03 اسفند 1399
ریپورترها و تحولات تاریخ معاصرایران ( بخش دوم)
مافیای سفارت آمریکا
پس از وقوع انقلاب چین و نیز بعد از پیـروزی نـهضت آزادیـبخش مردم هند وظایف شاپور در ایران اهمیت مضاعفی پیدا کرد.در 18 فوریه 1949 یعنی درسـت مـصادف با این دو حادثه بزرگ تاریخی به توصیه«راجاگوپالاچاری»و موافقت شاه ایران شاپور به عنوان دبیرکل سـفارت هـند در تهران منصوب شد تا وظایفی را انجام دهد که مقتضی این شغل بـزرگ اسـت.49 شاپور از بدو ورود به ایران یکی از عمدهترین شـخصیتهای مـؤثر در عـرصه تحولات ایران شد. در آغاز دوره زمامداری مصدق بـه دعـوت دانشگاه جنگ که ریاست آن بر عهده سرلشگر کریم هدایت بود از وی دعوت شد تـا در دوره پنـجم آموزش ستاد شرکت کند.ضـمن تـشکر از حضور او در آمـوزش دورهـ چـهارم خواسته شد:«در صورت تمایل آمادگی و سـاعات فـراغت خود را در بعدازظهرها برای برنامه تحصیلی آینده مشخص کند تا از اول مهرماه مشغول تـدریس شـود.»50 همزمان طبق قراردادی که با بـخش سیاسی سفارت آمریکا مـنعقد شـد،شاپور به عنوان یکی از هـمکاران مـلبورن دبیر سیاسی سفارت ایالات متحده مشغول کار شد.در آن ایام دکتر مصدق سمت نـخستوزیری را بـر عهده داشت.در سفارت آمریکا در مـورد نـوع بـرخورد با مسائل ایـران نـوعی اختلافنظر دیده میشد.از یـک طـرف«ملبورن»که در حقیقت سمت اطلاعاتی داشت معتقد بود که حکومت مصدق زمینههای لازم برای نـفوذ کـمونیسم را فراهم میآورد و از طرف دیگر«لویی هـندرسون»بـر این بـاور بـود کـه مصدق نه تنها عـامل رواج کمونیسم نیست بلکه او در شرایط آن روز تنها فردی است که میتواند مانع رفتن ایران به پشت دروازهـهای آهـنین شود. بر خلاف هندرسون که بـه نـوعی مـماشات بـا مـصدق باور داشت،مـلبورن هـمگام با برخی گروههای سیاسی و مافیایی داخلی به چیزی کمتر از سقوط او رضایت نمیداد.هندرسون رواج معیارهای لیـبرالیسم غـربی را در ایـران بزرگترین مانع در سر راه کمونیسم میدید،حال آنـکه مـلبورن در ایـن انـدیشه بـود کـه اگر لیبرالیسم برای جوامع غربی نقش پادزهر در برابر شوروی دارد در ایران وضع به گونهای دیگر رقم میخورد؛زیرا در شرایطی از نوع ایران تنها چیزی که بیشترین جاذبه را دارد گرایشهای طـرفداری از شوروی است و در این شرایط تجویز آزادی از نوع غربی آن برای ایران چیزی جز سم مهلک برای غرب نخواهد بود.اختلاف دیدگاه این دو تن تا واپسین روزهای دولت مصدق ادامه داشت و در نهایت به نـفع مـلبورن خاتمه یافت.
ملبورن با گوئیران رئیس ایستگاه سازمان سیا در تهران عملیات خود را هماهنگ میکرد. گوئیران که طبق منابع موجود اهل مماشات بود،بعدا جای خود را به فردی داد که نـقش اسـاسی در عملیات براندازی مصدق ایفا کرد.
شاپور ریپورتر همکار بسیار صمیمی تیم ملبورن بود و در واقع مشاور ارشد او به شمار میرفت.
از این طریق او با گـوئیران هـم مرتبط میشد و در چارچوب مأموریت اطـلاعاتی خـود کارهایش را با سیا هماهنگ مینمود.در این تاریخ سیا برای مقابله با مسئله کمونیسم بنابر گزارشهای«مارک گازیوروسکی»از سالها پیش سالی یک میلیون دلار هزینه مـیکرد.ایـن هزینهها برای انتشار کـتابها و مـقالاتی در مورد شوروی هزینه میشد و در کنار آن کاریکاتورهایی در این زمینه منتشر میگردید که هدف کلیه آنها ترسانیدن مردم از خطر سرخ بود.این طرح آنقدر اهمیت داشت که حتی بعد از کودتای بـیست و هـشتم مرداد نیز ادامه پیدا کرد و با سرکوب تمام عیار حزب توده به کمال خود رسید.قرارداد شاپور با ملبورن در واقع انجام وظایفی در این راستا بود.طبق این قرارداد که در تـاریخ 21/4/1953 بـین او و بخش سـیاسی سفارت آمریکا منعقد شد،شاپور موظف بود جراید ایران را هرروز مرور کند و نیز گزارشهای تحقیقاتی را که از طـرف منابع گوناگون به او میرسید ضمن تجزیهوتحلیل به اطلاع آمریکاییها برساند.شـاپور مـیبایست نـمونههایی از جراید را انتخاب و به انگلیسی ترجمه مینمود.سرانجام پس از تایپ به دبیر سیاسی سفارت تحویل میداد.برای انجام ایـن وظـایف سه تا چهار ماشیننویس او را همراهی میکردند.طبق تعهداتی که شاپور داده بود،باید گـزارشهایی را کـه از طـریق افسران ارتش ایران به او میرسید ترجمه میکرد و در اختیار مقامات سازمان سیا در ایران قرار میداد. ایـن افسران خود-از طریق شاپور-مستقیما با بخش سیاسی سفارت آمریکا نیز مرتبط
بـودند.51زیرا این شاپور بـود کـه با این گروه از راه تدریس در دانشگاه جنگ آشنایی داشت و این شاپور بود که با عالیترین مقامات ارتش پیوند داشت؛چرا که این دستهها یا دوستان پدر او بودند و یا به خاطر اشرافی که بـر تاریخ،فرهنگ و زبان فارسی داشت،توانسته بود آنان را- خود یا شبکهاش-شکار کنند.
شاپور باید گزارشهای روزمره را مورد بازبینی قرار میداد و سپس به ماشیننویس تحویل میداد.بخشی از گزارشها از فرانسه به انـگلیسی تـرجمه میگردید و برای بخش اقتصادی سفارت هم گزارشهایی تهیه میشد.اینکه برخی از گزارشها از فرانسه ترجمه میشد-افزون بر اهمیت بسیار آن-نشاندهندهء این نکته است که برخی از مرتبطین شاپور با زبان انـگلیسی آشـنایی نداشتهاند و زبان آنها فرانسه بوده است.احتمالا همین افراد با بخش فرهنگی سفارت فرانسه کار میکردند.او درعینحال افسران اطلاعاتی آمریکا را که در بخش سیاسی کار میکردند،به منظور ملاقات بـا ایـرانیان همراهی میکرد و در مصاحبههای آنان شرکت میجست و پس از هرملاقات،گزارش کاملی از ماوقع را به مسئولان ذیربط تحویل میداد.52 از طرفی او موظف بود که روابط خود را با تودههای مردم حفظ کند،بهویژه کسانی کـه مـیتوانستند اطـلاعات مورد نیاز برای تحلیل اوضـاع فـراهم آورنـد.53
مسئولیت کارهای روزمره بخش سیاسی با«روی ملبورن»بود که سمت دبیراول سفارت را داشت و جان هاویسون دبیردوم سفارت عهدهدار مسئولیت کلی اقـداماتی بـود کـه توسط شاپور انجام میگرفت.54کار اصلی شاپور فـراهم آوردن اطـلاعاتی در مورد وقایع و تحولات عمومی بود که در سراسر کشور به وقوع میپیوست و نیز میبایست کلیه حوادث روزمره تحت نظارت وی قـرار مـیگرفت.55مـهمترین بخش روابط شاپور با روزنامهنگاران،سیاستمداران و مقامات نظامی ردههای بـالا بود که میتوانستند اطلاعاتی در مورد جریانات روز در اختیار او قرار دهند. هرگاه زمینه مهیا میشد،شاپور ملاقاتهایی بین آنها و افـسران اطـلاعاتی سـفارت برقرار میکرد.56او خود خاطرنشان مینمود که ارتباطات گستردهای با مقامات عـالیرتبه دارد.ایـن ارتباطات شامل رهبران احزاب سیاسی،بخشهای مختلف حکومت،سناتورها و نمایندگان مجلس بود.شاپور هشدار میداد کـه نـباید ایـن اشخاص ردپایی از این موضوع به دست آورند که شاپور از آنها در مورد چـیزهایی نـظر مـیخواهد که مربوط به کارهایی است که با قابلیتها و کارهای حرفهای او مرتبط است.57
برای هـرخواننده مـعمولی هـم واضح است که این مأموریت نمیتواند چیزی جز کارهای اطلاعاتی باشد،امری که رعـایت نـهایت استتار در آن صورت میگرفت.این سند بسیار مهم نشاندهنده حداقل عضویت شاپور در شبکه«بـدامن»اسـت.شـبکهای که برای نخستین بار با اتکا به اسناد سازمان سیا توسط«گازیوروسکی»معرفی شـد و سـالها بعد از کودتا مشخص گردید بودجهای کلان معادل سالانه یک میلیون دلار برای آن هزینه مـیشده اسـت.نـقش این شبکه در عملیات براندازی مصدق به حدی بود که چند ماه بعد از انجام موفقیتآمیز کـودتا در پنـجم فوریه سال 1954 مصادف با 15 بهمن 1332 ملبورن ضمن ارسال نامهای برای شاپور،از مـهارت وی در تـرجمه مـتون دشوار فارسی قدردانی کرد و خاطرنشان نمود که در او قریحهای منحصر به فرد58وجود دارد که در ایران در هـیچکس دیـگری نـمیتواند پیدا کند.
ملبورن قضاوتهای شاپور را ستود و از او به عنوان کارشناس ارزشمند بخش سـیاسی سـفارت آمریکا قدردانی کرد.59به پاس این خدمات در 19 اکتبر همان سال«گوردون.د.کینگ»وابسته نظامی سفارت به او اطـلاع داد کـه به عضویت دائمی وزارت امور خارجه آمریکا درآمده است. گوردون ضمن اینکه از کـار کـردن با شاپور ابراز خوشوقتی کرد،ترقی او را نـیز تـبریک گـفت.60 در حقیقت شاپور طبق کارت شناساییاش از سال 1952 بـه اسـتخدام وزارت امور خارجه آمریکا درآمده بود.شماره کارت او 138 و شغل وی دستیار ویژه61بخش سـیاسی سـفارت عنوان شده بود.استخدامکننده او افـسر سـیاسی سفارت آمـریکا بـود و در آن زمـان او 31 سال سن داشت.62
و امّا«رابین زیـنر»بـرای اهل تاریخ فردی شناخته شده است.وی ایرانشناسی برجسته و در حوزه فرهنگ و ادبـیات ایـران پیش از اسلام در زمره معدود محققان تـوانا بود.زینر از همان آغـاز جـنگ دوم جهانی به عنوان مـأمور امـنیتی اینتلیجنس سرویس وارد ایران شد.در این راه افرادی مثل میس لمبتون نیز در کنار وی دیده مـیشدند.زنـی با ارادهای عجیب و طاقتفرسا کـه بـا سـختکوشی فراوان در زمینه تـاریخ ایـران بهویژه در دورههای سلجوقیان تـوانایی شـگرفی از خود نشان داد.لمبتون نیز یک مأمور اطلاعاتی بود که در پوشش فرهنگی کار خود را انـجام مـیداد و به«سرریدر بولارد»در تنظیم گزارشهایش کـمکهای فـراوان میکرد.اگـر مـأموریت لمـبتون شناسایی مأموران آلمان نـازی در ایران بود،مأموریت زینر خطرناکتر بود.وی باید در محدوده نفوذ شوروی در ایران گزارشهایی تهیه و برای سـرویس خـود ارسال مینمود.زینر مردی محقق بـود بـه هـمین دلیـل شـغلی که داشت بـا روحـیاتش سازگار نبود و از همین روی آسیبهای جدی دید به طوری که وقتی مأموریتش در ایران خاتمه یافت و به آکـسفورد بـرای تـدریس تاریخ ایران پیش از اسلام بازگشت،از نظر روحـیه بـه شـدت در هـم شـکسته بـود.
تحمل دنیای پر از دسیسه و توطئه جاسوسی برای مردی مثل زینر بسیار دشوار بود.زینر به اقتضای مطالعات خود در تاریخ ایران پیش از اسلام باکسان بسیاری که با این حـوزه مرتبط بودند رفاقت داشت.یکی از اینان البته شاپور ریپورتر بود که-غیر از تبار زرتشتی که میتوانست مورد علاقه زینر باشد-با او در کارهای اطلاعاتی نیز همکار بود.
«کریستوفر مونتاگ وودهاوس»کـه هـماهنگکننده عملیات کودتا از سوی M.I.6 علیه مصدق بود،مدعی است که زینر،شاپور ریپورتر را که در آن زمان فردی مهم نبود و بعدها به دلیل خدماتش به انگلستان لقب«سر»گرفت به وی معرفی کـرده اسـت که در این عملیات به کمک او بشتابد.63این روایت نمیتواند صحیح باشد،زیرا اولا،قبل از عملیات کودتا شاپور -به صراحتی که در اسناد او وجود دارد-دارای مـأموریتهای مـهمی در ایران بود و در همین زمان نـیز شـغلهای مهمی در سفارت آمریکا داشت و این تازه غیر از کارهایی بود که از سوی سرویس اطلاعاتی بریتانیا به وی محول شده بود.ثانیا،قدرت مانور و شبکه دوسـتان شـاپور به طور قطع از مـونتاگ بـیشتر بوده است.به طوری که طیف وسیعی از سیاستمداران و نظامیان و روزنامهنگاران حتی قبل از کودتا در قالب شبکه«بدامن»به او یاریهای فراوانی رسانیدند که این شبکه میتوانست به مونتاگ در عملیات خود کمک زایـد الوصـفی بنماید.دیگر اینکه شاپور نه تنها فردی بیاهمیت نبود که فقط توانایی همکاری با مونتاگ را داشته باشد،بلکه واقع امر این است که شاپور در این عملیات نقش اساسی را عهدهدار بـوده اسـت.شاید دو دلیـل بتوان برای این اظهارنظر مونتاگ در نظر گرفت:نخست اینکه سالی که کتاب او منتشر شد،حسین فردوست هـنوز آزادانه در تهران میزیست و در مورد او شایعات بسیاری در داخل و خارج کشور شنیده مـیشد و مـیدانیم فـردوست مهمترین مأمور عالیرتبه اطلاعاتی ایران و چشم و گوش شاه بود که درعینحال اطلاعات درجه اولی از شاپور در اختیار داشت.شـاید انـگیزه مونتاگ این بود که سرنخ اصلی و کلید تحلیل تحولات تاریخ این مقطع ایـران را بـا دادن اطـلاعات غلط و انحرافی گم نماید و اطلاعات احتمالی لو رفته از سوی فردوست را بپوشاند.دلیل دیگر این است کـه اسناد شاپور در ایران به هردلیلی جا مانده بود.این اسناد میتوانست در تحلیل تـحولات این زمان نقش مـهمی داشـته باشد.در این اسناد همانطور که دیدیم شخصیت عجیبی از شاپور ترسیم شده است.شاید مونتاگ خواسته است که اهمیت این اسناد را با قضاوتی زودهنگام حتی قبل از انتشار اسناد شاپور تحت الشعاع قـرار دهد و در تحلیلهای آتی برای محققین داخلی و خارجی اطلاعاتی انحرافی را ارائه نماید.به هرحال صورت مسئله هرچه هست،مهم این است که شاپور در عملیات براندازی مصدق در زمره افرادی بوده است که نقش درجـه اول را داشـته است.
در تمام این مدت شاپور با رئیس وقت سرویس امنیت خارجی بریتانیا M.I.6 که«سردیک گلداسمیدوایت»بود،ارتباط مستمر داشت و طبق گفته«پیتر رایت»با هماهنگی او و نیز «لرد ویکتور روچیلد»عملیات بـراندازی عـلیه مصدق را هدایت میکرد.64در اسناد شاپور در نامهای خطاب به همسرش آسیه مانوکیان،65از«دیک وایت»با عنوان صمیمانهء«دیکی»یاد کرده است.66
گفتیم که شاپور ارتباطات وسیعی با بسیاری از رجال دورهـ پهـلوی داشت.طیف روابط او را هنرمندان،سیاستمداران،ارباب جراید،مقامات اطلاعاتی داخلی و خارجی،امرای ارتش و بسیاری رجال دیگر تشکیل میدادند.از نظامیان باید از حسن طوفانیان و غلامعلی اویسی نام برد که بعدا بـه آنـها اشـارههایی خواهد شد؛اما برجستهترین مـقامات امـنیتی مـرتبط با شاپور،تیمی بود با عضویت«سردیک وایت»و«لرد ویکتور روچیلد»که در M.I.6 مسائل مربوط به ایران را تعقیب میکرد.از دیگر رفقای ایرانی او بـاید بـه عـلی پاشا صالح اشاره کرد و در سال 1344 شاپور را برای تـدریس در مـدرسه عالی ادبیات و زبانهای خارجی به دکتر علی محمد بنکدار مدیر مسئول مدرسه معرفی کرد.67از طرفی شاپور با«دزموند هـارنی»از وابـستگان اطـلاعاتی سفارت بریتانیا در ایران که تا مقطع پیروزی انقلاب در تهران اقـامت داشت و بعدا شرح خاطرات خود را با عنوان روحانی و شاه68در لندن منتشر کرد،ارتباطات صمیمانهای داشت.هارنی در اگوست سـال 2001 در لنـدن درگـذشت.
شبکه ارتباطی شاپور با رجال دوره پهلوی بسیار گسترده بود و این امـر از طـبیعت کار او نشأت میگرفت.یکی از سرشناسترین این چهرهها اردشیر زاهدی بود.در حقیقت رفاقت شاپور با اردشیر زاهـدی از دوسـتی پایـدار او با زاهدی پدر ریشه میگرفت که با یکدیگر در عملیات کودتای 28 مرداد سال 1332 هـمکاری نـزدیکی داشـتند.البته به هیچوجه نقش این دو با یکدیگر همسنگ نبود.به عبارتی شاپور در آن عملیات نـقش و مـوقعیتی تـعیینکننده به عنوان یکی از رهبران عملیات داشت و فضل اللّه زاهدی در حقیقت یکی از عوامل اجرایی او به شـمار مـیآمد.اردشیر زاهدی که مرد بسیار هتاک و بیادبی بود درباره شاپور هم کلیه آداب و رسـوم مـتعارف در روابـط دیپلماتیک را از یاد میبرد.طبق اسناد موجود،او با هرکسی به استثنای ظاهرا شاه به هـمین روال رفـتار میکرد و این دلیلی جز آن نداشت که زاهدی خود را به قدرتهایی متصل میدید کـه احـدی را یـارای تکان دادن او نبود.به عبارتی اعتماد به نفس او ریشه در استحکام موقعیت سیاسیاش داشت.
زاهدی در نامهای کـه سـالها بعد از کودتا و در اوج قدرت شاه به شاپور نوشت،گوشههایی از خاطرات دوران گذشته را مورد یـادآوری قـرار داد.در ایـن نامه از محبتهای شاپور در زمانی که فضل اللّه زاهدی در ژنو در بستر بیماری قرار داشت یاد شده اسـت.در آن ایـام شـاپور به عیادت وی رفته بود و نیز خاطراتی دیگر:«هیچ وقت روزهایی که پدرم مـریض بـود و تو با من به ژنو آمدی و مخصوصا صدای توپ(؟)69در اتاق را شنیدی و همینطور در لندن که میآمدی راه مـیرفتیم و صـحبت میکردیم و چه موقعی که جریان بحرین و غیره در کار بود که تو بـا تـمام صمیمیت صحبتهایی کردی که همان وقت بـه شـرف عـرض شاهنشاه آریامهر در بابلسر رساندم...فراموش نمیکنم»در آخـر نـامه آورده بود که در ضمن:
هرکسی شد زحال ما پرسان نوک شستی به مقعدش بـرسان»
70 ایـن نامه نشان میدهد که شـاپور در کـلیه مسائل مـهم کـشور طـرف مشورت شاه و اطرافیان قرار میگرفته و روابـطش بـا شاه بسیار صمیمانه بوده است.این روابط دوستانه تا پایان حکومت پهـلوی ادامـه داشت و به احتمال قریب به یـقین تا بعدها هم ادامـه پیـدا کرد.
مهمترین و صمیمیترین یار شـاپور،اسـد اللّه علم بود که پستها و مشاغل کلیدی اساسی و از آن جمله وزارت دربار شاه را عهدهدار بـود.بـنا به قول دکتر مظفر بـقایی روابـط صـمیمانه شاه و علم بـه انـدازهای بود که هرسخن و تـصمیمی از طـرف شاه در بین رجال و تودههای مردم نقطهنظر هر دو شخصیت مزبور شناخته میشد.بقایی در نامهای شـدید اللحـن که بعد از پانزده خرداد به عـلم نـوشت توضیح داد کـه عـلت مـخالفت وی با دولت علم فقط ایـن است که مردم نظریات او را بازتاب دیدگاههای شاه میدانند و نظر به اینکه با دولت علم مخالفتهایی در جـریان اسـت این مخالفتها به منزله مقابله بـا رژیـم بـه شـمار مـیآید که امر بـسیار خـطرناکی برای آینده رژیم سلطنتی به شمار میرود.روابط بسیار صمیمانه علم با شاپور نیز از این قـاعده مـستثنی نـبود و این مناسبت حسنه در حقیقت بازتاب روابط بـسیار نـزدیک شـخص شـاه بـا شـاپور به شمار میرفت.مضافا اینکه شاه از مناسبات این دو تن با یکدیگر به خوبی آگاهی داشت.
درست چهار روز پس از کودتای 28 مرداد،کودتایی که شاپور در آن نقش اصلی را عهدهدار بود،مـقالهای برای روزنامه تایمز تهیه کرد.این مقاله بازتاب بسیار گستردهای در روزنامههای بریتانیا و سایر جراید معتبر دنیا و نیز در روزنامههای کشورهای مشترک المنافع پیدا کرد.در آن مقاله عنوان شده بود،حکومت سلطنتی بـا خـون و پوست مردم ایران عجین است و این مقوله بعد از 28 مرداد بیش از پیش جا افتاده است.در حالی که بعد از کودتا موج دستگیریها و محاکمات در جریان بود،او خاطر ناشن نمود،نظام پادشاهی در بـین ایـرانیان کاملا جایگیر شده است.71 علم در نامهای به شاپور ضمن قدردانی از وی نهایت تشکر خویش را از رپرتاژی که برای مطبوعات غرب فرستاده بود بیان کرد و تـوضیح داد کـه متن این گزارش از نظر شـاه گـذشته است و«مورد توجه ذات مقدس شاهانه»قرار گرفته است و ابراز امیدواری شده بود که به زودی بین این دو تن ملاقاتی صورت گیرد:«امیدوارم به زودی شـما را زیـارت کنم.»72
شاپور ریپورتر در زمـره افـرادی بود که-هم به دلایل سیاسی و هم به دلایل شخصی-در تشویق شاه برای اعمال دیکتاتوری و استقرار یک حکومت خشن نظامی،نقش بیبدیلی داشت.از نظر سیاسی نه تنها شاپور بلکه بـسیاری از شـخصیتهای حاضر در صحنه ایران،بهترین الگو برای اداره ایران را حکومتی دیکتاتوری میدانستند.حکومتی که در حقیقت،شاه در آن نقش تعیینکنندهای داشته باشد و بر کلیه امور لشکری و کشوری به گونهای تام و تمام نظارت کند.از دیـد ایـنان بهترین روش حـکومت برای ایران همین بود.این امر به دلیل شرایط جغرافیایی ایران دانسته میشد و اینکه هرحرکت انقلابی مـیتوانست کشور را در بستر منافع اتحاد شوروی هدایت کند.از نظر غرب و نیز در تـحلیل بـسیاری از رجـال،کشور ایران همیشه در معرض انقلاب قرار داشت و این انقلاب میتوانست با هرماهیتی در تحلیل نهایی به نفع اردوگـاه شـرق خاتمه یابد.بنابراین بهترین راه این بود که به هرطریق ممکن جلو ایجاد وضـعیت انـقلابی گـرفته شود و از دید آنان تنها نیرویی که میتوانست مانع این امر شود،شخص شاه بود.
شـاپور شخصیتی بود که همیشه تلاش میکرد به افکار عمومی غرب و نیز دولتهای سـرمایهداری بقبولاند که برای ایـران راهـی جز تحکیم قدرت مطلقه شاه وجود ندارد و در چنین صورتی است که منافع دنیای پیشرفته سرمایهداری در ایران حفظ خواهد شد.در نهم ژوئن سال 1954 او نامهای را به شخصی که از هویت او آگاهی نداریم ارسال کـرد.در این نامه، خاطرنشان نمود که شاه هماهنگکننده و قدرت مافوق بین دولت و مجلس است.او در گزارشهای خود برای رویتر،بیبیسی و تایمز لندن همیشه متذکر میشد که شاه ایران را نباید تضعیف کرد.توضیح میداد کـه وی از قـانون ملی کردن صنایع نفت ایران حمایت میکند و میخواهد به توافق نفتی شرافتمندانه و منصفانهای که از نظر سیاسی دارای اهمیت فراوانی است،دست یابد.این نامه که احیانا برای یکی از شخصیتهای سیاسی ایـالات مـتحده ارسال شده است خاطرنشان میکند که لندن نقش شاه را در تحولات ایران به عنوان یک گام مؤثر73ارزیابی مینماید.در ادامه نامه آمده است:«امیدوارم ترتیب ملاقات مختصری را بدهید تا مـن بـتوانم بزودی گزارش کنم که انجام شد!»74همانطور که بالاتر آمد،این نامه احتمالا به یکی از مقامات آمریکایی نوشته شده است.بهویژه اینکه توضیح داده شده است که مقامات بـریتانیایی بـا رونـد تحولات در ایران روی موافق دارند.در آن ایـام یـکی از مـهمترین اختلاف دیدگاههای بریتانیا با آمریکاییها در مورد مقولهای به نام نفوذ کمونیسم بود که با قدرت و شدت هنوز در دستور کار قرار داشـت.بـا وجـودی که به نظر میرسید موفقیت در کودتا تا حـدودی از نـگرانیهای بدون دلیلی که فقط ارزش تبلیغاتی داشت کاسته است،روند حوادث،اختلافنظر رهبران جهان سرمایهداری را در مورد ایران نشان میداد.
آمـریکاییها اجـرای مـقداری اصلاحات را در ایران ضروری میدیدند و برای حفظ کشور در برابر شوروی پیـشنهاد میکردند تا حدی حکومت قانون به بوته اجرا گذاشته شود و شاه به نفع مجلس و دولت از اختیارات بیحد و اندازه صـرفنظر نـماید.آنـها معتقد بودند شرط بقای ایران در راستای حریم امنیتی غرب چیزی جـز ایـن نخواهد بود.از دید آمریکاییها بهترین شرط مقابله با تهدیدات آتی شوروی استقرار یک دولت مسئول در ایران بـه شـمار مـیرفت.باید جلو قدرت لجامگسیخته هزارفامیل که ریشه در دوره قاجار داشت و با هرگونه تـحولی مـقابله مـیکرد گرفته میشد.از نظر آمریکاییها این نسل متعلق به گذشته بود و برای اداره ایران در دوره جدید سـخنی بـرای گـفتن نداشت.این نسل میتوانست ایران را در حالت قهقرا و انحطاط مداوم نگه دارد. ضرورت داتش تا ایـن قـدرت که به هرحال به گذشته تعلق داشت،جای خود را به نسل جدیدی بـدهد کـه اسـتعداد تحول به اقتضای شرایط جدید را داشته باشد و در غیر این صورت شبح کمونیسم برای هـمیشه ایـران را مورد تهدیدات مداوم خود قرار خواهد داد و منافع غرب برای همیشه مورد تهدید واقـع خـواهد شـد.
بر خلاف این دیدگاه انگلیسیها به ظهور طبقه جدیدی از رجال سیاسی ایرانی رضایت نمیدادند.آنـها تـغییر و تحولات در ساختار اجتماعی ایران را برنمیتابیدند.انگلیسیها بر این باور بودند بهترین چـیزی کـه تـوانایی مهار کمونیسم را در ایران دارد تقویت قدرت شاه است.زیرا در ایران شرایط برای ظهور دموکراسی از نوع مـورد نـظر آمـریکاییها وجود ندارد و هرتحولی در این جهت خطر سیطره عناصری را در بردارد که مآلا ایـران را در بـستر منافع شوروی هدایت خواهد کرد.آنها از استقرار قدرت در دست شاه حمایت میکردند و آن را تنها راه حفظ تمامیت ارضـی ایـران و هدایت آن در مسیر منافع غرب میدیدند.آن کسانی که بیش از همه در ترویج این دیـدگاه در غـرب مؤثر بودند شاپور ریپورتر و دوست صمیمیاش اسـد اللّه عـلم بـودند.در واقع امر هم مسیر حوادث در همان جـهتی بـود که مورد نظر شاه و مشاوران نزدیکش قرار داشت.
شاپور از ماهیت قدرت در ایران آگـاهی داشـت و میدانست که با پرداخت و یـا اخـذ رشوه کـارها در بـستر مـناسب هدایت میشوند.مثلا او شخصی را به نـام ابـو القاسم قاضی در ازای دریافت رشوه برای تصدی پستی به وزیر کشور تحمیل کـرد.او در ازای ایـن کار مبلغ 50 هزار تومان که در آن ایـام مبلغ بسیار قابل تـوجهی بـود دریافت کرده بود.این شـخص ظـاهرا انسان خوشنامی در محل خود به شمار نمیآمد و در آنجا پرونده سوء داشت.علم در حـمایت از دوسـت خود به شاه گفت کـه شـخصا بـه قاضی علاقه دارد بـه ایـن دلیل که در دوره مصدق بـه نـفع شاه عمل کرده است.قاضی از چاقوکشهایی به شمار میآمد که در کودتای بیست و هشتم مـرداد در مـنطقه خراسان فعالیت میکرد و علم قول داده بـود کـه برای جـبران تـلاشهایش او را بـه مجلس خواهد فرستاد.شـاه گمان میبرد آن فردی که وساطت این شخص را کرده شاپور ریپورتر است، اما علم از شاه خـواست کـه معلوم سازد منظور از شاپور کیست؟ظاهرا این شـکایت تـوسط حـسین عـلاء نـخستوزیر وقت به شـاه تـقدیم شده بود.پس علم خواست که شاه به او اجازه دهد تا معلوم کند که این شاپور چـه کـسی اسـت.شاه خطاب به علم گفت:«گمان مـیکنم هـمان شـاهپور خـودمان اسـت بـه جهت اینکه میگفتند گویا خبرنگار تایمز یا رویتر باشد.»علاء نشانی دیگری هم داده بود و آن اینکه«مخصوصا ایشان متذکر شدهاند که شاهپور با علی خیلی رفیق است و گـویا وسیله تو هم پیش من و علیاحضرت ملکه(ثریا)آمده است و حتی به علیاحضرت ملکه درس میدهد.»علم به شاه توضیح داد که به هرحال از خود نخستوزیر تحقیق میکند،اما آنچه مسلم اسـت و مـیتواند به شاه بگوید این است که شاپور ریپورتر چنین تقاضایی از وی نکرده است و«اصولا قرار ما بر این بوده و هست که در این موارد با هم صحبتی نکنیم و تمام مسائل بـسته بـه امر و نظر مبارک باشد.»توضیح اینکه شاپور معلم زبان انگلیسی ثریا بود و برای همین منظور هرروز به کاخ رفت و آمد داشت.
او در ادامه حـمایت از دوسـت خود توضیح داد که قطعا ایـن گـزارش از روی غرض به علاء داده شده است و ادامه داد که شاپور یک دوست به نام حسین نمازی دارد که او هم میل داشت وارد مجلس شود و حتی از شاپور کمک خـواسته بـود.شاپور میخواست در این زمـینه بـا شاه گفتگو کند اما علم او را نهی کرده بود:«حالا چگونه ممکن است بدون نظر و اجازه اعلیحضرت همایونی از من چنین تقاضایی بکند.»شاه از علم خواست که کار انتخابات درگز باید خـاتمه پیـدا کند و این شخص که در نزد اهالی به چاقوکشی شهرت دارد نباید وارد مجلس گردد.علم توضیح داد که پیشتر بازرسی را برای نظارت بر امر انتخابات فرستاده است اما آقای رام که همان بازرس ویـژه بـود،او را به قـوچان فرستاده است.او توضیح داد برای اینکه کارها معطل نشود بازرس دیگری را هم اعزام نموده است.شاه تکرار کـرد این کار در هرمرحلهای که هست باید متوقف گردد؛ زیرا«این شـایعه بـرای مـا و شاپور هردو بسیار بد است.»شاه از سر کنجکاوی بار دیگر سؤالاتی طرح کرد و میخواست بداند که آیـا شـاپور واقعا چنین تقاضایی کرده است یا خیر؟این بار علم در مقام وزیر کشور در حمایت از دوسـت خـود شـدیدا قضیه را تکذیب کرد.او بلافاصله با رام تلفنی گفتگو نمود،معلوم شد چون خود رام هم بـه این جریان حسن نظری نداشته است بازرسی را که برای تعیین صحتوسقم موضوع بـه محل رفته بود مـعطل کـرده است.به هرحال به دستور علم کار انتخابات درگز متوقف شد.علم شرح اقدامات خود را برای شاپور نوشت و او را از کم و کیف ماجرا مطلع ساخت.
علم به شاپور توصیه کرد که اگر در ایـن رابطه از وی سؤالی شد،ابراز تعجب کرد،تا این اوهام بیخود و بیجهت(به قول علم)از ذهن شاه خارج شود.75
این نامه غیر از اینکه باطن و ماهیت عزل و نصبهای بعد از کودتا را به نـمایش مـیگذارد،نشان میدهد که شاپور به چه میزان در امور داخلی کشور منشأ اثر بوده است.درعینحال این نامه پرده از ماهیت و ساختار قدرت در نظامی دیکتاتوری برمیدارد و عیان میسازد که چگونه افرادی که خـود را جـاننثار شاه میدانستند،قدرت او را برای بهرهبرداری در جهت منافع فردی خود توجیه و تفسیر میکردند و چگونه برای دفاع از دوستانی که حتی تابعیت ایران را هم نداشتند به شخصی که او را سایه خدا بر زمـین تـلقی میکردند آشکارا دروغ میگفتند و از اعتماد وی به خویش بهرهبرداری مینمودند.به نظر ما حتی این مسئله که علم به مخدوم خود دروغ میگفت و به اصطلاح سر او کلاه میگذاشت بهخودیخود اهمیتی ندارد.زیـرا شـاه بـه خوبی از جریانات مطلع بود.نـکته در ایـن اسـت که حتی شاه هم به این دلیل با امر فوق مخالف نبود که آن قضیه منجر به نادیده گرفتن حقوق مردم شـده اسـت بـلکه دلیل اصلی این بود که انتخاب فردی بـا سـوء سابقه را با وساطت شاپور برای خود او مناسب نمیدانست.او هم آگاهی داشت که شاپور تبعه ایران نیست و حق دخالت در امـور داخـلی کـشور را ندارد.لیکن حاضر بود برای حفظ آبرو و حیثیت وی به آسـانی از کنار موضوع بگذرد.این امر دلیلی جز آن نداشت که شاه بازگشت خود را به تاجوتخت به اندازهای فراوان مـدیون افـرادی مـثل شاپور میدانست که قطعا این بدهی را هم باید از جیب ملت و حـقوق آنـان میبخشید.شاپور تا واپسین روزهای حکومت شاه یکی از نزدیکترین مشاوران او بود و در کلیه مسائل مهم کشوری و لشـکری طـرف مـشورت شاه قرار میگرفت.از طرف دیگر این نامه اهمیت دیگری هم دارد و آن اینکه نـشان مـیدهد در اعـماق حکومت در بین رجال و مقامات کشوری اختلافات اساسی وجود داشت که یک سر آن منافع قـدرتها و اتـباع خـارجی بود.اختلافاتی که سرانجام به استقرار حکومت دیکتاتوری انجامید و کفه ترازو را به نفع قـدرت سـرکش شاه رقم زد.
بالاخره شاه در قبال سخنان علم و شاپور تسلیم شد.علت آن بـود کـه ایـن دو تن سخنان خود را با یکدیگر هماهنگ میکردند و در برابر شاه مثل هم سخن میگفتند.شـاپور بـه اشاره علم تلگرافی شکوهآمیز به شاه مخابره کرد و شاه هم ظاهرا از کنار مـوضوع گـذشت.بـا این وصف لازم بود کاری به فردی که از او رشوه گرفته بودند احاله شود؛زیرا به هـرحال او هـم در کودتا سهمی داشت.علم خاطرنشان کرد که درست است که باید بـرای ایـن فـرد کاری انجام شود،اما به مصلحت نیست که این قضیه بیش از این کش داده شود.دلیـلش ایـن بـود که باید بین شاه و شاپور اعتماد متقابل وجود داشته باشد و ابو القـاسم قـاضی هرچند عزیز باشد ارزش آن را ندارد که به خاطر او شاه به شاپور بیاعتماد شود؛پس حتی نامهای را که شـاپور در خـصوص وی به شاه نوشته بود به اطلاع نرسانید:
«...مهمتر اینکه وقتی مقصود حـاصل شـد یعنی مطلقا بر اعلیحضرت شاهنشاهی روشن شـد کـه دیـگر این مطلب حقیقت ندارد،ما هم خـودمان را لوس نـکردیم که بر این اعتراض باقی بمانیم و مخصوصا تلگراف شما خیلی حسنتأثیر داشت.مـخصوصا وقـتی تلگراف را نشان دادم فرمودند معلوم مـیشود ایـن دوست مـا بـینهایت رنـجیدهخاطر شده بود.خیلی خوب شد کـه از دلش درآمـد.»
علم در مورد شخص قاضی گفت که به دنبال راهحلی میگردد تا چـیزی هـم به او داده شود «ولی هرچه فکر میکنم اولا مـصلحت شما مطلقا نیست کـه در ایـن زمینه جز در همان گلهگذاری از سـوءتفاهم کـلمهای به عرض برسانید.حتی یک نامه شما را که اشاره به این موضوع داشـت مـخصوصا به عرض نرساندم.چرا بـیجهت بـه ایـن کار آلوده بشوید؟»علم مـعتقد بـود که فعلا کار آبـرومندانهای بـه قاضی داده شود«چون به نظر بنده هرقدر هم او را دوست داشته باشیم و هرقدر بخواهیم بـه او کـمک کنیم باز ارزش اینکه کوچکترین سوءتفاهمی در مـرتبه هـزارم در ذهن اعـلیحضرت هـمایونی بـاقی بماند، ندارد و به خـصوص به اساس کارهای آینده که پایه آن بر اعتماد صددرصد استوار خواهد بود،لطمه غیر قـابل جـبرانی خواهد زد که به نظر بنده هـیچ مـصلحت نـیست.»76
مـهمترین وجـه از فعالیتهای شاپور در ایـن دوران ارتـباطهای او با سازمان جدید التأسیس ساواک بود که در رأس آن تیمور بختیار قرار داشت.علم در نامهای به شاپور در پاسـخ بـه درخـواست وی در این زمینه که اگر ساواک کاری داشـته بـاشد بـه او اطـلاع داده شـود نـوشت که مصلحت این است که فعلا سازمان اطلاعاتی بریتانیا در اینباره مستقیما کاری انجام ندهد.علت این امر واضح است،در این دوره«گراتیان یاتسویچ»برای ایجاد تحولی در راستای تـحلیلهای آمریکاییها مشغول فعالیت بود.او با عدهای از کسانی که میتوانستند در چارچوب استراتژیهای آتی ایالات متحده در ایران به منظور تحولی در ساختار اجتماعی و سیاسی کشور و برای انجام یک رشته اصلاحات در امور داخلی بـرای بـیمه کردن ایران در برابر خطر کمونیسم منشأ اثر باشند فعال بود و توانسته بود با افرادی مثل حسنعلی منصور که بعدا در رأس کانون مترقی قرار گرفت ارتباطات گستردهای پیدا کند.یاتسویچ مـسئول ایـستگاه سازمان سیا در ایران بود و مستأجر منصور به شمار میرفت و از همین راه با تعدادی از نخبگان طرفدار اصلاحات از آن نوعی که مورد نظر آمریکاییها بود ارتباط داشـت.در آن ایـام بین آمریکاییها و انگلیسیها در مورد آتـیه ایـران اختلاف نظر وجود داشت.آمریکاییها در تلاش بودند تا طیفی جدید از نخبگان ایرانی را برای انجام اصلاحات در ایران روی کار آورند و در این راستا بین آنها و گـروه قـدیمی سیاستمداران ایرانی که بـه طـور سنتی به طرف سیاستهای بریتانیا گرایش داشتند اختلاف نظر وجود داشت.تحرکات مأمورین اطلاعاتی انگلیس میتوانست اوضاع را از آن چیزی که بود بدتر نماید و حساسیت بیشتر آمریکاییها را باعث گردد. علم در نامهای بـه شـاپور از فردی با عنوان«دوست مشترک»نام برد.این دوست از شاپور به دلیل خدماتی که انجام داده بود تشکر کرد و از وی تعریف نمود.این فرد از حسن رابطه شاپور که«اثرات بزرگ در تجارتخانه داشـته اسـت»مدتی تـعریف کرد.بدیهی است که منظور از تجارت خانه ساواک بود که در اسفند سال 1335 شکل گرفته بود.خدمات شـاپور به ساواک مبین این نکته است که از همان ابتدای تشکیل ایـن سـازمان بـا آن ارتباط اطلاعاتی داشته است.میدانیم که ساواک طبق الگوی مشترک سازمانهای اطلاعاتی سیا و انتلیجنس سرویس طراحی شـد. بـه همین دلیل نقش شاپور در آن اهمیت بسیاری دارد.دوست مشترکی که علم از او یاد میکرد شـاید ارتـشبد حـسین فردوست بود که به عنوان چشم و گوش اطلاعاتی شاه انجام وظیفه میکرد و در ساواک نیز مـسئولیتهای بسیار تعیینکنندهای داشت.علم پس از گفتگو با فردوست در مورد نامهای که شاپور بـه وی نوشته بود چنین سـخن بـه میان میآورد:«یک نکته قابل توجهی که در نامه شما بود این بود که آنچه مورد احتیاج و تقاضای تجارتخانه است گفته شود،من شخصا در این زمینه خیلی فکر کردهام.گو اینکه هـنوز با دوستم فرصت بحث نداشتهایم یعنی آن روز که کاغذ شما را خواندم تمام به تعریف از شما گذشت و بعد هم وقت تمام شد.به هرحال خیال میکنم که کار مهم این باشد که شـرکای شـما در کارهای تجارتخانه کمتر دخالت کنند.»77
از این سال تا حوادث بعد از 15 خرداد سال 1342 روابط علم و شاپور هرچه بیشتر تعمیق یافت.در حوادث 15 خرداد علم نخستوزیر ایران بود.بنابراین احتمال رایزنی با وی در زمـینه نـحوه برخورد با این حادثه و حوادث مشابه بعید نیست.بعد از 15 خرداد شاپور شرحی در روزنامه تایمز چاپ کرد و علم از این گزارش تقدیر و تشکر کرد:«شرح تایمز در جریانات اخیر بسیار بسیار خـوب بـود و ارباب هم کاملا توجه فرمودند.»مراد از ارباب در این نامه شخص شاه است.علم خاطرنشان کرد که باید در تایمز مطالب دیگری هم چاپ شود.از نظر او مهمترین کار این بود کـه بـه افـکار عمومی غرب نشان داده شود کـه«تـز مـا حقیقتا قوی است مردم پشت سر اعلیحضرت هستند و این مرتجعین حقیقتا خاک بر سر شدهاند...و با شکست مواجه هستند که بـه کـلی نـیست و نابود شدهاند.ضمنا باید بگویم که واقعا بـه تـمام معنی فتح کردهایم و دیگر واقعا هیچ قوه معلوم د نمیتواند با این اصلاحات مخالفت بکند.نمیدانم شما کی برخواهید گشت؟مثل ایـنکه لازم اسـت زودتـر تشریف بیاورید.»78در این دوره شاپور در لندن بود به همین علت عـلم از او تقاضا کرد که به ایران مراجعت نماید.شاه هم از اقدامات شاپور تقدیر و تشکر کرد.علم توضیح داد که«اربـاب و سـرور مـن از خدمات شما نهایت رضایت را دارند و من مأمورم که این رضایت را بـه شـما ابلاغ کنم و هم لازم میدانم از طرف خودم تبریک عرض نمایم.»شاپور توصیه کرده بود که علم بـرای امـری ضـروری فرستادهای به لندن اعزام کند.علم ابراز امیدواری نمود مسافری که اعـزام کـرده اسـت مفید فایده واقع شود و در خاتمه نوشت که در هفته آینده نامه مفصلی راجع به هـمه امـور بـرای شاپور ارسال خواهد کرد.79شاپور غیر از فرد بسیار مهمی مثل اسد اللّه علم با بـسیاری از نـخبگان طرفدار اصلاحات که متمایل به سیاستهای ایالات متحده بودند نیز رفاقت داشت و بـیش از هـمه بـا منصور محشور بود.منصور در عکسی که به شاپور اهدا کرد از او با عنوان«استاد و راهـنمای خـودم»یاد کرده است.این تعبیر از طرف منصور را نمیتوان به عنوان تعارفی معمولی دانـست. مـنصور از طـرف خود دینی نسبت به شاپور احساس میکرد که در این عبارات متجلی میشد و بازتاب خارجی پیـدا مـیکرد.بنا به روایت دکتر عباس میلانی بعد از قتل منصور یکی از افرادی کـه در تـسکین هـمسر او بسیار مهم بود،شاپور ریپورتر بود و همین مطلب خود از روابط صمیمانه او و منصور حکایت میکند.
پانوشتها:
(49)....Responsible from the duties that this highly responsible position entalis هـمان اسـناد،ش: 1-323-129-الف.
(50).سرلشگر هدایت به شاپور؛ش:1-324/29-الف.
(51).مـتن اصـلی بخشی از تـعهدات شـاپور کـه خود،نوشته است به این شـرح اسـت: I also translate various other material given to me by the officers of the political section.
(52). Occasionally I accompany officers of political section on visits to or interviews with Iranians and later submit a full account of the meeting and the matters discussed.
(53)...I must also maintain contact with people who may provide accurate information required by us.
(54)....Mr.Roy.M.Melborn is responsible for the overall work of the section.Mr.JohnHowison,second secretary is a General charge of all work done by me...
(55). My work requires an up-to-date knowledge of general developments in the country and close observation of seemingly minor incidents from day to day.
(56). Whenever required I arrange meeting between such person and political officers of the chancery.
(57). I have many friends among highranking members of the various political parties and government departments and senators and deputies and must not give them the impression that I ask for their views in "professional"capacity.
(58). Unique talent.
(59).ملبورن به شاپور،5 فوریه 1954،ش:2-325-129-الف.
(60).کینگ به شاپور(مشاور سیاسی سفارت آمریکا)،19 اکـتبر 1954،ش:3-325-129 الف.
(61). Special Assistant.
(62).اسـناد شاپور،ش:6-325-129 الف.
(63).مونتاگ وودهاس،کریستوفر:عملیات چـکمه،ترجمه فرحناز شکوری،تـهران،انـتشارات نور،1367،صص 20-21.
(64).پیتر رایت،شـناسایی و شـکار جاسوس،ترجمه محسن اشرفی،انتشارات اطلاعات،تهران،1374.
(65).آسیه در تاریخ 6 آذر 1331،مطابق با 27 نوامبر سـال 1952 در تـهران با شاپور ازدواج کرد.ازدواج آنـها در کـلیسای کـوچکی که متعلق بـه آمـریکاییان بود انجام شد.از ایـرانیها رسـتم جمشید و میرزا جلال الفت شاهد ازدواج شاپور بودند. آسیه در مرکز اطلاعات سفارت آمریکا در تـهران بـه کار اشتغال داشت و تا آن زمان دو سـال از تـاریخ کار او مـیگذشت.در 18 جـولای سـال 1952 از طرف مرکز مربوطه از ویـ قدردانی به عمل آمد و اعلام شد که کتابخانه کودکان آمریکا از وی دعوت به همکاری کرده اسـت.در حـقیقت آسیه به دلیل ازدواج با شاپور نـاچار شـد از کـارش اسـتعفا دهـد.حکم کارگزینی آسـیه تـوسط قسمت خدمات کارکنان خارجی وزارت امور خارجه آمریکا صادر میشد؛شاپور ریپورتر به آسیه مانوکیان(همسرش)ش: 2-12-129 الف؛تـقدیرنامه مـرکز اطـلاعات و آموزش سفارت آمریکا،2-142-129 الف.
(66).شاپور ریپورتر بـه آسـیه مـانوکیان(هـمسرش)،بـیتا،ش:18-32/-129 الف.
(67).دکـتر علی محمد بنکدار به شاپور ریپورتر،11/3/1344،ش:1-326-129 الف.
(68).این کتاب در تهران با این مشخصات ترجمه شده است:دزموند هارنی،روحانی و شاه،ترجمه کاوه باسمنجی و کاووس باسمنجی،انتشارات کتابسرا،تـهران 1376.
(69).پرانتز و علامت سؤال در متن سند و از خود زاهدی است.
(70).سفارت ایران در واشنگتن:زاهدی به شاپور ریپورتر،22/11/53،ش 8-271/-129 الف.
(71).ریپورتر به علم،3 مه 1954،2-272/-129 الف.
(72).علم به شاپور،22/1/1333،ش 1-272/-129 الف.
(73). an effective step.
(74). I do hope you will arrange that tittle meeting room so that I can report"DONE!"
تأکید از نویسنده اصلی نامه(شاپور)است،نیز عـلامت!مـربوط به متن اصلی است.
(75).علم به شاپور،4/2/1335،ش 11/272/-129 الف.
(76).علم به شاپور،همان،ش 12-272/-129 الف.
(77).علم به شاپور،12/8/1336،ش 15-1272-129 الف.
(78).علم به شاپور،21/3/1342،ش 21-272/-129 الف.
(79).همان به همان،19 نوامبر؟،ش 25-272/129 الف.
فـصلنامه مطالعات تاریخی- بهار 1383- شماره 2 - صفحه 138