى من آورد و گفت ایمانیان بمن داده ایمانیان مىگفت شیخ قنبر على خیانتکار است و مخالف کتاب شهید جاوید، ضمنا در همین تحقیقات به شرکت در قتل رمضان مهدیزاده اقرار و اظهار داشته با قمهاى که از اصغر پسر قاسمعلى گرفته بودم ضرباتى به رمضان مهدیزاده زدم همچنین تعداد اسکناسهایى که ایمانیان به او داده که عبارت از شانزده قطعه هزار تومانى و هشت قطعه پانصد تومانى بوده بیان کرده.»
در ادامه به تصویر کشیدن نگاه ویژه این طیف به جایگاه و نقش پول در برخى از قتلهاى قبل و بعد از انقلاب و استفاده از این اهرم از سوى مهدى هاشمى و همفکرانش در راستاى قتل، به طرح موضوعى در بیستمین جلسه رسیدگى به پرونده این طیف در قبل از انقلاب بر مىخوریم که در جایگاه خود قابل تأمل است.
در این جلسه و به شهادت شاهدى در خصوص قراردادى که بین احمد طاهرنسب و احمد شفیعزاده منعقد گشته و توسط مهدى هاشمى نگاشته شده چنین آمده است :
«... او از ترس همه راستها را نگفت. ولى به گفته یکى از گواهان به نام عباس جمالى، احمد شفیعزاده براى درس خواندن به اصفهان نمىآمد او به اصفهان مىآمد تا اخبار مربوط به آیتاللّه شمسآبادى را به سید مهدى و محمد حسین جعفرزاده و اسدالله شفیعزاده بدهد. او از قرارداد تنظیمى بین احمد طاهرى نسب یعنى آقاى فخر رفیعزاده که از مخالفین سرسخت سید مهدى هاشمى در قهدریجان مىباشد، سید مهدى شصت هزار تومان به او داده تا او دایى خود را بکشد و سید مهدى از مخالفت او راحت شود و قرارداد و شرکت دندانسازى بین این دو نفر صورى و قصد واقعى آنها قتل دایى احمد طاهرى نسب است و خیانت مذکور در قرارداد ناظر به موضوع سرى قرارداد است.»
اخاذى از مخالفین، قبل از انقلاب
هنگام دستگیرى مهدى هاشمى و سایر همفکران او به جرم قتل مرحوم شمسآبادى، اخاذى این گروه از مخالفان به نوعى در مطبوعات آن روز انعکاس یافت در روزنامه اطلاعات شماره 200 پانزدهم خرداد 55 آمده است :
«... هفتم خرداد در نجفآباد یک نفر که خود را منتسب به گروه هدفىها مىدانسته، با فرستادن نامه تهدیدآمیز، یکى از روحانیون این شهر را مجبور به پرداخت ده هزار تومان وجه نقد کرد! و روز بعد هنگامى که براى تحویل گرفتن وجه نقدى به معیادگاه آمده بود به وسیله مأموران شهربانى نجفآباد دستگیر شد. این شخص.... نام داشت و به...(یکى از روحانیون نجفآباد) نوشته بود : تا زمانى که دستور دین مقدس اسلام را عمل نکنید با شما همین رفتار خواهد شد و تو ناگزیرى شب یکشنبه (هشت خرداد) مبلغ یکصد هزار ریال وجه نقد بدون مراقب و محافظ به آدرسى که در نامه تعیین مىشود [بیاورى] و نیز نوشته بود اگر پلیسى را در جریان بگذارى ترا هم مانند «شمس آبادى» خواهیم کشت!»
سرقت و مواد مخدر
عملکرد و اعترافات وابستگان به این طیف در قبل و بعد از انقلاب پرده از تخلفات اخلاقى آنان برمىدارد.
اگر در اعترافات محمد حسین جعفرزاده در قبل از انقلاب به سرقت ماشین توسط عبدالله جوانمردى براى قتل قنبر على فانى برمىخوریم و یا در همین ایام، متهم ردیف 9 پرونده قتل مرحوم شمسآبادى به داشتن تریاک و نگهدارى آن اعتراف مىکند، در پس از انقلاب نیز به کشف تریاک در خانه یوسفآباد توسط مأمورین امنیتى نظام اسلامى به همراه وسایل جعلیات دیگر بر مىخوریم. این تخلفات و دهها تخلف دیگر این طیف که به نمونههایى از آن اشاره شد حکایت از عدم پایبندى این جریان به مبانى اخلاقى دارد.
نصیحت به دوستان
مهدى هاشمى در نامهاى به دوستان خود در زندان، عدم تهذیب نفس را اساس بدبختى و غوطهور شدن در دریاى ضلالت بر مىشمارد و تصویر زندگى خود را آیینه عبرت آنان و همه جوانانى مىسازد که در صددند بى تهذیب نفس قدم به صحنه سیاست و اجتماع گذارند.
«بسمه تعالى و الیه اتوب و علیه اتو کل
خطاب به همه دوستان و برادران :
اکنون که در آستانه مرگ محتوم و مقدر الهى قرار گرفتهام وظیفه خود مىدانم مواردى را به شما عزیزان به خصوص برادرانم و همه اقوام و خویشان تذکر دهم. قطعا سخنان من در نهایت یک دوره زندگى که بیان نقاط ضعف و لغزشهاى ملموس و عینى گشته و هیچ انگیزه سیاسى در بیان آن وجود ندارد به واقعیت نزدیکتر از تحلیل ما و حدس و گمانهاى این و آن است و بنابراین از زبان کسى که راهى را طى کرده و اکنون نتایج ملموس آن را شاهد است خوبست دوستان مطالبى را بیاموزند.
1ـ فعالیتهاى مثبت و انقلابى و اسلامى هر چند فراوان و گسترده باشد چنانچه به تهذیب نفس و تزکیه اخلاق مقرون نباشد پشیزى ارزش نخواهد داشت. نمونه عینى مرا هرگز فراموش نکنید من از نظر فعالیتهاى سیاسى ـ مبارزاتى عمرى را گذراندم و تصور نمىکنم کسى در میان اقران خود سراغ داشته باشم که شب و روز در پى فعالیت و تلاش از قبل از بلوغ تا 45 سالگى باشد ولى بدبختانه افراط در سیاست و سیاستگرى مرا از تهذیب نفس بازداشت و در جو غرور به فعالیتهاى چشمگیرم نه تنها از رشد و کمال نفسانى بازماندم بلکه بسیارى از اعمال و رفتارم که با انگیزه خدا شروع کرده بودم مخدوش و آلوده شد.
تلاش کنید تا قبل از تزکیه اخلاق و اطمینان از کنترل و مراقبت تمایلات نفسانى به فعالیت سیاسى ـ اجتماعى نپردازید که خفایاى نفس و زوایاى درون بشر به اندازهاى پنهان و ظریف است که اگر بدون تعلیم و تربیت و تزکیه و تهذیب وارد عمل شود همان نقطههاى بسیار ناچیز نفسانى تحت پوشش پیروزیها و موفقیتهاى اجتماعى چنان مکتوم مىماند که بزودى قابل شناخت نبوده بلکه به عکس در اثر تسویلات شیطانى، به نقاط مثبت غرورآفرین تجلى خواهد یافت و دیگر کنترل آن از دست انسان بیرون مىرود. متأسفانه غرور نفسانى مرا از عرضه کردن خویش بر اساتید اخلاق و شخصیتهاى مورد قبول بازداشت و رسوبات چنان رشد کرد که زیر پوشش همان فعالیتهاى به ظاهر اسلامى و ابرام گناهان بزرگتر و اشتباهات سنگینترى انداخت و بلغ ما بلغ.»
اکنون با یک دنیا تأسف و درد از غرورها تعصبهاى غلط و غفلتهاى گذشتهام پشیمان و نادم هستم ولى دیر شده است. از شما خواهش مىکنم تا دیر نشده به خود بپردازید بخصوص از دوستان و همفکران سابق خود در ارگانهاى مختلف و حوزه علمیه، نهضتها...
جدا مىخواهم بر روى گذشتههاى خود تجدید نظر کرده و براى خدا امواج طغیانگر نفس را زیر لواى مقدس فلان و بهمان به نظرتان یک جلوه مقدس و زیبا دارد متوقف سازید.
2 ـ مسئله دیگر مظالم است. من به همان شیوه و دلایلى که گفتم مرتکب مظالمى شدهام. من به بعضى کسانى که به دستور من به قتل رسیدند ظلم کردهام. من در حق انبوه پیروان و همفکران خویش قبل از انقلاب ظلم کردهام. من به ارگان مقدس و انقلابى سپاه پاسداران و فرماندهى آن ستم کردهام، من در حق فقیه عالیقدر حفظهاللّه و بیت ایشان ظلم کردم. من نسبت به حوزه علمیه قم و طلاب عزیزى که با یک دنیا شور و اشتیاق به من پناه مىآوردند ظلم کردم».
نصیحت به فرزند خردسال :
مهدى هاشمى در آخرین نامه به فرزند خردسالش به تاریخ 30 تیرماه 1366 او را به عبرت گرفتن از زندگى خود و کوچک نشمردن لغزشهاى اخلاقى دعوت مىکند و در فرازى از آن مىنویسد:
«... تو وظیفه دارى از سرنوشت من عبرت گرفته و لغزشهاى کوچک را ناچیز نشمرده و به اتکاى این و آن از اصلاح و تهذیب نفس غفلت نورزى.»
(اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا)
(آمین)
پی نوشت:
1. . پرونده مهدى هاشمى، ج 1، ص 123.
2. . منظور از سپاه مزبور، سپاه خودمختار و تحت امر مهدى هاشمى در منطقه قهدریجان بود که پس از دستگیرى وى منحل گردید.
3. . پرونده مهدى هاشمى، ج 3، ص 147
4. . پرونده مهدى هاشمى، ج 8، ص 115.
5. . پرونده مهدى هاشمى، ج 3، ص 78.
6. . پرونده مهدى هاشمى، ج 9، ص 35
7. پرونده مهدى هاشمى، ج 2، ص 27
8. . نامبرده از اعضاى فعال باند مزبور بوده که در مورخه 2/12/66 به اتهام همکارى در اختفاى سلاح، استفاده از گذرنامه جعلى و مهر ادارات و پخش اعلامیهها و شبنامه علیه نظام و مسئولین و... محاکمه و به 5 سال حبس محکوم گردیده است.
9. . پرونده مربوطه، ص 66
10. . محمد قاسمزاده مشهور به قاسمى مسئول تهیه و خرید اسلحه و مهمات واحد نهضتها در خارج از کشور و از مهرههاى محورى جریان مهدى هاشمى است. وى که بیشتر در کشورهاى اروپایى به رایزنى و خرید و فروش مهمات مشغول بوده، به هنگام دستگیرى مهدى هاشمى، در سویس اقامت داشت و با شنیدن خبر دستگیرى مرتبطین این جریان در همان کشور ماندگار شد.
11. . پرونده مهدى هاشمى، ج 3، صص 119 و 118
12. . پرونده مهدى هاشمى، ج 2، صص 30 و 29
13. . کالبد شکافى انحراف، نوار 2.
14. . منظور شخص آقاى منتظرى است که در آن زمان در سمت قائم مقام رهبرى بود.
15. . پرونده مهدى هاشمى، ج 9، ص 37
16. . پرونده مهدى هاشمى، ج 1، صص 47 و 48
17. پرونده احمد عربزاده حسنى ص 235 .
18. در جلد نخست و در به تصویر کشیدن مبانى فکرى این طیف بدین نکته اشاره خواهد شد که در نگرش مهدى هاشمى و همفکرانش به مفهوم انقلاب و تقسیمبندى آن به دوره جنون و قانونمندى مهدى هاشمى در تعارض با اندیشههاى جناح انشعابى این طیف و حاکمیت روح خشونت منکر فرا رسیدن به قانونمندى انقلاب بود. .
19. پرونده مهدى هاشمى، ج 7، ص 6 .
20. پرونده مهدى هاشمى، ج 9، ص 35
21. . پرونده مهدى هاشمى، ج 3، ص 44 .
22. پرونده مهدى هاشمى، ج 1، ص 72 .
23. پرونده مهدى هاشمى، ج 9، ص 35 .
24. سیاست تنش زدایى دکتر ولایتى در سطح بینالملل با رهنمودهاى امام راحل ره و آیتاللّه خامنهاى و نزدیکى ایشان با امام و یاوران صدیق امام (ره) خوشایند جریانى که در دوره جنون انقلابى خود، در سطح دنیا دست به تنش مىزدند و سیاست خارجى نظام را هر از گاهى با بحرانهاى جدى روبرو مىساختند، نبود. از این رو دکتر ولایتى از معدود کسانى است که همواره مورد بغض و کینه این جریان بوده و هست. .
25. پرونده مهدى هاشمى، ج 3، ص 147. .
26. پرونده مهدى هاشمى ج 9، صص 35 و 34 .
27. کالبد شکافى انحراف، نوار 1. .
28. پرونده مرتضى باقرى ج 1، ص 2 .
29. پرونده مربوطه، ج 1، صص 1 ـ 2. .
30. کالبد شکافى انحراف، نوار 7.
31. . پرونده مهدى هاشمى، متفرقات، ص 38
32. . نامبرده مسئول کتابخانه سیاسى وابسته به طیف مهدى هاشمى و برگزار کننده جلسات بحث و گفتگوى افراد معلومالحال با طلاب حوزه علمیه قم و از همفکران و همراهان مهدى هاشمى است که مدتى قبل درگذشت.
33. . پرونده مهدى هاشمى، ص 66.
34. . پرونده مهدى هاشمى، ج 8، ص 83.
35. . کالبد شکافى انحراف، نوار 2.
36. . پس از دستیابى جناح انشعابى به برخى مراکز قدرت و فاصله گرفتن از مهدى هاشمى، مهرههاى این جناح نیز از روح انتقام مهدى هاشمى در امان نماندند. مهدى هاشمى با اطلاع از همکارى برخى از افراد جناح انشعابى با ساواک و عدم دسترسى به اسناد مربوط به این همکاریها، خود به جعل اسناد علیه آنان دست زد.
37. . منظور سعید منتظرى است.
38. . ظاهرا مطالبى را که سید صادق روحانى علیه قائم مقام رهبرى وقت، آقاى منتظرى ایراد کرد، مهدى هاشمى آن را حمل بر مطالب علیه رهبرى مىداند. . پرونده مهدى هاشمى، ج متفرقات، ص 39
39. . کالبد شکافى انحراف، نوار 1.
40. . کالبد شکافى انحراف، نوار 2.
41. پرونده مهدى هاشمى، ج متفرقات، ص 42
42. پرونده مهدى هاشمى، ج 6، ص 141
43. پرونده مهدى هاشمى، ج متفرقات، ص 44
44. پرونده مهدى هاشمى، ج 2، ص 32
45. 3 ـ منظور آقاى منتظرى است.
46. مهدى هاشمى پس از دستگیرى نامهاى خطاب به رهبر انقلاب اسلامى حضرت آیتاللّه خامنهاى که در آن وقت در پست ریاست جمهورى بودند نگاشتند و از جوسازیها و موضعگیریهاى غیراخلاقى علیه ایشان معذرت خواهى کردند. متن کامل این نامه در مجلدات دیگر به چاپ مىرسد.
47. پرونده مهدى هاشمى، ج متفرقات، ص 46
48. پرونده مهدى هاشمى، ج 9، ص 30
49. کالبد شکافى انحراف، نوار 10.
50. پرونده مهدى هاشمى، ج 9، ص 30
51. پرونده مهدى هاشمى، ج 2، صص 26 و 25
52. پرونده مهدى هاشمى، ج 3، ص 106
53. مهدى هاشمى در بسیارى از اعترافات خود در خصوص مسایل گوناگون از جمع خود، هادى، ش و ن به ن یاد مىکند این جمع را مىتوان محور جریان انحرافى این طیف یاد کرد.
54. پرونده مهدى هاشمى، ج 9، صص 26 و 27
55. ان شاءالله در مجلدات دیگر خواهد آمد که یکى از دلایل انشعاب در این جریان و تبدیل آن به طیف مهدى هاشمى و طیف... تفاوت این دو نگرش است. مهدى هاشمى بر این باور بود که باید با هر دو جناح چپ و راست برخورد شود؛ ولى طیف دیگر تز همکارى موقت را با هر دو جناح تجویز کرد. از این رو افراد و اشخاص جناح انشعابى با نفوذ در جناح راست و جناح چپ ضمن برخوردارى و بهرهگیرى از موقعیت حقوقى و حقیقى و امکان تصاحب پستهاى بالاتر نقش خط دهى و انحراف در اصول اولیه و زمینه انشعابهاى دیگر در جناح چپ و راست را برعهده گرفتند.
56. پرونده مهدى هاشمى ج 9، صص 30 و 34
57. پرونده حسین احمدى، ج 3، ص 8.
58. پرونده مهدى هاشمى، ج 9 ص 33
59. کالبد شکافى انحراف، نوار 2.
60. کالبد شکافى انحراف، نوار 2.
61. کالبد شکافى انحراف، نوار 10.
62. پرونده مهدى هاشمى، ج 1، صص 48 و 47
63. پرونده مهدى هاشمى، ج 4، ص 50.
64. کالبد شکافى انحراف، نوار 6.
65. کالبد شکافى انحراف، نوار 10.
66. پرونده مهدى هاشمى، ج 1، صص 54 ـ 53.
67. کالبد شکافى انحراف، نوار 9.
68. کالبد شکافى انحراف، نوار 4.
69. متأسفانه برخورد روشنفکر مأبانه این جریان با مقولههاى گوناگون بر غیرت دینى این طیف خط بطلان کشیده بود. به گونهاى که این جریان به لحاظ ارتباط تنگاتنگ با گروههاى روشنفکرى غربگرا و لیبرال مسلک روى مسئله حفظ شئونات اسلامى و حجاب حساسیت چندانى نشان نمىدادند.
70. پرونده مصطفایى، ص 51
71. همان.
72. پرونده رضایى، ج 1، ص 27.
73. پرونده مهدى هاشمى، ج 2، صص 20 و 19
74. سند شماره 67.
75. پرونده مهدى هاشمى، ج 1، ص 11.
76. دو هزار تومان، با ارزش روزهاى نخست پیروزى انقلاب که معادل پول یک ماه حقوق کارمند بوده است.
77. پرونده مهدى هاشمى، ج...، ص 78.
78. پرونده مهدى هاشمى، ج 3، ص 105
79. پرونده مهدى هاشمى، ج 9، ص 155.
80. در بررسى اسناد مربوط به قتلها و ترورها تعداد ترورهایى که توسط افراد وابسته به جناح انشعابى و تیمهاى ترور آنها سازماندهى و به مرحله اجرا درآمده است بیش از طیف وابسته به مهدى هاشمى است با این تفاوت که جناح انشعابى به این ترورها رنگ قانونى بخشید و برخى را قربانى حرکت مزورانه خود ساخت.
81. پرونده بازجویى نامبرده ج 1، ص 26.
82. پرونده بازجویى نامبرده، ج 1، ص 27
83. پرونده مربوطه، صص 18 ـ 17.
84. پرونده نامبرده، ج 1، صص 48 و 49
85. پرونده مربوطه، ج 1، ص 7.
86. پرونده مربوطه، ج 1، ص 51.
87. هدفىها نامى بود که در آن زمان بر باند مهدى هاشمى اطلاق مىشد.
88. متأسفانه بسیارى از دوستان همفکران و شاگردان مهدى هاشمى از کرامت و بزرگوارى نظام در عدم برخورد با آنان و سرنوشت و بنبست مهدى هاشمى عبرت نگرفتند و نه تنها حرکت نفسانى و فکرى خود را متوقف نساختند بلکه در صدد برآمدند که برخى ایدهها و اندیشههاى مهدى هاشمى را در قالبهاى نو در جامعه عینیت بخشند شاید اگر این حرکت با اعدام مهدى هاشمى خاتمه مىیافت نظام مقدس اسلامى بر آن نمىشد تا برخى از اسناد این جریان را در راستاى روشنگرى قشر جوان به تصویر کشد.
89. پرونده مهدى هاشمى، ج 9، صص 80 و 81
90. برگرفته از کتاب «بن بست» منتشره از سوی اداره کل اطلاعات اصفهان