20 تیر 1400
ویژگیهای زندگی سیاسی حسین علاء (بخش دوم)
فداییان اسلام و ترور علاء
«جمعیت فداییان اسلام»دراسفند 1324،پس از کـشتن احـمد کـسروی،اعلام موجودیت کرد و رسما فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد.سـید مجتبی میرلوحی،مشهور به نواب صفوی، رهبری این جمعیت را به عهده داشت و از همکاران نامی او عبد الحسین واحدی،خـلیل طـهماسبی،حـسین امامی و مظفر علی ذو القدر بودند.فدایان اسلام از زمان شکلگیری (1324 ش)تا دوران دوم نـخستوزیری حـسین علاء(1334 ش)علاء بر کسروی،چند قتل دیگر هم در کارنامه خود داشت.عبد الحسین هژیر(آبان 1328)و حـاج عـلی رزمـآرا(اسفند 1329)سوءقصد نافرجام به جان حسین فاطمی،معاون وقت مصدق در 25 بهمن 1330 نـیز از دیـگر اقـدامات این جمعیت بود.
در سال 1333 ش محمد رضا شاه به فکر افتاد که نواب را به سـمت خـود جـلب کند.بنابراین پیشنهادهایی را توسط امامجمعه با او در میان گذاشت که با عدم اقبال نواب روبـهرو شـد.64از اینرو دنبال بهانهای افتاد که با دستاویز قرار دادن آن،اعدام اعضا و انـحلال فـداییان اسـلام را مشروعیت بخشد.این بهانه در اواخر آبان 1334 با حمله یکی از اعضای فداییان به نخستوزیر وقـت،حـسین علاء،به دست شاه و حکومت پهلوی افتاد.
فداییان اسلام پیش از این در سال 1330 ش،هـنگامی کـه خـبر نخستوزیری علاء(بار نخست)اعلام شد،با صدور اعلامیه به او هشدار داده،از پذیرش سمت خطیری هـمچون نـخستوزیری،وی را برحذر داشتند.نواب در این اعلامیه،که در روزنامههای کیهان،نبرد ملت و اصناف مـنتشر شـد،خـطاب به حسین علاء یادآور شده بود که«زمامداری ملت مسلمان ایران از آن تو و امثال تو نـیست.فـورا بـرکناری خود را اعلام کن.»65در آن سال،عمر دولت علاء خیلی زود به سرآمد و نواب نیز دیـگر در صـدد اقدامی برنیامد و احتمالا از تصمیم اعدام او صرفنظر کرد.اما اینبار،که علاء با رغبت سمت نخستوزیری را پذیـرفته،بـر خلاف اعلام قبلی(مهر 1334)،برای امضای پیمان بغداد(سنتو)آماده سفر بـه عـراق شده بود،اقدام به تهیه نقشه قـتل او کـرد. در اواسـط آبان 1334،مظفر علی ذو القدر،طبق نقشه قـبلی،چـندین بار به اطراف منزل حسین علاء رفت تا هنگام خروج وی از منزل اقدام بـه کـشتن او کند.اما موقعیت مناسب پیـش نـیامد و نقشه او عـملی نـشد.حـتی صبح روز پنجشنبه 25 آبان 1334 ذو القدر به مـنزل آیـت اللّه سید ابو القاسم کاشانی رفت تا هنگامی که علاءبرای اظهار تـسلیت بـه مناسبت درگذشت سید مصطفی کاشانی،بـه خانه آیت اللّه میرود،او را بـه قـتل برساند.ولی علاء به خـانه آیـت اللّه کاشانی نرفت و باز اقدامات فداییان اسلام بیاثر ماند.تا اینکه نواب بـاخبر شـد علاء عصر همان روز(25 آبان 1334)در مـجلس خـتم سـید مصطفی کاشانی کـه در مـسجد شاه برگزار خواهد شـد،حـاضر میشود.بنابراین بیدرنگ،جلسهای را با حضور طهماسبی،واحدی،ذو القدر، سید محمد واحدی و محمد مـهدی عـبد خدایی تشکیل داد و به تشریح چگونگی اجـرای نـقشه و وظایف اعـضا پرداخـت.جـلسه پس از صرف ناهار به پایـان رسید و مظفر علی ذو القدر که از قبل داوطلب بود،توسط دوتن دیگر از حاضران جلسه،به طـرف مـسجد شاه،بدرقه شدند.
علاء که صـبح هـمان روز بـه حـضور مـحمد رضا پهلوی رفـته بـود و اسامی اعضای هیئت همراه خود را برای شرکت در کنفرانس پیمان بغداد،اعلام کرده بود.حدود ساعت 4 بـعد از ظـهر، وارد صـحن مجلس شد.هنوز چند قدمی به طـرف شـبستان بـرنداشته بـود کـه ذو القـدر او را هدف گلوله قرار داد.اما گلوله اول او به خطا رفت و گلوله دوم نیز در اسلحه گیر کرد.ذو القدر چون اوضاع را چنین دید به سمت علاء حمله برد و با اسلحه بر سـر او کوبید تا شاید موفق به انجام کار شود.اما نیروهای انتظامی و نظامی،که از حمله به علاء آگاه شده بودند،او را دستگیر کردند و به ضرب و شتم او پرداختند.
علاء به سرعت در مسجد تـحت مـداوا قرار گرفت و از آنجا به بیمارستان وزارت راه منتقل شد.چون ضربه ذو القدر بر سر علاء چندان عمیق نبود،مداوای او تنها با سه بخیه پایان یافت و همان روز از بیمارستان مرخص شـد.او فـردای همان روز(شنبه 26 آبان 1334)با سر باندپیچی شده،به اهواز رفت تا از آنجا عازم بغداد،محل امضای پیمان سنتو،شود.ذو القدر نیز پس از بازجویی بـدنی ابـتدا به کلانتری 8 و سپس به شـهربانی تـهران انتقال یافت.
به دنبال این حادثه،سید عبد الحسین واحدی و اسد اللّه خطیبی هم که به اهواز رفته بودند تا در صورت شکست نقشه ترور در تـهران،بـه بغداد رفته،علاء را در آنـجا بـه قتل برسانند،دستگیر و به تهران منتقل شدند.از سوی دیگر دولت اقدام به شناسایی مخفیگاههای رهبران و اعضای جمعیت فداییان اسلام کرد و با اعزام گروههای دو یا سه نفره در محلههای دولاب و مسگرآباد تهران و روی و قم،بـه جـستجوی خانههایی پرداخت که از سالها قبل،محل رفتوآمد افراد جمعیت بود.سرانجام در بعد از ظهر اول آذر 1334 نواب صفوی،حمید ذو القدر و سید محمد واحدی دستگیر و بازداشت شدند.طولی نکشید که بیشتر اعضای جمعیت فـداییان اسـلام دستگیر شـدند و مورد بازجویی قرار گرفتند.عدهای در بازجوییها اعلام کردند که مدتها پیش از عضویت در آن جمعیت استعفا کردهاند؛عدهای هـم پس از محاکمه فرمایشی به اعدام و یا چند سال زندان محکوم شدند.
در ایـنجا آنـچه مـهم و درخور تأمل و تعمق است،انگیزه یا اهدافی است که فداییان اسلام از اعدام حسین علاء در نظر داشتند.ذو القـدر، در جـلسات بازجویی درباره علت ترور علاء بیان کرده که چون نخستوزیر بر تعالیم و دسـتورات قـرآن کـریم اعتقاد ندارد و بر خلاف آن عمل کرده،موجب فراوانی فحشا در سراسر کشور شده،تصمیم به قـتل او گرفتم.همچنین اظهار داشت که علاء به جای اینکه برای جلوگیری از مفاسد ارهـای بیندیشد،به دنبال امـضای پیـمان بغداد است و این کار او ایران را به جنگ روس فرستاده،باعث کشته شدن جوانان کشور خواهد شد.
افزون بر این اظهارات،ذو القدر زیر پالتو،کفنی پوشیده بود که بر روی آن،با مرکب قرمز نـوشته شده بنود:«پیمان نظامی،قرارداد نفت و هرپیمان خارجی بیاد ملغی شود»؛«قل هو اللّه احد»،«احکام اسلام باید اجرا شود»،«قطع ایادی اجانب و دشمنان اسلام و ایران،انگلیس، امریکا و روس»،«برقرار بـاد حـکومت قرآن»،«واژگئون باد حکومت کفر و معصیت»،«الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه»،«و لا تحسین الذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»66
عبارات نوشته شده بر روی کفن ذو القدر،تا حدودی بـیانکننده انـگیزه فداییان اسلام-گذشته از انگیزه فردی-از ترور علاست.چرا که ذو القدر به عنوان عضو جمعیت،که از نزدیک با اندیشهها و آرای نواب صفوی آشنایی داشته و از انگیزه و اهداف جمعیت فداییان اسلام نیز مـلهم بـواده است در این صورت اگر تحریر عبارات فوق را یک اقدام فردی و بدون اطلاع جمعی هم بنگاریم،میتوان گفت که انگیزههای فردی او از آموزهها و اهداف جمعیت الهام پذیرفته،در همنوایی با آن،شکل گـرفته اسـت.
وزارت دربـار(نوبت چهارم)
حسین علاء در 14 فـروردین 1336 از سـمت نـخستوزیری کناره گرفت و پس از مدتی بار دیگر به وزارت دربار منصوب شد که پیشتر سه بار ریاست بر آن را تجربه کرده و بیش از هر سمتی بـا خـلقوخوی او مـیساخت.او تا آبان 1342،به مدت شش سال وزیر دربـار بـود.در طول این مدت چندی شایع شد که دوباره سفارت ایران در لندن را برای او در نظر گرفتهاند،اما او تظاهر به«ضعف مـزاج»کـرد و بـا بهانه قرار دادن گرفتاریهای داخلی در زندگی،از قبول سفارت عذر خواست.67
سـاواک در گزارشی که در اواسط سال 1338 ش تهیه کرد،به اقداماتی اشاره میکند که گروهی مرکب از اسد اللّه علم،علی امینی،حـسین عـلاء و جـهانشاه صالح علیه دولت اقبال انجام میدادند،در بخشی از این گزارش آمده است:
«فـعالیت آقـایان علاء،علم،امینی و جهانشاه صالح علیه دولت،که مدتی متوقف و جلسات آنها نیز تقریبا به حال تـعطیل درآمـده بـود،مجددا شروع و آقایان نامبرده در پس پرده،و به طور خیلی محرمانه فعالیتهایی را علیه کابینه شـروع و مـلاقاتهایی بـین آقایان صورت میگیرد...»68
همچنین مقاله تندی در روزنامه آتش با عنوان«برای ملت ما عـلاء بـرابر بـا بلا است»چاپ شد که با مخاطب قرار دادن دولت وقت،سخت از عملکرد دولت علاء و اقدامات او انـتقاد مـیکرد. نسخهای از این مقاله که توسط مأمور ساواک تهیه و در پرونده علاء بایگانی شده اسـت،نـشان مـیدهد سازمان اطلاعاتی کشور افراد مختلف را زیر نظر داشته،با جمعآوری مطال بو نکات مـتعدد دربـاره هرفرد،بویژه رجال سیاسی،فعالیت آنها را کنترل میکرد.سید مهدی میراشرفی نویسنده مـقاله روزنـامه آتـش،در بخشی از نوشتههایش،علی امینی،نخستوزیر وقت،را مخاطب خود قرار داده،مینویسد:
«...من امروز بار دیگر سـخنم بـا آقای علی امینی،نخستوزیر،و تنی چند تن از اعضای کابینه ایشان است کـه داعـیه اصـلاحطلبی و آزادیخواهی و مبارزه با سوءاستفادهچیان و متنفذین و گردن کلفتهای بنام دارند...هرچه تاریخ زندگی آقای حسین عـلاء وزیـر دربـار شاهنشاهی ایران را ورق بزنیم به نشانههایی از مقام و اعمالنفوذ بیشتر برخورد میکنیم.بـه مـتصدیان امر دستور بدهید پرونده شرکت معاملات خارجی را نگاه بکنند...پس از پرونده انتخابات دوره نوزدهم و شرکت معاملات خارجی اشـارهای نـیز به پرونده کلان شرکت ثابت پاسال،به دوست دوجان در یک قالب آقـای عـلاء و حبیب اللّه خان ثابت بکنیم...زمینخوار کبیر چـه کـسی بـهجز آقای حسین علاء میتواند باشد.زمینهای دشـت گـرگان،زمینهای کنار راهآهن اهواز،زمینهای ساختمان تلویزیون و دهها نمونه دیگر...»69
درباره سوء اسـتفادههای مـالی و اعمال نفوذی که علاء در بـرخی از دسـتگاهها و شرکتهای دولتـی و غـیر دولتـی داشته،در میان اسناد ساواک،به چـند سـند برمیخوریم که متناسب با مقاله روزنامه آتش،به یکی از آنها،اشاره مـیشود:
«مـوضوع:اخذ عوارض مشروبات غیر الکلی شـماره:1976/316
محل:شهرداری تاریخ حـادثه:-
عـطف به شماره:-تاریخ وصول خـبر:7/5/40
مـنبع خبر:مأمور ویژه تاریخ گزارش:8/5/40
تقویم:ب-2
روز گذشته[امیر منصور]شریفی،مدیرکل مالی شهرداری به سـید جـعفر بهبهانی میگفت دو روز قبل پس از مطالعه زیـاد پیـشآگهی 50 مـیلیون تومان عوارض وصـول نـشده شهرداری از کارخانجات سازنده نـوشابههای غـیر الکلی را صادر کرده و آقای[نور الدین الموتی]وزیر دادگستری و شهاب فردوس نیز او را تشویق کردهاند.ولی آقای عـلاء بـر اثر پافشاری حبیب اللّه ثابت[پاسال]از ایـن اقـدام شدیدا عـصبانی شـده و قـصد دارد موجبات برکناری وی را فراهم کـند. شریفی از سید جعفر بهبهانی سئوال میکرد چون آقای علاء با دکتر نصر دوست صمیمی هـستند لذا قـادر است او را از کار برکنار کند و در این مـورد اظـهار نـگرانی مـینمود.ولیـ سید جعفر بـهبهانی شـریفی را تشویق به ادامه کار و اخذ عوارض معوقه میکرد و به او گفته است با تمام قوا از او پشتیبانی خـواهد نـمود.»70
هـمچنین در گزارش دیگری از مأموران ساواک آمده است کـه«در اواخـر 1342 ش،عـلاء بـه طـرق مـختلف از تعیب»یکی از پروندههای مهم سوء استفاده درباره شرکت بیمه،جلوگیری میکند.71
علاء در 12 آبان 1342 از وزارت دربار برکنار شد و جای خود را به حسین قدس نخعی داد. در اینباره علل متعددی را برشمردهاند:از جـمله یک روز پس از برکناری علاء از وزارت دربار،مأمور ویژه ساواک خلاصهای از علل مورد بحث در محافل سیاسی را جمعآوری و به شرح زیر گزارش کرده است:
«در محافل وابسته به دربار شاهنشاهی در مورد علت برکناری آقـای عـلاء وزیر سابق دربار شاهنشاهی و انتظام،مدیرعامل شرکت ملی نفت،مطالبی به شرح زیر مورد گفتگو قرار گرفته است:
1)در روز واقعه 15 خرداد 1342 آقای علاء جلسهای مرکب از آقایان انتظام،مهندس شریف امـامی،وارسـته،سردار فاخر حکمت،سرلشکر دکتر ایزدپناه و چند تن دیگر ترتیب داده و اظهار نموده برای جلوگیری از این جریان و آرامش در کشور من امروز میخواستم مذاکره کـنم و راهـحلی فکر نمایم.مهندس شریف امـامی اظـهار میدارد که تشکیل جلسه با نظر و کسب اجازه اعلیحضرت همایون شاهنشاه بوده است یا اینکه خود جنابعالی رأسا پیشقدم این کار شدهاید. آقای عـلاء اظـهار میدارد خیر،چون فـکر مـیکنم که این جریان بستگی به سرنوشت کشور و همگی ما دارد ما آن را تشکیل دادیم و بعد از مشاوره نظرات را به اطلاع اعلیحضرت خواهم رسانید.آقای شریف امامی و یکی دو نفر دیگر اظهار میدارند بـهتر اسـت که تشکیل جلسه قبلا به عرض برسد تا اگر اجازه فرمودند در این باب صحبت شود.آقای انتظام اظهار داشته صرفنظر از آنچه که مربوط به اعلیحضرت است جریاناتی است که مـربوط بـه خود مـاست و آینده کشور و فکر میکنم مانعی ندارد ما خودمان در آن مود بحث کنیم تا بعدا در مورد مطالب مربوط بـه سلطنت با اعلیحضرت مذاکره گردد.به هرصورت جلسه آن روز تعطیل میشود و مـهندس شـریف امـامی جریان امر را در همان روز یا روز بعد به عرض اعلیحضرت میرساند که شد[ید]ا موجبات ناراحتی شاهنشاه فراهم میشود.
2)در کـلیه جـریانات اخیر و اجرای مواد ششگانه و انتخابات و تحولات که صورت میگرفته است تماسهای مدام بـین دکـتر امـینی،علاء،انتظام و نفیسی از نظر وابستگی و دوستی برقرار بوده است و اکنون نیز این تماسها و ملاقاتها مـرتبا صورت میگیرد.
3)عدم رضایت عمومی و اعمال نظرهای خصوصی که در مسائل از طرف علاء مـیشده است و یک قسمت از نـارضایتی شـاهنشاه را تشکیل میداده است.
4)یکی از پروندههای مهم که سوء استفاده هنگفت در آن شده است موضوع شرکت بیمه است که بالغ بر 70 میلیون تومان است و گزارش آن از طرف علی اصغر کاظمی و فاضلی بازرسهای کل کـشور تدوین و مبنای آن روی گزارشهای علی سجادیان و هادیان،بازرسیهای قانونی است. فعلا پرونده نزد فاضلی است و آقای علاء به طرق مختلف از تعقیب این پرونده جلوگیری مینموده است.»72
علاء بعد از برکناری از وزارت دربار به کـار مـهمی گمارده نشد.از دیگر مشاغل او،میتوان به ریاست او بر«هیئتامنای دانشگاه پهلوی(شیراز»)و عضویت در«انجمن آثار ملی ایران» اشاره کرد که خود از مؤسسان آن بود.اما از مهمترین فعالیتهای او،ریاست بر«جمعیت بـرادری جـهانی»در ایران،تأسیس«لژ مهر»،به عنوان اولین لژ وابسته به اتحادیه لژهای فرماسونری آلمان و تأسیس«لاینز»در ایران است که در این بخش،بر اساس منابع و اسناد منتشر شده و قابل دسترس،ذیل عـنوان«عـلاء و فراماسونری»به شرح آنها میپردازیم:
علاء و فراماسونری
از تاریخ دقیق و یا چگونگی عضویت حسین علاء در نخستین محفل فراماسونری اطلاعی در دست نیست.در برخی از پژوهشهای اخیر،نام وی جزو اعضای«لژ بیداری ایران»ذکـر شـده اسـت.73این لژ که در فاصله سالهای 1906/1325 تـا 1914 م/1334 ق در تـهران فـعال بوده،نخستین لژ فراماسونری است که در ایران تأسیس یافته و از لژ شرق اعظم(گراند اوریان) فرانسه پیروی میکرد.هرچند اسنادی که از لژ بیداری ایران بـاقی مـانده،عـضویت او را در آن لژ تأیید نمیکند و نام علاء در فهرست اسامی اعضای لژ کـه در کـتابی به نام تاریخ آغازین فراماسونری در ایران،مطابق با بایگانی آن لژ تنظیم یافته،دیده نمیشود.74
البته دختر ابو القاسم خان نـاصر المـلک قـراگوزلو،نایب السلطنه احمد شاه قاجار،همسر علاء بود و چون ابـو القاسم خان خود از اعضای مشهور لژ بیداری ایران بوده،میتوان چنین گفت که علا نیز با لژ مزبور ارتباط نـزدیکی داشـته و گـاهی در جلسات آن هم حاضر میشده است.پذیرش چنین گفتهای،تا حدی عـضویت عـلاء را در لژ بیداری ایران تأیید میکند و حکایت بر این دارد که وی بعد از مشروطیت دوم،یعنی بین سالهای 1327 تا 1334 ق بـا لژبـیداری ایـران آشنایی یافت و به جرگه فراماسونرها پیوست.اگرچه در این گرایش،ابو القاسم خـان نـاصر المـلک، پدرزن او،نقش مؤثری داشته است.در اینباره منابع ساواک اذعان میدارد که علاء از ریشههای اسـاسی فـراماسونری در ایـران بوده است:
«گفته میشود[که علاء]از ریشههای اساسی فراماسونری در ایران است.البته رئیس این دسـته در ایـران مرحوم ناصر الملک بود که پس از اوکلید به زن علاء[دختر ناصر الملک]داده شد و او امـروز کـلیددار فـراماسونری در ایران است وعلاء جزء هیئترئیسه و نوکر زن خود میباشد و اصولا فراماسونها با شاه خـوب نـیستند و به طوری که شهرت دارد جنبه جاسوسی دارد.»75
اسماعیل رائین در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران،ضـمن مـعرفی اجـمالی حسین علاء به عنوان نخستین استاد اعظم«گراندلژ مستقل ایران»نوشته است که علاء در«امـریکا بـه سازمانهای فراماسونری پیوست.»76وی زمان دقیقی را برای نوشتهاش بیان نکرده اما با تـوجنه بـه مـشاغل و فعالیتهای علاء،میتوان گفت که حسین علاء در سالهای 1303 و یا 1304 ش، که وزیرمختار ایران در امریکا بود،بـه عـضویت یـکی از لژهای فراماسونی درآمده است.
