07 تیر 1400
قیام عشایر در آینة اسناد، منابع، کتابها، مجلات و اشعار محلی
بیتردید در هر تحقیق تاریخی، شناخت، بررسی و نقد «منابع»، از مهمترین لوازم و ابزار آن است. در واقع، بدون شناخت و بررسی انتقادی منابع، هیچ تحقیق و پژوهشی علمی نخواهد بود و به فرجام درست نمیرسد. نویسنده نیز، در پدید آوردن این اثر، تلاش داشعه است که حتیالامکان با نگاه انتقادی، ازمنابع و اسناد و مدارک مربوط به قیام عشایر جنوب استفاده نماید. منابعی که نویسنده در نوشتن این کتاب از آنها استفاده کرده است به دو دستة قبل و بعد از انقلاب تقسیم میشود:
یکی از نخستین منابع «آشکار» وقایع سالهای 43-1341 جنوب کشور، روزنامهها است. «روزنامه»، همان گونه که از نام آن برمیآید ـ به ظاهر - منبع انتشار اخبار و وقایع به صورت «روزانه» است. بالطبع، انتشار وقایع و اخبار روزانه در رسانة خبری ـ ژورنالیستی ـآن گونه که درخور یک تحقیق تاریخی مستند و مستدل است، نمیتواند از دقت و صحت لازم برخوردار باشد.
از سوی دیگر در رژیمهای استبدادی مطالب روزنامهها، غالباً تحت تأثیر و تأیید حاکمان و حکومتهاست. شاید بتوان گفت، مطالب این گونه منابع، تا اندازه زیادی «قرائت رسمی»حاکمیت به شمار میآید؛ و کمتر اتفاق میافتد که رسانههای رسمی، رخدادها و وقایع را آن گونه که حادث شده، چاپ و منتشر نمایند. با در نظر گرفتن چنین ویژگیها و شرایط؛ تلاش شده است تا در استفاده از مطالب روزنامهها و استناد به آن، مطالب صحیح و سقیم از یکدیگر منفک و مجزا گردد.
تقریباً اکثر مطالب روزنامههای وقت، عبارت از اطلاعات و اخبار رسمی، گفتهها و مصاحبههای حاکمان سیاسی و نظامی درگیر حادثه بوده است. بنابراین، هر گاه که مسئولان رژیم، سخن از پیروزی و موفقیت دولتیان دادهاند، مطالب، برجسته و چشمگیر است؛ و در مواقعی که ناکامی و هزیمت نظامیان، محرز و مسلم بوده، اطلاع رسانی و اخبار، کاملاً ضعیف و یا حتی به سکوت برگزار گردیده است. نمونههای متعددی از این برخورد دوگانه، در روزنامهها و مجلات وقت مشهود است. به جز دو روزنامه مشهور و اصلی کشور، یعنی کیهان و اطلاعات، که تقریباً مطالب آنها درباره قیام عشایر یکسان و همانند است، نگارنده از روزنامههای دیگر نظیر «مهر ایران»، «آتش»، «صدای مردم»، «جهان»، «پیغام امروز» و نیز روزنامهها و هفتهنامههای محلی فارس - که غالباً در شیراز چاپ و منتشر میشد – استفاده کرده است.
معروفترین روزنامه محلی فارس و جنوب، «پارس» بود؛ که مطالب مربوط به «غائله جنوب» در آن بسیار اندک و مختصر است. بیشک روزنامهها و نشریات محلی - خاصه در کانون حوادث - از محدودیت بیشتری برخوردار بوده؛ و با ترس و لرز زیادتری، مطلب منتشر میکردهاند. در هر حال روزنامه پارس، غالباً اعلامیهها و مصاحبههای رجال سیاسی - نظامی مستقر در شیراز را چاپ و منتشر مینموده؛ و سر مقالههایی تأییدآمیز در باب این مصاحبهها و اعلامیهها انتشار میداده است. همچنین، در بخش «خبرهای شیراز»، به گونهای مختصر، اخبار تغییر و تحولات مهم را درج نموده است. به رغم سلطه سنگین سانسور، همین مختصر مطالب و اخبار، میتواند مورد استفاده محقق قرار گیرد. علاوه بر روزنامة پارس، نشریة «بهار ایران» مطالعه و مورد استفاده و بهرهبرداری قرار گرفته است. این نشریه، نیز مطالب مختصر و اخبار اندکی از وقایع جاری فارس ارایه داده است. نشریه «عدل» به رغم بررسی هفتگی حوادث سیاسی جهان، اشارهای به وقایع فارس ندارد و تنها به صورت مختصر، اخبار قتل دو پاسبان در شیراز، دستگیری نصیرکیانی، تسلیم شدن حبیب شهبازی و قتل عبدالله ضرغامپور را منتشر کرده است.
تمام ویژگیها و شرایطی که موجب محدودیت مطالب روزنامهها، میگردید؛ دربارة «مجلات» نیز صادق و ساری بود. مجلات، غالباً به دو دستة نظامی و معمولی ـ یا غیرنظامی ـ تقسیم گردیده است. مجلات نظامی، مخصوص مراکز و دستههای نظامی؛ چون ارتش، ژاندارمری و شهربانی بوده و بیشتر جنبة داخلی و «محرمانه» داشته است. در مجلات نظامی، که اکثراً به صورت ماهانه منتشر میشده؛ جز اخبار موفقیت و پیروزی، هیچ نقلی از شکست و ناکامی در میان نبوده است. مهمترین مجلات نظامی. «ماهنامه ارتش»، «ماهنامه ژاندارمری» و «ماهنامه شهربانی» بوده است. در میان مجلات غیرنظامی و عمومی، که حاوی اطلاعات سیاسی و اجتماعی عصر بوده؛ از «تهران مصور»، «روشنفکر»، «خواندنیها»، «ترقی» و «سپید و سیاه»، که مقالات و گزارشهای نسبتاً مفصلی دربارة برخی وقایع جنوب منتشر نمودهاند؛ استفاده گردیده است. هر چند این مقالات و گزارشهای به صلاحدید مسئولان مربوطه و به طرفداری رژیم انتشار یافته است. با این حال، در لابلای این مقالات و گزارشها، مطالب قابل بهرهبرداری و استفاده نیز وجود دارد.
امروز دیگر بر هیچ پژوهشگری پوشیده نیست؛ که «اسناد» و استفاده درست و صحیح از آن، یکی از مهمترین ارکان تاریخنگاری علمی است؛ و بدون استفاده از اسناد، تاریخنگاری معاصر تقریباً بیفایده و بیمعنا است. به گفتة «بندتو کروچه»[1] ایتالیایی (1952 ـ 1866): «تاریخ نه هرگز از روایات، بلکه از اسناد ساخته میشود.»[2] بنابراین ارزش اسناد و اهمیت استفاده از آن؛ انکارناپذیر است. البته محقق با دیدة تیزبین خویش، بایستی اسناد صحیح و سقیم را از هم متمایز و مجزا نموده؛ و پس از تطبیق آن با روایات و واقعیتها، بهرهبرداری بهینه نماید. نگارنده در تألیف کتاب حاضر، انبوهی از اسناد و مدارک محرمانه و سری حکومتی را مطالعه و ملاحظه نموده؛ و با در نظر گرفتن شرایط صحیح استفاده از آن، بهرهبرداری نموده است. دهها هزار برگ از این اسناد، در بایگانی اسناد محرمانه و سری ساواک، نگهداری میشده است. تقریباً، تمام شخصیتهایی که در وقایع سالهای 43-1341 به نحوی از انحا با «غائله جنوب» مرتبط بودهاند، پرونده انفرادی یا جمعی داشتهاند و این اسناد در تبیین واقعیتها و حقایق کمک بزرگی به محقق نموده است. این اسناد خام، البته بایستی با دقت و احتیاط تام، ملاحظه و استفاده گردد.
علاوه بر اسناد مضبوط در پروندههای انفرادی، از اسناد موجود در پروندههای مربوط به عشایر کهگیلویه و بویراحمد و عشایر فارس، استفاده شده است. گذشته از این، «مجموعههای اسنادی» دیگری که تاکنون بوسیله مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی منتشر گردیده؛ متضمن اهمیت بسیاری است، که در بخش منابع بعد از انقلاب معرفی شده است.
مهمترین کتابهایی که دربارة وقایع سالهای 43ـ1341 و «غائله جنوب» منتشر شده عبارتند از:
1ـ تاریخچة عملیات نظامی جنوب:[3]
این کتاب مفصلترین و مهمترین کتابی است که در باب «غائله جنوب» تألیف شده است؛ و مؤلف آن ارتشبد بهرام آریاناست. به رغم مبالغهگویی ارتشبد بهرام آریانا و مطالب گزاف و عاری از واقعیت و حقیقت، که در جای جای اثر موجود است؛ تألیف وی یک تکنگاری مهم دربارة قیام عشایر جنوب است. نسبت به منابع نظامی که به طرفداری و حمایت از دولتیان نگاشته شده؛ بایستی با دقت و احتیاط تام عمل کرد. یعنی نباید خوشبینانه نگاه کرد و دربست مطالب آن را پذیرفت؛ و نه بدبینانه و از پیش مطرود به آنها نگریست. در واقع، آن گونه که «کاوه بیات» به درستی میگوید؛ مطالب کتاب آریانا «پس از مطابقت با اسناد و اطلاعات دیگر میتواند قابل استفاده باشد.»[4]
کتابچة مختصری است در باب نتایجی که یک نظامی، از درگیری و جنگ با عشایر جنوب، استنباط و استحصال کرده است. وی در واقع تجربیات خود و همکاران را در این کتابچة مختصر آورده است. به نظر میرسد، مؤلف این کتاب نیز بهرام آریانا بوده است.
این کتاب که ظاهراً به قلم محمدرضا شاه پهلوی است؛ در باب اصول انقلاب سفید و آثار و پیامدهای آن و نیز «سیاست جهانی» ایران، تحریر شده است. در این اثر، به مخالفان انقلاب سفید و یا به تعبیر نویسنده «عوامل اعمال نفوذ خارجی در ایران» اشاره شده که عبارتند از: «1ـ به اصطلاح رجال سیاسی 2ـ فئودالها؛ که (بخصوص در جنوب ایران فعال بودند) 3ـ (بعضی از باصطلاح روحانیون ... که بعد از شروع مشروطیت... بخصوص مورد استفاده سیاست یکی از دول خارجی واقع میشدند.)»[7]
شاه در این کتاب ادعا کرده است که در نطق 19 دی ماه 1341 پیشبینی کرده بود که دو گروه با برنامة انقلاب سفید مخالفت خواهند نمود. یکی «عوامل ارتجاع سیاه که بخاطر حفظ منافع خود مایلند ملت ایران در غرقاب مذلت و فقر و بیعدالتی بماند، و دیگری قوای مخرب سرخ که هدف آن اضمحلال مملکت است» شاه در ادامه میگوید که پیشبینی وی «کاملاً وارد و واقعبینانه بود، زیرا بلافاصله اقدامات تخریبی فراوانی حتی همراه با قتل و شرارت آغاز شد که مهمترین آنها بلوای جنوب و غائله نامیمون تهران در خرداد سال بعد [1342] بود. این غائله بتحریک عوامل ارتجاع توسط شخصی صورت گرفت که مدعی روحانیت بود... بلوای پانزدهم خرداد 1342 بهترین نمونه اتحاد نامقدس دو جناح ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ بود که با پول دستهای از ملاکین که مشمول قانون اصلاحات ارضی شده بودند انجام گرفت....»[8]
در واقع، تحلیل رجال عصر پهلوی دوم از وقایع سالهای 42-1341 کشور، این بود که عدهای از «اشرار و اوباش» به تحریک «مالکین و فئودالها» که از «اصلاحات ارضی» ناراضی بودند؛ دست به قیام و شورش زدند. به اعتقاد آنان، نمونههای بارز و برجسته آن، «غائله جنوب» و «غائله 15 خرداد» بود.
5ـ تاریخ نیروی هوائی شاهنشاهی:[9]
در این اثر، به نقش «مؤثر و قاطع هواپیماهای نیروی هوائی شاهنشاهی» در سرکوب قیام عشایر جنوب، اشاره شده است. بنابراین، «به پاس ابراز لیاقت در عملیات رزمی 1342 علیه یاغیان فارس»؛ به فرمان شاه «به بیست و دو نفر از خلبانان و کارکنان فنی نیروی هوائی» نشان و مدال، اعطا شده است.[10] دراین میان به: «چهار افسر خلبان نشان سپه[،] سه افسر خلبان مدال طلا[،] 9 افسر خلبان نشان لیاقت[،] یک ستوانیار خلبان مدال افتخار[،] چهار افسر فنی نشان لیاقت [و] یک افسر فنی نشان افتخار.»[11]
6ـ تاریخ پنجاه ساله نیروی زمینی شاهنشاهی ایران:[12]
در این کتاب، مطلبی تحت عنوان «عملیات جنوب 2521ـ2522 شاهنشاهی» آمده است؛ که تمام آن برگرفته از تاریخچه عملیات نظامی جنوب است. نویسندگان اثر، به اجمال، «منطقه عملیات، علت بوجود آمدن شورش، استعداد شورشیان، جنگافزار شورشیان، ویژگیهای اشرار، استعداد و گسترش نیروهای خودی [نظامی]، شرح مختصری در مورد زمین و منطقه عملیات، وضعیت جوی، مرحله یکم عملیات، مرحله دوم عملیات، مرحله سوم عملیات [و] مرحله چهارم عملیات» را توضیح دادهاند.[13]
7ـ مجموعه تألیفات، نطقها، پیامها، مصاحبهها و بیانات اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران:[14]
در مجموعه مذکور، مهمترین مطالبی که محمدرضا شاه در باب وقایع جنوب (فارس) از قتل ملکعابدی گرفته تا «غائله جنوب» (= غائله فارس)؛ بیان نموده، مضبوط است. هر چند باید توجه داشت، برخی از سخنان و گفتههای تند و خشمگینانه وی جرح و تعدیل شده است.[15]
در هر حال، سخنرانیهای وی در 5 دی 1341 در شیراز؛ 19 دی 1341 در اولین کنگره شرکتهای تعاونی و روستائی ایران؛ 4 بهمن 1341 در قم؛ 23 اسفند 1341 در فرودگاه وحدتی دزفول؛ 13 فروردین 1342 در بیرجند؛ 6 خرداد 1342 در کرمان؛ 18 خرداد 1342 در همدان؛ و اول مهر 1342 در منطقه قزوین و بوئین زهرا؛ از مهمترین و مشهورترین سخنرانیهای محمدرضا شاه است، که به تصریح و تلویح قیام عشایر را محکوم و مورد حمله قرار داده است.[16]
کتاب دیگری که منسوب به محمدرضاشاه پهلوی است، «پاسخ به تاریخ» است. در این کتاب نیز شاه سخنان و مواضع سابق خود را درباره حوادث فارس تکرار کرده است.[18]
9ـ فرهنگ عامیانة عشایر بویراحمدی و کهگیلویه:[19]
تنها کتابی که پیش از انقلاب، راجع به کهگیلویه و بویراحمد انتشار یافت، «فرهنگ عامیانه عشایر بویراحمدی و کهگیلویه» بود. به رغم آن که پژوهشگر میتوانست مطالب ارزشمند و بااهمیتی از «فرهنگ عامیانه عشایر بویراحمدی و کهگیلویه» جمعآوری و منتشر نماید؛ به دلایلی نامعلوم، بر مواردی بیمایه و نادرست تأکید و تکیه نموده است. احتمال دارد، وی در راستای اهداف رژیم پهلوی و در جهت تحقیر و تخریب فرهنگ بومی ایلات و عشایر منطقه، به انتشار چنین مطالبی ـ که گهگاه موهن و دروغین است ـ دست یازیده باشد. در هر حال، مؤلف کتاب در بخش «اشعار»؛ سه بیت شعر به نقل از محلیان ـ که البته ناقص و مغلوط است ـ دربارة «عبدالهخان ضرغامپور»، «ملاغلامحسین سیاهپور جلیل» و «غلامحسن محمدی» ـ پسر عموی ملاغلامحسین ـ ثبت و ضبط کرده است.[20] به علاوه، در پی نوشت کتاب، توضیحاتی راجع به هر سه نفر آورده، که برخی از موارد آن نیز مغلوط و معیوب است.[21] وی مینویسد:«عبدالهخان ضرغامپور در جنوب قیام مسلحانه کرد و در خرداد 1341 کشته شد.»[22] و: «غلامحسین جلیل که در جنگ «گوجستان» [گجستان] شرکت داشت و با عبدالهخان ضرغامپور همکاری میکرد.»[23]
این کتاب در باب زندگی و فعالیتهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی آیتالله طالقانی است که حاوی اسناد مهمی نیز هست. کیفرخواست دادگاه نظامی علیه آیتالله طالقانی و دیگر اعضای نهضت آزادی و نیز پاسخها و ایرادات متهمین و وکلای مدافع آنان در خصوص «کیفرخواست»، از جمله اسناد و مطالب مهم کتاب حاضر است[25]. برخی اسناد کتاب، به ویژه اعلامیههای آیتالله طالقانی در حمایت عشایر فارس، ارزشمند و مفید است.
2ـ اسناد نهضت آزادی ایران (جلد اول):[26]
جلد اولِ اسناد نهضت آزادی ایران، حاوی اعلامیهها و بیانیههای نهضت، در خصوص اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ایران در طی سالهای 1340 تا 1344 است. در دو اعلامیه از این مجموعه، به قتل «ملکعابدی» و اوضاع بحرانی فارس، اشارات مختصر شده است. یکی، اعلامیة مشهور «ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ(!) و برگرداندن تاریخ خود» است؛[27] که در بخشی از آن آمده:«خود این جریان خلع ید و خلع مالکیتی که با چنان راحتی و سرعت (البته باستثنای صحنهسازی مسخرة قتل مهندس ملکعابدی!) از مالکین و فئودالها و ذینفوذها شد بهترین شاهدی است که در ایران فئودالیته بآن معنی قرون وسطائی و اروپائی وجود نداشته است.»[28]
اعلامیة دیگر، در خرداد 1342 انتشار یافته و اوضاع نابسامان شهرها و استانهای مختلف کشور ـ از جمله فارس ـ را تبیین کرده است.[29]
3ـ اسناد نهضت آزادی ایران (جلد سوم):[30]
در این اثر که اسناد مربوط به «کیفرخواست»، «محاکمات» و «دفاعیات» اعضای دستگیر شده نهضت آزادی در طی سال 42 ـ 1341 آمده است؛ آن بخش از مطالب که در باب اعلامیهها و ارتباطهای گفتاری و نوشتاری آیتالله طالقانی با عشایر جنوب است، از اهمیت زیادی برخودار است.
4ـ خاطرات بازرگان (شصت سال خدمت و مقاومت):[31]
شصت سال خدمت و مقاومت، متن گفتگوهای سرهنگ غلامرضا نجاتی با مهندس بازرگان است؛ که خاطرات وی از دوران مبارزه با رژیم پهلوی را نیز دربر میگیرد. در این کتاب، متن کامل «کیفرخواست» اعضای نهضت آزادی در دادگاه نظامی و محاکمه آنان ثبت و ضبط شده؛ که مواردی از آن در رابطه با قیام عشایر جنوب و اعلامیههای منتشره است.[32]
5ـ تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد:[33]
نویسنده، با استفاده از منابع مکتوب و برخی اسناد ساواک، به «درگیری عشایر فارس» با حکومت پهلوی پرداخته است[34]. در این مطالب مختصر، نکات جدیدی مطرح شده؛ اما هیچ اشارهای به قیام عشایر کوهمره سرخی و نقش برجسته جنگجویانی چون حبیب شهبازی و ملاغلامحسین سیاهپور جلیل نشده است. به نظر میرسد، بیشتر مطالب و اسناد ارایه شده در کتاب، مأخوذ از نوشتههای «سید کرامتالله فدایی» در «افق خونین» است.
6ـ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک:[35]
در این اثر، که جلد اول آن درباره وقایع سالهای 1342 ـ 1341 و قیام 15خرداد 1342 است؛ اسناد سالهای 1336 تا پایان سال 1341 ثبت و ضبط شده است. اسناد این مجموعه، حاوی اطلاعاتی از فعالیتهای علما و روحانیون و دیگر اقشار اجتماع است. در این مجموعه، اسنادی راجع به عشایر ـ خاصه ایلات بویراحمد و ممسنی ـ مضبوط است؛ که البته برخی ناقص و برخی دیگر شایعات افواهی منتشره بوده، و استناد به آنان نیاز به تأمل و دقت بسیار دارد.[36]
جلد دوم اثر، که عنوان «فیضیه» دارد، اسناد اوایل سال 1342 تا نیمة اول خرداد 1342 را شامل میشود. در این اثر، نیز اسناد مهمی در باب «فعالیت روحانیون» و ارتباط عشایر با آنان و طرفداری برخی از آنها از قیام عشایر فارس؛ حضور «سرلشکر پاکروان» رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور در «گچساران»؛ ملاقات آیتالله ملکحسینی و سید عبدالوهاب بلادی با امام خمینی در قم ـ چهار روز پس از فاجعه فیضیه ـ ؛ شایعة تحریک عشایر جنوب و روحانیون بوسیله انگلیسیها در مخالفت با حکومت پهلوی و نیز پخش اعلامیههای امام خمینی در لار و تحریک طوایف «لُر» و «نفر» توسط «مجتهد لار» ـ سید عبدالعلی موسوی ـ آمده است.[37]
7ـ یاران امام به روایت اسناد ساواک (آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب):[38]
این کتاب که مجموعه اسناد پروندة انفرادی «آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب» در ساواک مرکز بوده؛ علاوه بر اسناد مربوط به آیتالله شهید دستغیب و مبارزات وی حاوی اسناد قابل ملاحظة دیگری در باب فعالیت روحانیون کهگیلویه و بویراحمد ـ نظیر آیتالله ملک حسینی و سید عبدالوهاب بلادی ـ علیه رژیم پهلوی و تحریک عشایر و نیز اطلاع روحانیون از «قیام عشایر» میباشد[39]. سند مهم دیگری که در این کتاب وجود دارد، مربوط به «فرمانده نیروهای عملیاتی جنوب ـ سپهبد بهرام آریانا» است، که در تاریخ 1/2/42 ـ یعنی روزی که ستون نظامی در گجستان قلع و قمع و خلعسلاح گردیده است ـ به «استاندار فارس و بنادر» و «سازمان اطلاعات و امنیت فارس و بنادر» نامهای نوشته؛ و با اظهار «نگرانی» از «اعمال عناصر محرک» بخصوص روحانیون و علما و «در رأس آنان آقای دستغیب» و «بعضی از متنفذین»؛ تقاضای کمک نموده است.[40]
8ـ اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران:[41]
در این اثر، سندی وجود دارد که حاکی از کشف و ضبط اعلامیهای «منتسب به دانشجویان دانشگاه شیراز وابسته به جبهه ملی» از خانه «ولیخان کیانی» ـ خان بکش ممسنی ـ است.[42] این اعلامیه در مخالفت رژیم بوده، که در اردیبهشت ماه 1342 بوسیله شهربانی فارس از منزل ولی کیانی به دست آمده است.
9ـ یاران امام به روایت اسناد ساواک (آیتالله سید محمود طالقانی):[43]
در این اثر، اسنادی راجع به نقش آیتالله طالقانی و خواهرزادهاش «پرویز عدالتمنش»، در انتشار اعلامیههایی به طرفداری و حمایت از عشایر قیام کننده جنوب، وجود دارد که قابل اعتنا و استفاده است.[44]
10ـ نظامیان عصر پهلوی (ارتشبد بهرام آریانا به روایت اسناد ساواک):[45]
مجموعه کتب اسنادی که تحت عنوان «رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک» منتشر گردیده؛ در برخی مواقع حاوی اسناد مهمی دربارة وقایع سالهای 42ـ1341 و قیام عشایر جنوب است. از جمله این کتب، اسناد مربوط به «ارتشبد بهرام آریانا» فرمانده عملیات نظامی جنوب در سالهای مذکور است. هر چند به نظر میرسد، اسناد مربوط به آریانا در باب قیام عشایر جنوب، بایستی بیشتر از این باشد، اما در اثر حاضر، تنها دو سند، مربوط به این وقایع است. یکی سخنان آریانا در محفلی خصوصی است، که در تاریخ 5/8/1356 «در مورد غائله فارس» بیان شده است.[46] دیگری گزارش ارسالی به «دایرة سازمان ضداطلاعات» ستاد بزرگ ارتشتاران است، که تبعات و شایعات مربوط به «جنگ گجستان» در میان «افسران مرکز پیاده»، شیراز را اعلام داشته است. [47]
11ـ پهلویها (خاندان پهلوی به روایت اسناد):[48]
در این اثر، که سومین جلد از مجموعه مجلدات «خاندان پهلوی به روایت اسناد» است، سندی تحت عنوان «بررسی اجمالی اوضاع فارس از دیماه 1340 تاکنون [خرداد 1342]، خلاصه[ای] از اقدامات ساواک فارس و بنادر» به چاپ رسیده است.[49] از فحوا و مفاد سند چنین برمیآِید، که اقدامات صورت گرفته تا قتل «عبدالله ضرغامپور» (18/3/42) و قبل از تسلیم «ناصر طاهری» را شامل میشود. در این سند، که بر اساس گزارشها و تحقیقات مأمورین ساواک تهیه گردیده؛ اکثر مطالب آن، حول تحرکات و اقدامات برخی «خوانین» و چگونگی مقابله با «اصلاحات ارضی» است. همچنین به «اتحادیة فلاحتی فارس» و اقدامات بزرگ مالکان فارس و ارتباط این اتحادیه با روحانیون مشهور فارس و اخذ فتوا از آنان در تحریم اصلاحات ارضی، پرداخته شده است لازم به تذکر است که هیچیک از خوانین کهگیلویه و بویراحمد و ممسنی و سرخی در جلسات انجمن و اتحادیه شرکت نداشتهاند. علاوه بر این، به جریان قتل ملکعابدی و تغییر و تحولات سیاسی فارس و بنادر، و حضور محمدرضا شاه در فارس و فیروزآباد و دستگیری «حسینقلیخان رستم» و اعزام عبداللهخان ضرغامپور و ناصرخان طاهری به تهران و بازگشت آنان به منطقه و درگیری در کوهمره سرخی و بویراحمد و خلعسلاح پاسگاهها و حضور آریانا در فارس و سرکوبی قیام، به اختصار پرداخته شده است. در این میان البته هیچ اشارهای به جنگ گجستان نشده است. در پایان گزارش، به «عملیات و اقدامات ساواک» در 5 مورد اشاره شده، که نقش آنان را در فریب هر چه بیشتر عشایر و بسیاری از کلانتران و کدخدایان آنها، نشان میدهد.
12ـ فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران(شماره 32):[50]
در این فصلنامه، 19 سند راجع به اوضاع و احوال فارس در بحبوحه تبلیغات اصلاحات ارضی و لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی و نیز قتل ملکعابدی و برخی وقایع دیگر، آمده است. نخستین آن، نامه «عزیزالله قوامی» از مالکان بزرگ فارس ـ و پسر قوامالملک شیرازی ـ به «اسدالله علم» نخست وزیر است؛ که اوضاع بحرانی فارس را در اواسط آبان 1341 شرح داده است. وی، بیشترین تقصیر را به گردن «غلامرضا فولادوند» استاندار فارس انداخته؛ که «چون ایشان خود را یک فرد ایلی میدانند لذا بیش از حد لزوم با عشایر محشور شده و آنها را رو میدهند.» قوامی در پایان، پیشنهاد تعویض استاندار فارس را به اسدالله علم ـ داماد عمویش ـ داده است.[51]
پنج سند نیز دربارة جلسات مالکین فارس با روحانیون مشهور شیراز و فارس است؛ که اعلام میکردند، هیچ کدام زیر بار تقسیم اراضی و اصلاحات ارضی نخواهند رفت، و از روحانیون کمک خواسته و از برخی فتوای حرام بودن اصلاحات ارضی را گرفتهاند.[52] اسناد بعدی، در خصوص قتل ملکعابدی و اعلام حکومت نظامی در شیراز و دستگیری محمد ضرغامی و حسینقلی رستم ـ و سپس آزادی آنان ـ است؛ که از ارزش بیشتری برخوردارند.[53] یک سند مربوط به گزارش «سپهبد ورهرام» ـ استاندار جدید فارس ـ به وزیر کشور است، که فعالیتهای چند روز اخیر حضور خویش در فارس را اعلام داشته است.[54] اسناد بعدی به مشکلات اصلاحات ارضی در فارس و لغو حکومت نظامی؛ نامههای «فرخ لقا بهادری» دربارة املاک خسروخان قشقاییو نیز نامه محمد ناصرخان قشقایی به سپهبد ریاحی در مورد پرداخت بهای املاک آنان است.[55]
سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد:[56]
در این مجموعه، اعلامیه حبیبالله شهبازی در حمایت از روحانیت ـ خاصه امام خمینی ـ و انتشار آن در قم، کرمانشاه و کرمان آمده است.[57]
مؤلف کتاب، بیژن جزنی، از اعضای سازمان جوانان حزب توده و از فعالان جبهة ملی دوم است، که در سال 1342 گروهی موسوم به «گروه جزنی» را با بینش مارکسیستی ـ لنینیستی، تشکیل داده است. وی در اثر خویش ـ با دیدگاه مارکسیستی خود ـ وقایع فارس را به اختصار تبیین کرده است.[59]
در این مطالب مختصر، که به نظر میرسد، بر اساس روایت رسمی منابع حکومتی ـ منجمله مجلات و روزنامهها ـ نوشته شده؛ اشتباهات متعددی به چشم میخورد. به طور مثال، «حبیبالله شهبازی» را «حسن شهبازی» ضبط کرده و قتل وی را منسوب به «نوکر»ش، نموده؛ که خود «را به دشمن فروخته بود.» در حالی که حبیبالله شهبازی، بازداشت و بعد اعدام گردید.
نویسنده، در مبحثی دیگر، به «قیام بهمن قشقائی» اشاره نموده؛ و مفصلتر از قیام عشایر بویراحمد و کوهمره سرخی، به آن پرداخته و اهمیت داده است.[60]
مؤلف کتاب ـ بهرام افراسیابی ـبدون اشاره به قیام عشایر کوهمره سرخی و بویراحمد به تفصیل، به «شورش بهمن قشقائی» پرداخته است. وی، البته در ضمن آن به اختصار آورده است که: «در اواخر سال 41 عدهای از خوانین عشایر بویراحمدی و ممسنی فارس شورش کردند و مدتی با نیروهای نظامی رژیم جنگیدند.»[62]
تقریباً تمام مطالب افراسیابی در باب بهمن قشقایی، برگرفته از گفتههای «بیژن جزنی» در کتاب «تاریخ سی ساله ایران» است. تنها، در یکی دو جا، جملاتی را حذف کرده، و کلماتی را تغییر داده است.[63]
مصطفی الموتی، در اثر خویش، هیچ اشارهای به قیام عشایر جنوب ننموده، تنها به درگیری بهمن قشقایی با نظامیان رژیم پرداخته است.[65] منابع وی در توضیح شورش بهمن قشقایی، مطالب مندرج در مجله «سپید و سیاه»، کتاب «مسعود بهنود» و «اعلامیه ستاد ارتش» بوده است.
کتاب سید حمید روحانی، به رغم آن که از منابع اصلی نهضت امام خمینی(ره) و تاریخ انقلاب اسلامی است، مطلب چندانی درباره قیام عشایر جنوب ـ آن گونه که درخور قیام و کتاب باشد ـ ندارد.
توضیحات وی، در خصوص قیام عشایر، بسیار مختصر است.[67] با وجود این، دو سند ارزشمند در کتاب وی مضبوط است، که راجع به جنگ گجستان و اعلامیة حبیبالله شهبازی، در حمایت از مراجع ـ خاصه امام خمینی ـ است.[68]
5ـ روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی:[69]
به نظر میرسد، مبنای اصلی «روزشمار تاریخ ایران» منابع رسمی حکومت ـ خاصه روزنامهها و مجلات ـ بوده، که مؤلف از آنها استفاده نموده است. در این اثر، وقایع مهم «فارس» در سالهای یاد شده، ثبت گردیده؛ و تقریباً، همان نظریات رسمی حکومتی ارایه شده است. «عاقلی» در ضمن وقایع «18 آبان ماه 1341» آورده: «اجرای اصلاحات ارضی در فارس در بین ایلات و عشایر جنبشهائی ایجاد کرده عدهای از رؤسای عشایر به تجهیز قوا پرداخته مبارزه علیه دولت را آغاز کردند.»[70] این گفته کاملاً نادرست است. زیرا، تا بعد از قتل ملکعابدی و اسفند 1341، مبارزة عشایر علیه دولت آغاز نشده بود.
وی همچنین مینویسد: «عدهای از مالکین که با اجرای اصلاحات ارضی مخالفت نموده بودند بازداشت شدند و برخی از آنها به تبعید رفتند.»[71] این در حالی است که هیچ نامی از مالکین «بازداشت» شده و «تبعیدی» ذکر نمیکند. وی در ادامه به «مخالفت شدید» عشایر با «اصلاحات ارضی» و قتل عبدالله ضرغامپور «توسط قوای دولتی در یک نبرد شدید» اشاره دارد، که هیچکدام درست نیست.[72]
6 ـ نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار:[73]
باقر عاقلی، در این کتاب، به اختصار تمام «قیام عشایر جنوب» را تبیین کرده است.[74] مطالب وی، گذشته از اختصار، معتبر و مستند نیست؛ و هیچ اشارهای به قیام مردم کوهمرهسرخی ندارد. به علاوه، اینکه «علت» قیام «ایلات و عشایر فارس» را تنها «اجرای اصلاحات ارضی و سایر اصولی که به رای ملی گذاشته شده بود»میداند؛ درست به نظر نمیرسد.[75] بلکه عوامل متعددی، در ایجاد قیام، دخیل و مؤثر بوده است.
7ـ از سید ضیاء تا بازرگان:[76]
ناصر نجمی در ذکر وقایع مهم عصر نخستوزیری «اسدالله علم»، به گونهای بسیار مختصر به حوادث فارس اشاره میکند؛ و به غلط آن را منسوب «به اشاره محمد ناصر صولت قشقایی و خسرو قشقایی برادرش» میداند. گفتة «مغلوط» نجمی این است:
در فارس به اشاره محمد ناصر صولت قشقایی و خسرو قشقایی برادرش که در اروپا بحال تبعید از طرف دربار میزیستند، غائلهها و آشوبهایی از طرف ایلات قشقایی و بویراحمدی و بختیاری آغاز شد که دولت عدة زیادی از قوای نظامی را مأمور سرکوبی آنان در استان فارس کرد.[77]
8ـ تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران:[78]
سرهنگ غلامرضا نجاتی در کتاب خویش، مطالب بالنسبه مختصری راجع به «شورش عشایر جنوب» آورده است.[79] تقریباً تمام مطالب وی، برگرفته از «تاریخ سی ساله ایران» بیژن جزنی؛ و «تاریخچة عملیات نظامی جنوب» بهرام آریانا است. در واقع این مطالب، یک جمعبندی بسیار کلی و مختصر از قیام عشایر جنوب است، که در بسیاری موارد نادرست و یکجانبه است.
نویسنده، در پایان مباحث، به داستان شورش «بهمن قشقائی» پرداخته؛ و آنچه را در کتاب بیژن جزنی آمده با اندکی تغییر و تلخیص آورده است.[80]
9ـ بازیگران سیاسی عصر رضا شاهی و محمدرضا شاهی:[81]
نجمی در این کتاب، نیز آنچه را در اثر پیشین خویش ـ از سیدضیاء تا بازرگان ـ راجع به وقایع فارس و قیام عشایر جنوب آورده، تکرار کرده است.[82]
10ـ قلم و سیاست (از کودتای 28 مرداد تا ترور منصور):[83]
سفری در کتاب قلم و سیاست، به اختصار قتل ملکعابدی را ذکر کرده و توضیحات بسیار مختصری راجع به «نامة ناصر قشقائی» داده است.[84] او، هیچ اشارهای به وقایع سالهای 42ـ1341 فارس نمیکند؛ و تنها به اعدام «متهمان مربوط به حوادث فارس که در دادگاه ویژه زمان جنگ در شیراز محکوم شده بودند» اشاره کرده است.[85]
وی در این اثر به درستی معتقد است که: «کشتن رئیس اصلاحات ارضی «فیروزآباد» بهانه به دست شاه داد تا سر حد امکان از این حادثه بهرهبرداری کند....»[86]
11ـ داوری (سخنی در کارنامة ساواک):[87]
سرتیپ منوچهر هاشمی، معاون و مدیر کل ادارة ضدجاسوسی ساواک، که نخستین رئیس ساواک فارس نیز بوده است؛ در این اثر، به اهم اقدامات و خدمات خویش در دستگاه اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) پرداخته است. وی «در اواخر سال 1335، با سمت ریاست ساواک استان فارس و بنادر و جزایر جنوب در شیراز مستقر» شده؛[88] و شاخههای ساواک بوشهر و بندرعباس را چون ساواک شیراز، پایهگذاری و تأسیس کرده است.[89]
وی پس از حدود پنج سال حضور در فارس و مسئولیت ساواک، به خراسان منتقل گردیده و در بحبوحه سالهای قیام عشایر، رئیس ساواک خراسان بوده است. اما به دلیل اوضاع بحرانی فارس و جنوب و نیز اطلاعات و شناخت وی از فارس و بنادر، «در اردیبهشت سال 1342» که «غائله فارس» پیش آمده «به تهران احضار» و به همراه سرلشکر پاکروان، رئیس ساواک، سپهبد مالک فرمانده ژاندارمری کل کشور، و سپهبد اسماعیل ریاحی جانشین ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران، به شیراز حرکت نموده است.[90] بدین گونه، وی تا پایان سرکوب عشایر، در فارس و ساواک به عنوان «مشاور» انجام وظیفه میکرده است.
اطلاعاتی که وی در کتاب خود به دست میدهد، در بیشتر موارد یک جانبه و طرفدارانه است. به علاوه، از سر بیاطلاعی یا به عمد، هیچ گزارشی از مقاومت و مبارزة جنگی عشایر بویراحمد ـ نظیر جنگ گجستان و شکست نظامیان ـ ارایه نمیدهد؛ و تنها به «محاصرة یکی از واحدهای ارتش به فرماندهی سرهنگ فاطمی در آبادی توت نده، واقع در منطقه بویراحمدی» اشاره میکند.[91]
هاشمی به دروغ مینویسد که در نتیجة شکست فاطمیزاده «تعداد زیادی از اهالی ده توتنده قتل عام شدند.»[92] وی، با بدبینی خاصی ـ که حاکی از سابقه خصومت اوست ـ نسبت به «فتحاللهخان حیات داودی» اظهارنظر مینماید و او را عامل اصلی غائله فارس میداند.[93]
به رغم آنکه سرتیپ هاشمی معتقد است تا قبل از اصلاحات ارضی «مشکل خاصی که موجب ناراحتی» عشایر باشد، وجود نداشت؛ اما به عوامل و اسباب دیگری اشاره مینماید که در واقع از عوامل اصلی نارضایتی عشایر بوده است.[94]
بنابراین، علیرغم یکجانبهنگری نویسنده ـ که خود از دشمنان و سرکوبگران عشایر بوده ـ برخی مطالب مهم در کتاب او هست، که، برای محقق همهجانبهنگر قابل استفاده است.
12ـ از سیدضیاء تا بختیار (دولتهای ایران از سوم اسفند 1299 تا بهمن ماه 1357):[95]
مسعود بهنود، در ضمن تبیین وقایع و حوادث «دولت علم»، به گونهای بسیار مختصر ـ و البته مغلوط ـ به «غائله فارس» پرداخته و آن را «به اشاره ناصر و خسرو قشقایی که در آلمان فعالیت مخالف رژیم داشته»، منسوب نموده است. بنا به گفتة وی، در نتیجة اقدامات ناصر و خسرو قشقایی «طوایف بویراحمدی، قشقایی و بختیاری، به حرکت درآمدند.»[96] بیتردید این گفتة غیرمستند، کاملاً نادرست و عاری از واقعیت و حقیقت است. علاوه بر این، ایل بختیاری هیچ مشارکتی در قیام عشایر نداشته و آغاز قیام عشایر جنوب در سال 1341، تحت فرماندهی «حبیبالله شهبازی» کوهمره سرخی بوده است. مورد دیگری که نویسنده، به اشتباه آورده، این است که: «افراد مسلحی» از ایلات بویراحمد و بختیاری، در اطراف «بهمن قشقایی» جمع شده، و در جنبش او شرکت جستهاند.[97] کاملاً معلوم است که این موضوع نیز نادرست و غیرمستند است.
نویسندگان کتاب معماران عصر پهلوی، در شرح زندگی بهرام آریانا، به قیام عشایر جنوب و نقش وی در سرکوب آن، اشارات مختصر نمودهاند.[99] به نظر میرسد، مطالب آنان در خصوص زندگینامه آریانا، برگرفته از خاطرات حسین فردوست است و چیزی اضافه بر آن ندارند.
14ـ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی:[100]
کرباسچی در اثر خویش، اعلامیة «حبیبالله شهبازی» در حمایت از روحانیون و مراجع تقلید، خاصه امام خمینی(ره) را آورده است.[101]
وی البته توضیح چندانی در خصوص قیام عشایر جنوب، نداده است.
در این اثر، به «شورش بهمن قشقایی» اشاره شده؛ و به استناد منابع دیگر ـ چون تاریخ سی ساله بیژن جزنی و تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله غلامرضا نجاتی ـ مطالب مختصری ذکر گردیده است.[103]
1ـ یادداشتهای روزانه مهندس مهدی بازرگان:[104]
مهندس بازرگان، که به همراه دیگر اعضای «نهضت آزادی» در بهمن ماه 1341، دستگیر و زندانی شده بود؛ طی یادداشتهای روزانه خود، خاطرات ایام زندان در «قزلقلعه» را نیز ثبت کرده است. در این زمان، برخی متهمان قیام عشایر، از جمله؛ فتحالله حیاتداودی، حبیب شهبازی، حسینقلی رستم، ناصر طاهری، ولی کیانی، فریدون جاویدی، باباخان عیلامی [ایلامی] و سهراب کشکولی، در قزل قلعه زندان بودهاند. مهندس بازرگان، در یادداشتهای خویش، به «مواجهة» حضوری «فتحالهخان حیات داودی» با «ولیخان کیانی»، «فریدونخان جاویدی» و «ناصرخان طاهری»، در «سازمان امنیت» (= ساواک)، اشارت دارد.[105] همچنین به انتقال «سران عشایر فارس» از قزل قلعه به جایی دیگر ـ شاید شیراز ـ در تاریخ 27 شهریور 1342، اشاره نموده است.[106]
از یادداشتهای بازرگان، چنین برمیآید که وی علاقة خاصی به «فتحاللهخان حیات داودی» داشته و از انتقال او ناراحت و غمگین بوده است. وی مینویسد: «حیات داودی رفیق شاد و گرم و موافق و مأنوسی بود. با رفتن او قریب یک ساعت است [که] یک حالت خاموشی و نگرانی و ناراحتی در اطاق ما پیدا شده است؛ خصوصاً که نگران نسبت به وضع و کارش هستیم.»[107]
مهندس بازرگان، در یادداشتهای «چهارشنبه 27/4/42»، که بیشتر «صحبتهایی با خانوادة» خویش است؛ به برخی از مطالب «رپرتاژ» مخصوص «مجله تهران مصور» دربارة «جنگهای اخیر فارس»؛ مخصوصاً قتل خسروخان بویراحمدی، به وسیلة برادرش عبداللهخان ضرغامپور ـ در سال 1332 ـ اشاره و تحلیل دارد.[108] به علاوه، در این یادداشتها، نسبت به یکی از اتهامات اساسی «آیتالله طالقانی»، که «اعلامیهای خطاب به افسران و رؤسای عشایر فارس» بوده؛ به اختصار، مطالبی آورده است.[109]
کتاب «مقاومت در زندان» شامل خاطرات عباس رادنیا و نیز بخشهایی از جریان محاکمات و مدافعات عباس رادنیا، مصطفی مفیدی و محمد بسته نگار، سه تن از فعالان نهضت آزادی در سالهای 1341 تا 1343 است. در این اثر، مطالبی در خصوص فعالیتهای انجام گرفته در شیراز مقارن قیام عشایر جنوب[111] و نیز انعکاس اعلامیههای حبیب شهبازی در کیفرخواست شماره 415 دادستان ارتش، علیه اعضای نهضت آزادی، آمده است.[112]
3ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست):[113]
ارتشبد فردوست، در ضمن خاطرات خویش از عصر پهلوی دوم، به «شورش عشایری فارس» نیز اشاره دارد.[114] وی معتقد است، از کودتای 28 مرداد 1332 تا پیروزی انقلاب اسلامی، «دو حادثة مهم امنیت سلطنت» محمدرضا شاه را به مخاطره انداخت. یکی شورش عشایر جنوب در سالهای 1342ـ1341 و دیگری قیام 15 خرداد 1342.[115] وی، برخلاف دیگر دولتمردان رژیم پهلوی، بدون اینکه بر مسئله اصلاحات ارضی در فارس تأکید ورزد و آن را علت تامة قیام عشایر ذکر کند، به موضوع مهم «خلعسلاح» عشایر پرداخته، و شدت عمل ژاندارمری را در این مسئله، عامل اصلی «شورش عشایر جنوب» دانسته است.[116] او در این اوان، مسئول «دفتر ویژه اطلاعات» ساواک بوده، که به همراه سرتیپ علویکیا (قائم مقام ساواک) و سپهبد مالک فرمانده ژاندارمری کل کشور اعضای «شورایعالی هماهنگی» را ـ که شورای امنیت کشور خوانده میشد ـ تشکیل میدادند و نسبت به برخی مسایل مهم تصمیمگیری میکردند. بنا به گفته وی «سپهبد مالک در جلسات شورا کراراً از دستورات محمدرضا برای خلعسلاح عشایر صحبت میکرد.»[117]
وی همچنین اطلاعات خوبی از چگونگی رفتار و اخلاق «آریانا» و «ورهرام» در فارس، به دست میدهد. فردوست، شکست نظامیان در «جنگ گجستان» را تلویحاً به نداشتن «پهلودار چپ و راست و جلودار و عقبدار»منتسب مینماید؛ که چون نظامیان وارد درهای شدند «حدود 50 نفر از عشایر ... عقب آنها را بستند و از طرفین و جلو، نفر به نفر را به گلوله بستند و کلیه گردان فوق قلع و قمع شد و حتی یکنفر نجات نیافت.»[118] کاملاً معلوم است که بیشتر این مطالب نادرست است. وی نیز دربارة نقش «سرهنگ ناظم» در سرکوب قیام عشایر، مبالغة بسیار نموده است. مثلاً مینویسد: «ناظم در جریان جنگ علیه عشایر فارس نقش چشمگیر داشت و در رأس یک گردان زبده در محلی نمایان میشد و عشایر را به رگبار میبست... ناظم در عملیات جنوب بسیاری از واحدهای عشایر را غافلگیر و نابود کرد.»[119]
پرواضح است که این موارد هیچ صحت ندارد.
عمویی در خاطرات خویش، تحت تأثیر بینش مارکسیستی خود و بدبینی خاصی که ظاهراً نسبت به خان و مالک داشته؛ در خصوص عبداللهخان ضرغامپور و پسرش خداکرم ـ که با هم در زندان قصر بودند ـ کاملاً خصمانه نظر داده است.[121] وی با مطالبی که از قیام عشایر جنوب ذکر میکند، نشان میدهد که هیچ اطلاعی از چگونگی آغاز و انجام قیام و علل و اسباب آن ندارد.[122] این مهم، با مقایسة داستان واقعة سیاهکل و قیام عشایر جنوب به قلم وی، مبرهن و معلوم میگردد. وی از واقعة بسیار محدود و مختصر «سیاهکل»، مثل یک «حماسه» بزرگ سخن میراند؛[123] اما نبرد دلاورانه جمع عظیمی از عشایر جنوب را ـ که در برابر ستمگریهای حکومت پهلوی ایستادند ـ در جملاتی مجعول و مغلوط، بازگو میکند. زهی انصاف و «خلق» دوستی!
علی امینی، نخستوزیر شاه در محدودة زمانی اردیبهشت 1340 تا تیرماه 1341، بدون هیچ سند و مدرکی، قتل مهندس ملکعابدی را «به دست ایادی مالکین محلی» فارس میداند.[125] وی میگوید:
در دوران کوتاهی که دولت بر سر کار بود با تمام مشکلات و تحریکاتی که در نقاط مختلف کشور میشد و از جمله کشته شدن یک مهندس کشاورزی و مسئوول اصلاحات ارضی در فارس به دست ایادی مالکین محلی، کار اصلاحات ارضی طبق برنامه پیش میرفت.[126]
این در حالی است که قتل ملکعابدی، در دوران نخستوزیری اسدالله علم، و چهار ماه پس از استعفای علی امینی از وزارت بوده است.
6ـ خاطرات 15 خرداد ـ شیراز:[127]
«جلیل عرفانمنش» از محققان معروف فارس، در این اثر ارزنده، خاطرات شخصیتهای انقلابی و مؤثر فارس را دربارة وقایع روزهای 15 و 16 خرداد 1342 ـ در فارس و شیراز ـ گرد آورده است. برخی از این افراد، به حوادث پیش از 15 خرداد، همچون قیام عشایر جنوب و برخی رهبران آن ـ خاصه حبیبالله شهبازی و ملاغلامحسین سیاهپور ـ و ارتباط عشایر قیام کننده و روحانیت فارس ـ و کهگیلویه و بویراحمد ـ اشارات صریح نمودهاند. از جمله؛ «جلالالدین آیتالله زاده» برادر آیتالله بهاءالدین محلاتی؛ «حجتالاسلام مجدالدین مصباحی»؛ «حسین نیرومند»؛ «محمدرضا گل آرایش»؛[128] «رجبعلی طاهری»؛ «شیخ صدرالدین حائری شیرازی»؛ «محمدحسن طاهری»؛ «شیخ مجدالدین محلاتی»؛ «سیدجعفر عباس زادگان»؛ «سید محمدحسین هاشمی» و «حاج عباس حمیدی».[129]
محمد بهمن بیگی (متولد 1299) از مشهورترین نویسندگان ایران و چهرههای فرهنگی عشایر و ایل قشقایی ـ که سالها مسئولیت آموزش عشایر را بر عهده داشته است ـ در آثار خویش، خاطرات و داستانهایی از حوادث و وقایع سالهای «آتش و خون» 42ـ1341 را تحریر کرده است. نخستین کتاب وی پس از انقلاب، «بخارای من ایل من» است؛ که در اواخر آن «گزارش گونهای» از مسافرت و بازدید از مدارس «ایل بویراحمد» را آورده است.[130] در بخشی از این گزارش، خاطرات خویش را از درگیریها و جنگهای پایان یافته «در گوشة جنوبی بویراحمد» و «طایفة جسور جلیل که بار دشوار جنگ را بر دوش گرفته بود»، بیان کرده است.[131]
وی در اثر دیگری به نام «اگر قره قاج نبود...»، به مناسبت برخی خاطرات خود، به تفصیل بیشتری از «وقایع و زد و خوردها» اشارت نموده است.[132] در این میان، داستان واقعی «پدر و پسر» که مربوط به «کردی انصاری» ـ از جنگجویان مشهور عشایر ممسنی و بویراحمد ـ و فرزندش «یدالله انصاری» است، از اهمیت بیشتری برخوردار است.[133] همچنین، خاطرة «از من مپرسید...» حاکی از وقایع بحرانی سالهای 1341 و 1342 است.[134]
در این داستان به قتل ملکعابدی، جنگ گجستان و بمبارانهای هوایی روستاها و مدارس عشایری اشارت رفته است.[135] هر چند، بهمن بیگی گوشهای از خاطرات خویش را روایت کرده، و قصد وی تاریخنگاری و تحریر تاریخ نبوده است؛ اما همچون یک محقق منصف و مطلع ـ در همین روایات مختصر و اندک ـ برجستگی و بیغرضی خویش را نشان داده است.
وی در اثری دیگر، به نام «به اجاقت قسم»؛ اشارهای مختصر و مجمل به «اصلاحات ارضی» و پیامدهای آن در ایل قشقایی نموده است.[136]
8ـ خاطرات علیاکبر محتشمی:[137]
در نخستین شماره فصلنامه ندا، خاطرات برخی از شخصیتهای مطلع و مؤثر انقلاب، در باب «وقایع و حوادث 15 خرداد 1342» ثبت و ضبط شده است. از جمله «حجتالاسلام علیاکبر محتشمی» دربارة روحیه جنگاوری و مبارزهجویی امام خمینی علیه ظلم و ستم میگوید: «اصولاً روح مبارزه با ستم و ستمگر در وجود حضرت امام [خمینی] نضج گرفته بود و لذا از هیچ چیز باکی نداشتند... امام همیشه دشمنان را خیلی حقیرتر از آن میدانستند که بخواهند از آنها واهمهای داشته باشند. حضرت حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای خلخالی در مورد این روحیة مبارزه طلبی حضرت امام در خاطرات خود پیرامون 15 خرداد با ما چنین سخن گفتند: سال 41 بود، روزی من خدمت حضرت امام رفته بودم، آنموقع تازه جریان برخورد مسلحانه عبداللهخان که از خوانین بویراحمد بود با دولت پیش آمده بود که به کشته شدن 120 یا 140 تن از ارتشیها منجر شده بود. امام به من فرمودند که «خوب است ما هم برویم به این کوههای بویراحمد». من عرض کردم آقا شوخی میفرمایید؟ امام فرمودند:«نه من شوخی نمیکنم جدی میگویم من مطالب را بررسی میکنم اگر صلاح باشد میرویم.»[138]
9ـ کهنه سرباز (خاطرات سیاسی، نظامی و اقتصادی):[139]
سرهنگ ستاد هوایی «غلامرضا مصور رحمانی» سه جلد کتاب تحت عنوان «کهنه سرباز» تألیف نموده؛ که در جلد سوم، به نوع رفتار «ناجوانمردانة» آریانا با جنگجویان و زن و بچههای بویراحمدی اشاره کرده است. این عمل ناجوانمردانه، به نقل نویسنده، همانا «بمباران» کردن مناطق بویراحمدیها و دیگر عشایر قیامکننده بوده؛ که بدین طریق، زنان و کودکان و پیران قوم و نیز «دامها»ی آنان از بین رفته است.[140] مصور رحمانی مینویسد: «کار او [آریانا] منحصر به این بود که تعدادی هواپیما را مأمور کند، زن و بچه و حشم بویراحمدیها را زیر بمب هواپیما قلع و قمع کنند[.] وی این عمل شنیع و غیرانسانی ولی بیخطر برای خود را، با عدهای زن و بچه، آن قدر ادامه داد که برای مردان رزمنده آنها چارهای جز تسلیم نماند... جالب است در مطبوعات ایران در آن موقع کوچکترین اعتراضی به این عمل قبیح نشد؛ و حتی انجمن حمایت از حیوانات هم برای دلسوزی جهت گوسفندان قطعه قطعه شده یک قلم روی کاغذ نگذاشت!»[141]
10ـ نگاهی از درون به جنبش چپ ایران (گفتگو با ایرج کشکولی):[142]
ایرج کشکولی، یک فرد ایلی و عشیرهای بوده که در خارج کشور به نفع حزب توده و سپس «سازمان انقلابی حزب تودة ایران» فعالیت مینموده است. در کتاب گفتگو با ایرج کشکولی، اطلاعات دست اولی از حرکت بهمن قشقایی ـ پس از قیام عشایر جنوب ـ به دست داده شده است.[143]
همچنین گزارشی که وی و عطا کشکولی تحت عنوان «نامهای از جنوب»، به سازمان انقلابی حزب تودة ایران در خارج از کشور ارایه دادهاند و در روزنامة توده ـ تیرماه 1345 ـ به چاپ رسیده؛ به عنوان سند در بخش اسناد کتاب آمده است.[144] در این گزارش، اطلاعات نسبتاً خوبی از وقایع سالهای 42ـ1341 وجود دارد؛ که رجوع و استناد به برخی موارد آن، خالی از اشکال است. البته، باید توجه داشت که تحلیلهای ارایه شده در گزارش، کاملاً صبغة مارکسیستی دارد.
11ـ نگاهی از درون به جنبش چپ ایران (گفتگو با کورش لاشایی):[145]
کورش لاشایی در گفتگو با حمید شوکت، مطالبی در خصوص حرکت بهمن قشقایی و مشارکت عطا و ایرج کشکولی مطرح نموده؛ که برخی از آن قابل استفاده و استناد است.[146] به علاوه «نامهای از جنوب» ـ که عطا و ایرج کشکولی آن را تهیه نموده و به سازمان دادهاند ـ در بخش اسناد کتاب، به چاپ رسیده است.[147]
12ـ گذر عمر (خاطرات سیاسی باقر پیرنیا):[148]
باقر پیرنیا (1367ـ1298)، از رجال مشهور عصر پهلوی دوم، در طی سالهای 1342 تا 1346ـ به مدت چهار سال ـ استاندار «فارس و بنادر» بوده است. وی در خاطرات سیاسی خویش، به کارهای عمرانی و اصلاحی مهمی که در فارس، انجام داده، اشاره کرده است.
در این میان، البته خاطرات مربوط به «فارس و غائلة آن»، بسیار مختصر و بیرنگ، بیان شده است.[149] وی هیچ اشارهای به سران سرشناس عشایر و شخصیتهای معروف ایلات فارس مقارن حضور خویش ندارد؛ و «قیام عشایر جنوب» ـ یا به گفته حاکمان رژیم، «غائله جنوب»یا «غائله فارس» ـ را به اختصار برگزار کرده است. پیرنیا «علت اغتشاش» عشایر ممسنی و بویراحمد را به نحوة برخورد نادرست «ارسنجانی»، وزیر کشاورزی، با عبداللهخان ضرغامپور نسبت میدهد. این در حالی است که، در هیچ «منبعی»، به این ملاقات و برخورد، اشاره نشده و هیچ «سندی» در دست نیست. از این مهمتر، وی «ناآگاهی» مردم بویراحمد، و نداشتن «سواد خواندن و نوشتن» اعلامیهها را، از دلایل عمدة درگیریها ذکر میکند.
به گفتة وی: «داستان چنین بود: هنگامی که هنوز سپهبد آریانا در فارس بودند از سوی سپهبد آریانا اعلامیههایی مبنی بر اینکه هر کس خودش را معرفی کند. بخشوده خواهد شد به وسیله هواپیما در منطقه پخش میشود. پخش این اعلامیهها در کوهستانهای زیرنظر بویراحمد زیاد مؤثر نشد. بویژه که عشیرههای آن منطقه آشنایی به فروریختن اعلامیه از هواپیما نداشته و اگر هم داشتند سواد خواندن و نوشتن نداشتند. از جملة این گروه، مردم تیرههای جلیل و بابکان بودند. نیروی انتظامی به گمان اینکه آنان آگاه شدهاند اما قصد تسلیم ندارند به زد و خورد با آنان پرداخته و در نتیجه تیرههای جلیل و بابکان هم به دفاع از خود برخاستند....»[150]
بیتردید، این مطالب کاملاً نادرست و بیمایه است؛ با وجود این اشتباهات، مطالبی که وی در ذکر ماجرای «تأمین نامه» و «حکم اعدام» مُلاغلامحسین سیاهپور جلیل و قتل عام طوایف «لُر» و «نَفَر»، در صحرای باغ لارستان ـ به اختصار ـ آورده، درست است؛ و «ناپسندی»و «غیرشرافتمندانه» بودن اعمال و کارکرد دولتیان و سردمداران رژیم را میرساند.[151] در هر حال، خاطرات پیرنیا، از جهاتی قابل استفاده و استناد است.[152]
شیخ عبدالمجید معادیخواه در خاطرات خود از نهضت امام خمینی(ره)، به مناسبت بیان «دامی بر سر راه امام»، به یک نظامی به نام «سرهنگ شیرازی» اشاره دارد؛ که تلاش داشت «فتوای کودتایی را از امام بگیرد» و نظام شاهنشاهی را واژگون کند.[154] اما «همان جناب سرهنگ شیرازی که با اصرار میکوشید تا برای به گلوله بستن شاه فتوا بگیرد، چندی بعد پذیرای مأموریتی در سرکوبی شورشیان پیرامون شیراز شد و جمعی از مخالفان رژیم را به خاک و خون کشید. سخن اینک از آن شورشها نیست که در آن کسانی چون ناصر قشقایی دست داشتند و در تظاهر به همسویی با جنبش قم فرصتطلبی میکردند. آن چه روشن است ناسازگاری بمباران بخشی از مردم، با چنان دین باوری است که سرهنگ شیرازی به آن تظاهر میکرد.»[155]
به احتمال زیاد، منظور معادیخواه از «شورشیان پیرامون شیراز»، قیام عشایر جنوب بوده است. با این احتمال ـ قریب به یقین ـ نظر نویسنده که معتقد است در آن شورشها «کسانی چون ناصر قشقایی دست داشتند و در تظاهر به همسویی با جنبش قم فرصتطلبی میکردند»، کاملاً نادرست و غیرمستند است؛ و حاکی از بیاطلاعی محض مؤلف.
14ـ یادماندهها (خاطراتی از محمدحسین قشقایی):[156]
محمدحسین قشقایی یکی از چهار فرزند صولتالدوله قشقایی است، که در سال 1342 به اتهام همکاری با سران عشایر فارس دستگیر و نهایتاً به دو سال زندان محکوم گردید. او که در خاطرات خویش به این موضوع پرداخته است میگوید: هیچ شناخت و آشنایی با رؤسای بویراحمدی نداشته و آنها را نیز در تهران ملاقات نکرده است.[157] بلکه به خاطر سابقه دوستی با فتحاللهخان حیاتداودی، یک روز بر حسب اتفاق او را در خیابان اسلامبول ـ تهران ـ دیده و با هم به خانة «مرتضی قلیخان بختیاری» رفتهاند. در آنجا پسر مرتضی قلیخان ـ به نام بهمنخان ـ را که در خانه بود ملاقات کرده و در ضمن صحبتهای خویش موضوع آمدن بویراحمدیها را به تهران تعریف کردهاند. محمدحسین قشقایی میگوید: «گفتیم که حالا زمستان شده و برف آمده و وضع مالی آنها مناسب نیست. حتی اگر به اصفهان بروند، چون اتوبوس به منطقه آنها نمیرود، آنها پولی ندارند که بتوانند یک ماشین کرایه کنند و به فلارد بروند. بهمنخان گفت که من در اصفهان یک اتومبیل دارم و پیشکارم هم آنجاست. من کارتی به شما میدهم که به آنها بدهید که آنها را در اصفهان به پیشکارم بدهند تا رانندهام آنها را ببرد و به مقصد برساند. ما هم به همین ترتیب عمل کردیم و رؤسای بویراحمد توانستند در زمستان خودشان را به خانوادههایشان برسانند و به زندگیشان برسند.»[158]
وی در خاطرات خویش اطلاعاتی از درگیری بویراحمدیها با نظامیان به دست میدهد که کاملاً ناقص و مغلوط است و نشان میدهد که حتی بعدها اطلاع چندانی از قیام عشایر جنوب به دست نیاورده است.[159]
15ـ فروپاشی ارتش شاهنشاهی (خاطرات سپهبد جلال پژمان):[160]
پس از آنکه محمدرضا شاه در دیماه 1341 دستور خلعسلاح عشایر جنوب را صادر کرد، نیروهای ارتشی به مناطق مختلف اعزام گردیدند. یک دسته از آنان به فرماندهی سرهنگ جلال پژمان، مأمور خلعسلاح بویراحمد علیا شدند که در بهمن ماه از شیراز به سوی بویراحمد حرکت کردند.
وی در خاطرات خویش، به چگونگی اعزام نیروهای تحت امر خود و حوادث بین راه و استقرار در یاسوج و درگیریهای عشایر بویراحمد با نظامیان اشارات جالبی دارد.[161] سرهنگ جلال پژمان، به عنوان فرمانده نظامی حکومت پهلوی ـ که مأموریت خلعسلاح و سرکوب عشایر بویراحمد را برعهده داشته ـ در نوشته خویش جانب نظامیانی نظیر سرگرد فاطمیزاده را گرفته است.[162] وی البته در باب قاتل سرگرد فاطمیزاده، به صراحت مینویسد: «به دست پسر ولیپناهی (خلیفه پناهی) و اسکندر طاهری شهید شد.»[163]
سرهنگ پژمان، پس از عزیمت سرتیپ بنیاعتماد به شیراز، از تاریخ 23/4/1342 «فرماندهی مناطق یاسوج، سیسخت، اردکان، نقار[ه]خانه، دم چنار، سپیدار [و] جلیل بابکان» را به عهده گرفته است. وی معتقد است، در نتیجه اقدامات او، «خدا کرم ضرغامپور فرزند عبدالله ضرغامپور حاضر به تسلیم شد.» بنابراین، در روز سوم مرداد 1342، خداکرم ضرغامپور «تسلیم بدون قید و شرط گردید و در پناه ارتش قرار گرفت و به شیراز اعزام شد.»[164]
1ـ ایل ناشناخته (پژوهشی در کوهنشینان سرخی فارس):[165]
نخستین کتابی که دربارة بخشی از قیام عشایر جنوب ـ در کوهمره سرخی ـ تألیف و انتشار یافته، «ایل ناشناخته» است. نویسنده خود زادة کوهمره سرخی و پسر «حبیبالله شهبازی» رئیس و جنگجوی مشهور ایل، و آغازگر قیام عشایر جنوب میباشد. در این اثر ـ که ابتدا به عنوان پایاننامه کارشناسی در دانشگاه تهران ارایه شده ـ به تبیین و تحلیل «قیام سالهای 42ـ1341 عشایر فارس»، پرداخته است. مؤلف در آغاز، به اختصار به «نهضت امام خمینی»، «اصلاحات ارضی شاهانه»، «اهداف و نتایج اصلاحات ارضی»، «ماهیت اصلاحات ارضی»، «اصلاحات ارضی در استان فارس» و «روحانیت و اصلاحات ارضی شاهانه» اشاره نموده است.[166]
در این بخش، نویسنده با استناد به منابع مکتوب به بررسی و تحلیل این موضوع پرداخته است. وی در مباحث بعدی، «اهداف سیاسی رژیم از سرکوب عشایر فارس»، «توطئة مرموز قتل مهندس ملک عابدی»و «قیام عشایر کوهمره سرخی» را تشریح نموده است.[167]
مستندات و تحلیلهایی که نویسنده، در این مباحث ارایه میدهد، با استفاده و استناد به مطالب کتاب «تاریخچة عملیات نظامی جنوب» تألیف ـ ارتشبد بهرام آریانا ـ و روزنامهها و نشریات وقت میباشد، که تا حدود زیادی بیانگر روی دیگر سکه استنیز ارزشمند است.[168] بخصوص که در مبحث «روزنامهها سخن میگویند»، گزیدهای از مندرجات روزنامههای اطلاعات و کیهان، از نیمه دوم 1341 تا نیمة اول 1343 را آورده و به مناسبت برخی نوشتههای آنان، «پاسخ»های درخور داده است.[169] در بخش پایانی کتاب، «پیوست»هایی از «اسناد» و مندرجات جراید، ارایه شده که در جای خود اهمیت فراوان دارد.[170]
2ـ تألیفات نویسندگان بومی کهگیلویه و بویراحمد:
تقریباً از سال 1370 تاکنون، نُه اثر تاریخی از نویسندگان بومی کهگیلویه و بویراحمد منتشر شده، که در خصوص وقایع سالهای 43-1341 و مبارزه ایل بویراحمد با حکومت پهلوی دوم مطالبی آوردهاند.[171] بیشتر این نویسندگان، به اختصار و اجمال و بر مبنای روایات شفاهی محدود، وقایع مزبور را ضبط کردهاند. در این میان، البته دو اثر ارزشمند و معتبر وجود دارد که اکثر مطالب آنان در باب حوادث مذکور قابل اعتماد و استناد است. یکی، کتاب «گوشههای ناگفتهای از تاریخ معاصر ایران» نوشته دکتر سیدساعد حسینی است؛ دیگری «تاریخ سیاسی کهگیلویه» اثر پر ارج سیدمصطفی تقویمقدم.
بقیه این آثار، تنها اندکی از مطالبشان در باب حوادث سالهای 43-1341 معتبر و قابل استناد است. حتی کتابی چون «تاریخ و جغرافیای کوهگیلویه و بویراحمد» نوشته نورمحمد مجیدی ـ که به نظر میرسد، حساسیت منفی عجیبی نسبت به ایل بویراحمد و مبارزات مردم آن داشته است ـ اصلاً مطلب صحیحی درباره قیام عشایر بویراحمد و کوهمره سرخی نیاورده است. وی، برخی از این گفتههای نادرست را نیز در کتاب «تاریخ و جغرافیای ممسنی» تکرار کرده است.[172]
3ـ تألیفات نویسندگان محلی ممسنی:
ممسنیها، در سه کتاب «ممسنی و بهشت گمشده»، «ممسنی در گذرگاه تاریخ» و «ممسنی، دشتی پر از نون و تشتی پر از خون»، به اختصار تمام، اشاراتی به حوادث سالهای 42ـ1341 نمودهاند.[173]
در این مطالب مختصر که بسیار مغلوط و معیوباند، اطلاعات درست و قابل اعتمادی وجود ندارد. نقلقولهایی هم که از منابع دولتی آوردهاند، قابل استناد نیست. با این همه، آنچه مؤلف کتاب ممسنی در گذرگاه تاریخ، راجع به تأثیرات و پیامدهای اصلاحات ارضی در ممسنی آورده، از اهمیت بیشتری برخوردار است.[174]
4ـ تألیفات نویسندگان قشقایی و ایلات خمسه:
گذشته از محمد بهمنبیگی که در خاطرات خویش، اشاراتی به وقایع سالهای 42-1341 نموده است؛ دو تن دیگر از نویسندگان ایل قشقایی به این موضوع پرداختهاند.[175] عوضالله صفری کشکولی، کتاب خود را به «ماجرای بهمن قشقایی و همرزمانش» اختصاص داده و در مطالبی مختصر اما ارزشمند؛ داستان قتل ملکعابدی، شکنجه و عذاب بیگناهان ایل قشقایی، قیام موصلوها و مبارزات بهمن قشقایی را شرح داده است. نویسنده دیگر، دکتر منوچهر کیانی از مؤلفان پرکار و علاقمند ایل قشقایی است، که در کتاب خویش به «شورش گسترده عشایر در سالهای 1341 تا 1346» پرداخته است. وی، در خصوص وقایعی چون قتل مهندس ملکعابدی، جریان نامه ناصرخان قشقایی، حماسه فراموشنشدنی بهمن قشقایی، مبارزات دشتی و مسیح، شورش موصلوها در قیروکارزین، اعلام دستهجمعی گویجلوهای صفیخانی و قتلعام مردم تیرههای لُر و نَفَر، مطالب خوبی ضبط کرده است. نویسندهای به نام «علیمحمد نجفی» در وقایع ایلات خمسه به قتلعام طوایف لر و نفر در بهار سال 1343 اشاره کرده است.[176] وی، بر اساس روایات شفاهی و دفترچة خاطرات یکی از آگاهان ایل نفر، جریان فجیع مزبور را شرح داده است. مطالب مختصر وی ارزشمند و قابل استفاده است. مؤلف دیگری از ایل باصری، در اثر خویش، به اجمال و اختصار تمام، قتلعام طوایل لر و نفر در «صحرای باغ لارستان» را آورده است.[177]
5ـ فرهنگ سیاسی عشایر جنوب ایران:[178]
عبدالعلی خسروی از پژوهشگران معروف ایل بختیاری است. وی در اثر خویش، که نام فرهنگ سیاسی بر آن گذاشته، به تاریخ سیاسی سه ایل مشهور بختیاری، بویراحمد و قشقایی پرداخته است. مطالب وی راجع به ایل بویراحمد، به طور تمام و کمال برگرفته از کتاب بویراحمد و رستم گاهوارة تاریخ سیدجمشید حسینیخواه است. بنابراین، آنچه در کتاب حسینیخواه در باب وقایع سالهای 42-1341 آمده است، در فرهنگ سیاسی عبدالعلی خسروی، گردآوری و ثبت شده و موارد اندکی از آن قابل استناد است.
در میان کتبی که راجع به قیام عشایر جنوب، تألیف و منتشر شده، چند کتاب داستانی ـ تاریخی وجود دارد، که از اعتبار و اهمیت ویژهای برخوردار است. از جمله:
این اثر، علیرغم نام خویش، تنها محدود به «جنگ گجستان» نیست؛ بلکه این عنوان، بهانهای است برای بیان زندگی و مبارزات «مُلاغلامحسین سیاهپور جلیل»، با قدرتمندان محلی ـ از جمله برخی خوانین و کدخدایان ـ و حکومت پهلوی. در واقع، کتاب نبرد گجستان، یک اثر تاریخی است؛ که با قلم «جذاب» و ادیبانة «رزمجویی»، داستانوار تألیف یافته است. به یقین، مطالب محققانه رزمجویی در کتاب نبرد گجستان، از بسیاری کتب تاریخی محلی ـ در کهگیلویه و بویراحمد ـ معتبرتر و موثقتر است. وی روایات بسیاری را جمع و تدوین نموده است. معروفیت کتاب، به گونهای بود که نویسندگان مشهوری نظیر «کاوه بیات» و «امین فقیری» با نقدهای علمی و محققانه، به تعریف و تمجید آن پرداختند.[180]
«امین فقیری» از داستاننویسان مشهور فارس و جنوب کشور است. وی در داستان پلنگهای کوهستان به فاجعة «صحرای باغ» و قتل عام مردان و زنان و کودکان «لر» و «نفر» و بزرگان آنان «رستمخان» و «زیادخان» پرداخته است. هر چند، اکثر مطالب کتاب براساس «تخیل»نویسنده است؛ اما مایههای تاریخی و واقعی آن، نیز زیاد است. وی در مقدمه، تحت عنوان «ادای دین» مینویسد: «...در سال 42 سرباز بودم، روستاها را به خاطر سپاه دانش بودنم میشناختم. رستمخانها را دیده بودم و زیادخانها را، مرگ غریبانه آنها را و خون گریسته بودم، جسد یاغیها را که روی چوبی بسته بودند و دور شهر میگرداندند. از پشت بام خانهمان آنها را بر دار میدیدم که چگونه دست باد آنها را به چپ و راست متمایل میکرد... این رمان تاریخ است. در این رمان دو طایفه نامشان واقعی است یکی شهدا و دیگری پست فطرتان[،] و دیگران فقط نامی هستند و قصد و غرضی در میان نبوده. شکل رمان این چنین اقتضا میکرده است. تخیل بر پایه واقعیت.»[182]
در خصوص حوادث سالهای 43ـ1341 چند رساله دانشجویی تألیف شده که عبارتند از: بررسی اوضاع سیاسی ـ اجتماعی شهرستان بویراحمد بین سالهای 1342ـ1340[183]، کهگیلویه چهار راه حوادث[184] و انقلاب اسلامی و مردم کهگیلویه و بویراحمد.[185] بیشتر مطالب رساله دانشجویی اسحاق صدری درباره وقایع سالهای یادشده، برگرفته از تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد «نورمحمد مجیدی» است؛ که چنانکه پیشتر آمد نوشتههای وی کاملاً مغلوط و نادرست است. بنابراین، هیچ استنادی به آن نمیتوان کرد.
نگارنده نیز در دو پایاننامه دورة کارشناسی و کارشناسی ارشد خویش، به حوادث سالهای مزبور اشاراتی نموده است. در رساله دوره کارشناسی، جز اطلاعات شفاهی و روایات بعضی شاهدان عینی و برخی منابع مکتوب کنونی، مستندات و منابع معتبری در اختیار نداشته است. بنابراین، به دلیل اطلاعات اندک و محدود و عدم مطالعات و تحقیقات کافی و نیز عدم دسترسی و استفاده از اسناد و مدارک معتبر، مطلب خوبی ارائه نداده است. در پایاننامة کارشناسی ارشد، البته پختهتر و محققانهتر عمل شده است. اما، به دلیل عدم استفاده از اسناد و مدارک معتبر و منابع مکتوب همعصر حادثه، عیوب آشکاری موجود است. در میان رسالات منتشر نشده، دکتر جمشید صداقتکیش رویدادهای مهم شهرستان ممسنی را بدون شرح و تحلیل و صرفاً بر اساس منابع مکتوب، ضبط کرده است.[186] ضبط این رویدادها از سال 1955ه. ق شروع شده و تا سال 1345ه. ش ادامه یافته است. وی، وقایع سالهای 43-1341 را به استناد روزنامهها و مجلات و نیز کتاب تاریخچة عملیات نظامی جنوب آورده است.[187]
افق خونین یا آخرین جنگ بویراحمد در تنگ گجستان[188]
از جمله آثار معتبر و ارزشمندی است که تاکنون درباره قیام عشایر ایل بویراحمد ـ و جنگ گجستان و جنگجویان آن ـ نگاشته شده و نویسنده، بر اساس مصاحبههای متعدد از برخی افراد آگاه، و استفاده از اسناد و مدارک محرمانه، تا حدود بسیار زیادی به «واقعیت» قیام دست یافته، و منصفانه نظر داده است.
مطالب این رساله، مبنایی برای کتاب ارزشمند تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد جواد منصوری، در باب قیام عشایر بویراحمد، بوده است.[189]
1ـ حماسه جنوب (قیام بهمن قشقایی):
از جمعه 7 اردیبهشت 1358، سلسله مطالبی تحت عنوان حماسه جنوب، راجع به «قیام بهمن قشقایی» در مجله سپید و سیاه منتشر گردید؛ که تا 25 خرداد 1358 ادامه یافت. در طی این سلسله مقالات، بر اساس روایات شفاهی مادر و برادر بهمن قشقایی، به جریان قتل مهندس ملکعابدی و تبعات آن و نیز چگونگی حضور بهمن قشقایی در فارس و درگیریهای وی، پرداخته شده است.[190]
2ـ مبارزات عشایر بویراحمد با حکومت پهلوی:[191]
موسایی در مجموعه مقالات «مبارزات عشایر بویراحمد با حکومت پهلوی»، به حوادث سالهای 42ـ1341 در بویراحمدـ خاصه «خلعسلاح پاسگاه توت نده» و «جنگ گجستان» ـ پرداخته است.[192] تحلیلهای وی، منبعث از اوضاع و احوال تند و انقلابی سالهای اولیه انقلاب است. در این سالها، بدبینی شدیدی نسبت به «خان» و «کدخدا» ـ و هر چه انجام داده بودند؛ چه خوب و چه بد ـ وجود داشت و موسایی لامحاله متأثر از این اوضاع بود. به علاوه، وی تنها به استناد برخی روایات شفاهی و روزنامههای رسمی حکومت، حوادث مذکور را تبیین و تحلیل نموده است. او، نه تحقیقات و مطالعات عمیقی در این باره انجام داده بود و نه اسناد و مدارک معتبر و دست اولی را رؤیت کرده بود. بنابراین، بر مبنای این ذهنیات، وی «انگیزة» هر دو نبرد توت نده و گجستان را «در راستای یک هدف قابل تفسیر» دانسته است؛ آنهم «جلوگیری از اجرای اصلاحات ارضی.»[193] اما، باید دانست که همه اهداف و علل قیام، در راستای اصلاحات ارضی و مخالفت با آن نبوده است. به علاوه، جنگ گجستان، تصمیم شخصی کسانی بود، که ـ براساس اسناد و مدارک معتبر ـ اهداف دیگری داشتند؛ و مهمترین آن مذهب و حمایت از روحانیت بود. در واقع عدم اطلاع و شناخت کافی نویسنده از موجدان جنگ گجستان، موجب چنین تحلیلی از نبرد مذکور شده است. البته، نویسنده خود آورده که: «کسانی که جریانات جنگ گجستان را کاملاً مشاهده کردهاند به آن به «نامه امام»تعبیر میکنند.»[194] اما وی در ردّ این«تعبیر» چنین نظر میدهد:
...نکته اینجاست که این جریان را کسانی هدایت میکردند که لااقل در عدم صداقت عدهای از آنها شکی نیست.[195]
به احتمال زیاد، منظور وی خوانین بوده، نه شخصیت مذهبی و مردمی معروفی چون «ملاغلامحسین جلیل»! ولی نکته اینجاست که جنگ گجستان، تصمیم شخصی و قطعی ملاغلامحسین و یاران مذهبیاش بود که تحتتأثیر روحانیت مبارز و اعلامیههای امام خمینی، خاصه پیام تسلیت امام به علمای تهران دست به این اقدام مهم زدند. موسایی در مقالة بسیار مختصر خویش، اشتباهات متعدد دیگری مرتکب شده است. از جمله:
1- عدم اشاره به بمباران روستای دروهان بویراحمد و شروع جنگ توسط سردمداران حکومت پهلوی.
2- سرگرد فاطمیزاده، به دنبال دستگیری خداکرم ضرغامپور پسر عبداللهخان بود، نه خود عبداللهخان.
3- نویسنده، تقسیمبندی عشایر در جنگ گجستان را به تبع تقسیمبندی نظامیان ذکر میکند، که کاملاً نادرست است.[196]
4- وی به اشتباه، تنها راه عبور نظامیان را مسیری میداند که «از میان تنگ گجستان میگذشت».[197] در حالی که تنگه گجستان، مسیر نظامیان نبود. بلکه، مسیر اصلی و مالرو در سر تنگ گجستان میگذشت و نظامیان به راهنمایی افراد محلی از همان مسیر قصد عبور و حضور در امیرایوب را داشتند.
نگارنده در خصوص وقایع جنوب کشور در سالهای 43-1341 ـ خاصه قیام ایل بویراحمد و ممسنی ـ چندین مقاله تألیف نموده، که هر کدام گوشهای از حوادث مزبور را بیان کرده است. این مقالات، عبارتند از: تأثیرپذیری ادبیات عامیانه و حماسی ایل بویراحمد از نهضت امام خمینی(س)[198]؛ تیمسار اردوبادی کیست؟[199]؛ نگاهی به قیام عشایر بویراحمد در سالهای 1342-1341[200]؛ قیام عشایر جنوب و سرنوشت یک سرلشکر[201] و نهضت امام خمینی و قیام عشایر جنوب.[202]
4ـ بازخوانی پرونده جنگ گجستان:[203]
دراین مقالة مختصر، محقق مشهور تاریخ معاصر، تحلیلی صایب و درست از زمینههای جنگ گجستان و نقش فرمانده عشایری آن ملاغلامحسین سیاهپور، به دست داده است.
در خصوص قیام عشایر جنوب، جمعی از اندیشمندان قوم و نیز روحانیون مبارز، در تبیین حرکت اصیل عشایر و مدح مبارزین آن، به سرودن «شعر» پرداختهاند. نقش سیاسی ـ اجتماعی شاعران و شعر آنان، البته بر هیچ محققی پوشیده نیست. سیدعلیاصغر دستغیب، بیان میکند: «یکی از شیوههای مبارزه در آن زمان [سالهای 42- 1341] استفاده از هنر شعر بود. به یاد دارم که این کار را رفقای مرحوم آیتالله حاج شیخ حسنعلی نجابت انجام میدادند.»[204] باری، شاعران آگاه و با ذوق، اشعاری در باب قیام عشایر بویراحمد و سرخی سروده که در زیر به آن اشاره میشود.
به احتمال زیاد نخستین فردی که راجع به قیام عشایر جنوب و جنگجویان کوهمرهسرخی و حبیب شهبازی، به سرودن شعر پرداخت؛ آیتالله نجابت و رفقای او بود. محمدرضا گلآرایش اشاره میکند که:
آیتالله نجابت شنیده بود که حبیبالله شهبازی علیه دولت قیام کرده... از آنها حمایت میکرد [و] در مدح آنها شعر میگفت و آنها را ترغیب میکرد....[205]
برخی از اشعار که در حافظة بعضی افراد محل مانده بود،در کتاب ایل ناشناخته ثبت شده است.[206]
زندهیاد، ملادرویش دشتیان (1380ـ1314) فرزند ملاعلی محمد دشتی، در خانوادهای اهل دانش و فضل، در روستای «دشت» رستم متولد شده است. وی از هوش و استعداد بالایی برخوردار بود و در رفع مشکلات مردم ـ خاصه طایفه دشتی ـ همت بسیاری به خرج میداد.
ملادرویش، که از مسایل سیاسی ـ اجتماعی عصر، آگاهی زیادی داشت، در بسیاری از صحنههای مختلف آن حضوری آگاهانه مییافت. وی، اگر چه در جنگ گجستان حضور نداشت، ولی احساس و منویات درونی مردم منطقه و جنگجویان قوم را، در قالب ابیات زیر، تقریر و منتشر نمود. مثنوی طویل وی، که در دفتری ثبت و ضبط شده بود؛ متأسفانه از بین رفته، و تنها اندکی از ابیات آن در اذهان عموم باقی مانده است.[207]
ز عــهد شهنشـاه محمـدرضـا |
چـنان بود جنــگی در ایــران قضا |
ســیاهپور جنگــی غمیـن گشت سخت همـی دوختشون یک به یک بر درخـت[208]
زندهیاد علیمراد مرادی (تنهایی) معروف به «شیخ علیمراد»، از طایفه شیخهای گُلبار (=گُل بهار = گُل بیار؟) در منطقة چرام کهگیلویه است؛ که احتمالاً در سال 1281 ﻫ.ش متولد شده و در سال 1378 وفات یافته است. وی که از قریحة شاعری بسیار خوبی برخوردار بوده؛ صدای رسا و زیبایی نیز داشته است. اشعار محلی متعددی که سروده و با صدای رسا و حماسی خوانده است، از جاویدانترین اشعاری است که در خصوص تاریخ کهگیلویه و بویراحمد ـ به ویژه جنگهای عشایر با نظامیان و جنگجویان مشهور قوم ـ سروده و خوانده شده است. اشعار ارزشمند و صدای رسای وی چنان حماسی و احساسی است که به حق بایستی «فردوسی» قوم به شمار آید. اشعار وی، در واقع یک دوره از تاریخ واقعی منطقه است. او در اشعار خویش بسیار منصفانه و واقعی به تبیین و تشریح تاریخ پر حادثة قوم و نقش شخصیتهای بزرگ آن، پرداخته است. آگاهی و اطلاعات وی از تاریخ مردم منطقه و طوایف و شخصیتهای معروف آن، بسیار زیاد و کامل بوده است. به همین دلیل اشکالات جزیی موجود در اشعار وی، کاملاً قابل اغماض و چشمپوشی است. جرأت و جسارت وی در سرودن و خواندن این اشعار حماسی، قابل تحسین و منحصر به فرد است. زیرا در عصر حکومت پهلوی به سرایش این اشعار و ابیات حماسی و مهم پرداخته و در بزرگداشت جنگجویان و مبارزان قوم که اکثر آنان علیه رژیم پهلوی مبارزه کرده بودند، همت گماشته است.
متأسفانه، بعضی نویسندگان و خوانندگان امروزی، برخی از اشعار شیخ علیمراد را مغلوط و مجعول ثبت و ضبط نموده و یا خواندهاند. این در حالی است که کاستهای وی موجود است و محققان میتوانند از آن استفاده نمایند.
در پی حساسیت رژیم پهلوی نسبت به مدح مبارزان و مبارزات قوم، ظاهراً یکی دوبار شیخ علیمراد بوسیلة ساواک گچساران احضار و مورد بازخواست و اخطار و تعهد کتبی قرار گرفت. سندی در دست است که نشان میدهد، این حساسیت کاملاً وجود داشته است.
شاعران بسیاری از اشعار محلی و قدیمی کهگیلویه و بویراحمد، ناشناخته هستند. این شاعران گمنام اما خویش قریحه، غالباً در باب وقایع مهم منطقه اشعاری به لهجة محلی سرودهاند که تنها سینه به سینه مضبوط و منتقل گردیده است.
سه بیت شعر نیز به گویش محلی بویراحمدی وجود دارد، که از زبان یک جنگجوی بویراحمدی خطاب به امام خمینی سروده شده است.[209]
«کاغذی اومده تَیْم آغی خمینی
دستور جنگ وَمْ بده، تو جانشینی
«مُوسید مشتهدم مِنْ دِلِ شیرازُم
نِیْتَرُمْ پی قَرصِ شا بر نـو بِســازُم
کاغذِت وَمْ برَسِ کـاری نَیـارُم
ای رَوُمْ زِرِ دارِ بَلـیِ بــر نو اِیارُم»
جنگجوی عشایری، از آقای امام خمینی تقاضای کاغذی حاوی فتوای جنگ و جهاد مینماید؛ زیرا او را جانشین امام زمان (عج) میداند: «دستور جنگ وَم بده تو جانشینی.» امام هم در جواب میگوید: «من یک سید مجتهدم و نمیتوانم پای قصر شاه برنو بسازم و برایت بفرستم.» جنگجوی عشایری پاسخ میدهد که: «لازم نیست تفنگ برایم بفرستی، فقط کاغذت (نامه فتوایت)به من برسد، میروم و از زیر درختان بلوط برنو در میآورم.»[210]
به جز این، ابیات دیگری در برخی منابع مضبوط است؛ که در باب حوادث سالهای 42-1341 است، و شاعر آن معلوم نیست. خوشبختانه تعدادی از اشعار ضبط شده است.[211]
با نگاهی هر چند مختصر به «منابع خارجی» محقق به خوبی در مییابد که به دلایل مختلف، همچون عدم اطلاع کافی از عشایر و مبارزه آنان، عدم دسترسی به منابع و اسناد و مدارک محرمانه و گهگاه دیدگاه جانبدارانه از اقدامات شاه، مطالبی بسیار سطحی و کممایه از قیام عشایر جنوب، عرضه داشتهاند. تقریباً تمام منابع بیگانه ـ از روزنامهها و مجلات گرفته تا کتابها و دایرهالمعارفها ـ مطالبشان مأخوذ از اخبار و اطلاعات رسمی و حکومتی بوده و اطلاعی از کنه قضایا و سوی دیگر ماجرا ـ یعنی عشایرـ نداشتهاند. آنان، تحت تأثیر حکومت پهلوی و سرکوبگران قیام عشایر، به تبیین وقایع پرداخته و مبنای نظری اظهارات و تحلیلهاشان، گفتهها و نوشتههای حکومتی بوده است. هیچ یک از این منابع، نیز از اسناد بایگانی شده و آرشیو مدارک محرمانة دولتهای خارجی ـ خاصه آمریکا و انگلیس ـ در باب قیام عشایر جنوب، موردی عرضه نداشته است. آیا در این زمینه، اسنادی در کشورهای مذکور موجود نبوده ـ که بعید به نظر میرسد ـ و یا دسترسی پیدا نکردهاند؟ درهر حال، بررسی و معرفی برخی منابع خارجی، صرفاًٌ برای ارایة دیدگاه آنان بوده، نه تکیه برگفتهها و نوشتههای ایشان.
تقریباً تمام مطالب مندرج در تایمز لندن ـ در خصوص وقایع جنوب ـ مأخوذ از منابع رسمی و حکومتی بوده؛ و تفاوت چندانی با روزنامهها و مجلات داخلی نداشته است. به علاوه، اخبار و اطلاعات منتشره در تایمز لندن، بسیار معدود و مجمل است، و آگاهی خاصی به محقق نمیبخشد.
ایوانف محقق معروف روسی، در فصل دهم کتاب، به «اصلاحات ارضی» پرداخته است. در این فصل، به اختصار، موضوع قتل ملکعابدی و تبعات آن را بیان کرده است. وی میگوید: «در نوامبر سال 1962 گروه مسلحی که از جانب فئودالهای بزرگ در فارس تشکیل شده بود، [ملک] عابدی مسئول اجرای اصلاحات ارضی را کشتند. هنگامیکه مقامات دولتی پس از کشته شدن [ملک] عابدی تصمیم گرفتند عشایر را خلعسلاح کنند، فئودالهای بزرگ مانند خوانین قشقایی و دیگر طوایف جنوب (بویراحمدی، ممسنی و غیره) در ماه مارس 1962 علیه دولت به تظاهرات و اقدامات مسلحانه دست زدند. برای سرکوب این تظاهرات دولت واحدهای نظامی و هواپیماهای جت به فارس اعزام داشت. در بهار و تابستان سال 1963 میان واحدهای ارتش و ژاندارمری با گروههای مسلح این طوایف تصادماتی روی داد که در نتیجه از جانب واحدهای نظامی دولت نزدیک به صد نفر کشته و یا زخمی شدند.»[213]
کاملاً ملاحظه میگردد که به زعم نویسنده، تمام اقدامات انجام گرفته به :فئودالهای بزرگ» مرتبط بوده است.
3ـ تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز[214]:
این کتاب، که مجموعهای از مقالات نویسندگان و محققان مشهور شوروی سابق، در باب تاریخ ایران از عهد باستان تا عصر حاضر است، مباحثی نیز راجع به «اصلاحات ارضی» و پیامدهای آن، وجود دارد.[215]
«ایوانف» در مقالة خویش، بر اساس بینش خاص مارکسیستی ـ لنینیستی، همچون مطالب کتاب تاریخ نوین ایران، اصلاحات ارضی را «مردمی»و «دهقانی» قلمداد کرده و قتل ملکعابدی را ـ بیهیچ دلیل و مدرکی ـ توسط «دستهای» میداند «که فئودالها سازمان داده بودند.»[216]
وی، البته، هیچ اشارهای به این «فئودالها» نمیکند. او مینویسد:
هنگامیکه دولت تصمیم به خلعسلاح عشایر گرفت، فئودالهای بزرگ، خانهای قشقائی و عشایر دیگر جنوب (بویراحمدی، ممسنی و غیره) در مارس 1963 حمله ضد دولتی عشایر را سازمان دادند. در بهار و تابستان 1963[1342] در فارس زد و خوردی میان ارتش و دستههای مسلح عشایر رویداد.[217]
کاملاً معلوم است که فئودالهای بزرگ فارس و خوانین قشقایی، هیچیک در ایجاد واقعة قتل ملکعابدی و قیام عشایر جنوب، نقشی نداشته و حتی در سرکوب آن، برخی از آنها حکومت پهلوی را کمک کردند.
4ـ ریشههای انقلاب ایران[218]:
خانم «نیکی کدی» در کتاب خویش، بسیار مختصر و در چند جمله، وقایع سالهای 42ـ1341 جنوب را اینگونه بیان داشته است:
با وجودیکه احتمالاً این خوانین قبایل قشقائی و بویراحمدی بودند که در سال 1963 میلادی (1342 شمسی) در استان فارس مردم را علیه اصلاحات ارضی شوراندند، اما مردم عادی این قبایل نیز از سیاستهای کشاورزی دولت لطمه میدیدند.[219]
پیتر ایوری، که غالباً جانبدارانه به اقدامات حکومت پهلوی نگریسته است؛ در اثر خویش به اختصار جریان قتل ملکعابدی و قیام عشایر و بمباران و سرکوب آن به دست رژیم را بیان کرده است.[221] نویسنده، در همین مطالب مختصر، تا اندازة زیادی منصفانه نظر داده است. به اعتقاد مؤلف، رژیم پهلوی بیدرنگ از ماجرای قتل ملکعابدی «بهرهبرداری کرد و به تبلیغات شدیدی علیه مالکان کارشکن و نیروهای اجتماعی مخالف اصلاحات ارضی دست زد... احتمال دارد که دولت در نظر داشت از حوادث پیش آمده در فارس استفاده کند و یک بار و برای همیشه قدرت عشایر را در هم بشکند.»[222]
وی بدون اینکه، ذکری از قیام عشایر کوهمره سرخی بنماید، به قشقاییها و بویراحمدیها اشاره دارد. وی، در جایی دیگر مینویسد: «در سال 1963، ایل «بویراحمدی» را از راه هوا، بمباران کردند، و این گونه به نظر میرسید که تصفیة نهایی آنان، آغاز شده است.»[223]
6ـ کوچنشینان قشقایی فارس[224]:
ابرلینگ، در کتاب خویش ـ که در سال 1974 انتشار داده ـ به تاریخ ایل قشقایی پرداخته است. وی، در پایان مباحث کتاب ـ به طور بسیار مختصرـ به جریان قتل «مهندس شاهپور ملکعابدی، رئیس ادارة اصلاحات ارضی فیروزآباد»به دست عدهای از «طایفة نمدی» قشقایی و پیامدهای آن اشاره نموده است.[225] او به درستی عنوان میکند:
حکومت ایران که از نارضایتی فزاینده در شهرها احساس خطر میکرد، به هیچ عنوان مایل نبود در مورد اقدامات شورشیان جنوب سروصدا کند.[226]
نویسنده با همان «اطلاعات محدودی که در اختیار» داشته روند کلی اوضاع فارس و درگیریهای جنوب را به اجمال بیان کرده است.[227] منابع وی، همان منابع رسمی حکومتی بوده است که چندان اعتمادی به آنها نیست.
ریچارد کاتم، به نقل از نیویورک تایمز، و به اختصار تمام، دربارة وقایع جنوب مینویسد:
در فارس شورشی که میزان و مدت آن معلوم نشد توسط ایلات قشقایی و بویراحمد بر پا گردید.[229]
مقالة ایل بویراحمد که در دانشنامه ایرانیکا ـ زیر نظر احسان یارشاطر ـ به چاپ رسیده، نوشته مردمشناس مشهور اتریشی «رینهولد لوفر» است. وی و خانم «اریکا فریدل» همسرش، بیش از چهل سال است، در بویراحمد آمد و شد و مطالعه و تحقیق دارند.
در این مقاله، که به «تقسیمات سیاسی و قبیلهای»، «اصل و نسب»، «تاریخ قبیلهای»، «تاریخ سیاسی»، «تاریخ اقتصادی» و «تاریخ فرهنگی»ایل بویراحمد، پرداخته شده، وقایع سالهای 42ـ1341 را نیز به طور مختصر بیان کرده است.[231]
به رغم مطالب خوبی که در مقاله مندرج است، اطلاعات تاریخی نویسنده، اندک و ضعیف به نظر میرسد. به همین دلیل، گفتههای وی در خصوص وقایع سالهای 42ـ1341، مستند نیست، و نمیتواند مورد استناد و استفاده قرار گیرد.
1. .Benedetto Croce.
[2]. بندتو کروچه، «تاریخ و وقایعنگاری»، ترجمه عزتالله فولادوند، بخارا، (شماره 28، بهمن و اسفند 1381)، ص 10.
[3]. بهرام آریانا، تاریخچه عملیات نظامی جنوب، [تهران]: چاپخانه ارتش، 1343.
[4]. کاوه بیات، «عشایر از دیدگاه منابع نظامی معاصر(50-1300)»، تاریخ معاصر ایران (مجموعه مقالات)، کتاب اول، تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1368، ص 133.
[5]. [بهرام آریانا]، نتایج عملیات جنوب، [تهران]: چاپخانه ارتش، بیتا.
[6]. محمدرضا پهلوی، انقلاب سفید، چاپخانه بانک ملی ایران، بیجا، 1345.
[7]. همان، ص 9.
[8]. همان، صص 46ـ 45
[9]. تاریخ نیروی هوائی شاهنشاهی (از افسانه تا واقعیت)، ستاد فرماندهی نیروی هوائی شاهنشاهی، بیجا، 2535.
[10]. همان، ص 257.
[11]. همانجا.
[12]. محمد کاظمی و منوچهر البرز، تاریخ پنجاهساله نیروی زمینی شاهنشاهی ایران، بیجا، بینا، 2536.
[13]. همان، صص 387ـ 378.
[14]. مجموعه تألیفات، نطقها، پیامها، مصاحبهها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران، جلد چهارم، (از دی 1341 تا آبان 1344)، [تهران]، بینا، بیتا.
[15]. با مقایسه متن سخنرانیها در روزنامهها و این مجموعه، تفاوتها و جرح و تعدیلها را درمییابیم.
[16]. رجوع شود: همان، صص 3323 ـ 3016.
[17]. محمدرضا پهلوی پهلوی پاسخ به تاریخ، به کوشش شهریار ماکان، تهران،: انتشارات شهرآب، 1371.
[18]. همان، ص 137.
[19]. منوچهر لمعه، فرهنگ عامیانة عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، سازمان انتشارات اشرفی، بیجا، 1353.
[20]. همان، صص 59 و 64 ـ 65.
[21]. همانجا.
[22]. همان، ص 59 (در حالی که عبدالله خان ضرغامپور در خرداد 1342 کشته شد.)
[23]. همان، ص 64.
[24]. بهرام افراسیابی و سعید دهقان، طالقانی و تاریخ، چاپ دوم، تهران: انتشارات نیلوفر، 1360.
[25]. از جمله رجوع شود: همان، صص 207 ـ 201، 271 ـ 215.
[26]. اسناد نهضت آزادی ایران (جریان تأسیس و بیانیهها 1340 ـ 1344)، جلد اول، گردآوردنده نهضت آزادی ایران، تهران: چاپخانه رایکا، 1361.
[27]. همان، صص 221 ـ 203.
[28]. همان، ص 206.
[29]. همان، صص 282 ـ 281.
[30]. اسناد نهضت آزادی ایران(جریان محاکمه سران و فعالین 1344ـ1340)، جلد سوم، گردآورنده و ناشر: نهضت آزادی ایران، تهران، 1363.
[31]. خاطرات بازرگان (شصت سال خدمت و مقاومت)، جلد اول، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1375.
[32]. همان، صص 589 ـ 571.
[33]. جواد منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، جلد اول، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377.
[34]. همان، صص 297 ـ 287 (هفت سند به شمارههای 51/2 تا 57/2 در کتاب استفاده و چاپ شده است.)
[35]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک (زمینهها)، تهران: جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378 / همان، جلد دوم (فیضیه).
[36]. رجوع شود: همان، جلد اول، صص 410، 420، 453 ـ 451، 508، 533 ـ 532، 539، 573.
[37].از جمله رجوع شود: همان، جلد دوم، صص 21، 37 ـ 36، 46، 50، 53، 94، 259 ـ 258.
[38]. یاران امام به روایت اسناد ساواک (نفس مطمئنه شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب)، کتاب دهم، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378.
[39]. از جمله رجوع شود: صص 132، 134 و 142.
[40]. همان، صص 61 ـ 59.
.[41] اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران (1357ـ1329 ﻫ.ش)، جلد اول، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.
[42]. همان، ص 238.
[43]. یاران امام به روایت اسناد ساواک (آیتالله سیدمحمود طالقانی؛ بازوی توانای اسلام)، جلد اول، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1381.
[44]. همان، صص 425 ـ 424.
[45]. نظامیان عصر پهلوی (ارتشبد بهرام آریانا به روایت اسناد ساواک) تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1381.
[46]. همان، صص 177 ـ 175.
[47]. همان، صص 220 ـ 219.
[48]. فرهاد رستمی، پهلویها (خاندان پهلوی به روایت اسناد)، جلد سوم (محمدرضا پهلوی)، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1382.
[49]. همان، صص 523 ـ 517.
[50]. جلال فرهمند، «کودتای سفید (2)؛ اسنادی از اصلاحات ارضی»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، (سال هشتم، شماره 32، زمستان 1383)، صص 258 ـ 221.
[51]. همان، صص 226 ـ 222.
[52]. همان، صص 242 ـ 226.
[53]. همان، صص 248 ـ 240.
[54]. همان، صص 244 ـ 242.
[55]. همان، صص 258 ـ 247.
[56]. سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، .جلد اول، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1386.
[57]. همان، صص 308، 310، 317.
[58]. ب ـ جزنی، تاریخ سی ساله ایران، جلد دوم، بیجا، بینا، بیتا.
[59]. همان، صص 108 ـ 107 و 141 ـ 140.
[60]. همان، صص 143 ـ 141.
[61]. بهرام افراسیابی، ایران و تاریخ، چاپ دوم، [تهران]: نشر علم، 1367.
[62]. همان، ص 470.
[63]. همان، ص 472 ـ 470/ مقایسه شود با: جزنی، همان، صص 143 ـ 140.
[64]. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، جلد هشتم، چاپخانه پکا، لندن، مارس 1991 ـ اسفند 1369.
[65]. همان، صص 247 ـ 246.
[66]. سید حمید روحانی(زیارتی)، نهضت امام خمینی، جلد اول، چاپ پانزدهم، تهران: نشر عروج، 1381.
[67]. همان، ص 404.
[68]. همان، صص 405 ـ 404.
[69]. باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، جلد دوم، تهران: نشر گفتار، 1370.
[70]. همان، ص 146
[71]. همان، ص 147.
[72]. همان، ص 152 و 158.
[73]. باقر عاقلی، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار (1285 ـ 1357)، تهران: انتشارات جاویدان، 1370.
[74]. همان، صص 952 ـ 950.
[75]. همان، ص 590.
[76]. ناصر نجمی، از سیدضیاء تا بازرگان (دولتهای ایران از کودتای 1299 تا آذر 1358)، جلد دوم، ناشر: نویسنده، بیجا، 1370.
[77]. همان، ص 1573.
[78]. غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، جلد اول، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371.
[79]. همان، صص 293 ـ 288.
[80]. همان، صص 293 ـ 292.
[81]. ناصر نجمی، بازیگران سیاسی عصر رضا شاهی و محمدرضا شاهی، تهران: انتشارات انیشتین، 1373.
[82]. همان، ص 272.
[83]. محمدعلی سفری، قلم و سیاست (از کودتای 28 مرداد تا ترور منصور)، جلد 2، تهران: نشر نامک، 1373.
[84]. همان، صص 474 ـ 473.
[85]. همان، ص 637.
[86]. همان، ص 473.
[87]. منوچهر هاشمی، داوری (سخنی در کارنامة ساواک)، لندن: انتشارات ارس، 1373.
[88]. همان، ص 174.
[89]. رجوع شود: همان، ص 192 ـ 178.
[90]. همان، ص 218.
[91]. همان، ص 219.
[92]. همان، ص 220.
[93]. همان، ص 218 ـ 225 (نسبت به سابقة بدبینی و خصومت هاشمی با حیاتداودی رجوع شود: همان، صص 287 ـ 281).
[94]. همان، ص 215 ـ 226.
[95]. مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار (دولتهای ایران از سوم اسفند 1299 تا بهمن ماه 1357)، چاپ هفتم، تهران: انتشارات جاویدان، 1377.
[96]. همان، ص 486.
[97]. همان، ص 523.
[98]. نجفقلی پسیان ـ خسرو معتضد، معماران عصر پهلوی، تهران: نشر ثالث ـ نشر آتیه، 1379.
[99]. همان، ص 595 ـ 594.
[100]. غلامرضا کرباسچی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، جلد دوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
[101]. همان، ص 369.
[102]. سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام(1384ـ1344)، جلد اول، تهران: به کوشش جمعی از پژوهشگران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384.
[103]. رجوع شود: همان، صص 248 ـ 246.
[104]. مهدی بازرگان، یادداشتهای روزانه، تهران: انتشارات قلم، 1376.
[105]. همان، صص 68 ـ 67.
[106]. همان، ص 105 و 527.
[107]. همان، ص 527.
[108]. همان، صص 503 ـ 501.
[109]. از جمله رجوع شود: همان، صفحات 67، 78، 232، 280 ـ 279، 283 ـ 282.
[110]. مقاومت در زندان، به کوشش ابراهیم یزدی، تهران: انتشارات قلم، 1378.
[111]. همان، صص 128 ـ 117.
[112]. همان، صص 391 ـ 382.
[113]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست)، جلد اول، چاپ هشتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1374.
[114]. همان، صص 509 ـ 505.
[115]. همان، ص 505.
[116]. همان، ص 506.
[117]. همانجا.
[118]. همان، ص 507.
[119]. همان، ص 508.
[120]. محمدعلی عمویی، درد زمانه (خاطرات محمدعلی عمویی)، چاپ چهارم، تهران: نشر اشاره، 1380.
[121]. همان، ص 223.
[122]. همانجا و صص 242ـ241.
[123]. رجوع شود: همان، صص 354ـ353.
[124]. علی امینی، خاطرات، به کوشش یعقوب توکلی، تهران: مؤسسه انتشارات سوره، 1377.
[125]. همان، ص 163.
[126]. همانجا.
[127]. جلیل عرفانمنش (گردآورنده)، خاطرات 15 خرداد ـ شیراز، دفتر اول، تهران: دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1373/ ـ همان، دفتر دوم، 1375.
[128]. رجوع شود: همان، دفتر اول، 54، 79ـ77، 86ـ85، 95.
[129]. همان، دفتر دوم، 50، 86، 115، 170، 184، 249، 257ـ250.
[130]. محمد بهمن بیگی، بخارای من ایل من، چاپ سوم، تهران: انتشارات آگاه، 1369، صص 339 ـ 317.
[131]. همان، ص 334.
[132]. محمد بهمن بیگی، اگر قره قاج نبود...، تهران: انتشارات باغ آینه، 1374، صص 131، 154 ـ 161، 173 ـ 180.
[133]. همان، صص 161 ـ 154.
[134]. همان، صص 180 ـ 170.
[135]. همان، صص 176 ـ 173.
[136]. محمدبهمن بیگی، به اجاقت قسم...، شیراز: انتشارات نوید، 1379، صص 164 ـ 150.
[137]. فصلنامه ندا (فصلنامه جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران)، (سال اول، شماره 1)، بهار 1369.
[138]. همان، ص 35.
[139]. غلامرضا مصور رحمانی، کهنه سرباز(خاطرات سیاسی، نظامی و اقتصادی)، [جلد سوم]، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1377.
[140]. رجوع شود: همان، صص 126ـ 120 و 132.
[141]. همان، ص 120.
[142]. حمید شوکت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران (گفتگو با ایرج کشکولی)، چاپ دوم، تهران: نشر اختران، 1380.
[143]. همان، صص 65 ـ 50.
[144]. رجوع شود: همان، صص 393 ـ 385.
[145]. حمید شوکت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران (گفتگو با کورش لاشایی)، تهران: نشر اختران، 1381.
[146]. همان، صص 68 ـ 63.
[147]. همان، صص 369 ـ 360.
[148]. باقر پیرنیا، گذر عمر: خاطرات سیاسی باقر پیرنیا، تهران: انتشارات کویر، 1382.
[149]. رجوع شود: همان، صص 207 ـ 194.
[150]. همان، صص 206 ـ 205.
[151]. برای اطلاع رجوع شود: همان، صص 207 ـ 206، 245 ـ 244.
[152]. برای اطلاع بیشتر از معایب و محاسن اثر، رجوع شود: مقدمة مبسوط خاطرات سیاسی باقر پیرنیا. (همان، صص 50ـ11).
[153]. عبدالمجید معادیخواه، جام شکسته (خاطرات)، جلد اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.
[154]. همان، ص 325.
[155]. همانجا.
[156]. محمدحسین قشقایی، یادماندهها (خاطراتی از محمدحسین قشقایی)، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1385.
[157]. همان، ص 130.
[158]. همان، صص 123 ـ 122.
[159]. رجوع شود: همان، صص 124 ـ 123.
[160]. جلال پژمان، فروپاشی ارتش شاهنشاهی (خاطرات سپهبد جلال پژمان)، تهران: نشر نامک، 1386.
[161]. همان، صص 306ـ 297.
[162]. همان، ص 304.
[163]. همانجا.
[164]. همان، ص 307.
[165].شهبازی ، عبدالله، ایل ناشناخته (پژوهشی در کوهنشینان سرخی فارس)، تهران: نشر نی، 1366.
[166]. همان، صص 264 ـ 255.
[167]. همان، صص 283 ـ 264.
[168]. همان، صص 305 ـ 285.
[169]. همان، صص 305 ـ 301.
[170]. همان، صص 338 ـ 314.
[171]. قدرتاله اکبری، بویراحمد در گذرگاه تاریخ، شیراز: چاپخانه مصطفوی، 1370/نورمحمد مجیدی، تاریخ و جغرافیای کوهگیلویه و بویراحمد، تهران: انتشارات علمی، 1371/ سیدساعد حسینی، گوشههای ناگفتهای از تاریخ معاصر ایران (وقایع سالهای 1332ـ1331 و 42ـ1341 در کهگیلویه و بویراحمد)، شیراز: انتشارات نوید، 1373) سیدمصطفی تقویمقدم، تاریخ سیاسی کهگیلویه، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1377/یعقوب غفاری، تاریخ اجتماعی کوهگیلویه و بویراحمد، اصفهان: انتشارات گلها، 1378/جمشید حسینیخواه، بویراحمد و رستم گاهواره تاریخ، اصفهان: نشر فردا، 1378/کاوس تابان سیرت، دلاوران کوهستان بویراحمد، دلیران تنگ تامرادی، قم: مؤسسه فرهنگی طیبین، 1380/ سیدحامد اکبری، رجال بویراحمد، یاسوج: انتشارات فاطمیه، 1381/اللهبخش آذرپیوند، تحولات سیاسی کشور و جنگ گجستان 1342ش، یاسوج: انتشارات چویل، 1384.
[172]. نورمحمد مجیدی کرائی، تاریخ و جغرافیای ممسنی، تهران: انتشارات علمی، 1371، صص 247ـ236.
[173]. اعظم مسلمی، ممسنی و بهشت گمشده، شیراز: انتشارات شیراز، 1369، صص 186ـ184/حسن حبیبی فهلیانی، ممسنی در گذرگاه تاریخ، شیراز: انتشارات نوید، 1371، صص 404ـ400/ملاگرگعلی صادقی، ممسنی دشتی پر از نون و تشتی پر از خون، شیراز: انتشارات کوشامهر، 1377، صص 255ـ237.
[174]. حبیبی فهلیانی، همان، صص 401ـ400.
[175]. عوضالله صفری کشکولی، تولدی در آتش، شیراز: انتشارات کیاننشر، 1379/ منوچهر کیانی، نگاهی به ایل قشقایی بعد از شهریور 1320، شیراز: کیان نشر، 1383، صص 429ـ388.
[176]. علیمحمد نجفی، وقایع ایلات خمسه، چاپ سوم، قم: جام جوان، 1386، صص 63ـ61.
[177]. غلامرضا توکلی، ایل باصری از ترناس تا لهباز، تهران: نشر هفت، 1379، صص 24 و 26.
[178]. عبدالعلی خسروی (قائد بختیاری)، فرهنگ سیاسی عشایر جنوب ایران، اصفهان: انتشارات شهسواری، 1381.
[179]. محمدکرم رزمجویی، نبرد گُجستان، تهران: نشر کارنگ، 1378.
[180]. برای اطلاع بیشتر رجوع شود: کاوه بیات، «نبرد آخر»، ماهنامة جهان کتاب، (شماره 1 و 2)، اسفندماه 1378، ص 25/ امین فقیری، «افسانه گجستان»، روزنامه عصر، شیراز، سال پنجم، (شماره 1131)، یکشنبه 8 اسفند 1378، ص 9.
[181]. امین فقیری، پلنگهای کوهستان، تهران: نشر شاهد، 1381.
[182]. همان، مقدمه.
[183]. اسحاق صدری محمدآباد، بررسی اوضاع سیاسی ـ اجتماعی شهرستان بویراحمد، بین سالهای 1342ـ1340، پایاننامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا، 1367.
[184]. کشواد سیاهپور، کهگیلویه چهارراه حوادث (نقد و بررسی چهار جنگ مشهور در کهگیلویه و بویراحمد و مقایسه آنها با یکدیگر)، پایاننامه دوره کارشناسی تاریخ، دانشگاه شیراز، 1372.
[185]. کشواد سیاهپور، انقلاب اسلامی و مردم کهگیلویه و بویراحمد، پایاننامه کارشناسی ارشد تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجفآباد، 1382.
[186]. جمشید صداقتکیش، رویدادهای مهم شهرستان ممسنی، نسخه تایپ شده، 1370، صص 74ـ11.
[187]. همان، صص 74ـ59.
[188]. سید کرامتالله فدایی، افق خونین (آخرین جنگ بویراحمد در تنگ گجستان)، نسخه تایپ شده، [1373].
[189]. قابل ذکر است، نگارنده تاکنون رسالات مذکور را مطالعه و ملاحظه نموده است. ممکن است رسالههای دیگری در این باب تألیف شده باشد که نگارنده آنها را ملاحظه نکرده باشد.
[190]. رجوع شود: مجله سپید و سیاه/ (شماره 1103، جمعه 7 اردیبهشت 1358)، ص 4/ (شماره 1104، جمعه 14 اردیبهشت )1358، صص 6 و 45/ (شماره 1105، جمعه 21 اردیبهشت 1358)، صص 8 و 44/ (شماره 1106، جمعه 28 اردیبهشت 1358)، صص 6 و 49/ (شماره 1107، جمعه 4 خرداد 1358)، ص 12/ (شماره 1108، جمعه 11 خرداد 1358)، صص 16 و 48/ (شماره 1109، جمعه 18 خرداد 1358)، صص 13 و 45/ (شماره 1110، جمعه 25 خرداد 1358)، صص 14 و 44.
[191]. میثم موسایی، «مبارزات عشایر بویراحمد با حکومت پهلوی»، فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره 5، زمستان 1367، صص 30ـ19.
[192]. همان، صص 30ـ24.
[193]. همان، ص 26.
[194]. همان، ص 28.
[195]. همان، ص 29.
[196]. همان، ص 27.
[197]. همانجا.
[198]. کشواد سیاهپور، «تأثیرپذیری ادبیات عامیانه و حماسی ایل بویراحمد از نهضت امام خمینی(س)»، ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر)، جلد دوم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، تهران، 1378، صص 242 ـ 223.
[199]. کشواد سیاهپور، «تیمسار اردوبادی کیست؟»، تاریخ معاصر ایران، (سال هشتم، شماره 30، تابستان 1383)، صص 280 ـ 269.
[200]. کشواد سیاهپور، «نگاهی به قیام عشایر بویراحمد در سالهای 1342ـ1341»، فصلنامه مطالعات تاریخی (سال اول، شماره چهارم، پائیز 1383)، صص 121 ـ 83
[201]. کشواد سیاهپور، «قیام عشایر جنوب و سرنوشت یک سرلشکر»، فصلنامه آوای دنا، (سال پنجم، شماره 17، بهار 1384)، صص 27 ـ 19.
[202]. کشواد سیاهپور، «نهضت امام خمینی و قیام عشایر جنوب»، فصلنامه مطالعات تاریخی، (شماره 12؛ بهار 1385)، صص 73ـ29.
[203]. سیدمصطفی تقوی ، «بازخوانی پرونده جنگ گجستان»، روزنامه ابتکار، (پنجشنبه 13 بهمن 1384، شماره 579)، ص 7.
[204]. علیاصغر دستغیب، خاطرات، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 13.
[205]. عرفانمنش، همان، دفتر اول، ص 95 (خاطرات محمدرضا گلآرایش).
[206]. ایل ناشناخته ، ص 276.
[207]. یدالله انصاری فرزند کردی انصاری، بیش از 40 بیت از این مثنوی را در کاستی شخصی خوانده و ضبط کرده است.
[208]. توضیح ستارههای مندرج در شعر:
اشاره شاعر به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و حق رأی به زنان است.
شَور : مشورت.
منظور بویراحمد علیا و سفلا است.
پناهی: احتمالاً منظور شاعر، کی حداد کیهادی و یا کی خلیفه پناهی است.
خورشید برومند.
مظفری : حاج اسماعیل مظفری (و پسرش کی خدابخش مظفری).
کیمندنی جهانبین.
آقابیژن منصوری.
کیمحمدعلی نیکبخت.
ملاغلامحسین سیاهپور جلیل.
سرهنگ ستاد عبدالحسین ناجی.
زریر؛ ظاهراً نامی است که محلیان به فرمانده ستون نظامی «سروان محمدتقی ریحانیفر» دادهاند.
ایوب: منظور امیرایوب انصاری است که مردم معتقدند از نسل امامزادهها و مکانی مقدس است.
مجت: همان مسجد است به لهجه محلی.
گُل گرد: نام کوه و قلهای در منطقه است.
نَر : بلندی تپه مانند. نَره در مقابل دره.
کردی انصاری.
غلامحسن محمدی.
حسنقلی فرخی (ایزدی).
عبدی (عبدالمحمد) انصاری.
محمدحسن انصاری، برادر عبدالمحمد.
ترکی پیرایش.
آقالهراسب (لهراسب) موسیپور.
منظور «امرالله عظیمی» از درجهداران نظامی است.
احتمالاً منظور، «پرویز سلحشور» از افسران نظامی است.
[209]. یعقوب غفاری، سالها پیش از انقلاب، این سه بیت شعر را ضبط کرده است. این ابیات توسط یکی از دانشآموزان وی، نقل و بیان گردیده است.
[210]. سیاهپور، «تأثیرپذیری ادبیات عامیانه و حماسی ایل بویراحمد از نهضت امام خمینی.»، صص 238 ـ 237.
[211]. ایل ناشناخته ، صص 178ـ175/ ساعد حسینی، بخشی از شعر، موسیقی و ادبیات شفاهی استان کهگیلویه و بویراحمد، یاسوج: انتشارات فاطمیه، 1381، صص 144ـ140 (البته، حسینی برخی از اشعار مزبور را غلط ضبط کرده است.).
[212]. م. س. ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، بیجا، بینا، 1356.
[213]. همان، ص 223.
[214]. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کیخسرو کشاورزی، تهران: انتشارات پویش، 1359.
[215]. همان، صص 594 ـ 581.
[216]. همان، ص 585.
[217]. همانجا.
[218]. نیکی.آر.کدی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: انتشارات قلم، 1369.
[219]. همان، ص 253.
[220]. پیترآوری [ایوری]، تاریخ معاصر ایران، مجلد دوم و سوم، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، چاپ دوم، تهران: انتشارات عطائی، 1371.
[221]. همان، جلد سوم، صص 192 ـ 191.
[222]. همانجا.
.[223]. همان، جلد دوم، ص 63.
[224]. پیر اُبرلینگ، کوچنشینان قشقایی فارس، ترجمه فرهاد طیبیپور، تهران: نشر شیرازه، 1383.
[225]. همان، صص 264 ـ 260.
[226]. همان، ص 262.
[227]. همانجا.
[228]. ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، چاپ دوم، تهران: انتشارات کویر، 1378.
[229]. همان، ص 389.
6. Reinhold Loeffler, "BOIR AHMADI. THE TRIBE", Encyclopaedia Iranica. Ehsan Yarshater,ed. VOL .IV .Fasc.3,1989.PP.320- 325.
1. Ibid.p.325.
برگرفته از کتاب «قیام عشایر جنوب»، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی