تاریخ و تاریخنگری در اندیشۀ امام خمینی(ره)
مقدمه :
هرچند تاریخدانی و تاریخنگاری برای تاریخسازان مرسوم نبوده است، معدود رجال بزرگی که این فضیلت را داشتهاند معمولاً کاری کارستان کردهاند. معمار بزرگ انقلاب اسلامی در زمرۀ آنان است و با آشنایی هرچند اجمالی با سیرۀ نظری ایشان، معلوم میشود که دانستههای فراوان، بینش عمیق و مطابقت دقیق در ارجاعات تاریخی ایشان موج میزند.
حضرت امامخمینی(ره) به بصیرت تاریخی رسیده بود؛ یعنی همان چیزی که سلف صالح او مدرس شهید میگفت اگر مورخ آن را به دست نیاورده باشد، جزر و مدّ تاریخ را در نخواهد یافت.
اگرچه حضرت امام(ره) مکتوب جامع و منسجمی در تاریخ بر جای نگذاشته و اصولاً نیت تاریخنگاری نداشتهاند، اندیشهها و فلسفۀ تاریخی و نیز حسن استفادهشان از تاریخ در عرصۀ سیاست، حکومت، ارشاد و تربیت ستودنی است.
مطالعۀ تاریخ و تاریخنگری صرفاً در چهارچوب یافتهها و مورخان حرفهای، هرچند کاری تخصصگرایانه است، درعینحال از سرعت پیشرفت و تعالی آن کاسته میشود. نیروهای انقلابی، سیاستمداران، نوابغ علمی، متفکران ممتاز و درواقع نخبگان تاریخساز، که محرک تحولات اجتماعی و تاریخی بودهاند، هرچند برخی از آنان مورخ حرفهای نبودهاند، از تاریخ بهرهها گرفته، به آن درسها آموخته، برخی اصول و روشهای بسیار کارساز و تحولزا را بهکار گرفته و به رشد و بلوغ عقل تاریخی کمک کردهاند. پختگیها، نوآوریها و شیوههای نیروهای انقلابی و تاریخسازان شاخص، الهامبخش و درخور توجه است که باید در درک و فهم تاریخی آنها تأمل کرد و بهرهها برد؛ درواقع، بخشهای تاریخی اندیشهها و عقلانیت آنان، مشاوران خوبی برای مورخان و فیلسوفان تاریخ بهشمار میآید. بیشک نبوغ و جامعنگری آنان در بلوغ و شکوفایی فهم تاریخی سهم بسزایی خواهد داشت.
البته سبک و شیوۀ بهرهگیری نیروهای انقلابی شاخص از تاریخ، نسبت به مورخان حرفهای متفاوت است؛ نیروهای انقلابی درصدند از تجربهها و شخصیتهای تاریخی و رویدادها برای پیشبرد اهداف انقلابی خود و آمادهسازی پیروان و مریدان خود بهره ببرند؛ البته خود آنان نیز روشهای متفاوتی با هم دارند. فردی انقلابی که دارای شخصیت چندبعدی سیاسی، عرفانی، علمی و... است، نسبت به دیگران برداشت، اسلوب و اهداف منحصر به فرد و متفاوتی در بهرهگیری از تاریخ دارد. بیشک چنین فردی به تربیت و پرورش و تعالی معنوی انسانها و مخاطبان خود نیز توجه میکند و میخواهد جامعه و انسانها را بسازد.
یکی از شخصیتهای شاخص که با استفادۀ غیرحرفهای از تاریخ، یافتههای تاریخی را کاربردی و در واقع احیا کرد، امامخمینی(ره) بود. در اینجا پرسش اساسی این خواهد بود که آیا امام خمینی صرفاً در مقام چهرهای سیاسی و مذهبی در بین جوامع شناخته شدهاند، یا اینکه به ویژگیهای خاص فرهنگی و اجتماعی و در رأس آن شیوهها و تفکرات تاریخی اشراف داشتند؟ فرض بر این است که زندگی، شخصیت و آثار امام خمینی نشاندهندۀ بینش عمیق وی در علم تاریخ و فلسفۀ حاکم بر آن است.
در این مقاله نگارنده با بضاعت اندک خود به جوانب مختلفی از سهم بینش تاریخی امام در شخصیت علمی و سیاسی ایشان اشاره کرده و به همین منظور مایههای تاریخی اندیشههای ایشان و چگونگی نگرش تاریخی (تاریخنگری)، امام(ره) بیان شده است.
امام و دانش تاریخی ایشان
الف) تاریخ ایران باستان، تاریخ انبیا و تاریخ اسلام:
امام(ره) دانش تاریخ را یک سرگرمى یا قصه و افسانه نمىدانست؛ بلکه تاریخ در اندیشۀ ایشان، عامل رشد و آگاهى و عبرت است.
در آثار مکتوب و سخنان امامخمینی(ره) هرگونه افشای حقایق و اثبات مدعا و احیاناً رد نظریهای، براساس استنادات تاریخی، ارائۀ نمونهها و بخشهای شاخص تاریخی است که کاملاً ماهرانه و با احاطه و اشراف، بیان شده و نشاندهندۀ مطالعات عمیق تاریخ ایران، اسلام، انبیا، جهان و جنبههای سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، فکری، فرهنگی و... ایشان است. ارائۀ اطلاعات دقیق و اصطلاحات و واژههای تخصصی حاکی از این وسعت دید است که به اجمال چند نمونه در ذیل آورده شده است. امام(ره) دربارۀ آرا و زمان ظهور مزدک و ترویج مزدکگرایی، فرمودهاند: «مزدک در زمان قباد پدر انوشیروان ظاهر شد و قباد را به دین خود دعوت کرد. او نیز قبول کرد و انوشیروان او را کشت ...».[1] ایشان در ادامه عقاید آنها را بیان کردهاند.
امامخمینی(ره) در ریشهیابی آرای عرب جاهلی بیان کردهاند: «در اوایل سلطنت شاپور ذوالاکتاف، عمروبن لحی، بزرگ طایفه خود در مکه شد و استیلا بر خانۀ کعبه پیدا کرد و مسافرت به شامات کرد. در شهر بلقا قومی را دید که عبادت اصنام میکنند. از آنها چگونگی حال را پرسید. آرای خود را به او گفتند. خوشش آمد و از آنها بتی طلب کرد، هُبَل را به او دادند و او این سوقات را از شام به مکه آورد و در کعبه وضع کرد و مردم را به عبادت و پرستش آن دعوت کرد تا پرستش بت در مکه شایع شد ...».[2]
امام در رد نظر نویسندهای که معتقد بود پزشکان دانشگاه جندیشاپور را یهودیها تشکیل میدهند، نوشتهاند: «استادان دانشگاه جندیشاپور همان اطبای رومی و یونانی بودند که طب عالی یونان را به دانشآموزان ایران آموختند و طب یونانی را در کشور رواج دادند ....».[3] سپس نتیجه گرفته و اشاره کردهاند: «اکنون باید دید چه کسانی طب یونانی را که برای علاج کلیۀ امراض مزاجی بهترین وسیله بود و با سهلترین راه مطابق اقتصاد، این خدمت را بهتر از طب امروز اروپا انجام میداد، از میان بردند و ریشۀ آن را برای همیشه از جهان برانداختند و چنین خیانت بزرگی بهخصوص به کشور ایران کردند».[4]
امامخمینی(ره) با مقایسۀ روش حکومت پهلویها با وحشیگریهای مغولها، به این نتیجه رسیدهاند که «مغولها تابع یک قانون بودند؛ قانونی موسوم به ’یاسانامه بزرگ‘ که از آن تخلف نمیکردند و تخلف از آن، مجازات مرگ را به دنبال داشته است؛ درحالیکه رژیم پهلوی حتی به چنین قانونی نیز پایبندی نداشت».[5] بیان چنین نکتهای، نشاندهندۀ مطالعۀ نسبتاً عمیق ایشان در زمینۀ تاریخ حکومت مغولها در ایران است. هرچند مغولها در جریان تهاجم به ایران، پس از نبرد با نیروهای خوارزمشاهیان از سال 617 .ق به بعد با غارت و ویرانی شهرهای مختلف، بر ایران تسلط یافتند، طی بیش از یک قرن حاکمیت ایلخانان در ایران، نظامات و مقرراتی نیز وضع کردند و اصلاحاتی نظیر آنچه غازانخان انجام داد، به عمل آوردند و برخی از آنان نظیر آباقا (وی به سلطانمحمد خدابنده تغییر نام داد) به آیین تشیع گرویدند؛ بنابراین مغولها هرچند از نظر فرهنگی در سطح پایین و متأثر از ایرانیان بودند، بههرحال قوانین و مقررات خاص خود را داشتند.[6]
در سخنان و نوشتههای امام(ره) نمونهها و نکتههای جالبی وجود دارد که بیانکنندۀ مطالعات وسیع ایشان در تاریخ صدر اسلام، تاریخ تشیع، تاریخ انبیا و بهویژه راجع به حضرت آدم(ع)، موسی(ع)، ابراهیم(ع)، تاریخ جهان و تاریخ ایران است. از جمله دورههاى تاریخى که امامخمینى(ره) توجه زیادی به آن داشتهاند، تاریخ اسلام و تحولات پدید آمده در آن عصر است. به نظر مىرسد که نامۀ امام به گورباچف نیز بىتأثیر از نامهنگارى پیامبر(ص) به سران دولتهاى بزرگ عصر خویش نبوده است: «خود رسولاکرم به طورىکه مکتوبشان در صحیح نجارى مضبوط است و آنطورى که تاریخ ضبط کرده است، ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراتور، یکى ایران، یکى روم، یکى مصر، یکى حبشه».[7] امام در پاسخ به سؤال خبرنگار ایتالیایى که در سال 1357.ش از ایشان پرسید که چه عواملى موجب یک رنسانس معاصر شیعى گردیده است، ضمن تأکید بر یکى از خصلتهاى ذاتى تشیع، یعنى مقاومت، به بعضى از این تحولات مهم تاریخ معاصر اشاره کردهاند: «یکى از خصلتهاى ذاتى تشیع از آغاز تاکنون مقاومت و قیام در برابر دیکتاتورى و ظلم است که در تمامى تاریخ تشیع به چشم مىخورد، هرچند که اوج این مبارزات در بعضى از مقطعهاى زمانى بوده است. در صد سال اخیر حوادثى اتفاق افتاده است که هر کدام در جنبش امروز ملّت ایران تأثیر داشته است؛ انقلاب مشروطیت، جنبش تنباکو و... قابل اهمیت فراوان است. تأسیس حوزۀ علمیۀ دینى در بیش از نیم قرن اخیر در شهر قم و تأثیر این حوزه در داخل و خارج کشور ایران و نیز تلاش روشنفکران مذهبى در داخل مراکز دانشگاهى و قیام سال 42 ــ 41 ملّت ایران به رهبرى علماى اسلامى که تا امروز ادامه دارد، همه عواملى هستند که اسلام شیعى را در سطح جهانى مطرح مىکند».[8]
امامخمینی(ره) به قضیۀ پیدایش جریان انحراف در تاریخ اسلام و به دست گرفتن قدرت توسط امویان تسلط کامل داشتند و بر آن تأسف بسیار خوردند؛ به نظر میرسد که این سخن امام که «مبادا انقلاب به دست نااهلان افتد» بر همان انحراف در تاریخ اسلام تأکید دارد.
«از اول ظهور اسلام، مسلمین حافظ دین مبین اسلام بودهاند. حتى براى حفظ دین از حق خود مىگذشتند. حضرت امیرالمؤمنین با خلفا همکارى مىکردند؛ چون ظاهراً مطابق دستور دین عمل مىنمودند و تشنجى در کار نبود تا موقعى که معاویه روى کار آمد و از طریقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدل به سلطنت نمود. در این موقع حضرت ناچار شد قیام کند؛ زیرا روى موازین شرع و عقل نمىتوانستند معاویه را یک روز بر مقام خلافت پایدار ببینند».[9]
امام به قیام امامحسین(ع) و حادثۀ عاشورا نیز به طور گسترده توجه کرده است؛ اما برخلاف توجه معمول دیگر روحانیان به این حادثه ــ که فقط ذکر مصیبت میکنند ــ امام همواره مىکوشیدند تا از این حادثه درس گرفته و آن را مبناى درک خویش از رفتار ائمه و قیام انقلابى خود قرار داده و در ضمن به برخى دیدگاههای موجود دربارۀ آن حضرت پاسخ میدادند: «سیدالشهدا به حسب روایات ما و به حسب عقاید ما از آن وقتى که از مدینه حرکت کرد مىدانست که چه دارد مىکند. مىدانست که شهید مىشود. قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب روایات ما. وقتى که آمد مکه و از مکه در آن حال بیرون رفت یک حرکت سیاسى بزرگى بود که در یک وقتى که همه مردم دارند به مکه مىروند، ایشان از مکه خارج میشود. این یک حرکت سیاسى بود. تمام حرکاتش حرکات سیاسى بوده. اسلامى ــ سیاسى و این حرکت اسلامى ــ سیاسى بود که بنىامیه را از بین برد».[10]
در جایى دیگر امام خطاب به رهبران و علمایى که به سبب سستى و کوتاهى و بهانهجویی، قیام و اصلاح اجتماعى را فراموش کرده و به وظیفۀ خویش عمل نمىکنند و همچنین در ترسیم دیدگاه خویش از هدف قیام عاشورا فرمودهاند: «امامحسین(ع) نیروى چندانى نداشت و قیام کرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود مىتوانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعى من نیست که قیام کنم. دربار اموى خیلى خوشحال مىشد که سیدالشهدا بنشیند و حرف نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند. اما او مسلمبنعقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامى تشکیل بدهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد».[11]
همچنین سیره و رفتار سایر ائمه معصومین نیز از نگاه تاریخى امام پنهان نمانده است: «همینطور ائمۀ معصومین قیام کردند ولو با عدۀ کم تا کشته شدند و اقامه فرائض نمودند و هر کدام مىدیدند قیام صلاح نیست، در خانه مىنشستند و ترویج مىکردند».[12]
ب) تاریخ معاصر:
امام (ره) در تاریخ ایران بیش از هر چیز به تاریخ معاصر، نهضتها و تاریخ سیاسی آن توجه داشته و نکات ارزندهای را ارائه کرده است از جمله این نکات میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1ــ نهضت تنباکو: نهضت تنباکو یکی از تحولاتی است که امام مکرر به آن اشاره کردهاند: «قریب صد سال پیش دیدند که یک پیرمردی در یکی از دهات عراق، وقتی که ایران در معرض فشار بود، یک سطر نوشت و همه قوای خارج و داخل نتوانستند در مقابل این یک سطر مقاومت کنند. آن مرحوم میرزای بزرگ(ره)، در سامره تنباکو را تحریم کرد؛ برای اینکه ایران را تقریباً در اسارت گرفته بودند به واسطۀ قرارداد تنباکو، و ایشان یک سطر نوشت که تنباکو حرام است حتی بستگان خود آن جائر (ناصرالدینشاه) هم و حرمسرای آن جائر هم ترتیب اثر دادند به آن فتوا و قلیانها را شکستند و در بعضی جاها تنباکوهایی که قیمت زیاد داشت در میدان آوردند و آتش زدند و شکست دادند آن قرارداد را و لغو شد قرارداد».[13] در جای دیگری امام از نظر فقهی به این حکم میرزای شیرازی نگریسته و فرمودهاند: «حکم مرحوم میرزای شیرازی در حرمت تنباکو چون حکم حکومتی بود برای فقیه دیگر هم واجبالاتباع بود و همۀ علمای بزرگ ایران جز چند نفر از این حکم متابعت کردند. حکم قضاوتی نبود که بین چند نفر سر موضوعی اختلاف شده باشد و ایشان روی تشخیص خود قضاوت کرده باشند. روی مصالح مسلمین و به عنوان ثانوی این حکم حکومتی را صادر فرمودند و تا عنوان وجود داشت این حکم نیز بود و با رفتن عنوان حکم هم برداشته شد».[14]
2ــ نهضت مشروطیت: با مطالعه و بررسی نوشتهها و آثار امامخمینی(ره) درمییابیم که به انقلاب مشروطیت ایران نیز توجه زیادی داشته و آن را بررسی کردهاند. بیتردید برای رهبر انقلابی بزرگ ضروری بود، تا حادثهای چون انقلاب مشروطیت را بهخوبی بازشناسد. زوایای مختلف انقلاب مشروطه آنچنان به روی امام گشوده است که گویی خود در آن نهضت حضوری گسترده داشته است. اما با توجه به اینکه انقلاب مشروطه در سنین کودکی امام اتفاق افتاده است، درمییابیم که ایشان با مطالعۀ عمیق و نگرشی دقیق به درک صحیحی از واقعۀ یادشده دست یافته است. از نکاتی که امام به آن توجه کرده، جایگاه علما در نهضت مشروطیت است: «در جنبش مشروطیت همین علما در رأس بودند، اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و به پیش رفت. آنقدر که آنها میخواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد».[15] امام انحراف مشروطیت را از یک سو توطئۀ بیگانگان و استبداد و از سوی دیگر کوتاهی مردم و علما میدانند. در ادامۀ همان سخنان آمده است: «لکن بعد از آنکه شد، دنبالهاش گرفته نشد. مردم بیطرف بودند، روحانیان هم رفتند هر کس سراغ کار خودش، از آن طرف عمال قدرتهای خارجی بهخصوص در آن وقت انگلستان در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور و یا به تبلیغات گویندگان و نویسندگان. آنها کوشش کردند به اینکه روحانیان را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بهدست آنهایی که به قول آنها میتوانند، بدهند. یعنی فرنگرفتهها و غربزدهها و شرقزدهها و کردند آنچه کردند. یعنی اسم مشروطه بود و واقعیت استبداد». ایشان به خطر تکرار تفرقههای مشروطه اشاره کرده و فرمودهاند: «باید ملّت ایران بیدار باشد. نگذارید خون شهدای ما هدر برود، نگذارید خون جوانان ما پایمال شود، پایمال اغراض شخصیه. اغراض شخصیه را به دور بریزید. دستهای خیانتکار گروههای مختلف درست نکند، گروههای مختلف اسباب تفرقه میشود، رشد سیاسی نیست، در صدر مشروطیت هم با ایجاد گروههای مختلف نگذاشتند که مشروطه به ثمر خودش برسد. او را برخلاف مسیر خودش راندند».[16] نگاه امام به مشروطه سرشار از عبرتآموزی و برای سرمشقگرفتن از تاریخ بوده است: «ببینید چه جمعیتهایی هستند که روحانیان را میخواهند کنار بگذارند. همانطوریکه در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند و اینها را زدند و کشتند و ترور کردند، همان نقشه است. آن وقت ترور کردند سیدعبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملّت را از آن راهی که بود برگرداندند به یک مسیر دیگر و همان نقشه الان هست».[17] امام هرچند خود یک روحانی است و مردم را به همراهی با روحانیان توصیه میکرد، با این وجود ابایی از معرفی چهرههای فاسد روحانی نداشت و آنان را به مردم معرفی میکرد: «شما میدانید که مرحوم شیخفضلالله نوری را کی محاکمه کرد. یک معمم زنجانی، یک ملای زنجانی محاکمه کرد و حکم قتل او را صادر کرد. وقتی معمم و ملا مهذب نباشد فسادش از همه کس بیشتر است».[18] «شما تاریخ انقلاب مشروطه را بخوانید و ببینید در انقلاب مشروطه چه بساطی بوده است». «اگر روحانیان، ملّت، خطبا، علما، نویسندگان و روشنفکران متعهد سستی بکنند و از قضایای صدر مشروطیت عبرت نگیرند به سر این انقلاب آن خواهد آمد که بر سر انقلاب مشروطه آمد».[19] با تأمل و تدبیر در سخنان امام درمییابیم که به سرنوشت انقلاب اسلامی ایران ــ با توجه به سرنوشت تاریخ اسلام پس از پیامبر و افتادن حکومت به دست امویان و همچنین سرنوشت انقلاب مشروطیت ایران و انحرافی که در آن پدید آمد ــ بسیار میاندیشیدند و نگران بودند و همگان را به عبرتگرفتن از تاریخ اسلام و همچنین انقلاب مشروطه دعوت میکردند.
3ــ کودتای انگلیسی رضاخان: کودتای 1299.ش و روی کار آمدن رضاخان و انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی که همزمان با زندگی نوجوانی و جوانی امام بود، نیز تجلی گستردهای در آثار ایشان دارد: «شما میدانید که در ظرف پنجاه و چند سال در ایران چه گذشت. البته همۀ شما شاهد حوادث ایران نبودید، چون اکثراً جوان هستید لیکن من از زمان کودتای رضاخان تا به امروز شاهد تمام مسائل بودهام».[20] «رضاخان آمد در اول کار با چاپلوسی، اظهار دیانت، سینهزدن، روضهخوانی به پا کردن و از این تکیه به آن تکیه در ماه محرم رفتن، مردم را اغفال کرد. پس از آنکه حکومتش مستقر شد، شروع به مخالفت با اسلام و روحانیان کرد؛ بهطوریکه برگزاری مجالس روضه امکان نداشت». امام دربارۀ مداخلۀ انگلیس در روی کار آوردن و بیرون بردن رضاخان فرمودهاند: «از اول که رضاشاه آمد اینجا، این را انگلیسیها آوردند. آن وقت امریکاییها خیلی مطرح نبودند. انگلیسیها آوردند. در رادیو دهلی که آن وقت تحت تسلط انگلیسیها بود، گفتند که رضاخان را ما آوردیم در ایران و بعد به ما خیانت کرد، بردیم آن را».[21]
4ــ قضیۀ ملیشدن نفت: نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز از حوادث درخور توجه تاریخ معاصر کشور ماست که امام نیز به آن توجه کرده است. امام در نگرش تاریخی خویش این تحول و جایگاه شخصیتهایی چون آیتالله کاشانی و دکتر مصدق را ارزیابی کرده است: «قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او برای مملکت میخواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکی از اشتباهات این بود که وقتی که قدرت دستش آمد این را (منظور شاه است) خفهاش نکرد که تمام کند قضیه را. این کاری برای او نداشت. آن وقت هیچکاری برای او نداشت ... آن وقت اینطور بود که این یک آدم قدرتمندی باشد مثل بعد که شد. آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لکن غفلت شد. دیگر اینکه مجلس را ایشان منحل کرد و یکی یکی وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتی استعفا دادند یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد و آنکه بعد از اینکه مجلس نیست، تعیین نخستوزیر با شاه است. شاه تعیین کرد نخستوزیر را. این اشتباهی بود که از دکتر واقع شد و دنبال او این مرد را دوباره برگرداندند به ایران، به قول بعضیها محمدرضا رفت و رضاشاه آمد. بعضی گفته بودند این را به دکتر، که کار شما این شد که محمدرضا شاه رفت ــ محمدرضا آن وقت یک آدم بیعرضهای بود و تحت چنگال او بود ــ او رفت و رضاشاه آمد یعنی یک نفر قلدر آمد».[22] امام همچنین دربارۀ اختلاف آیتالله کاشانی و دکتر مصدق فرمودهاند: «اولش هم وقتی که مرحوم آیتالله کاشانی دید که اینها دارند خلاف میکنند صحبت کرد. اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک بهش زدند، اسمش را آیتالله گذاشته بودند. این در آن زمان بود که اینها فخر میکنند به وجود او. آن هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زدند و به اسم آیتالله توی خیابانها میگردانند. من به این آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست، این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود، سیلی را بر اسلام میزد».[23] از نظر امام، اقدامات آیتالله کاشانی نیز، بیایراد نبوده است: «در خلال نهضت (آیتالله کاشانی) و دکتر مصدق که جنبۀ سیاسی نهضت قویتر بود، در نامهای که به کاشانی نوشتم که لازم است برای جنبۀ دینی نهضت اهمیت قائل شود. او به جای اینکه جنبۀ مذهبی را تقویت کند و بر جنبۀ سیاسی چیرگی دهد، به عکس رفتار کرد؛ به گونهایکه رئیس مجلس شورای ملّی شد و این اشتباه بود. من از او خواستم که برای دین کار کند، نه اینکه سیاستمدار شود».[24] علاوه بر آنچه که تاکنون بیان شد، تحولات و حوادث دیگری، همچون واقعۀ پانزده خرداد سال 1342.ش نیز انعکاس زیادی در اندیشۀ تاریخنگری امامخمینی(ره) داشت. امام به روزهای تاریخی نیز توجه زیادی داشتند و بر زنده ماندن یاد آنها تأکید میکردند: «باید 15 خرداد و 19 دی جاوید و زنده نگه داشته شود تا جلادی شاه از خاطرهها نرود و نسلهای آتیه جرائم شاهان سفاک را بدانند». «ملت ایران، نباید پانزده خرداد را از یاد ببرند». «پانزده خرداد را بشناسید، مقصد پانزده خرداد را بشناسید».[25]
5) حوادث خاص: علاوه بر تحولات شاخص و حوادث چشمگیر، تاریخاندیشی امام در شناخت بعضی موضوعات خاص نیز تأثیر داشت. برای نمونه دربارۀ سابقۀ دانشگاه در ایران فرمودهاند: «ما هفتاد سال است که دانشگاه داریم، از زمان امیرکبیر تا حالا ما مدرسه داشتیم، دانشگاه داریم».[26] امام به روابط بعضی از علما با پارهای از سلاطین نیز اشاره کردهاند: «خواجه نصیر که رفت در دنبال هلاکو و امثال آنها، لکن نه برای اینکه وزارت بکند، نه برای اینکه برای خودش یک چیزی درست بکند؛ او رفت آنجا برای اینکه آنها را مهار بکند و آنقدری که قدرت داشته باشد خدمت بکند به عالم اسلام».[27] ارتباط علما با سلاطین صفوی نیز از موضوعاتی است که قضاوت تاریخی امام را به خود معطوف داشته است: «مرحوم مجلسی که در دستگاه صفویه بود، صفویه را آخوند کرد نه خودش را صفویه، آنها را کشاند توی مدرسه و توی علم و توی دانش تا آنجایی که توانست».[28]
امامخمینی(ره) کلمات، اسامی و اصطلاحات تاریخی زیادی در آثار و سخنان خویش بهکار برده است که نشاندهندۀ رویکرد گستردۀ ایشان به تاریخ میباشد. برای نمونه میتوان به برخی از آنها اشاره کرد: بنیامیه، بنیعباس، ابوسفیان، معاویه، اشعث، حجاج، ابنزیاد، چنگیز، هلاکو، نادرشاه، آقامحمدخان، نهضت تنباکو، مشروطیت، شیخفضلالله، قرارداد وثوقالدوله، بهبهانی، کاشانی، مدرس، قوامالسلطنه، دکتر مصدق، متفقین، هیتلر، آتاتورک، چرچیل، استالین، لنین، رضاخان و... .
دیدگاه امام خمینی دربارۀ ثبت درس تاریخ انقلاب اسلامی
ذهن و اندیشۀ تاریخنگر و نگاه نقادانۀ امامخمینی(ره) به تاریخنگری، ایشان را نسبت به چگونگی ثبت و ارائۀ تحلیل درست از حادثۀ بزرگ قرن حاضر ــ یعنی انقلاب اسلامی ایران که او رهبری و هدایت آن را به عهده داشت ــ نگران میساخت. امام به همان اندازه که از سرنوشت خود انقلاب و مسیر آیندۀ آن نگران بود، به همان میزان نیز نسبت به کیفیت ثبت تاریخ انقلاب و ارائۀ آن به نسلهای آتی دلمشغولی داشت. امام از سهم مورخان در ترسیم حوادث آگاه بود و میدانست که در موارد بسیاری تصویر ارائه شده از یک شخصیت یا حادثه چندان با حقیقت آن سازگاری ندارد. نکتهای که خود بارها در ارائۀ تاریخ گذشته یادآوری کرده بودند: «اینکه میگویند انوشیروان عادل، این از اساطیر است، یک مرد ظالم سفاکی بوده است. منتها شاید پیش سلاطین دیگر وقتی گذاشتند، بهش گفتند عادل. اولاً کجایش انوشیروان عادل بوده است».[29] امام همچنین از سهم جریانات مختلف در تحریف تاریخ آگاه بودند؛ برهمین اساس طی نامهای در مورخه 25/10/1367 از حجتالاسلام سیدحمید روحانی تقاضا کردند تا برای ثبت دقیق تاریخ حماسهآفرین انقلاب اسلامی بینظیر مردم قهرمان ایران اقدام نماید. در بخشی از این نامه آمده است: «شما بهعنوان یک مورخ باید توجه داشته باشید که عهدهدار چه کار عظیمی شدهاید. اکثر مورخین تاریخ آنگونه که مایلند و یا بدانگونه که دستور گرفتهاند، مینویسند نه آنگونه که اتفاق افتاده است. از اول میدانند که در کتابشان بنا است به چه نتیجهای برسند و در آخر به همان نتیجه میرسند».[30]
در همین زمینه امام طی نامهای به آیتالله خامنهای که در آن زمان مسئولیت ریاست جمهوری و ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی را برعهده داشتند، خواستار تعیین گروهی برای نظارت دقیق بر آنچه در کتابهای تاریخی مدارس نوشته میشود، شدند. امامخمینی(ره) علاوه بر این دقت و تلاش برای ثبت و آموزش دقیق تاریخ گذشته و انقلاب اسلامی از جوانان نیز میخواهند، تاریخ انقلاب اسلامی را بیاموزند. ایشان برخلاف بسیاری از علمای معاصر خویش که نسبت به تاریخ معاصر و تحولات تاریخ اسلام بیتوجه بودند، رویکرد گستردهای به تاریخ داشتند. بر این اساس، دانش تاریخ در اندیشۀ امامخمینی(ره) معلوماتی منقطع از زمان حال نبود و بین دیروز و امروز در نظر ایشان جدایی یافت نمیشد. ایشان میکوشیدند با مطالعۀ گذشته نه تنها از تعاملات حوادث اطلاع یابند، بلکه با ژرفا بخشیدن به اندیشۀ خویش، راهحلهای مناسب برای مشکلات موجود را نیز بیابند. تاریخ در نظر امام انبانی از قصهها و افسانهها نبود، بلکه مصباح هدایت و کانون روشنایی، درخشش و الهام بهحساب میآمد و همچون استادی سقراطگونه میماند که میطلبید تا افلاطونهایی در مقابلش زانوی ادب بر زمین زده و از محضر پرفیضش بهره بگیرند.
امام در حوادث تاریخ معاصر ایران نقاط قوت و ضعف کارکرد رهبران و سردمداران، بایدها و نبایدها، علل شکستها و ناکامیها و... را بیان کرده است و بیشک این شناخت عمیق از تاریخ معاصر ایران و فراز و نشیبهایش از عوامل بسیار مؤثر و تعیینکننده در موفقیت ایشان در عرصههای سیاسی و رهبری انقلاب بهشمار میآید. اگر بخواهیم میزان تأثیر و ارزش و اهمیت بینش تاریخی رهبران را در فعالیتهای سیاسی آنان بیان کنیم و به چگونگی کاربردی کردن و پویایی تاریخ الگو ارائه دهیم، همین مورد کافی است؛ زیرا امام هیچکدام از نقاط ضعف رهبران سیاسی و انقلابی تاریخ معاصر ایران را نداشته است. میزان توجه امام به تاریخ معاصر و ابعاد مختلف آن به گونهاى است که مىتوان ادعا کرد بنیاد بینش سیاسى ایشان نیز به طور گسترده بر همین اندیشۀ تاریخپژوهى، استوار گردیده است.
بینش تاریخی
الف) عبرتها و درسها:
بیشک در تاریخ، بهرههای بسیاری نهفته است؛ مانند شناخت ادیان و عقاید که نزد پیشینیان اهمیت فراوان داشته است. درواقع آنان میخواستند با بیان این فواید، تاریخ را همردیف علم ادیان و ابدان بدانند. مورخان بزرگ دنیای اسلام نظیر ابوالحسن مسعودی، ابوریحان بیرونی و یعقوبی به آنچه به عقاید و ادیان مربوط بوده است، توجه خاص داشتهاند؛ اما در میان فواید تاریخ، آنچه هنوز اهمیت خود را از دست نداده، توجه به جنبۀ عملی و اخلاقی تجارب تاریخ است که آن را به علم ابدان (علم طب) تشبیه کردهاند. از آنکه به تعبیر ابوالحسن بیهقی هیچ واقعهای از خیر و شر نیست «که سانح گردد» و «نه در عهد گذشته مثل آن یا نزدیک بدان واقعه بوده باشد»؛ «پس همچنانکه اطبا از بیماریهای گذشته» دستور کار برای خویش میسازند، اهل خبر نیز از حوادث گذشته سرمشق میگیرند ... این همان فایدهای است که یونانیها از تاریخ پراگماتیک (Pragmatikos) میخواستهاند.[31]
مسلمانان و کشیشان قرون وسطی برای عبرتجویی از تاریخ اهمیت ویژهای قائل بودند. اخوانالصفا فایدۀ عمدۀ تاریخ را در بهرهای که زاهدان و عابدان و... از تأمل در آثار و احوال گذشتگان به دست میآورند، میداند.[32] یک مورخ مصری اعتقاد دارد که اگر تاریخ غیر از یادآوری این نکته که «دنیا بقایی ندارد و در آن هیچچیز چنانکه هست نمیماند»، فایدۀ دیگری نمیداشت، همین فایده برای آن کافی بود.[33] امامعلی(ع) میفرمایند: «باید از تحولات تاریخ عبرت گرفت و حیرت کرد و باید این حیرتها و عبرتها را با حوادث روز تطبیق کرد و از این اجتهاد و انطباق بر دانایی و توانایی خویش افزود».[34] همچنین میفرمایند: «فکر شما آینهای تابناک است و عبرتی که از تحولات تاریخی میگیرید، پندی گرانمایه باشد که چراغصفت، راه زندگانی را از چاره بازنماید ...».[35]
امامخمینی(ره) به عبرتانگیزی توجه بسیاری داشته و بارها بدان توصیه کرده و خود نیز عملاً آن را بهکار بستهاند و میفرمایند: «تاریخ باید سرمشق ما باشد».[36] یا اینکه: «تاریخ درس عبرتی برای ماست»[37] و «ما باید از این تاریخ عبرت بگیریم که مبادا یک وقتی در بین شما آقایان روحانیان، اشخاصی بیفتند و وسوسه کنند و خدای نخواسته آن امری که در مشروطه اتفاق افتاد، در ایران اتفاق بیافتد».[38] در جای دیگر تأکید میکنند که «از این حوادث تاریخی عبرت بگیرید. تاریخ معلم انسان است. شماها چند سال دیگر در این دنیا نیستید ...».[39]
امام به عبرتگرفتن از مسائل نظامی و انتظامی نیز توصیه کرده و میفرمایند: «ما باید عبرت بگیریم از آن پلیس زمان محمدرضا [پهلوی] و از آن ارتش محمدرضا و از آن ژاندارمری زمان او و ببینیم که مردم با آنها چه جور بودند و نتیجهاش چه شد و مردم با آنها مخالف بودند و آنها با مردم مخالف و مثل دو تا دشمن با هم برخورد میکردند ... ما باید از این مسائل تاریخی عبرت بگیریم و ما آنطور [مثل کلانتریهای زمان شاه] نباشیم تا آنطور نشویم».[40]
بنابراین «عبرتانگیزی» از تاریخ به مثابۀ کاربردیترین جنبه در نگرش تاریخی امامخمینی(ره) جایگاه ویژهای دارد که این وجه اشتراک با قرآن و مسئلهای است که بزرگان اسلام و مورخان ممتاز مسلمان با تمسک و توجه به آن به یافتههای تاریخی خود ارزش و اهمیت بخشیدهاند. خداوند در آیۀ 111 از سوره یوسف میفرمایند: «لقد کان فی قصصهم عبره لاولیالالباب» (به تحقیق در سرگذشت آنان[41] برای صاحبان خرد، عبرتی است).
قرار گرفتن واژۀ عبرت در کنار خرد، روش کار تاریخ و نیز سودرسانی آن را بیان میکند. اگر از خرد در شناخت تاریخ سود برده شود، بهکاربردن خرد در کنار تاریخ به عبرت منتهی میشود. نه تنها استفاده از خرد در مطالعۀ هر پدیده بهمنظور دستیابی به حقیقت، حاکی از تجزیه و تحلیل، تعلیل، تصفیه و سبک سنگین کردن است، بلکه انسان به حقیقتی مسلم میرسد که موجب عبرت او میگردد؛ ازهمینرو عبرت گرفتن از نشانههای تاریخ علمی و تحلیلی است.[42] در قرآن نیز به گونههای مختلف به عبرتگیری و عبرتآموزی توصیه میشود.
در هرحال عبرت و درس گرفتن از تاریخ نتیجهای است که در شیوۀ تاریخنگری قرآن و کسانی چون امامخمینی(ره) که اهداف و مقاصد اصلاحگری، انسانسازی و جامعهسازی را از تاریخ دنبال میکنند، وجود دارد. امام، انبیا را معلم و انسانها را دانشجو شمرده و به صورتهای مختلف به این تعلیم و تعلم و کاربردی کردن تاریخ تأکید کرده است.
ب) توجه به اسوهها و تبیین سیرهها:
از شیوههای رایج در تبیین و تدوین تاریخ، که جنبۀ روشآموزی، هدایتگری و تربیتی دارد، سمبل و اسوه قرار دادن چهرهها و افرادی است که شایستگی آن را دارند؛ مردان و زنانی که کارهای مهمی انجام دادند و درواقع از قهرمانان تاریخ محسوب میشدند که باعث تحول در عرصههای سیاسی ــ نظامی، اقتصادی ــ اجتماعی، فرهنگی ــ هنری، فکری و اعتقادی شده و در تعیین مسیر حرکت تاریخ سهم بسزایی داشتهاند. تأثیر شخصیتها در رفتار مردم و در تحولات تاریخی توجه برخی صاحبنظران را به خود جلب کرده است. بهطوریکه پلخانف بیان کرده است: «شخصیت با نیروی سجایای مخصوص خودش میتواند در سرنوشت اجتماع تأثیر نماید». او این تأثیر و حدود آن را توسط تشکیلات اجتماعی و مناسبات متقابل نیروهای اجتماعی بیان کرده است. پلخانف میزان نفوذ شخص را به استعداد وی و ظهور استعداد را به بروز موقعیت لازم در اجتماع بسته میداند.[43]
امامخمینی(ره) بهطور منطقی و شایسته به الگوها و سمبلهای مثبت و منفی توجه داشته است. ایشان روش و منش انبیا، اولیا و شخصیتهای شاخص پیرامون آنان را ستوده، سیرۀ آنان را تبلیغ نموده و انسانهای زمان حاضر را به تأسی از آنان توصیه کرده است. همچنین روش حکام ظلم و جور و سلاطین و قدرتمندان دارای «یال و کوپال»[44] را نقد و ارزیابی کرده و نیز اسوههای مثبت و منفی را با هم مقایسه کرده است.[45] امام همۀ سلاطین تاریخ ایران را مطرود و منفور میدانند و هیچ چهرۀ مثبت و مقبولی از آنها نشان نمیدهند؛ حتی انوشیروان را نقد میکنند و چهرهپردازی ناصحیح وی را به عدالتجویی و عدالتخواهی مردود میدانند و بارها از «رژیم دو هزار و پانصد سالۀ مستکبر و ستمگر»[46] و از «ظلم و ستم دو هزار و پانصد ساله»[47] و «2500 سال فشار و اختناق در تاریخ ایران»[48] و... سخن گفتهاند. ایشان دربارۀ سلاطین ایران بیان کردهاند: «اما ایران ما تقریباً بعد از اینکه زیر یوغ دو هزار و پانصد سال سلطنت بوده و همۀ سلاطین بیاستثنا ــ تقریباً بیاستثنا ــ مردم خونخواری بودند؛ حتی آنهایی که به عدالت معروفند. کسانی که اهل تاریخ هستند میدانند که همان انوشیروان عادل چه آدمی بوده است و چه آدم ظالمی بوده است تا رسید نوبت به زمان دیکتاتوری رضاخان و بعد از او هم بدتر از او».[49]
امام بیش از همه از دیکتاتوری رضاخان و ظلم و ستم حکام و مأموران وی و نیز مظلومیت مردم و بیست سال خفقان دورۀ حکومت وی یاد میکردند و او را مثل سایر حکام خودسر و مسلط، لایق ادارۀ جامعه و تدبیر ملّت و علم و فضیلت نمیدانست؛[50] زیرا این استبداد را با تمام وجود خود درک و لمس کرده، و در این دوره زیسته بود.
اما در تاریخ، اسوههای مقبول و درخور ستایشی همچون حضرت ابراهیم(ع)، موسی(ع)، علی(ع) و محمد(ص) و نیز در تاریخ معاصر، روحانیان ممتازی چون مرحوم مدرس و میرزای شیرازی بودهاند که امام به آنها توجه کرده بودند.
امام سیرۀ انبیا را تبلیغ کرده و روش آنان را ایستادگی در برابر طاغوت و فروتنی در مقابل ضعفا، فقرا، مستضعفان و مستمندان تبیین، و بیان کردهاند: «آنطوری که وقتی عرب وارد میشود در مسجد رسولالله، میگوید، کدام یکیتان [پیامبر (ص)] هستید. آن موقع رسولالله در مدینه تشکیل حکومت داده بود. از آن طرف در مقابل هیچ قدرتی خاضع نبود».[51] امام در تاریخ انبیا درسها و عبرتهای سیاسی، نظامی، اخلاقی و معنوی را بیان کرده و میفرمایند: «خیال نکنید که اسلام فقط نماز و روزه است، اگر اینطور بود، پیغمبر هم توی مسجدش مینشست و نماز میخواند. چرا از اول عمرش تا آخر زحمت کشید، جنگ کرد، زد و خورد کرد، شکست خورد، شکست داد و تا آنقدری که میتوانست عمل کرد؟ امیرالمؤمنین و صلحا هم همینطور بودند. اگر منطق انبیا این بود، موسی سراغ فرعون نمیرفت. اگر منطق انبیا این بود، ابراهیم نمیرفت بر آنها هجمه کند. پیغمبر این کار را نمیکرد. منطق انبیا این نیست. منطق انبیا این است که ’اشداء‘ باید باشند بر کفار و بر کسانی که بر ضد بشریت هستند و بین خودشان هم رحیم باشند و آن شدت هم بر آنها رحمت است».[52]
همچنین امام ابعاد دیگری از سیرۀ انبیا را توضیح داده و میفرمایند: «انبیا برای این مبعوث شدند که معنویات و استعدادهای مردم را شکوفا کنند تا بفهمند به اینکه چیزی نیستیم. انبیا از اول این دو شغل را داشتهاند؛ شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس و خودشان خارج کنند و مردم و ضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند. این دو شغل، شغل انبیاست. حضرت موسی و ابراهیم هم دعوت به توحید میکردند و هم بیچارههای تحت ستم را نجات میدادند. حضرت عیسی به سبب کمی عمر، تعلیمات کمی دارد و شیوۀ او همان شیوۀ انبیاست. پیامبر اسلام علاوه بر معنویات، اقامۀ عدل میکرد. این سیره باید برای کسانی که خودشان را تابع انبیا میدانند، باقی باشد، هم جهات معنویات را تقویت کنند و هم اقامۀ عدل کنند. اگر تابع اسلام هستیم، این سیرۀ مستمر انبیا بوده است».[53] ایشان عمل کردن انبیا به وظایفشان را بیان کردند و تذکر (حق) دادند که «کار انبیا مورد قبول همه نبود».[54]
امام در میان اسوههای صدر اسلام به پیامبر(ص)، بعد از ایشان به علی(ع) و سپس به امثال مالکاشتر توجه دارد و سیرۀ آنان را تبلیغ کردهاند. ایشان شخصیت و سیرۀ پیامبر(ص) و علی(ع) را از زوایای مختلف سیاسی ــ نظامی، اقتصادی ــ اجتماعی و... بحث و تجزیه و تحلیل کرده و با ارائۀ نمونهها و همانندیها مسائلی همچون تحلیل نبردها، توضیح نفاق و منافقان، چگونگی تشکیل حکومت، تکذیب روایات جعلی، بیان انحرافات، فداکاریها، سادهزیستیها، چندبعدی بودن شخصیت آن بزرگواران، لزوم تأسی به سیرۀ آنان و نیز توصیه به مطالعه در تاریخ صدر اسلام را بیان کرده است.[55] ایشان هم به نقاط منفی و هم نقاط مثبت توجه کرده و فرمودهاند: «... در زمان خود پیامبر و حضرت امیر هم خلاف واقع میشد، باید جهات مثبت را نگاه کرد نه جهات منفی را ...».[56] «... در زمان حضرت امیر هم قاضیاش و فرماندارش خلاف میکردند. این اجتنابناپذیر است».[57]
امام دیدگاه گستردهای نسبت به الگوها و اسوههای عاشورایی داشتند. شناخت عمیق ایشان از علل و عوامل، اهداف، نتایج و آثار واقعۀ عاشورا در معرفی و تبلیغ نقشآفرینان این حادثۀ عظیم تاریخ بهویژه حضرت سیدالشهداء، افق بسیار روشنی را نشان میدهد. امام منطق عاشورا را الگویی فراگیر برای همۀ عصرها و نسلها میشمردند: «’کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا‘. دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را. امام حسین با عدۀ کم همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و ’نه‘ گفت».[58]
همانطور که بیان شد امامخمینی(ره) در تاریخ معاصر ایران مباحث متعددی از جمله نهضتها و قیامها را بیان و جوانب مختلف آنان را بررسی کرده است. امام روحانیان و علما را محور حرکت و مبارزه دانسته و دربارۀ شخصیتهای شاخصی چون میرزای شیرازی، شیخ فضلالله نوری و شهید مدرس بارها بحث کرده است. ایشان در زمینۀ جایگاه علما در مبارزه با رضاشاه فرمودهاند: «آن که در داخل، در داخل مملکت قیام کردند بر ضد رضاشاه، علمای تبریز بودند. یک وقت هم علمای خراسان بودند، یک وقت هم علمای اصفهان بودند که در قم جمع شدند، که ما همهاش را حاضر بودیم. آنکه در مجلس مخالفت میکرد، جبهۀ ملی نبود، مدرس بود، نهضت آزادی نبود، مدرس بود که میایستاد...».[59] البته امام به چهرههای منفی برخی روحانیان نیز توجه داشته و آنان را معرفی کرده و علاوه بر مفسد خواندن شیخ ابراهیم زنجانی[60] در جای دیگر از وی با عنوان «یک نفر منحرف روحانینما»[61] یاد کردهاند.
بنابراین الگوپردازی و تجزیه و تحلیل شخصیتها و عملکرد اسوهها و انسانهای ممتاز تاریخ در نگرش تاریخی امام سهم بسزایی داشت و بخش زیادی از یافتهها، بررسیها و توجهات تاریخی امام را این مهم تشکیل میداد.
فلسفۀ تاریخ
هرچند نقاط مشترکی بین تاریخنگاری مورخان حرفهای با روش نیروهای انقلابی، اصلاحگران، سیاستمداران و سایر کسانی که استفادۀ غیرحرفهای از تاریخ میکنند، وجود دارد، درعینحال اختلافاتی نیز دیده میشود. برای هر انقلابی و سیاستمدار، حرکتآفرین بودن تاریخ از ثبت و ضبط حوادث، که کار یک مورخ حرفهای است، مهمتر است؛ که این عامل در روش و چگونگی بهکارگیری نیز تأثیر میگذارد.
امام خمینی در مقام یک انقلابی، اصلاحگر و سیاستمدار در روش تاریخنگری خود از نقد، تجزیه و تحلیل، مقایسه و تطبیق و تعلیل استفاده کرده و به کشف سنتها و قانونمندیها، رفع ابهامات، ارائۀ نتایج، بیان ریشهها، تفاوتها، اشتباهات، علتها و معلولها و نیز افشای کجفهمیها، دروغپردازیها، غرضمندیها و... مبادرت کردهاند.[62]
الف) نقد و نقادی:
نگاه انتقادی به حوادث و مسائل تاریخی و تاریخنگری نشاندهندۀ درک بالای تاریخی فرد نویسنده یا سخنور است. این دیدگاه در آثار امامخمینی(ره) دربارۀ شخصیتها، پدیدهها و نگرشها دیده میشود. امام ضمن نقد کارکردها، شخصیتها و عوامل انسانی از عوارض و پدیدههای تاریخی نیز انتقاد کرده و تاریخنویسان نیز از خردهگیریهای ایشان مصون نماندهاند.
ایشان از تحقیرها، فشارها، اختناقها و ظلم و ستمهای حکام نسبت به مردم در تاریخ ایران صحبت کرده و شدیداً این روال را انتقاد کردهاند.[63] امام از اشرافسالاری در تاریخ ایران و اینکه در اثر تسلط طبقات بالا، پیشهوران و طبقات پایین دیگر، علاوه بر پرداخت مالیات باید خدمات نظامی هم ارائه میدادند و درعینحال حق تحصیل کردن هم نداشتند، انتقاد میکردند.[64] در جای دیگر بیان داشتهاند: «شما اگر توجه کنید به حکومتهایی که در طول تاریخ بوده است، خصوصاً در این پنجاه سال ملاحظه میکنید، آنهایی که در رأس امور بودند، قهراً اینها مردم را بهحساب نمیآورند. این یک امر قهری است ... سرچشمۀ همه مصیبتهایی که ملّت میکشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان به اصطلاح خودشان از آنها باشد ...».[65]
امام در بیان پیامدها و عوارض این نوع حکومت، به تراکم ثروت در دست عدهای خاص، ملاک ارزش بودن قدرت بهویژه قدرت مالی، خاضع بودن چنین حکامی در مقابل قدرت بالاتر، بهویژه قدرتهای خارجی و فرمانفرمایی و زورگویی در برابر ضعفا و زیردستان اشاره کرده است.[66]
امام به تیولداری و فروش حکومتهای مناطق در حکم تیول به افراد اشاره کرده و آن را منشأ ظلم و اجحاف در حق مردم دانستهاند و فرمودهاند: «خراسان مثلاً تیول فلان شاهزاده بود و چقدر به شاه یا به دستگاه میداد و آنجا را تیول میکرد و بعد هم آنجا هر کاری میخواست میکرد؛ باید آن مبلغی که داده است، درآوَرَد، وجوهاتی برای خودش و دوستانش ذخیره کند و همینطور نظامیها و ژاندارمری، مثلاً کلانتریها و همه از این باب بودهاند».[67]
شایان ذکر است که تیولداری سابقۀ طولانی در تاریخ ایران دارد و بهویژه از دورۀ سلجوقیان به بعد همچون عارضهای سیاسی ــ نظامی و اقتصادی مطرح شد؛ استانها و ایالات بهنام تیول به حکام واگذار میشد و آنان در مقام شاه اختیاراتی اقتصادی ــ سیاسی در قلمرو خود داشتند که تأثیرات مثبت آن به نفع مرکز و عواقب سوء آن متوجه مردم بود.[68]
بخش دیگری از انتقادهای امام دربارۀ ناکامیها و علل آن در انقلابهای تاریخ معاصر ایران، بهویژه انقلاب مشروطه است که به مواردی چون تبلیغات دامنهدار در جدا کردن مردم از روحانیت، ایجاد گروههای مختلف و جلوگیری از به ثمر رسیدن انقلاب، ترور و قتل روحانیانی چون سیدعبدالله بهبهانی و شیخ فضلالله نوری، منحرف کردن مردم از مسیر انقلاب، تسلط اشراف، مرفهین و ثروتمندان در امور کشور و انسجام نداشتن ملّت و روحانیت اشاره میکنند.[69]
امام در تاریخ معاصر ایران به برخی از جریانها و چهرهها نیز اشاره، و از ضعف کارکردی آنان انتقاد کرده است. ایشان به غفلتها و ضعف نفسهای قوامالسلطنه و اشتباههای دکتر مصدق اشاره نموده است؛ از جمله اینکه، وقتی به قدرت رسید، شاه را از اریکۀ قدرت پایین نکشید، بلکه مجلس را منحل کرد و وکلا را به استعفا واداشت.[70] اما ایراد مهمتر امام به دکتر مصدق و احیاناً آیتالله کاشانی، بُعد صرفاً سیاسی نهضت ملّیشدن نفت و از بین رفتن بعد مذهبی آن بود. امام بهگونۀ دیگری همین ایراد را بیان کرده و فرمودهاند: «در گذشته فریاد خلق به خاطر نفت بود ...».[71] در «قضیۀ نفت، چون اسلامی نبود و ملّی تنها بود و به اسلام کاری نداشتند از این جهت نتوانستند کاری انجام دهند ...».[72] امام در انتقاد از مصدق و جبهۀ ملّی میفرمایند: «ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم».[73]
اما از مورخانی که در خدمت سلاطین و ستایشگر آنان بودند نیز، انتقاد کرده است؛ طوری که میفرمایند: «من گمان ندارم در تمام سلسله سلاطین حتی یک نفر آدم حسابی باشد، منتها تبلیغات زیاد بوده است. برای شاهعباس با اینکه در صفویه شاید از شاهعباس آدمی بدتر نبود، آنقدر تبلیغ کردند. در قاجاریه آنقدر از ناصرالدینشاه تعریف کردند و شاه شهید و امثال ذلک گفتند، درصورتیکه یک ظالم غدار بود ...».[74] این در حالی است که ایشان مسئولیت روشنگری دربارۀ رفع شبهات در همبستگی معنویت و دیانت با حکومتداری و سیاست را بر عهدۀ مورخان میدانست.[75]
هرچند اگر سلاطین ایران با یکدیگر مقایسه شوند، ممکن است از لحاظ کشورداری، تواناییهای سیاسی ــ نظامی و... تفاوتهایی داشته باشند، اگر موضوع قدرت و خطراتی که قدرتشان را تهدید میکرد، بیان میشد به هیچکس حتی نزدیکترین افراد خود رحم نمیکردند. شاهعباس به دلیل سوءظنی که به فرزندانش پیدا کرد، عدهای را کشت، برخی را کور کرد و بقیه را در حرمسرا محبوس ساخت. بهطوریکه صاحبنظران این رفتار وی را که موجب شد جانشینانش، صلاحیتها و توانایی لازم را برای ادارۀ کشور کسب نکنند، یکی از عوامل مؤثر و زمینهساز زوال صفویه برشمردهاند.[76]
ب) کشف قانونمندیها و سنتهای معنوی تاریخ:
مقولۀ قانونمندی و سنتهای تاریخی در فلسفۀ تاریخ اهمیت خاصی دارد و صاحبنظران نیز در مباحث فلسفۀ تاریخ به این مبحث اشاره کرده و آرای خود را ارائه دادهاند. همچنین از دیدگاه قرآن برخی قوانین همیشگی و تغییرناپذیر در تاریخ وجود دارند؛ همانطوری که میفرماید: «هر امتی را اجلی است پس هنگامی که اجلشان فرا رسید نه ساعتی جلو میافتد و نه عقب»[77] یا «ما اهل هیچ روستا یا سرزمینی را هلاک نکردیم مگر اینکه برای آنان مدتی مضبوط و معین بود و هیچ امتی از اجل خود پیش و پس نمیافتد»[78] و «... ما اهل این سرزمینها را چون ستم کردند هلاک کردیم و قانون هلاک آنها را به وقت معین موکول نمودیم»[79] و «پیش از شما سنتهایی وجود داشته، شما در روی زمین به سیر و سیاحت بپردازید، بنگرید تا بدانید پایان کار تکذیبکنندگان را»[80] و «چون خواهیم قریهای را هلاک کنیم، مترفینش را بسیار کنیم».[81]
البته در مواردی سنتهای تاریخی درست تفسیر نشده و با رنگ الهی و غیبی دادن به آنها قالب غیرعلمی به خود گرفته است؛ چنانکه مسیحیت وقتی یک واقعۀ تاریخی را جنبۀ غیبی و الهی میدهد و میخواهد آن را توجیه لاهوتی کند، کاملاً آن حادثه را به خدا نسبت میدهد و هیچگونه پیوندی با دیگر حوادث بر آن نمیپذیرد.[82]
توجه به این قانونمندی و ارائۀ سنتها در دیدگاههای تاریخی امام خمینی(ره) نیز ملاحظه میشود و به گونههای مختلف بیانکنندۀ این نکته است: «هر دولتی که متکی بر ملّت نباشد، بلکه مقابل ملّت بایستد ... عاقبتش همین عاقبتی است که این پدر و پسر [سلاطین پهلوی] منتهی شدند».[83] و در بیان رمز پیروزی بیان کردهاند: «هرجا که قوت ایمان در کار بوده است و مردم و مسلمین به قوت ایمان حرکت میکردند، نصر با آنها همراه بوده است و هروقت برای رسیدن به آمال دنیایی بوده است، نصر از آنها فرار میکرده است».[84]
ج) تحلیل و تعلیل قضایا و نتیجهگیری:
امام در مباحث تاریخی، وقایع و رویدادها را بیان، و توصیف نمیکنند، بلکه به علتها و معلولها و ارائۀ نتایج منطقی توجه میکنند. ایشان داستان حضرت آدم(ع) را تجزیه و تحلیل، و نکات اخلاقی استخراج کردهاند؛ داستان قربانی کردن فرزند توسط حضرت ابراهیم را از زوایای مختلف بررسی، و استفادههای عرفانی و اخلاقی نمودهاند؛ جنگهای پیامبر اسلام(ص) و عملکرد ایشان را تحلیل کردهاند؛ مسائل روز را در مقایسه با موارد صدر اسلام تطبیق و مقایسه نموده و به نتایجی میرسند؛ با تحلیل رویدادها درسها و اندرزهایی به دست آورده و تمثیلات و تشبیهات جالبی ارائه کرده که به مواردی از آنها اشاره شده است:
1ــ دربارۀ خلقت آدم و تهدید شیطان، ضمن بیان دقیق داستان از زبان قرآنمجید، نتیجۀ آن بررسی را، چنین تبیین کردهاند: «ما از اینجا میفهمیم که قضیۀ خودبینی، ارث شیطان است و از صدر عالم این قضیه بوده است، وقتی که آدم را وسوسه میکند، باز آدم را اغوا میکند که تو را میخواهند اینجا کَاَنَّه حبس کنند و تو اگر حرف مرا بشنوی بیشتر از اینها داری، آدم هم به آن جنبه دیگری از او قبول میکند. این یک تعلیم عمومی است که از قبل از خلقت آدم تا حال باید عبرت باشد و بدانیم که ارث شیطان، خودبینی است ... کسی که بخواهد درد خودش را شخصاً دوا کند، باید این خصیصه را از بین ببرد، باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند».[85]
2ــ از سیرۀ انبیا و برخی علمای زاهد این نکته را بیان کردهاند که «ارزش انسان به این نیست که یک هیاهو و اتومبیل کذا و رفت و آمد زیاد داشته باشد، ارزش به این نیست که بساط و دفتر و دستکی داشته باشد. فکر کنید ارزش انسان را به دست بیاورید، ارزش روحانیت را از دست ندهید. در کیفیت تحصیل آن علوم هم هرچه سراغ تجملات بروید، از علومتان کاسته میشود. آنهایی که این کتابهای قطور و پرارزش را نوشتند، مثل شیخ انصاری، زندگیشان یک زندگی طلبگی بود ...».[86]
3ــ ماجرای ضربت خوردن علی(ع) از خوارج را بیان کرده و نتیجه گرفتهاند که «ملت ما چون علیبنابیطالب را برای اسلام فدا کرده است، فدا کردن امثال این شهدا مسأله مهمی نیست».[87]
4ــ وضعیت رژیمهای سلطنتی گذشته را تحلیل کرده و نتیجه گرفتهاند: «در زمانهای سابق، در رژیمهای سلطنتی وضع اینطور بود که اگر سلطانی کشته میشد یا میمرد، کشور به هم میخورد. نکته این بود که سلطان و عمال آن به قدری ظلم کرده بودند که به مجرد اینکه از بین میرفت، خود مردم قیام میکردند، لکن در جمهوری اسلامی ما، خود ملت، فردی را میآورند و فردی را کنار میگذارند. خود را از دولت و دولت را از خود میدانند».[88]
5ــ تاریخ اروپا را تحلیل کرده و بیان کردهاند: «قصه چرچیل را شاید شنیدید. چرچیل در جنگ عمومی [جهانی دوم] رئیس انگلستان بود. شوروی هم در جنگ با آلمان همراه آنها بود، ولی به مجرد اینکه هیتلر را شکست دادند، چرچیل گفت که الان وقتی است که ما به شوروی بزنیم، منتها مجلس انگلستان اجازه نداد، کسی که به خدا و معاد اعتقاد ندارد و ارزشهای انسانی را نمیشناسد، نمیشود به او اعتماد کرد».[89]
جمعبندی:
درهرحال استفادۀ امامخمینی(ره) از تاریخ، همراه پند و اندرز است. ایشان بهمثابۀ اندیشمندی هوشمند از تاریخ همچون حربهای کارآمد در عرصههای سیاست، مبارزه، اصلاح، انسانسازی، ارشاد و... استفاده، و بخشی از توان پنهان آن را آزاد کرد و در اختیار جامعه گذاشت. روش ایشان در این زمینه منحصر به فرد بوده و از فرهنگ قرآنی، سنت بزرگان و مورخان بزرگ اسلامی نیز الهام گرفته است. جایگاه تاریخ در شخصیت فکری ایشان، یاد اندیشمندان و دانشمندان بزرگ اسلامی را در قرون طلایی تمدن اسلامی تداعی میکند که در فنون و رشتههای مختلف علوم در سطحی عمیق، تبحر و آثاری داشتهاند. اندیشههای امام بهدلیل ارتباط با تاریخ و یافتههای آن عمق و پختگی بیشتری یافته است. مطالعۀ عمیق ایشان در تاریخ و توجه به عبرتها و درسهای تاریخ معاصر ایران در توفیقات سیاسی و تکرار نکردن اشتباهات دیگران سهم بهسزایی داشته است و ارزشمندترین بعد کاربردیشدن تاریخ برای جامعۀ کنونی را به نمایش گذاشته است.
امام در آثار مکتوب و سخنانش، مستندات، نمونهها و تجارب تاریخی را ارائه کرده و در جوانب سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، فکری و فرهنگی به بخشها و نکات تاریخی ارزشمندی اشاره کرده است که این قرائن بیان کنندۀ مطالعۀ عمیق ایشان در تاریخ جهان اسلام، انبیا، ائمه و ایران، بهویژه در تاریخ معاصر آن است.
امام در استفاده از تاریخ همانند مورخان حرفهای، حوادث را ضبط نکرده است؛ بلکه به استخراج نکات و تبلیغ دربارۀ عبرتها و درسها، معرفی اسوهها و تبیین سیرۀ آنها، نقد نخبگان و کارکرد آنها و برخی مورخان که در خدمت سلاطین بودند و به نفع آنها قلم میزدند، مبادرت کرده است. البته از دیدگاه ایشان تاریخنویسیکاری با مسئولیت و تاریخنویس مسئول روشنگری و زدودن ابهامات در جامعه است. امام در دوران حیات و مبارزۀ خویش فردی را برای ثبت و ضبط تاریخ انقلاب برای جلوگیری از جعل و تحریف معین کرد که این بیان کنندۀ لزوم و ضرورت حفظ امانات تاریخی و تحویل صحیح آن به نسلهای آینده است.
در زمینۀ فلسفۀ تاریخ، ایشان تحلیل و تعلیل، مقایسه و تطبیق، کشف سنتها و قانونمندیها، رفع ابهامات و شبهات، ارائۀ نتایج، توجه به ریشهها و تفاوتها و اشتباهات دیگران را با مصداقها و موارد فراوان، بیان کردهاند. امام در تاریخ ایران، رابطۀ آمیخته به ظلم و بیعدالتی و اجحاف را دیده و بارها به آن اشاره کرده و همۀ حکام و سلاطین ایران را به بیرحمی و خونخواری متهم کردهاند. ایشان اشرافسالاری و تیولداری را بهمثابۀ دو عارضۀ مهم نظام شاهنشاهی بیان میکنند و تراکم ثروت در دست معدودی، ملاک ارزش بودن قدرت، بهویژه در بعد مالی، خاضع بودن آنان در مقابل قدرت بالاتر بهویژه قدرتهای خارجی و زورگویی در مقابل ضعفا و زیردستان را از پیامدهای آن دانستهاند.
امام در تاریخ معاصر ایران نقاط استراتژیک ناکامیها در انقلابها، بهویژه انقلاب مشروطه و نهضت ملّی شدن نفت را بیان، و ضعف عملکرد رهبران و خیانتها را برملا کرده است.
در آخر باید افزود که نباید اندیشههای تاریخی امام را با تاریخنگاری مورخان شاخص مقایسه کرد؛ بلکه نکتۀ مهم در اندیشۀ وی استفادۀ عملگرایانه و تأکید بر عبرتآموزی از بعضی حوادث تاریخی بوده است.
پینوشتها
[1]ــ [حضرت امام] روحالله خمینی(ره)؛ کشفالاسرار، قم: پیام اسلامی، بیتا، ص 12. برای کسب اطلاعات بیشتر رک: عبدالحسین زرینکوب، تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، تهران: امیرکبیر، صص 254 ــ 250
[2]ــ کشفالاسرار، ص 16. رک: ابنهشام، سیرۀ رسولالله و ابن کلبی، الاصنام، ص 200
[3]ــ کشفالاسرار، ص 280. رک: آرتور کریستین سن، ایران در دورۀ ساسانیان، تهران: امیرکبیر، ص 265
[4]ــ کشفالاسرار، ص 280
[5]ــ در جستجوی راه از کلام امام، تهران: امیرکبیر، 1363، دفتر شانزدهم، ص 36
[6]ــ رک: عباس اقبال، تاریخ مغول، تهران: امیرکبیر، 13
[7]ــ صحیفه نور، مجموعۀ رهنمودهای امامخمینی(ره)، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: 1368، ج 1، ص 118
[8]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 37
[9]ــ همان، ص 16
[10]ــ صحیفه نور، ج 18، ص 140
[11]ــ صحیفه نور، ج 1، ص 174
[12]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 16
[13]ــ همان، ص 58
[14]ــ همان، ص 77
[15]ــ همان، ص 69
[16]ــ همان، صص 70 ــ 69
[17]ــ همان، ص 75
[18]ــ همان، صص 77 ــ 76
[19]ــ همان، ص 211
[20]ــ همان، ص 210
[21]ــ همان، ص 84
[22]ــ همان.
[23]ــ همان، ص 85
[24]ــ همان، صص 129 و 123 و 122
[25]ــ کشفالاسرار، ص 276 به نقل از: در جستجوی راه از کلام امام، دفتر بیست و یکم، ص 96
[26]ــ همان، ص 133
[27]ــ کشفالاسرار، ص 276
[28]ــ همان، صص 247 و 38
[29]ــ صحیفه نور، جنگجویان 21، ص 73
[30]ــ این نامۀ امام پس از نامۀ آقای سید حمید روحانی به آن حضرت ــ مبنی بر نسبت داده شدن دستور پناه بردن به سفارت انگلیس در جریان انقلاب مشروطه به آیتالله بهبهانی در کتب آموزشی مدارس ــ ارسال گردید. در نامۀ امام آمده است: «باعث تعجب و تأسف است که نظام آموزشی کشور اسلامی ایران نسبتی به مرحوم بهبهانی(ره) دهد که حتی کسروی با آن سوابق ضد اسلامی دربارۀ ایشان نمیدهد. کسروی ضد دین پس از تحلیل از آقایان بهبهانی و طباطبایی، دستور بهبهانی و طباطبایی به مردم را در پناه بردن به سفارت یک دولت بیگانه رد میکند». رک: صحیفه نور، جنگجویان 21، ص 102
[31]ــ عبدالحسین زرینکوب، تاریخ در ترازو (دربارۀ تاریخنگری و تاریخنگاری) با تجدیدنظر و اصلاحات، چ2، تهران: امیرکبیر، 1362، ص 10
[32]ــ رسائل اخوانالصفا، ج 1، چاپ قاهره، ص 253 به بعد.
[33]ــ فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخنگاری در اسلام، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد: آستان قدس رضوی، 1368، ج 1، ص 229
[34]ــ عزتالله رادمنش، قرآن، جامعهشناسی، اتوپیا، (قرآن و عقاید اجتماعی)، تهران: امیرکبیر، 1361، ص 16
[35]ــ همان.
[36]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 38، سخنرانی در مورخه 29/2/1358
[37]ــ کوثر (خلاصه بیانات امامخمینی(ره) از 1359 تا 1367.ش)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، 1371، ج 2، ص 670 ، سخنرانی مورخه 13/7/1362
[38]ــ همان، ص 671
[39]ــ همان، ص 341، سخنرانی مورخه 1/4/1360
[40]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، دفتر 18 ارتش، ص 54، سخنرانی مورخه 29/8/1359
[41]ــ حضرت یوسف(ع)، یعقوب(ع) و فرزندان، عزیز مصر، زلیخا و...
[42]ــ عزتالله رادمنش، تاریخ در قرآن، مشهد: آستان قدس رضوی، 1368، ص 30
[43]ــ ک. و. یلخانف، نقش شخصیت در تاریخ، ترجمۀ خلیل ملکی، انتشارات صدا، بیجا. بیتا، ص 48
[44]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 50
[45]ــ کوثر (خلاصه بیانات امامخمینی(ره) از 1359 تا 1367.ش)، ج 2، ص 46
[46]ــ همان، ص 369
[47]ــ همان، ص 379
[48]ــ همان، ص 261
[49]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 38، سخنرانی مورخه 27/11/1357
[50]ــ همان، صص 202 ـ 200
[51]ــ همان، ص 50
[52]ــ کوثر، همان، ج 2، ص 755، سخنرانی مورخه 14/11/1361
[53]ــ همان، ص 631 ، سخنرانی مورخه 21/4/1362
[54]ــ صحیفه نور، ج 19، ص 154، سخنرانی مورخه 16/2/1364
[55]ــ کوثر، ج 2، صص 40، 76، 80، 98، 119، 130، 131، 134، 134، 351، 360، 365، 372، 399، 637، 755
[56]ــ صحیفه نور، تهران، 1368، ج 19، ص 180
[57]ــ همان، ص 181
[58]ــ تبیان (قیام عاشورا در کلام و پیام امامخمینی(ره)، دفتر سوم، چ3، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی(ره)، 1374، ص 58
[59]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، صص 69 ــ 68، سخنرانی مورخه 29/1/1358
[60]ــ همان، ص 75
[61]ــ همان، ص 74
[62]ــ رک: کشفالاسرار، صص 5، 10، 23، 56، 59، 70، 72، 80، 123، 125، 132، 192، 225، 327
[63]ــ کوثر، همان، ج 2، صص 261، 293 و 297
[64]ــ همان، ص 805
[65]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، دفتر 18، صص 49 ــ 48، سخنرانی مورخه 8/6/1361
[66]ــ همان.
[67]ــ همان، ص 42 و 44، سخنرانی مورخه 16/9/1359
[68]ــ رک: لمبتون، مالک و زارع در ایران، تهران: امیرکبیر، ص 344
[69]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، دفتر 16، صص 78 ــ 69
[70]ــ همان، ص 83
[71]ــ همان، ص 85
[72]ــ همان، سخنرانی مورخه 29/4/1359
[73]ــ همان، ص 86
[74]ــ کوثر، همان، ج 2، ص 804
[75]ــ همان.
[76]ــ رک: راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمۀ احمد صبا، تهران: مهر، ص 155
[77]ــ قرآن مجید، سوره یونس، آیه 49
[78]ــ همان، سوره حجر، آیات 4 و 5
[79]ــ همان، سوره کهف، آیات 58 و 59
[80]ــ همان، آیات 2، 3، 4 و 5
[81]ــ همان، مؤمنون، آیه 31
[82]ــ محمدباقر صدر، سنتهای تاریخ در قرآن، ترجمه جمال موسوی، بیتا، بیجا، ص 55
[83]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 40
[84]ــ همان، سخنرانی مورخه 29/2/1358
[85]ــ کوثر، همان، ج 2، ص 752، سخنرانی مورخه 14/11/1363
[86]ــ همان، ص 775
[87]ــ همان، ص 372
[88]ــ همان، سخنرانی مورخه 9/6/1360
[89]ــ همان، ص 661 ، سخنرانی مورخه 27/6/1362