13 آبان 1396
اثرات تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بر روابط بینالملل
برای فهم و بررسی اثرات اشغال لانه جاسوسی آمریکا بر روابط بینالملل ابتدا باید نگاهی داشته باشیم بر سیر روابط بینالمللی، اصل اساسی حاکم بر آن و وضعیت سیستم نظام بینالمللی، موقعیت آمریکا و دیدگاه مردم ایران نسبت به آمریکا در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی یعنی اواخر دهه 70 میلادی.
این واقعه که عنوان انقلاب دوم از رهبر فقید انقلاب گرفت اثرات شگرفی در سیاست داخلی و جهانی بر جای گذاشت که متاسفانه به اندازه اهمیتش به آن توجه و ابعاد گوناگون آن شکافته نشده و در ایران هم به آن توجه شایسته نشده و به جز اندکی گزارش توصیفی و چند کتاب، متاسفانه آن گونه که بایسته است مورد بحث و بررسی محافل دانشگاهی و نخبگان قرار نگرفته است. در طرف مقابل یعنی محافل آمریکایی اگر چه بیشتر به آن پرداخته شده است، ولی متاسفانه این تحقیقات و انتشارات نیز چندان علمی نبوده و با جهتگیری و به صورت احساسی با آن برخورد شده است.
لذا پیام اصلی این حرکت که صرفا قرار بود به مدتی محدود و فقط به منظور جلب افکار جهانی و مردم آمریکا به عملکرد سیاست خارجی این کشور در منطقه و جهان سوم و ترسیم نقشه راه برای سایر ملتها انجام شود، به عنادورزی آمریکا تبدیل شد که متاسفانه تا امروز نیز ادامه دارد.
خمیرمایه حرکت اشغال لانه جاسوسی محاکمه و نشان دادن نقاط ضعف و نادرست سیاست خارجی آمریکا و نحوه عمل این کشور در صحنه جهانی و توزیع قدرت بود؛ ولی متاسفانه آمریکا عملا حاضر نشده است با این هدف برخوردی سازنده داشته باشد و حاصل آنکه روز به روز بر مشکلات جهانی افزوده شده است.
سیر روابط بینالمللی تا پیروزی انقلاب اسلامی
سیر سیستم نظام بینالملل از سال 1815 به مدت یکصد سال تا جنگ جهانی اول در سال1914 را مدل چند قطبی یا توازن قوای سنتی مینامند که تا حدی همین مدل تا پایان جنگ دوم جهانی در سال 1945 هم ادامه مییابد. ولی از سال 1947 به سمت نظام دو قطبی منعطف[1] یا جنگ سرد حرکت و تا سال 1971 ادامه پیدا میکند. در این مدل هر یک از دو ابرقدرت به عنوان متحد، حامی و حتی کنترلکننده دولتهای ملی ضعیفتر گروهبندی خود عمل میکنند. البته تعدادی دولت ملی پیرامونی نیز وجود داشتند که به هیچ گروهی تعلق نداشتند[2].
دوره جنگ سرد بعد از جنگ جهانی دوم تا پیروزی انقلاب اسلامی3 دوره مشخص را پشت سر گذاشته است. دوره ابتدایی جنگ سرد از سال 1945 تا 1969 به عنوان جنگ سرد فعال محسوب میشود2 ابرقدرت بر سر نفوذ در حوزه یکدیگر، یارگیری، مسائلی چون اروپای شرقی و سلاحهای هستهای در رقابت بودند. دوره دوم که از سال 1970 شروع و تا سال 1979 ادامه یافت و دوره تنش زدایی نامیده میشود دورهای است که آمریکا و شوروی به علت پیشرفت سرسامآور سلاحهای هستهای و ترس از نابودی دوجانبه در یک جنگ اتمی تصمیم به همکاری و کنترل سلاحهای هستهای گرفتند تا از وقوع آن جلوگیری کنند، خلع سلاح مورد توجه قرار گرفت و قراردادهای سالت 1 و 2 برای کنترل تسلیحات هستهای بین آنها امضا شد. در دوره سوم که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی است مسائل کلان بین دو ابرقدرت آمریکا و شوروی تا حدی فروکش کرده و به یک تعادل نسبی رسیده بودند؛ اگر چه در زمینه مسائل خرد منطقهای مواردی میشد یافت، ولی تنش عمدهای بین آنان وجود نداشت و در برابر پیام انقلاب اسلامی نیز به وحدت نظر رسیده بودند که جهت پیکان روند جنگ سرد را به سمت انقلاب اسلامی برگردانند؛ زیرا هم شعار پیروزی انقلاب نه شرقی و نه غربی بود و هم گسترش این شعار در منطقه منافع هر دو ابرقدرت را تهدید میکرد.
