31 شهریور 1396
اسد الله علم: حتی ملائک آسمان هم از کارهای شاه سر در نمیآورد!
از دولت علم به بعد مداخله شاه در سیاست خارجی روز افزون شد و نخست وزیر و وزیر خارجه نقشی در این زمینه نداشتند و صرفا تابع و مجری اوامر شاه بودند. به عنوان نمونه هنگامی که اختلاف ایران و عراق در بهار سال 1348(1969) دو کشور را به آستانه جنگ رساند نخست وزیر و وزیرانی که در شرایط اضطراری عضو شورای عالی دفاع ملی بودند هنگامی از جریان امر آگاه گشتند که به نیروهای مسلح فرمان آماده باش داده شده بود و هر آن احتمال برخورد نظامی می رفت. به تدریج شاه از این که کسی بخواهد در مسائل مربوط به سیاست خارجی اظهار نظری کند ناراحت می شد. یک بار علم گزارش می دهد که در دیدار خود با جورج بال (George Ball) بررسی کلی از مسائل جهان کرده اند و شاه به تمسخر می پرسد «مثلا چی؟»(یادداشت 12آذر1352). همچنین هنگامی که در 23آذر 1349«آبا ابان» (Aba Eban) وزیر خارجه اسرائیل به ایران آمد، وزارت خارجه تا روز ورود وی از این جریان آگاهی نداشت. «ابان» پیش از آمدن پیغام داده بود که مایل است علم را نیز ببیند. «می دانستم شاهنشاه خوششان نمی آید چون بعضی کارها را میل دارند انحصاری در ید اقتدار خودشان باقی نگاه دارند. وقت ندادم و در عوض تصمیم به رفتن به مشهد گرفتم. وقتی به عرض رساندم خیلی راضی شدند اما وقتی برگشتم تمام مذاکرات را خودشان به من فرمودند...»(یادداشت 5دی1349). این گرایش به یکه تازی و دور نگهداشتن دیگران، مسئولان مستقیم کارها را نیز دربر می گرفت. یک بار که کیسینجر به ملاقات شاه آمده بود «شاهنشاه مقرر فرمودند کیسینجر تنها شرفیاب باشد. من به جای وزیر خارجه خجالت کشیدم»(یادداشت 18آبان1352). به این سان وزیر خارجه ایران – عباسعلی خلعتبری- پشت در ماند و تنها هنگام ناهار به اصطلاح افتخار حضور یافت. فردای همان روز قرار بوده که شاه به همراه نخست وزیر و علم به شیراز بروند. در ضمن شاه که می خواست پیامی برای ملک فیصل پادشاه عربستان سعودی بفرستد به وسیله علم به جمشید آموزگار وزیر دارایی دستور داد که به فرودگاه بیاید. نخست وزیر که هیچ آگاهی از این جریان نداشت علت حضور آموزگار را از خود او جویا شد و او گفت« بر حسب امر همایونی و دستور وزیر دربار آمده ام خودم هم نمی دانم برای چه. » باری «بگذریم از این که نخست وزیر چقدر ناراحت بود و حق هم داشت. اگر من هم به جای او بودم ناراحت می شدم که در جریان کارها نیستم ولی چه باید کرد؟ الملک عقیم. خدا و شاه باید یکی باشد و هر چه اعضا و زیردستان پست تر و مخذول تر باشند بهتر» (یادداشت 19آبان1352). اینگونه میان بر زدن و بی اعتنایی به مسئولان امر در مسائل نفتی نیز به چشم می خورد. یک بار شاه به علم دستور داد درباره بهره برداری از گازهای ایران با شرکت های نفتی مذاکره کرده و نتیجه را به او بگوید. «می خواستم سر شام گزارش عرض کنم ممکن نشد چون دکتر اقبال رئیس شرکت ملی نفت ایران حضور داشت و نمی شد در حضور ایشان صحبت کرد واقعا کارهای کشور ما نوع خاصی است و شاهنشاه در اداره کشور نوع مخصوص خودشان را دارند که ملائک آسمان هم نمی توانند سر درآورند. مثلا رئیس شرکت نفت چرا نباید در مذاکرات نفت وارد بشود؟ خدا می داند و شاه و بس (یادداشت 26اردیبهشت 1352). شاه پس از پیروزی اوپک بیش از پیش خودکامه و بر آن شد که وزارت خارجه را نیز همانند ارتش شخصا و مستقل از دولت نظارت کند وبه علم یادآور شد «به وزارت خارجه گفته ام هیچ مقامی غیر از خود من حق ندارد در کارهای وزارت خارجه مداخله بکند. حتی گفته ام برادر هویدا که نماینده ما در سازمان ملل است حق ندارد به نخست وزیر گزارش بدهد یا تلفن بکند. او را توبیخ کردم که چرا به برادرش گزارش های وزارت خارجه را می دهد...»(یادداشت 15اسفند1352). ولی کار این نادیده انگاری اصول اداری و تکروی بیمار گونه به همین جا پایان نپذیرفت وبرخی از مسائل خارجی را حتی به وزارت خارجه نیز اطلاع نمی داد. به عنوان مثال رابط میان شاه و ایندیرا گاندی نخست وزیر وقت هند اسدالله رشیدیان بود. «نامهای از نخست وزیر هند به عنوان شاهنشاه رسیده بود حاکی از این که با اسدالله رشیدیان در مورد اوامر شاهنشاه و مساله پاکستان صحبت کرده و پیام هایی به وسیله او داده است که به عرض خواهد رسید. خیلی باعث تعجب من شده بود. عرض کردم مثل این که رشیدیان فضولی کرده. فرمودند خیر هیچ همچو چیزی نیست. امر خودمان بود و حال هم جواب بنویسید که این نوع روابط را ما مفید می دانیم. بعد هم از طریق وزارت امور خارجه نفرستید بدهید خودم امضا کنم و خودم هم به رشیدیان خواهم داد که بفرستد...»(یادداشت 28اردیبهشت 1352).
یادداشت های امیر اسدالله علم؛ متن کامل – جلد چهارم ، انتشارات مازیار و انتشارات معین ، ص 93 تا 95