08 مهر 1392
روایت اولین دیدار با حاج همت/رمز یازهرا و پهلوی شکسته برادرهمسرم در کربلای ۵
جانباز محمد جعفری منش میگوید: یک شب برای نماز جماعت در منطقه وضو گرفتم و رفتم نماز جماعت ستاد لشگر، آقای خانی از بچههای ورامین پشت سر ما و در صف پشتی من نشسته بود. وقتی نماز تمام شد من با دست راستی و دست چپی دست داده و مصافحه کردم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمد جعفریمنش متولد 1340 است. او در ابتدای جوانی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میشود و وقتی جنگ تحمیلی آغاز میشود مانند دیگر رزمندگان اسلام دلیرانه در میدان حاضر میشود. خودش میگوید: "بسیجیوار به جبهه رفتم". در عملیاتهای مختلف حضور داشته و همپای دیگر رزمندگان جنگیده است. 22ساله بود که در 19/4/62 وارد جبهه شد و در عملیات والفجر4 مجروح شد. مجروحیت جعفریمنش از یک ترکش بزرگ توی سرش آغاز شد و هنوز هم عوارض آن پی در پی ادامه دارد. او حالا سمت چپ بدنش لمس شده است. چشم چپش را تخلیه کرده، کام مصنوعی دارد. مجبور است وقت و بیوقت تشنج حاصل از مجروحیت را تحمل کند. لگنش چندین بار عمل شده، کلیههایش را از دست داده و دیالیز میشود. موجگرفتگی شدید دارد. و پای راستش نیز از زیر زانو قطع شده است. 30 سال مجروحیت برای جانباز جعفری منش اگرچه سخت و طاقت فرسا بوده است اما او هنوز خاطرات حماسههای هشت سال دفاع مقدس و دوستان شهیدش را فراموش نکرده است. جعفری منش در گفتگو با تسنیم از عملیاتهای مختلفی که شرکت داشته است چنین میگوید:
گردان همیشه آماده مالک اشتر
در جبهه مسئول دسته بودم، گردان مالک اشتر در لشگر 27 محمد رسول الله(ص)؛ حاج ابراهیم همت فرمانده لشگرمان بود و شهید کارور فرمانده گردانمان؛ گردان ما یک گردان بسیار آمادهای بود. حدود 16 یا 17 ورزشکار داشت. به همین دلیل قله 1904 را برای فتح به گردان مالک دادند. قله 1800 و 1864 بود. اما سخت ترین قله، همان قله 1904 بود البته بچهها در آن دو قله دیگر درگیر شدند و کار ما سخت شد. به دلیل درگیری عراق متوجه شد که الان سراغ آنها هم میرویم. با قطار فشنگ دو هزار تایی ما را زیر آتش گرفته بودند. ما هم پشت سنگها سنگر گرفته بودیم.
والفجر4 یعنی همان عملیاتی که طی آن مجروح شدم. عملیات خطرناکی بود. ما حدود 15 سنگر کمین را رد کردیم. گردانمان 400 نفر بود. میان راه برایمان سنگرهای کمین گذاشته بودند و تا یک تیر از سنگر کمین شلیک میشد رگبار گلوله و نارنجک و آر پی جی میرفت طرف سنگر کمین و سنگر کمین خاموش میشد. متقابلا آنها هم میزدند ولی تقریبا به ما نمیخورد. چون هوا تاریک بود و بچهها به حالت خوابیده تیراندازی میکردند. و گلوله از بالای سر بچهها رد میشد.
روایت اولین دیدار با حاج همت
جعفری منش در ادامه از اولین دیدارش با حاج همت، فرمانده باصفا و دوست داشتنی رزمندهها میگوید و روایت میکند: یک شب برای نماز جماعت در منطقه وضو گرفتم و رفتم نماز جماعت ستاد لشگر، آقای خانی از بچههای ورامین پشت سر ما و در صف پشتی من نشسته بود. وقتی نماز تمام شد من با دست راستی و دست چپی دست داده و مصافحه کردم. آقای خانی بعدا به من گفت: فهمیدی این دو نفری که در طرفین دو سر نماز نشسته بودند و با آنها دست دادی چه کسانی بودند؟ گفتم: نه؛ بسیجی بودند چون لباس بسیجی تنشان بود دیگر.گفت: یکی فرمانده لشگر حاج همت بود و دیگری هم فرمانده ستاد لشگر حاج عباس ورامینی بود. گفتم: من از کجا میدانستم اگر میدانستم و به من گفته بودی همانجا در صف جماعت با آنها دیده بوسی هم میکردم.
حاج همت دو یا سه بار برای ما سخنرانی کرد قبل از عملیاتها. او میگفت: دلتان را به خدا بسپارید. به خدا توکل کنید. اگر با قدرت جلو رفته و نترسید طبق دستور قرآن هر یک نفر بر 200 نفر از نفرات دشمن غالب است. موقع عملیات خیبر من مجروح بوده و در بیمارستان بستری بودم و نتوانستم در عملیات شرکت کنم. در همان عملیات هم حاج همت شهید شد. فرمانده گردانمان یعنی شهید کارور هم بسیار مظلوم بود. علی القاعده فرمانده گردان باید ته ستون باشد اما او میآمد سر ستون و قبل از بچهها در خط حرکت میکرد.
رمز یا زهرا در عملیات کربلای5 و روایت پهلوی شکسته برادر همسرم در عملیات
جعفری منش که در عملیاتهای کربلای4 و کربلای5 هم شرکت داشته است از حضور در این عملیاتها هم چنین میگوید: کربلای 4 ما را بردند زیر پل خرمشهر یک گردان آماده برای عملیات. یک شب خوابیدیم و گفتند بلند شده و برگردید عقب. عملیات لو رفته است. عملیات کربلای 5 هم عملیات سختی بود. این عملیات تلفات زیادی داشت. به ما 6 نیرو داده بودند تا توسط آنها برویم سنگر اورژانس را درست کنیم. سنگر را درست کردیم. گرای منطقه را داشتند و لحظه به لحظه خمپاره میزدند. کربلای 5 خیلیها شهید شدند. از جمله برادرخانمام شهید حمید اصفهانی. من خودم پیکرش را بعد از شهادت از منطقه به ستاد معراج شهدای تهران انتقال دادم و از آنجا هم به ستاد معراج ورامین منتقل شد.
رمز عملیات کربلای5، "یا زهرا(س)" بود. حضرت زهرا(س) صورت و پهلویشان آسیب دیده بود. شهید حمید اصفهانی هم در این عملیات بر اثر اصابت ترکش به پهلو و صورتش به شهادت رسید. او فرمانده گروهان بود و من مسئول دسته بودم. بچه های ورامین 15 یا 16 نفر بودند که همه با هم تقریبا در یک گروهان بودیم.
تسنیم