اصل اساسی حاکم بر روابط بینالملل
اما اصل اساسی نظام روابط بینالملل در سیستم دوقطبی بر پایه رقابت کنترلشدهای میان نخبگان دولتی که یکدیگر را به رسمیت میشناسند، بود. این اصل اجازه ورود نیروهای انقلابی که هویت خود را با آرمانهای برتر ارتباط و پیوند میدهند به صحنه رقابت روابط بینالملل و شرکت در تقسیم و توزیع ساختار جدیدی برای ساختار قدرت بین المللی را نمیدهد[3].
از طرف دیگر دهه 70 که مصادف با دهه 50 شمسی است روابط بینالمللی به سرکردگی آمریکا و شوروی دستخوش دو تحول اساسی بود. اول اوج رقابت دو ابرقدرت همراه با شکلگیری نهضتهای آزادیبخش و تشکیل بلوک غیرمتعهد شامل همان کشورهای پیرامونی و تعدادی از کشورهایی که با دستیابی به استقلال خود به بلوک غیرمتهد یا بلوک شرق پیوسته بودند، میشد. این روند سیاست تنشزدایی دو ابرقدرت در اوایل دهه 1970 را به بنبست کشاند.
در این زمان وضعیت جنگ سرد فعال ـ که دوران یارگیری و بلوکبندی با تعرض محدود به حوزههای نفوذ یکدیگر بود و با تفوق نسبی بلوک شرق همراه بود ـ به جنگ سرد منفعل اما آماده انفجار تبدیل شد.
دوم در این شرایط بینالمللی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در بهمن 1357 (فوریه 1979)، فروپاشی ستون اصلی سیاست دو ستونی آمریکا در منطقه خلیجفارس و خاورمیانه و نیز پیمان سنتو که حلقه مرکزی کمربند امنیتی غرب به دور شوروی بود، شرایط بینالمللی را در وضعیت ویژهای قرار داد.
موقعیت آمریکا
از سطور بالا بخوبی میتوان دریافت که روند استقلالخواهی و مبارزه با سیاستهای آمریکا در جهان سوم به سمت تقویت بلوک شرق و غیرمتعهد حرکت کرده بود که ضربه نهایی توسط انقلاب اسلامی بر پیکره سیاست خارجی آمریکا در منطقه وارد آمد. شعار انقلاب اسلامی گستره وسیعی را میتوانست تحت پوشش قرار دهد که در مراحل اولیه نیز با سرعت غیرقابل باوری در حرکت بود و از طرف دیگر نیز از معدود انقلابهایی بود که به ابرقدرت مقابل آمریکا یعنی شوروی نیز متصل نبود تا آمریکا بتواند در چارچوب همان اصل اساسی روابط بینالملل به مهار آن بپردازد. اگرچه آمریکا به همان اندازه که ایران به دامن شوروی نیفتاده بود خوشحال و راضی بود، ولی به دلیلی نامشخص و نامفهوم و صرفا بر اساس خوی استثمارگرایانه و حاکمیت جهانی با انقلاب ایران به مبارزه برخاسته بود؛ لذا همانگونه که در بالا اشاره شد آمریکا در ضعیفترین موقعیت سیاست خارجی خود قرار داشت که عامل تعیینکنندهای در محاسبات روسها برای اشغال افغانستان بود.
با نگاهی به سالهای پایانی دهه 70 میتوان دریافت که با اشباع زرادخانههای تسلیحات متعارف و هستهای در دو بلوک و همزمان با شروع دوران جنگ سرد منفعل و مذاکرات تنشزدایی کمپانیهای غربی تحقیقات و تولیدات تسلیحاتی خود را به سمت تولیدات اقتصادی سوق دادند که این خود باعث اهمیت یافتن قدرت اقتصادی و فناوری در کنار قدرت نظامی شده بود؛ لذا جهان شاهد ظهور مراکز جدید قدرت همچون چین، ژاپن و اروپای غربی بود که تفوق انحصاری آمریکا و شوروی را بر امور بینالمللی خدشهدار نمودند.
وضعیت سیستم نظام بینالمللی
پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز دهه 1980 که نظام بینالمللی نیز با تحولی بنیادی از لحاظ ساختار، تنوع و توزیع عناصر قدرت بینالمللی گردیده است، دوران جدید جنگ سرد که تغییر جهت جنگ سرد از دو ابر قدرت به سمت پیام اصلی انقلاب بود، آغاز شد که این پیام دارای دو ویژگی بود و با اتفاقاتی که در سال 2011 در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا اتفاق افتاده است و به آن خیزش اسلامی میگوییم، هر دو این ویژگیها درطول این مدت 33 سال همچنان تداوم دارند.
اول اینکه فروپاشی نظام سلطنتی در ایران و پیروزی انقلاب اسلامی با پیامی ایدئولوژیک، روند استقلالطلبی و خروج از حیطه نفوذ قدرتهای بزرگ را از اندونزی و مراکش تا منطقه حساس و استراتژیک خلیج فارس تسریع نمود. این امر باعث بر هم خوردن ثبات و توازن منطقه و معادلات بینالمللی مورد توافق دو ابر قدرت و منشأ تغییرات و تحولات بسیاری برای آزادی مردم کشورهای منطقه از زیر سلطه آن دو میتوانست باشد. دوم ظهور بازیگر مستقلی چون جمهوری اسلامی ایران در منطقه نفتخیز خلیج فارس باعث شد آمریکا به جای اینکه بیتفاوت از این وضعیت بگذرد و به انتخاب مردم ایران عملا احترام گذاشته و به جبران اشتباههای گذشته خود بپردازد درصدد برخورد با نظام نوپای اسلامی برآید. با این مقدمه که نشاندهنده شرایط تولد انقلاب اسلامی است به بررسی اثرات تسخیر لانه جاسوسی یا انقلاب دوم بر تحول در ماهیت و ساختار قدرت نظام دو قطبی که موضوع مورد بحث این نوشتار است، میپردازم.
دیدگاه مردم ایران نسبت به آمریکا و جایگاه خود در منطقه و جهان
دخالت آمریکا با همکاری انگلیس در سرنگونی دولت ملی مرحوم مصدق که میتوانست پروسه تداوم و تکمیل سیر تطور اجتماعی ایران ـ که از نهضت مشروطیت دارای یکی از قدیمیترین جنبشهای آزادیخواهی مردمی با تمام مشخصات آن در خاورمیانه بود ـ را به سر منزل مقصود برساند، به تاخیر انداخت.
این دخالت همراه با سرکوب نیروهای آزادیخواه و مسلمان انجام و باعث شد، شاه 25 سال دیگر بر مقدرات مملکت حاکم باشد و همچنان نقش ژاندارمی منطقه را ایفا کرده و امکانات مادی و معنوی مملکت را هدر دهد. این سابقه عملکرد بد آمریکا در حمایت مطلق از رژیم پهلوی و استفاده از سفارت این کشور در ایجاد بلوای 28 مرداد سال 1332 و بازگرداندن شاه به حکومت هیچگاه از اذهان مردم، نخبگان جامعه و مخصوصا مبارزان پاک نشد.
به دنبال ورود شاه به آمریکا، عدم پاسخ آمریکا به درخواست ایران، برآورد غلط از وضعیت نیروهای داخلی ایران و با توجه به حساسیت افکار عمومی نسبت به نقش مرموز آمریکا در به شکست کشاندن نهضتهای مردمی این سرنوشت مقدر برای دانشجویان مسلمان بود که در یک حرکت سریع و انقلابی، انظار و افکار عمومی ایران و جهان را به سمت حرکتهای موذیانه آمریکا متوجه کنند تا این کشور نتواند بار دیگر نهضت آزادیخواهی ضداستبدادی ـ استثماری مردم ایران را سرکوب یا منحرف نماید. برای مبارزین ایران جای هیچگونه شکی وجود نداشت که سفارت آمریکا در ایران نه تنها صرفا به امور دیپلماتیک مشغول نیست، بلکه شواهدی نیز در دخالتهای این سفارت در مسائل داخلی ایران و انقلاب دیده شده بود. این حرکت دفاعی میتوانست با منفعل ساختن آمریکا هم پیام اصلی ما به مردم دنیا را در مورد عملکرد آمریکا در قبال مردم و انقلاب و نظام نوپایمان برساند و هم انقلاب را بیمه کند. لذا در اینجا لازم است 4 نکته دیگر هم به این احساس عمومی اضافه شود تا فضای عینی و ذهنی جامعه نسبت به آمریکا بخوبی تصویر شود.
اول رتقوفتق امور داخلی یک ملت تازه انقلاب کرده، رویارویی با مشکلات ناشی از جو و شرایط انقلابی، ساقط نمودن یک نظام و تاسیس نظام جایگزین و تفاوت طرز تلقی و تجزیه و تحلیل مسائل سیاست داخلی و خارجی و چگونگی برخورد با آنها و طراحی نحوه برخورد با مسائل از سوی دولت موقت شرایطی را به وجود آورده بود که دانشجویان مسلمان به این نتیجه رسیده بودند که در اقدامی نمادین به محاکمه سیاست خارجی آمریکا و دخالت این کشور در مقدرات داخلی کشورها و نیز صحنه بینالملل بپردازند. زیرا باز هم عدم توازن بین پتانسیل انقلابی و اشتها و طلب مردم با آنچه که دولت موقت و در راس آنها مرحوم مهندس بازرگان عقیده داشت تطابق نمیکرد. البته ایشان این تفاوت را بین سیستم فکری و عملیاتی خودش و رهبر فقید انقلاب میدانست در حالیکه موضوع فراتر از دو فرد بود. به اضافه آنکه معمولا در بحث رهبری، این یک تئوری اثبات شده است که رهبری و پیرو در یک تبادل دوطرفه اجتماعی قرار دارند[4].
واقعیت جامعه ایران در این مقطع نیز اینچنین بود که دو مشی و دو دیدگاه برای حل مسائل ارائه میشد و صرفنظر از قضاوت ارزشی و صحت و سقم هر یک از دو راهحل نقش شخصیت کاریزماتیک رهبر فقید انقلاب بر سیر حوادث و نیز اقبال عمومی مردم به ایشان هرگز قابل کتمان نبود. لذا ملاقات مرحوم بازرگان با برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، رئیسجمهور آمریکا در الجزایر نیروهای انقلابی موجود در جامعه را نسبت به نقش آمریکا بیشتر حساس نمود. دانشجویان مسلمان در ابتدا نیز چیزی بیش از ابراز نگرانی خود از تحریکات آمریکا در طرح خودشان نداشتند. البته در پرتو این حرکت امیدوار بودند که اسناد متقنی که بتوانند فرضیه دخالت آمریکا در اوضاع و احوال پس از انقلاب و مشکلاتی که کشور در این مدت نزدیک به یکسال پیروزی انقلاب با آن مواجه بود و هر روز مشکل تازهای در نقطهای از مملکت به وجود میآمد را اثبات و تئوریزه کنند. زیرا دخالت آمریکا از سال 1332 تا 1357 حقیقتی اثبات شده بود و نیاز به سند نداشت.
البته این نه به معنای دخیل دانستن آمریکا در تمامی سیر تطور و حوادث بود و نه انگشت اتهام به سوی عامل خارجی دراز کردن. اما از طرف دیگر آمریکا هم اهداف و روشهای شفافی را در برخورد با ایران و مخصوصا انقلابیون که نیروهای تاثیرگذار جامعه بودند دنبال نمیکرد. از طرف دیگر نیز از دست دادن ایران برای آمریکا صرفا به عنوان یک متحد و خریدار تسلیحات و حافظ منافع آمریکا در منطقه نبود. ایران کشوری بود که نه تنها با ستون دیگر آمریکا در منطقه یعنی عربستان سعودی و مصر به عنوان متحد و محور سیاست خاورمیانهای آمریکا متحد بود، بلکه محل تامین نفت رژیم صهیونیستی که به دلیل جو موجود در کشورهای عربی دول این کشور صدور نفت به آن رژیم را تحریم کرده بودند، تلقی میشد.
دوم آن که اصولا اهمیت استراتژیک و موقعیت ژئوپلیتیک هیچ نقطهای به خودی خود باعث ایجاد روند نقشیابی یا نقشپذیری درصحنه معادلات جهانی نبوده و نخواهد بود و این نکته در مورد ایران هم صدق میکند. به همین علت است که متاسفانه در طول چند قرن منتهی به انقلاب اسلامی، ایران نه تنها نتوانسته بود واجد چنین نقشی باشد، بلکه حتی حداقل بر مقدرات خویش نیز حاکم نبود. الا آن که در دوران شاه حداکثر توانست نقش یک دولت دستنشانده آمریکا و یک کشور حائل را با اهداف مالیخولیایی بازی کند.
سوم این امر نیز به نوبه خود هم نفرت از آمریکا را در میان مردم توسعه داد و نهادینه کرد و هم از طرف دیگر این فقدان ایفای نقش واقعی و عدم تطابق موقعیت استراتژیک و ژئو پلیتیکی ایران با چنین نقشی باعث به وجود آمدن یک تحلیل استراتژیک از وزن انقلاب اسلامی در منطقه و جهان شد که میتوانست ساختار قدرت بینالمللی را که شالوده آن از سالهای قبل میرفت که سست شود به نفع نیروهای تاثیرگذار جدید به هم بزند. لذا نیروهای سیاسی ایران و مخصوصا قشر بالنده آنان ـ که دانشجویان همواره عنصر تاثیرگذاری در معادلات سیاسی داخلی ایران در غیاب احزاب رسمی و قوی در چند دهه اخیر بودند ـ توانستند با تحلیل درست شرایط از یک تجربه تاریخی بخوبی استفاده کنند.
و اما نکته چهارم و آخر اینکه این تجربه در حقیقت تسری و موقعیت ژئوپلیتیکی ایران بر بستر روابط بینالملل و ارائه تصویر درستی از موقعیت استراتژیک ایران در صحنه قدرت و معادلات جهانی بود و این تنها راه حلی بود که انقلابیون میتوانستند به صورت واقعی به شعارهای اصلی انقلاب یعنی استقلال و آزادی وفادار مانده و به آن جامه عمل بپوشانند. پس در اینجا دو گزاره وجود دارد اول آن که دانشجویان مسلمان انقلابی درصدد بودند با دور ساختن آمریکا از دخالت در مقدرات ایران انقلاب و نظام نوپای آن را بیمه کنند ولی به دلیل برخورد ناصحیح آمریکا این روند طولانی شد که عوامل دیگر نظیر نبود ارتباط مستقیم بین دو کشور و نیز مظنونیت به اهداف آمریکا و مشکلات داخلی که هر یک از دو کشور در آن مقطع با آن روبهرو بودند اجازه حل سریع مساله را نداد. ولی گزاره دوم استفاده از بستر شرایط ایجاد شده برای پاسخگویی به نیاز واقعی مردم بود، شرایطی که در آن میشد ایرانیها به جایگاهی که بتوانند هماهنگ با موقعیت ژئوپلیتیکی و استراتژیک خود نقش عمدهای در معادلات قدرت جهانی ایفا کنند، ارتقاء یابند. این امر در حقیقت اثرات منطقهای و جهانی انقلاب اسلامی است که بعد از 3 دهه این روزها اثر خود را بر صحنه خاورمیانه گذاشته است.
نتیجهگیری
در طول تاریخ روابط بینالملل هیچ یک از دو هدف مذکور فینفسه مذموم نبوده و اینگونه که دولت آمریکا با آنها به مخالفت برخاسته نمونه و نظیر ندارد. یعنی ورود هر قدرت تازه نفسی به صحنه معادلات جهانی با اینهمه مخالفت روبهرو نشده است. مردم ایران به دنبال استقلال و آزادی خود بوده و خواهان ایفای نقشی در خور شان تمدن و قدر و منزلت خویش هستند، ولی متاسفانه آمریکا به دلیل خوی ابرقدرتی و احساس تحقیر شدید به جای توجه به ریشه شکلگیری تسخیر لانه جاسوسی آمریکا از سوی دانشجویان، این حرکت به عنوان یک زورآزمایی در سیاست خارجی با چاشنی احساسات انسانی، 52 تنی که به مدت 444 روز، برای دریافت پاسخ مناسب به درخواستهای رسمی و قانونی ایران منتظر آزادی خود بودند، همراه شد. صدای انقلاب اسلامی و ایدهها و اهدافش در چگونگی رقم زدن نحوه توزیع منصفانه قدرت بینالمللی برای همکاری موثر و نقشپذیری با مسوولیت از سوی همه ملتهای جهان و مخصوصا نقشپذیری همه کشورهای منطقه حیاتی خاورمیانه و خلیج فارس و به کنار نهادن روند یکجانبهگرایی از سوی آمریکا میتواند نقطه شروع خوبی برای این مرحله گذار در شرایط خطرناک جهان باشد.
هم اکنون با توجه به تغییراتی که در جهان شاهد آن هستیم، دیگر امکان ادامه کنترل جامعه بینالمللی توسط قدرتهای بزرگ وجود ندارد. مدل توزیع قدرت بینالمللی باید مطابق شرایط جدید طراحی شود. هدف اشغال لانه جاسوسی نشان دادن این راه بود و بیان این پیام که انقلاب اسلامی در خود حرکتی دارد برای پایهگذاری مدلی برای بههم زدن بازی قدرتهای بینالمللی و آزادی مردم از عواقب تداوم توزیع ناصحیح قدرت در صحنه بینالمللی. اگرچه آمریکا با اهداف خاص خود این پیام را نادیده میگیرد.
نصرتالله تاجیک
پینوشتها:
1. The LooseBipolar Model. 2. بزرگی، وحید (1375). نظریههای روابط بینالملل. ترجمه و تدوین. تهران: موسسه جهاد دانشگاهی (ماجد). 3. همان 4. Social Exchange
روزنامه جام جم