23 مهر 1400
زندگی و زمانهی فرخی یزدی شاعر لب دوخته
میرزا محمد متخلص به فرخی فرزند محمد ابراهیم سمسار یزدی از شاعران و نویسندگان آزادیخواه اواخر دوران قاجاریه در سال 1306 هـ ق در شهر یزد دیده به جهان گشود. وی تحصیلات مقدماتی را در مدرسه مرسلین که توسط مسیونرهای انگلیسی شهر یزد اداره می شد ، ادامه داد. در این دوران در حالی که 15 سال بیشتر نداشت اولین سنگ بنای مبارزات فرخی در مدرسه مرسلین گذاشته شد. افکار روشن و آزادیخواهانه وی و اشعاری که بر علیه اولیاء مدرسه سروده بود، خصوصا سرودن مسمط ذیل موجبات اخراج او از مدرسه را فراهم کرد.
سخت بسته با ما چرخ عهد سست پیمانی
داده او به هر پستی دستگاه سلطانی
دین ز دست مردم برد فکرهای شیطانی
جمله طفل خود بردند در سرای نصرانی
ای دریغ از این مذهب داد از این مسلمانی
او در این شعر با انتقاد از وضع موجود در جامعه، وجود چنین مدارسی را موجب صدمه زدن و نابودی دین و مسلمانی عنوان میکند.
به این ترتیب روی هم رفته تحصیلات فرخی تا حدود سن 16 سالگی او میباشد. او در این مقطع فارسی و مقدمات عربی را فرا گرفته بود. از آنجا که فرخی به طبق متوسط تعلق داشت پس از خروج از مدرسه به کارگری مشغول گردید و از دسترنج خود که مدتی در کار پارچه بافی و مدتی هم در کار نانوایی بود، امرار معاش کرد.[1] چنانکه خود میگوید:
من آن خونین دل زارم
که خون خوردن بود کارم
مباهاتی که من دارم
ز دهقان زادگی دارم [2]
با ورود به اجتماع و آگاهی از اوضاع و احوال حاکم بر کشور خویش، در دوره مشروطه با نخستین گروههای آزادیخواه یزد هم آوازه شد و به نهضت مشروطه خواهان پیوست. در آغاز مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات ایران فرخی از دموکراتهای جدی و حقیقی شهر یزد شده و در جلسات علنی و غیر علنی گروههای سیاسی شرکت میجست. از همان زمان با سرودن اشعاری در انتقاد از استبداد و مدح آزادی از میان مرتجعان و مستبدان یزد برای خود دشمنانی دست و پا کرد. مهمترین واقعهای که در این مقطع زمانی برای او روی داد، ماجرای دستگیری و دوختهشدن دهانش توسط ضیغم الدوله قشقایی حاکم یزد بود .
فرخی بر اساس طبع سرکش و آزادمنش که داشت با هر گونه استبداد مخالف بوده و با آن مبارزه میکرد. در زمانی که مرسوم بود در اعیاد شعرا قصایدی در مدح حکومت بسرایند، او بر خلاف معمول و بر خلاف انتظار حکومت در نوروز سال 1329 هـ ق برابر 1290 هـ ش مسمطی خطاب به ضیغمالدوله سرود و به اوضاع سیاسی اجتماعی حاکم بر کشور تاخت.[3] او در این شعر به مقایسه اوضاع کشور با دوران باستان پرداخته و استبداد حاکم بر ایران را که ضیغمالدوله نماینده آن بود به عصر ضحاک تشبیه کرده ، ایران را به عهد ایرج و دو دولت استعمارگر روس و انگلیس را به سلم و تور پادشاهان بد طینت اسطورهای تمثیل میکند. در ضمن متذکر میشود که راه و رسم عدالت که شیوه پادشاهان تاریخی ایران بوده از بین رفته و زر و زور آبروی خاکپاک ایران را از بین برده است .
عید جم شد این فریدون خوبت ایران پرست
مستبدی خوی ضحاکی است این خونه ز دست
حالیا کز سلم و تور انگلیس و روس هست
ایرج ایران سراپا دستگیر و پای بست
سرودن این شعر و انتقادهای فرخی موجبات خشم ضیغمالدوله قشقایی را فراهم آورد، لذا امر کرد دهان فرخی را با نخ و سوزن دوخته و او را به زندان افکندند. این عمل شرمآور و غیر انسانی بر آزادی خواهان یزد گران آمد و تلگرافهایی به مجلس و دولت مخابره کردند. این مسئله خشم نمایندگان مجلس را برانگیخت و وزیر کشور را مورد انتقاد استیضاح قرار دادند، اما وزیر ماجرا را تکذیب کرد. در نتیجه به شکایت مردم یزد ترتیب اثر داده نشد و آثار زخم تا آخر عمر بر لب و دهان شاعر باقی ماند.[4]
پس از مدتی فرخی از زندان فرار کرده و به تهران آمد. در تهران به عضویت انجمن ادبی ایران در آمد که بوسیله سید حسن وحید دستگردی مدیر مجله ارمغان بنیان شده بود و در آن شعرای نام آشنایی فعالیت داشتند. [5] فرخی از آغاز ورود به تهران همکاری خود با جراید را شروع کرد و اشعار و مقالات خود را انتشار داد. به علت روح آزادیخواهی که در او وجود داشت آثارش مورد توجه و استقبال عموم قرار گرفت.
با شروع جنگ جهانگیر اول فرخی نیز به مهاجرین پیوست. اشغالگران با فتح تهران و هجوم به خاک ایران وارد خاک عثمانی شدند. در عراق فرخی با توجه به سابقهای که داشت مورد تعقیب انگلیسیها قرار گرفته و از بیراهه به ایران آمد.[6] در این سالها به خصوص با وقوع انقلاب اکتبر 1917 روسیه فرخی که دارای عقاید حزبی و سیاسی مشخصی بود، با توجه به گرایشهای چپ و تا حدی سوسیالیستی و تمایل به سیاست روسیه کمونیستی در جریان سازی علیه رجال و سیاستهای جاری در کشور نقش مؤثری ایفا نمود.
آزادی، عدالت اجتماعی ، مبارزه با استبداد و حمایت از توده همراه با آرمانهای میهن پرستانه مهمترین مسایل ادبیات ... فرخی را تشکیل میداد. در اندیشه فرخی آزادی از ساز و کارهای روال مند بود و برای دستیابی به آن باید به تفکری والا ، پویا و برنامهریزی شده مجهز بود. اهمیت آزادی در ایدئولوژی فرخی تا بدان حد بود که آزادی را تقدیر الهی میدانست که از روز نخست با انسان همراه بوده است و به همین سبب به عقیده او برای حصول آزادی باید از جان گذشت.
تا تو را در راه آزادی تن صد چاک نیست نیستی در پیش یاران پیشوای انقلاب [7]
او مخالف استثمار و بهرهکشی بود و عدالت اجتماعی را به همراه صلح جهانی دور کن اساسی و غیر قابل تفکیک در راه سعادت بشر میدانست . فرخی بین فقیر و غنی تفاوتی قایل نبود و به وجود آمدن این ساختار و ایجاد فاصله طبقاتی در جامعه را مولود قواعد و ساختارهای ناهمگون جامعه میدانست.
در دیده ما فقر و غنا هر دو یکی است در مسلک ما شاه و گدا هر دو یکی است
در کشتی بشکسته طوفانی ما دردا که خدا و ناخدا هر دو یکی است [8]
تمایلات سوسیالیستی و گرایش او به چپ فرخی را بر آن داشته بود تا مدافع سرسخت حقوق کارگران ، دهقانان و رنجبران باشد. به طوریکه میتوان او را یکی از چهرههای سرشناس در وادی ادبیات کارگری عنوان کرد. فضای اجتماعی پیرامون او موجب شده بود تا با تمام وجود سختیها و مصائب این قشر را از نزدیک لمس کند، لذا همواره در آثارش بین سرمایهدار و کارگر، غنی و فقیر چالشی دائمی وجود دارد. او همواره و در همه جا حمایت از کارگران و رنجبران را در سرلوحه کار خود قرار داده و بسیاری از واژههای ادبیات سوسیالیستی را به ادبیات کارگری ایران وارد ساخت. اگرچه فرخی دارای اندیشههای سوسیالیستی بود اما در لابه لای اشعارش اعتقادات مذهبی و دینی او را میتوان یافت. او اعتقاد خود به معاد و بازگشت به درگاه الهی را در آثارش بیان کرد و نظم حاکم بر جهان را دلیلی بر وجود ناظم و گرداننده آن خداوند متعال میداند.[9]
فرخی به جز اشعار پر مغز خود که از آن به عنوان کارسازترین وسیله در راه مبارزه با بیداد و استبداد سود میبرد، در نثر هم قلمی توانا و بیانی شیوا داشت. مقالات کوبنده او سرمایه دیگری بود که به همراه شعرش ادبیات سیاسی او را تشکیل میداد و او ار در راه نیل به اهداف خیراخواهانهاش یاری میکرد. اگرچه این سرمایه برای او چندان بیدردسر نیز نبود. طبیعتا فرخی به واسلطه روحیاتی که داشت نسبت به مسایل سیاسی ـ اجتماعی عصر خود بیتوجه نبود. او همواره مبارزات روشنگرانهای با استعمار خارجی و تلاشی مداوم برای ریشه کن کردن جهلی داشت که بر ایران آن دوران سایه افکنده بود. او میکوشید تا روح تحرک و کوشش را در جامعه بدمد و در این راه تیر حملات فرخی بیش از همه به سوی انگلیس معطوف بود. قرار داد ننگین 1919 میلادی و مخالفت فرخی با آن نمونه گویای مخالفت وی با سلطه بیگانگان بر حاکمیت و تمامیت ارضی ایران بود. قرارداد استعماری 1919 در دوران نخست وزیری وثوقالدوله بین دو دولت ایران و انگلیس به امضا رسید و ماهیت آن به منزله فروختن ایران به انگلستان بود.[10]
فرخی نیز به سان سایر آزادیخواهان به مخالفت با قرارداد مزبور پرداخته و شخص وثوقالدوله و اقدامات او را مورد انتقاد قرار داد. او در اشعارش وثوقالدوله را سیاستمداری دیو خو و بیهنر معرفی کرده که با این قرارداد خواهان تحت الحمایگی ایران بوده است و خطاب به او چنین میسراید:
با وثوق الدولهای بام صبا گواین پیام با وطن خواهان ایران بدسلوکی نیک نیست
آنکه تقصیری ندارد هیچ جز حب وطن جای او در هیچ مذهب محبس تاریک نیست
آنکه استقلال ما را در قرار انشاء نمود مقصدش در آن موادش جز تملیک نیست [11]
انتقادات فرخی تنها متوجه نخست وزیر نبود. او نصرتالدوله فیروز عامل قرارداد را نیز چنین توصیف میکند:
نصرتالدوله در فنای وطن در اروپا کند تلاش ببین
گاه پاریس و گه ژنو او را با لپی پرز ارتعاش ببین
در بر لرد کرزنش دایم با صدای گلو خراش ببین
همچو دلال در فروش وطن دارد این گرگ بچه فاش ببین
تا وطن را به انگلیس دهد کاسه گرمتر ز آش ببین [12]
او لرد کرزن و دولت انگلیس را نیز به سبب این قرارداد استعماری مورد نکوهش قرار می دهد. به سبب همین مخالفتها فرخی در زندان شهربانی مدتی محبوس شد، اما مبارزات افرادی چون فرخی که به آزادی ایران میاندیشند لغو قرار داد مذکور بود.[13]
در جریان کودتای 1299 شمس نیز فرخی ساکت نماند و مخالفت خود را با کودتا و شخص رضاخان سردار سپه اعلام نمود:
شحنه و شیخ و شه و شاهد و شیدا همه مست در مه دیر مغان آدم هشیار نبود
بود اگر جامعه بیدار در این دار خراب جای سردار سپه جز به سرِ دار نبود[14]
در جریان توقیف روزنامهها و حکومت نظامی و بگیرد و ببند در تهران فرخی بار دیگر چند ماهی در باغ سردار اعتماد زندانی شد.[15] فرخی از عشق به وطن ، میهنپرستی ، آزادیخواهی و ظلم ستیزی سرشار بود و میخواست عقاید خود را به شکل گستردهتری در جامعه اشاعه دهد، لذا در اواخر سال 1339 هـ.ق برابر 1300 شمسی روزنامه طوفان را در تهران منتشر ساخت.
روزنامه طوفان با کلیشه سرخ که حکایت از انقلابی بودن آن مینمود به طرفداری از توده و طبقات رنجبر انتشار مییافت. طوفان نشریهای با تمایلات ناسیونالیستی و سوسیالیستی و ترقی خواهانه بود و با محور قراردادن این اصول مطالب خود را عرضه میکرد. از ابتکارات فرخی ایجاد قرائتخانه طوفان بود که هر روز چند ساعتی به روی عموم باز بود. و همه میتوانستند از مجلات، کتب و جراید موجود در قرائتخانه استفاده کنند. از میان نویسندگان طوفان میتوان به عبدالحسین هژیر، میرزا اسماعیل یکانی و احمد کسروی اشاره کرد. روشن است روحیه انقلابی فرخی که در روزنامه طوفان مجال بروز و ظهور بیشتری یافته بود، برایش دردسر ساز بود. به همین علت فرخی یزدی مدیر مسئول طوفان در اغلب کابینهها یا به حبس میافتاد و یا تبعید میشد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از 15 بار توقیف شد.[16]
وجود بن بست سیاسی و انسداد در جمعه سیاسی ایران هر صدای مخالفی را در نطفه خفه میکرد و هیچ نویسندهای از شلاق فشار و ارعاب مبرا نبود. بدیهی است طوفان نیز از این قاعده مستثنی نبود. مشی سیاسی طوفان انقلابی و تحت تأثیر ادبیات چپ کلاسیک بود. فرخی هرگاه مانعی بر سر انتشار روزنامهاش میدید با استفاده از امتیاز روزنامه سایر همکاران مطبوعاتیاش به نشر و تبلیغ مرام و باورهای خود میپرداخت. سر مقالههای تند و شدید اللحن این روزنامه دلیلی محکم بر این ادعاست.
دوران سلطنت رضا شاه برای منتقدان سیاسی و قلم بدستان آزادیخواه دورانی پر اضطراب و همراه با سانسور و گزیده گویی بود. به همین سبب فضای مطبوعات محافظهکارانه تر شده بود. در این مقطع فرخی از سوی مردم یزد به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. او در مجلس هفتم که بین سالهای 1307 تا 1309 شمسی فعالیت داشت به فراکسیون اقلیت پیوست.[17] اگرچه فراکسیون اقلیت از دو نفر بیشتر تشکیل نیافته بود، اما فرخی همچنان به انتقادات و مخالفتهای خود با حکومت دقت ادامه میداد. این روند شرایط فرخی را به مخاطره میکشانید. حتی یکبار از سوی نمایندگان مجلس مورد تعرض و حمله فیزیکی قرار گرفت و به دلیل نداشتن امنیت جانی در مجلس تحصن کرد.
در پی این فشارها و هجمهها فرخی به ناچار مخفیانه تهران را به مقصد مسکو ترک کرد، اما از آنجا که در مسکو نسبت به رژیم کمونیزم انتقاد میکرد نتوانست مدت طولانی در آن به سر برد و از روسیه عازم آلمان شد. [18] پس از ورود به برلین شروع به انتشار مقالاتی علیه حکومت مستبد و زورمدرانه آن روز ایران در مجله پیکار نمود. مجله پیکار یکی از مجلات فارسی زبانی بود که در برلین تهیه و چاپ میشد. فرخی در برلین روزنامهای به نام نهضت برای تعقیب افکار خود و تنبیه اولیای امور حکومت استبدادی بوجود آورد که بیش از چند شماره از آن انتشار نیافت، زیرا در اثر اقدامات دولت ایران شهربانی برلین فرخی را ملزم به خروج از خاک آلمان کرد.[19]
در این گیر و دار تیمورتاش وزیر دربار وقت به اروپا سفر کرد و طی ملاقاتی با فرخی از سوی شاه به وی اطمینان داد که میتواند بدون دغدغه در ایرن به سر برد. فرخی فریب این وعده را خورد و حدودا در سال 1312 شمسی به ایران بازگشت . از همان تاریخ بر حسب دستور تحت نظر مأمورین محرمانه شعبه اطلاعات شهربانی قرار گرفت. مدتی بعد هم به عمارت کلاه فرنگی در دربند شمیران انتقال یافت در آنجا نیز تحت نظر بود.
ای کی پرسی تا به کی در بند در بندیم ما تا که آزادی بود در بند دربندیم ما [20]
اندکی بعد فرخی با پروندهسازی و به اتهام آنکه به فردی مقروض است و از وی شکایت شده به زندان افتاد. سپس پروندهای سیاسی بنام اساعه ادب به مقام سلطنت برایش تهیه کردند و او را به زندان شهربانی افکندند. در محکمه بدوا به 27 ماه و بعدا به 30 ماه حبس محکوم شد. فرخی در تمام جلسات دادگاه کاملا سکوت اختیار کرد. در آخر هر جلسه این جمله را به زبان میراند: «قضاوت نهایی با مردم است».[21] پس از آگاهی سایر زندانیان از وجود فرخی او را به حبس انفرادی در زندان قصر منتقل کردند. زندان قصر برای فرخی نقطه پایان عمرش بود. او یکبار در سال 1316 اقدام به خودکشی کرد، اما از مرگ نجات یافت. رباعی ذیل را در هنگام خودکشی به دیوار زندان نوئشه بود:
زین محبس تنگ در گشودم رفتم زنجیر ستم پاره نمودم رفتم
بیچیز و گرسنه و تهدیدست و فقیر زانسان که نخست آمده بودم رفتم [22]
زبان تند و منتقد فرخی در زندان نیز کوتاه نشد و به همین دلیل دستور قتل او صادر شد. پزشک در زندان به عیادت او آمد و تشخیص داژد فرخی بیمار است . او را به بیمارستان زندان موقت انتقال دادند. فتحالله بهزادی پزشکیار زندان شرح انتقال فرخی را چنین بیان میکند: «ابتدا آمدند شیشههای درها و پنجرههای اطاقی را که در زندان موقت معروف به حمام است گل سفید مالیدند ، سپس فرخی را آوردند و در آن محل انداختند قبل از آن سابقه نداشت که مریض را در حمام بستری کنند ... در با حضور نگهبان و بازرس مخصوص باز میشد تا ما میتوانستیم دوا و غذا به فرخی بدهیم ...[23]
فرخی در چنین شرایطی بستری بود تا در همان بیمارستان زندان به طرز اسرارآمیزی به زندگیاش خاتمه دادند. در نامه رییس زندان یاور نیرومند به اداره آگاهی علت مرگ فرخی مرض مالاریا و نفریت و تاریخ آن 25 مهر ماه سال 1318 شمس ذکر شده است. بعدها در جریان محاکمه عمال شهربانی مشخص شد پزشک احمدی بوسیله آمپول هوا فرخی را به قتل رسانده است. فرخی در هنگام وفات 51 سال داشت. قتل فرخی شرنگ تلخ در کام آزادیخواهان این کشور ریخت و فقدان این شاعر آزادیخواه غباری تیره بر بساط ادب و ادب دوستان پاشید.
راجع به مدفن فرخی اطلاعات دقیقی در دست نیست. به نظر میرسد او نیز مانند بسیاری از زندانیان سیاسی در قبرستان مسگرآباد دفن گردیده باشد.
فرخی مردی بود که برای آرمان آزادیخواهی و میهندوستی خود از تمام علایق مادی و همه تجملات زندگانی دست شسته و سالیان سال به مبارزه با استبداد و ارتجاع برخاست. او با تمام سختیها و شکنجهها و آزارها به عنوان یک شاعر و روزنامهنگار انقلابی همواره با یک خط مشی سیاسی مبارزه با ظلم و استبداد و دفاع از اقشار ضعیف را سرلوحه کار خود قرار داده و تا پایان عمر عرصه را خالی نگذارد. همزمان با قتل فرخی جنگ جهانی دوم آغاز شد. فرخی دو سال قبل از تاریخ شعله ورشدن آتش این جنگ و واژگونی اساس سلطنت خودکامه رضا شاه را پیشبین کرده . اما زودتر از سال 1320 چشم از جهان فرو بست و نتوانست همه آنچه را پیشگویی کرده بود به چشم ببیند. از جمله آثار فرخی میتوان به دیوان اشعار وی ، فتحنامه و یادداشتهای سفر شوروی اشاره کرد.
چه زیبا گفتهاند سیاستمداران مهمانان تاریخ میباشند، اما آزادیخواهان همیشه زنده و جاویدان خواهند بود.
پینوشتها:
________________________________________
[1]- فرخی یزدی ، محمد ، دیوان اشعار ، به کوشش حسین مکی ، تهران ، امیرکبیر ، 1369 ، ص 10
[2]- همان ، ص 155
[3]- مسرت، حسین ، زندگی و شعر فرخی یزدی ، تهران ، ثالث ، 1384 ، ص 69
[4]- آرین پور ، یحیی ، از صبا تا نیما ، هران ، زوار ، 1372 ، ص 503
[5]- مسرت ، حسین ، همان ، ص 72
[6]- فرخی یزدی ، همان ، ص 18
[7]- همان ، ص 98
[8]- همان ، ص 243
[9]- یاحقی ، محمدجعفر ، چون سیری تشنه ، تهران ، جامی ، 1374 ، ص 70 ، و دیوان اشعار
[10]- ر. ک : یحیی دولتآبادی ، حیات یحیی ، تهران ، فردوسی ، 1362، صص 133-123 و علیاصغر شمیم ، ایران در دوره سلطنت قاجاریه ، تهران ، ابن سینا ، 1342 ، ص 585
[11]- فرخی یزدی ، همان ، ص 209
[12]- همان ، ص 212
[13]- ذاکر حسین ، عبدالرحیم ، ادبیات ایران پیراموان استعمار و نهضتهای آزادی بخش ، هتران ، دانشگاه تهران ، 1379 ، ص 466
[14]- همان ، ص 142
[15]- همان ، ص 22
[16]- صدر هاشمی ، محمد ، تاریخ جراید و مجلات ایران ، اصفهان ، کمال ، 1363 ، ج 3 ، ص 168
[17]- مسرت ، همان ص 204
[18]- فرخی یزدی ، همان ، ص 40
[19]- همان ، ص 42
[20]- همان ، ص 80
[21]- گلبن ، محمد و شریفی ، یوسف ، محاکمه محاکمه گران ، تهران ، نقره ، 1363 ، ص 176
[22]- دیوان ، ص 113
[23]- محاکمه محاکمهگران ، ص 181