05 دی 1397

زندگی و راز مرگ غلامرضا تختی


زندگی و راز مرگ غلامرضا تختی

غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محلهٔ خانی‌آباد در تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود.

نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی‌آباد درس خواند شادروان تختی در مصاحبه ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی اش می گوید" با آن که علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم که در جستجوی کاری برآیم. زندگی ، نان و آب ، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، کار کردم. دنیا در حال جنگ( جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی می گذشت."

 تختی در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم " حسین رضی زاده" مدیر آن باشگاه قرارگرفت.

غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.

تختی که پس از بازگشت از خوزستان( مسجد سلیمان) روانه خدمت سربازی شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصت ها و توجهات فراهم شده، به ویژه تشویق و حمایت دبیر وقت فدراسیون کشتی که در دژبان ارتش فعالیت داشت، تمرینات کشتی خود را بار دیگر آغاز کرد. تختی خود در این باره می گوید:" وقتی در سال 1328 در مسابقه بزرگ ورزشی( کاپ فرانسه) شرکت کردم، در همان اولین ضربه فنی شدم. اما تمرین های جدی و سختی که در پیش گرفتم، مرا یاری کرد تا حقیقت مبارزه را درک کنم، اگر چه شور پیروزی در سر داشتم، اما کار و کوشش را سرآغاز پیروزی می دانستم."

به این ترتیب تختی با تمرین و پشتکار مثال زدنی رفته رفته خود را از میان بازنده ها بیرون کشید و سرانجام در سال 1330 در وزن ششم(79 کیلوگرم) به عضویت تیم ملی درآمد.

وی در نخستین دوره مسابقه های کشتی آزاد قهرمانان جهان( هلسینکی، 1951) با وجود آن که هنوز 21 سال داشت، نایب قهرمان جهان شد.

مسابقات سال 1951 هلسینکی(فنلاند) برای تختی آغار راهی بود که طی 15 سال آینده با کسب ده ها پیروزی و فتح سکوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بین المللی کشتی ادامه یافت.

شادروان غلامرضا تختی در سال 1331 (1952) در نخستین حضور خود در رقابت های المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست دربرابر"دیوید جیما کوریدزه" ازشوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقه ها توانست حیدرظفرترک راکه سال پیش با غلبه برتختی قهرمان جهان شده بود راشکست دهد.

تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه 1333(1954) در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (87 کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود پیروزی های درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر " وایکینگ پالم" سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد. تختی شش ماه بعد در یک دیدار دوستانه در سوئد،" پالم" را با ضربه فنی شکست داد و باخت غافلگیرانه توکیو را به خوبی جبران کرد.

شادروان تختی همچنین در سال 1955 در جشنواره بین المللی ورشو موفق به کسب نشان نقره شد. اما سومین دوره مسابقه قهرمانی جهان( استانبول،1957) تجربه تلخی برای مرحوم تختی بود. وی که در این دوره از رقابت ها، برای اولین و آخرین بار در وزن فوق سنگین آن زمان(87+ کیلوگرم) کشتی می گرفت، به دلیل وزن بسیار کمتر نسبت به رقیبان با دو باخت حذف شد.

پهلوان ایران با وجود حذف شدن در استانبول آبرومندانه کشتی گرفت و نتایجی که به دست آورد با توجه به آن که با وزن 92 کیلوگرم به مصاف کشتی گیران فوق سنگین رفته بود، در مجموع غیرقابل قبول نبود.

در بازی های المپیک ملبورن( استرالیا) که در آذرماه 1335 (1956) برگزار شد تختی یک بار دیگر در وزن هفتم (87 کیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی، آمریکا، ژاپن آفریقای جنوبی، کانادا و استرالیا رفت و با شکست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت.

این برای نخستین بار بود که دو قهرمان از آمریکا و شوروی در یک سکوی معتبر جهانی پایین تر از حریف ایرانی قرار می گرفتند.

جهان پهلوان تختی در اسفندماه همان سال با غلبه به مرحوم حسین نوری به مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سال های 1336 و 1337 نیز این عنوان را تکرار کرد.

جهان پهلوان تختی در سال 1958 در بازی های آسیایی توکیو و مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه به ترتیب نشان های طلا و نقره این رقابت ها را به گردن آویخت و در مهرماه سال 1338(1959) در چهارمین دوره مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان که در تهران برگزار شد سومین عنوان قهرمانی جهان خود را کسب کرد.

"بوریس کولایف" از شوروی تنها کشتی گیری بود که با امتیاز به تختی باخت و در 5 کشتی دیگر رقبای مجارستانی، لهستانی، فرانسوی، بلغار و ترک تختی با ضربه فنی مغلوب پهلوان ایران شدند.

تیم ملی کشتی آزاد ایران که در رقابت های تهران با اکتفا به دو مدال طلای غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی با وجود برخوردی از امتیاز میزبانی در حفظ عنوان سومی سال های قبل نیز ناموفق بود در هفدمین دوره بازی های المپیک( ایتالیا،1960) تا مکان پنجم رده بندی سقوط کرد. تختی کاپیتان تیم ملی و پرتجربه ترین کشتی گیر ایران که در این رقابت ها در وزن هفتم به میدان رفته بود، پس از پیروزی در پنج دیدار با در مسابقه نهایی با قبول شکست در برابر "عصمت آتلی" از ترکیه به گردن آویز نقره دست یافت.

مسابقه های قهرمانی جهان در یوکوهامای ژاپن میدانی فراموش نشدنی برای کشتی ایران بود. تیم ملی کشتی آزاد کشورمان پس از حضور در 8 دوره مسابقات المپیک و جام جهانی در رقابت های جهانی 1959 ژاپن، پرافتخارترین حضور خود در تاریخ کشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا، یک نشان نقره، یک نشان برنز و یک عنوان پنجمی به مقام قهرمانی کشتی آزاد جهان دست یافت.

جهان پهلوان تختی که در این مسابقات در وزن 87 کیلوگرم به مصاف حریفان رفته بود با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت.

قهرمان ارزشمند ایران در شرایطی در این دیدارها شرکت کرد که از بیماری خطرناکی رنج می برد با این حال عشق به ملت ایران او را به مصاف با بزرگترین قهرمانان جهان کشاند. شدت بیماری تختی به حدی بود که پس از دیدار فینال سریعا به نیویورک منتقل و روز بعد در بیمارستان بزرگ نیویورک تحت عمل جراحی قرارگرفت.

در فاصله سال های 1962 تا 1966، جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان عضو تیم ملی ایران بود. اما تنها در بازی های المپیک 1964 توکیو شرکت کرد که در این دیدار با بداقبالی از کسب چهارمین نشان المپیک خود بازماند و به عنوان چهارمی جهان اکتفا کرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه(1963) و منچستر(1965) از دریافت حتی یک امتیاز در وزن هفتم ناموفق بودند، این امر در کنار عشق وافری که ملت ایران به جهان پهلوان داشتند، موجی از درخواست های مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در رقابت های جهانی را برانگیخته بود. پهلوان 36 ساله ایران با وجود عدم آمادگی کافی و گذشتن از مرز بازنشستگی شرکت در مسابقه های جهانی 1966 (تیرماه 1345) تولیدو را پذیرفت.

تختی در مسابقات انتخابی مسابقات جهانی 1966 از نظر نتایج فنی و پیروزی با ضربه فنی، بهترین چهره شناخته شده وبه عنوان بهترین کشتی گیروزن هفتم ایران راهی آمریکا شده بود با این حال کارشکنی و برخوردهای سویی که از سوی برخی افراد و مقامات نسبت به اوروا میشد روحیه او را تضعیف کرده بود.

جهان پهلوان تختی به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی که برای بدرقه او و همراهانش آمده بودند در گفت و گو با خبرنگار" کیهان ورزشی" گفت: هیچ چیز نمی تواند مرا خوشحال کند، پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق. 

نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمده اند، احساس شرمندگی می کنم. راستی چقدر محبت بدهکارم؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم مسافرت کنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را می دانستم من هم می توانستم ادعا کنم چون دیگران هستم... وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی اش خواهد شد،یقینا نخواهد توانست بگوید چراکشتی می گیرد وچرا همراه تیم مسافرت می کند "

تختی که بی امید به مصاف تازه نفسی ها و جوانان جویای نام رفته بود، متاسفانه با بدترین قرعه ممکن نیز مواجه شد به طوری که پس از پیروزی پنج بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان به مصاف " الکساندر مدوید" و " احمد آئیک"( نفرات اول و دوم این دوره از رقابت ها) رفت و با قبول شکست در برابر آنها برای همیشه با صحنه کشتی خداحافظی کرد.

تختی در دوران زندگی ورزشی‌اش رکورددار شرکت در المپیک‌ها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشتی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بوده‌است.

 او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتی‌گیران نامداری را مغلوب کرد.

وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود. پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وی تحت عنوان خودکشی اعلام شد و همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفت‌انگیز فرو برد.

مدال ها ی تختی

1- بازیهای المپیک:

1952 هلسینکی :مدال نقره ۷۹ کیلو گرم

1956 ملبورن: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم

1960 رم: مدال نقره ۸۷ کیلو گرم

1964 توکیو: چهارم۹۷ کیلو گرم

2- قهرمانی جهان:

1951 هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلو گرم

1954 توکیو: نفر پنجم ۸۷ کیلو گرم

1961 یوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم

1962 تولیدو: مدال نقره ۹۷ کیلو گرم

3- بازیهای آسیایی:

1958 توکیو: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم

جمع مدالهای غلامرضا تختی: هشت، ۴ طلا، ۴ نقره

المپیک ۳ - جهانی ۴ - بازیهای آسیایی ۱

 تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال‌های جهانی و المپیک بشود: جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) و جهانی ۶۲ تولیدو در ۹۷ کیلو.

سایت کمیته المپیک جمهوری اسلامی ایران 

http://www.olympic.ir/fa/historymedals/olympicmedals/goldmedalist/takhti

=======

راز محبوبیت تختی

سال‌هاست تختی برای مردم این دیار خیلی بیشتر از یک قهرمان المپیک ارزش دارد. ورزش این کشور و به خصوص کشتی، قهرمان المپیک به خودش زیاد دیده اما «آقا تختی» یک نفر است برای ملت. سال‌هاست همه از قهرمانی‌های بچه خانی آبادی صحبت می‌کنند که اصالتاً همدانی است.

علت اصلی مرگِ رازآلودِ جهان پهلوان تختی چه بود؟

سال‌هاست همه از بوئین زهرا، زلزله، گل‌ریزان جهان پهلوان و کشتی معروف تختی در مسابقات جهانی صحبت می‌کنند، سال‌هاست وقتی حرف از مردانگی می‌زنند تختی مثال تمام مثال‌هاست.

قهرمان، پهلوان، جوانمرد، جهان پهلوان، آقا تختی و ... این‌ها تمام القاب آقای اسطوره است،‌ اما برای مادر؛ غلامرضا، غلامرضاست. کودکی که در عین نداری دارا شد از همه دارایی‌ها، قهرمانی که سر خم نکرد مقابل علی‌حضرتی که برای او یکی بود مثل همه!

جالب است که در این سال‌ها کمتر کسی از قهرمانی‌های آقای قهرمان صحبت می‌کند، (تختی از لحاظ تعداد مدال جهانی و المپیک (7 مدال) و استمرار مدال آوری ( 11 سال) در تاریخ ورزش ایران رکورددار است) انگار برای مردم تختی بیشتر پهلوان بود تا قهرمان. برای مردمی که قهرمانانشان از پرده‌های سینما می‌آمدند تختی واقعی‌تر از واقعیت بود و همین موضوع باعث شد تختی هیچ وقت مُرده نباشد.

شاید 47 سال زمان زیادی باشد برای اینکه از این نفر تعریف کرد، اما در مورد تختی این قضیه صدق نمی‌کند. انگار هرچقدر از فُوت تختی می‌گذرد مردم بیشتر او را نمی‌شناسند و هنوز برای همه این سوال وجود دارد که «چرا؟».

تختی فقط یک نام نیست بلکه کلید واژه ای است که شنونده را ارجاع می‌دهد به منش پهلوانی و خصلت های جوانمردانه. فردا چهل و شش سال از روزی خواهد گذشت که سرایدر هتل آتلانتیک پیکر بی‌جان قهرمان المپیک 1956 ملبورن را در اتاق شماره بیست و سه پیدا کرد و از آن زمان تاکنون مرگ این اسطوره هنوز در پرده ای از راز و ابهام باقی مانده است.

راز مرگ جهان پهلوان چه بود؟

تاریخ ایرانی در این باره می نویسد: 47 سال از مرگِ غلامرضا تختی قهرمان کشتی ایران می‌گذرد اما هنوز هم در سالمرگِ او پرسشی به قدمتِ 47 سال تکرار می‌شود. پرسش‌هایی که مرگِ رازآلودِ او در دی‌ماه 1346 را در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برد. روزنامه‌ها هنوز هم از «راز» مرگ او می‌نویسند، اما چیزی که مهم است مرام و مردانگی این قهرمان مردمی است و این که چرا از میان این همه قهرمان تنها تختی است که نامش ماندگار شده؟

«قهرمانِ مردم» نامی برازندۀ او بود. هرچند از بسیاری از قهرمانان تاریخ ورزش ایران کمتر مدال گرفت و در سال‌های آخر در میادین ورزشی کمتر پیروز شد، اما وقتی شکست هم خورد روی دستِ مردم شهر به خانه رفت. ورزشکاری که از سالن‌ها و زورخانه‌های جنوب شهر [خانی‌آباد] به ورزش پا گذاشته بود و دل در گرو نهضت ملی داشت. قهرمانی که نه تنها در رقابت با خارجی‌ها برای ملتش افتخار آفرید که در سختی روزگار هم مردمانش را تنها نگذاشت و بسیاری او را با نهضتی بزرگ که برای یاری مردم زلزله‌زده بویین‌زهرا به راه انداخته بود به یاد می‌آورند.

غلامرضا تختی چنین جایگاهی داشت که وقتی خبر مرگ رازآلودش که برخی حتی گفتند خودکشی کرده در هتل آتلانتیک تهران دهان به دهان گشت و راهی به صفحاتِ نشریات گشود، کمتر کسی باورش کرد. کسانی که او را در قوارۀ قهرمانِ ملت دیده بودند، باور نمی‌کردند قهرمان خود دست به خودکشی بزند و آنچه نَقل رسانه‌ها و نُقل محافل بود خبر از «قتل» قهرمان به دستِ «بدخواهان» می‌داد، آنچنان که حبیب‌الله بلور، قهرمان کشتی ایران در اولین سخنانش پس از انتشار خبر مرگ تختی گفته بود: «به خدا قسم باور نمی‌کنم، این یک فاجعه بود. تختی سمبل ورزش ایران بود. اگر هم حقیقت داشته باشد که او خود را کشته است ولی بدانید او همیشه زنده است.»

ماجرای اختلافات خانوادگی و دوری از خانه

به گزارش مشرق، تختی از چهار روز پیش از مرگ به هتل آتلانتیک تهران رفته بود. دربارۀ دلایل این کار هیچ اطلاعات دقیقی وجود ندارد. برخی دلیل این کار و بعد از آن مرگ(یا خودکشی) تختی را اختلافات خانوادگی دانسته‌اند. این شایعه‌ای بود که هیچکس آن را رد یا تایید نکرد اما منتقدان در نشریاتِ‌ همان روزها نوشتند که: «آخر اختلاف خانوادگی یک جور و دو جور نیست، هزار جور است... به علاوه کدام خانواده را سراغ داشته و دارید که در آن اختلاف وجود نداشته باشد؟ اگر قرار باشد همه و یا قسمتی از اختلافات خانواده منجر به خودکشی گردد، آن هم خودکشی سرپرست و بزرگ خانواده، دیگر خانواده‌ای نباید وجود داشته باشد... اگر قرار باشد همه از میدان دربرویم و جا خالی کنیم پس دیگر چه فرقی است بین افراد عادی و قهرمان جهانی؟»

زری امیری مستخدم هتل آتلانتیک اولین کسی بود که جسد تختی را پیدا کرد. او دربارۀ حضور تختی در هتل به روزنامه «آیندگان» گفته بود: «روز یکشنبه که به سر کار آمدم در تمام هتل صحبت از میهمان جدیدی بنام غلامرضا تختی بود. من او را خوب می‌شناختم و از مبارزات او در مسابقات جهانی مطلع بودم و به همین جهت تمام روز را منتظر بودم تا شاید زنگ اطاق آقای تختی صدا کند و من برای انجام کاری احضار شوم. سرانجام ساعت 6 بعدازظهر زنگ اطاق 23 به صدا درآمد و من مشتاقانه به اطاق «جهان پهلوان» رفتم.» تختی اما آن قهرمان مردم‌دوستی که مستخدم هتل انتظار داشت نبود. عصبی بود و مرتب در اتاق به این سو و آن سو می‌رفت: «بدون اینکه به سلام من جواب دهد، آب خوردن خواست و من هم برایش آب خوردن بردم.»

این روایت می‌تواند نشان‌ دهندۀ فشارهای عصبی تختی در روزهای آخر باشد، اما روایت متناقض دیگری هم از آن روزها وجود دارد. مجله «تهران مصور» همان روزها به نقل از جوادزاده قهرمان کشتی خبر از آن داد که تختی دوشنبه شب شام مهمان او بوده است. روایتی که هرچند اختلافات خانوادگی او را عامل خروج از خانه می‌داند اما نشانه‌ای از عصبیت و تمایل او به خودکشی ندارد: «ظاهر او چیزی را که حاکی از فکر خودکشی بود، نشان نمی‌داد. و حتی ظاهراً بیشتر از همیشه شاد و خندان بود. جوادزاده که از جریان قهر او از خانه خبر داشته به او اصرار می‌کند که دوتایی با هم بروند منزل و او آشتی کند و تختی با خنده می‌گوید من خودم تنها می‌روم و حتماً هم به منزل می‌روم. چون دلم برای بابک و شهلا تنگ شده و باید آن‌ها را ببینم و بعد خیلی آرام از آن‌ها جدا می‌شود ولی برخلاف قولی که داده بود به هتل می‌رود و در اطاقش به استراحت می‌پردازد...»

زری امیری دربارۀ چگونگی کشف پیکر تختی به «آیندگان» گفته بود: «در ساعت 8 بعدازظهر روز یکشنبه تختی به دفتر هتل مراجعه کرد و قلم و کاغذ خواست و سپس بدون صرف شام به اطاقش رفت و ظاهرا خوابید، ولی ساعت 7 صبح که من طبق دستور خودش برایش صبحانه بردم با وضع غیرعادی مواجه شدم... صورت تختی باد کرده و کبود شده بود و از گوشه لبانش شیار باریکی از خون به روی متکا خشکیده بود، من بلافاصله وضع غیرعادی را به اطلاع مدیر هتل رسانیدم و چند دقیقه بعد آمبولانس و مامورین شهربانی و دادسرا به هتل آمدند و در حدود ساعت 8:30 جنازه مرحوم تختی از هتل خارج شد...»

روزنامه‌های دولتی درباره مرگ تختی نوشتند: «غلامرضا تختی به خاطر اختلافات خانوادگی با همسرش شهلا توکلی و بر اثر خودکشی جان باخته ‌است. از انگیزه‌های ممکن برای خودکشی، مواردی چون ناکامی‌هایش در مسابقات در پایان عمر ورزشی تختی نام‌ برده می‌شود.» بعدها گفته شد که او یک روز پیش از مرگ، نزد وکیلی رفته و با تنظیم وصیت‌نامه‌ای وضعیت مختصر اموالش را مشخص و یکی از دوستانش [کاظم حسیبی] را به عنوان وصی خود تعیین کرده است.

لختۀ خون پشتِ سر تختی از چه بود؟

همان روزهای اول گفته می‌شد چند تن از دوستان تختی که هنگام شست‌وشوی او در غسالخانه حاضر بوده‌اند، متوجه لخته خونی پشت سرش شدند. برخی دیگر حتی از وجود حفره‌ای بزرگ در سر او حکایت می‌کردند. به نوشته «خراسان ورزشی»، چند سال بعد فرامرز خدادادیان خبرنگار روزنامه کیهان گفت: «موقع انتقال جسد از اتاق هتل آتلانتیک من آنجا بودم. ماموری که یک ‌طرف جنازه را گرفته بود دستش سر خورد. سر مرحوم به شدت به زمین خورد و آسیب دید. این علت‌ همان لکه‌های خونی بود که در غسالخانه روی سر تختی وجود داشت....»

سیدمحمد آل‌حسنی معروف به آق‌ممد که از دوستان بسیار نزدیک تختی به حساب می‌آید، در این باره می‌گوید: «اگر قضیه‌ای که خبرنگار کیهان گفته به فرض مثال درست هم باشد، پس چرا پشت سر مرحوم خونی بود و یک حفره عمیق وجود داشت؟ من خودم با انگشتانم آن را لمس کردم.»

حسین شاه‌حسینی به نکته دیگری اشاره می‌کند: «جنازه در محل تشریح بود و روی آن یک پارچه سفید کشیده بودند. وقتی یکی از کارکنان ملحفه را برداشت گفتم چرا پشت سرش خونی است؟ گفت برای تکه‌برداری این کار را کرده‌اند.»

ناصر محمدی می گوید: «... جسد تختی را روی سنگ غسالخانه با سینه شکافته دیدم. مرده‌شوی به نام حاج عباس میرزا مراد مشغول شستنش بود. سر تختی را بلند کرد و من از پشت سرش خونابه را روی سنگ دیدم.» نبی سروری دوست نزدیک جهان‌ پهلوان در باشگاه پولاد هم به خوبی همه چیز را در خاطرش نگه داشته: «وقتی در غسالخانه او را می‌شستند من روی سرش آب می‌ریختم. دیدم از پشت سرش دارد خون می‌آید. سرش شکافته شده بود. مدام آب می‌ریختیم اما بند نمی‌آمد.»

نایب حسینی از دیگر دوستان تختی که در آن لحظات، نزدیک پیکر بی‌جان او بود، گفته: «وقتی رسیدم آنجا، دیدم پشت گردن و سرش سوراخ است. از دکتر طباطبایی رئیس وقت پزشکی قانونی پرسیدم این سوراخ چیست؟ او سکوت کرد. باز گفتم شما می‌دانید که او را کشته‌اند چرا دیگر شکمش را پاره کرده‌اید؟ دکتر طباطبایی جواب داد: من نمی‌دانم این حفره چیست. الان داریم به وظیفه خودمان عمل می‌کنیم...»

استدلال هواداران تئوری قتل؛ ناراضی‌ای که از میان رفت

با وجود فراگیر شدن خبر خودکشی تختی در رسانه‌های رسمی و نیمه‌رسمی، دیدگاه عمومی اما همچنان در حول و حوش قتل می‌گشت؛ قتلی که از سوی نهادهای امنیتی و در راس آن‌ها ساواک طراحی شده است. همین شایعات بود که مراسم شب هفتم درگذشت تختی را به میتینگی سیاسی تبدیل کرد. چهره‌های شاخص جبهه ملی و دیگر گروه‌های ملی‌گرای منتقد نظام شاهنشاهی در ابن‌بابویه شهر ری گردهم آمده بودند تا یاد همفکرشان را گرامی بدارند. گردهم آمدنی که به مذاق حکومت خوش نیامد و برهم خورد.

اما پرویز ثابتی از بلندپایه‌ترین مقامات امنیتی رژیم شاه که سال‌ها سمت معاونت امنیت داخلی ساواک را برعهده داشت، بعد از چهار دهه، با رد شرکت سازمان متبوعش در آنچه قتل تختی خوانده می‌شود، به صدای آمریکا گفت: «مثلا مرگ تختی که می‌گویند تختی را کشتند. تختی فردی بود که گرفتاری داشت و گرفتاری جنسی و ناتوانی جنسی و گرفتاری خانوادگی پیدا کرده بود و رفته بود سه روز در هتل آتلانتیک مانده بود و ظرف این سه روز رفته بود محضر و کاظم حسیبی از رهبران جبهه ملی را برای قیمومیت پسرش تعیین کرده بود. کسی که سه روز رفته در هتل مانده و برای بچه‌اش هم قیم تعیین می‌کند، یعنی چی؟ یعنی قصد دارد خودش را بکشد دیگر و خودش را هم کشت. بعد این‌ها می‌گفتند نخیر او را کشتند...»

این موضوع اما مورد پذیرش بسیاری از دوستداران تختی قرار نگرفت، چنان که بسیاری دیگر از ادعاهای ثابتی در کتاب «در دامگه حادثه» نیز از سوی افراد درگیر در ماجراهای مطرح شده به چالش کشیده شد. اما استدلال مخالفان رژیم شاه برای آنکه این ماجرا را به عنوان «قتلی حساب‌ شده» روایت کنند، چیست؟

«تختی از سال 1342 به بعد بارها به ساواک احضار شد و و از نظر مالی در مضیقه قرار گرفت... اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشارها را افزایش دادند. تختی حتی در مواردی از ورود به ورزشگاه‌ها منع می‌شد.» این را علی میرزایی سردبیر فصلنامه «نگاه نو» دو سال قبل در سالمرگ تختی نوشت.

اما دلیل احضار تختی به ساواک چه بود؟ گفته می‌شد او بعد از کودتای 28 مرداد، به یاری خانوادۀ زندانیان سیاسی شتافته و بسیاری از آنان را تحت حمایت خود قرار داده است. این دلسپردگی به مخالفان حکومت در مراسم هفتمین روز درگذشت دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی آشکار شد، آنجا که تختی به رغم هشدارهای ساواک، به همراه یک گروه چهل نفری از ورزشکاران ایران به احمدآباد رفت و به رهبر نهضت ملی ایران ادای احترام کرد.

حسین شاه‌حسینی از بنیانگذاران نهضت مقاومت ملی و اولین رییس سازمان تربیت بدنی پس از انقلاب دربارۀ شرکت تختی در مراسم مصدق می‌گوید: «با وجود محاصره کامل احمدآباد توسط ماموران حکومتی او به محل تدفین مرحوم مصدق می‌رود که البته این کار تختی هم باعث وحشت حکومت شده بود چرا که اگر مردم باخبر می‌شدند که تختی در مراسم حضور دارد از روستاها و اطراف برای دیدن تختی سرازیر می‌شدند و فضا شلوغ‌تر می‌شد، از این رو او را به شدت و با واهمه از مراسم دور کردند.» تختی یک بار که از سوی رییس سازمان تربیت بدنی وقت از او خواسته شد برای بازدید از شاه اقدامی بکند، گفته بود «با کسی که با دکتر مصدق چنین می‌کند و منافع ملی را از بین می‌برد حتی نباید حرف زد...»

خودکشی از «تختی مذهبی» بعید است

به گزارش مشرق، از این گذشته، بسیاری مساله خودکشی تختی را به دلیل اعتقادات مذهبی او رد می‌کنند. از آن جمله جلال آل‌احمد نویسنده مشهور ایرانی بود که سال‌ها قبل دربارۀ مرگ تختی نوشت: «... از آن همه جماعت هیچکس حتی برای یک لحظه به احتمال خودکشی فکر نمی‌کرد. آخر جهان پهلوان باشی و در بودن خودت جبران کرده باشی نبودن‌های فردی و اجتماعی دیگران را و آن وقت خودکشی کنی؟ این قهرمان که خاک «خانی‌آباد» را خورده بود هرگز به ناامیدی نمی‌اندیشید؛ آخر امید یک ملت بود، ملت ایران... او مبنا و معنی آزادگی و بزرگی است...»

بعد از پیروزی انقلاب 1357 که بسیاری از اسناد ساواک به دست نیروهای انقلابی افتاد، هیچ مدرکی دال بر دست ‌داشتن ساواک در مرگ وی و یا قتل او پیدا ‌نشد. با این حال نزدیکی محل هتل آتلانتیک به یکی از ساختمان‌های متعلق به نهادهای امنیتی نگذاشت این گمانه به کلی رد شود.

بابک تختی تنها فرزند این قهرمان ملی، که درباره مرگ پدرش تحقیقاتی کرده، می‌گوید در مورد درستی هیچ یک از دو احتمال (خودکشی یا قتل) به نتیجه‌ای قطعی نرسیده است و گفته بود «مساله مهم نه چگونگی مرگ تختی، که زندگی اوست.» با این حال بسیاری دیگر از جمله علی حاتمی کارگردان فقید ایرانی که آخرین پروژۀ سینمایی ناتمام خود «جهان پهلوان تختی» را به راز قتل این قهرمان ملی اختصاص داده بود هم تحقیقاتی را در این زمینه انجام دادند که به چیزی جز ابهامی که بابک تختی به بن‌بست آن خورده بود، نرسیدند.

حسین شاه‌حسینی از جمله افرادی است که نه قتل و نه خودکشی، هیچ‌یک را محتمل نمی‌داند. کسی چه می‌داند. شاید آنچه او می‌گوید، درست باشد: «او انسان معتقدی بود اما احتمال سکته مغزی بر اثر فشار روحی و روانی را می‌توان داد. او شاید در هتل آتلانتیک سابق و هتل استقلال امروز سکته کرده بود...»

تختی هنوز برای ما شناخته نشده؟

تختی هنوز برای ما شناخته نشده، آری، ما مردم عادت کردیم هر سال و سالی یکبار چند ساعتی فکرمان، ذهن مان را به او مشغول و تعدادی هم وقت شان را در حد چند ساعت برای او در سال گشت نبودنش گذرانده و به کنار مزار او به احساسات پاک خود پاسخ داده و دیگر ...

سعی کنیم او را افسانه ای نکرده و بخشی از رفتارهای او را تدوین و گردآوری کرده و با تعمق بیشتر بر روی هر حکایت، تلاش نمائیم به عنوان مربی، مدیر و ورزشکار حداقل به آن رفتارها نزدیک شویم.


کمیته ملی المپیک جمهوری اسلامی ایران و مشرق نیوز