10 اردیبهشت 1393

روایت یک شهید از حال و هوای کارون در نهم اردیبهشت ۶۱


روایت یک شهید از حال و هوای کارون در نهم اردیبهشت ۶۱

  بعد از عملیات‌های طریق‌القدس و فتح مبین رزمنده‌ها خود را برای آزادسازی خرمشهر آماده می‌کردند و بعد هم راهی می‌شدند برای آزادی قدس. حوالی ظهر روز پنج‌شنبه نهم اردیبهشت 61، در حالی که همه‌ی نیروها آماده می‌شدند تا برای شروع عملیات «کربلا ـ 3» حرکت خود را آغاز کنند، محمود نیکومنظر؛ مسئول واحد پشتیبانی تیپ 27 ضمن مراجعه به فرماندهی تیپ 27 با حالتی سراسیمه به او خبر داد که واحد تحت مسئولیت وی به مشکل برخورده است و با وضع فعلی محال است بتوان ملزومات مورد نیاز گردان‌های خط‌شکن را تأمین کرد. عمده‌ی نگرانی وی متوجه عدم دریافت سهمیه‌ی مهمات این گردان‌ها از رده‌های ارشد لجستیکی سپاه بود.

این در حالی بود که به زمان شروع حرکت نیروها کمتر از چند ساعت فاصله وجود داشت و نفرات گردان‌های خط‌شکن محور عملیاتی سلمان، در محوطه‌ی وسیع تأسیسات انرژی اتمی در بین کانکس‌ها پراکنده شده بودند و هر یک در آستانه‌ی حرکت از عرض کارون آمادگی آن را داشتند تا به محض دریافت دستور، به کرانه‌ی غربی کارون حرکت کنند.

احمد متوسلیان به محض دریافت گزارش نیکومنظر، شتاب‌زده سوار بر جیپ فرماندهی به سلمانیه رفت و در قرارگاه عملیاتی نصر، این مطلب را با حسن باقری در میان گذاشت. فرمانده قرارگاه عملیاتی نصر به متوسلیان قول داد که تا قبل از حرکت گردان‌ها، مهمات سهمیه‌ی تیپ 27 تأمین خواهد شد.

بر همین اساس متوسلیان در مراجعت به انرژی اتمی به نیکومنظر و فرماندهان گردان‌های خط‌شکن که نگران این موضوع بودند، اطمینان داد که مشکل ناشی از نبود مهمات به زودی حل خواهد شد. پس از آن آماده شد تا برای انجام آخرین هماهنگی به نزد فرماندهان تیپ 2 لشکر 21 ارتش برود. وی قبل از حرکت به فرماندهان گردان‌ها توصیه کرد تا آمادگی داشته باشند به محض ابلاغ دستور، گردان‌ها را به سمت کارون حرکت دهند. در فرصت باقیمانده، هریک از رزمندگان به کاری مشغول شدند. بعضی مشغول نوشتن وصیت‌نامه و بعضی دیگر درصدد ثبت وقایع.

یکی از رزمندگانی که در عملیات «الی بیت‌المقدس» حضوری میدانی داشت و لحظه به لحظه رخدادهای آن عملیات بزرگ را ثبت کرد، عبدالرضا سوری؛ درجه‌داری از اهالی دیار الوند (روستای فهرومند شهرستان نهاوند) بود که مجموعه خاطرات وی پس از شهادت‌اش به چاپ رسید. شهید سوری حال و هوای خود و دیگر هم‌رزمانش در روز پنج‌شنبه نهم اردیبهشت 1361 را این گونه توصیف کرده است:

«شب هنگام درمی‌یابیم که عملیات اخیر هم مانند دو عملیات مهم و موفقیت‌آمیز گذشته؛ طریق‌القدس و فتح‌مبین، از نخستین دقایق بامداد فردا و به عبارت دیگر چند دقیقه بعد از نیمه‌شب امشب آغاز خواهد شد و گروه‌های مهندسی احداث پل موقت بر روی کارون را آغاز کرده‌اند. نام عملیات «الی بیت‌المقدس» است که به نوبه‌ی خود این نامگذاری می‌تواند اشتیاق و علاقه‌ی زایدالوصف رزمندگان اسلام را برای آزادسازی قدس، از لوث وجود صهیونیزم بیان نماید.

ساعتی بعد اطلاع می‌دهند که تیپ ما (تیپ 2 زرهی دزفول از لشکر 92 ارتش) در احتیاط نیروهای شرکت‌کننده در مرحله‌ی اول عملیات قرار دارد و باید خود را برای حرکت آماده نماییم. بچه‌ها از «در احتیاط بودن» دل‌خورند و ابتدا با ناراحتی از این موضوع استقبال می‌کنند، ولی توضیحات فرمانده گردان در مورد نحوه‌ی عملیات و نقشی که همه‌ی نیروها در پیروزی آن می‌توانند داشته باشند، ناراحتی دوستان را برطرف می‌کند و با اشتیاق تمام به حرف‌های فرمانده، که از گستردگی و وسعت دامنه‌ی عملیات «الی بیت‌المقدس» حکایت دارد، گوش فرا می‌دهند. از قرار معلوم، عملیات در منطقه‌ای به وسعت 6 هزار کیلومتر مربع و از غرب کارون به اجرا گذاشته خواهد شد و از کرخه نور در شمال تا شط‌ العرب و خونین‌شهر در جنوب گسترده شده است. حد غربی منطقه‌ی عملیاتی الی‌بیت المقدس، «هورالعظیم» و نوار مرز بین‌المللی است و قریب یازده لشکر پیاده و زرهی و مکانیزه و تعدادی نیز تیپ مستقل از اشغالگران بعثی، در این منطقه استقرار دارند و از آنجا که 90 درصد این مناطق از آغاز جنگ تحمیلی در اشغال نیروهای متجاوز دشمن بوده است، به طور قطع نیروهای خصم از مواضع مستحکم و نفوذناپذیر و قابل اطمینانی در این محدوده برخوردارند که به نوبه‌ی خود می‌تواند مسأله‌ساز باشد.

بنا به گفته‌ی فرمانده گردان، نیروهای ایرانی، متشکل از ارتش، سپاه و بسیج مطابق عملیات ظفرمندانه‌ی قبلی با هماهنگی کامل از 6 محور که شمالی‌ترین آن منطقه‌ی هویزه و کرخه نور و جنوبی‌ترین محور، شط‌العرب و منطقه‌ی خونین‌شهر خواهد بود، یورش به نیروهای دشمن متجاوز را آغاز خواهند کرد و برای اجرای عملیات در دو محور، ناچار به احداث پل بر روی کارون خواهند بود. ما هم می‌بایست از یکی از این پل‌ها، یعنی از منطقه‌ی دارخوین، از کارون بگذریم و به نیروهایی که قبل از ما از پل عبور خواهند کرد، بپیوندیم.

فرمانده هم‌چنین توضیح می‌دهد که برای جلوگیری از حملات دشمن و از کار انداختن نیروهای مستقر در آن سوی کارون، ابتدا نیروهای پیشقراول برای گرفتن «سرپل» یعنی ایجاد یک خط دفاعی در مقابل دشمن و به منظور تأمین منطقه‌ی نبرد، به سرعت از پل خواهند گذشت و آنگاه بقیه‌ی نیروها با حفظ نظم،‌ تدریجاً از پل عبور خواهند کرد و طبق برنامه‌ی تنظیم، با روشن شدن هوا، نوبت به ما خواهد رسید.

در این لحظات که دارم این مطالب را می‌نویسم، دل توی دل بچه‌ها نیست و همه برای رسیدن ساعت آغاز عملیات و لحظه‌ی عبور از پل ثانیه‌شماری می‌کنند. هدف نهایی عملیات، آزادسازی «خونین‌شهر» عزیز است که بیش از 45 روز مظلومانه در مقابل سیل تهاجم نیروهای ارتش بعث، با تمام وجود مقاومت کرده بود و اینک می‌رود تا به یاری خدا و با همت فرزندان این آب و خاک، از یوغ اسارت و تجاوز دژخیمان بعثی رهایی یابد. در پایان حرف‌های فرمانده، بچه‌ها هر یک احساسات و آمادگی رزمی خود را به نوعی نشان می‌دهند. یکی از برادران سپاه با صدایی تکان‌دهنده فریاد برمی‌دارد که:

ما با تکیه بر «الله» خونین‌شهر را دوباره «خرمشهر» خواهیم کرد.

نکته‌ی تکان‌دهنده‌ای است و فریاد تکبیر بچه‌ها با طنینی محکم، حرف‌های او را تأیید می‌کند. اشک در چشمان همه‌ی ما حلقه زده و آرزو می‌کنیم بتوانیم افتخار آزادسازی «خونین‌شهر» و خرمی بخشیدن به آن را داشته باشیم. فرمانده نیز که سخت تحت‌ تأثیر ایمان و اراده‌ی محکم بچه‌ها قرار گرفته با صدایی گرفته که هیجان او را نشان می‌دهد از ما خداحافظی می‌کند و بچه‌ها را به حال خود می‌گذارد و می‌رود.

احساس سرما می‌کنم. از بچه‌ها دور می‌شوم و در گوشه‌ای می‌نشینم. چشم‌هایم را می‌بندم تا خود را و آنچه را که در پیش داریم، بهتر احساس کنم. آنچه مرا می‌لرزاند، سرما نیست، شوق و اشتیاق و علاقه‌ای است که آزادسازی خرمشهر در من ایجاد کرده است.

خرمشهر، خرمشهر،‌ خرمشهر... دلم می‌خواهد این اسم را فریاد بزنم. او باید خرمی را آغاز کرده باشد. حتماً خبردار شده که ما داریم می‌رویم، بچه‌ها دارند می‌روند، همه داریم می‌رویم تا آزادیش را به او بازگردانیم. بوی ماهی و هرم شط در مشامم می‌پیچد. بوی آشنای خرمشهر و آن هیاهوی جاری در اطراف شط و آن هوای خاص».


فارس