21 اسفند 1398
نقد مقاله «قتل افشارطوس و دخالت دکتر بقایى»
نقد کتاب زندگینامه مظفر بقائی درمقاله بر مبناى کدام اسناد؟
انگیزه نگارش این سطور در درجه نخست نوشته آقاى دکتر محمد سیف زاده در شماره ۴۵۴ روزنامه شرق به تاریخ سى ام فروردین سال 1384 با عنوان «قتل افشار طوس و دخالت دکتر بقایى» است. نوشتن در مورد بقایى و نقد متدولوژیک روش ها و دیدگاه هاى برخى از نویسندگان مخالف وى در شرایط کنونى کار ساده اى نیست. این امر البته به ویژه براى نگارنده که هیچ گاه هیچ گرایش شخصى، سیاسى، فکرى و حزبى به بقایى نداشته ام، هر چند از نظر سنى هم این امر برایم ممکن نبوده است، به مراتب دشوارتر است. با یک مراجعه سردستى به همین روزنامه شرق مى توان به خوبى دریافت که حمله به بقایى و حمایت از مخالفان وى مورد پسند بسیارى و مد روز است. در این شرایط نقد آراى مخالفان وى به هیچ وجه مطابق احتیاط و شرط عقل نیست و یک فرد جویاى جاه طلبى هاى زودگذر و وجاهت و خوشنامى معمول زمانه خود مطلقاً را به این ورطه نمى افکند.بنابراین دلیلى بر اصرار به این نکته نمى بینم که این نوشته دفاعى از بقایى و حزب زحمتکشان نبوده و بررسى گذرا و کوتاه رویکردهاى تاریخى برخى از دیدگاه هاى منتقدان و دشمنان وى است. از سوى دیگر باید گفت که قصد این مقاله به هیچ وجه بررسى و ارزیابى صحت و سقم عملکرد و کارنامه سیاسى بقایى نیست و صرفاً به بررسى نوشته آقاى سیف زاده و دیگر نوشته هاى مرتبط با آن مى پردازد. این البته به آن معنى نیست که نگارنده در بررسى و تحلیل زندگى و زمانه بقایى نظرى ندارد، بلکه به این معنى است که این نوشته مجال پرداختن به آن نیست.
با گذشت بیش از ۵۴ سال از ملى شدن صنعت نفت در ایران، ۵۱ سال از کودتاى ۲۸ مرداد، بیش از ۲۶ سال از پیروزى انقلاب اسلامى و ۱۷ سال از مرگ دکتر مظفر بقایى کرمانى در زندان، به نظر مى رسد که بررسى پیرامون زندگى، زمانه و همچنین نقش او در جریان هاى سیاسى و حزبى شش دهه اخیر ایران همچنان پرطرفدار و پرخواننده است. واقعیت اینجا است که در طول نیم قرن اخیر، رخدادهاى مربوط به ملى شدن صنعت نفت، دو دوره نخست وزیرى مرحوم دکتر محمد مصدق و کودتاى ۲۸ مرداد به موازات آن که مورد تحقیق جدى قرار گرفته، در موارد بسیارى به عنوان حربه و ابزارى سیاسى و تبلیغى و در عین حال غیرمستقیم و کنایى علیه وضع موجود، حکومت هاى حاکم در قبل و بعد از انقلاب و به خصوص نشان دادن یک حکومت آرمانى و دلخواه مورد استفاده قرار گرفته است. اکنون نیز در ایران و بین ایرانیان خارج از کشور اگر کسى در انتقاد از دولت دکتر مصدق و یا تجربه حکومت جبهه ملى چیزى بنویسد اگر در داخل کشور باشد فاشیست، راست گرا و تمامیت خواه است و اگر در خارج از کشور باشد عامل اجنبى و ساواکى و سلطنت طلب.در این مسیر دکتر بقایى که به گفته دوستان و دشمنانش روزگارى پس از دکتر مصدق دومین چهره سیاسى و غیرروحانى ملى شدن صنعت نفت و جبهه ملى بود و سپس به هر دلیلى که از محدوده این نوشته خارج است راهش را از مصدق جدا کرد باید به عنوان مظهر قهر و عداوت دولت هاى وقت علیه مصدق و جبهه ملى و آزادى خواهى ملت ایران تلقى شود.اما برخورد با بقایى پس از انقلاب اسلامى ثابت کرد که این نظریه به شدت کم اعتبار و مورد سئوال است. این در حالى است که تا به امروز هم هیچ روایت حکومتى و مستقلى در مورد علت دقیق دستگیرى، بازجویى ها و نحوه واقعى مرگ وى منتشر نشده است. حتى در کتاب رسمى و حکومتى که با عنوان «زندگینامه سیاسى دکتر مظفر بقایى» نوشته آقاى حسین آبادیان و با مقدمه و نظارت آقاى عبدالله شهبازى در سال ۱۳۷۷ (پس از دوم خرداد ۷۶) و توسط موسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى منتشر شده نیز مطلب مشخص چندانى در این باره به چشم نمى خورد. این مورد البته یک پرونده سازى تمام عیار در لباس کتاب است که براى محکوم کردن بقایى از پرونده هاى ساواک و کارنامه دوران تحصیلات کودکى و جوانى گرفته تا مسائل خاله زنکى و شایعات خانوادگى سوژه و نسخه هاى دوا و درمان وى کمک گرفته تا نشان دهد که وى از بدو تولد و بالطبع و بالذات خائن و منحرف بوده است. آن هم البته بر اساس اسنادى که اولاً بدون هیچ حکم رسمى مصادره شده و ثانیاً یک برگ از آنها در اختیار هیچ کسى به جز گردآورندگان این کتاب نبوده و هنوز هم نیست.البته در مورد این کتاب هیچ کس به خصوص فعالان و دلسوزان حقوق بشر و مخالفان اهانت و تعرض به حریم خصوصى افراد اعتراضى نکردند که هیچ، حتى از گردآورنده این کتاب (که دوست و آشناى بنده است و من هیچ خرده حساب شخصى و غیرحرفه اى با ایشان ندارم) در مصاحبه هاى متعدد در نشریات میانه رو و اصلاح طلب نیز به عنوان مولف یک اثر ماندگار، نمونه و عالمانه و البته آکادمیک تجلیل شد. تا جایى که من مى دانم تنها یک نقد منصفانه در مورد آن توسط آقاى کاوه بیات در ماهنامه جهان کتاب با عنوان «پرونده اى براى بقایى» منتشر شد.
...
آنچه که در مقاله آقاى سیف زاده به چشم مى خورد مشکل بسیارى از تک نگارى ها و تحقیقات تاریخى سال هاى اخیر ایران است. برخى از نویسندگان مطالب تاریخى در ایران به جاى آنکه به جمع آورى مدارک و اسناد، کنکاش، پژوهش و تحلیل در مورد افراد و رویدادها پرداخته، به پرسش هایى در محدوده تحقیق خود پاسخ داده و براى خود و مخاطبانشان پرده از موارد ناشناخته و ناگفته بردارند، از ابتدا با پیروى از نیات، دغدغه ها، اغراض و نظرات مشخص و تغییرناپذیر خود تلاش مى کنند تا با شیوه جمع آورى استشهاد و پرونده سازى به آبروبرى از عده اى و آبروخرى براى عده اى دیگر پرداخته و حرف از پیش مشخص، قطعى و غیرقابل تغییر خود را به کرسى بنشانند.
...
البته من نمى گویم که بقایى و دیگران حتماً از خارجى ها پول گرفته یا نگرفته اند. بلکه همه حرفم این است که این موضوع فراتر و حساس تر از گمانه زنى یا تحلیل شخصى است و اگر مدرک معتبرى، و نه گفته هاى دست دوم و سوم یک افسر ناشناخته سیا که حتى نامش را نمى دانیم و از وجود و یا عدم وجودش هم اطمینان نداریم، در این مورد وجود دارد آن را حتماً منتشر سازید.نکته دیگر در مورد نوشته آقاى سیف زاده استنادات ایشان و بسیارى دیگر به منابعى از قبیل اسناد به دست آمده از سفارت سابق آمریکا در تهران و یا اسناد ساواک است. ایشان نیز همانند شمارى دیگر از نویسندگان با این قبیل اسناد برخوردى دوگانه و ابزارى دارند. اگر این اسناد مطابق میل و در تایید اعتقادات و ادعاهاى آنها باشد منابعى مهم و یگانه اند، ولى اگر به هر دلیلى مخالف دیدگاه هاى سیاسى و تاریخى نویسنده باشد به سرعت به ادعاهایى پوچ و پرونده سازى افرادى مغرض و بى اطلاع تنزل درجه مى یابند و تبدیل مى شوند به روایت افراد فاسقى که باید در آنها تامل کرد.
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی