29 مرداد 1390
مشروطه یک بستر و دو رؤیا - استاد محمدجواد صاحبی
ایشان در 1332 در شاهرود به دنیا آمد. مؤسسه کیهان اندیشه بود و تا الان این سمت را داشته است. وی ریاست انجمن ادیان و مذاهب حوزه علمیه قم ـ عضویت در پژوهشکده سیره و تاریخ دفتر تبلیغات اسلامی قم و ریاست دبیرخانه دین پژوهان ایران را بر عهده دارد.
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
با تشکر از همه کسانی که پس از صد سال چراغ مشروطیت را روشن نگه میدارند...
زمینههای مشروطیت نخست بر بستر اندیشههای ملی و دینی شکل گرفت. کمی پس از هجوم روسیه تزاری به ایران اسلامی لایههایی از تمدن غرب خودنمایی کرد به ویژه لایه صنعتی آن در شکل تکنولوژی نظامی زودتر چهره گشود. نیروهای ملی و مذهبی که در خطوط مقدم جنگ بودند مانند عباس میرزای نایبالسلطنه که فرماندهی سپاه را بر عهده داشت یا میرزا عیسی (میرزا بزرگ) قائممقام فراهانی که صدر اعظم محبوب بود با این جنبه پیشتر از همه آشنا شدند.
برای همین است که عباس میرزا به «ژوبر» فرانسوی نماینده ناپلئون بناپارت میگوید: نمیدانم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چی هست؟ شما در فنون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای قهریه متبحرید و حال آنکه ما در جهل غوطهور و به ندرت آتیه را در نظر میگیریم. مگر جمعیت، ثروت و حاصلخیزی مشرقزمین از اروپا کمتر است. یا آفتاب که قبل از رسیدن شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش بر سر ما کمتر از سر شما است یا خدایی که مناعمش در جمیع ذرات جهان یکسان است خواسته شما را بر ما برتری میدهد؟ گمان نمیکنم. بعد اصرار میکند که واقعیت را برای من بگو. من را راهنمایی کن. حالا ژوبر با آن کمی وقتی که داشت به اختصار انقلاباتی را که در ازمنه گذشته در فرانسه اتفاق افتاده بود و تغییراتی را که در اروپا حاصل شده بود برای او توضیح داد. خوب طبیعی بود که این اسلحه جدید آموزش میخواست. اعزام دانشجو به اروپا و آوردن اساتید از آنجا به خصوص تأسیس نهادهای آموزشی جدید و دعوت استادان و مستشاران نظامی که بعداً اتفاق افتاد، مثل تأسیس دارالفنون توسط مرحوم امیرکبیر و مسیو جان داوود در انتقال بخشی از فرهنگ و تمدن و ماهیت غرب به جامعه ایران بسیار کارساز و مؤثر بود. از طرف دیگر جنگ و هجوم، واکنش دفاع را در پیدارد. به صورت طبیعی نیاز به اسلحه مشابه به ویژه حمایت قدرتمندان رقیب دیپلماسی جدید را ضروری میکرد. اعزام سفیر تشکیل سفارتخانههای خارجی به هجوم فرهنگی کمک کرد. شکی نیست که قدرت بزرگ و مسلط در این تبادل، برگ برنده را داشت و فرهنگ و سیاست و تمدن خودش را تحمیل میکرد. خوب بستری فراهم شد برای افکار نو و فرهنگ نو توسط نمایندگان سیاسی که از ایران اعزام میشدند و فرهنگ تمدن خارجی را از نزدیک میدیدند و همچنین سفارتخانههایی که در ایران به وجود میآمد به خصوص اینکه این سفارتخانهها سخت درگیر کارهای سیاسی بودند و اصرار داشتند که فرهنگ اروپایی را در ایران رواج بدهند. اما از طرف دیگر مسأله جهاد و دفاع به عنوان یک مسأله علمی و دفاعی در مجامع حوزوی و دینی مطرح شد. شما اگر نگاه بکنید به کتابهای فقهی معروف آن دوره از جمله به کشفالغطاء اثر مرحوم کاشف الغطاء یا جامعهالشکات اثر مرحوم میرزای گیلانی قمی، میبینید که بحثهای جهاد را با توجه به بحثهای روز مطرح کردند. چون مسأله جهاد از یاد رفته بود یا طرح نمیشد یا به صورت کاملاً کلاسیک و به دور از واقعیتهای عینی مطرح میشد. شما میبینید که ناظر است به جنگهای ایران و روس. این کتابها نمونهای از آن نهضت فکری و دینی است. مسأله لزوم اذن فقیه جامعالشرایط در جهاد و دفاع در کتابهای فقهی به صورت گسترده مطرح شد. توسط کسانی که در جنگ حضور فعال داشتند بعد میبینیم در قبال آن کتابهای جهادیهای که توسط میرزا عیسی قائممقام جمعآوری شد لزوم بحث اذن فقیه در جهاد و دفاع مطرح میشود و کسانی مانند ملا احمد نراقی کتاب اوایلالایام را که فقهی است مینویسد و بحث ولایت فقیه را در آنجا به صورت مبسوط مطرح میکند. بحث ولایت فقیه به صورت موجز مطرح میشود اما مرحوم ملا احمد نراقی که خود در جنگ حضور فعال داشت و از علمایی بود که کفن میپوشید و در میدانها و عرصههای جنگ حاضر میشد بحث ولایت فقیه را در کتاب اوایلالایام به صورت مبسوط مطرح کرده است که اساس بحث ولایت فقیه در عصر ماست و حضرت امام نیز مطرح کردند. امام تصریح کردند که اساس این بحثشان از مرحوم نراقی است. این هم از دستاوردهای جنگهای ایران و روس است.
بنابراین رویکرد به مدرنیته، مبارزه با تجاوز بیگانه، تحول در سیاست خارجی ، تأسیس نهادهای آموزشی جدید، اندیشه جهادی و مسأله ولایت وحکومت از پیامدهای فکری جنگهای ایران و روس بود.
اعتمادسازی علما به عنوان رهبران دینی و اجتماعی درمبارزه با فزونطلبی غرب صنعتی و امتیازات استعماری و مخالفت روحانیت با قرضههای خارجی و حضور روحانیت در قضایای سیاسی پس از این جنگها شدت میگیرد و گستردگی پیدا میکند. در مسأله قتل گریبایدوف و مسیو نوز بلژیکی حضور روحانیت را بسیار پررنگ در رأس این نهضتها ما میبینیم. با حضور شخصیتی مصلح به نام سیدجمالالدین اسدآبادی این نهضتهای ضداستبدادی و ضداستعماری و جریان نوخواهی احیای فکر دینی وارد مرحله جدیدی میشود. اینکه مرحوم شهید مطهری میفرماید: سیدجمالالدین تز مشخصی نداشت بنده با همه احترامی که به استاد قائل هستم این سخن استاد را نمیپذیرم. چون بر آن هستم که سید تز مشخصی داشته است و در کتابی که مفصلاً در این رابطه نوشتم نظر خودم را بیان کردم.
جریان مشروطه در واقع واکنشی بود در برابر جریان ظلم و استبداد و خودکامگی و تحجر و عقبماندگی که به صورت یک وفاق بینالاذهانی پس از واقعه گرانی قند و شکر و کتک زدن روحانیون محترم رخ داد. این وفاق بین الاذهانی چیزی است که باید به آن توجه کرد یعنی همه اقشار مردم به یکسری چیزها حساسیت پیدا کرده بودند از چیزهایی رنج میبردند و در پی به دست آوردن چیزهایی بودند. همه ذهنشان درگیر بود اما فرصت و امکان و جرأت اظهار پیدا نمیکردند. یک واقعه کوچک اتفاق افتاد و حکومت میخاست دل مردم را به دست بیاورد و جلوی بحران را بگیرد. به عکس شد. تجاری را به عنوان محتکر دستگیر کردند. کتک زدند فلک کردند تا دل مردم شاد بشود. همین اقدامات باعث شد که مردم اعتراض کردند. اینها افراد مظلومی هستند افراد محترمی هستند و حکومت حق ندارد و لذا حکومتها همیشه باید آن پستوی فکر مردم را بخوانند. چون در یک جاهایی این وفاق بینالاذهانی ظهور و بروز میکند و در واقعه مشروطه پس از دستگیری و کتکزدن این تجار به اصطلاح محتکر اتفاق افتاد و یک نهضت بزرگ اجتماعی از یک حادثه کوچک شروع شد و مسأله عدالتخانه به وجود آمد. در اینجا چون وقت کم است برای اینکه من بتوانم بحثم را به جایی برسانم اشاره میکنم به نکات مهم.
در نهضت مشروطیت 3 مؤلفه انسانی بسیار مؤثر بودند.
1ـ مراجع بزرگ نجف که در رأس آنها مرحوم ملامحمدکاظم آخوند خراسانی ـ ملاعبدالله مازندرانی و میرزا حسین خلیلی است، اینها با اطلاعیهها و اعلانیههای خودشان مردم را تشویق میکردند تکلیف شرعی میکردند و مسأله مشروطیت را از آنجا هدایت و حمایت میکردند.
2ـ علمای تهران که در رأس آنها سیدعبدالله بهبهانیـ سید محمدطباطبایی و مجموعه وعاظ از جمله شیخمحمد واعظ، سید جماالدین واعظ اصفهانی و ملکالمتکلمین، اینها کسانی هستند که به بیدارگری مردم پرداختند. بذرهای مشروطیت را در ذهنهای مردم کاشتند. مردم را تحریک و تهییج کردند. از اینجا نهضت به شهرهای دیگر سرایت کرد. بذر نهضت مشروطیت در خراسان و در گیلان و ... در جای جای ایران پاشیده شد. من این سخن را میپذیرم که نهضت مشروطیت به گستردگی انقلاب ایران نبوده است. جمعیت آن روز هرگز مانند جمعیت امروز ایران نبوده است. حتی با جمعیت تهران هم قابل قیاس نبوده و ابزار حمل و نقل و اطلاعرسانی و ارتباطات آن روز هم مانند امروز نبوده است. اما تا قبل از مشروطه ما اجتماعاتی با آن کمیت و کیفیت نداشتیم. حجت و دلیل همان گزارشاتی است که داده شد ه. سخن از اشتباهات بزرگ است. تصنیفها، شعارهای مردم در کوچه و بازار میخواندند و زمزمه میکردند و البته نهضت مردمی بسیار گستردهتر از پیش بود. اما به هیچ روی قابل قیاس با امروز نبوده است.
اسناد مشروطه، چه رسایل، چه اعلامیهها و چه تلگرافهایی که آن موقع زده شده همه حکایت از این دارد که علمای مشروطهطلب، آگاهانه در پی مشروطه بودند. من این سخن را به بعضی گفتم و میگویم که آنچه گفته میشود که علمای مشروطه تحت تأثیر روشنفکران غربزده و چه و چه بوده است را نمیپذیرم. آنها آگاهانه در پی مشروطه بودند اگر فرصت داشتم بنده اطلاعیهها و اعلامیههای مراجع بزرگ نجف را میخواندم تا ببینید آنها هم شرایط جهان و ایران را میفهمیدند. هم مشروطیت را خوب میفهمیدند و هم میخواستند این مشروطیت را بومی بکنند. این را اسلامیزه بکنند. هر کشوری همین کار را میکند هر محصول و هر پدیدهای که میآید سعی میکند در فرهنگ خودش آن را هضم بکند و بازسازی بکند. این کار را علمای مشروطه کردند.
دهها رساله علمی از میراث مشروطیت درکتابخانهها هست و دوستان از آنها آگاهی دارند. اما 2 رساله مهم مشروطیت یکی تنبیهالامه و تنزیه المله از فقیه اصولی میرزای نائینی و یکی رساله انصافیه از مرحوم مدنی کاشانی از جمله رسایلی است که نشان میدهد علمای ژرفنگر هم مشروطیت را خوب تحلیل کرده و اسلام را خوب فهمیدند. منتها کار یک مجتهد همین است. مجتهد معمولاً میآید اول موضوع را تحلیل میکند. بعد میآید حکم را برای موضوع تعیین میکند. اینها آمدند این کارها را کردند. بعضی میگویند که نائینی تحت تأثیر افراد دیگر این کتاب را نوشته است. اشاره کردهاند به طبایع استبداد مرحوم کواکبی. این سخن را من رد میکنم برای اینکه هم تنبیهالامه و هم تنزیه المله را به طور دقیق و عمیق برای تصحیح چندین بار خواندم و هم طبایع اسبتداد را تصحیح و شرح کردم. در شرحی که به طبایع کردم در 70 صفحه آنجا به طور روشن گفتم که هیچگونه شباهتی بین طبایع استبداد و بین کتاب تنبیهالامه و تنزیه المله مرحوم نائینی نیست. جز در بعضی واژهها مسأله استبداد دینی و سیاسی و بعضی از این چیزها از باب تبارد اندیشهها هست. وگرنه این کتاب در پی چیز دیگری است. طبایع کواکبی دم از یک حکومت سکولار میزند در آنجا نائینی در پی آن است که حکومت ولایی را به اثبات برساند و تصریح میکند که حتی مشروطه با این قیوداتی که برای آن مطرح میکنند از باب دفع افسد به فاسد برای این مرحله گذار مورد نیاز است. برای اینکه مقبولش نیست. آنچه که نائینی در این کتاب مطرح میکند یک تفکر و یک ایده ابتکاری و ابداعی است و ارتباطی با امثال کواکبی ندارد.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
با تشکر از همه کسانی که پس از صد سال چراغ مشروطیت را روشن نگه میدارند...
زمینههای مشروطیت نخست بر بستر اندیشههای ملی و دینی شکل گرفت. کمی پس از هجوم روسیه تزاری به ایران اسلامی لایههایی از تمدن غرب خودنمایی کرد به ویژه لایه صنعتی آن در شکل تکنولوژی نظامی زودتر چهره گشود. نیروهای ملی و مذهبی که در خطوط مقدم جنگ بودند مانند عباس میرزای نایبالسلطنه که فرماندهی سپاه را بر عهده داشت یا میرزا عیسی (میرزا بزرگ) قائممقام فراهانی که صدر اعظم محبوب بود با این جنبه پیشتر از همه آشنا شدند.
برای همین است که عباس میرزا به «ژوبر» فرانسوی نماینده ناپلئون بناپارت میگوید: نمیدانم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چی هست؟ شما در فنون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای قهریه متبحرید و حال آنکه ما در جهل غوطهور و به ندرت آتیه را در نظر میگیریم. مگر جمعیت، ثروت و حاصلخیزی مشرقزمین از اروپا کمتر است. یا آفتاب که قبل از رسیدن شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش بر سر ما کمتر از سر شما است یا خدایی که مناعمش در جمیع ذرات جهان یکسان است خواسته شما را بر ما برتری میدهد؟ گمان نمیکنم. بعد اصرار میکند که واقعیت را برای من بگو. من را راهنمایی کن. حالا ژوبر با آن کمی وقتی که داشت به اختصار انقلاباتی را که در ازمنه گذشته در فرانسه اتفاق افتاده بود و تغییراتی را که در اروپا حاصل شده بود برای او توضیح داد. خوب طبیعی بود که این اسلحه جدید آموزش میخواست. اعزام دانشجو به اروپا و آوردن اساتید از آنجا به خصوص تأسیس نهادهای آموزشی جدید و دعوت استادان و مستشاران نظامی که بعداً اتفاق افتاد، مثل تأسیس دارالفنون توسط مرحوم امیرکبیر و مسیو جان داوود در انتقال بخشی از فرهنگ و تمدن و ماهیت غرب به جامعه ایران بسیار کارساز و مؤثر بود. از طرف دیگر جنگ و هجوم، واکنش دفاع را در پیدارد. به صورت طبیعی نیاز به اسلحه مشابه به ویژه حمایت قدرتمندان رقیب دیپلماسی جدید را ضروری میکرد. اعزام سفیر تشکیل سفارتخانههای خارجی به هجوم فرهنگی کمک کرد. شکی نیست که قدرت بزرگ و مسلط در این تبادل، برگ برنده را داشت و فرهنگ و سیاست و تمدن خودش را تحمیل میکرد. خوب بستری فراهم شد برای افکار نو و فرهنگ نو توسط نمایندگان سیاسی که از ایران اعزام میشدند و فرهنگ تمدن خارجی را از نزدیک میدیدند و همچنین سفارتخانههایی که در ایران به وجود میآمد به خصوص اینکه این سفارتخانهها سخت درگیر کارهای سیاسی بودند و اصرار داشتند که فرهنگ اروپایی را در ایران رواج بدهند. اما از طرف دیگر مسأله جهاد و دفاع به عنوان یک مسأله علمی و دفاعی در مجامع حوزوی و دینی مطرح شد. شما اگر نگاه بکنید به کتابهای فقهی معروف آن دوره از جمله به کشفالغطاء اثر مرحوم کاشف الغطاء یا جامعهالشکات اثر مرحوم میرزای گیلانی قمی، میبینید که بحثهای جهاد را با توجه به بحثهای روز مطرح کردند. چون مسأله جهاد از یاد رفته بود یا طرح نمیشد یا به صورت کاملاً کلاسیک و به دور از واقعیتهای عینی مطرح میشد. شما میبینید که ناظر است به جنگهای ایران و روس. این کتابها نمونهای از آن نهضت فکری و دینی است. مسأله لزوم اذن فقیه جامعالشرایط در جهاد و دفاع در کتابهای فقهی به صورت گسترده مطرح شد. توسط کسانی که در جنگ حضور فعال داشتند بعد میبینیم در قبال آن کتابهای جهادیهای که توسط میرزا عیسی قائممقام جمعآوری شد لزوم بحث اذن فقیه در جهاد و دفاع مطرح میشود و کسانی مانند ملا احمد نراقی کتاب اوایلالایام را که فقهی است مینویسد و بحث ولایت فقیه را در آنجا به صورت مبسوط مطرح میکند. بحث ولایت فقیه به صورت موجز مطرح میشود اما مرحوم ملا احمد نراقی که خود در جنگ حضور فعال داشت و از علمایی بود که کفن میپوشید و در میدانها و عرصههای جنگ حاضر میشد بحث ولایت فقیه را در کتاب اوایلالایام به صورت مبسوط مطرح کرده است که اساس بحث ولایت فقیه در عصر ماست و حضرت امام نیز مطرح کردند. امام تصریح کردند که اساس این بحثشان از مرحوم نراقی است. این هم از دستاوردهای جنگهای ایران و روس است.
بنابراین رویکرد به مدرنیته، مبارزه با تجاوز بیگانه، تحول در سیاست خارجی ، تأسیس نهادهای آموزشی جدید، اندیشه جهادی و مسأله ولایت وحکومت از پیامدهای فکری جنگهای ایران و روس بود.
اعتمادسازی علما به عنوان رهبران دینی و اجتماعی درمبارزه با فزونطلبی غرب صنعتی و امتیازات استعماری و مخالفت روحانیت با قرضههای خارجی و حضور روحانیت در قضایای سیاسی پس از این جنگها شدت میگیرد و گستردگی پیدا میکند. در مسأله قتل گریبایدوف و مسیو نوز بلژیکی حضور روحانیت را بسیار پررنگ در رأس این نهضتها ما میبینیم. با حضور شخصیتی مصلح به نام سیدجمالالدین اسدآبادی این نهضتهای ضداستبدادی و ضداستعماری و جریان نوخواهی احیای فکر دینی وارد مرحله جدیدی میشود. اینکه مرحوم شهید مطهری میفرماید: سیدجمالالدین تز مشخصی نداشت بنده با همه احترامی که به استاد قائل هستم این سخن استاد را نمیپذیرم. چون بر آن هستم که سید تز مشخصی داشته است و در کتابی که مفصلاً در این رابطه نوشتم نظر خودم را بیان کردم.
جریان مشروطه در واقع واکنشی بود در برابر جریان ظلم و استبداد و خودکامگی و تحجر و عقبماندگی که به صورت یک وفاق بینالاذهانی پس از واقعه گرانی قند و شکر و کتک زدن روحانیون محترم رخ داد. این وفاق بین الاذهانی چیزی است که باید به آن توجه کرد یعنی همه اقشار مردم به یکسری چیزها حساسیت پیدا کرده بودند از چیزهایی رنج میبردند و در پی به دست آوردن چیزهایی بودند. همه ذهنشان درگیر بود اما فرصت و امکان و جرأت اظهار پیدا نمیکردند. یک واقعه کوچک اتفاق افتاد و حکومت میخاست دل مردم را به دست بیاورد و جلوی بحران را بگیرد. به عکس شد. تجاری را به عنوان محتکر دستگیر کردند. کتک زدند فلک کردند تا دل مردم شاد بشود. همین اقدامات باعث شد که مردم اعتراض کردند. اینها افراد مظلومی هستند افراد محترمی هستند و حکومت حق ندارد و لذا حکومتها همیشه باید آن پستوی فکر مردم را بخوانند. چون در یک جاهایی این وفاق بینالاذهانی ظهور و بروز میکند و در واقعه مشروطه پس از دستگیری و کتکزدن این تجار به اصطلاح محتکر اتفاق افتاد و یک نهضت بزرگ اجتماعی از یک حادثه کوچک شروع شد و مسأله عدالتخانه به وجود آمد. در اینجا چون وقت کم است برای اینکه من بتوانم بحثم را به جایی برسانم اشاره میکنم به نکات مهم.
در نهضت مشروطیت 3 مؤلفه انسانی بسیار مؤثر بودند.
1ـ مراجع بزرگ نجف که در رأس آنها مرحوم ملامحمدکاظم آخوند خراسانی ـ ملاعبدالله مازندرانی و میرزا حسین خلیلی است، اینها با اطلاعیهها و اعلانیههای خودشان مردم را تشویق میکردند تکلیف شرعی میکردند و مسأله مشروطیت را از آنجا هدایت و حمایت میکردند.
2ـ علمای تهران که در رأس آنها سیدعبدالله بهبهانیـ سید محمدطباطبایی و مجموعه وعاظ از جمله شیخمحمد واعظ، سید جماالدین واعظ اصفهانی و ملکالمتکلمین، اینها کسانی هستند که به بیدارگری مردم پرداختند. بذرهای مشروطیت را در ذهنهای مردم کاشتند. مردم را تحریک و تهییج کردند. از اینجا نهضت به شهرهای دیگر سرایت کرد. بذر نهضت مشروطیت در خراسان و در گیلان و ... در جای جای ایران پاشیده شد. من این سخن را میپذیرم که نهضت مشروطیت به گستردگی انقلاب ایران نبوده است. جمعیت آن روز هرگز مانند جمعیت امروز ایران نبوده است. حتی با جمعیت تهران هم قابل قیاس نبوده و ابزار حمل و نقل و اطلاعرسانی و ارتباطات آن روز هم مانند امروز نبوده است. اما تا قبل از مشروطه ما اجتماعاتی با آن کمیت و کیفیت نداشتیم. حجت و دلیل همان گزارشاتی است که داده شد ه. سخن از اشتباهات بزرگ است. تصنیفها، شعارهای مردم در کوچه و بازار میخواندند و زمزمه میکردند و البته نهضت مردمی بسیار گستردهتر از پیش بود. اما به هیچ روی قابل قیاس با امروز نبوده است.
اسناد مشروطه، چه رسایل، چه اعلامیهها و چه تلگرافهایی که آن موقع زده شده همه حکایت از این دارد که علمای مشروطهطلب، آگاهانه در پی مشروطه بودند. من این سخن را به بعضی گفتم و میگویم که آنچه گفته میشود که علمای مشروطه تحت تأثیر روشنفکران غربزده و چه و چه بوده است را نمیپذیرم. آنها آگاهانه در پی مشروطه بودند اگر فرصت داشتم بنده اطلاعیهها و اعلامیههای مراجع بزرگ نجف را میخواندم تا ببینید آنها هم شرایط جهان و ایران را میفهمیدند. هم مشروطیت را خوب میفهمیدند و هم میخواستند این مشروطیت را بومی بکنند. این را اسلامیزه بکنند. هر کشوری همین کار را میکند هر محصول و هر پدیدهای که میآید سعی میکند در فرهنگ خودش آن را هضم بکند و بازسازی بکند. این کار را علمای مشروطه کردند.
دهها رساله علمی از میراث مشروطیت درکتابخانهها هست و دوستان از آنها آگاهی دارند. اما 2 رساله مهم مشروطیت یکی تنبیهالامه و تنزیه المله از فقیه اصولی میرزای نائینی و یکی رساله انصافیه از مرحوم مدنی کاشانی از جمله رسایلی است که نشان میدهد علمای ژرفنگر هم مشروطیت را خوب تحلیل کرده و اسلام را خوب فهمیدند. منتها کار یک مجتهد همین است. مجتهد معمولاً میآید اول موضوع را تحلیل میکند. بعد میآید حکم را برای موضوع تعیین میکند. اینها آمدند این کارها را کردند. بعضی میگویند که نائینی تحت تأثیر افراد دیگر این کتاب را نوشته است. اشاره کردهاند به طبایع استبداد مرحوم کواکبی. این سخن را من رد میکنم برای اینکه هم تنبیهالامه و هم تنزیه المله را به طور دقیق و عمیق برای تصحیح چندین بار خواندم و هم طبایع اسبتداد را تصحیح و شرح کردم. در شرحی که به طبایع کردم در 70 صفحه آنجا به طور روشن گفتم که هیچگونه شباهتی بین طبایع استبداد و بین کتاب تنبیهالامه و تنزیه المله مرحوم نائینی نیست. جز در بعضی واژهها مسأله استبداد دینی و سیاسی و بعضی از این چیزها از باب تبارد اندیشهها هست. وگرنه این کتاب در پی چیز دیگری است. طبایع کواکبی دم از یک حکومت سکولار میزند در آنجا نائینی در پی آن است که حکومت ولایی را به اثبات برساند و تصریح میکند که حتی مشروطه با این قیوداتی که برای آن مطرح میکنند از باب دفع افسد به فاسد برای این مرحله گذار مورد نیاز است. برای اینکه مقبولش نیست. آنچه که نائینی در این کتاب مطرح میکند یک تفکر و یک ایده ابتکاری و ابداعی است و ارتباطی با امثال کواکبی ندارد.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته