09 شهریور 1400
در رثای مرحوم علی اکبر رنجبر کرمانی
مردم خوزستان هیچگاه به گریز از مرکز گرایش نداشتهاند
«جستارهایی در تعلق تاریخی خوزستان به ایران بزرگ» در گفتوشنود با علیاکبر رنجبر کرمانی
باید عرض کنم که خوزستان همیشه جزئی از خاک ایران بوده است. قبل از ظهور ساسانیان هم، خوزستان از ایالتهای مهم ایران در زمان اشکانیان و قبل از آنها هخامنشیان بوده است. حتی قبل از آنکه همه ایران به دست هخامنشیان بیفتد و دولت واحد در سرتاسر فلات ایران تشکیل شود، هخامنشیان بر فارس و خوزستان حکومت میکردند و میتوان گفت پایهگذاری ایران متشکل و یکپارچه، از فارس و خوزستان آغاز شده است. مردم این منطقه هم، همه ایرانیِ غیرعرب بودهاند. نکته جالبی بگویم؛ در بین اصحاب امام رضا(ع) و ائمه ابن الرضا(ع)، فردی است به نام علی بن مهزیار اهوازی. مرد جلیلالقدری بوده است. اسم پدر این فرد نشان میدهد که مردم خوزستان تا مدتها بعد از ورود اسلام هم، در میانشان زرتشتی بوده است. نام مهزیار یک نام صد درصد ایرانی است. از نام این فرد اینگونه برمیآید که ایرانیِ زرتشتی است و هیچ نشانی از اینکه او عرب بوده است وجود ندارد. از این هم جالبتر، صحابی مشهور حضرت پیامبر گرامی اسلام(ص)، سلمان فارسی اهل خوزستان بوده است؛ اهل رامهرمز. (بعضی به نادرست او را اصفهانی میگویند.) او ابتدا زرتشتی بود و در اواخر حکومت ساسانیان، مثل بسیاری از ایرانیان اهل فکر و جویای حقیقت، از زرتشتیگری اعراض کرد و مسیحی شد اما فکر و ذهنش همچنان در تحری به حقیقت بیتاب بود تا آوازه پیامبر اسلام را شنید و به مدینه رفت و این ایرانی رامهرمزی مسلمان و «سلمان منا اهل البیت» شد. تمام کتابهای تاریخی و جغرافیایی قدیمی هم، خوزستان و مردم آن را ایرانیِ غیرعرب توصیف کردهاند. مقدسی جغرافیدان مشهور، وقتی درباره خوزستان مینویسد یا از اقوام ساکن در خوزستان یاد میکند، از لر، بختیاری، شوشتری، بهبهانی، و... یاد میکند و در میان اقوام خوزستان و زبانهای رایج در آن، هیچ ذکری از عرب نیست. ابن بطوطه هم وقتی خوزستان را میبیند، میگوید: مردم خوزستان (هویزه) همه عجم هستند. دو مورخ مشهور و عرب، ابن جوزی و ابن اثیر، در کتابهایشان، به ترتیب المنتظم و الکامل، نام خوزستان را میبرند و مرکز و کرسی آن را هم اهواز میگویند.
□ علت کوچ این طوایف عرب به سمت ایران چه بوده است؟
بعضی از طوایف عرب و شیعه در عراق، چون تحت جور و ظلم حکومت عثمانی بودند، به عنوان پناهنده به ایران آمدند. در آن دوران طوایف لر در خوزستان زندگی میکردند. شاه عباس به سران طوایف لر دستور داد که بخشهایی از آن منطقه را تخلیه کنند تا عشایر عربِ پناهنده در آنجا سکونت کنند. البته تشکیل دولت مشعشعی هم، در آمدن و گسترش اعراب از آن سوی اروند به درون خاک ایران تأثیر زیادی داشت.
□ این منطقه از چه دورانی خوزستان نامیده شده است؟
کلمه خوزستان یک کلمه فارسی است و در کتابهای تاریخ و جغرافیایی که در هفتصد، هشتصد سال پیش نوشته شده، آمده است؛ مثلا مقدسی در کتابش «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» مینویسد: «خوزستان و مرکز آن اهواز». ابن حوقل کتابی دارد به نام «صوره الارض» (المسالک و الممالک) که در آن جغرافیای جهان را توصیف کرده و به نوعی یک دایرهالمعارف عمومی است. او هم در این کتاب از کلمه خوزستان استفاده کرده است.
□ معنای لغوی کلمه خوزستان به چه معناست؟
خوزستان از کلمه خوز است به معنای سرزمین مردم خوز. واژه خوز در سنگنوشتههای عهد هخامنشی، برای توصیف مردم این منطقه به کار رفته است. گفته شده است خوز به معنای نیشکر هم بوده و چون خوزستان آب بسیار و خاک حاصلخیز و هوای گرم دارد، برای کشت نیشکر مناسب است و برای همین میگویند خوزستان. درستش همان است که خوزها، یکی از اقوام ایرانی باستان بودهاند.
□ اهواز به چه معناست؟
اهواز هم جمع هوز است که از همین واژه خوز گرفته میشود؛ یعنی در واقع اهواز، به معنی هوزهاست. در زمان هخامنشیان و اشکانیان، به این سرزمین هوژستان گفته میشد. ح و خ در تبادل زبانی بین طوایف، زیاد به هم تبدیل میشوند؛ بنابراین خوزستان یا آنچه در قدیم به آن هوژستان گفته میشد، معانی زیادی دارد، ولی اینکه این سرزمین از لحاظ تاریخی و جغرافیایی جزء سرزمین ایران بوده و مردم آن همواره ایرانی بودهاند، از محرزات تاریخی است و اصلا بحث ندارد.
□ مهمترین طوائف این منطقه در دولت مشعشعیان، کدام طائفهها بودند؟
مهمترین طوائف و عشایر عرب در دولت مشعشعی یا بهتر بگویم در خاک خوزستان، عبارت بودند از بنی کعب و شاخههایش و بنی طرف و شاخههایش. سابقه بنی طرف ــ که عرب هستند و نسبشان به بنی طی میرسد ــ در ایران سیصد سال است. سیصد سال پیش دستههایی از بنی کعب از بینالنهرین به ایران آمدند و در اطرف خرمشهر و بعد در جاهای دیگر ساکن شدند. بنی کعب هم که از حجاز به جنوب عراق فعلی آمده بودند، در زمان شاه عباس صفوی به ایران آمدند؛ البته هرگاه دولت مرکزی ناتوان بود، مثل اواخر صفوی یا بعد از مرگ کریمخان زند و نظایر آن، بنی کعب نافرمانیهایی میکردند و سران بنی کعب هم از درگیریهای ایران و عثمانی استفاده میکردند و با طرفین گاه و بیگاه وارد معامله و تعامل میشدند. اما از زمان نادرشاه، تقریبا به اطاعت ایران درآمدند؛ البته آمدن بنی کعب به ایران و درگیریها و تعاملهایشان با ایران و عثمانی، داستان مفصلی دارد. قدر مسلم این است که در قرنهای دوازدهم و سیزدهم هجری، بنی کعب در تاریخ خوزستان بسیار تأثیرگذار و مهم بودهاند.
مثل همه طوائف و عشایر ایران، بنی کعب هم هرگاه دولت مرکزی تضعیف میشد، خودسری میکرد. در زمان تأسیس دولت قاجار، عمده توجه آغا محمدخان قاجار به شمال ایران و دفع روسیه و ازبکها بود. در زمان فتحعلیشاه، دولت ایران متوجه خوزستان و بنی کعب شد، اما سپاه قاجاری در برابر بنی کعب کاری از پیش نبرد. در اواسط قرن سیزدهم هجری قمری علیرضا پاشا، والی بغداد، به محمره، که نشیمنگاه اصلی بنی کعب بود، حمله برد و خونریزی زیادی کرد. این حمله مورد اعتراض شدید دولت ایران قرار گرفت و البته سرآغاز مذاکرات دو دولت برای رفع اختلافات دیرینه و گسترده مرزی شد. برمبنای معاهده ارزروم، دولت عثمانی برای همیشه حاکمیت ایران بر محمره (خرمشهر) را به رسمیت شناخت و از ادعای خود دراینباره دست برداشت. در تمام این درگیریها و کشمکشها، هیچگاه مردم خوزستان به اغواها و تطمیعهای دولت عثمانی اعتنایی نداشتند؛ مثلا حتی در همین قضیه ارزروم، کمیسیون چهارجانبهای متشکل از نمایندگان ایران و عثمانی و روس و انگلیس تشکیل شده بود و نماینده ایران در این کمیسیون، جعفرخان مشیرالدوله بود. وی در رساله «سرحدیه» شرح داده است که چطور نمایندگان عشایر عرب خوزستان مخصوصا در جلو چشم درویشپاشا، نماینده عثمانی، از وی استقبال و به دولت ایران اظهار وفاداری کردهاند. قبلا هم همین بنی کعب، سپاه کریمخان را در حمله به بصره یاری کرده بود. اساسا چون بنی کعب و بنی طرف شیعه بودند، هیچگاه دولت عثمانی را بر دولت ایران ترجیح نمیدادند. در همان قضیه کمیسیون مرزی، درویشپاشا سعی زیادی کرد تا سران بنی کعب را تطمیع کند و با آنکه جعفرخان مشیرالدوله مالیات آنان را هم دههزار تومان افزایش داده بود، باز هم بنی کعب به ایران وفادار ماند. البته میرزا تقیخان امیرکبیر در زمان صدارتش از این کار بنی کعب و اعراب خوزستان قدردانی کرد و مالیاتهای آنها را هم بخشید و برای شیوخ آنها هم هدایایی فرستاد.
□ پیشینه رویکردهای جداییطلبانه در اهواز از چه دورهای آغاز شد؟
عرض کردم که هیچگاه بین مردم خوزستان گرایش به گریز از مرکز و تعارض وجود نداشته است. تا قبل از دوره پهلوی و حتی در دورانی هم که دولت مرکزی ایران بسیار ضعیف بود یا حتی در دورههای هرجومرج مثل اواخر دوره صفویه یا بعد از درگذشت کریمخان زند هم، گریز از مرکز بین نواحی قومی کشور وجود نداشته است؛ یعنی نه کردها، نه بلوچها، نه ترکها و نه هیچ منطقه دیگری از ایران، هرگز جداییطلب نبودند. همه نهضتهای جداییطلبانه به دوره رضاشاه برمیگردد و گریز از مرکز اصلی را در زمان رضاشاه میبینیم. با وجود اینکه خیلیها در مناقب رضاشاه میگویند که او وحدت و یکپارچگی ایران را تأمین کرد، ولی او چنان فشارهایی به نواحی اطراف و اقوام ایران آورد که برای اولینبار، اصطکاکهایی بین اقوام و مرکز پدید آمد. تا قبل از آن، پادشاهان ایران اختیار اداره ایالات و ولایات را به دست مردم خود آن مناطق میدادند. همینقدر که اینها مطیع ایران بودند، مالیات میدادند و از احکام کلی تهران یا اصفهان یا هر شهر دیگری که پایتخت بود، اطاعت میکردند، کافی بود. دولت مرکزی مثلا هیچگاه در امور ایل بختیاری دخالت نمیکرد و مردم ایل هم به هر شکلی که بود، با هم کنار میآمدند؛ همچنین هیچگاه در امور عشایر عرب هم دخالت نمیکرد و یک نوع فدرالیسم غیررسمی در ایران حاکم بود.
□ با این تفاصیل علت اختلاف میان شیخ خزعل و رضاخان چه بود و از چه زمانی آغاز شد؟
شیخ خزعل در اوایل تا مدتی، با رضاخان رابطه خوبی داشت، اما پس از آنکه مرحوم مدرس برای بازگرداندن احمدشاه با وی مذاکره کرد، خزعل با حاکمیت رضاخان به مخالفت پرداخت. در واقع سرکشی خزعل در برابر حکومت مرکزی، برای بازگرداندن احمدشاه به داخل ایران بوده و مطلقا انگیزه جداییطلبی در میان نبوده است.
□ بد نیست به نمونههایی از همکاری شیخ خزعل با دولت مرکزی ایران هم اشاره بفرمایید.
یک بار در دوره نخستوزیری رضاشاه شاید در سال 1302، کارگران ایرانی شرکت نفت اعتصاب میکنند. آنها اعتراض داشتند که انگلیسیها از هند و برمه کارگر میآورند و کارگر ایرانی را بهکار نمیگیرند. کسی که از طرف دولت ایران میرود و ماجرا را حلوفصل میکند و اعتصاب کارگران ایرانی را میشکند و شکایت آنها را به انگلیسیها میرساند، شیخ خزعل است؛ البته نه به عنوان پادشاه یا امیر خوزستان، بلکه به عنوان والی و استاندار، از طرف دولت ایران به آنجا میرود و این اقدامات را انجام میدهد. در همان زمانها، دولت عثمانی تازه تجزیه شده و در بلاد اسلامی نهضتی به نام ناسیونالیسم عربی راه افتاده بود. فیصل هاشمی ادعای پادشاهی عرب را میکرد و در دمشق با حمایت انگلیسیها، برای خودش دم و دستگاهی به راه انداخته بود و میخواست پادشاهی کند. مصر و سایر کشورها هم تحت همین جریان ناسیونالیسم عربی به میدان آمده بودند. در روزنامه «الفبا» چاپ دمشق ــ دمشقی که مرکز ناسیونالیسم عرب بود ــ نوشتند که خوزستان هم مثل کویت، بحرین و جاهای دیگر امیر دارد و نام او هم شیخ خزعل است. بلافاصله کاردار ایران در دمشق این موضوع را تکذیب کرد و با اینکه دمشق مرکز جریان ناسیونالیسم عربی بود، این اطلاعیه را در روزنامه الفبا چاپ کردند و در آنجا توضیح دادند: این آقا والی ایران و نامش سردار اقدس است.
□ مردم اهواز در دوران دفاع مقدس چه عملکردی داشتند؟
برخی از طوایف عرب خوزستان با طوایف عرب ساکن بصره و العماره، فامیل هستند. اینها از زمان پهلوی هم با هم در رفتوآمد بودند و لذا حضور اعراب ساکن بصره یا جاهای دیگر عراق، در خوزستان خیلی عجیب نبود. در نتیجه پس از پیروزی انقلاب و در شرایطی که کشور از لحاظ امنیتی اوضاع نابسامانی داشت، اسلحههای بسیاری از مرز وارد ایران شد، اما با وجود راحتی کار، صدام حسین باز هم نتوانست کاری بکند. در دوران جنگ تحمیلی، عشایر عرب قهرمانیها کردند. در آن دوران لشکریان عراقی فجایع بسیاری بر سر مردم عرب سوسنگرد آوردند که در تاریخ ثبت شده است. همینطور در هویزه یا دشت میشان و جاهای دیگر، جنایات زیادی را مرتکب شدند و الان هیچ عرب خوزستانیای نیست که از عربهای بعثی خوشش بیاید. البته جاسوسانی بودند که معلوم نبود عراقی هستند یا ایرانی، که میآمدند و در خوزستان زندگی میکردند! همین حالا هم بین اعراب خوزستان و عراق، خیلی راحت رفتوآمد صورت میگیرد؛ چون با هم خویشاوند هستند. در مناطق کردنشین هم همینطور بوده است. الان کردهای فیلی که در عراق هستند، همان کردهای ایلامی خودمان هستند؛ بنابراین در مناطق مرزی، بین مردم نمیشود یک خط مرزی مشخصی کشید. خط مرزی خیلی هم «خط» نیست و یک مقدار خاکستری و سیال است و افراد این طرف و آن طرف مرز، با هم مراوده دارند؛ علاوهبراینکه گوسفندها و رمههایشان را هم آن طرف میبرند و میچرانند و میآورند. بنابراین رفتوآمدهایی از این قبیل خیلی طبیعی است؛ البته این رفتوآمدها میتواند زمینهساز برخی از اقدامات ضد ایرانی و جاسوسی بشود. اگر جداییطلبی بین مردم خوزستان زمینه داشت، آن زمان که همه شرایط برای این کار مهیا بود، این منطقه را از ایران جدا کرده بودند؛ پس در میان مردم آن منطقه زمینه نداشته است. علاوه بر آن، ما سرداران عرب هم در سپاه داریم و هیچگاه بین مردم ایران، بحث عرب و عجم مطرح نبوده و اصراری روی این مسئله نبوده که عرب سرکار باشد یا نباشد.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران