14 مرداد 1400

جنگ روس و ژاپن از منظر منافع انگلیس در هند در دوران مشروطه


دکتر حسین آبادیان

 جنگ روس و ژاپن از منظر منافع انگلیس در هند در دوران مشروطه

در سال 1902 لرد لنسدوان[1] پیمان اتحادی با ژاپن بست که هدفش تقویت مواضع ژاپنی‌ها در خاور دور علیه روسیه بود. ژاپنی‌ها در این ایام با ر‌خنه روزافزون روسیه در منچوری مواجه بودند.

نفوذ روسیه در اعماق آسیا منحصر به خاور دور نبود. سه سرزمین‌ مهم دیگر که در آنها منافع حیاتی انگلیسی‌ها نهفته بود در معرض تهدید قرار داشت، این سرزمین‌ها عبارت بودند از ایران، افغانستان و تبت. در ایران همیشه این ترس وجود داشت که روس‌ها به خلیج فارس برسند. لرد لنسدوان وزیر خارجه انگلیس تحت‌تأثیر سخنان کرزن نایب‌السلطنه جوان هند، اعلامیه شدیداللحنی علیه روسیه منتشر کرد و اعلام داشت خلیج فارس منطقه‌ای مهم و حیاتی برای اقتصاد انگلیس است و تحت هیچ شرایطی به روسیه اجازه نخواهد داد در آنجا برای خود پایگاه تجاری یا نظامی دایر کند.[2]

در سال‌های 1905-1904 ژاپن که پشتگرم به حمایت‌های بی‌دریغ انگلستان بود، روسیه را شکست داد. این عامل همراه با شورش‌های گسترده داخلی منجر به تأسیس دومای دولتی روسیه شد و این کشور در زمره نظام‌های مشروطه قرار گرفت. محافظه‌کاران که در پیوند با سرمایه‌سالاران هند قرار داشتند معتقد بودند باید فشار بر روسیه تا عقب‌نشینی کامل از نیات تهاجمی ادامه یابد، اما درست در چنین ایامی بود که لیبرال‌ها اکثریت را به دست آوردند و سر ادوارد گری که به جای لرد لنسدوان وزیر خارجه شده بود، سیاست تفاهم با روسیه را در پیش گرفت؛ امری که منجر به قرارداد 1907 شد.

برخی انگلیسی‌ها معتقد بودند آسیا سرزمینی وسیع است که دولت‌های اروپایی منافع زیادی در آن دارند، بنابراین بهتر است با روس‌ها کنار آیند. از نظر عده‌ای از دولتمردان بریتانیا و البته قبل از مسئله کشف نفت، ایران به خودی خود ارزش آن را نداشت تا بخاطر آن با روسیه رو در رو شد. پس قدرت‌ها باید بر بالین این بیمار رو به مرگ بنشینند و پس از مرگ او میراث او را به طور مساوی تقسیم نمایند؛ زیرا از دید آنها ایران زودتر از دیگر ممالک آسیایی از بین خواهد رفت.[3] بهترین راه کنار آمدن با روس‌ها تعیین منطقه نفوذ بود، این دیدگاه از دوره‌ ولف وجود داشت و استدلال می‌شد که در برابر آلمان که تلاش می‌کند در خلیج‌ فارس نفوذ تجاری پیدا کند، باید راه مصالحه با روس‌ها را پیمود.

به هر نحوی که بود باید جلوی نفوذ روسیه به جنوب و شرق ایران گرفته می‌شد، کلید تسلط بر غرب ایران، اصفهان بود و هر دولتی اصفهان را در دست ‌داشت، نفوذی غیرقابل انکار بر بخش اعظم کشور به دست می‌آورد. اگر امنیت مرزهای جنوبی و شرقی حفظ نمی‌شد، خطر بزرگی امنیت هند را تهدید می‌کرد. سیاست تعیین منطقه نفوذ در ایران با مرگ لرد سالیسبوری و آ‌غاز وزارت امور خارجه لرد لنسدوان ‌آغاز گردید. در سال 1903 او اعلامیه‌ای منتشر کرد که طبق آن دول دیگر را از تأسیس استحکامات دریایی و بندری در خلیج فارس منع می‌نمود، زیرا آن را تهدیدی علیه منافع بریتانیا می‌دانست. در همین سال لرد کرزن با یک ناوگان جنگی وارد خلیج فارس شد، و باز هم در همین سال گمرک‌های جنوب بار دیگر بعد از استقراض از بانک شاهی در جریان جنبش ضد رژی به ودیعه انگلیسی‌ها رفت. همچنین در این سال سر هنری مک‌ ماهون مأمور تحدید حدود سیستان شد. اساساً در این زمان بین ایران و افغانستان اختلافی وجود نداشت، لیکن مک‌ماهون طبق ماده شش عهدنامه 1857 که برای تعیین خطوط مرزی مأموریت یافته بود، وارد سیستان شد.

در همین هنگام بین ژاپن با روسیه آتش اختلاف شعله‌ور شد. روسیه از رفتار خشن ژاپن در شگفت بود و تعجب می‌کرد از اینکه چرا ژاپن رابطه خود را ناگهان با آن کشور قطع کرده است. وزیرخارجه روسیه به دلکاسه وزیر خارجه فرانسه روی آورد تا اختلافات آنها را حل کند، لیکن تلاش‌هایش بی‌نتیجه ماند. پس با لرد لنسدوان وارد مذاکره شد؛ اما لنسدوان هم حاضر نشد بین روس و ژاپن وساطت کند.[4] علت امر چه بود؟ در حقیقت به سال1902 بین ژاپن و انگلیس پیمانی بسته شده بود که طبق آن انگلیس کمک‌های نظامی و اقتصادی در اختیار ژاپن قرار می‌داد. اگرچه چرچیل معتقد است هدف این بود که هم دولت بلندپرواز ژاپن ضعیف گردد و هم روسیه دشمن دیرین از پای درآید.[5] اما واقعیت این است که انگلیس، ژاپن را مهار روسیه قرار داده بود. در هشتم فوریه 1904 جنگ روس و ژاپن آغاز گردید. یک‌ سال بعد در ژانویه 1905، روسیه در کمال ناباوری از ژاپن شکست خورد و در همین سال آشوب‌های سراسری در برخی نقاط روسیه بالاخص قفقاز، که عمده‌ترین مرکز سرمایه‌گذاری سرمایه‌داران جهان وطنی و نیز انگلیس در روسیه بود، آغاز گردید که منجر به مشروطه روسیه و تأسیس دومای دولتی شد.

از گذشته‌های دور عده‌ای از مقامات انگلیسی از جمله مانسفیلد[6] فرمانده کل قوای بریتانیا در هند اعتقاد داشتند نگرانی و وحشت از روس‌ها دربارة تأثیر آنان بر مصالح انگلیس در هند بیش از حد غیرمنطقی است. او می‌گفت انگلیس به عنوان یک قدرت نظامی و سیاسی ترسی از روسیه ندارد، خواه این کشور در مرزهای کنونی متوقف شود یا اینکه دامنه نفوذ خود را حتی تا مرزهای هند بگستراند؛ «صدمه بزرگ را کسانی به ما می‌زنند که به هر علتی که باشد به تبلیغ عقیده غلط ضعیف بودن ما در هندوستان می‌پردازند».[7]

 

[1]. Lord Lansdowne.

[2]. The Letters and Friendships of Sir Cecil Spring Rice, Vol. 1, p.363.

[3]. Across Coveted Lands, p.18.

[4]. R. P. Churchill: The Anglo-Russian Convention of 1907, London, 1939, p.67.

[5]. Ibid, p.61.

[6]. W. R. Mansfield.

[7]. روس و انگلیس در ایران، ص12.


برگرفته از کتاب بحران مشروطیت در ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی