05 شهریور 1392
بازنگری شخصیت هویدا
ماهیت هیچ نظامی، و از جمله رژیم پهلوی را نمیتوان بدون شناخت شخصیت و عملکرد کارگزاران آن نظام، مورد بررسی دقیق قرار داد. یکی از کارگزاران عصر پهلوی، امیرعباس هویداست. امیرعباس هویدا، فردی است که از بهمن 1343 تا مرداد 1356، طولانیترین دوران صدارت را در تاریخ ایران دارا بود. او تنها نخستوزیری است که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به اعدام محکوم شد. نام هویدا به دوران ثبات سلطنت محمدرضا پهلوی گره خورده و سالهای صدارت او، اوج فساد و تباهی شاه محسوب میشود. یکی از خصوصیات دوران هویدا گسترش فساد در ابعاد گوناگون بود. در دوران نخستوزیری هویداست که پیوندهای دربار پهلوی با محافل قدرتمند غرب و صهیونیسم جهانی به مستحکمترین شکل خود رسید؛ و شاه به عنوان استوارترین دوست غرب ظاهر گردید. در این دوران، هویدا در افکار عمومی مردم، نمونه کاملی از نخستوزیری چاکرمنش و فاقد شخصیت، تجلی یافت.
در این نوشته برآنیم که به کنکاشی هر چند مختصر درباره شخصیت هویدا و عملکرد دولت در زمان صدارت او بپردازیم. هر چند در ابتدا معترفیم که آنچه نگاشته میشود تمام مطالب درباره او نیست؛ درباره هویدا، گفتنی فراوان است اما در این تحقیق مجالی برای پرداختن به تمام مطالب نیست.
در این تحقیق آنچنان که مشهود است از کتاب نیمه پنهان 14، اثر ارزشمند مؤسسه کیهان، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی از حسین فردوست، معمای هویدا، اثر دکتر میلانی، سقوط شاه، اثر فریدون هویدا و ... بیشترین بهره برده شده است.
* * *
پیشینه خانوادگی
امیرعباس هویدا در سال 1299ش(1) ـ 1298(2) یا 1295ش(3)ـ در تهران متولد شد. پدر بزرگ او، هر دو بهایی بودند و هویدا به پیروی از عقیده آنان، به سران بهایی نزدیک شد.
پدر بزرگ هویدا، میرزا رضا قناد، از بهاییان متعصب، و از فداییان عباس افندی محسوب میشد که زندگی در میان مسلمانان ایران را تحمل نکرد و سرانجام به عکا، محل اقامت میرزا حسینعلی نورکجوری (بها) و عباس افندی (عبدالبها) رفت و مستخدم مخصوص عباس افندی شد.(4)
عباس افندی به واسطه خدمات میرزا رضا، مخارج تحصیل فرزند او را تقبل کرد و حبیبالله را برای تحصیل به اروپا فرستاد. او در اروپا به فراگیری زبانهای انگلیسی و فرانسه پرداخت.(5)
حبیبالله پس از بازگشت به ایران در تشکیلات سردار اسعد بختیاری استخدام گردید.(6) و پس از مدت کوتاهی موفق به دریافت لقب عینالملک شد.(7)
عینالملک از رهگذر نزدیکی با سردار اسعد با محافل و مجامع سیاسی و روشنفکری آن ایام مرتبط شد و به صف اعضای تحریریه روزنامه رعد به مدیریت سیدضیاءالدین طباطبایی پیوست و همزمان در وزارت مالیه استخدام گردید.(8)
عینالملک از وابستگان انگلیس و از هواداران سیاستهای استعماری این کشور در ایران بود. بر همین اساس هنگامی که قرارداد استعماری 1919 توسط وثوقالدوله و سرپرسی کاکس امضا شد، به حمایت از این قرارداد پرداخت و در روزنامه رعد مقالات متعددی در تأیید این قرارداد نوشت.(9)
حبیبالله با دختری به نام افسرالملوک سرداری ازدواج کرد. افسرالملوک دختر محمدحسین خان سردار(10) از تروریستهای معروف بهایی بود که در دوران قاجار در آشوبی که بهاییان در چند شهر ایران به راه انداختند نقش داشت.
حبیبالله با کمک و حمایت سردار اسعد بختیاری به وزارت امور خارجه رفت و به واسطه آشنایی با زبان عربی و اقامت در شام، مأمور خدمت در سوریه و لبنان گردید. او با استفاده از موقعیت دیپلماتیک خود به تبلیغ بابیگری در این کشورها پرداخت و وقتی مأمور خدمت در جده گردید با انگلیسیها سر و سرّی پیدا کرد و علیرغم اقامت در سرزمینی که قلب جهان اسلام محسوب میگردد به تبلیغات بابیگری خود ادامه داد. اما فعالیتهای او آثار سویی داشت و وزارت امور خارجه مجبور شد او را به تهران احضار کند.(11)
تحصیلات و مشاغل هویدا
امیرعباس هویدا تحصیلات ابتدایی را در سال 1305ش در شهر دمشق آغاز کرد و تا سال 1308ش در این شهر به مدرسه میرفت. در این سال به این سبب که پدرش به عنوان ژنرال کنسول ایران در بیروت منصوب شد به همراه خانوادهاش به این شهر رفت و تحصیلاتش را در بیروت پی گرفت.
مدرسه هویدا در دمشق از سوی فرانسویها ایجاد شده بود و از طرف یک میسیون مذهبی به نام لازاریستها اداره میشد. این مدرسه در اختیار فرزندان مقامات کشورهای استعماری بود و فرزندان دیپلماتهای عادی و افراد عادی را به آن راه نمیدادند. تحصیل در این مدرسه به زبان فرانسوی انجام میشد. بر همین اساس هویدا بیش از این که خواندن و نوشتن به زبان فارسی را بیاموزد، خواندن و نگاشتن به زبان فرانسوی را آموخت.(12)
هویدا پس از اتمام دوره متوسطه در بیروت با هدف گذراندن تحصیلات عالیه به انگلستان رفت. اما به مقصود خود دست نیافت و بدون اینکه تحصیلات خود را به سرانجام دلخواه برساند، انگلستان را رها کرد و به فرانسه رفت. او زمانی به فرانسه رسید که روابط سیاسی ایران و فرانسه قطع و سفیر و دانشجویان ایرانی به تهران احضار شده بودند. این حادثه در زمستان 1317 اتفاق افتاد و دلیل آن چاپ کاریکاتوری از رضاخان در یکی از جراید فکاهی فرانسه بود.(13) به دنبال این وضعیت هویدا به فکر کشور دیگری که بتواند تحصیلات دانشگاهیاش را در آنجا آغاز کند افتاد و چون یکی از داییهایش به نام عبدالحسین سرداری کاردار ایران در بلژیک بود به بروکسل پایتخت بلژیک رفت و در دانشکده حقوق سیاسی بروکسل ثبتنام نمود و سرانجام با دریافت دانشنامه لیسانس از این دانشگاه فارغالتحصیل شد.(14) او پس از اتمام تحصیلات و اخذ مدرک لیسانس در رشته علوم سیاسی از دانشگاه بروکسل در سال 1321(15) به تهران آمد و داوطلب استخدام در وزارت امور خارجه ایران شد. یازده روز پس از درخواست هویدا، تلگرافی با امضای انوشیروان به وزارت خارجه رسید و خواستار استخدام هویدا در این وزارتخانه شد.(16) عدهای معتقدند که این تلگراف توسط انوشیروان سپهبدی شوهر خاله هویدا ـ که در سال 1322ش وزیر امور خارجه شد فرستاده شده بود.(17)
بدین ترتیب هویدا در سال 1322ش به استخدام وزارت خارجه درآمد اما اشتغال او چندان طول نکشید و در اوایل مهر 1322ش برای انجام خدمت وظیفه عازم دانشکده افسری شد. او در مهر 1323ش به وزارتخانه بازگشت و به عنوان عضو اداره اطلاعات، مشغول به کار شد و از دوازدهم بهمن 1323ش به اداره سوم سیاسی منتقل شد. او در این قسمت نیز زیاد انجام وظیفه نکرد و به بهانه انتقال مادرش از بیروت به تهران با عنوان پیک سیاسی به بیروت سفر نمود. علیرغم اینکه مدت اشتغال واقعی هویدا در وزارت خارجه به یک سال نرسید اما با حمایت کانونهای قدرت بیگانه در اول مرداد 1324ش به عنوان وابسته سفارت ایران در پاریس عازم فرانسه گردید.(18) او در تاریخ اول آبان 1325ش کارمند اداره حفاظت منافع ایران در آلمان شد.(19)
هویدا در ایام اشتغال در سفارت ایران در پاریس با ایرج اسکندری ـ که بعدها دبیرکل حزب توده شد ـ آشنا شد و از این طریق با حزب توده مرتبط گردید.(20) اما با توجه به ارتباط هویدا با رجبعلی منصور مهره سرشناس استعمار انگلستان و پسرش حسنعلی منصور احتمالاً هدف هویدا از ایجاد ارتباط با حزب توده فعالیتهای جاسوسی بوده است کمااینکه او در سال 1328ش به استخدام ساواک درآمد.(21) فریده دیبا مادر فرح در این باره میگوید: «هویدا، ادعا میکرد که در جوانی کمونیست بوده است اما فرح که پرونده او را دیده بود میگفت هویدا در زمان دانشجویی با نفوذ در صفوف دانشجویان کمونیست و ایرانیان مخالف رژیم در خارج به واقع برای ایران کسب اطلاعات میکرده است...»(22)
هویدا پس از مدت کوتاهی اقامت در پاریس، به اتفاق حسنعلی منصور و عدهای دیگر به جرم قاچاق مواد مخدر توسط پلیس فرانسه دستگیر گردید و تنها با وساطت دربار ایران از این امر رهایی یافتند.(23)
هویدا در تاریخ اول فروردین 1328 به سمت کنسولیار کنسولگری ایران در اشتوتگارت آلمان منصوب شد.(24) در همین ایام بود که عبدالله انتظام، پسر میرزا سید محمدخان انتظامالسلطنه ـ از فراماسونهای قدیمی و عضو لژ بیداری و از سردمداران احیای فراماسونری در دهههای بعد ـ آشنا شد. انتظام در آن ایام وزیرمختار ایران در آلمان و سرکنسول اشتوتگارت بود. هویدا که از اقتدار انتظام در هرم دیوانسالاری در رژیم پهلوی اطلاع داشت تمام کوشش خود را جهت جلب او به کار گرفت تا جایی که انتظام در بهمن 1328 طی یک نامه رسمی و یک نامه خصوصی به دکتر علی اکبر سیاسی ـ وزیر خارجه وقت ـ به عنوان دلخوشی یک دوست قدیمی و دورافتاده از او درخواست نمود که هویدا را به سمت کنسول اشتوتگارت منصوب کند. سیاسی در پاسخ انتظام نوشت که چون صدور حکم کنسولی مستلزم 7 سال سابقه کار میباشد و هویدا فاقد این شرایط است انتصاب وی به این سمت امکان ندارد ولی به عنوان اقدام کاملاً استثنایی و به پاس احترام پیشنهاد جنابعالی انتظام میتواند او را به این سمت به مقامات محلی معرفی کند.(25)
در آن زمان شهر اشتوتگارت در اثر جنگ ویران شده بود و تمام خانههای سالم از طرف متفقین مصادره شده بود. از این رو انتظام و هویدا برای یافتن محل مناسب جهت دفتر کنسولگری و همچنین محل اقامت دست به دامان متفقین شدند. انگلستان و فرانسه به آنان جواب منفی دادند؛ اما آمریکا قول مساعد داد و دو ساختمان مصادره شده را در اختیار ایران قرار داد که یکی از آنها دفتر کنسولگری و دیگری محل اقامت هویدا و منصور شد. به این ترتیب هویدا و منصور با دو آمریکایی به نامهای جان جی مک کلوی و استوارت راکول، آشنا شدند و از این طریق با کانونهای قدرت آمریکا ارتباط برقرار کردند. بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند که حمایت این دو آمریکایی نقش مؤثری در پیشرفت منصور و هویدا داشته است.(26)
در اسفند 1329 در دولت حسین علا، انتظام وزیر خارجه شد. هویدا را همراه خود به تهران آورد و به عنوان منشی مخصوص خود به کار گمارد اما با تغییر کابینه باقر کاظمی وزیر خارجه دولت مصدق هویدا را به معاونت اداره سوم سیاسی منصوب کرد.(27) ولی او در تهران ماندگار نشد و در مهر 1330 به دعوت کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به این کمیساریا در ژنو منتقل شد.(28) در پرونده اداری هویدا موارد متعددی از تشویق وی توسط این کمیساریا و درخواست مصرانه آن برای تمدید مأموریت هویدا موجود است.(29) که از جمله آن نامهای است به امضای وان هک گدهارت، کمیسر عالی پناهندگان خطاب به انتظام(30) وان هک گدهارت در زمره فراماسونرهای مشهور بینالمللی بود که پس از پیرشره استاد اعظم لژ بزرگ ملی فرانسه شد و طی مسافرتهای متعدد به تهران در تأسیس لژهای فراماسونری در ایران نقش اساسی داشته است.(31) بر همین اساس عدهای معتقدند که حمایت او از هویدا به منظور مطرح نگه داشتن یک فراماسونر در چارچوب برنامههای فراماسونری بینالمللی بوده است.(32)
در سال 1335 که رجبعلی منصور ـ پدر حسنعلی منصور ـ سفیر ایران در ترکیه شد از علیقلی اردلان وزیر خارجه وقت درخواست کرد که هویدا را به عنوان رایزن به آنکارا منتقل کند و در تاریخ بهمن همین سال با تقاضای منصور موافقت شد.(33) اما دوران سفارت منصور چندان طولانی نبود و پس از زمانی اندک سرلشکر ارفع جانشین او شد. روحیه نظامیگری و سختگیری ارفع که سفارتخانه را به سبک سربازخانه اداره میکرد سبب شد که هویدا با استفاده از یک مرخصی کوتاهمدت به تهران بیاید و برای رهایی از این وضعیت به سراغ انتظام که در آن زمان مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران بود برود و از او درخواست کمک بنماید. انتظام نیز طی نامهای از اردلان درخواست نمود تا هویدا را به عنوان مأمور در اختیار شرکت نفت بگذارد. این درخواست پس از تصویب شاه عملی شد و هویدا به شرکت نفت منتقل گشت.(34) او ابتدا به عنوان مشاور انتظام، و سپس به عنوان مدیرکل امور اداری شرکت نفت به کار پرداخت.(35) انتصاب هویدا به سمت سرپرست امور اداری شرکت نفت خوشایند بسیاری از مدیران و کارکنان قدیمی این شرکت نبود؛ اما او با چرب زبانی و فریبکاری این مخالفتها را به دوستی بدل کرد. پس از مدتی هویدا از سوی انتظام ترفیع مقام یافت و به عضویت در هیأت مدیره شرکت نفت منصوب شد.(36)
اشتغال هویدا در شرکت نفت، همزمان با فعالیتهای اولیه سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم پهلوی (ساواک) بود و چون ساواک در پی گسترش کانالهای ارتباطی خود در سطح کشور بود مراکز حساس اداری را مورد توجه قرار داد و به گزینش چهرههای مستعد پرداخت که یکی از این افراد هویدا بود که به عنوان همکار در خدمت این تشکیلات جاسوسی قرار گرفت.(37)
هویدا به هنگام اشتغال در وزارت نفت به فعالیتهای سیاسی نیز پرداخت و همراه با تنی چند از دوستانش به سرکردگی حسنعلی منصور و به سفارش و هدایت شاپور ریپورتر و گراتیان یاتسویچ، رئیس قرارگاه سازمان سیا در تهران عدهای از جوانان تحصیلکرده آمریکا را با هدف کسب قدرت سیاسی در تشکیلاتی به نام کانون مترقی گرد آورد.(38)
در سال 1958 (1337) سازمان سیا طی گزارشی به شورای امنیت ملی، اعلام کرد که رژیم ایران با وضعیت کنونی دوامی نخواهد داشت و ممکن است به دامان کمونیسم سقوط کند. به این منظور، دولت آمریکا تصمیم گفت ضمن ایجاد فشار به شاه، جهت انجام برخی اصلاحات عدهای از نخبگان و تکنوکراتهای جوان و طرفدار آمریکا به منظور به دست گرفتن قدرت سیاسی بسیج کند. مهره دلخواه سازمان سیا برای این هدف حسنعلی منصور بود که در آن زمان دبیر شورای عالی اقتصاد بود. منصور دست به کار شد و با کمک نزدیکترین دوست خود هویدا مقدمات تشکیل این گروه را فراهم آورد. آغاز فعالیت و عضوگیری کانون مترقی، منصور و هویدا را در کانون توجه محافل سیاسی و افکار عمومی قرار داد. اکنون همه میدانستند که به زودی منصور نخستوزیر خواهد شد و هویدا هم به عنوان یک عضو ارشد کابینه انتخاب خواهد شد.(39)
این پیشبینیها درست از آب درآمد و پس از انتصاب منصور به مقام نخستوزیری، هویدا نیز به عنوان وزیر دارایی کابینه منصور منصوب شد و تا پایان دوره صدارت منصور در همین سمت باقی ماند.(40)
روز پنجشنبه اول بهمن 1343ش منصور که برای شرکت در جلسه علنی و دفاع از لایحه قرارداد شرکت ملی نفت ایران با چند شرکت بزرگ نفتی غرب قصد ورود به مجلس شورای ملی را داشت به ضرب گلولههای شهید محمد بخارایی مجروح شد. زمانی که این حادثه رخ داد هویدا در مجلس بود و پس از کسب اطلاعات مقدماتی درباره این حادثه خود را به دفتر رئیس مجلس شورای ملی رساند و ماجرا را تلفنی به شاه اطلاع داد. او پس از تحقیق درباره وضعیت جسمانی منصور یکسره به کاخ سلطنتی رفت و وضعیت اسفبار منصور را به اطلاع شاه رسانید. بعد از ظهر همان روز که جلسه هیأت دولت در کاخ مرمر، و در حضور شاه تشکیل شده بود، شاه هنگام ترک جلسه خطاب به هویدا گفت: شما هیأت دولت را اداره کنید تا انشاءالله نخستوزیر بهبود یابند.(41) پس از مرگ منصور نیز شاه او را مسئول تشکیل کابینه کرد. انتخاب هویدا به سمت نخستوزیری با توجه به نداشتن شهرت سیاسی و سابقه کم وزارت در کابینه منصور به صورت محلل تصور میشد.(42) انتصاب هویدا در آن زمان چنین تعبیر میشد که شاه خواسته است با تعیین یکی از همکاران نزدیک منصور به جانشینی وی نظر آمریکاییها را که منصور را به وی تحمیل کرده بودند جلب کند و بعد سر فرصت نخستوزیر خود را انتخاب کند.(43) اما هویدا سالهای صدارت را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و قریب 13 سال یعنی بیش از تمام نخستوزیران ایران در این مقام باقی ماند.(44) درباره علل دوام هویدا در مقام صدارت مطالب فراوانی عنوان شده است که در فصل بعد به این مبحث خواهیم پرداخت.
روانشناسی شخصیت هویدا
هویدا از نخستین روزهای صدارت با روشی خاضعانه و مؤدبانه به جلب اشخاص پرداخت. برخورد وی با نمایندگان مجلس و سناتورها بر اساس ادب و کوچکی قرار گرفت و برخلاف منصور از تندخویی و پرحرفی پرهیز میکرد و با حربه فروتنی به حل و فصل مطالب میپرداخت.(45) تنها چیزی را که هویدا تحمل نمیکرد این بود که کسی بخواهد کرسی صدارت را از او بگیرد. در دهمین سالگرد نخستوزیریاش کسی از وی پرسید پیشبینی میکنید تا چند سال دیگر در پست نخستوزیری باقی بمانید؟ هویدا خندهای کرد و گفت: «سند نخستوزیری را مادامالعمر به نام من زدهاند!»(46)
او نیز مانند بسیاری از هممسلکانش، ایرانی نبود و مردم ایران را نمیشناخت و چون سالهای تحصیل را در مدارس فرانسوی بیروت گذرانده بود و برای ادامه تحصیل به اروپا رفته بود شخصیت کاملاً اروپایی داشت و برای مردم ایران ارزش و اهمیتی قائل نبود.(47) هویدا سخت اهل تظاهر و ریا بود و میگفت مردم ایران دیده بصیرت ندارند و دروغ را بهتر پذیرا میشوند! گاهی نیز میگفت حرف راست در مملکت ما دشمن میتراشد.(48)
درباره خصوصیات اخلاقی هویدا آمده است: «هویدا فردی بود گریزان از مسئولیتهای سخت اداری و دور از جدی بودن و منضبط بودن، عمیق اندیشیدن و با مشکلات و مصایب عجین شدن و غم و غصه خوردن به خاطر دیگران... او از صمیم قلب و با تمام ذرات وجود خود به تمدن و اصول اروپایی دل بسته بود...»(49)
مسلماً وقتی چنین فردی در مسند امور قرار میگیرد تنها چیزی که برایش اهمیت ندارد اوضاع جاری در مملکت است. به همین خاطر است که او به فساد مالی و اداری موجود در وزارتخانهها، اهمیتی نمیداد و گزارشاتی که در این زمینه به دستش میرسید به این بهانه که از روی حب و بغض تهیه شده نمیخواند و میگفت در مملکتی که سالی 30ـ40 میلیارد دلار درآمد نفتی دارد زشت است که یک مدیر را به خاطر یک میلیون تومان محاکمه کنند!!!(50) به نظر نخستوزیر محترم! اگر یک مدیر از درآمد 30ـ40 میلیارد دلاری یک میلیون ناقابل اختلاس کند زشت است او را محاکمه کنند ولی اگر تعداد فقرا و زاغهنشینان مملکت هر روز به خاطر همین یک میلیون تومانها افزایش یابد مشکلی ایجاد نمیشود.
هویدا از کسانی که به او وفادار بودند به شدت حمایت میکرد، هر زمانی که به علت رسوایی یک وزیر نمیتوانست او را در وزارتخانه نگهدارد به جای آنکه او را از کار برکنار کند به وزارتخانه دیگری منتقل میکرد؛(51) تا همه بتوانند از فضایل! جناب وزیر فیض! ببرند.
هویدا به شیک پوشی، لطیفهگویی، حاضرجوابی و گل ارکیده روی سینهاش و نیز به داشتن کلکسیونی از پیپهای گرانقیمت شهرت داشت.(52) او دوست داشت که خود را صاحب خصوصیاتی متمایز از دیگر دولتمردان نشان دهد. در دست گرفتن عصا، پیپ و به سینه زدن گل ارکیده نمونهای از این کارها بود.(53) عباس میلانی در کتاب معمای هویدا عنوان میکند که: «استفاده هویدا از عصا، به تصادف سال 1343 که در جاده شمال رخ داد و باعث شد استخوان زانو و لگن خاصرهاش صدمه ببیند مربوط میشود. برخی میگفتند که استفاده هویدا از عصا نه از سر ضرورت که نوعی ادا و اطوار است. ولی طبیبان معتقد بودند که بعد از این حادثه هویدا همواره بیمناک از دست دادن تعادلش بود و عصار را هم به این خاطر به کار میبرد.»(54)
گویا آقای میلانی صحنه مربوط به پرش هویدا از روی آتش در مراسم چهارشنبه سوری یا حضور بدون عصای او را در دادگاه انقلاب را ندیدهاند که هیچگونه مشکلی از نظر حفظ تعادل! نداشتند. هویدا حدود 310 پیپ و 150 عصا گرد آورده بود. فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس ـ به میلانی گفته است که خود امیرعباس در پی جمعآوری مجموعههای پیپ و عصا نبود بلکه آنها عمدتاً هدیه همکارانش به او بود.(55) این جمله باز هم اتهامی از هویدا نمیکاهد؛ چون این خود هویدا بود که پیپ و عصا را مشخصهاش کرده بود و همکارانش برای خوشخدمتی و برای بهرهمندی از افاضات جناب نخستوزیر! به وی پیپ و عصاهای گرانقیمت هدیه میدادند. در دوران صدارت هویدا، تعلق او به بهاییت، شهرت داشت؛ ابقا چنین نخستوزیری که از نظر احساسات مذهبی مردم منفور بود، عمق بیاعتنایی شاه را به افکار عمومی نشان میدهد. کرده است.
هویدا، فراماسون بود و از اعضای ارشد جناح صهیونیستی ـ فراماسونری ایران به حساب میآمد.(56) برخی معتقدند که او در فاصله سالهای 1330ـ1335 که در سازمان ملل مأموریت داشت توسط وان هگ گدهارت که از چهرههای برجسته فراماسونری جهانی بود به این تشکیلات پیوسته است. برخی نیز، انتظام را عامل پیوستن او به فراماسونری بیان کردهاند.(57) بسیاری از اعضای کابینه هویدا نیز فراماسون بودهاند.
هویدا، شخصاً همجنسگرا بود، و این مطلب نه تنها در میان خواص درباری، بلکه در سطح جامعه نیز شهرت داشت. او هیچگونه تلاشی برای پنهان نگه داشتن این مسئله نداشت و حتی در برخی موارد گرایشات هموسکسوالیته خود را به نمایش میگذاشت. محمدرضا پهلوی از این امر به خوبی مطلع بود ولی به آن اهمیتی نمیداد و ابقاء چنین نخستوزیری عمق تباهی اخلاقی شاه و وابستگاه او و اوج بیاعتنایی آنان را به کرامت انسانی و ارزشهای اخلاقی و فرهنگی جامعه نشان میدهد.(58)
بیمبالاتی هویدا در ارتباطات آلودهاش، موجب بروز سر و صدایی در افکار عمومی گردید و موضوع به قدری جدی شد که زعمای مملکت چاره خروج از این بحران را ازدواج هویدا تشخیص دادند. او هیچگونه رغبتی به ازدواج نداشت و زیر فشارهای سیاسی تن به یک ازدواج مصلحتی داد و با لیلی امامی، خواهرزن دوست دیرینهاش منصور ازدواج کرد.(59) لیلی امامی زنی مقتدر و حرّاف بود، و اینک در پاریس زندگی میکند.(60) لیلی امامی و هویدا از دوران جوانی یکدیگر را میشناختند، اما آنها واقعاً هیچگاه ازدواج نکردند، بلکه در حقیقت لیلی امامی حاضر شد برای نجات هویدا از این موقعیت فداکاری کند.(61) به هر صورت، زندگی مشترک این دو، چندان دوام نیاورد و در سال 1350 و پنج سال پس از ازدواجشان به متارکه انجامید. علت طلاق لیلی از هویدا را انحرافات اخلاقی هویدا عنوان کردهاند.(62)
اسکندر دلدم نویسنده کتاب زندگی و خاطرات هویدا میگوید که فریدون هویدا طی نامهای به نویسنده عنوان میکند که شایعات مربوط به فساد اخلاقی برادرش که در نهایت منجر به طلاق لیلی امامی از برادرش شد، ساخته و پرداخته دشمنان سیاسی اوست. او میگوید در سفری که لیلی همراه اشرف پهلوی به چین رفته بود، با اشرف درگیر میشود و اشرف در بازگشت به تهران از هویدا میخواهد یا همسرش را طلاق بدهد یا از صدارت استعفا دهد و هویدا هم لیلی را طلاق داده است.(63) اینکه برادر هویدا موضوع انحراف اخلاقی او را ساخته دشمنان سیاسیاش میداند، اصلاً پذیرفته نیست چون خود هویدا این مسئله را کتمان نمیکرد و همچنین در میان خواص درباری نیز شایع بود. در ضمن اسناد ساواک نیز بر این امر صحه میگذارد. دعوای بین اشرف و لیلی هم صحت ندارد چرا که با خصوصیاتی که اشرف داشت هیچکس جرأت نمیکرد در برابر اشرف ابراز وجود کند چه برسد به اینکه با او درگیر شود.
هویدا و بقای او بر مسند صدارت
هویدا در زمان منصور، خود را به شاه نزدیک کرده بود، و توانسته بود اعتماد او را جلب کند. او از نخستین روز تصدی مقام نخستوزیری در برابر شاه روش اطاعت محض را در پیش گرفت و واجد همان خصوصیاتی بود که شاه از نخستوزیر خود انتظار داشت، شاه کم کم به این نتیجه رسیده بود که نخستوزیری مطیعتر و مطمئنتر و بیخطرتر از هویدا نخواهد یافت.(64) در دوره طولانی دیکتاتوری محمدرضا، دولت و مجلس ابزارکار او بودند.(65) تفکر خاص محمدرضا این بود که نخستوزیر هر چه مطیعتر، بهتر!(66) محمدرضا به کارگزاری فاقد شخصیت نیاز داشت تا به نام او در مسند ریاست دولت قرار گیرد، و مجری اوامر او باشد.(67) هویدا این نیاز زمانه را دریافت، و بازیگر چنین نقشی برای شاه شد. شاه حتی هویدا را بر علم، که خود را خدمتگزار شاه مینامید، ترجیح میداد، زیرا علم گاهی جرأت میکرد برخلاف نظر شاه، مطلبی را بیان کند که این امر خوشایند شاهنشاه نبود؛ در حالیکه هویدا هرگز به خود اجازه نمیداد که برخلاف میل شاه حرفی بر زبان جاری کند و بر عکس برای برخی نظریات غیرعملی و نامعقول شاه دلایل عقلانی و منطقی میتراشید. یکی از نزدیکان هویدا میگفت وقتی هویدا به حضور شاهنشاه شرفیاب میشود، تمام دستورات شاه را یادداشت میکند و برای خوشخدمتی هر چه بیشتر در بین کاخ نیاوران تا نخستوزیری بسیاری از اوامر شاهانه را با تلفن اتومبیل نخستوزیری به مراجع مربوط ابلاغ میکند و یکی دو ساعت بعد اجرای تمام اوامر ملوکانه را به عرض شاه میرساند.(68)
در یکی از اسناد ساواک آمده است: «امیر شرفی بدر، که از رجال نابینای کشور است، میگفت رمز موفقیت آقای هویدا در کار مملکت داری در این است که اولاً سالها در شرکت ملی نفت بوده، و کسی او را نمیشناخته است و دیگر اینکه برنامه و نقشهای در کار مملکتداری ندارد که با منافع دستهای برخورد داشته باشد...»(69)
هویدا نه یک نخستوزیر بلکه یک نوکر حلقه به گوش شاه محسوب میشد. شاه بارها گفته بود که هویدا قادر است افکار مرا بخواند و خواستههایم را پیش بینی کند... من به واقع او را مجری صادقانه اوامر خود میدانم.(70)
هویدا به عکس منصور سعی داشت کمتر حرف بزند؛ چون منصور زیاد حرف میزد و پس از تبعید امام خمینی در هر فرصت از توانایی دولت خود برای سرکوب مخالفین سخن میگفت و همین امر موجب شد که جان خود را بر اثر هتاکی و پرحرفی از دست بدهد؛ ولی هویدا بیشتر کارها را به شاه نسبت میداد و همه جا از منویات شاهانه یا بنابر اراده شاهنشاه سخن میگفت.(71) هویدا همیشه خود را رئیس دفتر شاه مینامید و میگفت: کار من، فقط اجرای فرامین اعلیحضرت است!(72) او در تأیید اظهاراتش از شاه، به عنوان پدر تاجدار و ناجی ملت نام میبرد.(73) او در تأیید طرز کار خود در مصاحبهای با سردبیر مجله نیوزویک گفت: «در کشورهای غربی برای یک تصمیمگیری کوچک، مدتها در مجلس و در سنا بحث میشود، چندین بار رأیگیری به عمل میآید، و وقت زیادی تلف میشود. در حالیکه در ایران کافی است ما به حضور شاهنشاه برویم و نظر شاهنشاه را که همیشه بهترین راهحلهاست، بپرسیم و به آن عمل کنیم.»(84)
هویدا بدون توجه به حدود اختیارات نخستوزیر یک کشور مشروطه و با آشنایی با روحیه محمدرضا سعی میکرد مقام خود را حفظ کند، و فرمانبردار بیچون و چرای شاه باشد.(75)
در حالیکه تمام صاحبنظران رمز موفقیت هویدا و صدارت طولانیاش را مطیع شاه بودن میدانند ولی احسان نراقی در کتاب خود عنوان میکند که هویدا با ذهنی بسیار فعال مسائل دنیای امروز را به خوبی میشناخت و نقطه ضعف او و از دست دادن اعتبارش بر میگشت به اطاعت بیقید و شرط او از سیاست شاه.(76)
فرد دیگری، یکی دیگر از رازهای بقای هویدا را آمادگیاش برای کمک به دیگران میداند و میگوید که لطف هویدا شامل حال بسیاری شده بود.(77) این فرد جناب دکتر میلانی است که کتابی تحت عنوان معمای هویدا نگاشته است. این کتاب ابتدا به انگلیسی نوشته شده و بعد توسط نویسنده به فارسی برگردانده شده است. هدف نویسنده از چاپ چنین کتابی نمایش چهره مثبت و مظلومی از هویداست. او کتاب را به روش یک رمان تاریخی نوشته است، و اگر کسی هویدا را نشناسد و از خدمات او بیاطلاع باشد با خواندن این کتاب اعتراف میکند که هویدا مرد متینی بوده، و هر انتقادی از او شده است کار دشمنان سیاسی اوست و حتی اعدام او در دادگاه انقلاب ظلم بزرگی بوده است.
میلانی، طوری از کمک هویدا به دیگران سخن میگوید، که گویی از اموال خود بخشش میکرده. علم که سالهای متمادی وزیر دربار بوده است در خاطراتش میگوید که در سال 1352 این موضوع را محرمانه با شاه در میان گذاشته است که بقای هویدا نتیجه پول دادن به اعضای خانواده سلطنتی به خصوص منسوبین ملکه است.(78) در واقع هویدا با پول دادن به اطرافیان خود خصوصاً نزدیکان فرح، سعی میکرد همه را از خود راضی نگه دارد و راه انتقاد دیگران را از دولتش ببندد. به همین خاطر است که شهبانوی نیکوکار! در خاطراتش از هویدا به عنوان دولتمردی توانا و فردی با فرهنگ و آگاه به مسائل روز یاد میکند و در خاطرهای از سفر خود با او به چین مینویسد که ما شبها بعد از انجام برنامه رسمی سفر و پذیراییها ساعتها با هم مینشستیم و درباره مسائل جاری و آنچه در روز دیده بودیم بحث گرمی میکردیم.(79)
علاوه بر عامل نخست که مطیع بودن هویداست، عوامل دیگری را نیز در علل بقای او ذکر کردهاند، شاه به واسطه ضعفهای درونی خود از مردان باشخصیت و ریشهدار که از نفوذ در جامعه برخوردار بودند هراس داشت، و حاضر نبود قدرت و اختیارات خود را با کسی تقسیم کند. هویدا همان شخصیت بیریشه و بیاعتباری بود که شاه هرگز هراسی از او به دل راه نمیداد و میدانست که هیچگاه از طرف وی خطری متوجه مقام سلطنت نخواهد شد.(80) هویدا، برخلاف منصور که نخستوزیری خود را مدیون آمریکاییها میدانست و تعهداتی در مقابل آنها سپرده بود، وابستگی زیادی به آمریکاییها نداشت و از نظر شاه که نمیخواست واسطهای در ارتباط خود با آمریکاییها داشته باشد این کمال مطلوب بود.(81) چهارمین دلیل بقای هویدا که نسبت به عوامل گفته شده از اهمیت کمتری برخوردار است تعمد شاه در تظاهر به وجود ثبات سیاسی در ایران در نظر خارجیها بود. در حالی که در بسیاری از کشورهای جهان عمر متوسط دولتها کمتر از یک سال بود، شاه از وجود دولتی که در اوایل دهه 1350 دهمین سال عمر خود را پشت سر میگذاشت، بر خود میبالید و از اصطلاح جزیره ثبات، که اولین بار نیکسون در مورد ایران به کار برد، خرسند بود.(82)
رابطه با اسرائیل
موضوع فلسطین بعد از جنگ جهانی دوم، توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در اردیبهشت 1326 مطرح شد و کمیسیونی با شرکت یازده عضو و از جمله ایران، مأمور رسیدگی و یافتن راهحلی برای مسئله فلسطین شدند. این کمیسیون گزارشی مبنی بر تقسیم فلسطین به دو کشور عرب و یهود، به کمیسیون مجمع عمومی ارائه کرد و این گزارش در 29 نوامبر 1947 تصویب شد و در 14 مه 1948 دولت اسرائیل توسط صهیونیستها ایجاد شد.(83)
در سال 1328 دولت محمد ساعد مراغهای دولت اسرائیل را به بهانه وجود تعداد زیادی بازرگان یهودی ایرانی تبار در فلسطین و حفظ حقوق آنان به رسمیت شناخت و در بیتالمقدس اشغالی سرکنسولگری دایر کرد. وقتی مصدق به حکومت رسید، شناسایی ایران از اسرائیل را پس گرفت ولی این وضع دوام نیاورد و روابط ایران با اسرائیل بعد از کودتای 28 مرداد مجدداً از سر گرفته شد و ایران دقیقاً دنبالهروی سیاست آمریکا بود.(84) رژیم حاکم ایران عملاً و در معنی اسرائیل را حمایت میکرد. روابط وسیع اقتصادی داشت،نفت مورد نیاز اسرائیل را تحویل میداد، کالاهای اسرائیل به ایران سرازیر بود و تبادل اطلاعات انجام میگرفت و ساواک و موساد همکاری گستردهای داشتند.(85)
هویدا که در سالهای کودکی و نوجوانی و جوانی چندین بار به فلسطین اشغالی رفته بود، با اسرائیل الفتی دیرینه داشت؛ چون این رژیم نخستین کشوری بود که فرقه ضاله بهاییت را به عنوان یک دین به رسمیت شناخت. هویدا سالها در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد، امکانات این سازمان را در جهت انتقال هر چه سریعتر مهاجران یهودی از نقاط مختلف جهان به فلسطین به کار گرفت و زمانی که به نخستوزیری رسید دولت اسرائیل را بیش از هر رژیم دیگری در مدار توجه قرار داد و به رابطه با این رژیم غاصب تحرک بیشتری بخشید.(86) فروش نفت به این رژیم از جمله موارد بارز خیانت هویدا به ملت ایران و ملل مسلمان جهان است. هویدا در حالی به فروش نفت اقدام کرد که کشورهای اسلامی تولید کننده نفت، از فروش نفت به اسرائیلی خودداری میکردند. (البته فروش نفت به صورت مخفیانه به دستور شاه انجام میگرفت، ولی در زمان هویدا جنبه آشکارتری یافت).(87)
در این ایام، حضرت امام خمینی(ره) و علمای دیگر به افشاء روابط ایران با اسرائیل پرداختند؛ حضرت امام در پیامی خطاب به هویدا میفرمایند:
«با اسرائیل دشمن اسلام و آواره کننده بیش از یک میلیون مسلمان بیپناه پیمان برادری نبندید، عواطف مسلمین را جریحهدار نکنید... اقتصاد کشور را به خاطر اسرائیل و عمّال آن، به خطر نیندازید...»(88)
در زمان نخستوزیری هویدا، او با جلب حمایت شاه، از مأمورین موساد ـ تشکیلات اطلاعات و جاسوسی اسرائیل ـ برای آموزش کادرهای ساواک دعوت کرد و از این هنگام بود که پای مأموران موساد به تشکیلات ساواک باز شد.(89)
فعالیتهای جاسوسی موساد در دوران هویدا توسط تشکیلاتی به نام سازمان زیتون هدایت میشد که این سازمان علاوه بر فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی در ایران و کشورهای همسایه به آموزش مأمورین ساواک و نیروهای اطلاعات و ضداطلاعات ارتش میپرداخت.(90) کلیه اعضای سازمان زیتون علیرغم اینکه اسرائیلی بودند ولی با گذرنامههای جعلی، به عنوان تبعه دیگر کشورها به ایران میآمدند.(91)
سازمان زیتون در دوران نخستوزیری هویدا به ویژه از اواخر دهه 1340 به اوج قدرت خود در ایران رسید به گونهای که با ساواک به عنوان یک زیرمجموعه برخورد میکرد و خواستههای خود را بخشنامهوار به ساواک اطلاع میداد.(92)
در ایام زمامداری هویدا، ایران رسماً به ایستگاه مهاجرت یهودیان قاره آسیا مبدل شده بود و ایادی صهیونیسم برای مهاجرت یهودیان این قاره از ایران استفاده میکردند و از امکاناتی که دولت ایران در اختیارشان قرار داده بود بهره میبردند. همچنین در دوران او، صهیونیسم جهانی آزادی فوقالعادهای برای تبلیغات داشتند، تا جایی که به صورت علنی و گسترده برای سرمایهگذاری یهودیان در فلسطین اشغالی و مهاجرت یهودیان ایرانی به این سرزمین تبلیغات میکردند.(93)
بهبود وضع بهائیان در ایران
برخلاف نظر مورخانی مثل کسروی و آدمیت که بابیگری اولیه را جنبش خودجوش و غیروابسته به قدرتهای استعماری میدانند، آخرین یافتهها بر پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانونهای معینی تأکید دارد که شبکهای از خاندانهای قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند. بهاییت نیز وضعی مشابه بابیت یافت.
از سال 1868 که میرزا حسینعلی نوری (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند پیوند بهاییان با کانونهای مقتدر یهودی غرب، تداوم یافت و مرکز بهاییگری در سرزمین فلسطین به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعمار بریتانیا بدل شد. به نوشته فریدون آدمیت عنصر بهایی چون عنصر جهود، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد. این پیوند در دوران ریاست عباس افندی بر فرقه بهایی تداوم یافت. در این زمان بهاییان در تحقق استراتژی تأسیس دولت یهود در فلسطین، که از دهههای 1870 و 1880 میلادی آغاز شده بود، به طور جدی مشارکت کردند. فرقه ضاله بهایی ستون پنجم استعمار غربی و اسرائیل در ایران و بعضی کشورهای خاورمیانه است. از گذشته به یهودیان دستور داده شده بود که هر جا منافع آنان ایجاب میکند، تظاهر به بهاییگری کنند و حتی اسمشان را عوض کنند تا به صورت ایرانی، بهتر بتوانند خواسته ایران و صهیونیستها را برآورده سازند.(94) اندکی بعد کودتای 3 اسفند 1299 رضاخان و سیدضیاء در ایران رخ داد. در کابینه سیدضیاء یکی از سران درجه اول بهاییان ایران به نام علیمحمدخان موقرالدوله، وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. این مقام نیز به دلیل خدمات بهاییان در پیروزی کودتا به ایشان عطا شد.(95) پس از آن تمام وزارتخانهها، شرکتهای صنعتی و کشاورزی یعنی حیات کشور، در قبضه قدرت بهاییان قرار گرفت تا اینکه هویدا به صدارت رسید. چون هویدا بهایی زاده بود، و خود نیز از پیروان این فرقه ضاله محصوب میشد در طول دوران نخستوزیریاش توجه ویژهای به این فرقه مبذول میداشت و برای آنان تسهیلات ویژهای قائل بود. به همین سبب بود که بهاییان به سرعت و در تمامی زمینهها خصوصاً اقتصادی رشد کردند. هویدا همچنین مشاغل کلیدی را به بهاییان میبخشید حتی چند وزیر کابینه او مثل منصور روحانی، وزیر کشاورزی که در تمام دوران صدارت هویدا در کابینه او عضویت داشت و نابود کننده کشاورزی ایران لقب گرفت، فرخ رو پارسا، نخستین زن وزیر دوران شاهنشاهی که به نام وزارت آموزش و پرورش، فرهنگ کشور را به فساد کشانید؛ سپهبد صنیعی وزیر جنگ، منوچهر شاهقلی، وزیر بهداری و منوچهر تسلیمی، وزیر بازرگانی بهایی بودند.(96) فردوست در خاطراتش میگوید: محمدرضا از تشکیلات بهاییت و به خصوص افراد بهایی در مقامات مهم و حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آنها حسن ظن نشان میداد... خود او صراحتاً گفته بود که افراد بهایی در مشاغل مهم و حساس مفیدند چون علیه او توطئه نمیکنند.(97)
هویدا، در تمام مدت صدارتش تصمیمات تشکیلات رهبری بهائیان را اجرا میکرد و میکوشید تا نفوذ آنان را در تمام سطوح تا بالاترین حد گسترش دهد. این حمایتها به قدری گسترش یافت که تقدیر و سپاسگذاری محافل بهایی از او را در پی داشت. به طور کلی بهاییان ایران، پیشرفت خود را در دهههای آخر سلطنت پهلوی مدیون پشتیبانی هویدا میدانند.(98) این افراد در اغلب نقاط کشور تحت حمایت ساواک و سیا و موساد و با آگاهی شاه و امکاناتی که هویدا در اختیار آنها قرار میداد بهترین زمینها و اراضی و مؤسسات تولیدی را قبضه کرده بودند.
کشور مسلمان ایران که میبایست الگوی دیگر کشورهای اسلامی باشد عرصه تاخت و تاز ایادی استعمار و صهیونیست قرار گرفته و شخص اول این مملکت با اطلاع از تمام این اوامر به پیشرفت آنها کمک میکرد.
هویدا و مطبوعات
پس از اینکه هویدا به استخدام ساواک درآمد، به کار روزنامهنگاری پرداخت و مجلهای با نام کاوش را منتشر ساخت که بنابر اسناد موجود، این مجله با صلاحدید ساواک و با نظارت انتظام منتشر میشد. هزینه انتشار کاوش، از سوی شرکت نفت، تأمین میشد. به همین خاطر هویدا مبالغ قابلتوجهی به نویسندگان و همکاران خود در مجله پرداخت میکرد. او به خاطر همین گشاده دستی توانست برخی نامداران وابسته به جریان روشنفکری را به همکاری با کاوش وادار کند و کسانی همچون نادر نادرپور، مسعود فرزاد، محمد قاضی، فرخ غفاری، جلال مقدم، سعید نفیسی و ابراهیم پورداوود را به خدمت بگیرد. همچنین در دوران نخستوزیریاش مجله دیگری به نام تلاش را منتشر کرد که همان خط و خطوط و مواضع را داشت.(99)
به این دلیل که هویدا اهل مطبوعات بود، از ابتدای صدارتش سعی داشت تا روابط ویژه و دوستانهای با روزنامهنگاران ایجاد کند و بنابراین جراید را در جهت اهداف و تأیید برنامههای اجرایی فعال سازد. در راستای این هدف هویدا بخشی از بودجه و اعتبارات محرمانه نخستویری را صرف جذب و جلب خبرنگاران میکرد و به آنان مبالغ قابلتوجهی مستمری میپرداخت. او به افرادی مثل امیرانی ـ مدیر مجله خواندنیها، علی بهزادی ـ مدیر مجله سپید و سیاه، میمندی نژاد ـ مدیر مجله رنگینکمان و... مبالغ کلانی کمک مالی میپرداخت.(100) ولی وضع به همین منوال ادامه نیافت، و از اواسط دوران زمامداریاش در نحوه برخورد با مطبوعات تغییراتی داد تا برای کنترل کامل مطبوعات بتواند از عوامل مورد اعتماد خود استفاده کند و آنان را در رأس هیأت تحریریه جراید پر انتشار بگمارد. انتصاب امیر طاهری به سردبیری کیهان و همچنین گماشتن علی باستانی به مدیریت تحریریه روزنامه اطلاعات مواردی از این تصمیم هویدا بودند.(101)
چند سال بعد، هویدا به استناد یک تصویبنامه هیأت دولت در سال 1342 تصمیم به تعطیلی بسیاری از مجلات و روزنامهها گرفت. این تصویبنامه مقرر کرده بود، نشریاتی که تیراژشان به حدنصاب معینی نمیرسد، جواز انتشارشان لغو شود. البته تمام نشریاتی که تعطیل شدند شامل این حکم نمیشدند، مثلاً هفتهنامه توفیق که یک مجله پرتیراژ بود یکی از مهمترین نشریات فکاهی در تاریخ مشروطیت ایران محسوب میشد و همین اهمیت باعث میشد تا هویدا نتواند به صورت انفرادی آن را تعطیل کند بلکه نام این نشریه را در میان جراید تعطیل شده قرار داد و بعد از تعطیل شدن آن به رئیس سازمان برنامه دستور داد تا عباس توفیقی، مدیر این نشریه را استخدام کند و در حقیقت او را بخرند.(102)
در حالیکه در ایران مطبوعات و مجلات به طور کامل تحت نفوذ عوامل نخستوزیری و شخص شاه قرار داشت با این حال شاه و نخستوزیرش هویدا بودجه هنگفتی از درآمد دولت ایران را صرف خرید نویسندگان جراید و مجلات آمریکایی و اروپایی میکردند. به همین خاطر است که مطبوعات آمریکا و اروپا شاه را بزرگ میکردند و از جنایات او کمتر سخن میراندند.(103)
پس از اینکه هویدا از صدارت برکنار شد و به جای او رقیب دیرینهاش جمشید آموزگار به نخستوزیری رسید، خصومت و اختلاف دیرین بین او و رقیبش تشدید شد؛ گویا او با سیزده سال نخستوزیریاش، هنوز هم از این مقام سیر نشده بود. به همین دلیل هویدا که بعد از برکناری از صدارت به وزارت دربار تعیین شده بود و هنوز اهرم قدرت در دست داشت شروع به کارشکنی در کار دولت آموزگار کرد. نمونه بارز این امور، انتشار مقاله معروفی به امضای احمد رشیدی مطلق است(104) که بعضی صاحبنظران نوشتن آن را به هویدا یا درباریان تحت نظر او نسبت میدهند. این مقاله که با لحنی تند و گزنده به حضرت امام(ره) حمله کرده بود در دربار تهیه شده بود. ولی برخی ابتکار آن را به هویدا نسبت میدهند و برخی او را مبرا میدانند. قدر مسلم این است که این مقاله به دستور شخص شاه تهیه شده و هدف از آن هم هتاکی نسبت به حضرت امام(ره) در موقعیتی بود که به دنبال خبر شهادت حاج آقا مصطفی حرکتهایی در ایران به وجود آمده بود. این مقاله به طور مستقیم از دربار توسط داریوش همایون ـ وزیر اطلاعات کابینه آموزگار ـ بدون اینکه نخستوزیر از مضمون آن مطلع باشد به روزنامه اطلاعات ارسال شد و پس از دو روز معطلی به چاپ رسید.(105)
رواج فساد
مشخصه اصلی دوران صدارت هویدا گسترش فساد در ابعاد مختلف بود و فساد مالی منشأ بسیاری از مفاسد دیگر بود. هویدا در طی دوران صدارت طولانیمدتش از یک امتیاز مهم برخوردار شد و آن اینکه عایدات نفتی ایران که هرگز به میلیارد نرسیده بود، چندین برابر شد و به 12 میلیارد و 20 میلیارد و 24 میلیارد رسید.(106) اما متأسفانه این درآمدها به جای اینکه صرف عمران و آبادی کشور شود، به خرج میهمانیها و بذل و بخششهای درباری میرسید؛ از جمله هزینه تدارک جشنهای شاهانه، و نیز خرید اسلحه میشد.(107) در ایام نخستوزیری هویدا، هر کس بنا به موقعیت اجتماعی و شغلی، و وابستگی به دربار، دست به تعرض به بیتالمال میزد و دارایی به غارت گرفته شده خود را به حسابی در خارج از کشور واریز میکرد.
معاملات دولتی اعم از خارج و داخل کشور با رشد همراه بود و هر یک از دولتمردان عرصه خاصی را برای تاراج و غارت برگزیدند. افرادی بودند که اجرای طرحهای عمرانی مثل ساختمان، سدها و فرودگاهها را برگزیدند. سازمان برنامه بدون انجام تشریفات معمول، نظیر درج آگهی در جراید، و برگزاری مناقصه، اینگونه طرحهای عمرانی را به افراد معینی میدادند و آن فرد هم با کشیدن ده تا بیست درصد بر مجموع قیمت معین شده از سوی مهندسین مشاور سازمان برنامه، آن طرح را به فرد یا شرکت ساختمانی دیگر واگذار میکرد و بدین ترتیب میلیونها تومان پول به جیب افراد معینی میرفت.(108)
فردوست در این مورد مینویسد: ...«در دوران سیزده ساله نخستوزیری هویدا همه میچاپیدند، و هویدا کاملاً نسبت به این وضع بیتفاوت بود. در صورتی که یکی از مهمترین وظایف رئیس دولت، جلوگیری از فساد و حیف و میل اموال دولتی است. در هیچ زمانی به اندازه زمان هویدا، فساد گسترده نبود و او چون جلب رضایت محمدرضا را میطلبید نمیخواست کسی و در نهایت محمدرضا را از خود ناراضی کند...»(109)
کارگزاران دولت هویدا برای فریب مردم و سرپوش گذاشتن بر غارت اموال با تبلیغات در مطبوعات و دیگر رسانهها اعلام میکردند که قطعات صدهزار متری اراضی حاشیه دریای خزر به کسانی که متعهد به اجرای طرحهای دامداری یا کشاورزی صنعتی باشند واگذار خواهد شد. و بعد نام عدهای از وابستگان رژیم به عنوان مستحق دریافت این اراضی در جراید انتشار مییافت.(110)
شاه همواره سعی میکرد که فساد مالی در خانواده سلطنتی را به گونهای توجیه کند؛ بنابراین در جواب خبرنگار فرانسوی الیویه واژن در این مورد گفت: «باید بگویم این فساد نیست بلکه مثل بقیه رفتار کردن است. یعنی مثل کسانی که کاملاً حق کار کردن و معامله کردن را دارند. به عبارت دیگر اطرافیان من هم حق دارند در شرایط مشابه با دیگران برای امرار معاش خود فعالیت داشته باشند.»(111)
علاوه بر فساد مالی، فساد و بیبند و باری اخلاقی در زمان صدارت هویدا بیداد میکرد. افراط در تجملگرایی و فساد اخلاقی و توسعه فحشا مهمترین عامل در آلوده ساختن جامعه بود تا مردم و جوانان از آنچه در کشورشان میگذرد بیخبر بمانند و اصولاً دنبال مسائل جدی نباشند. گسترش فساد از سرفصل سیاستهای به اصطلاح فرهنگی دولت هویدا بود.(112) به عنوان نمونه، رژیم شاه روی دانشگاه شیراز تلاش فراوانی به کار برده بود تا محیط آن روز را از مسائل سیاسی دور بدارد.، از این رو انواع وسایل عیاشی را برای دانشجویان فراهم کرده بود.(113)
فریدون هویدا در کتابش خاطرنشان میکند که: «پس از انتصاب برادرم به وزارت دربار، او با توجه به جوّی که بر کازینوهای ایران حکمفرما بود، تصمیم به مداخله در امور آنها گرفت و بعداً هم از خودش شنیدم که واقعاً قصد داشت از ادامه کار کازینوها جلوگیری کند... چون به عقیده برادرم، قماربازی مخالف قانون اسلام بود و اداره کار قمارخانهها میتوانست به شاه و مملکت آسیب برساند...»(114) معلوم نیست چرا جناب نخستوزیر، در مدت صدارتش متوجه مغایرت قماربازی با قانون اسلام نشده، ولی به مجرد اینکه سلطنت شاه را در خطر دید ناگهان به اهمیت قضیه پی برد.
جشنهای شاهانه
مراسم تاجگذاری،جشنهای بیست و پنجمین سال سلطنت محمدرضا پهلوی، جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی و جشن پنجاهمین سال سلطنت پهلوی، در دوران نخستوزیری هویدا برگزار شد که جز اتلاف وقت و به هدر دادن بیتالمال حاصلی دربر نداشت.(115)
در سال 1345 وقتی علم عهدهدار مقام وزارت دربار شد، طی اعلامیهای انجام مراسم تاجگذاری را به اطلاع عموم رسانید، و تاریخ برگزاری آن را به روز چهارم آبان 1346 موکول کرد؛ و سپهبد مرتضی یزدانپناه نیز از طرف شاه به ریاست جشنهای تاجگذاری منصوب شد.(116)
هویدا در مهر 1343 و در زمانی که وزیر دارایی کابینه منصور بود، به عضویت شورای مرکزی جشن شاهنشاهی، که تحت ریاست فرح اداره میشد، منصوب شد.(117)
برای رونق بخشیدن به مراسم تاجگذاری که در کاخ گلستان برگزار شد، کلیه میادین و خیابانهای تهران با هزینه هنگفت، چراغانی و تزئین گردید. کار چراغانی را شرکتهای خارجی عهدهدار بودند و هزینه این مراسم از بودجه عمومی کشور تأمین شد.(118)
ملت ایران هنوز از زیر بار هزینههای سنگین جشن تاجگذاری کمر راست نکرده بود که شاه تصمیم به برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی ایران گرفت. این جشن از نظر اسراف و تبذیر نمونه بود و وسیلهای برای انتقاد از شاه و رژیم پهلوی شد. این جشن که فکر انجام آن از سال 1336 در ذهن شاه پدید آمده بود،(119) پس از روی کار آمدن نیکسون، در تختجمشید برگزار شد. اکثر نشریات غربی به انتقاد از هزینه سرسامآور این جشن پرداختند. رسانههای خارجی قبل از نمایش جشن، شمایی از زندگی فلاکتبار روستاییان و مردم فقیر شهرها و حلبیآبادها را نشان دادند و سپس در کنار آن تصاویر شاه ایران و جشن تجملگرایانه را به تصویر کشیدند.(120) در این جشن، بیست پادشاه و امیر عرب، پنج ملکه، بیست و یک شاهزاده، شانزده رئیس جمهوری، سه نخستوزیر، چهار معاون رئیسجمهور و دو وزیر امور خارجه از 69 کشور جهان شرکت کردند.(121)
طراحی و اجرای این جشن به خارجیها اختصاص داشت. کلیه میوه و شیرینی مورد نیاز این جشن از خارج توسط هواپیما آورده میشد به ویژه غذاهای مخصوص به صورت گرم از پاریس ارسال میشد یک روزنامه فرانسوی نوشت حدود 600 میلیون دلار از خزانه کشور صرف هزینه جشنهای شاهنشاهی شد. میهمانسرایی به هزینه 30 میلیون دلار در تخت جمشید در منطقه کویر بناگردید. مبلغ 12 میلیون دلار برای مخابرات و پخش جریان جشن به وسیله تلویزیون در دنیا در نظر گرفته شد. دوخت جامهها به عهده دو مؤسسه گرانقیمت لانون و کانون، که هر دو فرانسوی هستند، محول گردید.(122) در کتاب آخرین سفر شاه از قول ویلیام شوکراس آمده است که: «... رابرتهاویلند فنجان و نعلبکیهایی ساخت که فقط یک بار مورد استفاده میهمانان قرار گرفت. و لان ون اونیفرمهایی جدید برای کارمندان دربار طراحی کرد که نیم تنه آن را به طرزی شکیل با بیش از یک کیلو و نیم نخ طلا دوخته شده بود.»(123)
این جشن، به قدری پرهیزنه بود که با نیمی از مخارج آن میشد فقر را از ایران زدود. ولی شاه در مقابل مطالب انتقادی مطبوعات خارجی معمولاً جواب میداد که: «مخارج برگزاری جشنهای 2500 ساله آنچنان که تصور میشد زاید و غیرضروری نبوده است چون غیر از اجرای بعضی طرحهای عمرانی مثل ساختن مدرسه، برق رسانی به روستاها، جادهسازی و توسعه مخابرات، چادرهای نصب شده در تخت جمشید نیز برای برگزاری مراسم مختلف در آینده مورد استفاده خواهد بود و از همه مهمتر اینکه برگزاری این جشنها حیثیت ایران را افزایش داده است؛ چون تخت جمشید به مدت سه روز، تبدیل به یک مجمع جهانی شد که در آن رؤسای کشورها و دولتهای دنیا توانستند گرد هم جمع شود و مسائل خود را با یکدیگر در میان بگذارند.»(124)
بسیاری از صاحبنظران اینگونه اقدامات شاه را نشانهای از بیماری بزرگپنداری او میدانند و برخی نیز معتقدند که محمدرضا میکوشید تا از رهگذر این جشنها اصل و نصب گمنام خود را از خاطرهها بزداید، و خود را به سلاطین بیست و پنج قرن گذشته ایران پیوند زد.(125)
جدایی بحرین از ایران
جدا کردن بحرین از ایران تحت پوشش اعطای استقلال به این جزیره، یکی از اقدامات خائنانهای بود که در دوران نخستوزیری هویدا و در راستای تأمین منافع انگلستان صورت گرفت.(126)
بحرین مجمعالجزایری است دارای ذخایر نفتی در خلیج فارس که از گذشتههای دور به ایران تعلق داشت. لیکن در زمان قاجار در اثر عدم کفایت حکومت، انگلستان بحرین را به صورت پایگاهی برای خود درآورد.
دولت ایران، همواره بحرین را جزئی از خاک خود میدانست و درصدد بود تا در فرصتی مناسب حاکمیت خود را اعمال کند.(127)
پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، دولت ایران بحرین را استان چهاردهم خود نامید. این اقدام مورد اعتراض شدید انگلستان قرار گرفت و برخی از کشورهای عرب را نیز به مخالفت با ایران تحریک کرد.
محمدرضا در سال 1347 پس از مسافرت به عربستان و کویت در ازای چشمپوشی از بحرین جزایر سهگانه تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی را از دولت انگلستان بازپس گرفت؛ زیرا او شهامت تصرف بحرین از طریق نظامی را نداشت تا اینکه دولت انگلستان به دلیل تنگناهای مالی، تصمیم به خروج از خلیج فارس گرفت و یکی از مأموران عالیرتبه وزارت امور خارجه انگلستان به نام سرویلیام لوس، چندین بار به ایران سفر کرد، و در این مورد با شاه و هویدا، مذاکره کرد و دولت ایران با برگزاری یک رفراندوم و همهپرسی از سوی سازمان ملل در بحرین موافقت کرد.(128)
از طرف دبیرکل سازمان ملل فردی به نام گیچاردی، مأمور بررسی وضعیت بحرین و اجرای رفراندوم شد، ولی در حقیقت هیچگونه رفراندومی برگزار نشد، بلکه گیچاردی با چند تن از بزرگان بحرین به گونهای از پیش برنامهریزی شده، ملاقات کرد و نظر آنان را در مورد استقلال بحرین به منزله نتیجه رفراندوم اعلام نمود.
البته نباید تردید داشت که دولت هویدا که برکشیده جناح صهیونیستی ـ فراماسونری بود، اصلیترین مهره در اجرای این طرح و گرداننده این برنامه به شمار میآمد.(129)
هویدا اعلام کرد «مصالح عالیه ملت ایران بیش از هر چیز و سرنوشت ما و برادران مسلمان ما در آن سوی خلیج فارس، ایجاب میکرد از هیچ اقدامی برای دفاع در برابر استعمار فروگذاری نشود. تجزیه بحرین، مظهر بارزی از سیاست مستقل ماست به همین جهت طی توافقی ایران پذیرفت که با دخالت دبیرکل سازمان ملل نظر مردم بحرین، استعلام شود و طبق آن عمل گردد...»(130)
بدون تردید این سناریو از پیش تدوین شده بود و دولت ایران که به هیچچیز جز بقای خود نمیاندیشید به نظر انگلستان مبنی بر استقلال بحرین صحه گذاشت.
دستگیری و بازداشت
از اوایل سال 1356 ستاره بخت هویدا رو به افول نهاد؛ زیرا از یک طرف حکومت جدید آمریکا به ریاست کارتر عدم رضایت خود را از روند اوضاع در ایران آشکار ساخته و خواهان تغییر در خط مشی ایران به خصوص در زمینه مسائل مربوط به حقوق بشر و آزادیهای سیاسی بود و از سوی دیگر علائم بحران اقتصادی که حاصل ریخت و پاشهای گذشته و برنامهریزی غلط بود، به تدریج نمایان شد. به عنوان نمونه قطع مداوم نیروی برق از اوایل تابستان 1356 به منزله زنگ خطری برای صنایع ایران به صدا درآمد.(131)
سرانجام به سبب فشارهایی که از طرف دولت کارتر برای مراعات اصول حقوق بشر و دادن آزادیهای سیاسی به مردم ایران و به اصطلاح ایجاد فضای باز سیاسی اعمال میشد شاه ناچار شد تغییراتی در حکومت خود بدهد(132) و در حقیقت برکناری هویدا و انتصاب آموزگار به جای وی یکی از کوششهای شاه برای گسترش فضای باز سیاسی از طریق وارد کردن اعضای جدید و جوان به کابینه و جلب رضایت روشنفکران ایرانی بود.(133) بنابراین هویدا پس از 13 سال حضور در مسند نخستوزیری ایران در مرداد 1356 به دستور شاه استعفا داد.(134)
در کتاب پشت پرده تخت طاووس آمده است که کارتر بعد از انتصاب به مقام ریاست جمهوری آمریکا، از شاه خواسته بود در جهت ایجاد فضای باز سیاسی اقدام کند ولی شاه این امر را تا زمان دریافت نامهای از سه تن از رهبران جبهه ملی (شاپور بختیار، کریم سنجابی و داریوش فروهر) به تعویق انداخت. مضمون این نامه این بود که اصول قانون اساسی و منشور جهانی حقوق بشر به مقیاس وسیعی در ایران زیر پا نهاده شده است و از شاه خواستند که فقط سلطنت کند و امور حکومت را طبق قانون اساسی، به دولت و پارلمان بسپارد. شاه پس از دریافت این نامه، گویی که راه گریزی برایش نمانده باشد به برکناری هویدا اقدام کرد.(135)
هویدا بلافاصله پس از برکناری از نخستوزیری به جای اسدالله علم که به دلیل ابتلا به سرطان خون آخرین روزهای عمرش را میگذراند به عنوان وزیر دربار آغاز به کار کرد اما پس از سیزده ماه از وزارت دربار استعفا داد. فریدون هویدا درباره استعفای برادرش میگوید: «امیرعباس راجع به کنارهگیری خود از وزارت دربار میگفت: به خاطر ابراز مخالفت با دستور شاه راجع به تیراندازی به سوی مردم در اوایل سپتامبر 1978 (17 شهریور 1357) از این شغل نیز استعفا داده است.»(136) ولی باید تذکر داد که نویسنده در ص 45 همین کتاب عنوان کرده است که شاه پس از برکناری آموزگار و گماردن شریف امامی به جای وی برای آنکه تغییر جهتگیریهای سیاسی محسوس باشد، بسیاری از مقامات را از کار برکنار کرد که هویدا نیز یکی از آنان بود و در اینجا دو قول متناقض میبینیم.
پس از استعفای آموزگار، شریف امامی بر مسند قدرت نشست و به دنبال سقوط وی، دولت نظامی ازهاری عهدهدار امور شد. شاه در کتاب پاسخ به تاریخ میگوید: «... ازهاری چون مشتاق بود حسننیت خود را به مخالفان نشان دهد، فوراً دوازده تن از مقامات عالیرتبه را توقیف کرد که از آن میان آقای هویدا را در خانهاش تحتنظر قرار داد. او به من گفت: فقط محاکمهای منصفانه میتواند چگونگی اتهامات وارده به نخستوزیر سابقم و دیگر کسانی را که توقیف کرده بود روشن سازد.»(137) شاه خود دستور بازداشت هویدا را صادر کرد(138) ولی همواره در مصاحبههایش گناه بازداشت هویدا را به گردن دولت نظامی انداخت و اظهار کرد که بازداشت او به منظور حفاظت شخص او صورت گرفته در حالیکه صاحبنظران معتقدند که شاه او را سپر بلا قرار داده است. برخی از اسناد نیز از دست پنهان اردشیر زاهدی در بازداشت هویدا پرده برمیدارند.(139)
شاه در خاطراتش میگوید: پیش از بازداشت هویدا به او پیشنهاد خروج از کشور و سفارت بلژیک را داده است ولی هویدا آن را نپذیرفته و در ایران مانده است. سعیده پاکروان دختر سرلشکر پاکروان، که مدتی رئیس ساواک و سپس سفیر ایران در فرانسه بود، از قول پدرش مطالبی را ذکر میکند که مؤید سخن شاه است.(140) اما باید گفت این سخنان صحت ندارد زیرا کسانی که شاه و هویدا را به خوبی میشناختند میدانند که هویدا کسی نبود که شاه به او تکلیفی کند و او نپذیرد. فریدون هویدا هم این سخن را تکذیب میکند و میگوید: «وقتی یکی از بستگان ما بدون اطلاع خود هویدا به شاه مراجعه و از او درخواست کرد که برادرم را هم با خود ببرد، شاه که در آن روزها به چیزی جز حفظ جان خود و خانوادهاش نمیاندیشید به این تقاضا ترتیب اثر نداد.»(141)
بعد از خروج شاه از کشور، بازداشتگاه هویدا را تغییر دادند و او را به مهمانسرای ساواک واقع در روستای شیان در مجاورت لویزان منتقل کردند.(142) نگهبانان بازداشتگاه پس از دریافت خبر سقوط رژیم در سپیده دم 22 بهمن، محوطه بازداشتگاه را ترک کردند و هویدا را تنها گذاشتند. هویدا با اینکه میتوانست فرار کند، اما پس از اطلاع از اینکه مردم مسلح هستند، تصمیم گرفت خود را تسلیم جبهه ملی کند.(143)
محاکمه و اعدام انقلابی هویدا
هویدا پس از انتقال به زندان قصر با وجود اینکه به صورت انفرادی در بازداشت بود ولی از امکانات ارتباطی مانند مطبوعات و رادیو و تلویزیون برخوردار بود. با وجود تلاشهای فراوان گروههای فشار، جهت رهانیدن هویدا از زندان، او دوبار محاکمه شد. نوبت اول این محاکمه، در نیمه شب 24 اسفند 1357 در محل زندان قصر برگزار شد، اما تحت فشار عوامل دولت موقت تعطیل شد. در این جلسه تعدادی از خبرنگاران جراید داخلی و رادیو و تلویزیون و گروهی تماشاگر از جمله تعدادی از وابستگان کسانی که عزیزانشان را در انقلاب از دست داده بودند، حضور داشتند. پس از ورود هویدا به دادگاه و استقرار در جایگاه مخصوص، متن کیفرخواستی که علیه او تنظیم شده بود به این شرح قرائت شد:
«آقای امیرعباس هویدا، فرزند حبیبالله، به شماره شناسنامه 3542، صادره از تهران، وزیر سابق دربار شاهنشاهی منقرض، و نخستوزیر اسبق شاه سابق و ساقط، متهم است به: 1ـ فساد در ارض؛ 2ـ محاربه با خدا و خلق خدا و نائب امام زمان؛ 3ـ قیام علیه امنیت و استقلال مملکت با تشکیل کابینههای دستنشانده آمریکا و انگلیس و حمایت از منافع استعمارگران؛ 4ـ اقدام بر ضد حاکمیت ملی با حفظ سلطان دستنشانده آمریکا و دخالت در انتخابات قانونگذاری و عزل و نصب وزرا و فرماندهان با نظر سفارتخانههای خارجی؛5ـ واگذاری بی قید و شرط منابع زیرزمینی از نفت و مس و اورانیوم و غیره به بیگانگان؛ 6ـ گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا و همدستان اروپاییاش بر ایران، منجمله از طریق نابودی صنایع داخلی و تضعیف آنها در برابر رقبای خارجی و تبدیل ایران به بازار مصرف خارجی؛ 7ـ پرداخت درآمدهای ملی حاصل از نفت به شاه و فرح و نیز تسلیم این درآمدها به ممالک وابسته به غرب و سپس اخذ وام با نرخهای بالا و گزاف و شرایط اسارت بار از آمریکا و سایر دول غرب؛ 8ـ نابود ساختن کشاورزی و دامپروری و از بین بردن جنگلها؛ 9ـ شرکت مستقیم در فعالیتهای جاسوسی به نفع غرب و صهیونیسم؛ 10ـ دستهبندی با توطئهگران بینالمللی در پیمانهای سنتو و ناتو و سرکوبی ملتهای ایران و فلسطین و ویتنام، عضو فعال سازمان فراماسونری در ایران در لژ فروغی با توجه به اسناد موجود و اقرار شخص متهم؛ 11ـ شرکت در خفه کردن و ارعاب مردم حقطلب و استثمار شده ایران با دستگیری آزادیخواهان و کشتار مردم بیدفاع و ضرب و جرح و شکنجه و آزار آنان و نقض آزادیهای اساسی انسانی مصرح در قانون اساسی وقت و قوانین موجود همچون اعلامیه حقوق بشر و قوانین الهی از جمله توقیف روزنامهها و اعمال سانسور در مطبوعات و کتب؛ 12ـ مؤسس و اولین دبیرکل حزب استبدادی رستاخیز ملت ایران؛ 13ـ اشاعه فساد فرهنگی و اخلاقی و شرکت در تحیم پایههای استعمار از جمله شرکت در برقراری مجدد کاپیتولاسیون یعنی ایجاد قضاوت کنسولی در مورد آمریکاییان؛ 14ـ شرکت مستقیم در قاچاق هروئین در فرانسه، در معیّت حسنعلی منصور؛ 15ـ دادن گزارش خلاف واقع و اشاعه اکاذیب با انتشار روزنامههای دستنشانده و گماردن سردبیرهای جیرهخوار در رأس نشریات و سانسور اخبار و گزارشهای مجعول که تمام این اقدامات در اجرای توطئه استعمارگران بیگانه و سلطان دستنشانده به منظور اسارت و استعمار ملت ایران بوده است. سلطانی که بر حسب اقرار متهم به وسیله آمریکا روی کار آمده است. نظر به صورت جلسات هیأت دولت و گزارشهای شورای عالی اقتصاد و مقالات و شکایات شاکیان و فتاوی علما و مراجع تقلید و مندرجات روزنامه و اسناد به دست آمده از ساواک و اسناد موجود در نخستوزیری و شهادت دکتر آزمون وزیر کابینه متهم و شهادت آقای جعفریان و آقای نیکخواه در همین دادگاه و اظهارات و اقاریر شخصی متهم، چون وقوع جرایم منتسبه قطعی و محقق است، تقاضای رسیدگی و صدور حکم متهم و مصادره اموال وی را از پیشگاه دادگاه محترم دارم.»
وقتی دادستان موارد اتهامی را قرائت میکرد، در هنگام خواندن اتهام اول و دوم صورت هویدا به شدت رنگ باخت و وقتی کلمه اعدام را از دهان دادستان شنید به شدت تکان خورد.(144)
جریان دادرسی در دادگاه اول چند ساعتی طول کشید و سپس هویدا تقاضای تنفس کرد و بنابراین جریان دادرسی به جلسه بعد موکول شد.(145) دادگاه دوم به فاصله 24 روز از دادگاه اول تشکیل شد و در این مدت عوامل دولت موقت و دوستان مهندس بازرگان در تدارک محاکمه نمایشی برای هویدا بودند و حتی اقدامات لازم در این زمینه را انجام داده بودند.(146) ولی توطئه آنان با هوشیاری حضرت امام(ره) و پیگیری آیتالله خلخالی ثمر نداد و دادگاه دوم با جدیت تمام تشکیل شد. در این جلسه متن کیفرخواست قرائت شد و نماینده دادستان علاوه بر موارد اتهامی به فساد اطرافیان هویدا به فراماسونر بودن برخی از آنها، تغییر تقویم، وابسته کردن ارتش به مستشاران خارجی و اختصاص سالانه 24 میلیون تومان از طرف هویدا برای کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک اشاره کرد.(147) هویدا در پاسخ اظهارات نماینده دادستان و در دفاع از خود گفت: «ما در سیستمی بودیم که همه کس در آن سیستم در خدمت رژیم بودند... اگر میگویید من به عنوان نخستوزیر باید کنار میرفتم و ادامه نمیدادم، حق با شماست، اگر من نمیکردم، کس دیگری میکرد.»
پس از اظهارات نماینده دادستان و دفاعیات متهم، دادگاه برای صدور حکم وارد شد و امیرعباس هویدا را به عنوان مفسد فیالارض و خائن به ملت به اعدام محکوم کرد.(148)
پس از قرائت حکم و ابلاغ آن به هویدا، از وی خواستند تا وصیتنامهای بنویسد. اما هویدا از نوشتن وصیتنامه خودداری کرد. دکتر میلانی میگوید: «خلخالی سرپیچی هویدا را به تلاش برای نجات جان خود مربوط میدانست. میگفت هویدا به غلط گمان داشت اگر وصیتی ننویسد، ما هم از اجرای حکم اعدام امتناع میکنیم... اما چنین نبود، چون او اندکی پیش از بازداشتش، وصیتنامهای نوشت و آن را در نزد یکی از منشیان خود به امانت گذاشت؛ به علاوه شاید هویدا نمیخواست با نوشتن وصیتنامه دادگاه انقلاب و رأیش را مشروعیت ببخشد.»(149)
این سخنان میلانی گزافی بیش نیست، زیرا برداشت آقای خلخالی از ننوشتن وصیتنامه درست بود و هویدا برای نجات جان خود به هر اقدامی دست زد و حتی تقاضای ملاقات با حجتالاسلام سیداحمد خمینی را کرد، که مورد موافقت قرار نگرفت. به علاوه هویدا هرگز وصیتنامهای نزد یکی از منشیانش نداشت؛ در ضمن مشروعیت دادگاه انقلاب به دست هویدا نبود، که بخواهد با ننوشتن وصیتنامه مشروعیت آن را زیر سئوال ببرد.
سپس هویدا را برای اجرای حکم اعدام به خارج از ساختمان مدرسه زندان قصر بردند و او در حالیکه چشمهایش بسته بود در برابر جوخه آتش که برای تیرباران آماده شده بود قرار گرفت. با اشاره آیتالله خلخالی فرمان آتش صادر شد و سپس پیکر بیجان مقتدرترین نخستوزیر دوران شاهنشاهی بر روی زمین افتاد.(150)
پس از اجرای حکم، جسد هویدا به پزشکی قانونی انتقال یافت و مراتب به اطلاع خانواده هویدا رسید تا یکی از افراد خانوادهاش برای انجام تشریفات تحویل جسد و کفن و دفن آن به پزشکی قانونی مراجعه کند. صبح روز بعد یکی از بستگانش به بازدید از جنازهاش پرداخت و طبق تعهدی اعلام کرد که فردا برای تحویل جسد مراجعه خواهد کرد؛ اما پس از ترک ساختمان هرگز بازنگشت. جنازه او چند ماه در پزشکی قانونی باقی ماند و در حالیکه حدود چهار ماه از اعدام هویدا میگذشت در یکی از اعیاد مذهبی چند نفر به پزشکی قانونی مراجعه کرده و جسد او را برای دفن تحویل گرفتند.(151) طبق گفتههای آیتالله خلخالی، جسد هویدا را به فرانسه بردند و از آنجا به اسرائیل حمل کردند و در شهر عکا در گورستان بهاییان در کنار پدرش دفن کردند.(152)
بازتاب اعدام هویدا
محاکمه و اعدام هویدا با اعمال شرایط امنیتی صورت گرفت و تا پایان کار دادرسی هیچکس از محوطه زندان قصر خارج نشد. به همین سبب انتشار خبر اعدام هویدا در داخل کشور با تردید مواجه شد و در خارج از کشور شگفتیساز شد.
پس از کشته شدن هویدا شاه حتی کلمهای به زبان نیاورد، و درباره او سه هفته تمام سکوت کرد، تا آنگاه که برای تبرئه خویش لب به دروغ گشود و گفت که به او پیشنهاد کردم که از کشور خارج شود ولی او شخصاً ترجیح داد در ایران بماند.(153)
بسیاری از سیاستمداران غربی از اعدام او ابراز آزردگی کردند. ریمون بار، نخستوزیر فرانسه، به همراه چند تن از رجال سیاسی و نخستوزیران پیشین فرانسه خواستار تخفیف در مجازات او شده بودند. موریس کوودومورویل، یکی دیگر از نخستوزیران فرانسه از هویدا تمجید کرد و او را انسانی برجسته خواند. فرانسوا پونه، وزیر امور خارجه فرانسه نیز صریحاً اعدام او را محکوم کرد.
«تاس» خبرگزاری رسمی دولت شوروی و رادیو مسکو خبر اعدام هویدا را بدون هیچگونه تفسیری پخش کردند. در این حال دولت آمریکا با صدور بیانیهای از اعدام امیرعباس هویدا، ابراز تأسف کرد.(154)
حضرت امام خمینی(ره) پاسخ انتقاداتی را که در خارج از کشور نسبت به اعدام هویدا به عمل آمده بود در یک جمله بیان فرمودند:
«اشخاصی مانند هویدا محاکمه لازم ندارند، شناسایی و احراز هویت آنها برای مجازاتشان کافی است.»(155)
پینویسها:
1ـ دفتر پژوهشهای موسسه کیهان، نیمه پنهان 14، ص 11.
2ـ بهزادی، علی، شبه خاطرات، ج 1، ص 780، و میلانی، عباس، معمای هویدا، ص 45.
3ـ اداره کل آرشیو، اسناد و موزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دولتهای ایران از میرزا نصرالله خان مشیرادوله تا میرحسین موسوی، ص 33؛ و طلوعی، محمود، راز بزرگ فراماسونها و سلطنت پهلوی، ج 2، ص 980؛ و طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 505.
4ـ دلدم، اسکندر، من و فرح پهلوی، ج 3، ص 1117؛ و دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 12.
5ـ دلدم، اسکندر، همان، ج 3، ص 1118؛ و معتضد، خسرو، هویدا سیاستمدار پیش و عصا و گل ارکیده، ج 1، ص 46.
6ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 13؛ و دلدم، همان، ج 3، ص 1118.
7ـ معتضد، همان، ص 46.
8ـ همان، ص 47؛ و دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 13.
9ـ شیخالاسلامی، جواد، سیمای احمدشاه قاجار، ج 1، ص 231.
10ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 11.
11ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 15ـ18؛ و دلدم، همان، ج 3، ص 1119.
12ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 22.
13ـ همان، ص 25.
14ـ اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 55.
15ـ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 980؛ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 367؛ اداره کل آرشیو، اسناد و موزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، همان، ص 323.
16ـ فردوست، همان، ص 368.
17ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 28.
18ـ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981؛ بهزادی، همان، ج 1، ص 782.
19ـ فردوست، همان، ص 369.
20ـ طبری، احسان، کژراهه (خاطراتی از حزب توده)، ص 221.
21ـ فردوست، همان، ص 369.
22ـ دیبا، فریده، دخترم فرح، ترجمه: الهه رئیس فیروز، ص 284.
23ـ بهزادی، همان، ص 782.
24ـ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 507.
25ـ فردوست، همان، ص 370.
26ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 40.
27ـ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 507.
28ـ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 508؛ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981.
29ـ فردوست، همان، ج 2، ص 370.
30ـ فردوست، همان، ص 371؛ معتضد، همان، ص 322.
31ـ فردوست، همان، ص 371.
32ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ص 43.
33ـ عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 3، ص 1770؛ فردوست، همان، ص 371؛ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 508.
34ـ طلوعی، همان، ص 508.
35ـ اختریان، همان، ص 58.
36ـ عاقلی، باقر، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، ص 989.
37ـ فردوست، همان، ص 373.
38ـ عاقلی، همان، ص 989؛ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 989؛ عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی، ج 3، ص 1770.
39ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ص 52.
40ـ مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 119.
41ـ عاقلی، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، ص 983؛ اقتباس: صدر، جواد، نگاهی از درون، ص 385.
42ـ نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، ج 2، ص 316؛ طلوعی، محمود، پدر و پسر، ص 732؛ طلوعی، محمود، چهرهها و یادها، ص 123.
43ـ طلوعی، همان، ص 123؛ بهزادی، همان، ج 1، ص 783؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 511.
44ـ آوری، پیتر، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه: عباس مخبر، ص 138؛ بهزادی، همان، ج 1، ص 783؛ طلوعی، چهرهها و یادها، ص 123؛ نجاتی، همان، ج 2، ص 316؛ مدنی، همان، ج 2، ص 231.
45ـ طلوعی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 3، ص 1772.
46ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1148.
47ـ مدنی، همان، ج 2، ص 116؛ دلدم، همان، ج 3، ص 1175.
48ـ دلدم، همان، ص 1175.
49ـ معتضد، همان، ج 1، ص 284.
50ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1149.
51ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1149.
52ـ نجاتی، همان، ج 2، ص 316.
53ـ بهزادی، همان، ج 1، ص 787.
54ـ میلانی، همان، ص 25.
55ـ همان، ص 437.
56ـ درباره فراماسون بودن هویدا ر.ک مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد فراماسونری در ایران، ج 2، صص 472 و 468.
57ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 246.
58ـ فردوست، همان، ج 2، ص 395؛ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ص 270.
59ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 271.
60ـ قاسمی، همان، ص 293.
61ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 272.
62ـ فردوست، همان، ص 395؛ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 273.
63ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1179.
64ـ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 511؛ طلوعی، محمود، پدر و پسر، ص 732؛ محمدی، منوچهر، انقلاب اسلامی، زمینهها و پیامدها، ص 82.
65ـ صمیمی، مینو، پشت پرده تختطاووس، مترجم، حسین ابوترابیان، ص 193.
66ـ فردوست، همان، ج 2، ص 377.
67ـ همان، ج 1، ص 121.
68ـ طلوعی، پدر و پسر، ص 733.
69ـ فردوست، همان، ج 2، ص 377.
70ـ همان، ص 1200.
71ـ دوانیف علی، نهضت روحانیون ایران، ج 5، ص 93.
72ـ بهزادی، همان، ج 1، ص 783.
73ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1182.
74ـ بهزادی، همان، ص 783؛ دلدم، همان، ص 1182.
75ـ نجاتی، همان، ج 2، ص 316.
76ـ نراقی، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوین، مترجم: سعید آذری، ص 86.
77ـ میلانی، همان، ص 29.
78ـ علم، همان، ج 3، ص 23.
79ـ کسری، نیلوفر، زنان ذینفوذ در دربار پهلوی، ص 257؛ طلوعی، محمود، از طاووس تا فرح، ص 370.
80ـ طلوعی، پدر و پسر، ص 733.
81ـ همان، ص 733؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 2، ص 511.
82ـ طلوعی، پدر و پسر، ص 734.
83ـ امینی، علیرضا، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، ص 213.
84ـ افراسیابی، بهرام، ایران و تاریخ، ص 292؛ و هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، صحنههایی از تاریخ معاصر ایران، ص 402.
85ـ مدنی، همان، ج 2، ص 228.
86ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 140.
87ـ همان، ص 141.
88ـ روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، ج 2، ص 216.
89ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 144.
90ـ همان، ص 147.
91ـ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 436، ص 41.
92ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 148.
93ـ همان، ص 169.
94ـ شهبازی، عبدالله، کانون بهاییگری در حجره تاجران تریاک، جامجم، شماره 16، 31 مرداد 1382.
95ـ همان.
96ـ دوانی، همان، ص 260؛ دلدم، همان، ص 1139؛ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 237؛ معمای صدارت هویدا، نشریه صدای عدالت، 22 مهر 1380.
97ـ فردوست، همان، ج 1، ص 374.
98ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 239.
99ـ همان، ص 46؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 509.
100ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 274.
101ـ همان، ص 276.
102ـ همان، ص 278.
103ـ دوانی، همان، ص 245.
104ـ طلوعی، پدر و پسر، ص 753؛ مسعود انصاری، احمدعلی، من و خاندان پهلوی، ص 74؛ زونیس، همان، ص 227.
105ـ طلوعی، همان، ص 754؛ زونیس، همان، ص 227.
106ـ معتضد، همان، ج 2، ص 746.
107ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 265.
108ـ همان، ص 265 و 266.
109ـ فردوست، همان، ج 1، ص 266.
110ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 266.
111ـ سمینار انقلاب اسلامی و ریشههای آن، مجموعه مقالات انقلاب اسلامی و ریشههای آن، ج 2، ص 235.
112ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1123.
113ـ دوانی، همان، ص 317.
114ـ هویدا، فریدون، سقوط شاه، ص 147.
115ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 214.
116ـ عاقلی، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله...، ص 1020.
117ـ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، بزم اهریمن، ج 2، ص 66.
118ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 215.
119ـ نراقی، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوین، ص 60، کسری، همان، ص 215.
120ـ همان، ص 226.
121ـ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، بزم اهریمن، ج 4، ص 447.
122ـ کسری، همان، ص 232.
123ـ شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ص 39.
124ـ هویدا، همان، ص 118.
125ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 223.
126ـ همان، ص 186.
127ـ نشریه صدای عدالت، 17 آبان 1380.
128ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 186ـ189.
129ـ همان، ص 189ـ191.
130ـ صدای عدالت، 17 آبان 1380.
131ـ طلوعی، چهرهها و یادها، ص 134؛ سفری، محمدعلی، قلم و سیاست، ص 547؛ مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران، ص 338.
132ـ طلوعی، همان، ص 422.
133ـ زونیس، همان، ص 227.
134ـ طلوعی، دادستان انقلاب، ص 261.
135ـ صمیمی، همان، ص 193.
136ـ هویدا، همان، ص 85.
137ـ پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ص 349.
138ـ فردوست، همان، ج 2، ص 381؛ صمیمی، همان، ص 236.
139ـ ر.ک: هویدا، همان، ص 60؛ طلوعی، رازهای ناگفته، ص 26.
140ـ ر.ک: پاجرنان، سعیده، توقیف هویدا، ص 61.
141ـ هویدا، همان، ص 161؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 529.
142ـ اختریان، همان، ص 185.
143ـ همان، ص 310ـ 312.
144ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 323ـ325.
145ـ همان، ص 326.
146ـ همان، بهزادی، همان، ج 1، ص 801.
147ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 332.
148ـ روزنامه کیهان، جزئیات محاکمه و تیرباران هویدا، 19/1/1358.
149ـ میلانی، همان، ص 457.
150ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 339.
151ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 341.
152ـ عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 3، ص 1801؛ روزنامه کیهان، خاطرات آیتالله خلخالی، 8/7/1358.
153ـ هویدا، همان، ص 161.
154ـ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 340.
155ـ به نقل از: طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ص 537.
مجله الکترونیکی «دوران» شماره 34 ، شهریور 1387