08 خرداد 1399
حزب دمکرات قوام، اسب تروای مظفر بقائی
در 8 مه 1945 م./ 18 اردیبهشت 1324ش. با تسلیم ارتش آلمان جنگ دوم جهانی به پایان رسید ولی بحران ناشی از جنگ در ایران ادامه یافت. طبق مفاد کنفرانس یالتا نیروهای اشغالگر باید ظرف شش ماه بعد از خاتمه جنگ، خاک ایران را ترک میکردند ولی چنین نشد. مقارن با خاتمة جنگ، اتحاد شوروی حمایت خود را از فرقة دمکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری شدت بخشید. در 21 آذر 1324 فرقه در آذربایجان حکومت خودمختار اعلام کرد و با اتکاء به نیروهای شوروی زمام امور این منطقه را به دست گرفت. در 22 دی 1324 حسین علا، نمایندة ایران در سازمان ملل، شکایتی دال بر عدم تخلیة خاک ایران از طرف قوای شوروی تسلیم سازمان ملل کرد و متعاقب آن در اول بهمن 1324 دولت ابراهیم حکیمی(حکیمالملک) ناچار به استعفا شد. در 6 بهمن 1324 احمد قوام (قوامالسلطنه)، به رغم مخالفت جناح «انگلوفیل» مجلس چهاردهم، به نخستوزیری رسید و در نخستین اقدام برخی عناصر بدنام مشهور به رابطه با انگلستان ـ مانند سیدضیاءالدین طباطبائی، علی دشتی، جمال امامی و دکتر ابوالقاسم طاهری ـ را بازداشت کرد. احمد قوام تمایلات آشکاری به طرف سیاستهای آمریکا داشت و در واقع او بود که در اواخر سال 1942 م. با ورود ارتش آمریکا به ایران موافقت کرده بود، ولی در آن ایام به دلیل اقتدار مجلس سیزدهم، که اکثر عناصر آن از طرفداران سیاست انگلیس بودند، نتوانست قراردادی به سود نیروهای نظامی آمریکا در ایران منعقد نماید. احمد قوام پیش از این از شرکتهای استاندارد اویل نیوجرسی و سینکلر آمریکا دعوت کرده بود در ایران سرمایه گذاری کنند. ولی آنان به دلیل مواجهه با عملیات پیچیدة شرکت نفت انگلیس و ایران نتوانستند کاری از پیش ببرند. به واقع قوام تلاش داشت با استفاده از قدرت امریکا، بین دو رقیب دیرین در عرصههای سیاسی ایران یعنی روس و انگلیس تعادلی ایجاد نماید، امری که البته ممکن نشد.
قوام که رجلی زیرک و سیاستمداری برجسته بود، برای حل معضل آذربایجان ترفندی ماهرانه به کار بست. او طی پیامی به استالین، رهبر مقتدر اتحاد شوروی، برای مسافرت به شوروی و مذاکره با آن دولت اعلام آمادگی کرد. در 29 بهمن 1324 قوام عازم آن کشور شد ولی مذاکرات در مورد مسئلة نفت شمال، بحران آذربایجان و خروج نیروهای شوروی از ایران به جایی نرسید. با این وجود مذاکرات ادامه یافت. قوام در سیاست داخلی کوشید تا حمایت شوروی را به سود خود جلب کند و لذا برای اولین و آخرین بار در تاریخ ایران وزرای کمونیست (تودهای) را به عضویت هیئت دولت درآورد. او وزارت بهداری را به دکتر مرتضی یزدی، وزارت فرهنگ را به دکتر فریدون کشاورز و وزارت پیشه و هنر را به دکتر ایرج اسکندری داد. از سوی دیگر، قوام طبق یک برنامه سنجیده به رهبری ناصرخان قشقایی و برادرانش موجی را در جنوب ایران شکل داد که به «نهضت جنوب» شهرت دارد. قشقاییها، ظاهراً به رغم و در تعارض با دولت تهران، خواستار شدند کلیه امتیازاتی که به فرقه دمکرات آذربایجان داده میشود به آنان نیز اعطا گردد. این پیامی بود به اتحاد شوروی که تجزیه آذربایجان به معنای تجزیه فارس و جنوب ایران، به سود بلوک غرب خواهد بود. از سوئی قوام به شکلی دیگر سیاست هویج و چماق خود را به کار برد، او به رغم طرح قانونی آذرماه 1323، که مذاکره در باب نفت را منوط به اجازة مجلس میکرد، موافقت نامهای با سادچیکف، سفیر وقت شوروی، به منظور تأسیس یک شرکت مختلط نفت امضاء کرد. با این وجود نیروهای شوروی خاک ایران را تخلیه نکردند و در نتیجه ترومن، رئیسجمهور آمریکا، اولتیماتوم داد اگر شورویها نیروهای خود را در ایران نگه دارند، ناوگان آمریکا وارد خلیج فارس خواهد شد، نیز شوروی به جنگ اتمی تهدید شد. اولتیماتوم آمریکا در پی عرضحال حسین علا سفیر ایران در سازمان ملل بود که از عدم تخلیة خاک ایران توسط شورویها شکایت کرده بود. ظاهراً قوام از این اقدام علاء بی اطلاع بود و به همین دلیل وی را مورد عتاب و خطاب قرار داد. در 5 فروردین 1325/ 24 مارس 1946، چهار روز بعد از اولتیماتوم آمریکا، اتحاد شوروی نیروهای خود را از ایران فراخواند. در 19 اردیبهشت 1325 خاک ایران کاملاً از نیروهای شوروی تخلیه شد.
قوامالسلطنه انتخابات دورة پانزدهم را، که باید در آن قرارداد قوام ـ سادچیکف مطرح میشد، به بهانة اینکه باید انتخابات در محیطی آرام و در شرایط تخلیة کامل ایران انجام گیرد، به تعویق انداخت. در اوایل خرداد ماه 1325 او حزب دمکرات ایران را تأسیس کرد و در دهم تیرماه کابینة ائتلافی را با شرکت حزب دمکرات ایران، حزب ایران و حزب توده ایران تشکیل داد. کابینة ائتلافی بیش از 75 روز نپائید. قرارداد قوام-سادچیکف، تشکیل کابینه ائتلافی با حزب توده و نیز بر پا ساختن غائله «نهضت جنوب»، نقشی اساسی در تخلیه خاک ایران از سوی قوای شوروی داشت. به محض اینکه نیروهای شوروی از ایران خارج شدند، دولت تحت رهبری قوام به فرماندهی سپهبد حاجیعلی رزمآراء نیروهای فرقه دمکرات را تحت تعقیب قرار داد و صدها تن از آنان را اعدام کرد. فجایعی که روی میداد اینک دیگر حتی اعتراض دولت شوروی را هم در پی نداشت، زیرا آن دولت منافع خود را تأمین شده میدید و دیگر به قوای پیشه وری نیازی احساس نمیکرد.
بدینسان، اهمیت دوره تاریخی فوق و حساسیت انتخابات مجلس پانزدهم کاملاً آشکار است. در 14 مهر 1325 فرمان انتخابات مجلس صادر گردید و به وزارت کشور دستور داده شد تا نیمة آذر انتخابات را به اتمام رساند. از اوایل آذرماه فرقة دمکرات در برابر نیروهای دولت مرکزی وادار به عقب نشینی شد. در اول همین ماه بار دیگر اعلامیهای در مورد انتخابات صادر شد و در 21 آذر ارتش سراسر آذربایجان را از قوای فرقة دمکرات تهی ساخت. پس از سرکوب فرقة دمکرات آذربایجان و به دنبال آن کردستان، قوام درصدد برآمد انتخابات مجلس را برگزار کند. قبل از انتخابات، کمیتههای ایالتی حزب دمکرات برای به دست آوردن اکثریت پارلمانی تشکیل شده بود. اندکی پس از اعلام تأسیس حزب، در مرداد ماه همان سال دکتر مظفر بقایی مأموریت یافت شعبة حزب دمکرات را در کرمان دایر کند.
در 19 مرداد 1325، یعنی حدود دو ماه پس از تاسیس حزب دمکرات در تهران، علیاکبر موسوی، رئیس کمیسیون تشکیلات حزب، به مظفر بقایی دستور داد که بنا به پیشنهاد کمیسیون تشکیلات حزب و تصویب کمیتة مرکزی باید شعبة حزب را در کرمان تأسیس کند: «خواهشمند است هرچه زودتر وسایل حرکت خودتان را تهیه کرده و به سوی [محل] مأموریت عزیمت نمائید.» عضویت بقایی در حزب دمکرات سرآغاز فعالیت منسجم سیاسی و تشکیلاتی اوست. از این زمان است که بقایی بتدریج، در مدتی کوتاه و به طرزی شگفت به یکی از چهرههای درجه اول سیاسی ایران و شاید جنجالیترین آنها بدل شد. پیش از این، به هنگام ریاست فرهنگ کرمان، بقایی تعدادی از طرفداران خود را گرد آورده بود. برادران هنرمند، محمدعلی یاسایی و ناصر بقایی در زمرة این افراد بودند. برادران هنرمند در کرمان کارخانة قالیبافی داشتند و در تحولات سیاسی آن خطّه نقش مهمی ایفا میکردند.
در اوان فعالیت بقایی در حزب دمکرات شعبه کرمان حادثهای رخ داد که به سود او تمام شد. در این زمان خبری در کرمان پخش شد دال بر اینکه به زودی سردار فاخر حکمت به عنوان استاندار جدید وارد کرمان خواهد شد. خبر استانداری حکمت، جناحی از متنفذین کرمان را به شدت برآشفت. مخالفین حکمت در زمرة امرای ارتش در منطقه بودند. آنان مترصد فرصت بودند تا اوضاع را به نفع خود تغییر دهند. از سوی دیگر، موافقین حکمت تصمیم گرفتند استقبال با شکوهی از استاندار جدید به عمل آورند. این حادثه مصادف با به اصطلاح «نهضت جنوب» بود و سردار فاخر حکمت برای مشارکت در حل مسائل فوق به شیراز رفته بود.
استانداری حکمت به سود بقایی بود و روشن بود که با آمدن حکمت کفة ترازو به نفع بقایی سنگینی خواهد کرد. لذا، به دستور بقایی کمیتة ایالتی حزب دمکرات تصمیم گرفت استقبال مجللی از سردار به عمل آورد. به زودی طرح احداث یک طاق نصرت بزرگ با 32 پایه تصویب شد که باید درخیابان تهران شهر کرمان ساخته میشد. شعبة حزب دمکرات در باغ ملی در نزدیکی این خیابان قرار داشت. سرتیپ قدر که با رئیس ستاد ارتش یعنی رزمآراء همسوئی داشت و بنا بر این در طیف گروه مخالف سرلشکر حسن ارفع رقیب دیرین رزمآراء قرار داشت، ریاست پادگان کرمان را در این زمان عهدهدار بود. او چون با ارفع و گروه همکاران وی در ستاد ارتش رابطه حسنهای برقرار نمیکرد، بهطور طبیعی با دوستان ارفع از جمله بقائی که به شدت با رزمآراء ضدیت میکرد، میانهای نداشت. رکن دوم یعنی اداره جاسوسی و ضدجاسوسی ارتش، در این دوره کانون رقابتهای دو جناح نظامی رزمآراء و ارفع بود، در حاشیه این رقابتها تحولات شگفتانگیزی در کشور رخ داد که در سرنوشت آتی ایران سهم تعیین کنندهای داشت. از سوئی سرتیپ قدر میانة خوبی با اعضای حزب دمکرات قوام هم نداشت و بنابراین برای بیاعتبار کردن حکمت دست به ترفندی زد. هنگامیکه طاق نصرت ساخته میشد، او به وسیلة عدل اسفندیاری فرماندار کرمان رسماً پیغام داد که سردار فاخر فقط اسمش سردار است و در جنگی فاتح نشده که برایش طاق نصرت میسازند و گفت بهتر است این کار تعطیل شود. بقایی در پاسخ به اسفندیاری گفت این طاق نصرت ربطی به جنگ و صلح ندارد و سیاست حزب اینگونه اقتضا کرده است و به کسی ربطی ندارد که در آن دخالت کند.
پس از اینکه طاق نصرت ساخته شد شایع گردید سرتیپ قدر استاندار کرمان شده زیرا به دستور نخستوزیر حکمت مأمور حل و فصل غائله جنوب شده است. مراسمی برای معارفة سرتیب قدر انجام گرفت که بقایی هم در آن شرکت کرد. لیکن از وی به سردی استقبال شد، چون با گروه رقیب یعنی گروه ارفع رفاقت و همکاری داشت. تیمسار قدر با اکراه از جای خود بلند شد، اما حتی قدمی به استقبال بقائی نیامد. سرهنگ گیویان، رئیس شهربانی، که هر روز صبح «برای عرض اخلاص و کسب دستور» به در منزل بقایی میرفت و هر روز عصر همین مراسم را در محل حزب انجام میداد، حتی از روی صندلی تکان نخورد و به قول بقائی فقط پای خود را جابه جا کرد و سرش را به عنوان سلام کمی خم کرد. در این مراسم سرهنگ گیویان به شدت به صادق نواب، شهردار کرمان، حمله کرد و او را متهم نمود که شهرداری را در اختیار حزب دمکرات قرار داده است. بقایی که فکر میکرد «رئیس شهربانی بهطور خیلی خیلی محرمانه با تودهایها سروسری داشت و در بعضی معاملات هم دستیار یا شریک رئیس قشون بود»، آیندة امید بخشی را پیش بینی نمیکرد. منظور از رئیس قشون هم البته رزم آراست. لازم به یادآوری است که گروه ارفع، رزمآراء را متهم به مماشات با تودهایها میکردند، آنها از طریق عوامل خود در رکن دوم ارتش، اینگونه گزارش میدادند که رزمآراء با شبکهای از افسران تودهای به ویژه خسرو روزبه ارتباط دارد و تبلیغ میکردند که او در صدد است کودتا کند و رژیم سلطنتی را منقرض نماید. این تبلیغات تا زمان قتل رزمآراء ادامه داشت.
بههر حال چند روز بعد سرتیب قدر برای جنگ علیه اشرار از کرمان خارج شد. سران حزب دمکرات در این اندیشه بودند که سرتیپ قدر موقع بازگشت مورد استقبال مردم قرار میگیرد و از زیر طاق نصرت عبور میکند. برای اینکه این امر تحقق نیابد بقائی به یکی از کارمندان شهرداری به نام زابلی دستور داد طاق نصرت را خراب کند. زابلی به اتفاق جمعی به منظور خراب کردن طاق نصرت روانه شد که ناگاه خبر رسید سردار فاخر حکمت در آستانة ورود به شهر است. صادق نواب به سرعت بقایی را مطلع کرد. در واقع سردار فاخر حکمت پس از عملیات شیراز بدون خبر قبلی به کرمان آمده بود. معلوم شد که سرتیپ قدر حتی کفیل استانداری نشده بلکه چون تصوّر شده بود مأموریت حکمت به طول میانجامد فقط به او ابلاغ شده بود امور استانداری را زیر نظر بگیرد. بقائی مینویسد قدر از سادگی عدل اسفندیاری فرماندار سوءاستفاده کرده و بدون اینکه حکم انتصاب خود را نشان دهد خویش را به عنوان استاندار یا کفیل جا زده بود. با ورود حکمت موقعیت بقایی تثبیت شد و مسجّل گردید در دور آیندة انتخابات به مجلس راه خواهد یافت.
در آستانه انتخابات مجلس پانزدهم، قوامالسلطنه با سیاست بازیهای ماهرانه سعی داشت اکثریت پارلمانی را به کاندیداهای حزب خود اختصاص دهد تا بتواند با اتکا به اکثریت نمایندگان و حمایتهای علنی آمریکا مخالفتهای جناح نفتی انگلیسی را خنثی کند و در منصب نخستوزیری باقی بماند. دکتر محمد مصدق، نمایندة مجلس چهاردهم، که قبل از این موفق شده بود لایحة عدم واگذاری امتیاز نفت به شرکتهای خارجی بدون مشورت با مجلس را به تصویب برساند، در زمرة معدود افرادی بود که با اقدامات قوام به مخالفت برخاست و تشکیل حزب در آستانة انتخابات را محکوم کرد. در 22 دی ماه 1325 مصدق همراه با عدهای از نمایندگان طبقات مختلف مردم به دربار رفت و در اعتراض به عدم آزادی انتخابات در آنجا متحصن شد. با این وصف انتخابات برگزار شد و تعدادی از طرفداران قوام و از جمله مظفر بقایی به مجلس پانزدهم راه یافتند. لیکن این بار توطئه علیه نخستوزیر از سوی طرفدارانش ادامه داشت به گونهای که قوام قبل از افتتاح مجلس از نمایندگان با قید قسم خواست از او حمایت کنند. بیاعتمادی قوام به اعضای حزب طبیعی بود. در واقع، اعضای حزب دمکرات معجونی در هم جوش بود از جاه طلبان و ماجراجویان سیاسی و وابستگان سیاستهای خارجی که فقط در مقابله و خنثی کردن فعالیتهای حزب توده و رزمآراء اشتراک نظر داشتند. معاونت سیاسی کابینه قوام با مظفر فیروز بود که برخی از اعضای حزب او را متمایل به سیاستهای شوروی میدانستند. مظفر فیروز از طریق مریم فیروز با نورالدین کیانوری یکی از رهبران حزب توده، نسبت داشت و شاید همین موضوع بدبینیها را نسبت به او افزایش میداد. فیروز به دلیل شخصی هم که شده با دربار پهلوی چندان میانهای نداشت، زیرا پیش از این برخی از اعضای خاندان فرمانفرما از جمله نصرتالدوله پدر مظفر در زندان رضاشاه کشته شدند و شخص عبدالحسینمیرزا فرمانفرما هم تحقیر شده بود. به یاد داشته باشیم که میرزاشهاب پدر بقائی این روند را با رضایت پیگیری میکرد.
در 14 تیرماه 1326 مظفر بقایی سوگند یاد کرد از حزب دمکرات حمایت کند، به شخص قوامالسلطنه وفادار بماند، در پشتیبانی از او صمیمی باشد و «با اشخاص فاسد و تبهکاری که باعث ضعف و شکست حزب مقدس دمکرات ایران شده و میشود در مجلس و خارج از آن مخالفت و مبارزه نماید.» یازده روز بعد از امضای این سوگندنامه، مجلس پانزدهم در 25 تیرماه 1326 پس از 16 ماه فترت آغاز به کار کرد. حدود یک ماه بعد از افتتاح مجلس، بقایی آغاز به بهانهتراشی برای خروج از حزب دمکرات نمود. او و برخی دیگر از اعضای حزب، به دلایلی که هنوز مورد تحلیل جدی قرار نگرفته است، ادامة عمر سیاسی قوام را نمیپسندیدند. بقایی علیرغم سوگندنامه خود، در نامهای به قوام نوشت که بسیاری از اعضای حزب «در جامعه به نادرستی و بیایمانی و حادثهجویی شهرتی بسزا دارند» و تشکیل حزب دمکرات را «برای خود دستاویزی محکم و سنگری قوی» میپندارند که «در پناه آن بتوانند با وسعت مجال و فراغ بال بیش از پیش در راه ارضای مطامع خود بکوشند.» و لذا به دلیل «تقویتی که عوامل حساس حزب بدون هیچگونه پردهپوشی از این قبیل عناصر میکنند»، از حزب استعفا میدهد. در همین نامه بقایی از فراکسیون پارلمانی حزب نیز استعفا داد.
بیتردید این استعفا زنگ مرگ سیاسی قوامالسلطنه بود. دیری نگذشت که حزب دمکرات دچار چند دستگی شد. قوام تلاش محتضرانهای برای ابقای خود انجام داد لیکن حریف او را وادار به عقبنشینی کرد. در آذر 1326 دولت قوام پس از بیست و دو ماه سقوط کرد. عباس شاهنده و خسرو هدایت ، دو چهره سرشناس سیاسی آن روز، به همراه عدهای دیگر کلوپ مرکزی حزب را اشغال کردند و سازمانهای وابسته به آن را در هم کوبیدند. این عملیات در حمایت آشکار از دربار که به شدت از قوام نفرت داشت و نیز همسو با سیاستهای بریتانیا صورت گرفت. بریتانیائیها نسبت به تحرکات امریکائیان در ایران حساسیت داشتند و البته قوام یکی از طراحان نظریه ورود نیروی سوم به صحنه سیاسی ایران را عامل کاهش نفوذ خود و تهدیدی علیه شرکت نفت انگلیس و ایران به حساب میآوردند. قوام از پیش از دوره تشکیل سلسله پهلوی مخالفت خود را با انحصار نفتی شرکت نفت انگلیس و ایران نشان داده بود و بدیهی است اگر فرصتی مناسب مییافت، طرح پیشین خود را ادامه میداد. در کنار این موضوع باید از همان پدیده مظفر فیروز یاد کرد که متهم به حمایت از شوروی بود و در مقام معاون سیاسی قوام حساسیتهائی را برانگیخت.
به دنبال برکناری قوام، بقایی همراه با محمدعلی مسعودی، مهندس احمد رضوی، دکتر عبدالحسین راجی، جواد گنجهای و مهندس خسرو هدایت ادارة حزب دمکرات را به دست گرفت. محمدعلی مسعودی موظف شد اعلامیة هیئت اجرائی موقت را برای چاپ در نشریة پیک تهران ارگان حزب تهیه کند. در همین ایام بقایی دبیر هیئت اجرائی موقت حزب شد. سایر اعضای هیئت اجرائی را افراد فوقالذکر تشکیل میدادند. عمدهترین وظیفة بقایی آن بود که به همراه جواد میراحمدیان ، فاضل سرجوئی، و دکتر افخم حکمت، فوراً به وضعیت افراد مؤثر حزبی رسیدگی کند و کسانی را که باید اخراج شوند به هیئت اجرائیه معرفی کند تا پس از تصویب، مراحل اخراج انجام گیرد. عملیات این «هیئت سری تصفیه» کاملاً محرمانه بود. در نخستین «جلسة محرمانه هیئت سری تصفیه»، که بلافاصله در 23 آذر تشکیل شد، «پس از مذاکرات لازمه با در نظر گرفتن افکار عمومی هممسلکان و مصالح عالیه حزبی و با رعایت تمام جهات اخلاقی» عدم صلاحیت اعزاز نیکپی، مهدی مشایخی، حسن ارسنجانی، زینالعابدین فروزش و حسن مکرم تصویب شد. تقاضا شد «در اسرع اوقات برکناری نامبردگان از عضویت حزب تصویب و به اطلاع عموم» رسانیده شود. از بین اینان حسن ارسنجانی بهطور مشخص از سیاست ورود نیروی سوم به صحنه سیاسی ایران حمایت میکرد، او از نزدیکترین یاران قوام به شمار میآمد. در دوره نخستوزیری علی امینی در اوایل دهه چهل بار دیگر ارسنجانی و مشایخی وارد صحنه شدند، در آن روز ارسنجانی وزیر کشاورزی و مشایخی شهردار تهران شدند، اما دولت آنها باز مستعجل بود.
با سقوط قوام، شاه نفسی به راحتی کشید. شاه از اینکه شهرت داشت قوام ابتکار عمل در خروج نیروهای شووروی از آذربایجان و دفع جمهوری خودمختار آنجا را بر عهده داشته احساس حقارت میکرد. نیز او از رجلی چون قوام که از قبل از تولد او سکان برخی تحولات سیاسی را عهدهدار بود، هراس داشت. شاه در مقابل قوام احساس کوچکی میکرد، قوام هم بر این باور بود که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. شاه طبق عادتی که بعدها هم تکرار شد، وقتی از نظر سیاسی حریف کارگزاران رژیم خود نمیشد، سعی میکرد چوب لای چرخ آنها بگذارد. برایش هم مهم نبود که از این طریق چه زیانهائی متوجه منافع و مصالح عمومی کشور میشود، او فقط میخواست قدرت فائقه را داشته باشد؛ پس بههر ترفندی قوام را از صحنه حذف کرد و خویش را قهرمان نجات آذربایجان خواند، بدون اینکه حتی کوچکترین نامی از قوام و رزمآراء در میان باشد. بعدها هم در جریان ملی شدن صنعت نفت و اصلاحات ارضی، شاه خود را قهرمان آن تحولات خواند و ابداً از کسانی مثل مصدق، حسن ارسنجانی و حتی دکتر علی امینی نه تنها نامی در میان نبود، بلکه انواع اتهامات به آنان بسته میشد. حوادث دهه بیست شمسی مصادف بود با تحرکات بی سابقه سیاسی امریکا در ایران، پس برای فهم تحولات آتی کشور ضروری است سیاست امریکا در قبال تحولات ایران تا مقطع نخستوزیری مصدق ارزیابی شود، تا فراز و نشیبهای این دوره بهتر قابل فهم باشد.
برگرفته از کتاب زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقائی منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی