16 فروردین 1395
تصویر مغشوش هویدا در تنگنای روایت راویان
تاریخ را شخصیتها می سازند و تاریخ نیز شخصیتها را. گاهی هم این راویان هستند که هم تاریخ و هم عناصر انسانی آن را بازسازی میکنند. این گونه است که برخی شخصیتها به سوژهای مبهم بدل شده و صراحت زبانی تاریخ پیرامون آنها به چالش کشیده میشود تا فتح بابی برای شکلگیری معماها و تناقضهای تاریخی مهیا شود. این همان فرایندی است که برای «امیرعباس هویدا» نخست وزیر محمّدرضا پهلوی رخ داده است. هم او که با دوره صدارت سیزده ساله و تصویرش (پیپ بر لب، عصا به دست و گل ارکیدهای بر یقه کت) شناخته میشود. در سالهای اخیر برخی رسانه ها، کتب و نشریات داخلی و خارجی ادعاهایی متفاوت درمورد او مطرح کردهاند. چهره ای بیگناه و قربانی که عطای کمک به توسعه کشورش را به لقای وزارت نبخشیده و مانده تا شاید کاری کند کارستان. این نوشتار سعی دارد نگاهی مستند به این ادعاها بیفکند.
هویدا در بود و نبود روشنفکری
در مطالعات صورت گرفته حول شخصیت هویدا، ادعاهای متعددی مطرح میشود. یکی از این موارد طرح مسأله «روشنفکر بودن» هویداست که توسط برخی نویسندگان و کارشناسان حوزه تاریخ و علوم سیاسی پایگاه های مجازی برجسته شده است. این که هویدا «روشنفکری حقیقی» و «جهانوطنی قلباً لیبرال» بود که «خدمتگزاری اربابی غیرلیبرال» را میکرد.
تلاش این دسته درجهت ترسیم نمایی روشنفکرانه و متجددانه از هویداست. از نگاه آنان، هویدا به دلیل همین خصلت روشنفکرانه اش تنها در جهت انجام رسالت تعدیل رژیم پهلوی، به ریسمان همکاری با رژیم چنگ می زند. از این منظر هویدا امیدوار به افزایش نقش طبقه متوسط و رضایت شاه به تقسیم قدرت در فرایند تدریجی بر مسند نخست وزیری تکیه زد. هر چند عوامل متعددی از جمله پافشاری روشنفکران بر مخالفت با شاه و تأکید بر اصلاح ناپذیری وی، عدم تمایل شاه در کاستن از استبداد و گوش به فرمانی هویدا را نیز موانعی در عملیاتی شدن طرح هویدا برمیشمرند.
تکیه بر ویژگی هایی که از نظر ادعاکنندگان معیار روشنفکری محسوب میشود میتواند در نگاهی دیگر معیار غربزدگی و سطحینگری مدعیان باشد. روشنفکری تنها به داشتن این مختصات ممکن نخواهد شد و عمل روشنفکرانه نیز میطلبد. وابستگی و همکاری با قدرت استبدادی نمیتواند در تعریف یک روشنفکر بگنجد. روشنفکر کسی است که با کندوکاوهای عقلانی بر سرمایه های فکری و معنوی جامعه خویش فزونی ببخشد. آنچه در کردار و گفتار هویدا مشهود نبوده و یا لااقل تاریخ چنین روایتی ندارد. چنین ادعاهایی بیشتر در مسیری معکوس نشان می دهد سیاستمدارانی چون هویدا چگونه با خدمتگزاری به شاه امکان هرگونه ظهور فرصتی برای تغییر و بهتر شدن در ایران را از بین بردند.1 این درحالی است که جمعیتی از روشنفکران در کنار مردم قرار گرفتند و بیشتر منتقد و مخالف نظام پهلوی تا همراه آن بودند. امری که گاه از سوی مطرح کنندگان ایده روشنفکر بودن هویدا به باد انتقاد گرفته شده و حتی روشنفکران به دلیل همین روحیه مخالفت با شاه سرزنش شدند چرا که طرح هویدا را برای تغییر به شکست کشاندهاند.
در مقابل این برجسته سازی و ترسیم تصویر روشنفکرانه از هویدا آنچه مغفول مانده تعهد و مسئولیت هویدا به لحاظ سیاسی و اخلاقی است که در حاشیه قرار داده میشود2 در حالی که روشنفکر باید وجدان بیدار جامعه باشد، وجدان خفته هویدا نافی هر گونه ادعای روشنفکرانه است. او در مقابل وضعیت نامطلوب سیستم، دستهایش رابه علامت تسلیم بالا برده بود و به همراهی خاموش برای تأیید سیاستهای شاهی بدل شده بود. پاسخ هویدا به مسایل بزرگی چون اختلاسهای کلان در کشور میتواند خود تا حدی بر روحیه تابع و چشمان خاموش او بر فساد باشد: «نگران نباشید، اینها همه عوارض اجتنابناپذیر رشد اقتصادیاند. در چشمانداز کل اقتصاد مملکت، این ریخت و پاشهای جزئی اهمیتی ندارد.».3 این سطح از فساد اقتصادی که حتی بنا به گفته برخی وابستگان دربار همچون «فردوست» در هیچ زمانی به اندازه دوران هویدا به آن اندازه گسترده نبود؛ نمیتواند در چارچوب برخورد عقلانی و منطقی یک روشنفکر، جای گیرد، بلکه بیشتر در جهت چشم پوشیدن از چالشهایی است که بعدها چالهای برای بلعیده شدن شاه و وزیر شد. حتی برخی بر این باورند هر چه بر طول نخست وزیری او افزوده میشد بیباکتر میشد و بیشتر بر ضد روشنفکران عمل میکرد. او فردی تودار و حیله گر بود و برای حفظ مقام خود همه چیز و همه کس را فدا میکرد.4 در حالی که یک روشنفکر واقعی خود در صف مقدم مبارزه با فساد و تلاش برای افزایش کرامت انسانی قرار دارد. آنچه که با گفتار و کردار هویدا فاصلهای از زمین تا آسمان دارد.
تداوم صدارت برای ماندن در قدرت
فروردین ماه سال1358، هویدا در دادگاه انقلاب دم از بیگناهی میزد. سالها بعد برخی نویسندگان خارج نشین هم مدعی شدند که او گرفتار در چنبره نظامی فاسد و حکومتی برخوردار از سانسور و شکنجه بود. در تقابل با این ادعا که هویدا تنها مجری اوامر ملوکانه بوده است، دیدگاه سلطنتطلبان و شخص محمدرضا پهلوی هم قرار داشت که مسئولیت امور و بحرانهای بهوجود آمده را متوجه هویدا و دیگر دستاندرکاران میکردند. ورای این موارد، نباید فراموش کرد همراهی شخص هویدا با سیاستهای شاهی و تأیید اقدامات شاه، انتخاب سیاسی خود او بوده است. همین طراحان ادعاهای واهی، خود به تشدید سانسور و وجود شکنجه در دوره صدارت هویدا اشاره دارند؛ هر چند با مهارتی شگرف، به برجسته کردن آنچه عدم سوء استفاده مالی هویدا مینامند، میپردازند و او را از سانسور، شکنجه و کشتار مخالفان تطهیر میکنند. این درحالی است که بنا به نقل بسیاری، هویدا روحیه بله قربانگویی داشت که او را سیزده سال در قدرت نگاه داشت.5
او پیش از آنکه نخستوزیر کشور باشد، نخستوزیر شخص شاه بود. هویدا به حکومت پهلوی وابسته بود و به اندازه وابستگی و دفاع همه جانبه از شاه و برنامههایش در آنها نقش داشت؛ هر چند خودش و دیگرانی سمت او را تشریفاتی بدانند و آن را محدود به ماشین مهرزنی اوامر شاه معرفی نمایند. هویدا را از جمله معدود افرادی میدانند که میتوانست در زمینههایی که تجربه داشت مغایر با نظرات شاه حرف بزند. او حتی تعداد افراد دفتر خود را افزایش داده بود تا اطلاعات لازم را جمع آوری و در اختیار شاه قرار دهد. هویدا هم عامل اجرایی سیاستهای شاهی بود و هم درجهتدهی به سیاستهای اجرایی و تقویت پشتوانه رژیم استبدادی نقش مؤثری داشت چرا که اگر مجریانی چون او نبودند استبداد در جامعه ایران نهادینه نمیشد. جز این هنگامی که شاه وعده تمدن بزرگش را داد قرار بر این بود که طی یک نسل تحقَق یابد و ایران را بدل به یکی از پنج قدرت صنعتی اول دنیا کند. پیشفرض این طرح نیز رشد اقتصادی سریعی بود که حاصل افزایش بیسابقه درآمد نفتی ایران بود. در این شرایط، هویدا و همکارانش گذاری سریع و ضروری از عصر ایران نوین به عصر رستاخیز کردند و از صمیم قلب و تمام وکمال بر خیالات پوچ و نورسیده اعلیحضرت برای پیشرفت صحه گذاشتند و با وی همگام شدند.6
همچنین ایجاد حزب رستاخیز، نقض آشکار قانون اساسی ایران بود امّا باز هم هویدا با آن به صورت یک چالش یا مشکل مواجه نشد و به جای انتخاب راه استعفا که گویی بسیاری از دوستان و همکارانش پیشنهاد میدادند، تسلیم نقشی شد که شاه در روال تازه امور برایش تدارک دید.7 فریدون هویدا نقل میکند که برادرش در جواب اینکه استعفا بدهد گفته بود در ایران کسی حق استعفا ندارد. استعفا تنها به اوامر شاهانه ممکن است8 و این خود میتواند پاسخ ادعای بیگناهی به دلیل مجری اوامر ملکوانه و «تنها مهر تأیید بودن دستورهای شاهانه» را بدهد. سیاست سکوت و همراهی با شاه از سوی هویدا به گونهای بود که مدافعان سرسخت وی هم براین امر متفقالقول هستند که او معتاد و شیفته عوالم و لذات جنبی قدرت شده بود.9 او گماشته کاملا وفادار به شاه بود و این انتخاب خودش بود که برای کمی بیشتر در مسند قدرت ماندن چشم بر هرچه میبیند و میشنود ببندد و همانی شود که شاه دلش میخواست. شواهد تاریخی همه دال بر سرسپردگی و وابستگی وی به رژیم پهلوی و سیاستهایش را دارند و در منابع تاریخی جز وابستگی وی به شاه اطلاعی در دست نیست جز ادعاهای خودش آن هم در دادگاهی که محکومش بوده است.
فرجام سخن
طرح ابهامات تاریخی پیرامون شخصیت هویدا، بیشتر سازوکاری برای انتقاد و مخالفت با مجازات اوست. این طرح بحث روی دو محور «ترسیم نمای روشنفکرانه» و «بی گناهی او» پیش میرود. شواهد موجود (حتی برخی اطلاعات ذکر شده در خود منابعی که در تطهیر هویدا ید طولایی دارند) نشان میدهد گفتار و رفتار هویدا در تناقض با شخصیت یک روشنفکر قرار دارد؛ به این معنا که انسانی ترسو و منقاد را نشان میدهد که حرص قدرت، زبان و دستانش را بسته است. در صورتی هم که بخواهند او را تنها به دلیل مجری اوامر شاهانه و مأموری معذور، بیگناه بدانند امّا از لحاظ حقوقی و قانونی او به عنوان نخست وزیر کشور به اندازه مسئولیتش، میبایست مسئول، متعهد و پاسخگوی اقداماتش بود و همچنین به دلیل انتخاب نخست وزیر ماندن آن هم به مدت سیزده سال، باید پیامدهایش را همچون موهبتهایش میپذیرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-افشین متین، معمایی نه چندان پنهان، بیوگرافی سیاسی و مسأله به نام مسئولیت روشنفکری، گفتگو، تابستان 1380، شماره32،ص227
2-همان، ص218
3-عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، اختران، 1385، ص275
4-محمد اختریان، نقش امیرعباس هویدا درتحولات سیاسی- اجتماعی ایران، تهران، علمی، 1375، ص62
5-حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، ج1، تهران، اطلاعات، 1392، ص266
6-افشین متین، همان، ص229
7-همان، ص230
8-فریدون هویدا به نقل از میلانی، همان، ص276
9-احمد قریشی، به نقل از میلانی، همان، ص275
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران