09 اسفند 1399

در جریان همایش واکاوی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بررسی شد:

سیمای روزگار رضاشاه در آثار داستانی عصر پهلوی


سخنرانی دکتر حامد صلاحی

سیمای روزگار رضاشاه در آثار داستانی عصر پهلوی

اشاره:

در یکصدمین سالگرد کودتای سوم اسفند۱۲۹۹، به همت پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همایش نیم‌روزه «پس از یک قرن؛ واکاوی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹» با حضور و سخنرانی اساتید برجسته، صبح روز یکشنبه مورخ ۳ اسفندماه ۹۹، به صورت مجازی و پخش از طریق ادوبی کانکت برگزار شد. در ادامه متن سخنرانی دکتر حامد صلاحی  را با هم می‌خوانیم:

*******

دکتر حامد صلاحی با اشاره به این موضوع که گاهی وقایع تاریخی در آیینه ادبیات، خاصه ادبیات داستانی بازنمایی می‌شوند. کودتای سوم اسفندماه ۱۲۹۹ نیز از این قاعده مستثنا نیست . البته ادبیات داستانی ما چندان متعرض این مسأله نشده و دلیل آن را باید در دو نکته جست: یکی اینکه در آن ایام داستان مدرن هنوز اعلام حیات نکرده بود؛ و از آن مهم‌تر اینکه برخلاف کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ـ که به ادبیات شکست انجامید و بازتابی یأس‌آلود در گستره داستانی داشت ـ نگاه اغلب روشنفکران ما چون توده مردم مثبت بود و خواهان تداوم تجدد و تغییر سلسله بودند. سال‌ها بعد نیز که غبارها زدوده شد، استبداد رضاخانی مانع آفرینش ادبی در این باب شد.

تنها می‌توان از دو اثر مهم در دهه نخست سده چهاردهم خورشیدی یاد کرد که به کودتا یا سال‌های متصل به آن اشارت دارند؛ یکی، تهران مخوف (مرتضی مشفق کاظمی) و دیگری، زیبا (محمد حجازی).

صلاحی تهران مخوف را اثری برشمرد که در خلال آن از کودتای نظامی سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج، یاد و از فراگیری استبداد و سرکوب آزادی‌خواهان انتقاد شده است.

این اثر ـ که میان سال‌های ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۵خورشیدی، ابتدا به‌صورت پاورقی و سپس در قالب کتاب انتشار یافت ـ می توان نخستین رمان اجتماعی در ایران دانست که صرفاً به نقد اجتماعی دست زده است؛ و در صدد است گزارش‌مانند چشم خوانندگانش را بر واقعیات عصر بگشاید.

این کتاب به‌راستی چهره درستی از تهران در آستانه کودتای سیدضیا ارائه می‌دهد. روحیه فرخ، قهرمان داستان، روحیه روشنفکران ایرانی در آستانه کودتاست. مشفق کاظمی با وجود انتقاد شدید از جامعه اشرافی از تقاضای اصلاحات عادلانه قدمی فراتر نمی‌نهد؛ زیرا قدرتی که بتواند وضع موجود جامعه ایرانی را از بیخ‌وبن اصلاح کند، در خود و هم‌فکرانش نمی‌بیند. هیچ راهی برای رهایی از وضع موجود ارائه نمی‌دهد؛ و رمان به طرز بدبینانه‌ای به پایان می‌رسد. شکست فرخ در واقع بازتاب شکست نهضت مشروطه و سرنوشت فرخ، سرنوشت این انقلاب نوپاست.

تهران مخوف ـ که با حوادث تاریخی اواخر دوره قاجاریه گره می‌خورد و مفاسد درونی جامعه ایران در اواخر حکومت قاجار و اوایل پهلوی را از دریچه پرداختن به مسأله زن واکاوی می‌کند ـ از لحاظ نگرش انتقادی ‌اجتماعی‌اش در خور ارزیابی مستقل از منظر سیاسی است.

نویسنده اثر تحصیل‌کرده دارالفنون بود و بعد از تحصیلات در آلمان و فرانسه در رشته حقوق و علوم سیاسی به تهران بازگشت و تا سطح معاونت وزارت خارجه هم ارتقا یافت و حتی سفیر کبیر ایران در هند و وزیر مختار ایران در تایلند شد. او نویسنده مجلات تجددخواه نامه فرنگستان و ایرانشهر و از مؤسسان انجمن ایران جوان بود؛ و به دلیل احاطه بر جزئیات از عهده بازتاب آن دوران به‌خوبی برآمده است.

نویسنده درباره انگیزه نوشتن رمانش می‌گوید: «آن‌گاه روزی قلم به دست گرفتم و تحت تأثیر محیط و ناملایماتی که تا آن ساعت بر سر دیگران آمده و شمه‌ای از آن را دیده یا شنیده و یا خود به‌نحوی طعمش را چشیده بود، آغاز به نوشتن کردم. وضع آشفته و بی‌سروسامانی کشور، رجال سرشناس آن که دسته‌ای به بیگانه تکیه داده و جز خواسته‌های آنان چیزی را در نظر نمی‌گرفتند… وضع ناگوار خیابان‌ها و کوچه‌ها… روزنامه‌های فحاش و بی‌مسلک، مقررات غیرطبیعی و ازدواج‌های نامناسب و حقارت وضع اجتماعی زنان و شیوع فحشا و افیون و بی‌ایمانی و سستی و عدم همکاری و صمیمیت افراد با یکدیگر، فقر و رکود جامعه و بسیاری نواقص دیگر همه از پیش چشمم مانند پرده‌ای از سینما می‌گذشت و می‌خواستم توفان درونی خود را با تصویری از کلیه معایب و مفاسد اجتماع آن‌روزی و انتقاد از همه آن‌ها را تسکین داده، فرونشانم».

صلاحی در ادامه زیبا را داستان دیوان‌سالاری دوران رضا پهلوی و انتقال روش حکومت ایلی ـ روستایی به دولت متمرکز سراسری دانست و افزود: این رمان به قلم نویسنده‌ای وابسته به فرادستان و هماهنگ با برنامه‌های دولت به رشته تحریر درآمده است که در دوران پهلوی اول و پس از آن از مدیران ارشد فرهنگی کشور، سناتور انتصابی و انتخابی، برگزیده جایزه شاهنشاهی رمان و دارنده «نشان همایون» بود.

البته نویسنده با رندی در مقدمه داستان زمان وقوع را به سال‌های پیش از ۱۲۹۹ ‌برد و غیر از این هم برای فرار از سانسور پهلوی چاره‌ای نداشت؛ اما تقسیم‌بندی ادارات و دایره‌ها و شیوه اداره تشکیل کمیسیون‌ها، تقسیم کار و … نشان از دوران حکومت پهلوی اول دارد.

حجازی ادامه‌دهنده نگاه مشفق کاظمی است که شهری بی‌آسمان و آسیمه‌سر و بی‌سروسامان را با کشش‌ها و کشاکش‌ها و کشمکش‌ها توصیف می‌کند. در اینجا نیز شهر مرکز قدرت است و قدرت به‌خودیِ‌خود زاینده فساد است. انتقال حسین، قهرمان داستان از ده به شهر برابر است با افتادن در دامگاه فساد.

البته وجه مزیت زیبا نسبت به تهران مخوف آن است که حسین، قهرمان رمان آنچه را انجام داده، بازمی‌گوید؛ برخلاف فرخ که ناظر است و در مقام داوری، فساد پایتخت را نمایش می‌دهد؛ از همین رو تصویر حجازی از نابه‌سامانی این شهر در آن عهد، هم ژرفا و هم دقت بیشتری دارد.

ایشان این دو رمان شاخص را نمونه‌هایی از حدود ۱۶۰ اثر داستانی روزگار پهلوی اول دانست که از خلال آن‌ها می توان به سال‌هایی پیش و پس از کودتا رهی گشود و نمایی نزدیک از آن عصر داشت؛ و ادامه داد که نباید از آثار تمثیلی در این باب غافل شد؛ از جمله «بوف کور» (۱۳۱۵) که در جریان سفر هدایت به هندوستان و با شمارگانی محدود برای دوستان نزدیک انتشار یافت؛ رمانی که در لایه زیرین خود توصیف زنده‌ای است از سال‌های مخوف پیش از شهریور ۱۳۲۰ و به باور برخی فضای فشارهای پلیسی و پر از ترس و نگرانی دوران سلطنت رضاشاهی را نشان می دهد. البته این نگاه معارضانی هم دارد و نمی‌توان برای آن قطعیت علمی قائل شد.

صلاحی از آثاری در این دوره نیز نام برد که مجال بروز نیافتند؛ مثلاً «مسافر و درویش» یا «هرچه دیدی هیچی مگو» نوشته آیت‌الله سیدعبدالله بلادی بوشهری که به اهتمام سیدقاسم یاحسینی در دست انتشار است.

این اثر «ادعانامه» علما، مراجع و روحانیت سنتی ایران علیه شخص رضاشاه و کارنامه رژیم پهلوی اول است؛ ادعانامه‌ای که با قلمی تند و گزنده، مُدرنیسم و میلیتاریسم پهلوی اول را افشا و محکوم کرده است و در آخر کتاب، برای براندازی رژیم پهلوی، اجرای یک کودتا را پیشنهاد کرده است؛ کودتایی که در آن باید بین روحانیت، تجار، عشایر و مردم، هماهنگی وجود داشته باشد.

 انعکاس آن دوره با انتقال قدرت از پدر به پسر نیز کم‌وبیش تداوم داشت و از باب نمونه به سه اثر اشاره کرد: یکی «گل‌هایی که در جهنم می‌روید» (۱۳۲۲)؛ گزارشی دقیق از اوضاع ایران در دوران سلطنت پهلوی، به‌خصوص پهلوی اول به قلم محمد مسعود که با تکیه بر رئالیسم انتقادی یکی از بهترین نمونه‌های رمان اجتماعی را آفرید و با بیانی شیوا ابعاد حکومت ترور و وحشت در دوران دیکتاتوری را تشریح کرد.

دیگری «چشم‌هایش» (۱۳۳۱) که دوران حکومت رضاشاهی را به روشنی تصویر کرده است و به قول غلامحسین ساعدی، «آنچه به این اثر اعتبار بیشتری می‌بخشد… فضای آن روزگاران است؛ زمان تسلط رضاخان؛ اوج‌گرفتن خفقان؛ ترس و مدام ترس؛ ارعاب شدید و زندگانی آمیخته به وهم؛ در اعماق حس مقاومت و درهم‌نشکستن».

نکته در خور توجه، اشارت بزرگ علوی است به ماجرای کشف حجاب؛ چون در میان داستان‌نویسان مدرن ایران، انگشت‌شمارند کسانی که نقادانه به رخداد کشف حجاب پرداخته باشند.

و در نهایت، «قصه‌های کوچه دلبخواه» (۱۳۴۷) که دربرگیرنده هشت داستان پیوسته و روایتی خواندنی از روزگار پهلوی اول، خصوصاٌ استبداد دستگاه رضاخانی است؛ و اسلام کاظمیه آخرین سال‌های دوران رضاشاه و آثار جنگ جهانی دوم بر ایران را توصیف می‌کند.قصه‌های کوچه دلبخواه از نخستین داستان‌های نسلی است که شاهد سقوط رضاشاه و پیامدهای دومین جنگ جهانی در ایران بوده است.


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی