05 دی 1397

روایتی از ورود برق به کاخ قاجاری،


نسیم خلیلی به نقل ازخاطرات تاج السلطنه، یکی از دختران شاه

روایتی از ورود برق به کاخ قاجاری،

برق بازیهای ناصرالدین شاه درحرمسرا

«یکی از بازی‌هایی که من خیلی دوست داشتم و مایل بودم در تمام شب‌ها که این بازی دایر است حضور داشته باشم، بازی‌ای بود که پدرم اختراع نمود و اسم آن بازی را «چراغ خاموش‌کنی» گذاشته بودند. چراغ گاز در اندرون صد عددی بود لیکن چراغ الکتریک تازه اختراع شده بود و تمام عمارات سلطنتی را چراغ الکتریک کشیده بودند. محل این بازی تالار ابیض بود و به واسطه وسعت مکان، آن نقطه را پدرم برای این کار انتخاب کرده بودند. در شبی که این بازی شروع می‌شد، از عصر به خانم‌ها خبر می‌دادند که امشب چراغ خاموش‌کنی است. زن‌های محترم و خانم‌های بزرگ اغلب حاضر نمی‌شدند چون برای خود یک وهن عظیمی می‌دانستند. لیکن سایرین حاضر و با کمال بشاشت این بازی را شروع می‌کردند. این بازی که آن‌قدر اهمیت داشت و همه دوست می‌داشتند، بازی کودکانه‌ای بود در ظاهر، در باطن پدر من مقصود عظیمی از این بازی داشت: اولا می‌خواست از داخله حرمسرا، کاملا مستحضر و مسبوق باشد دیگر اینکه می‌خواست بداند کدام خانم‌ها با هم دشمن و کدام دوست هستند و این بهترین وسایل برای فهم این کار بود. در اوایل که ابدا این خانم‌ها مطلب را نفهمیدند سهل است، در اواخر هم نفهمیدند مقصود چه بود. فقط با یک سطحی تماشا کرده، این را هم یک مثل اشتغالی خیالی تصور می‌کردند. این بازی عبارت بود از خاموش کردن چراغ. در تاریکی، حکم قطعی درآزادی داشته؛ همدیگر را ببوسند، کتک بزنند، گاز بگیرند، کور کنند، سر بشکنند، دست بشکنند، مختار بودند و تمام این خانم‌ها در اول شروع بازی، در میان تالار می‌نشستند؛ پدرم در روی صندلی پهلوی دکمه‌ چراغ می‌نشست همین‌طور که این‌ها مشغول صحبت بودند، چراغ را خاموش می‌کرد. یک مرتبه هرج و مرج غریبی ظاهر، صداهای فریاد استغاثه و فحش و ناسزا بلند، فغان برپا؛ هر کس مشغول کاری. اگر بااخلاق بود فورا به گوشه‌ای خزیده خود را در زیر نیمکت یا میز یا صندلی مخفی کرده جانی به سلامت می‌برد. اگر وحشی بود کتک می‌زد و کتک می‌خورد و البته می‌دانید در همه ‌جا اکثریت با اشخاص شریر است. پس در همین بین‌ها که صدای هیاهو شیون می‌کرد و تاریکی مطلق بر عظمت آن‌ها می‌افزود و یک محضر غریبی به حاضرین می‌نمود: مثل یکی از زاویه‌های جهنم که انسان منتظر هزاران خطر است، ناگهان چراغ روشن و هر کس به هر حالتی بود دیده می‌شد؛ اغلب لباس‌ها پاره‌پاره، گونه‌ها و صورت‌ها خون‌آلود، عریان و مکشوف‌العوره که از شدت کتک خوردن قطعه‌ بزرگ لباسشان فقط یک ربع متر بود؛ صورت‌ها موحش، موها پریشان، چشم‌ها سرخ و غضبناک. {...} و تعجب درین ا‌ست به محض روشن شدن چراغ، تمام مشغول خنده شده، دوباره این کار شروع می‌شد و پس از اینکه تقریبا دو ساعت این بازی امتداد داشت، بالاخره مجروحین مورد الطاف و اشخاصی که لباس‌هاشان پاره و بی‌مصرف شده بود به اعطای پول سرافراز؛ مجلس ختم.»

این روایت را می‌توان نخستین بازتاب ماجرای برق در زندگی اجتماعی ایرانیان در پایتخت دانست؛ مظهری از تجدد که همچون دیگر مظاهر متجددانه، پس از سفرهای ناصرالدین‌شاه قاجار به فرنگ، ابتدا جای خود را در کاخ و دربار و سپس در کوی و برزن و خانه‌های مردم ساده شهر، باز کرد و نمادی بود از واکنش و استفاده عجیب و نامعقول ایرانیان از بسیاری از وسایل رفاه و راحتی زندگی که چنانچه مشهود است در این روایت جای خود را به استرس و رنج و البته تفتیش شاهانه سپرده است.

در دل این روایت افزون بر داده‌های اجتماعی زیست زنان حرمسراهای قجری و مشکلات بزرگ دربار که به فریبکاری‌ها و دشمن‌تراشی‌های درون خانوادگی بازمی‌گشت، قصه برق در ایران برجسته است؛ قصه‌ای که سال‌ها راهی به خانه‌های توده‌های مردم شهر پیدا نکرد، مردم در روزهایی که چراغ برق برای شاه مملکت و زنان حرمسرایش حکم یک اسباب‌بازی را داشت با لامپا‌ها و چراغ‌موشی‌ها و گاه شمع‌های نیم‌سوخته‌شان تاریکی مطبخ و اتاق‌های خانه را نور می‌پاشیدند و فراتر از آن خیابان‌های پایتخت از این روشنایی برق، محروم بود ..


سایت تاریخ ایرانی