افزون بر این،برخی به سالهای اشاره کـردهاند کـه علاء ریاست کابینه وزارت امور خارجه را -در دورانی که پدرش وزیر امور خارجه بود-بر عهده داشت.ایـن دسـته ارتباط او با افرادی همچون حسن وثوق الدوله،عضو لژ بیداری ایران را به عـنوان فـعالیتهای ماسونی او قلمداد کردهاند.همچنین ماسون بودن پدرش،عـلاء السـلطنه،را مـطرح و طوری بیان کردهاند،که در زمان ریاست الوزرایـی عـلاء السلطنه و همزمان با خارج شدن او از صحنه سیاست،علاء نیز فراماسون بوده و در یکی از مـجامع فـراماسونری عضویت داشته است.77
بنابر آنـچه گـفته شد،فـعالیت مـاسونی حـسین علاء در دو برهه قابل پژوهش و بررسی اسـت، اولی در دورانـ نخست زندگیاش،که از سالهای ورود او به وزارت امور خارجه،یعنی حدود 1280 ش آغاز میگردد و تـا اوایـل سلطنت محمد رضا پهلوی ادامه مـییابد.از فعالیتهای ماسونی او در این دورانـ،آگـاهیهای محدودی در دست است که بـا تـوجه به آنها او در پیوستن بعضی افراد به مجامع فراماسونری،نقش داشته،در چند جلسه تـنصیب مـاسونها حاضر بوده است.از جمله ایـن افـراد مـیتوان شاهرخ فیروز را نـام بـرد که پدرش،نصرت الدوله فیروز مـیرزا، در حـضور علاء،پاکتی را که حاوی ناهمای درباره ماسون بودن فرزندش بوده به شاهرخ داده اسـت. 78
عـلاوه بر این در این سالها نخستین جـلسه رسـمی«لژ روشنایی»بـا حـضور عـلاء تشکیل شد79 که ایـن امر بیانکننده اهمیت و جایگاه او در محافل ماسونی است.
حسین علاء در دوره دوم زندگی سیاسی خود،که از اواخر دهـه 1320 ش شـروع شد و تا پایان وزارتش در دربار پهـلوی بـه سـال 1342 ش ادامـه یـافت،نه تنها در مـجامع فـراماسونری عضو بوده و فعالیت رسمی داشته است،بلکه در تأسیس دیگر لژهای ماسونی در ایران نیز نقش اساسی و مـؤثری ایـفا کـرده به عنوان استاد ما دام العمر در محافل مـزبور حـضور مـییافت.
پایـان جـنگ جـهانی دوم و آغاز دوره جدید فراماسونری پس از پایان جنگ دوم جهانی،که با شکست آلمان نازی و پیروزی دول متفق همراه بود،بار دیگر گراندلژهای اروپایی فعالیت خود را از سر گرفتند و به احیای اسناد و مـدارک خود پرداختند که در زمان جنگ برای ترس از نابودی توسط مأموران جنگی هیتلر،مخفی نگه داشتن بودند.کشورهای انگلیس و فرانسه بیش از پیش شبکه فراماسونری را در جهان پس از جنگ گسترش دادند و با دعـوت از فـراماسونهای قدیمی،اقدام به تأسیس و راهاندازی لژها و عضوگیری افراد جدید کردند؛در برخی از کشورها نیز،لژهای وابسته جدیدی را پیریزی نمودند.کشور انگلیس،که یکی از فاتحان جنگ بود ابتدا لژی را در کشور شکست خـورده آلمـان تأسیس کرد و پس از آن،در اواخر 1947 م با تشکیل چند لژ ماسونی تحت نظارت گراندلژهای انگلیس(انگلند،اسکاتلند،ایرلند)،«سازمان فراماسونی انگلیس در آلمان»را ایجاد کرد.سال بعد،سـازمان کـه در اداره مرکزی قوای اشغالگر انگلیس در شـهر بـداوین هانس80آلمان قرار داشت،با کمک فرماندهان نظامی انگلیس،با توسعه فراماسونری،توسط رؤسای فراماسونری خود،به آلمانیها و انگلیسیهای مقیم آلمان توصیه کردند کـه بـا کمک سایر برادران فـراماسون در کـشورهای مجاور،تشکیلات ماسونی را تشکیل دهند.
چندی بعد یکی از ماسونهای معروف آلمان به نام ج.و.ن.گروز،پیش از مسافرت به انگلستان،با اتحادیه لژهای بزرگ انگلستان دیدار و اعلام کرد که برای تشکیل لژهـای تـابع انگلستان در آلمان اقدام خواهد کرد.اتحادیه لژهای انگلستان نیز به منظور جلوگیری از چنین اقدامی تأکید کرد که لژهای فراماسونری آلمانی از طرف گراندلژ انگلستان به رسمیت شناخته نخواهد شد.با وجـود ایـن طولی نـکشید که فعالیت فراماسونری در آلمان شروع و نخستین لژ، که زبان آن انگلیسی بود در شهر دوسلدرف آلمان تأسیس شد.لاولر،استاد اعـظم،که تبعه انگلستان بود بر این لژ ریاست میکرد.او با تقدیمنامهای کـه بـه اتـحادیه لژهای انگلستان فرستاد، لژرا برای همیشه تحت فرمان و اطاعت و در اختیار لژهای انگلیسی قرار داد.
پس از تأسیس لژ مزبور،پنج محفل دیـگر در شـهرهای مختلف آلمان به وجود آمد.چیزی که اعضای لژهای آلمانی را میرنجانید و مونجب مـیشد دشـمنی و نـفرت و کینهتوزی در ملت و مردم ژرمن و انگلوساکسون زنده کند و مبارزه مخفی بین دستههای مختلف فراماسونری را در آلمان شـدت بخشد،تابعیت لژهای آلمانی به اتحادیه لژهای انگلیسی بود،که سرانجام اتحادیه لژهـای انگلستان با تأسیس«گـراندلژ آلمـان»موافقت کرد و در سپتامبر 1958 اتحادیه لژهای آلمانی تأسیس شد.
نخستین لژ وابسته به اتحادیه لژهای آلمان در ایران
اتحادیه لژهای آلمان با برقراری تماس و ایجاد اتحاد و همبستگی با دیگر گراندلژهای جهانی شروع به تـأسیس لژهای وابسته در دیگر کشورها کرد.از جمله کشورهایی که زمینه برای تأسیس لژ فراماسونری وابسته به اتحادیه لژهای آلمان در آن فراهم گردید،کشور ایران بود،که نخستین بار با پیشگامی تقی اسکندانی عملی شـد.81
تـقی اسکندانی تحصیلات خود را در آلمان تکمیل کرده،در همانجا هم به عضویت لژ فراماسونری درآمده بود.او پس از بازگشت به ایران در«لژ همایون»که با اجازه استاد اعظم قاهره(مصر)تأسیس یافته بود،عضو شـد.لیـکن پس از چند ماهی،به عللی،از جمله اجبار در پرداخت اعانه به صندوق لژ،تصمیم به کنارهگیری از آن گرفت.مهمترین عاملی که موجب نگردید اسکندانی از ادامه فعالیت(عضویت)در لژ همایون خودداری کند ارتباط آن لژ با ایـنتلیجنس سـرویس انگلستان بود.82بنابراین اسکندانی از لژ همایون جدا شد و به تأسیس لژی که به اتحادیه فراماسونری آلمان وابسته بود روی آورد.
چندی بعد،به دلیل اختلافهای پیشآمده میان لژهای انگلوساکسون(انگلیسی)و گرانداوریان از یـک سـو،و اقـدامات و مخالفتهای سپهبد حاج علی کـیا از سـوی دیـگر،لژ همایون منحل و خبر انحلال آن در سال 1336 ش،پس از حدود پنج سال فعالیت مستمر،اعلام شد. به نوشته رائین،حسین علاء در برچیده شدن لژ همایون نـقش مـؤثر و درجـه اول را داشته است.
تأسیس لاینز در ایران
در روزهای آغازین سـال 1336 ش،شـفیق منصور،نماینده سیار لاینز بین المللی که اهلیت لبنانی داشت،به ایران آمد و در دومین روز اقامتش در تهران با اللّه پاشا خـان صـالح،اسـتاد دانشگاه و مترجم و مشاور سفارت امریکا در ایران،دیدار کرد.او با ارائهـنامه یکی از دوستان مورد اعتماد صالح از وی تقاضا کرد که مدیریت و مسئولیت تشکیل جلسه لاینز را در ایران به عهده بگیرد،امـا صـالح در طـول مذاکرات با او،از شنیدن عنوان«فراماسون»به وحشت افتاد و تقاضای شفیق را نـپذیرفت.بـا وجود این در برابر اصرار او،که میخواست یک نفر«مطلع و متنفذ»را برای تأسیس لاینز در ایران معرفی کـند،حـسین عـلاء را به وی معرفی کرد.شفیق منصور نیز به ملاقات علاء رفت.83
چـنین مـعرفی از سـوی صالح حائز این نکته است که ماسون بودن علاء و ارتباط او با محافل فراماسونری،بـر افـراد بـسیاری آشکار بود و افراد متعددی از شهرت ماسونی وی آگاهی داشتهاند.علاء در این زمان وزارت دربار را بر عـهده داشـت و با محافل فراماسونری،اعضا و فعالیتهای آن هم آشنا بود.ازاینرو اتمال قریب به یـقین وجـود دارد کـه فهرست اسامی سی نفری از ساکنان تهران را،که شفیق منصور در 15 فروردین 1336،برای بنای اولیه بـاشگاه لایـنز در ایران،از آنان دعوت به عمل آورد،حسین علاء تهیه و در اختیار منصور قرار داده بود. اسـامی سـی نـفری که برای تأسیس لاینز در تهران دعوت شدند عبارتاند از:بوذری،اسماعیل اردلان،هرمز آرش،کاظم اشرفی،مـنصور امـامی،صادق آهی،منصور پورسینا،علی تاج بخش،حسن تراب،میشل جمال،احـمد حـریری،ادمـوند حکیم،حبیب اللّه دیهیم،معز الدین ذو الفقاری،عزیز رفیعی،اسماعیل شریفی،محمود شکوه،طاهباز،حسین عـلاء،عـلی نـقی فسا،حسن فصیحی،محمد کاظمی،وانگ گرنی،ارباب گیو،عبد الحسین مـثقالی،ویـلهلم مقدم،حسن مهدوی،تقی یزدی و مهدی یزدی.
باشگاه لاینز بین المللی در تقسیمات خود،کشور ایران را مـنطقه 354 نـامید و تا سال 1341 ش 57 باشگاه را در پنجاه شهر با 1753 عضو مرد دایر کرد.84از جمله،بـاشگاه لایـنز شیراز که با مسافرت حسین علاء بـه آن شـهر تـأسیس یافته بود،عدهای را به عضویت پذیرفت.
رائیـن،سـال تأسیس لاینز شیراز را 1340 ش میداند که با توجه به اسناد متشر شده به نـظر مـیرسد،این لاینز در سالهای 1338 و 1339 ش بنا نـهاده شـده است.ایـن اسـناد،کـه گزارشهای ساواک شیراز خطاب به سـاواک تـهران است،در جلد دوم کتاب اسناد فراماسونری در ایران به چاپ رسیده و ضمن اشاره بـه اخـتلافات موجود میان استادان دانشگاه شیراز،نـقش مؤثر حسین علاء در تـأسیس بـاشگاه لاینز در شیراز را مورد توجه قـرار داده اسـت.گزارش نخست در اول آبان 1338 و گزارش دوم در 22 خرداد 1339 وصولشده که متن کامل آن به شرح زیر اسـت.85
سـند شماره[4/417059]
-محرمانه-
سازمان اطلاعات و امـنیت کـشور(سـاواک)
گیرنده:
تاریخ:22/3/39
مـوصوع:تـشکیلات فراماسیون
اطلاعیه واصله از سـازمان اطـلاعات و امنیت شیراز حاکی است که اخیرا به علت اختلافات بین رئیس دانشگاه شیراز و عـدهای از اسـتادان،موضوع تشکیلات فراماسیونی در شیراز فاش شـده و گـفته میشود کـه آقـای دکـتر[ذبیح اله]قربان رئیس دانشگاه بـه دستور آقای علاء این تشکیلات را در شیراز تأسیس و حتی گفته است که اعلیحضرت همایونی هم وابـسته بـه این تشکیلات میباشند و شایع است کـه در مـسافرت اخـیر دکـتر قـربانی به فرانسه یـکی از شـخصیتهای بزرگ فراماسیونی در فرودگاه از مشار الیه استقبال نموده است.جلسات این جمعیت در منزل سرکیس ماتریوس ارمنی بـعضا تـشکیل و بـرای اینکه افراد یکدیگر را نشناسند از ماسک مخصوصی اسـتفاده مـینمایند و آقـای دکـتر تـمدن فـرزانه استاد دانشگاه در این تشکیلات لژ بالاتری داشته و دکتر قربان زیردست وی میباشد.
ضمنا دکتر حقیقی برای شرکت و نامنویسی در تشکیلات فراماسیونی با آقای دکتر قربان مذاکره نموده و دکتر قربان سـه سئوال از نامبرده به شرح زیر نموده است.
1-اگر انقلابی در حال حاضر علیه رژیم فعلی در ایران بشود آیا شما شرکت میکنید یا خیر؟
2-آیا در مجمع و مجلسی که شرکت مینمایید مصلحت شخصی را بـر مـصالح آن مجمع ترجیح میدهید؟
3-موضوع سوم مطلب جالبی بوده که رابط به علت عدم حضور ذهن فراموش نموده است و به قرار اطلاع آقایان دکتر قربان و دکتر تمدن فرزانه در تاریخ 20/2/39 برای شـرکت در انـتخابات کمیته که در هتل سمیرامیس تشکیل جلسه داده به تهران عزیمت نمودهاند.
علی هذا مراتب استحضارا به عرض رسید صدور هرگونه دستور موکول به نـظر عـالی است.
[هامش(1):]محترما به عـرض مـیرساند.24/3/39.
[هامش(2):]شما باید کلیه لژهایی که در ایران هست بشناسید و به تدریج پرونده تشکیل نمایید.
[هامش(3):]به نظر آقای ضرابی برسانید سپس بایگانی شود 25/4/39.
-مـحرمانه- اسـامی اعضای لاینز شیراز در سـال 1338 عـبارت بودند از:تمدن فرزانه،ذبیح اله قربان، عزیز اله قوامی،لطفعلی صورتگیر،حبیب اله خمسی،علیمحمد دهقان،سرکیس ماتریوس ارمنی و فرهمندفر.86
بعدها در مرداد 1343،که به مناسبت مرگ حسین علاء مجلس یادبودی برگزار شد،دکـتر مـعارفی،دبیر لاینز ایران در آن سال،درباره نقش علاء در پایهگذاری لاینز در ایران،سخنرانی و علاء را«عضو مؤسس اولین باشگاه و پایهگذار لاینز در ایران»معرفی کرد.وی در بخشی از سخنان خود گفت:
«بنا به پیشنهاد و استدعای شـیرمرد عـلاء بود کـه اعلیحضرت همایون شاهنشاه ریاست عالیه لاینز ایران را قبول فرمودند.با جدیت و[علاقهمندی]شادروان حسین علاء بود که در ظـرف چند سال از یک باشگاه 112 باشگاه دیگر به وجود آمد.بدوا مـنطقه مـوقت،سـپس 354 و از دو سال پیش مناطق سهگانه تشکیل و ایران با 113 باشگاه لاینز مقام هفدهم را در بین 125 کشور به دست آورد.در نتیجه جـدیت حـسین علاء بود که دارای شیرنامه به زبان فارسی شد و هم در نتیجه پافشاری آن شـادوران بـود کـه زبان فارسی دهمین زبان رسمی لاینز بین المللی گردید.شادروان شیرمرد علاء در ایجاد آموزشگاه نـابینایان رضا پهلوی و ساختمان آموزشگاه نابینایان فرح پهلوی و مؤسسات بزرگ و کوچک دیگری که بـه وسیله باشگاههای لاینز ایـران احـداث و یا تأسیس شدهاند،سهم بسزایی دارد.شیرمرد ارجمند حسین علاء دو سال ریاست باشگاه لاینز تهران،دو سال ریاست منطقه 354 و دو سال ریاست شورای عالی مناطق را عهدهدار بود...»87
جمعیت برادری جهانی88
حدود یک سال پس از تـأسیس نخستین باشگاه لاینز در ایران،دکتر کلینچی،89از سرشناسترین رهبران ماسونی و گراند ماستر فراماسونرهای امریکا،به همراه پروفسور کامپتیون90متخصص اتمی امریکا،به ایران آمد و مرکز«سازمان برادری جهانی»در خاورمیانه و خاور نزدیک را کـه مـرکز آن تهران بود،راهاندازی کردند.آنان حسین علاء وزیر دربار وقت را که دارای فعالیتهای ماسونی بود،به ریاست«جمعیت برادری جهانی»در ایران منصوب کردند و شجاع الدین شفا و سلیمان شاملو را به تـرتیب بـه سمت دبیرکلی و مدیرعاملی آن برگزیدند.از دیگر اعضای جمعیت برادری جهانی در ایران،که هرکدام ریاست کمیسیونهای مختلف آن را بر عهده داشتند میتوان دکتر فرهاد،فروزانفر،دکتر محمود مهران،جمشید آموزگار و دکـتر مـحمود اعتمادیان را نام برد.
بنابر گفتههای یکی از افراد که از فعالیت جمعیت برادری جهانی آگاهی داشته،رئوس فعالیتهای آن عبارت بودند از:«1-حذف مطالب زننده علیه مذهب اهل تسنن از کتب درسی فارسی 2-تـدریس فـقه تـسنن و ایجاد کرسی مذهب تسنن در دانـشگاه مـعقول و مـنقول 3-تشکیل جلسات شورای عالی مرکب از رؤسای مذاهب مختلف.»91
اسماعیل رائین پیش از آنکه به عضویت علاء در لژ«مهر»بپردازد،درباره فعالیت او در مجامع مـاسونی نـوشته اسـت:
«حسین علاء قبل از اینکه در لژ مهر و گراندلژ مستقل ایـران بـه دریافت مقام استاد اعظم نایل شود از لژ ایدهآل جهانی صاحب عالیترین عنوان یعنی مقام فراماسونری ما دام العمر شده بود.»
او در ادامـه،تـرجمه نـامه نحسین علاء را که به زبان فرانسه در 22 اوت 1951/31 مرداد 1330 در پاسخ بـه استاد اعظم لژ ایدهآل جهانی نوشته شده بود،نقل کرده است:
«تهران 22 اوت 1951
عالیجناب آقای حناابی راشد استاد بزرگ،بـا عـنوان مـا دام العمر لژ ایدهآل جهانی قاهره.آقای جواهری،منشی سازمان جهانی ایدهآل در تـهران نـیات محبتآمیز شما را در مورد اعطای عالیترین درجه ماسونری به اطلاع من رسانید.
ضمن سپاس از قصد التفاتآمیز شـما خـاطرنشان مـیسازم که این افتخار بزرگی را که نصیب من میسازید قبول میکنم و همکاری بـرادرانه خـود را اعـلام میدارد و متذکر میگردم که انتظار دارم از نقطهنظرهای عاقلانه و برادرانه ماسونری شما استفاده میبرم و سـعی مـیکنم مـستقیما وظایف خود را انجام داده و به ایدهآل خود و به صلح،آزادی،برادری و برابر خدمت کنم.اسـتاد بـزرگ امیدوارم صمیمانهترین احساسات برادرانه مرا و همچنین احترامات فائقهام را بپذیرید.حسین علاء»92
انحلال لژ هـمایون و تـأسیس لژ مـهر
حسین علاء،خود را در انحلال لژ همایون،نسبت به دیگران پیشقدم میدانست و نقش خود را در به تـعطیلی کـشاندن آن لژ،اساسی و مهم برمیشمرد.او در گفتگویی با رائین میگوید:
«ابتدا تصور میکردم لژ همایون بـرای پیـشرفت مـرام و مقصد ماسونیزم به وجود آمده است.به همین جهت همراه محمد خلیل جواهری،استاد اعـظم لژ مـذکور مراجعهای میکرد بدون مضایقه او را کمک و یاری میکردم.زیرا او را بدون تردید فراماسون وابـسته بـه یـکی از لژهای معتبر میشناختم.ولی متأسفانه باید بگویم که او و عده زیادی از یارانش که اکنون در لژهای انگلیسی و فـرانسوی فـعالیت دارنـد و حتی مقامات عالیه را عهدهدار شدهاند،راههای غلطی در پیش گرفته بودند،آنان نـه تـنها در اجرای هدفهای ماسونیزم نمیکوشیدند،بلکه اعمال و افعالی انجام میدادند که حتی تکرار آنها برای من وهـنآور اسـت.ارتباطهایی که در این لژ با فراماسونهای خارجی برقرار شده بود،برای من کـه هـمیشه به این مملکت عشق میورزم و بارها نـشان دادهـام کـه در راه سربلندی واقعی میهنم در صف اول پیکار بودهام نـاراحتکننده بـود.بعد از آنکه همه موجبات انحلال لژ همایون آماده شد من در از هم پاشیدن سازمان مـذکور پیـشقدم شدم و خوشبختانه در این کار تـوفیق حـاصل کردم.»93
پس از انـحلال لژ هـمایون،عـلاء و تقی اسکندانی با کمک چند فـراماسونر دیـگر لژ جدیدی را به نام«مهر»که زیر نظر سازمان فراماسونری آلمان اداره میشد،پایـهگذاری کـردند.علاء هم به مقام استاد اعـظمی آن لژ انتخاب شد.وی در ادامه گـفتگو بـا رائین در اینباره میگوید:
«با مـتلاشی شـدن لژ مذکور[همایون]و تقدیس و تأسیس لژهای دیگر،مکر از طرف شخصیتهای فراماسونری ایران،به من مـراجعه شـد که در یکی از سازمانهای آنها شـرکت جـویم. ولیـ به عللی کـه بـا سلیقه و نظر شخصیام ارتـباط دارد حـاضر نشدم با آنها همکاری کنم.تا اینکه ازطرف چند نفر از شخصیتهای قابل اعتماد فـراماسون پیـشنهاد تأسیس لژی که با دو سازمان ماسونیزم انـگلیس و فـرانسه بستگی نـداشته عـنوان شـد.بعد از اینکه شش نـفر از استادان ماسونیزم ایران با هم برای تأسیس لژهای آلمان در ایران توافق کردند،با آنها هـمعهد شـده و فعالیتی را که متأسفانه نمیتوانم جزئیات آن را افـشأ کـنم و یـا نـام بـرادرانم را بگویم آغاز کـردیم.»94
البـته درباره زمان تأسیس لژ مهر،که پس از آن لژهای دیگر وابسته به سازمان فراماسونری آلمان به نامهای«آفـتاب»و«سـتاره سـحر»نیز تأسیس شد،اختلاف وجود دارد.برخی از مـنابع نـوشتهاند کـه هـرسه لژ در فـاصله سـالهای 1334 تا 1339 ش تشکیل شدهاند.از طرفی رائین، سال تأسیس لژ مهر را 1338 ش دانسته است که با توجه به تناقضاتی که در برخی از نوشتههای رائین وجود دارد،میتوان گفته گروه نخست را درستتر دانست و سـال مورد اشاره رائین را زمانی فرض کرد که گراندلژ متحده(اتحادیه لژهای فراماسونری)آلمان آن را به رسمیت شناخته است.95
به طوری که پیداست،علاء در گفتههای خود از جزییات فعالیت خود و یا درباره هـویت شـش استاد همعهدش سخنی به میان نیاورده حتی پای متن گفتگوی خود را که رائین از او خواسته بود،امضا نکرده است.96لیکن با انتشار اسنادی،نام شش استاد مورد اشاره معلوم شد.آنـان بـا علاء همعهد شدند و با تأسیس لژ مهر،پای ماسونهای آلمانی را به ایران گشودند.به غیر از علاء نام دیگران عبارتاست از:تقی اسکندانی،سید حسن تقیزاده،مـختار المـلک صبا،عبد اللّه انتظام،ابـو الحـسن حکیمی و یک تبعه آلمانی به نام تئودور فوگل.
آنان پیش از آنکه لژ مهر را تأسیس کنند از لژ«آلپینا»در سوئیس خواستند که اجازه دهد لژی را در تهران پیریزی کـنند،کـه تابع قانون اساسی آن لژ بـاشند.امـا لژ سوئیسی موافقت نکرده و آنان صدور چنین اجازهای را از سازمان فراماسونری آلمان خواستند.سازمان مزبور که به عنوان «لژهای متحد آلمان»هم مشهور بود،با تقاضای هفت استاد ایرانی موافقت و منشور تـأسیس آن (بـه تصویر صفحه مراجعه شود) را صادر کردو97در اسناد منتشرشدهء ساواک با اشاره به اسامی مؤسان لژ مهر آمده است که«در سال 1958[1337 ش]هفت نفر از فراماسونهای قدیمی ایران...در تهران کلوپی تشیکل دادند.این کـوپ بـا مکاتبه بـا لژهای متحده آلمان،موافقت آنها را برای تشکیل شعبه لژ مذکور در ایران جلب کردند و اولین لژ به نام مهر تـشکیل شد.98به رغم اینکه زمان تأسیس لژ مهر در این اسناد سال 1337 ش بـیان شـده،رائیـن«روز هفدهم بهمن 1338»را زمان تأسیس لژ مهر،به عنوان نخستین لژ وابسته به گراندلژهای آلمان در ایران میداند.با تأسیس ایـن لژ مـیان فراماسونها مصطلح گردید که«نور از آلمان به ایران آورده شدو»99
بعدها،حدود یک سـال پس از انـتشار کـتاب سه جلدی فراموشخانه و فراماسونری در ایران نوشته اسماعیل رائین(1348 ش)بخش فارسیزبان«رادیو پیک ایران»سلسله گـفتگوهایی را با عنوان«جاسوسان و عمال سیاسی آلمان غربی در ایران»پخش و از مطالب نوشته شده در کـتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران،دربـاره حـسین علاء یاد کرد و پس از نقل جملات پایانی گفتگوی او با رائین،پرسید:«حسین علاء و شخصیتهای قابل اعتمادوی به چه فعالیتهای مشکوکی در شبکه مشغول بودند که او حاضر نیست جزییات آن را افشا کند.اگر بنا بـه ادعای این آقایان،ماسونها جز نیکوکاری و تهذیب اخلاق مشغلهای نداشتند چرا حسین علاء یکی از استادان اعظم اینچنین اصراری در پنهان کردن اعمال خود و برادرانش دارد.آیا باز هم جای تردیدی باقی میماند کـه ایـن آقایان عمال سیاسی امپریالیزم در شبکههای سرهمبندی شده به خیانت به مصالح ملی ما مشغول بودهاند.»100
مأموران ساواک در ادامه گزارشی که از برنامه رادیو پیک ایران در 15 دی 1348 تهیه کرده بودند،میافزایند:«نخستین شـبکه جـاسوسی آلمان غربی در ایران مه101نام داشت و افراد زیر مؤسسین آن بودند:حسین علاء،سید حسن تقیزاده،مختار الملک صبا،عبد اللّه انتظام،تقی اسکندانی،ابو الحسن حکیم[حکیمی]و در رأس این گروه فوگل،جـاسوس آلمـان غربی قرار داشت و همه این آقایان افراد وابسته به هیئت حاکمه هستند که سالیان دراز،حساسترین پستهای مملکت را در دست داشتند.اندکی پس از تشکیل شبکه مه،گردانندگان اصلی شبکهها در آلمان غربی در مـقابل ایـن خـدمت به حسین علاء درجه اسـتاد اعـظم دادنـد و پس از تشکیل گراندلژ مستقل ایران،که همه شبکهها را در ایران تحت نظارت داشت،تقی اسکندانی نیز به پاداش خدماتش به سمت دبیر بزرگ گـراندلژ تـعیین شـد.
42 نفر از ایرانیانی که اکثرا مشاغل عالیه در دولت و مؤسسات اقـتصادی را داشـتهاند عضو لژ مه بوده و هستند.اعضای لژ مه عبارتاند از:حسین آذینفر،دکتر علی ابهری،دکتر علی اصفهانی، نصر اللّه انتظام،دکتر احـمد آژیـ[آژیر]،ابـراهیم ادیبی،حمید اصفهانیان،آقا خان بختیار،پرویز بیات،محمد حـسن پویانی،دکتر حسین پیرنیا،سید حسن تقیزاده،احمد تهرانیان،سید ابو الحسن جلیلی،علی جهانپور،فتاح حریرفروش،ابـو الحـسن حـکیمی،دکتر خسرو خسروانی،محمد دری،علی اصغر زرینکفش،ادوارد ژوزف،[و...]»102
لژ آفتاب(دومین لژ وابسته بـه سـازمان فراماسونری آلمان)
هنوز بیش از چند ماه از تأسیس لژمهر نگذشته بود که حسین علاء به نام نـخستین اسـتاد اعـظم این لژ برگزیده شد و«تشریفات انتصاب او»برگزار و به همه آیینها و مقررات لژهای آلمـانی در آن عـمل شـد.در مدت زمان کوتاهی،طبقه روشنفکر ایرانی از تأسیس و فعالیتهای لژ مهر استقبال کرد و طولی نکشید کـه لژ دیـگری بـه نام«آفتاب»هم تأسیس یافت.در این لژ«ایرانیان آلمانی زبان»و«آلمانیان مقیم ایران»هم عـضویت داشـته،همانند اعضای لژ مهر،همه،تابع لژهای متحده آلمان بودند.تئودور فوگل،تبعه آلمـانی هـم بـه استادی آن برگزیده شد.
لژ ستاره سحر(سومین لژ وابسته به سازمان فراماسونری آلمان)
با تشکیل لژ آفـتاب،مـخالفتهای لژهای انگلیسی و فرانسوی فعال در ایران،برانگیخته شد و اعلام کردند که فعالیت در لژ مزبور غـیر رسـمی اسـت.با وجود این،دو لژ مهر و آفتاب به فعالیت خود ادامه دادند.حتی رهبرانشان از طرف اتحادیه لژهـای آلمـان اجازه یافتند که لژ دیگری را در ایران پی ریزند.بنابراین سومین لژ وابسته به گراندلژ آلمـان هـم بـه نام«ستاره سحر»تأسیس شد و ردیف 867 لژهای متحد آلمان را در جهان به خود اختصاص داد.استادی آن هـم بـر عـهده مهندس جعفر شریف امامی واگذار شد.103کسانی که برای شرکت در جلسات آن دعـوت شـدند عبارتاند از:غلامرضا آرین،علی اشرف احمدی،دکتر علی امیر حکمت،غلامحسین بوربور،دکتر اسکندر تهرانی،نـصیر الدیـن خواجوی،دکتر حسینعلی سلطانزاده پسیان،مهندس جعفر شریف امامی،حسین علاقمند،حـسین عـلاء،حسین قدس نخعی،دکتر محمد حسن گـنجی،دکـتر غـلامرضا مبیّن،ابو الحسن معدّل،مهدی نبوی و دکـتر مـحمد علی هدایتی.104
گراندلژ ایران
تأسیس سه لژ مهر،آفتاب و ستاره سحر،فکر پیریزی گـراندلژ اران را در اذهـان فراماسونرهای ایران به وجود آورد و اعـضای آن سـه لژ از سازمان مـتبوع خـود،تـقاضای صدور اجازه برای تشکیل گراندلژ ایـران کـردند.چندی بعد که سازمان فراماسونی آلمان موافقت خود را در اینباره اعلام نمود،نـخستین گـراندلژ مستقل ایران تشکیل و حسین علاء بـه عنوان نخستین استاد اعـظم آن شـناخته شد.
مهمترین شکل متمایزی کـه مـیان گراندلژ ایران با دیگر لژهای جهان،همانند انگلیسی، فرانسوی و امریکایی وجود داشت،تـغییراتی بـود که هیئت رهبری در برگزاری آداب و رسـوم و ریـتولهای داخـلی انجام میدادند.از جـمله ایـن تغییرات میتوان به نـصب تـمثال حضرت علی(ع) و خواندن ابیات مثنوی مولوی اشاره کرد که به نوشته رائین،حسین عـلاء در ایـجاد و مرسوم نمودن تغییرات مزبور مؤثر بـوده اسـت.105
آنچه در ایـن مـیان درخـور توجه و تعمق است،مـخالفت علنی لژهای انگلیسی با تأسیس گراندلژ مستقل ایران است که به نظر میرسد علت مـخالفت آنـان،وابستگی لژهای ایران به سازمان فـراماسونری آلمـان بـاشد؛چـرا کـه لژهای انگلیسی از هـمان ابـتدا مخالفتشان را با نفوذ و گسترش شبکه فراماسونی آلمان نشان داده همواره با شکلگیری شبکههای مزبور مخالفاند. بـا وجـود،ایـن طولی نکشید که گراندلژ ایران با کـسب مـوافقت لژهـای مـتحدهء آلمـان،اسـتقلال یافت و سرانجام در سال 1960 م/1339 ش«گراندلژ مستقل ایران»و سه لژ دیگر مهر،آفتاب و ستاره سحر به طور مستقل به فعالیت خود ادامه دادند.
در استقلال گراندلژ مستقل(ملی)ایران،جعفر شـریف امامی نقش رهبری را به عهده داشت و حسین علاء و تقیزاده و انتظام از جمله کسانی بودند که در تأسیس و استقلال آن نقش مؤثری ایفا کردند.106
در 1340 ش لژ ستاره سحر بنا به تقاضای چهل نفر از اعضای آن،از گـراندلژ مـستقل ایران جدا شد و با گذشت اندکزمانی،سازمان فراماسونری آلمان به حسین علاء اطلاع داد که «ارتباط دو لژ مهر و آفتاب با آن سازمان قطع و فعالیت لژهای نامبرده در سازمان ماسونی جهانی غیر قانونی شـناخته مـیشود.»107
بعدها گراندلژ مستقل ایران به«گراندلژ ملی ایران»تغییر نام داد و تا پایان 7-1346 ش،که لژهای مهر،آفتاب،وفا و صفا از قانون اساسی آن پیروی مـیکردند،بـا مجموع 123 عضو ایرانی و خارجی بـه فـعالیت خود ادامه دادند.108
اختلاف پیشآمده میان دو لژ مهر و آفتاب با دو لژ دیگر ستاره سحر و ناهید که موجب جدایی لژهای مهر و آفتاب از اتحادیه کشورهای آلمانی شد،از جـمله مـوضوعاتی است که مورد تـوجه گـزارشگران ساواک قرار گرفت و در گزارشی به آن پرداختند.در این گزارش آمده است:
«پس از اینکه تعداد اعضای این لژها زیاد شد،دو لژ دیگر به نام ستاره سحر و ناهید نیز به آن اضافه شد.کارگردانان اصـلی ایـن لژها که به نامهای تقیزاده،انتظام،مختار الملک صبا،مهندس غلامعلی میکده بودند،پس از مشورت با همه اعضا عبد اللّه انتظام را مأمور مذاکره با اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر نمودند.
معظم له نظر انـتظام را مـبنی بر اتـحاد همه لژهای فراماسونری ایران و عدم الحاق آنها با فراماسونهای جهانی و نیز تشکیل گراندلژ ملی ایران مورد تـأیید قرار دادند.در نتیجه لژهای وابسته به آلمان موضوع[را]با مرکز خود در مـیان گـذاشتند و آنـان نیز با چنین اقدامی موافقت کردند.اما در همین وقت آقایان مهندس جعفر شریف امامی،دکتر امیر حـکمت، اشـرف احمدی،معدل و عدهای دیگر که تعدادشان 23 نفر میشد با مذاکره با گراندلژ آلمـان هـمچنان وابـستگی خویش را با لژهای جهانی ماسونی حفظ کردند و در نتیجه در سالنامههای فراماسونری جهانی نام چهار لژ فوق الذکـر[مهر،آفتاب،ستاره سحر،ناهید]را حذف و به جای آن دو لژ ستاره سحر و ناهید نوشته شد.در ایـن احوال کارگردانان دو لژ آفتاب و مـهر لژ دیـگری به نامهای صفا و وفا تشکیل دادند و سپس گراندلژ ملی ایران را اعلام کردند.اما سازمانهای فراماسونری جهانی در ایران بلافاصله اعلام کردند ارتباط خود را با گراندلژ ملی ایران قطع و آنها را غیر قانونی و بـدون اجازه اعلام نمودند[که]از آن تاریخ تاکنون ارتباط بین اعضای لژهای چهارگانه با اعضای لژهای فراماسونری جهانی قطع و حتی ملاقاتهای معمولی نیز انجام نمیدهند...»109
وابستگیهای ماسونی علاء
نکته قابل تأمل که درباره فـعالیتهای مـاسونی حسین علاء،وابستگی یا گرایش فکری و عملی او به کشورهای خارجی به عنوان مهد لژهای مادر است.به طوری که برخی او را وابسته به سیاستهای امریکا معرفی کرده،برخی دیگر نیز وابـستگیها و گـرایشهای او را به سیاست انگلیس بیشتر،عمیقتر و درعینحال پنهانیتر دانستهاند.این گروه،او را فردی شناختهاند که در ظاهر از سیاست امریکا در ایران طرفداری میکرد،اما در باطن به انگلیسیها وابستگی داشت و از عوامل انگلیسیان در ایران بـوده اسـت.
ساواک در گزارشی مربوط به اوایل سال 1342 ش،از زبان یکی از طرفهای مورد اعتماد سردار فاخر حکمت،مسافرت علاء به استان فارس(شیراز)را یک مأموریت سیاسی و مخفی تلقی کرده است که از سـوی انـگلیسیها بـه او داده شده بود.در آن سال،که عـلاء وزارت دربـار را بـر عهده داشت،برای شرکت در مراسم سالگرد تأسیس انجمن(باشگاه)لاینز در ایران به شیراز رفت و چند روزی در آنجا ماند.گزارش ساواک حاکی اسـت:110
سـند شـماره[2/417015]
-محرمانه-
گزارش اطلاعات داخلی
موضوع:فعالیت مخالفین دولتـ
مـنبع:مأمور ویژه شماره:862/312
محل:دربار شاهنشاهی تقویم:ب-3 تاریخ:31/2/41
یکی از محارم سردار فاخر حکمت اظهار میداشت مسافرت علاء وزیر دربـار شـاهنشاهی بـه فارس و شیراز که ظاهرا تحت عنوان سالگرد(انجمن لاینز)صـورت گرفته به منظور انجام یک مأموریت سیاسی و مخفی است.
مشار الیه افزوده مؤسسه لاینز انگلستان که یکی از شـعبات لژ بـزرگ فـراماسونری انگلستان است تحت عنوان انجام کارهای عام المنفعه بزرگترین دستگاه خـبری دولتـ انگلستان را[را؟]در کشورهای دنیا محسوب میشود و آقای علاء وزیر دربار شاهنشاهی که خود از فراماسونرهای معروف و از اعضای لژ بـزرگ لنـدن هـستند ریاست جوامع فراماسونری ایران را به عهده دارند و در این مسافرت به فارس بـه تـوصیه مـقامات انگلیسی دستورات محرمانهای به مأمورین نفوذی انگلستان در فارس که اکثرا بین عشایر دارای نفوذ و رهـبری هـستند صـادر خواهد کرد.زیرا ممکن است روابط شاهنشاه و دولت آقای امینی که به صورت مـبارزه سـیاسی انگلیس و امریکا در ایران درآمده وضع نامساعدی به خود بگیرد و به این ترتیب عـشایر فـارس طـبق تعلیماتی که آقای علاء به آنها خواهند داد برای دولت مرکزی اشکالات بزرگی فراهم خواهند کـرد.گـوینده افزوده اکثر رجال فارس و سران عشایر این منطقه غالبا فراماسون و تابع دستورات لژ بـزرگ لنـدن هـستند و طبعا تابع نظر و دستورات آای علاء خواهند بود و قرار است آقای علاء مدت شش روز بـه عـنوان بازدید از تختجمشید در آنجا اقامت نموده و جلساتی با حضور دوستان خود تشکیل داده و سـپس بـه کـازرون و بوشهر و لارستان عزیمت نموده و به این طریق مقدمات شورش عشایر را علیه دولت فراهم نمایند.
[هامش(1):]از ایـن اطـلاعیه قـبلا رونوشتهایی به پروندههای مربوطه ضمیمه شده این برگ در پرونده فراماسون بایگانی شـود.امـضا 16/3/41.
[هامش(2):]سراپا لاطائلات و پرداخته دماغ ایرانی است و حماقت تهیهکننده اطلاعیه را میرساند.9/3
[هامش(3):]محترما به عرض مـیرساند 31/2/41
[هـامش(4):]بخش 332-4/3/41
-محرمانه-
هرچند گزارش فوق الذکر،به نظر یکی از مأموران ساواک«سـراپا لاطـائلات و پرداخته دماغ ایرانی»است اما در گزارش دیـگری،ضـمن اشـاره به گسترش فعالیت جمعیت فراماسونری در ایران و تـعدد جـلسات آنها،از حسین علاء به عنوان یکی از«وابستگان سیاست انگلیس در ایران» یاد شده اسـت:
«جـسته و گریخته از منابع سیاسی تهران شـنیده مـیشود که پسـ از قـتل کـندی،مقامات سفارت انگلیس در تهران به فـعالیتهای سـیاسی خود افزوده و سعی میکنند وابستگان به سیاست انگلیس در ایران را به رهبری سـیاسی مـجدد انگلیس در دنیا و بالاخص خاورمیانه امیدوار سـازند و حتی شنیده میشود کـه سـردنیس رایت سفیرکبیر انگلیس در تهران شـبها غـالبا با بعضی از مقامات ایرانی ملاقاتهایی دارد ضمنا در یک ماه گذشته فعالیت جمعیت فراماسونری ایـران گـسترش یافته و جلسات آنان مرتبا تـشکیل مـیگردد و حـسین علاء وزیر سـابق دربـار شاهنشاهی در فعالیتهای وابستگان سـیاست انـگلیس در ایران و فعالیت فراماسیونها کاملا وارد و نقش مؤثری را عهدهدار است...»111
با وجود این موضوع طرفداری عـلاء از امـریکاییها مورد توجه بسیاری از معاصران او و برخی از پژوهـشگران قـرار گرفته اسـت.شـاپور رواسـانی او را جزو فراماسونهای وابسته بـه امریکا میداند که در کابینههای دولتهای بعد از کودتای 28 مرداد 1332 نفوذ بیشتری یافتند.112 نویسنده دولتمردان ایران،از عـلاء بـه عنوان رئیس جمعیت برادری جهانی یـاد کـرده و بـا تـوجه بـه اینکه جمعیت مـزبور وابـسته به امریکاییها بود،او را هم از افراد وابسته به امپریالیستها دانسته است.113ساواک نیز در اینباره در ادامه گزارشی بـا عـنوان«بـیوگرافی علاء»آورده است:«مردم او را جاسوس انگلیس میدانند...ولی بـه نـام طـرفدار امـریکاییها خـود را مـعرفی نموده[است].مردی است بسیار سیاسی و فهمیده و خیلی خود را به نفهمی و کماطلاعی مشهور کرده:برعکس آنچه مشهور است به شاه علاقه ندارد.»114
علاء در دوران انزوا
حسین علاء پس از سالهای 2-1341 ش کـه فنسالاران(تکنوکراتها)مدافع امیکا به میدان آمده بودند و غرور محمد رضا شاه رو به فزونی نهاده بود و بیش از پیش به حمایت کشورهای استعمارگر خارجی دلگرم شده بود،چندان مورد توجه شـاه قـرار نگرفت و کمکم به فردی تبدیل شد که اجازه دخالت در هیچ کاری را نمییافت.شاید به عبارت دیگر بتوان گفت که دیگر تاریخ مصرف افرادی نظیر علاء به پایان رسیده بـود و افـراد دیگری به جای او باید مورد توجه و استفاده قرار میگرفتند.برخی بر این باورند که محمد رضا پهلوی بعد از کودتای 28 مرداد 1332،به قدرت و نـفوذ بـیشتری دست یافت که در سایه آن بـه رجـال بازمانده از دوره قاجار که نسبت به وی،تجربه و آگاهی بیشتری داشتند،چندان توجه نشان نمیداد.به طوری که به مرور زمان چارههایی را میجست تا آنان را بـه کـنار بزند.حسین علاء را نـیز در زمـره این افراد باقی مانده از دوره قاجار برشمردهاند که حدود یک دهه پس از کودتای 28 مرداد،مورد بیتوجهی شاه قرار گرفت و بعد از اندکزمانی از صحنه سیاست و شهرت خارج شد.در اینباره گزارشی توسط مأموران ساواک تـهیه شـده که از یکسو یکی از علل برکناری علاء را از وزارت دربا روشن میسازد و از سوی دیگر چگونگی انزوای او را در اوایل سال 1340 ش بیان میکند:
«دکتر[عبد الحسین]علیآبادی دادستان کل به یکی از دوستان خویش گفته است مرحوم عـلاء از روزی کـه سمت وزارت دربـار را از دست داد به یک ناراحتی روحی دچار شده بود که همان موجب مرگ او گردید.115
دکتر علیآبادی میگفت بـعد از واقعه خردادماه سال گذشته و قتل و کشتاری که در تهران صورت گرفت،عـدهای از رجـال سـیاسی نظیر سروری،مهندس شریف امامی،انتظام در منزل مرحوم حسین علاء جمع شده از سوء سیاست دولت شدیدا انتقاد کـردند و شـدت عمل دولت را در قتل و کشتار مردم بیگناه تقبیح کرده بودند.این مطلب به اطلاع رئیـس دولتـ وقـت میرسد و جریان را به عرض میرسانند.شاهنشاه از اینکه در منزل وزیر دربار چنین انجمنی تشکیل شده و از روشـ دولت انتقاد کردهاند بسیار ناراحت میشوند و شدیدا مرحوم علاء را سرزنش میفرمایند و با صدور فـرمان سناتوری او را از دربار طرد مـیکنند.ایـن جریان موجب ناراحتی شدید آن مرحوم شده و از اینکه مورد بیمهری شاهنشاه قرار گرفته است بسیار ناراحت بوده و به دوستان خود این ناراحتی را کرارا عنوان نموده و بالاخره در دنبال همین مطلب از بین رفته اسـت.»
بسیاری از نزدیکان و دوستان حسین علاء،در خاطرات و نوشتههای خود،به ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی او پرداختهاند و او را فردی معرفی کردهاند که«مبادیآداب،خوشرو، خوشصحبت،وقتشناس و کتابخوان»بوده،به دو زبان فرانسه و انگلیسی هم تسلط کافی داشـته اسـت.116با وجود این کمتر کسی از مذهب و دینداری او سخن گفته است تا حدی که در اینباره سکوت اختیار کردهاند.به غیر از اشاره احمد آرامش در خاطرات سیاسیاش،که از دوران نخستوزیری او،دوره مبارزه با مـحافل مـذهبی یاد کرده،117دو گزارش در میان اسناد ساواک موجود است که اولی به«ازلی»بودن او دلالت دارد118ودومی روشن میکند که: «محافل مذهبی دز[آشیب]با آقای علاء نظر خوبی ندارند و اظهار مینمایند که در هیچ مورد ایـشان بـه محافل مذهبی کمکی نکرده و در کارهای عمومی و خیریه که به ایشان مراجعه شده از کمک و مساعدت دریغ ورزیدهاند.»119
اما با توجه به روابط نزدیک و رفتوآمدهایی که با چند تن از بهاییان نـظیر حـبیب اللّه ثـابت (پاسال)داشته120و در برآمدن آنان نـقش ایـفا کـرده است،میتوان برای او دینی غیر از اسلام متصور شد.
حسین علاء با تنها دختر ابو القاسم خان ناصر الملک قراگزولو ازدواج کرد و صـاحب یـک دخـتر به نام ایران،و یک پسر به نام فـریدون شـد.در ابتدا صحبت از ازدواج ایران علاء با محمد رضا پهلوی به میان آمد که علاء و همسرش در رسیدن به این آرزو،تلاش زیـادی از خـود نـشان دادند.در ادامه اطلاعیه ساواک به شماره 1158/316 که در 18 خرداد 1340 تهیه شـده آمده است:«...[فتح اله]فرود میگفت آقای علاء و همسر ایشان طبق نقشهای میخواستند دختر خود را به همسری اعلیحضرت درآورنـد تـا سـلطنت را قبضه خود سازند و موقعی که اعلیحضرت همایونی از قبول این پیشنهاد سـرزدند کـینه شدیدی در باطن نسبت به مقام شامخ سلطنت پیدا کردهاند و هرچه دوران خدمت آقای علاء در دربار شاهنشاهی بـیشتر ادامـه یـابد موقعیت شاهنشاه هم در بین مردم ضعیفتر خواهد شد.»
البته مطلب فوق الذکـر را مـیتوان یـکی دیگر از علل برکناری علاء از وزارت دربار برشمرد. به اینگونه که چون علاء نتوانست دخـترش را بـه ازدواج مـحمد رضا پهلوی درآورد،اقدام به تشکیل جلساتی علیه دولت و حکومت پهلوی کرد(نک:علل برکناری عـلاء از وزارت دربـار در مقاله حاضر)
به هرروی ایران علاء با اسکندر فیروز،فرزند محمد حسین،ازدواج کـرد.اسـکندر فـیروز نیز فراماسون بود121و در دوره دوم نخستوزیری علاء،از همدان به نمایندگی انتخاب و وارد نوزدهمین دوره مجلس شورای ملی شـد.چـون هیئت حاکمه در انتخابات همدان و راهیابی فیروز به مجلس دخالت و نفوذ آشکار داشت،تـعدادی از نـمایندگان مـجلس،نسبت به عملکرد علاء معترض شده،از او پرسیدند:
«شما که قرار بود خود را از دخالت و اعمالنفوذ در انـتخابات بـرکنار نگهدارید چرا در انتخابات همدان مداخله نمودید و داماد خود را به مردم همدان تـحمیل کردید؟آقای نـخستوزیر جـواب داد:از بس همسرم به من فشار آورد مجبور شدم!!»122
سرانجام حسین علاء،پس از چند سال خانهنشینی در تیر 1343 در تـهران درگـذشت و در امـامزاده عبد اللّه مدفون شد.123پس از مرگش پروفسور آرتور ابهام پوپ124که در ایران به نـام «ایـرانشناس محترم»شناخته شده،نامهای را به روزنامه نیویورک تایمز نوشت و از حسین علاء به«عنوان یکی از بانیان نـوین و مـؤسسین»ایران یاد کرده بود.او در نامه خود افزوده بود که «حسین علاء مـرد رشـید و بلندقامتی نبود و فقط ده سانت و نیم بلندتر از نـاپلئون بـود.لکـن او با اخلاق و صفات پسندیده و نیکو،هرمجلسی را تـحت الشـعاع قرار میداد و خصوصیات اخلاقی بارز و ارزنده خود را به منصه ظهور میرسانید و شخصیت خـود را بـه همه ثابت میکرد.»125
پانوشتها
(1).مـحمد عـلی خان عـلاء السـلطنه:(1254-1336 ق)فـرزند میرزا ابراهیم خان مهندس پس از تحصیلات اولیـه و فـراگیری زبان فرانسه،چندی همراه پدر به بغداد رفت.در 1274 ق با سمت ناظم آجودانباشی بـه اسـتخدام وزارت امور خارجه درآمد.مدتی هم مـأمور کارپردازی در بمبئی شد.در 130 ق نـایب کـنسول ایران در تفلیس شد.بعد از دو سـال لقـب معین الوزاره گرفت.در 1307 ق از سوی ناصر الدین شاه ملقب به علاءالسلطنه گردید و وزیرمختار ایران در لنـدن شـد.در 1321 ق مظفر الدین شاه لقب پرنـس را بـه او داد.عـلاء السلطنه در چند کـابینه وزیـر امور خارجه بود.در دوران اسـتبداد صـغیر خانهنشین شد و پس از فتح تهران،باز به هیئت دولت دعوت و عهدهدار پست وزارت امور خارجه و بعد وزارت مـعارف شـد.
او در 1331 ق خود مأمور تشکیل کابینه دولت گردید.
(2).پسـیان،نـجفقلی و خسرو مـعتضد،مـعماران عـصر پهلوی،تهران،نشر ثـالث،نشر آتیه،1379 ش،372.
(3).عاقلی،باقر،شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران،ج 2،تهران،نشر گفتار،نـشر عـلم،1380 ش،1016.
(4).ممتحن الدوله،میرزا مهدی خان و میرزا هـاشم خـان،رجـال وزارت خـارجه در عـصر ناصری و مظفری،بـه اهـتمام ایرج افشار،تهران،اساطیر،1365 ش،160.
(5).بایگانی مؤسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 2-3-129/ب،به تاریخ 19/8/1337.
(6).قاسمی،ابو الفـضل،«سـیاستمداران ایـران در اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا»،آینده،شـماره 8-12(1366 ش)، 8-687.
(7).فـهرست اسـامی نـمایندگان 24 دوره مـجلس شـورای ملی،نشریه شماره 5 وزارت کشور،109.
(8).قاسمی،همانجا.
(9).اردلان،امان اللّه،خاطرات حاج عز الممالک اردلان،تهران،خورشید،1372 ش،65؛دولتآبادی،سید علی محمد، خاطرات،تهران،ایران و اسلام-فردوس-1362 ش،45.
(10).قاسمی،همانجا.
مطالعات تاریخی » زمستان 1383 - شماره 5 (صفحه 57)
(11).پسیان و...،هـمانجا.
(12).پس از کشته شدن میرزا حسن خان امین الملک،عضو اعتدالیون مجلس شورای ملی به دست«مجاهدین حیدرخانی»که از سوی فرقه دمکرات حمایت میشدند،چند تن از علمای نجف،از جمله آیت اللّه محمد کـاظم آخـوند خراسانی،در جمادی الثانی 1328 حکم به اخراج سید حسن تقیزاده،رئیس فرقه دمکرات و نماینده مجلس،از ایران داد.طولی نکشید که سید عبد اللّه بهبهانی هم در 8 رجب 1328،شبانگاه،توسط همان گروه کشته شـد.اصـناف و بازار تعطیل شدند و مردم در مدرسه خان مروی تهران علیه عاملان ترور آیت اللّه بهبهانی شعار دادند:«تقیزاده گفت و شقیزاده کشت/کسی را که اسلام را بـود پشـت».تقیزاده که به نوشته آدمـیت در قـضیه کشتن سید بهبهانی همراه با حیدر خان عمواوغلی مسئولیت مستقیم داشت یارای ماندهن نتوانست وب ه بهانه مرخصی از مجلس شورای ملی،ایران را ترک کرده به اسـتانبول رفـت.او متهم به لامذهبی بـود و بـسیاری فرقه تحت ریاستش(فرقه دمکرات ایران)را«منشأ فتنه و فساد،و عامل نابسامانی امور دولت»میدانستند.یک سال بعد ادوارد براون نامهای به آیت اللّه خراسانی نوشت تا بلکه تقیزاده را از تبعید و عسرت برهاند.امـا آخـوند در پاسخ به خواسته او یادآور شد«مداخله در این جزییات را در عهده ندارد.»البته برخی با استناد به این مکاتبات انجام شده،در صحت ارسال تکفیرنامه تقیزاده از جانب آخوند خراسانی تردید برده،آن را شایعهای بـیاساس کـفائی،عبد الحـسین،مرگی در نور(زندگانی آخوند خراسانی)،تهران،کتابفروشی زوار،1359 ش).
(13).تقیزاده،حسن،زندگانی طوفانی،به کوشش ایرج افشار،تهران،عـلمی،1372 ش،198.
(14).همو،201.
(15).همو،204.
(16).همو،7-276.
(17).رائین،اسماعیل،فراموشخانه و فراماسونری در ایران،ج 3،تهران،امیرکبیر،چ پنـجم،1357 ش،528-532.
(18).تـقیزاده،7-266.
(19).هـمو،5-614؛«نامههای سیاسی علاء به تقیزاده»،به کوشش ایرج افشار،آینده،شماره 9-12(آذر-اسفند 1369)، 9-792.
(20).مستوفی،عبد اللّه،تاریخ اجتماعی و اداری ایـران در دوره قـاجار یا شرح زندگانی من،ج 2،تهران،زوار،1371 ش، 298.
(21).عاقلی،2/1013.
(22).ممتحن الدوله و...،253.
(23).اسکندری،عباس،تاریخ مفصل مشروطیت ایـران یـا کـتاب آرزو،تهران،غزل،1361 ش،141.
(24).بهار(ملک الشعرا)،محمد تقی،تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران،ج 1،تهران،امیرکبیر،1357 ش،195.
(25). Arthur hester Millspough.
(26).بـیات،کاوه،«قوام السلطنه و ایالات متحده امریکا»،گنجینه اسناد،شماره 1(1360 ش)،7-26.
(27).تقیزاده،9-198.
(28).امیر طهماسب،عـبد الله،تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضـا شـاه پهلوی...،تهران،دانشگاه تهران،1355 ش،225.
(29).درباره علل مخالفت با ماده واحده تغییر سلطنت،مصدق سخنرانی مستدل و پرشوری کرد.وی معتقد بود که تصویب و اجرای ماده واحده مزبور و رضا خان را به پادشاه مشروطه و بـیقدرتی مبدل میکند که در این صورت مملکت رهبری سیاستمدار و توانا را از دست خواهد داد.و یا از او مستبدی خواهد ساخت که دستاوردهای انقلاب مشروطه را از بین خواهد برد.ازاینرو او در بخشی از سخنانش گفت«اگر سرم را ببرند و تکهتکهام بـکنند و آقـا سید یعقوب هزار فحش به من بدهد،زیر بار این حرفها نمیروم».
(30).صورت مذاکرات مجلس(9 آبان 1304)،به نقل از:مروارید،یونس،از مشروطه تا جمهوری...،ج 1،تهران،نشر اوحدی،464.
(31).مدرسی،علی،مدرس،ج 2،تـهران،بـنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران،1366 ش،239.درباره انگیزههای مخالفت نمایندگان مزبور با به قدرت رسیدن رضا خان سردار سپه و اینکه پایان کار آنها به کجا انجامید،بهتر است به نامهای اشـاره کـنیم که سید حسن تقیزاده،یکی از مخالفان نامبرده شده در 1309 ش خطاب به رضا شاه نوشته و خدمات و مساعدتهای خود را نسبت به حکومت پهلوی یادآور شده است(ر.ک:اسناد فراماسونری در ایران،ج 1،تهران،مؤسسه مـطالعات و پژوهـشهای سـیاسی،1380 ش،9-98.
(32).تقیزاده،205.
(33).پسیان و...،372.
(34).استوارت،ریچارد.ا،در آخـرین روزهـای رضـا شاه،ترجمه عبد الرضا(هوشنگ)مهدوی و کاوه بیات،تهران،معین، 1370 ش،5-364.
(35). Ivan Sadtchikov.
(36).مهدوی،عبد الرضا(هوشنگ)،تاریخ روابط خارجی ایران و...،تهران،امیرکبیر،1375 ش،429.
(37).فـرمانفرمائیان،مـنوچهر،از تـهران تا کاراکاس،تهران،نشر تاریخ ایران،1373 ش،526؛سنجابی،کـریم،امـیدها و ناامیدیها،لندن،جبهه ملیون ایران،1368 ش،78.
(38). Tryg Velie.
(39).مهدوی،همان،430.
(40).اردلان،326.
(41).هیکل،محمد حسنین،ایران روایتی که ناگفته ماند،ترجمه حمید احمدی،تـهران،الهـام،1362 ش،80.
(42).پهـلوی،محمد رضا،مأموریت برای وطنم،کتابهای جیبی،1350 ش،149.
(43).رائین،همان،3/20-519.
(44).خـوشه(29/11/1330).
(45).گذشته چراغ راه آینده است،گروه جامی،تهران،بینا،بیتا،542.
(46).ایوانف،م.س،تاریخ نویهن ایران،ترجمه هوشنگ تیزابی و حـسین قـائمپناه،بـیجا،بینا،1356 ش،106.
(47).مصدق،محمد،خاطرات و تأملات،تهران،علمی،ج هفتم،1372 ش،177.
(48). George C.Mc Ghee.
(49).بهنود،مسعود،دولتـهای ایـران از سوم اسفند 1299 تا بهمن 1357،تهران،جاویدان،1374،327.
(50).مکی،حسین،سالهای نهضت ملی،ج 1،تهران،علمی،1370 ش،80-279.
(51). Loy Henderson.
(52).نجاتی،غلامرضا،مـصدق سـالهای مـبارزه و مقاومت،ج 1،تهران،رسا،1377 ش،9-428.
(53).آرامش،احمد،هفت سال در زندان آریامهر،به کوشش اسـماعیل رائیـن،تـهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1358 ش، 134.
(54).ذبیح،سپهر،ایران در دوره دکتر مصدق،ترجمه محمد رفیع مهرآبادی،تـهران،عـطائی،1370 ش،159.
(55).سـازمان پیمان مرکزی (Central Treaty Organization) با علامت اختصاری CENTO .
(56).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 898،به تـاریخ 19/6/1334.
(57).تـربتی سنجابی،محمود،قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران،تهران،اسیا،1375 ش،135.
(58).یک سال بعد از آنـکه عـبد الکـریم قاسم در عراق کودتا کرد(1958 م)دولت عراق از این پیمان خارج شد.به دنبال آن پیمان بغداد بـه سـازمان پیمان مرکزی یا سنتو تغییر نام داد.این پیمان در واقع حلقهای از زنجیر اتحادیههای نـظاخمی غـرب از پیـمان آتلانتیک تا پیمان آسیای جنوبشرقی(سیتو)و پیمان امنیت اقیانوس آرام(آنزوس)بود.امریکا با وجود ایـنکه عـضویت کامل آن را نپذیرفت تا پیمانهای نظامی دوجانبه با هرسه کشور ایران،تـرکیه و پاکـستان عـملا نقش رهبری و کارگردانی آن را به عهده داشت.سازمان پیمان مرکزی از 1979 م/1358 ش به بعد که جمهوری اسـلامی ایـران خـروج خود را از آن اعلام کرد عملا اعتبارش را از دست داد.
(59).آرامش،احمد،خاطرات سیاسی،بـه کـوشش غلامحسین میرزا صالح،اصفهان،جی نشر.13 ش،192.
(60).همو،74.
(61).همو،4-193.
(62).همو،5-194.
(63).تربتی سنجانبی،6-135.
(64).امامجمعه با پیشکش کردن صـد هـزار تومان وجه نقد و رسانیدن سلام شاه به نواب،سه پیشنهاد کرد:1-در یـکی از کـشورهای اسلامی بنا به انتخاب خود نواب سـفیر شـود.2-مـحل و منزلی برای نواب آماده شود تا مـریدان خـود را در آنجا بپذیرد و«ماهی ده هزار تومان هم حق سفره»دریافت کند.3-اگر دو پیشنهاد قـبلی را نـواب نپذیرفت با همکاری و خرج مـحمد رضـا پهلوی یـک حـزب بـزرگ اسلامی را در ایران به وجود آورد.نواب هـرسه پیـشنهاد را با عصبانیت و دشنام به امامجمعه و شاه رد کرد و امامجمعه با هراس منزل نـواب را تـرک گفت(ر.ک:عراقی،مهدی،ناگفتهها،تهران،رسـا، 1370 ش،9-128.
(65).عراقی،87.
(66).اطلاعات،شمارههای 8838،8842،8844،8845،8850،8851،8857(آبـان 1334)،صـفحات متعدد.
(67).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهـشهای سـیاسی،سند شماره 2-3-416 به تاریخ 14/2/1337.
(68).همان،سند شماره 2-3-2313 به تاریخ 4/6/1338.
(69).میراشرفی،سید مهدی،«بـرای مـلت ما علاء برابر با بـلاء اسـت»،آتـش،شماره 276(27/2/1340).
(70).بایگانی مـؤسسه مـطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شـماره 1976/316 بـه تاریخ 7/5/1340.
(71).همان،سند شماره 446/ن/300 به تاریخ 13/8/1342.
(72).همانجا.
(73).اسناد فراماسونری در ایران،1/34/96؛علاه بر ین دکـتر مـجید بزرگمهری بر اساس اسناد و کتابخانه لژ شـرق اعـظم (گراند اوریـان)فـرنسه،حـسین علاء را جزو اعضای لژ بـیداری ایران برشمرده است.
(74).شاهآبادی،حمید رضا،تاریخ آغازین فراماسونری ایران،ج 1،تهران،حوزه هنری،1378 ش،35-329.
(75).بایگانی مـؤسسه مـطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 2-3-129/ب به تـاریخ 19/8/1337.
(76).رائیـن،/3/528
(77).زاوش،ح.م،دولتـهای ایـران در عـصر مشروطیت،ج 1،تهران،اشـاره،1370 ش،132 و 248.
(78).اسـناد فراماسونری در ایران،2/278.
مطالعات تاریخی » زمستان 1383 - شماره 5 (صفحه 60)
(79).همان،ج 1،298.
(80). Bad Oyenhausen.
(81).رائین،3/12-506.
(82).همو،3/7-516.
(83).همو،3/7-476.
(84).همو،3/475.
(85).اسناد فراماسونری در ایران،2/7-86.
(86).همان،2/86.
(87).«علاء و لاینیزم»،شیرنامه،شماره 15(شـهریور-مـهر-آبـان 1343)،18.
(88). World Brother''s.
(89). D.r Clinchy.
(90). Compton.
(91).رائین،3/4-473.
(92).همو،3/1-529.
(93).همو،3/520.
(94).همو،3/520.
(95).اسناد فراماسونری در ایـران،1/3-42.
(96).رائیـن،هـمانجا.
(97).هـمو،3/521.
(98).اسـناد فـراماسونری در ایران،2/201
(99).رائین،همانجا.
(100).رائین،همانجا.
(101).عنوان«مه»که در گزارش ساواک آمده،عبارت است از همان عنوان«لژ مهر».
(102).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 417049/46 ب ه تاریخ 18/1/1348.
(103).رائین،3/3-522.
(104).اسناد فـراماسونری در یران،2/216.
(105).رائین،3/523.
(106).اسناد فراماسونری در ایران،1/339.
(107).رائین،3/525.
(108).همانجا.
(109).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،همانجا.
(110).همان،1/231.
(111).بایگانی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 825/ن/300،به تاریخ 4/10/1342.
(112).رواسانی،شاپور،دولت و حکومت در ایران،بیجا،نشر شـمع،بـیتا،242.
(9113.زاوش،113.
(114).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 2-3-129/ب،به تاریخ 19/8/1337.
(115).این گزارش چند روز پس از مرگ علاء،در اواخر تیر 1343،تهیه شده است.
(116).ابتهاج،ابو الحسن،خاطرات،ج 1،به کوشش علیرضا عروضی،تـهران،1371 ش،5-64.
(117).آرامـش،194.
(118).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،همانجا.
(119).همان،سند شماره 167/س-ن/ج،بتاریخ 2/5/1338.
(120).ثابت،حبیب اله،خاطرات(به قلم خود ایشان)،2-231 و 273.
(121).میر،حسین،تشکیلات فراماسونری در ایران بـا اسـامی و اسناد منتشر نشده،علمی،1370 ش،326.
(122).«گـوشههایی از تـاریخ معاصر ایران»،جوانان امروز،شماره 1187(31 اردیبهشت 1369)،43.
(123).نور خراسان،شماره 618(تیر 1343)،1.
(124). Arthur Apham Pope.
جالب است بدانیم که اگرچه پوپ تلاشهای زیادی در زمینه ایرانشناسی انجام داد،اما بر اساس تـحقیقاتی کـه اخیرا صورت گرفته،مـعلوم شـده،که آرتور پوپ از وابستگان سازمان سیا بود و در غارت کردن اشیای عتیقه و آثار باستانی ایران و قاچاق آنها از طریق سفارت امریکا در ایران دست داشته است.
(125).بایگانی موسسه مطالعات وپژوهشهای سیاسی،سندشماره 1300/326،بـتاریخ 29/4/1343.
فصلنامه مطالعات تاریخی زمستان 1383 - شماره 5 ( از صفحه 8 تا 63)