03 اسفند 1400
خاطرات کمتردیده شده آخرین نماینده موساد در ایران:
اسرائیل در آستانه انقلاب پانزده هزار یهودی را از ایران خارج کرد
تا چند دهه پس از تلاش برای تشکیل اسرائیل، تأمین جمعیت برای آن اصلیترین نیاز صهیونیستها بود. لذا تسهیل مهاجرت یهودیان کشورهای مختلف به فلسطین اشغالی، یکی از کارویژههای آژانس یهود و نمایندگیهای اسرائیل در کشورهای مختلف بود. رخدادی که با استقبال همه یهودیان نیز مواجه نمیشد. این روند در کشورهای مختلف با توجه به میزان همسویی ساختار سیاسی آن با اسرائیل، شدت و ضعف داشت و حتی گاهی در کشورهایی که ساختار سیاسی یا افکار عمومی همسویی مورد نیاز برای این مهاجرت به صورت قانونی را نداشت، به قاچاق انسان متوسل میشدند.
الیعزر تسفریر، آخرین نمایندهی موساد در تهران در زمان شاه بود. او پیش از این سابقه حضور در کردستان عراق در جریان پروژه اطلاعاتی حمایت موساد از جریان بارزانیها علیه صدام را داشت. تسفریر مردادماه 57 به ایران آمد و با پیروزی انقلاب مجبور به ترک ایران شد. نسخهی فارسی کتاب خاطرات او از دوران کوتاه مسئولیتش در ایران با نام «شیطان بزرگ، شیطان کوچک» سال 1386 منتشر شد.
او که سابقهی عملیات انتقال یهودیان سوریه به اسرائیل در سالهای پیش را داشت، در کتابش از تلاش حداکثری خود و موساد در ماههای منتهی به انقلاب برای انتقال هرچه بیشتر یهودیان به اسرائیل سخن میگوید. هرچند آنطور که تسفریر میگوید، اغلب این مهاجرین تصمیم گرفتند شهروند اسرائیل نشوند:
«خروج یهودیان افزایش یافته بود. اما در حد کافی نبود. شگفت انگیز بود که آن گروهی نیز که خارج میشدند، بخشی از اموال و قالیهای خود را بار هواپیماهای «العال» میکردند و به اسرائیل میرفتند. ولی دوباره و حتی چندباره به ایران باز میگشتند تا قسمت دیگری از اموال خود، به ویژه قالیها را خارج کنند. در رسانههای گروهی جملهای از زبان موتی هود مدیرکل وقت شرکت العال نقل شده بود که در آن وی گفته بود حاضر نیست هواپیماهای العال را به خاطر قالیهای یهودیان ایرانی به خطر بیاندازد. شنیدن این جمله برای ما ناگوار بود. البته سخنی که او گفته بود، بسیار دور از حقیقت نبود. در آن ایام اکثر شرکتهای هواپیمایی خارجی و حتی خود ایرانایر به دلیل وقوع تظاهرات و ناآرامیهای گسترده، پروازهایشان را به ایران و از آن، متوقف کرده بودند و فقط العال بود که شجاعانه به پروازهای خود بین تلآویو و تهران ادامه میداد، که در این باره در ادامه نیز مطالب خواهم آورد.
ولی نباید از حق گذشت، یهودیان ایران نیز حق داشتند که نگران وضعیت و آینده خود باشند. قالیهایی که آنان میخریدند و با خود میبردند، برای تأمین معاش و زندگی آنها در آینده بود. آنان حق داشتند اندکی از تلاشی را که در طی سالهای عمر برای زندگی کشیده بودند، به صورت خروج چند تخته فرش همراه خود ببرند. نمیتوان کتمان کرد که رفتن به یک کشور دیگر و آغاز زندگی در اسرائیل برای خانوادههای یهودی نمیتوانست چندان آسان باشد و ما حق نداشتیم آنان را که نگران آینده خود بودند، مورد تمسخر قرار دهیم. آنان نمیتوانستند امید به زندگی آینده خود را صرفاً به دریافت یک مقرری ماهیانه اندک از دولت اسرائیل ببندند و در تنگناهای سخت مالی قرار گیرند.
در مرحلهای از وخیم شدن اوضاع، متوجه شدم که در کنار وظیفه اصلیام، به رسالت مقدس نجات یهودیان نیز مشغول شدهام. نمایندگان آژانس یهود را که به ایران اعزام شده بودند، به این سو و آن سو میفرستادم و روزانه به ستادمان در اسرائیل گزارش میدادم که چند نفر از یهودیان امروز به قصد مهاجرت به اسرائیل، سوار هواپیماهای العال شدهاند. این احساس مرا همراهی میکرد که کار ثمربخشی انجام میدهم. مانند آن گفته که میگوید: هرکس بنی بشری از یهودیان را نجات دهد، تو گویی که دنیایی را نجات داده است.
نمایندگان اعزامی آژانس یهود نیز با همین احساس و رسالت بود که وظیفه خود را انجام میدادند. در این رابطه باید به ویژه به پشتکار و کار وفادارانه «صیون بن ایتسخاک» اشاره کنم، که سر از پا نمیشناخت و شبانهروز در پی متقاعد کردن خانوادههای یهودی بیشتری بود که از این موقعیت بهره گیرند و میگفت شاید چنین موقعیتی دیگر تکرار نشود آنها باید از این طوفان، نجات یافته و خود را به ساحل امن برسانند. دو هفته مانده به پیروزی انقلاب و سقوط قطعی شاه، «مردخای بن پورات» نیز به نمایندگی از سوی مدیریت صهیونیستی به این تلاشها ما پیوست.
او آمده بود تا بررسی کند که برای شتاب بخشیدن به روند «عَلیا»(مهاجرت یهودیان به سرزمین اسرائیل) میتواند به چه اقدامی دست بزند. اما او نیز همراه ما در تهران انقلاب زده گرفتار آمد تا آن که با هواپیمای آمریکایی نجات یافت. در این رابطه باید فعالیتهای پیگیرانه «مایکل شنایدر» نیز مورد قدردانی قرار گیرد. او در آن زمان نماینده سازمان یهودی «جوینت»(به ما ملحق شوید) در ایران بود و بعد نیز به مدیریت کلی این سازمان مهم منصوب شد.
به طور کلی، در آن چند ماه بحرانی و طوفان زده در ایران، پیش از 22 بهمن و پیروزی انقلاب، پانزده هزار تا بیست هزار نفر از یهودیان ایران به اسرائیل مهاجرت کردند که اکثر آنها ترجیح دادند به عنوان شهروند موقت باقی بمانند و فقط تعداد اندکی حاضر شدند بلافاصله پس از ورود به اسرائیل، موقعیت مهاجر جدید و شهروند تمام عیار بگیرند.
اکثریتی که این کار را نکردند، میخواستند دریچهها و احتمالات دیگری را برای خود باز بگذارند. بسیاری از آنان امید به رفتن به آمریکا داشتند و اکثریتشان مایل به آغاز زندگی در لسآنجلس، این شهر فرشتگان بود. از آنجا که در اسرائیل نیز مفهوم نام شهر «کریات ملاخی» با معنی نام لسآنجلس یکسان است، به طعنه و کنایه، آنها میگفتند میخواهیم به کریات ملاخی برویم. کریات ملاخی یک شهر کارگری نشین در اسرائیل است.»