18 تیر 1396
عملیات سازماننقاب به روایت حجتالاسلام ریشهری
حجت الاسلام محمدی ریشهری در خاطرات خود مینویسد :
یکی از رویدادهای مهم تاریخ انقلاب اسلامی که هنگام تصدی این جانب در دادگاههای انقلاب اسلامی ارتش اتفاق افتاد، کودتای نافرجام 18/4/1359 است. این کودتا به دلیل آن که قرار بود از پایگاه هوایی شهید نوژهی همدان آغاز شود به کودتای نوژه معروف گردید.
نزدیک غروب آفتاب روز 17/4/1359، آقای سعید حجاریان که با کمیته ادارهی دوم ارتش همکاری داشت، به دفترم آمد و هیجان زده گفت کار خصوصی دارم. ظاهراً چند نفر در دفتر بودند، به من نزدیک شد و گفت : «امشب قرار است کودتا شود»
بدین سان، ظاهراً من نخستین کسی است که از دستگاه قضایی بودم که در جریان این کودتا قرار گرفتم. نظارت بر دستگیری، بازجویی و محاکمه بیشتر کودتاچیان نکات تاریخی ارزنده و آموزندهای در برداشت که متأسفانه در آن هنگامه ثبت و ضبط نشد.
سالها پس از این ماجرا، آن چه را که در خاطر داشتم، به صورت سلسله مقالاتی در مجلهی پاسدار اسلام گردآوردم. پس از آن، مقدمات تألیف کتابی در این باره را فراهم کردم که کثرت اشتغالات، مانع تکمیل آن گردید، تا آن که حاصل تلاشها در اختیار برخی از همکاران قرار گرفت و باهمت آنان کتاب «کودتای نوژه» منتشر شد؛ اما این کتاب نمیتوانست خلأ خاطرات اینجانب را در این رابطه پر کند، بخصوص آن که یکی ازمهره های اصلی کودتا، سروان نعمتی، که سالها فراری و در خارج از کشور به سر میبرد، به وسیله سازمان حفاظت ارتش، دستگیر شد و نکات تازهای را از اسرار کودتا افشا کرد. از این رو مجدداً تصمیم گرفتم کتابی در این باره تهیه کنم. تلاشهایی صورت گرفت، اما به پایان نرسید. اکنون بر این باورم که دیگر چنین فرصتی برای نگارش کتابی مستقل دربارهی آن حادثه پیش نخواهد آمد،بنابراین برای ثبت در تاریخ، مهمترین مطالب و نکاتی را که جمعآوری کرده بودم، بیان میکنم. از این رو این بخش از خاطرات مفصلتر از سایر بخشها خواهد شد.
انگیزه کودتاگران
در ریشهیابی هر کودتا، دو نکته باید بررسی شود: انگیزه طراحان اصلی کودتا که عملیات نظامی را هدایت میکنند، انگیزه نیروهایی که ابزار دست کارگردانان اصلی کودتا هستند و عملیات نظامی را انجام میدهند و در حقیقت بار سنگین کودتا بر دوش آنها است و در صورت عدم موفقیت کودتا، آن هستند که قربانی میشوند و زندگی خود و خانوادهی خود را در مخاطره قرار میدهند.
انگیزه ابزارهای کودتا، به حسب ظاهر، ناخشنودی از شرایط فرهنگی جدید و تمایل بازگشت به فرهنگ بیبند و باری دوران شاه سابق بود. اما درواقع آنان در دام فریب وعدههای پوچ و رؤیاهای شیرین طراحان اصلی کودتا گرفتار شده بودند.
در این جا اشاره کوتاهی به ریشه اصلی این توطئه و انگیزهی کارگردانان و طراحان اصلی این ماجرا داریم. برای این منظور، ضروری است که کلیه اقداماتی که رژیم وابسته شاه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای جلوگیری از رشد و پیروزی انقلاب انجام داد و همه توطئههایی که پس از پیروزی انقلاب برای شکست و براندازی نظام اسلامی در ایران تحقق یافت، یک جا مورد ریشهیابی قرارگیرند؛ چون این توطئه نافرجام بدون در نظر گرفتن توطئههای پیش و پس از آن، قابل ریشهیابی و تحلیل و تفسیر نیست.
به عبارت دیگر توطئه نوژه، حلقهای است از حلقههای متعدد توطئههای استکبار در مقابله با جمهوری اسلامی، که یک سر آن متصل میشود به توطئه نخستوزیری بختیار در آخرین روزهای حکومت شاه و تظاهرات قانون اساسی و کلیه اقداماتی که شاه برای پیشگیری از پیروزی انقلاب اسلامی، مأموریت اجرای آن را داشت و سر دیگر این حلقه، به توطئه نافرجام طبس وجنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران و توطئه حزب خلق مسلمان و توطئههای لیبرالها و منافقین و ترورها و انفجارها، متصل میشود.
بر این اساس برای ریشهیابی کودتای نافرجام نوژه، باید همه توطئههایی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از پیروزی آن برای مقابله با پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی، یک جا ریشهیابی شوند.
ریشه همه این توطئهها در واقع سیاستهای استکباری آمریکاست، وقتی آمریکا دید همه اقدامات او برای روی پا نگاه داشتن حکومت شاه نتیجه نداد و یا نتیجهاش معکوس بود و بالاخره شاه رفتنی شد، تلاشهای گستردهای را آغاز کرد که اگر شکل و ظاهر رژیم شاهنشاهی در ایران از بین برود، روح و محتوای رژیم سلطنتی باقی بماند.
برای آمریکا این مسأله مهم نیست که نام رژیم حاکم بر ایران چه باشد و یا شخص حاکم، که باشد، بلکه آن چه برای آمریکا اهمیت دارد، محتوای رژیم است. برای آمریکا تفاوتی ندارد که نام رژیم حاکم بر ایران، رژیم شاهنشاهی باشد ، یا جمهوری، یا جمهوری دمکراتیک ، یا جمهوری دمکراتیک اسلامی و یا حتی جمهوری اسلامی! همچنین برای آمریکا فرقی نمیکند که شاه بر ایران حکومت کند، یا بنیصدر و یا ....
آن چه برای آمریکا اهمیت دارد، این است که رژیم ایران متکی و وابسته به آمریکا باشد تا بتواند منافع و مطامع خود را تأمین کند. بدینجهت وقتی شاه را رفتنی دید، تلاش خود را برای روی کار آوردن حکومتی وابسته، بدون شاه و بدون آرم شاهنشاهی، آغاز کرد. اولین اقدام در این رابطه، نخستوزیری بختیار و اعزام شاه به خارج از کشور و وعده جمهوری سوسیال دمکرات به وسیله بختیار بود که با هوشیاری رهبری انقلاب، امام خمینی (ره) و مردم در صحنه، این توطئه خیلی زود خنثی شد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
پس از پیروزی انقلاب نیز آمریکا از این که رژیمی با هر اسم ممکن، منتها حافظ منافع آمریکا در ایران روی کار بیاید، مأیوس نبود. اسناد لانه جاسوسی آمریکا این معنا را نشان میدهد. اگر این اسناد هم نبود، اسنادی که در رابطه با هر یک از توطئه ها به دست آمد، مشخص میکند که آمریکا برای رسیدن به این هدف، از هیچ کوششی دریغ نکرده است و از این رو هر طرحی که برای تحقق این هدف افشا میشد و طراحان آن رسوا میشدند، طرح دیگر و نام دیگر و شخص دیگری را برای مقابله با انقلاب اسلامی روی صحنه میآورد.
یک روز بختیار را با شعار هواداری از قانون اساسی حکومت شاهنشاهی، به میدان میفرستند، روز دیگر ملیگرایان، روز دیگر حزب خلق مسلمان، روز دیگر بنیصدر و منافقین با شعارهای فریبنده ملیگرایی و آزادیخواهی و ضد استبداد و دیکتاتوری و چون از این راهها به مقصد نمیرسد، تنها راه رسیدن به منافع و مطامع خود را کودتای نظامی تشخیص میدهد. البته همانطور که کودتای نظامی اولین توطئه آمریکا برای براندازی نظام اسلامی نبود، آخرین آنها نیز نیست. توطئه امروز استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا به مراتب پیچیدهتر و خطرناکتر از توطئهی کودتای نظامی است.
سازمان نقاب
«نقاب» نام رمزی و برگرفته از «سازمان قیام ایران بزرگ» است. این سازمان در ظاهر، تشکیلات هوادار دکتر بختیار، آخرین نخستوزیر رژیم شاهنشاهی، و در واقع، سازمان کودتای نظامی آمریکا علیه انقلاب اسلامی ایران بود. البته در جلسات خصوصی کودتاگران را قانع کرده بودند که «ما قیام و انقلاب ایران را قبول داریم، ولی تا زمانی که شاه از مملکت رفت، اقدامات و عملیات انجام شده بعد از آن، در کنار انقلاب نبوده، بلکه بر ضد آن بوده است. در نتیجه، ما جهت نجات این انقلاب از دست امام خمینی، شروع به عملیات سیاسی نمودهایم...»
«این جانب هرگز نخواستم که نظام جمهوری اسلامی را براندازم ... اصلاً مسأله براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبوده، بلکه به نظر من به عکس بوده؛ یعنی نجات انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از دست کسانی که به نظر این جانب صلاحیت حکومت کردن ندارند.»
به هر حال سازمان «نقاب» رهبری جریان کودتای نوژه را به عهده داشت. گردانندگان اصلی این سازمان در داخل کشور، هم فکران بختیار در جبهه ملی بودند و در حقیقت میتوان گفت که این کودتا را جبهه ملی و یا حداقل بخشی از این جبهه هدایت میکرد. از گردانندگان اصلی این توطئه که بگذریم، اعضای سازمان نقاب، از وابستگان به رژیم سابق بودند که عمده آنها را ساواکیها و نظامیان اخراجی و بازنشسته و تعداد محدودی از نظامیان شاغل، تشکیل میدادند.
بنابر اظهارات یکی از عوامل کودتا:
«سازمان نقاب، شامل یک ستاد در پاریس که در رأس آن بختیار و یک ستاد در ایران که به دو شاخه سیاسی و نظامی تقسیم میشد، بود. سازماندهی کودتا با ابوالقاسم خادم، «یکی از اعضای فعال حزب ایران بود و پس از دستگیری او در تاریخ 8/2/1359، به مهندس جواد مرزبان واگذار شد.»
نشانههایی از کودتا
یکی از کسانی که در جریان کشف و خنثیسازی کودتای نوژه حضوری فعال داشت، (س ـ ح) بود که درباره طلیعههای کودتا چنین میگوید: «در مورد طلعیههای کیس باید گفت که شبکهی اصلی کودتا موفق شده بود چند جریان ضد انقلابی کوچکتر را که عمدتاً با مشی ملیگرایی فعالیت میکردند، به خود وصل کند، ولی ارتباطش با آنها بسیار محدود بود و تنها توسط رابطی به شبکههای اصلی کودتا وصل میشدند و قرار بود هر یک از این شبکهها به موقع با جریان اصلی هماهنگ شوند.
ما موفق شده بودیم که ماهها قبل از جریان کودتا، بعضی از این شبکهها را شناسایی و عوامل آنها را دستگیر نماییم و با این که احساس میکردیم جریان بزرگتری مشغول به فعالیت است، ولی از چند و چون آن بیاطلاع بودیم. اگر چه کیس کودتا بسیار ولنگار اداره و هدایت میشد، ولی چون اولین جریان ضد انقلابی بعد از انقلاب بود و دستگاههای اطلاعاتی ما هنوز به صورت نطفهای وجود داشتند، پیگیری این جریان بزرگ تقریباً محال بود.
ماهها پیش از کودتامیدانستیم که بنیعامری نامی (حتی خود کودتاچیان نیز وی را به اسم احسان میشناختند)، مشغول فعالیت است، اما از چند و چون آن مطلع نبودیم.
یکی از افراد مهم و حساسی که قبل از کودتا دستگیر شد، خادم (مسؤول شاخهی سیاسی کودتا) بود که اطلاعات فراوانی داشت، ولی بر خلاف انتظار تا این جریان بروز نداده بود. متأسفانه قسمتی از بازجویی وی ، توسط ادارهی دوم ارتش انجام گرفت و یکی از بازجویان ادارهی دوم به نام سروان انصاری، خود جزو شبکهی کودتا بود و این شبکه را در جریان آخرین بازجوییهای خادم قرار میداد، لذا کودتاچیان زحمت پاک کردن ردهایی را که به اطلاعات خادم مربوط میشد، به خود نمیدادند، مضاف بر آن که خادم چندان حرفی هم نزد.
یکی دیگر از افرادی که به شبکه مربوط میشد و اطلاعات فراوانی داشت، سرهنگ زادنادری یکی از افسران نوهد بود که در عین حال که عضو شبکهی کودتا بود، شخصاً نیز شبکه کوچکتری را اداره میکرد. وی در بازجوییهایش، اطلاعات مربوط به شبکه کوچکتر را لو داده بود، ولی درباره کودتای اصلی هیچ حرفی نزده بود، به امید این که شبکه کودتا، رژیم را واژگون کرده و وی نجات پیدا خواهد کرد. تنها هنگامی که شبکه اصلی منهدم شد، بر اثر بازجویی از کودتاچیان مشخص شد که زادنادری یکی از اعضای مهم شبکه اصلی بوده است و وی نیز که میدید همه چیز نقش بر آب شده، کاملاً روحیه خود را از دست داد و از آن پس اطلاعاتش را به طور کامل تخلیه کرد و سپس به علت گستردگی فعالیتهایش، اعدام شد.
از جمله شبکههای کوچکی که به نحوی با کودتا مربوط میشدند، جبههی اتحاد ملی بود که متشکل میشد از تعدادی اعضای سابق حزب سومکا (که یک حزب نئوفاشیست بود). این شبکه مدتها قبل از جریان کودتا متلاشی شده بود، ولی سرنخی که قابل پیگیری باشد، برای پیگیری کودتا از آن به دست نیامد.
جریان دیگر، چریکهای ناسیونالیسم بودند که نیز تعدادی از اعضایشان را قبل از کودتا دستگیر کرده بودیم، ولی از آنها نیز سرنخی به دست نیامده بود.
جریانهای کوچکتر دیگری هم بودند که در صورتی که امکانات اطلاعات ما به اندازه امروز بود، میتوانستیم جریان کودتا را قبل از آن که دست به کار شود، متلاشی کنیم؛ ولی باید اذعان نماییم جز اطلاعات پراکندهای راجع به این جریان، چیزی در دست ما نبود و عملاً تا هنگامی که کودتا شروع به خزیدن کرد، از وجود آن غافل بودیم.
سازماندهی کودتا
تیمسار محققی که در جریان کودتا، قرار بود عملیات هوایی را هدایت کند، در بازجویی خود، سازماندهی کودتا را ناقص، ضعیف و احمقانه توصیف میکند و میگوید: «دیدیم که چگونه، کاری بچهگانه و حماقت کردیم»!... ما ذرع نکرده میخواستیم پاره کنیم، حالا فکر میکنم میبینیم که خیلی بچهگانه و بیحساب و کتاب بود»! بدترین و ضعیفترین و ناقصترین سازمانهای دنیا هم از این سازماندهی بهتر بود، چون هیچ کدام به هم اطمینان نداشتیم و همدیگر را نمیشناختیم فقط رکنی پیغام میآورد که همه چیزها درست شده و یا در حال درست شدن است.»
باید گفت که هر چند اقدام کودتاگران در برابر اراده مردم، کاری احمقانه بود، اما این را نباید به حساب ضعف سازماندهی کودتا گذاشت. گستردگی شبکه کودتا، نفوذ کودتاگران در اطلاعات ارتش و همکاری حداقل دو تیم از گروه تعقیب و مراقبت اداره دوم ارتش با آنان و این که کودتاچیان توانسته بودند قبل از شروع عملیات وتا آخرین روزها، به فعالیت مخفی خود ادامه دهند، نشان میدهد که سازماندهی کودتا آن گونه که محققی تصویر کرده، ضعیف نبوده است. علاوه بر این، شرایط آغاز پیروزی انقلاب، بویژه برخوردار نبودن نظام حاکم از تشکیلات اطلاعاتی نیز میزان موفقیت کودتاگران را افزایش میداد.
شاید بتوان گفت که کودتای نافرجام 18/4/1359، از نظر سازماندهی، دست کمی از کودتاهایی که به پیروزی کودتاچیان میانجامد، نداشت. سازماندهی این کودتا به مراتب قویتر از کودتای 28 مرداد 1332 بود. نافرجام ماندن کودتا علیه انقلاب اسلامی، دلیل دیگری غیر از ضعف سازماندهی داشت و آن حضور مردم در صحنه برای دفاع از ارزشهای الهی است.
جلسه کودتاچیان
کودتاچیان از ماهها قبل از شروع عملیات، جلسات متعددی برای سازماندهی کودتا و طراحی عملیات داشتهاند که ناصر رکنی ترکیب و کار این جلسات را اینگونه تشریح نموده است.
«جلسات متشکله بر سه نوع بود:
1 ـ جلسات جمعی نظامی که حدود 10 الی 12 نفر در آن جلسات بودند و مطالب آن ابتدا در مورد نحوه عملیات تاکتیکی کودتا، پیشرفت کار بخصوص در مورد نیروی هوایی، دریافت اطلاعات از طریق عامل ساواک در مورد منزل امام، سپاه پاسداران و سایرین و تبادل نظر در مورد آنها، رفع اختلاف در مورد چگونگی عملیات بین نیروی زمینی و هوایی و هماهنگیآنها، ابلاغ اطلاعات رسیده از شاخه سیاسی در مورد هماهنگیهای ابرقدرتها و دول غربی، تعیین مشاغل نظامی و نحوهی کار فرماندهان پس از پیروزی کودتا بود.
2 ـ جلسات دو یا سه نفره بین واحدهای درگیر در عملیات کودتا (مثلاً بین من از نیروی هوایی و سرهنگ ایزدی از نیروی زمینی و ... به عنوان هماهنگ کننده). در این جلسات جزییات مسائل کلی که در جلسات عمومی و جمعی مطرح شده بود، مطرح گردیده و اشکالات آنها بررسی و برطرف میشد.
3 ـ جلسات شاخه سیاسی که همیشه یک نفر از گروه نظامی نیز در آن شرکت میکرد... در این جلسات اشکالاتی که باید با پاریس مطرح شود و یا تدارکاتی که گروه نظامی احتیاج داشت و گروه سیاسی باید آنها را برطرف میکرد و همچنین بررسی دستورات رسیده از پاریس مورد شور و گفتگو قرار میگرفت. به نظر من جلسات مهمتری نیز ... از طرف شاخه سیاسی (هیأت مجریه) با شاخه سیاسی مهمتری (هیأت مدیره) داشته است... که به احتمال خیلی زیاد، تماس با روحانیت سازشکار و جلب موافقت آنها نیز توسط همین هیأت مدیره صورت گرفته است.»
رکنی در قسمتی دیگر از بازجوییهای خود ، به نقل از «مرزبان» طراح سیاسی کودتا، چنین اظهار میدارد:
«مهندس مرزبان که تئوریسین سازمان بختیار بود و خودش اظهار میداشت که من به صورت یک ADVISOR (راهنما) کار میکنم، اظهار میداشت که سازمان به صورت شبکه میباشد؛ یعنی هر نفر بایستی با دو نفر زیر دست خود و یک نفر بالا دست خود، فقط در تماس باشد تا چنان چه احیاناً قسمتی از شبکه لو رفت، همهی افراد به سرعت دستگیر نشوند و فرصت جهت جابجایی، وجود داشته بشد. شمای شبکهی او، بدین ترتیب بود و هر نفر در هفته دو روز بایستی در جلسات شرکت کند، یک بار در جلسات با زیر دست و یک بار در جلسات با بالا دست، تا تبادل افکار و ایده به سرعت و راحتی و بدون این که همه افراد همدیگر را بشناسند، انجام پذیرد.»
اظهارات سروان نعمتی که سالها پس از کشف کودتا دستگیر شد، درباره محتوای جلسات کودتاچیان و چارت تشکیلاتی کودتا بدین شرح است:
«در جلسه اول که در همان ساختمان دو طبقه، در طبقهی دوم بود که بنیعامری در بالای پلکان خارج از درب ایستاده بود که با دیدن ما به داخل رفت و من و عباس دهقانی و احتمالاً خالصی به داخل رفتیم و احتمالی ناصر رکنی نیز وجود داشت که در این جلسه، سخنگوی اصلی من بودم و طرح را که تقریباً در مغزم جا انداخته بودم، بدین صورت مطرح میکردم: حدود 5/5 سال در جمع، در پایگاه نوژه خدمت کردم و ... البته نمی دانم که کروکی پایگاه را قبلاً کشیده بودم یا در آن جا کشیدم.»
در این جلسه من نقاط حساس را که باید بمباران شوند خواستم. در این جلسه که حدود یک ساعت به طول انجامید، اطاق پذیرایی که داخل آن نشسته بودیم بسیار کوچک بود و مبلهایی در دو ردیف مقابل یکدیگر، قرار داشت که قرار شد در جلسهای بعد، با حضور شخصی که باید عملیات اشغال پایگاه را انجام دهد، مفصلاً صحبت نماییم.
... در جلسهی بعد که درمنزل دیگری انجام شد که خالصی نبود، و بنیعامری و کوروش آذر تاش بعنوان فرمانده عملیات اشغال پایگاه و دهقانی که گاهی میآمد و خارج میشد و خانمی به نام مریم که یا خودش نظامی بود و یا اگر درست به خاطرم باشد، همسرش نظامی بوده که اعدام شده، نیز حضور داشت و در این جا من در روی نقشه، نقاط حساس پایگاه که باید اشغال شود، مشخص کردم.
... در این محل فکر میکنم دو بار جلسه داشتیم، که بحث کلی، روی اشغال پایگاه و هدفها بود.
... جلسه دیگری که تشکیل شد و خلبان تهران و احتمالاً یکی از خلبانان پایگاه نوژه در آن شرکت داشتند، در منزل ناصر رکنی بود که فکر میکنم در این جلسه بود که برای اولین بار، به تیمسار محققی معرفی میشدیم، که جزئیات صحبتهای آن شب یادم نیست و بیشتر جنبه تشریفاتی و قوت قلب دادن به خلبانان بود.
جلسهی دیگری که خودم در منزل خواهرم تشکیل دادم و در آن، خلبانان تهران، یعنی ملک و آبتین و احتمالاً بویری یا بیتاللهی شرکت داشتند که در این جلسه، خبرهای هر کس همراه با آمار و ارقام پایگاهها و هدفها و وظایف هر کس صحبت شد.»
رهبری نظامی کودتا
همانطور که در این گزارشها ملاحظه شد، رهبری نظامی کودتا در داخل با سرهنگ دوم، بازنشسته ژاندارمری، محمد باقر بنیعامری با نامهای مستعار امید محمدی، و احسان و ... از مالکهای بزرگ در رژیم گذشته بود. او و قمر الملوک حجازی، همسر موقتش، «بنا به گفته همسر» با نام مستعار مریم که بیوه یکی از افسران «گارد» بود و شوهرش روز بیست و یکم بهمن 1357 در درگیری با مردم معدوم شده بود، کودتا را رهبری میکردند!!
سرهنگ دوم بازنشسته ژاندارمری، محمد باقر بنیعامری (نام مستعار : امید محمدی، احسان)
نقطه شروع: عملیات هوایی
کودتاچیان، پس از بررسیهای فراوان پایگاه هوایی شهید نوژه را مناسبترین نقطه برای آغاز عملیات هوایی تشخیص دادند، با این که در طرح ابتدایی آنان قرار بود کودتا از پایگاه هوایی مهرآباد آغاز شود.
دلایل تغییر نقطه شروع عملیات در بازجوییهای چند تن از عوامل توطئه بیان شده است:
ناصر رکنی چنین آورده است :
«علت اصلی، اصرار بیش از حد و اندازه تیمسار مهدیون و تیمسار محققی بود، آنها دلایل چندی در این مورد به شرح زیر داشتند:
1 ـ پایگاه مهرآباد را قابل تصرف و در دسترس تودهی مردم میدانستند و میگفتند که چنان چه نیروی زمینی نتواند مهرآباد را کاملاً حفاظت بکند مردم به آنجا هجوم آورده و باتصرف پایگاه (به علت نزدیکی بیش از حد به مناطق مسکونی) حتی هواپیماهای بلند شده،دیگر قادر به نشستن در باند نخواهند بود، درحالی که این نقطه ضعف، در پایگاه نوژه وجود نداشت؛ زیرا نوژه با شهر همدان 60 کیلومتر فاصله داشت و چنان چه توده مردم یا سپاه پاسداران به سمت پایگاه حرکت میکرد، هواپیماها قادر بودند در این فاصله همه آنها را نابود سازند.
2ـ پایگاه همدان یک پایگاه مادر و از هر لحاظ خودکفا بود و چنان چه برخورد با مردم به درازا میکشید، پایگاه قادر بود تا حدود چهار ماه به عملیات ادامه دهد در حالی که این مسأله در مهرآباد صادق نبود.
3 ـ پایگاه مهرآباد دارای ... فروند هواپیما بود که فقط 6 فروند آن دارای مهمات سنگین و ده فروند آن فقط دارای فشنگ بود، در حالی که پایگاه نوژه دارای ... فروند هواپیماکه 53 فروند آن دارای مهمات سنگین بوده و نظر عوامل کودتا را در بمباران سنگین هدفهای مورد نظر، به خوبی تأمین میکرد.
4 ـ سروان نعمتی، سروان ایراننژاد، همافر پور رضایی،تیمسار محققی، تیمسار مهدیون قبلاً در پایگاه نوژه مدتهای زیادی خدمت کرده و اکثر پرسنل خلبان و فنی آن جا را میشناختند، درحالی که این امر در پایگاه مهرآباد صادق نبود.»
سروان حمید نعمتی در این باره مینویسد:
«در مورد انتخاب پایگاه نوژه برای مرکز عملیات، بعد از این که در مورد طرح با بنیعامری صحبت کردم و وی با ستاد کودتا صحبت کرد، به من اطلاع داد که بهتر است به جای پایگاه نوژه از پایگاه یکم استفاده شود؛ چون این پایگاه به قول خودمانی راه دست آنها و نیروهای عمل کننده میباشد که من با دلایلی با آن مخالفت نمودم که در طرح نهایی هم، پایگاه نوژه مورد تصویب قرار گرفت.»
وی در بخش دیگری از بازجویی ها درباره تغییر مکان شروع کودتا از تهران به همدان، مینویسد:
«در یکی از همان جلسات اولیه، گفته شد که بهتر است پایگاه مهرآباد به جای پایگاه نوژه برگزیده شود که من به بدلایل زیر، آن را رد کردم:
چون رهبری عملیات هوایی به عهده من بود، اظهار داشتم که به خاطر مدت خدمتم در این پایگاه، آن را مثل کف دستم چه از لحاظ محل و موقعیت و چه از نظر پرسنل میشناسم و در ثانی، این پایگاه در وسط بیابان قرار گرفته و اگر مورد تهاجمی بخواهد قرار بگیرد یا از ده کبوتر آهنگ میباشد که مسألهی خاصی نیست و قادر به دفاع خواهیم بود و اگر از طرف همدان باشد، از طرف تیپ زرهی ممکن است باشد که دردرجهی اول، سعی بر همراه کردن آنها میکنیم و اگر نشد، با انجام پروازهای متعدد، جلوی آنها را گرفته و مانع پیشرویشان شویم؛ ولی چون پایگاه مهرآباد در نزدیکی شهر واقع شده،خیلی زود میتواند حداقل مورد تهاجم مردم قرار گیرد و کار را لنگ کند که با پایگاه نوژه موافقت شد.
خطرات هوایی که ما را تهدید میکرد، یکی از طرف فرودگاه مهرآباد بود که قرار بود، دو فروند هواپیما باند فرودگاه را بزنند تا اعلام برنامه کودتا، موقتاً ، این پایگاه غیر قابل استفاده بماند و دیگری پایگاه دزفول بود که دو اسکادران هواپیما (8 فروند) از نوع 4D ـ F در این پایگاه، به عنوان CAP بر روی نوار مرزی عراق مأموریت داشتند که فرمانده آنها مرادی و معاونش ابوالفضل مهدیار بود،که برای هماهنگ نمودن و رفع این خطر ، خودم به این پایگاه رفته و به عنوان مهمان، تقاضای ملاقات با یکی از این دو را کردم که احتمالاً مهدیار با جیپ آمد و مرا به گردان برد و در آن جا مرادی را نیز صدا کرده و سه نفری خصوصی، به صحبت نشستیم که به آنها گفتم که قرار است از پایگاه نوژه، با هماهنگی نیروی زمینی در آیندهی نزدیک، کودتا نماییم و اگر به شما مأموریتی علیه هواپیماهای ما دادند، با فرکانسی که به شما میدهم، تماس بگیرید و ما به شما دستورالعمل خواهیم داد که چه باید بکنید، که هر دو موافقت کردند».
ستوان یکم محمدمهدی عظیمی فرد نیز چنین آورده است:
«جلسه بعد... من بودم، رکنی، نعمتی، برای اولین بار بویری و جوانمرد، مریم و دو نفر دیگر... و آبتین و ملک ... برای اولین بار راجع به تغییر محل عملیات از مهرآباد به همدان صحبت شد. در ضمن هواپیمای LODA شده زیاد نبود و در صورت درگیری قدرت مقابله نداشتیم و البته یکی از آشیانهها به عنوان زندان در نظر گرفته شده بود».
بدین ترتیب پایگاه هوایی نوژه برای شروع و مرکز هدایت عملیات هوایی کودتا، انتخاب گردید.
طرح عملیاتی کودتا
درباره طرح عملیاتی کودتا برای تصرف پایگاه هوایی نوژه و حمله به تهران نیز چند تن از عوامل آن چنین گفتهاند:
ستوان ناصر رکنی در این باره چنین میگوید:
«طرح کلی بر این پایه بود که نیروی زمینی ـ که احسان میگفت در اختیار دارد ـ به اتفاق خود او به ترتیبی به پایگاه هوایی شاهرخی (حر = نوژه ) بروند که حدود ساعت 2 بعد از نیمه شب به آن جا رسیده باشند. پرسنل هوایی که میبایستی از تهران به طرف پایگاه شاهرخی حرکت کنند و لیست آن را نعمتی داشت، قرار بود که ساعت 5/7 الی 8 بعد از ظهر روز چهارشنبه گذشته، در جنب پارکی که در آخر بلوار الیزابت سابق وجود دارد جمع شده و با اتوبوسی که در همان ساعت خواهد رسید به طرف پایگاه شاهرخی حرکت کنند. محلی بنام محل تجمع در جاده اختصاصی پایگاه شاهرخی نرسیده به خود پایگاه ، تعیین شده بود که فقط نعمتی از محل دقیق آن با اطلاع بود و کلیه افراد در آن محل جمع شوند، این افراد عبارت بودند از خلبانان اعزامی از تهران که با اتوبوس حرکت کرده بودند، احسان و نیروی زمینی مربوط به خودش که نمیدانم به چه وسیلهای میخواستند حرکت کنند و تعداد سیصد نفری که قرار بود توسط کریمی از اصفهان به دوراهی ساوه فرستاده شد و توسط شخصی به نام معتمدی به محل تجمع آورده شوند.
یک تیم دوازده نفری از داخل پایگاه را نیز نعمتی ترتیب داده بود که به عنوان تیم راهنمای نیروی زمینی، در محل تجمع جمع شوند. بعد از این که همه در آن محل جمع میشدند، حمله به پایگاه که از جزییات آن بیخبرم و در اختیار احسان و آذر باید باشد شروع میشد...
عملیات تاکتیکی کودتا در درجه اول بر این مسأله تکیه داشت که قدرت رزمی سپاه پاسداران مستقر در تهران را نابود سازد. به همین جهت نیز نقاطی که میبایستی بمباران شوند، اکثراً نقاط محل تجمع سپاه پاسداران بود؛ نظیر عشرتآباد، مجلس شورای ملی سابق ( واقع در میدان بهارستان) پادگان نوجوانان در لویزان، پادگان سعدآباد.
همزمان با حل این مسأله از طریق بمبارانهای سنگین هوایی و مختل کردن سیستم ارتباطی سپاه پاسداران، تصمیم بر این بود که منزل امام خمینی بمباران شده و امام کشته شود؛ زیرا بر سران کودتا کاملاً مشخص بود که تا زمانی که امام زنده است،مردم فقط با یک کلمه ایشان به خیابانها ریخته و عمل کودتا را عقیم خواهند کرد و در این جا بود که ناچار کودتاگران بر سر دوراهی قرار میگرفتند، یا باید به بمباران کلی تهران و قتل عام مردم عادی بپردازند و یا این که شکست کودتا را بپذیرند. تصمیم جهت اجرای شق اول، مشکل و خطیر بود و در صورت پیروزی، کودتا را با عواقب ناخوشایندی روبرو میساخت و تسلیم به شق دوم نیز به معنی خودکشی کودتاگران بود. به همین جهت از بین بردن امام یکی از مهم ترین هدفهای کودتا بود و برای اجرای آن بیش از سایر هدفها، هواپیما و مهمات سنگین در نظر گرفته شده بود، کما این که قرار نبود هیچ یک از هدفها با موشک مورد حمله قرار گیرد، ولی در مورد منزل امام، دو عدد موشک به انضمام چهار عدد بمب سنگین 750 پوندی و چهار عدد بمب ضد نفر خوشهای، در نظر گرفته شده بود.
البته تصرف رادیو و تلویزیون همزمان با کشته شدن امام، باعث میشد که اولاً امکانات تبلیغات جمهوری اسلامی از بین برود و ثانیاً این امکانات در اختیار عوامل کودتا قرار گیرد.
قرار بود بلافاصله پس از اعلام کشته شدن امام و در دست گرفته شدن رادیو و تلویزیون، عناصر لشکر 92 زرهی اهواز در خوزستان و لشکر 77 پیادهی مشهد در خراسان وارد عمل گردند.
... از سوی دیگر وجود نیروهای مسلح ارتش و فراخواندن مأموران امنیتی سابق، بازنشستهها، اخراجیها و همچنین تشتت و نفاقی که در اثر فتواهای روحانیت سازشکار در بین مردم ایجاد میشد و تخریب روحیه مردم وفادار به جمهوری اسلامی از طریق تبلیغات (اعلام کشته شدن امام) و بمباران هوایی و شکستن دیوار صوتی، همه دست به دست هم داده و باعث پیروزی کودتا از نظر عملیات گردد.
البته این نکته برای من تاریک است و آن این که چرا ابتدا قرار بود که رئیس جمهور بنیصدر توسط گارد محافظ خودش که جزء عوامل کودتا بود، به قتل برسد، بعد بتدریج این موضوع تخفیف پیدا کرد تا جایی که مهمترین گروه تروریست کودتا، وظیفه پیدا کرد که در حوالی منزل رئیس جمهوری بوده، وی را دستگیر سازد.»
سروان حمید نعمتی اهداف کودتا را چنین تشرح میکند:
«هدف کلی از اجرای برنامهی کودتا، سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و جایگزین کردن یک حکومت نظامی تا برقراری نظم کامل و سپس جایگزین کردن یک حکومت دموکراسی تحت رهبری بختیار بود که همیشه در جذب افراد، این هدف عنوان میشد.
و هدفهای جزیی که باید اجرا میشد، اشغال پایگاه نوژه از طرف تیم اشغال کننده و پاکسازی آن طبق آماری که قرار بود قبلاً از طرف ستاد این پایگاه، تهیه شده و دستگیری موافقین رژیم و پرواز خلبانان هماهنگ شده در مرحلهی اول، برای کوبیدن نقاط حساس در داخل تهران که هستهی مرکزی قدرت به حساب میآید که این اهداف را در گزارشات قبلیام ذکر کردهام و هدف دیگری نیز فکر میکنم وجود داشت که اخیراً به خاطرم آمد و آن پادگانی به نام پادگان نوجوانان در شرق تهران که مرکز تعلیم پاسداران و نیروهای انقلابی بود و اشغال رادیو و تلویزیون و اعلام برنامهی کودتا از آن و پخش اعلامیه ها و دستورالعمل برای هر واحد و این علامتی برای حرکت لشکرهای هماهنگ شده بود که در منطقه خود، برای به دست گرفتن نقاط حساس در منطقه و برپا کردن یک حکومت نظامی تا برقراری نظم کامل و حکومت بختیار.»
وی در بخش دیگری از بازجوییها مینویسد:
«... در این جلسه، سخنگوی اصلی من بودم و طرح را که تقریباً در مغزم جا انداخته بودم، بدین صورت مطرح کردم:
حدود5/5 سال، در پایگاه نوژه خدمت کردم و برداشتی که در آن زمان یعنی قبل از انتقال به پایگاه مهرآباد داشتم، این بود که ... فقط مشکل اساسی، گروه ضربتی است که از افراد مختلف تشکیل شده و حدود 50 نفر میباشند که البته نمیدانم که کروکی پایگاه را قبلاً کشیده بودم یا در آن جا کشیدم و ضمن تشریح این که اگر در گروهی 300 ـ 400 نفر وجود داشته باشد که به طور غافلگیرانه وارد پایگاه شوند در آورند، پایگاه در اختیار ما قرار خواهد گرفت و با وضعیت آمادهای که این پایگاه دارد، با وضعیت کردستان و تعداد هواپیماهای موجود که حدود 50 فروند ذکر کردم، پس از اشغال پایگاه، میتوانیم از این پایگاه پرواز کرده و نقاط حساس را در تهران، بمباران نماییم که در این جلسه من، نقاط حساس را که باید بمباران شوند خواستم.
در جلسهی بعد ... من، در روی نقشه، نقاط حساس پایگاه که باید اشغال شود، مشخص کردم.
... در خلال این جلسه، من به پایگاه نوژه رفته و البته چون مدت زیادی در این پایگاه خدمت کرده بودم، دژبانان، مرا میشناختند و بدون خواستن کارت مرا به داخل پایگاه راه دادند و طبق بررسیهایی که کرده بودم، باید حرکت طوری انجام میگرفت که تمام خطهای مستقیم تلفن که به تهران یا نقاط دیگر وجود داشت، سریعاً اشغال میشد تا کسی نتواند خبری به جایی برساند که این نقاط عبارت بودند از : منزل فرمانده پایگاه که خط مستقیم داشت، پست خانه پایگاه که در محل مناطق مسکونی قرار داشت، پست فرماندهی که دارای هاتلایتهایی برای تماس با همه جا بود و مخابرات پایگاه که درپشت پست فرماندهی قرار داشت و ستاد که نیز در همان نزدیکی پست فرماندهی و مخابرات پایگاه، قرار داشت.»
تصرف پایگاه نوژه
استوار یکم چتر باز حیدری، یکی از سرشاخههای مهم کودتا که جهت تصرف پایگاه نوژه خود را از تهران به اطراف این پایگاه رسانده بود و در تاریخ 19/4/1359 درحوالی پایگاه به دست مردم دستگیر شد، در بازجوییهای روز دستگیری، در رابطه با طرح کودتاچیان برای تصرف پایگاه نوژه، چنین نوشته است:
«... دیروز به ما گفتند که کسانی که یارگیری کردهاند جمع بشوند و در جمع شدن بود که کروکی پایگاه هوایی همدان را آوردند و آمدند در آنجا توجیه شوند یا نحوه عملیات و کروکی منطقه بود... و هدفهایی که روی این کروکی تقدم داشته مشخص شده بود و کروکی منطقه تجمع و دوازده عدد هدف داخل پایگاه بود که در این نقاط هدف ما انجام میگرفت.
... در پایگاه همدان چون دوازده عدد طرح در کروکی پایگاه منظور شده بود از دوازده نفر اصلی طرح، ده نفر آمده بودند و در موقع اجرای طرح، روز چهارشنبه از ساعت 12 الی سه بعد از ظهر ... به ترتیب نفرات با وسیله شخصی اعزام بکنند به نقطه تجمع اصلی از ساعت 9 شب به بعد به مرور، در نتیجه مشخص نبود، چند نفر امکان دارد بیایند و جمع شوند. هر نفر (هر تیمی) برای خودش جایی را در نظر گرفته بود که از آن جا به مرور حرکت کرده به منطقهی تمرکز و تجمع اصلی (جادهی پایگاه 93 کیلومتری به سمت پایگاه، دست چپ خاکبرداری ... و یک کیلوتری آن شرکت و کارخانهای قرار دارد و قرار بود همه در این جا جمع و عملیات شروع شود) و به اضافه این که، هنگام توجیه گفته بودند تعداد چهارصد نفر در محل به تیمها جهت پشتیبانی ملحق خواهند شد... در منطقهی تجمع پس از مشخص شدن و این که چند نفر از نیروهای مخصوص آمدهاند و ماشینها در منطقهی تجمع پارک شود (پشت تپه خاک برداری ) و سپس با چهار ماشین تویوتا از نوع استیشن و بقیه وانتبارهای مختلف ... و داخل هم یک نفر راهنمای داخل پایگاه، که به تمام هدفها وارد هستند، که این افراد در پایگاهی در منطقهی تجمع به ماملحق شده و از آن جا همراه ما حرکت نمایند.
تیم اولی که در نظرگرفته شده بود «به سر پرستی استوار یکم ناصر ساجدی» اول حرکت و به ابتکار شخصی فرمانده تیم به عنوان مهمان و یا بررسی نمایند به چه طریقی میتواند دو نفر دژبان جلوی درب را خلع سلاح نمایند و بقیه بلافاصله صد یا صد و پنجاه متر متوقف باشند و منتظر و با چراغ علامت میدهند و بقیه تیمها در صورت موفقیت تیم اولی حرکت نمایند و داخل پایگاه پخش شوند.... و عملیات را شروع و خلع سلاح نمایند.
و بعد از نفرات محلی، چهارصد نفر جایگزین بشوند... پس از خلع سلاح و هم زمان با روشن شدن هوا، هواپیماها بلند میشوند و میگویند باند آزاد هست و ... و تا این جای طرح به عهده گروه و تیم ما بود.
تیم یکم، مأموریت خلع سلاح دژبان، مأمور درب جبهه بود... خلع سلاح پاسدار خانه شمارهی 1 و زیر نظر گرفتن گردان دژبان، تیم دوم، مأموریتش دستگیری فرمانده پایگاه و معاون عملیاتی پایگاه، تیم سوم، مأموریتش ستاد عملیاتی منطقهی ارتباط، تیم چهارم، مأموریتش گرفتن برج مراقبت و دیسیچ عملیات، تیم پنجم، مأموریتش گرفتن قرارگاه و اسلحه خانهی جانبی آن، تیم ششم، گرفتن اسلحه خانهشماره 3، تیم هفتم ، گرفتن اسلحه خانه شماره 2، تیم هشتم، مأموریتش گرفتن توپ های 23 میلیمتری، تیم نهم، گرفتن چهار ضد هوایی جلوی شیلترها، تیم دهم، گرفتن پدافند هوایی، تیم یازدهم، خلع سلاح کردن پستهای مناطق سرزمینی و مضافاً به این که خلع سلاح کردن نهادهای انقلابی (گروه ضربت) توسط تیم پنجم صورت میگرفت.
رهبری عملیات تصرف پایگاه
استوار حیدری در مورد فردی که قرار بوده عمیات تصرف پایگاه را فرماندهی کند، این طور میگوید: «از یک ماه پیش «سرگرد کوروش آذرتاش» به ما معرفی شد، به عنوان این که در منطقه تجمع، رهبری کلی عملیات را به عهده بگیرد.»
هدایت عملیات هوایی
تیمسار بازنشسته محققی که پس از پیروزی انقلاب مدتی بازداشت بوده و از طرف ستاد کودتا به عنوان هدایت کنندهی هوایی انتخاب شده بود، در بازجویی خود چنین نوشته است:
«عملیات هوایی را قرار بود من هدایت کنم و نقاطی که در طرح بود، قبل از هر عملیات دیگر منزل امام و بعد زدن باندهای مهرآباد و عبورهای سوپرسونیک یعنی شکستن دیوار صوتی در روی تهران و حفظ برتری هوایی از این جهت که پایگاههای دیگرنتوانند بر ضد ما وارد عمل شوند و هدفهای بعدی از نظر حفظ آرامش و نظم تهران قرار بود داده شود.»
هدفهای هوایی
ستوان یکم محمد مهدی عظیمی فرد در رابطه با هدفهای بمبارانهای هوایی میگوید: «هدفها گفته نشد، ولی بعداً که صحبت شد عبارت بود از پادگان عشرتآباد، شمال کاخ سعدآباد، پادگان لویزان، شرق مجلس شورای ملی و شمال سلطنتآباد و بعداً باندهای مهرآباد و در جلسه بعد منزل امام. در صورت موفق نشدن نیروی زمینی، تصمیم حمله بدون دخالت نیروی زمینی گرفته شد و هدفهای درجه 2 عبارت بود از هدفهایی که بعداً مورد اشغال نیروی زمینی خواهد بود..»
در این رابطه با سروان فرخزاد جهانگیری در بازجویی خود نوشته است: «... به من گفت که مأموریت تو در این طرح این است که با یک فروند هواپیمای F-6 در یک محل مشخص و ارتفاع معین (از بیت) 360 درجه بزنم تا هرگاه کسی کمک خواست به کمک او بروم.
... در این ملاقات او به من گفت که منزل امام هم بمباران خواهد شد و احتمالاً یکی از افرادی که در این کار شرکت میکند تو هستی... من ظاهراً قبول کردم.. دو سه روز دیگر سروان آبتین مرا دید و گفت که مأموریت تو عوض شده است و قرار است که تو مدرسهی فیضیه را بزنی ... با این امر اعتراض کردم ...، ولی او گفت دستور است و تو باید برای شناسایی محل امروز و یا فردا به قم بروی ... من ظاهراً قبول کردم ...
... تا این که روز سه شنبه، ساعت 6 یا 7 بعد از ظهر بود که به اتفاق ... به منزلی واقع در سید خندان رفتیم تا در جلسهای شرکت کنیم ... به منزل یاد شده رفتیم .... تیمسار محققی به طور خیلی خیلی خلاصه، مراحل عملیات را توجیه نمود... قرار شد که من یکی از دو کار زیر را انجام دهم:
1 ـ یا این که کمیته روبروی حسینیه ارشاد واقع در جاده قدیم شمیران توسط من منهدم شود.
2 ـ یا این که من با یک فروند هواپیمای F4 به سوی پایگاه وحدتی پرواز کنم و پس از رسیدن به روی پایگاه، از آن ها سئوال کنم که آیا با ما اعلام همبستگی میکنند یا نه. تهدید کنم که اگر اعلام همبستگی نکنند، در صورتی که هواپیمایی از آن پایگاه بخواهد در جهت مخالفت ما وارد عمل شود... هدف حمله من واقع خواهد شد.»
عوامل نفوذی در پایگاه
برای این که پایگاه نوژه که نقطه شروع و مرکز هدایت کودتا بود، به آسانی به تصرف کودتاچیان درآید، آنها تعدادی عناصر نفوذی در داخل پایگاه داشتند که اگر پیشبینیهای لازم نبود شاید پایگاه در اولین ساعات حمله سقوط میکرد. یکی از افراد نفوذی داخل پایگاه، سروان سلیمانی افسر عملیات پایگاه بود که در شب حمله در پست فرماندهی قرار داشت.
ستوان یکم رکنی در رابطه با عوامل نفوذی پایگاه، چنین میگوید: «... نعمتی میگفت که امکانات زیادی دارد و تعداد زیادی خلبان و حتی عوامل غیر خلبان نظیر دژبان هم در اختیار دارد و نقشهای که طرح کرده بود به این ترتیب بود که نماینده امام و فرمانده پایگاه را در پایگاه شاهرخی دستگیر کرده، آن وقت به بهانه حمله عراق، آژیر احضار پرسنل را از داخل پست فرماندهی پایگاه به صدا درآورد و پرسنل به محل کار خودشان بیایند و در نتیجه هواپیماها را حاضر نمایند. نعمتی میگفت که توسط سلیمانی که افسر عملیات پایگاه است دستور پرواز صادر میشد و هواپیماها به جای حمله به عراق به طرف تهران آمده و ... »
یکی دیگر از عوامل کودتا، به نام سروان سید علی بویری در این رابطه میگوید:
«روز دوشنبه یعنی سه روز قبل از روز اصلی که من به پایگاه همدان آمدم، سلیمانی را دیدم گفت: چه حال، چه خبر؟ گفتم: خبر مهمی نیست. گفتم : شما این جا چکار میکنید؟ گفت: بیتاللهی در جریان امور است و همه چیز مرتب است، همان روز نعمتی آمد و به ما گفت که روز اصلی، پنجشنبه صبح است به بیتاللهی بگو که ساعت 5/3 یعنی سه و ربع صبح به نفر ارتباط بگوید ارتباط قطع شود. در ضمن بقیه را هم در جریان بگذارد. علاوه بر آن، گوهر راهنما هم ساعت 30/10 تا 11 در محل باشند. گفتم: من نمیشناسم، گفت : بیتاللهی و بهروز فر در جریان هستند،آمدم به آنها گفتم و چون سلیمانی از همهی ما ارشدتر بود به او گفتم و فردا شب آن روز یعنی شب چهارشنبه قرار گذاشت و همه در منزل بیتاللهی جمع شدیم. در آن جلسه گفتند چه اشخاصی باید دستگیر شوند... و قرار شد اگر شب آمدند و جایی را در پست فرماندهی گرفتند، سلیمانی مقاومت نکند». سروان سلیمانی نیز این مطلب را تأیید میکند و مینویسد: «یک شب قبل از برنامه، نمیدانستم در پست فرماندهی هستم. بعد که به ایشان گفتم ـ بویری ـ گفت بهتر ست که شما همانجا بمانید. آنها میآیند آنجا و میگیرند و شما هم در پست فرماندهی به آنها کمک خواهید کرد.»
رؤیای پیروزی
«همقطاران عزیز، ساعت موعود فرا رسید. ارتش وطنپرست ایران حکومت پوسیده آخوندها را برچید. کلیه واحدهای ارتش، ژاندارمری و شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هرگونه مقاومت بشدت سرکوب خواهد شد، آماده اخذ دستورات باشید.
شورای نظامی کشور ایران
21/4/1359»
این متن اعلامیهای است که قرار بود کودتاچیان پس از پیروزی کودتا از رسانهها منتشر نمایند. تهیه این متن پیش از شروع عملیات و مشخص شدن نتیجه آن، نشان میدهد که سران کودتا چنان سرمست رؤیای پیروزی شده بودند که تصور میکردند پس از موفقیت کودتا،فرصتی برای تهیه اطلاعیه مناسب نخواهد بود، پس چه بهتر که پیش از فرا رسیدن ساعت موعود، پیام پیروزی را تهیه نمایند. سران کودتا هر چه به ساعت موعود نزدیکتر میشدند، در ارتباط با آیندهی ایران و کیفیت تقسیم قدرت میان فراریان و بازنشستگان رژیم سابق و چگونگی اداره کشور پس از پیروزی و نام رژیم آینده، رؤیاهای شیرینتری می دیدند. بخشی از این رؤیاها را کودتاگران تعریف میکنند.
ناصر رکنی در این رابطه میگوید:
«جلسه یک روز بعد از ظهر ساعت دو، شروع شد. احسان شروع به صحبت کرد و گفت این آخرین جلسه خواهد بود که به این ترتیب با هم داریم. جلسه دیگر فقط برنامهی کار داده خواهد شد و راجع به مسائل دیگر بحث نخواهدشد. اولین بحثی که احسان شروع کرد، در مورد اولین اعلامیه ... بود که از رادیو و تلویزیون بعد از کودتا پخش میشود. او نظر داشت که بایستی گفته شود که تا تأمین امنیت و ورود دکتر بختیار، سرنوشت سیاسی و نظامی کشور به دست شورای نظامی سپرده میشود. بعد، مقدار کمی در مورد این که من رئیس هستم و بایستی انضباط وجود داشته باشد، صحبت کرد. سپس شروع به تعیین مشاغل کرد. جهت تیمسار مهدیون رئیس ستاد ارتش، جهت حسن آقا فرماندهی نیروی زمینی، جهت تیمسار محققی فرماندهی نیروی هوایی را تعیین کرد. البته جهت نیروی دریایی و ژاندارمری و شهربانی نیز افرادی را معرفی کرد، بخصوص در مورد ژاندارمری و شهربانی، بعد از مدتی طفره رفتن اسم هم آورد که ... به یاد ندارم ولی کاظم در مورد شهربانی وعلیرضا در مورد نیروی دریایی میدانند که چه کسی تعیین شده است..
به رؤسای شاخههای سیاسی مستقر در شهرستانها از حدود بیست روز قبل از کودتا دستور داده شده بود که عوامل مؤثر و موافق کودتا را جهت تقبل پستهای مختلف اداری و شهرستانها شناسایی کنند تا بلافاصله پس از پیروزی آنها در محل، کارها را قبضه نمایند.
...پس از یک هفته نیز حکومت نظامیها پایان گرفته و به دکتر بختیار محول گردد. البته قرار بود که ارتش کماکان استقلال خود را حفظ کرده و فرماندهی آن به عهده شورای نظامی کودتا باشد نه دکتر بختیار. این موضوع به اصرار بنیعامری همواره طرح میشد و این هم نشانه دیگری از حوادث پشت پرده بود...
به طور کلی نیروهایی که در اداره حکومت پس از پیروزی نقش عمده داشتند عبارتند از: ارتش، روحانیت سازشکار ،گروههای ملی که هستهی اصلی بودند.»
غلامحسین قایقور در این باره چنین آورده است:
«... گفته شده بود که تا مدت 2 سال، حکومت در دست ارتش و نخستوزیری از نظر سیاست کشور به عهدهی بختیارخواهد بود و بعد از دو سال انتخابات خواهد شد و مردم میتوانند یا سلطنتی یا جمهوری دمکراتیک و یا جمهوری اسلامی را مجدداً برگزینند.»
بالاخره ساعت موعود ـ عصر چهارشنبه 18/4/1359ـ فرا رسید و کودتاچیان غافل ازکشف توطئه خود، وارد صحنه عمل شدند؛ اما با شگفتی ملاحظه کردند که رؤیاهای آنان به عکس تعبیر شد و به جای آن که خود را بر اریکه قدرت مشاهده کنند، در چنگال عدالت اسیر دیدند.
شامگاه 19/4/1359، هنگامی که خبر کشف کودتا از رسانهها پخش شد، رهبران اصلی کودتا فرار را بر قرار ترجیح دادند و هر یک از راهی به خارج از کشور و به دامان بیگانگانی که از آنان دستور میگرفتند گریختند و اینک خاطرات و خبرهای مربوط به کشف کودتا و خنثیسازی آن.
کشف کودتا
پیش از این اشاره شد که ماهها پیش از آغاز کودتای نافرجام 18/4/1358، سرنخهایی از یک توطئه براندازی به رهبری شخصی به نام بنی عامری، در اختیار بود؛ اما به دلیل نوپا بودن دستگاه های اطلاعاتی جمهوری اسلامی و نفوذ کودتاگران در اداره دوم ارتش، پیگیری این جریان به جایی نرسید و بدینسان تا چهل و هشت ساعت پیش از شروع عملیات کودتا،هیچ کس از مسئولین نظام از این ماجرا خبر نداشت.
افشای کودتا توسط یک خلبان نیروی هوایی
نخستین نقطهی روشن کشف کودتا، اطلاعاتی بود که توسط خلبان نیروی هوایی به توصیهی مادرش در اختیار آیتالله خامنهای قرار گرفت. سالها پس از آن ماجرا، این جانب به وسیلهی یکی از دوستان از خلبان مورد اشاره خواستم که ماجرای افشای این توطئه را بازگو نماید. مطالب ذیل بخشی از اظهارات او در این باره است:
«در آن زمان من در پایگاه هوایی نوژه خدمت میکردم. حدود شش ماه قبل از کودتا،برای کرایه اتومبیل به آژانس مراجعه کردم. صاحب آن گفت اگر بیست هزار تومان پول به من بدهی برایت یک پیکان تهیه میکنم. من هم بیست هزار تومان تهیه کردم و به او دادم. در ادامه صحبتها گفت: برنامهای داریم که تو هم اگر در آن شرکت کنی میتوانی در آینده وزیر و یا مقام دیگری که بخواهی بشوی...!
این موضوع گذشت تا این که دو سه روز قبل از کودتا، یکی از خلبانان کودتاچی در پایگاه نوژه راجع به این کودتا با من صحبت کرد و گفت: تو هم برای این کار در نظر گرفته شدهای و امروز بعد از ظهر حمید نعمتی در ابتدای سه راهی پایگاه منتظر تو است... حمید نعمتی را دیدم. قرار ملاقات را در تهران گذاشتیم. درتهران به منزل نعمتی رفتم. به من گفت: مأموریت تو بمباران بیت امام و تلویزیون است و ما میتوانیم تا پنج میلیون نفر را بکشیم!! و اگر هم لازم شد در یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس و یا روی ناو آمریکا در خلیج فارس فرود بیاییم.
من به او گفتم: شما با مردم مخالفید یا با حکومت که این همه کشت و کشتار میخواهید بکنید؟! گفت ما با حکومت مخالفیم، ولی هر کس هم که بخواهد مانع کار ما بشود چارهای نداریم جز این که همه را بکشیم. این موضوع برای من خیلی ثقیل بود و چون از مخالفت کردن با آنها هم خصوصاً در منزل نعمتی هراس داشتم، گفتم: من بیت امام را نمیتوانم بزنم ولی تلویزیون را میزنم. پس از کمی صحبت از او جدا شدم و به خانهمان رفتم و موضوع را با مادرم که زنی ساده و مسلمان بود در میان گذاشتم. مادرم بشدت ناراحت شد و گفت: تو نه تنها این کار را نباید بکنی، بلکه باید خبر بدهی و جلوی این کار را بگیری و اگر اطلاع ندهی شیرم را حلالت نمیکنم و ازت رضایت ندارم.
بالاخره تا ساعت 12 شب با مادر و برادر کوچکترم درباره این موضوع صحبت میکردیم و تصمیم گرفتم موضوع را به جایی و یا به کسی اطلاع بدهم، ولی چون نعمتی گفته بود در جاهای مختلف ازجمله سپاه نفر داریم و خیلیها از جمله شریعتمداری این کار را تأیید کردهاند میترسیدم به هر کسی این مضوع را بگویم. تصمیم گرفتم موضوع را به آقای خامنهای بگویم و برای محکم کاری موضوع را روی کاغذ نوشتم و در خانه گذاشتم و به برادرم گفتم : اگر بلایی سر من آمد و برنگشتم به هر ترتیبی شده این موضوع را در جایی خبر بدهد و جلوی این کار را بگیرد. ساعت 5/12 از خانه بیرون آمدم و به کمیته تلفن زدم و گفتم من یک خبر خیلی مهمی دارم که باید حتماً به آقای خامنهای بگویم. مرا به کمیته بردند و چون زیاد سئوال میکردند، گفتم: من یک خلبان هستم و موضوع براندازی در کار است. ساعت 5/4 صبح بود. رفتیم منزل آقای خامنهای...»
افشای عملیات زمینی کودتاگران
تقریباً همزمان با این داستان که طی آن عملیات هوایی کودتاگران افشا شد، یکی از عناصر عملیات زمینی نیز اطلاعات مهمی را در اختیار کمیتهی اطلاعات ارتش قرار داد. یکی از عناصر فعال در جریان کشف و خنثی سازی کودتا، در این باره چنین گفت:
«چند ماه قبل از کودتا، اطلاعاتی مبنی بر حرکاتی از جانب آمریکا و گروههای سلطنت طلب به کمیته ستاد مشترک و نخستوزیری رسیده بود.
حدود 48 ساعت قبل از کودتا، شخصی سراسیمه در حالی که پاکتی در دستش بود، درب اطاق کمیته ستاد مشترک را به صدا درآورد و گفت چون مسأله مهمی دارم و به ارتشیها نمیتوانم اطمینان کنم میخواهم با برادران کمیته صحبت کنم.
ادامه داد و گفت قرار است کودتا بشود و ما دوازده نفر هستیم و شخصی به نام خبیری پول و نقشه داده تا با کودتا همکاری کنیم و مشروحاً چگونگی جریان را از روی نقشه مچاله شدهای که همراه داشت شرح داد.
او اظهار میکرد چون ما از این کار پشیمان شدیم، تصمیم گرفتیم این افراد را لو بدهیم و من به نمایندگی از طرف افراد گروهم آمدهام تا جریان را برای شما بگویم و برای این که گفتههایم را باور کنید، نقشه و پول مربوطه ( 120 هزار تومان جهت 12 نفر ) را همراه دارم.»
بدین ترتیب اطلاعات نسبتاً دقیقی از جریان توطئه به دست آمد و کودتا کشف گردید. عصر روز 17/4/1359 با جمعبندی اطلاعاتی که در این رابطه به دست آمده بود، ستاد خنثیسازی کودتا تشکیل و مدافعان انقلاب اسلامی برای مقابله با کودتاچیان آمادگی لازم را پیدا کردند.
خاطره نگارنده از کشف کودتا
چیزی به غروب آفتاب روز 17/4/1359 نمانده بود که آقای سعید حجاریان به دفتر کارم در سازمان قضایی ارتش (چهار راه شهید قدوسی) آمد، گویا چند نفر دردفترم بودند. او برای اینکه آنان از جریان مطلع نشوند، خود را به من رساند و با هیجان درگوشم گفت: «امشب قرار است کودتایی انجام گیرد! و پس از گفتگوی کوتاهی در این زمینه خداحافظی کرد و رفت.
من قبل از این که دفتر کارم را ترک کنم، یکی از مسئولین دادستانی کل انقلاب را خواستم تا در رابطه با حفاظت ساختمان سازمان قضایی ارتش که دادستانی کل انقلاب و دادستانی ارتش نیز در آن جا مستقر بود، سفارش کنم. اجمالاً به او گفتم و اکیدأ سفارش کردم که مأمورین حفاظت دادستانی کل، بدون این که از جریان کودتا مطلع شوند باید از آماده باش کافی برخوردار باشند.
قبل از غروب آفتاب، دفترم را به سوی محل اقامتم که در یکی از خانههای سازمانی ارتش در قصر فیروزه بود، ترک کردم. شب عملیات کودتاگران فرا رسید. برای فراغت بیشتر، همسر و بچهها را به منزل پدرم در شهر ری فرستادم و خودم با چند تن از دوستان در قصر فیروزه ماندم.
چیزی از شب نگذشته بود که تعدادی از پرسنل نیروی هوایی از گروه ضربت مهدیه قصر فیروزه آمدند و اسامی عدهای را آوردند که برای همکاری در رابطه با خنثی سازی توطئه، آنها را به ستاد خنثیسازی کودتا معرفی کنم که چنین کردم. در همان شب ستوانیار محمد اسماعیل قربانی اصل، یکی از مأموران اعزامی گروه ضربت، در ارتباط با دستگیری ناصر رکنی از عوامل کودتا که اطلاعات مهم و گستردهای داشت، در اثریک اشتباه به شهادت رسید، یادش گرامی باشد.
خنثیسازی کودتا
پس از جمعآوری اطلاعات لازم برای مقابله با کودتاگران و دستگیری عوامل کودتا ستادی به نام «ستاد خنثیسازی کودتا» تشکیل شد. اعضای این ستاد مرکب از نمایندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمیته انقلاب اسلامی، کمیته اداره دوم ارتش، اطلاعات و ارشاد و انجمن اسلامی نیروی هوایی و گروه ضربت مهدیه قصر فیروزه بودند. این ستاد تا آخرین مراحل سرکوب کودتا، به کار خود ادامه داد و پس از آن، مأموریت خود را به واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی واگذار کرد.
عملیات ضد کودتا
عصر روز 18/4/1359، تیمهای عملیاتی برای خنثیسازی کودتا و دستگیری کودتاگران وارد عمل شدند، پارک لاله در تهران، پایگاه نوژه و جاده منتهی به آن در همدان، تحت کنترل نیروهای عملیاتی قرار گرفت.
«پارک لاله محل تجمع 40 تن از خلبانانی بود که باید به همراه فرمانده نیروی هوایی کودتاـ محققی ـ با اتوبوس ایران پیما به پایگاه هوایی نوژه رفته، به دیگر خلبانان کودتا میپیوستند. اطلاع دیر هنگام واحد اطلاعات سپاه پاسداران از محل تجمع کودتاچیان، امکان برنامهریزی اطلاعاتی را از آنان سلب نمود و به واسطه حضور یافتن توأم با هیاهوی اعضای کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران، در بعد از ظهر روز 18/4/1359، در پارک لاله، کودتاگران را متوجه غیر عادی بودن اوضاع ساخت. از این رو برخی خلبانان با اتومبیلهای شخصی خود و کمتر از ده نفر نیز با اتوبوس، عازم نوژه شدند.»
بدین سان تعداد کمی از عوامل کودتا در پارک لاله دستگیر و شماری از آنان موفق میشوند خودرا به نزدیکیهای پایگاه شهید نوژه برسانند، اما عوامل اصلی کودتا فرار را برقرار ترجیح میدهند و اینک شرح ماجرای شب موعود از زبان تعدادی از کودتاگران دستگیر شده:
داستان خنثی شدن کودتا از زبان کودتاگران
یکی از دستگیر شدگان در پارک لاله در بازجویی چنین نوشته: «روز چهارشنبه صبح .... به من گفت که ساعت 5/7 روبروی سینما بلوار باشیم و از آن جا همگی با یک ا توبوس عازم شاهرخی خواهیم شد... ما کمی زودتر از موعد مقرر به محل مزبور رسیدیم... بعد من و سروان ملک از ماشین پیاده شده و در پیادهروی انتهای خیابان بلوار منتظر شدیم... در این اثنا سرهنگ داریوش جلالی به سمت ما آمد ... با ما دست داد... من و سرهنگ جلالی در روی جدول وسط پیادهروی پارک، نشسته و از هر دری صحبت میکردیم که ناگهان افراد مسلح وارد شده و ما را دستگیر کردند...»
تیمسار محققی در این باره میگوید: «چهارشنبه 18/4/1359، توسط رکنی به من گفته شد و قرار بود که در ساعت هشت شب با یک اتوبوس که در مقابل جلالیه، سینما بلوار پارک شده، اشخاصی که با ستون اصلی حرکت نکرده اند به شاهرخی بروند و در کار گروههای زمینی هم دخالتی نکنیم. من نمیدانستم با این اتوبوس چند نفر خواهند رفت، فقط میدانستم رکنیآنها را میشناسد و به آنها اطلاع خواهد داد. من قبل از ساعت هشت به محل رفتم، ولی نه اتوبوسی بود و نه کسی که من او را بشناسم. در حدود ساعت 15/8 ، رکنی آمد و گفت: اتوبوس در حدود یک ساعت تأخیر خواهد داشت، در این موقع نعمتی را دیدم که آمد و گفت: متفرق شوید ما را تحت نظر دارند و تا من آمدم به خودم بجنبم، یک ماشین از پاسداران و یک پیکان بیسیم دار رسید و پاسداران از ماشین پیاده شدند. من فرار کردم... بالاخره بعد از مدتی در مقابل ادارهی مهندسی ارتش اتوبوسی ایستاد و رکنی از آن اتوبوس پیاده شد. من به داخل اتوبوس رفتم، سه نفر در اتوبوس بودند که من هیچ کدام را ندیده بودم و اسم آنها را هم نمیدانم. این سه نفر راننده و کمک راننده و یک مرد دیگری بود که حتی رکنی هم آنها را نمیشناخت. بعد از مدتی زمانپورـ نعمتی ـ آبتین و یک نفر دیگر هم که اسم او را نمی دانم و برای اولین بار او را دیدم وارد اتوبوس شدند و چون وضع بدی را پیشبینی میکردیم، تصمیم به حرکت گرفتیم که فعلاً از محل دور شویم. من به رکنی گفتم : ما با همینها میخواهیم برویم! رکنی گفت: بقیه فرار کردهاند. برویم من یک تلفن بزنم. تلفنها اغلب خراب بودند. از کرج، رکنی تلفن کرد. من درهنگام مکالمات تلفنی رکنی حضور نداشتم و در داخل اتوبوس بودم. بالاخره رکنی آمد و گفت: میرویم اگر بقیه کارها هم خراب شده باشد با همین اتوبوس بر میگردیم و گرنه به پایگاه خواهیم رفت.
از سه راهی جاده ساوه به همدان، وضع مراقبت خیلی شدیدتر شده بود. ماشینهای پاسداران در توی جادهها حرکت میکردند و به هر اتومبیل شک میبردند او را متوقف نموده و چهار نفر مسافران آن را بازرسی بدنی میکردند، لذا ما به حرکت خودمان ادامه دادیم و در مقابل اولین پمپ بنزین متوقف شدیم و دور زده و به تهران مراجعت کردیم . ساعت 6 صبح به تهران رسیدیم و بلافاصله متفرق شدیم.
.... در همین روز به مهدیون تلفن کردم و به او گفتم من نمیدانم چه وضعی پیش آمده و باید شما را ببینم. مهدیون به همان محلی که پای تلفن در خیابان بود آمد و مرا سوار کرد و وقتی موضوع را فهمید به من گفت دیگر به من تلفن نکن تا وضع روشن شود.»
این بود ماجرای حرکت کودتاچیان به سوی پایگاه نوژه از زبان دو تن از عوامل هوایی کودتا و اما این ماجرا از زبان عوامل زمینی این توطئه:
استوار قایقور که یکی دستاندرکاران توطئه بود، درباره حرکت عوامل زمینی کودتای نافرجام چنین نوشته است: «.... ساعت 30/6 (روز چهارشنبه) به محل اتوبان کرج رفتیم و تا ساعت 50/6 منتظر بقیه شدیم که من دیدم سه اتومبیل آمدند و رفتند که حدوداً در آنها تعداد 12 تا 13 نفر بودند. بعداً خود حیدری در جواب گفت که من آنها را قبلاً فرستادهام و خودش هم با یک تویوتای زردرنگ حرکت کرد ورفت. من و نادر مردانی و رضا بهمنزاده هر سه با همان تویوتای سفید رنگ حرکت کرده و تا وسطهای اتوبان کرج ـ قزوین رفتیم که در این جا ماشین خراب شد... دو ساعت طول کشید تا رفتند و آب آوردند و ریختند درون ماشین و حرکت کردیم. قرار بود که ساعت 12 تا 2 نیمه شب در محل تجمع که قرار بود در نزدیکی پایگاه در یک گودال باشد تجمع کنیم. چون ماشین خراب شده بود و معطل هم شده بودیم، ساعت 30/2 نیمه شب، ما به محل تجمع رسیدیم، ولی دیدم که کسی نیست . باز هم رفتیم و اطراف را دور زدیم و سر از یک دهکده درآوردیم که 6 نفر چماقدار به ماحمله کردند و جلوی ماشین را گرفتند. نادر مردانی با نشان دادن کارت شناسایی به آن ها ما را از آن جا نجات داد و حرکت کردیم و آمدیم و خیابان اصلی که از جادهی قزوین ـ همدان جدا شده و به پایگاه میرسد. حدود 100 متر رفتیم جلو، دیدیم که یک تویوتای سبز رنگ و یک فولکس واگن استیشن سفید رنگ، چراغ خاموش، علامت میدهند. نگه داشتیم و سرهنگ آذرتاش از ماشین پیاده شد و به نادرمردانی گفت که ماشین حامل اسلحه و مهمات خراب شده و مأموریت کنسل گردیده و ما هم حرکت کردیم تا رسیدیم به سه راه قزوین ـ همدان و در آن جا پاسداران به ما ایست دادند و ما هم ایستادیم. به محض ایستادن شروع به تیراندازی کردند و چون ما دیدیم که اگر بایسیتم کشته خواهیم شد،حرکت کردیم و مقداری آمدیم جلو و ماشین را در یک محل رها کردیم و شروع کردیم به فرار. من از نادر مردانی و رضا بهمنزاده جلو افتادم و چون ترکش گلوله به پشت من اصابت کرده بود سریع میدویدم ... به جاده اصلی رسیدم و تا صبح هم آن جا بودم و جلوی یک ماشین را حدود 7 گرفته تا خود را نجات دهم، ولی چند قدم جلوتر همان محلی بود که به ما تیراندازی شده بود و مرا دستگیر کردند و بردند درون پایگاه...»
استوار حیدری که یکی دیگر از عناصر مهم زمینی کودتا است، درباره حرکت خود و کودتاچیان از تهران به سوی پایگاه نوژه مینویسد:
«من خودم شخصاً به همراه بیوک به سرنشینی چهارنفر غیر نظامیان (مهران 25 ساله، فرامرز 32 ساله و قاسم حاجیآبادی 25 ساله و منصور 27 ساله) و سرنشینان اتومبیل تویوتای قرمزرنگ، از جادهی همدان به سمت محل مورد نظر، در حرکت بودیم... به علت این که جلوی سه راهی توسط نظامیان راه بسته و کنترل میشوند... از این جا گذشتیم که پشت سر ما مأمورین رسیدند و جلوی ما را گرفتند و ما به مأمورین گفتیم که خودمان نظامی هستیم و باید دژبان ما را جلب نماید... داشت وضع بحرانی میشد. من سعی کردم اسلحه را از پاسدار مأمور بگیرم، ولی خودم در سرازیری خوردم زمین و تفنگ پاسدار را گرفتم و با خودم بردم و در تاریکی ... دست راست جاده را گرفتم. کنار جاده داشت تیراندازی میشد. من تا نزدیکی صبح در بیابانها راه رفتم و در یکی از جویها گرفتم خوابیدم ...»
ولی عوامل اصلی توطئه توانستند با یک اتوبوس از محل قرار به سوی پایگاه نوژه حرکت کنند، بهتر است که شرح این ماجرا را از زبان رکنی، یکی از عوامل مهم کودتا بشنوید:
«احسان گفت که یک اتوبوس با شماره 41637 ساعت 5/7 بعدازظهر، پهلوی پارک در آخرخیابان بلوار الیزابت خواهد ایستاد، تو باید شماره آن را بررسی کنی، با راننده آن تماس بگیری و خلبانهایی که نعمتی معرفی خواهد کرد سوار اتوبوس خواهند شد و به محل تجمع در جاده اختصاصی پایگاه که محل دقیق آن را نعمتی خواهد دانست میآیید. من حدود ساعت 8 شب، چهارشنبه غروب بود که به آن جا رفتم. تیمسار محققی، سروان زمان پور و نعمتی را دیدم، ولی اتوبوس نیامده بود. کمی صبر کردم. بعد رفتم به احسان تلفن کردم. گفت: تا ده دقیقه دیگر اتوبوس خواهد آمد... حدود نیم ساعت بعد در حال برگشتن بودم که نعمتی را دیدم. گفت: که تعدادی پاسدار به داخل پارک آمدهاند و من به همهی خلبانها گفتم که از این جا بروند و اول خیابان آریامهر غربی سابق بایستند. تو هم جلوی پارک باش... مشغول بررسی اتوبوس و شماره آن از جلو بودم که راننده اتوبوس به من نزدیک شد و گفت : شما بیژن هستید؟ گفتم : بله و پرسیدم : شما را آقای مهندس فرستاده است؟ گفت: بله... تیمسار محققی و نعمتی و زمانپور را دیدم. نعمتی گفت: کمی صبر کنید تا من خلبانها را جمعآوری کنم.
بعد از حدود10 دقیقه، برگشت. آبتین و یک نفر دیگر که او را نمیشناسم همراهش بود. در داخل اتوبوس سوار شدیم و با تیمسار محققی مشورت کرد و گفت : تیمسار برای بقیه صبر نکنیم و حرکت کنیم؟» تیمسار محققی هم موافقت کرد و حرکت کردیم.
تیمسار محققی که یک صندلی پشت سر من نشسته بود، اظهار نگرانی میکرد که آیا رانندههای اتوبوس از خود ما هستند و در جریان کار قرار دارند یا نه . راننده که پهلوی صندلی مقابل نشسته بود، سرش را جلو آورد و گفت: ما از خودشما هستیم نگران نباشید، فقط شاگرد چیزی نمیداند که تریاکی است و او را میفرستم عقب اتوبوس بخوابد. نعمتی پرسید: شما نظامی هستید؟ راننده گفت: نه. تیمسار محققی گفت : اگر جلوی ما را گرفتند و پرسیدند که با یک اتوبوس چرا فقط هفت الی هشت نفر مسافرت میکنند، چه بگوییم؟ راننده گفت که ما میگوییم اتوبوسی در بین راه خراب شده است و ما میرویم مسافرین آنها را بیاوریم. شما هم عبوری سوار شدهاید...
حدود یک الی دو کیلومتری پایگاه، به سمت چپ جاده، یک اتومبیل بیسیم دار ایستاده بود و بر سر دو راهی پایگاه، سمت راست یک جیپ با تعدادی پاسدار ایستاده بودند که یک نفر را دستگیر کرده، به حالت درازکش و دست پشت سر، او را خوابانیده بودند. سمت چپ هم تعدادی زیادی پاسدار ایستاده بودند. اتوبوس از آن محل گذشت و چند کیلومتر دورتر در محل پمپ بنزین دور زد و برگشت. در این موقع راننده گفت که اگر کسی چیزی از ما پرسید میگوییم از همدان در حال آمدن هستیم...
نعمتی ابتدا تصمیم داشت که از قزوین به پایگاه شاهرخی تلفن بکند و ببیند چه خبر است ولی بعداً پشیمان شد... اتوبوس در قزوین ایستاد. قبل از این موقع، که تیمسار محققی گفته بود که اگر مدارکی همراه دارید آن را مخفی کنید. نعمتی کاغذی را در زیر فرش پلاستیکی وسط اتوبوس قایم کرد و من هم چند برگ کاغذ که یکی از آنها شامل اسم تعدادی از خلبانها بود که نعمتی داده بود که به احسان بدهم و یک برگ نیز شامل افرادی بود که همافر پور رضایی داده بود که این عده بایستی در پایگاه شاهرخی دستگیر شوند و یک برگ شامل کد و نشانی را در زیر پشت سری دو ردیف به آخر مانده، سمت شاگرد، در اتوبوس مخفی نمودم.
در قزوین زمانپور از من مقداری پول خواست که من یک پاک محتوی بیست و پنج هزار تومان به او دادم و او پیاده شد. من مجدداً خوابیدم، در اتوبان کرج ـ تهران از خواب بیدار شدم. نعمتی پنجاه هزار تومان و آبتین بیست وپنج هزار تومان و یک نفر خلبان دیگر که او را نمیشناسم مبلغ بیست وپنج هزار تومان از من پول گرفتند و بتدریج پیاده شدند...
به در خانه خودمان رسیدم، دیدم که چراغ هال بر خلاف همیشه که روشن بود این بار خاموش است. دوبار در زدم ... همسرم را دیدم که پشت سر او یک نفر پاسدار ریش دار قد بلند ایستاده بود که دو بار به من گفت : بیا تو، بیا تو، همسرم گفت : برو و من فرار کرم، هنوز فاصله در خانه تا محل ورودی گاراژ به کوچه را طی نکرده بودم که صدای تیری بلند شد و متعاقب آن صدای جیغ همسرم را شنیدم که جیغ زد : آخ او را کشتی ... چند متری در کوچه دویدم. برای این که سبکتر شوم ساک محتوی پول را که دستم بود رها کرده و شروع به فرار نمودم.
در این ضمن صدای شلیک چندین تیر متوالیاً بلند شد. من در کوچه بعدی درفاصله دو اتومبیل قرار گرفته و به زیر یکی از آنها خزیدم، همین موقع پاسداری که در تعقیب من بود رسید و مرا پیدا کرد و به سمت من نشانه روی کرد و داد میزد که این خلبان است و میخواسته کودتا کند. مردم بیایید و دست او را ببندید، یک نفر نیز آمد دستم را از پشت با طناب بست...»
به دنبال خنثی شدن این توطئه ، روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دربیانیه ای اعلام کرد: در حدود یک ماه پیش ما به شواهدی برخورد کردیم که آمریکا درصدد توطئهای علیه انقلاب اسلامی ایران برآمده بود. از یک ماه پیش توانستیم جریان را پیگیری بکنیم، عوامل توطئه را دقیقأ شناسایی بکنیم و نقشه خائنانهی آنها را نقش بر آب سازیم. در رابطه با کشف این توطئه، کلیه پرسنل مؤمن توانستند این عوامل را شناسایی و تعقیب بکنند و نقشهخائنانه آنها را دقیقاً فاش بکنند و اما طرح کلی این توطئه.
در این توطئه آمریکا دست در دست اسرائیل ، با کمک عراق قرار گذاشته بودند که با خریداری تعدادی از پرسنل مزدور این نیرو که متأسفانه باید گفت که هنوز لباس شریف سربازی را به تن داشتند، دست به توطئه بزنند و نقشه را این طور پیاده بکند که توسط این پرسنل و توسط تعدادی خائن و مزدور دیگر از سایر یگانها، پایگاه سوم هوایی حر را تصرف بکنند و پس از تسخیر آن جا، بختیار این مزور کثیف این پایگاه را ستاد عملیاتی خودش اعلام بکند و خلبانان مزدور خریداری شده، پرواز بکنند و مراکز حساس تهران و قم را بمباران کنند. جای بسی شگفتی است که اینها چقدر دشمنی با مدرسهی فیضیه دارند، چرا؟ چون مدرسه فیضیه هم یکی از هدفهای آنها بود که باید بمباران میشد. بیت امام باید بمباران میشد، نخستوزیری و مقر ریاست جمهور باید بمباران میشد، اینها پس از بمباران کردن هدفهای خودشان، با در دست گرفتن رادیو و تلویزیون، حکومت موقت یا حکومت شورایی خودشان را اعلام میکردند و هر مقاومتی را بشدت سرکوب می کردند و بعد هم مملکت را به دست آمریکا و مزدوران جنایتکارش همچون بختیار قرار میدادند. در این رابطه، اینهاحتی سلاحهای پیشرفته وارد کرده بودند و این اسلحهها را در اختیار این پرسنل مزدور قرار داده بودندکه خوشبختانه توطئه نقش بر آب شد، تعداد کثیری از این پرسنل دستگیر شدند و در بازجوییهای مقدماتی اقرار کردند و به جزئیات نقشه هم اعتراف نمودند. در حال حاضر بازجوییها ادامه دارد و در چند روز آینده جزئیات این توطئه خائنانه، کلاً کشف خواهد شد. جزئیات این توطئه در آینده پس از این که مطالب دقیقاً روشن شد در اختیار هموطنان عزیز حتماً قرار خواهد گرفت.»
کودتای نوژه، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی