13 خرداد 1400

جریان شناسی سیاسی قیام «پانزده خرداد»


عباس خلجی

جریان شناسی سیاسی قیام «پانزده خرداد»

تاریخ معاصر ایران، نقاط عطف و حساس چندی را پشت سر نهاده است که قیام پانزده‌خرداد 1342، یکی از مهم‌ترین آنهاست. به اعتقاد بیشتر محققان تاریخ معاصر ایران، انقلاب‌اسلامی 1357 که خود از مهم‌ترین و حساس‌ترین این نقاط عطف است، برآیند این تحولات عمده بوده است. درواقع، انقلاب اسلامی، تبلور جنبش ضداستعماری تنباکو، انقلاب عدالت‌خواهانه و مردمی مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، و قیام ضداستعماری و ضداستبدادی پانزده خرداد می‌باشد.(1)

قیام پانزده‌خرداد، آخرین زنجیره این تحول، قبل از وقوع انقلاب‌اسلامی است که تاکید مکرر امام‌خمینی بر آن، مطالعه و بررسی آن را ضروری‌تر می‌سازد. ایشان، بارها از قیام پانزده‌خرداد، به‌عنوان منشاء،مبدأ و نقطه آغازین انقلاب اسلامی یاد کرده و بر شناخت آن تاکید نمودند. به اعتقاد امام، نخستین جرقه‌های انقلاب‌اسلامی در این قیام زده شد و زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و مبانی فکری و فرهنگی انقلاب‌اسلامی در این برهه فراهم گردید.

در بیانات و پیام‌های امام خمینی، 58 بار از قیام پانزده‌خرداد یاد شده و روز 15خرداد از سوی ایشان، برای همیشه، عزای عمومی اعلام گردیده است. امام در 21 مورد از واژه «نهضت پانزده‌خرداد» و در 19 مورد از عبارت «قیام پانزده‌خرداد». و در 18 مورد بقیه نیز، اصطلاح «پانزده‌خرداد» را به کار برده‌اند و این بیانگر میزان اهمیت این روز تاریخی در اندیشه سیاسی امام‌خمینی است.(2) تأثیرات قیام پانزده‌خرداد، در اشعار عرفانی ایشان هویداست. بیت آخر غزل عارفانه و مشهور «انتظار» که توسط امام‌خمینی سروده شده است می‌تواند ناشی از تاثیر عمیق قیام پانزده‌خرداد بر روح و اندیشه ایشان باشد.

روزها می‌گذرد، حادثه‌ها می‌آید           انتظار فرج از نیمه خرداد کشم(3)

این نوشتار، در صدد بررسی و شناسایی جریان‌های سیاسی نهضت پانزده‌خرداد است تا در سایه آن، تاکید فراوان امام‌خمینی بر قیام پانزده‌خرداد، به‌عنوان نقطه عطف انقلاب‌اسلامی را درک نموده و آن را تحلیل نماید. برخلاف دیگر جنبش‌های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران، نیروهای مذهبی نواندیش به رهبری امام خمینی، جریان اساسی و عمده‌ای بودند که در قیام پانزده‌خرداد حضور داشتند و ایفاگر نقش شدند.

چارچوب نظری

نخست باید دید که آیا می‌توان نهضت پانزده‌خرداد را بر پایه سایه تعاریف متعارف در واژه‌نامه‌های سیاسی تعریف و تبیین کرد و یا آنکه تفاوت‌هایی در آن مشاهده می‌شود که لازم می‌آید تعریفی جدید ارائه شود؟ برای رسیدن به این هدف نخست، تبیین تعریفی از «قیام» و واژه‌های مترادف آن ضروری است.قیام، بروز امواج نارضایتی در میان یک قشر و یا قشرهای مختلف جامعه، علیه نظام حاکم است که منجر به طغیان ناگهانی آنها شده و موجب تغییراتی در برنامه‌ها، سیاست‌ها، رهبری و مدیریت و یا نهادهای سیاسی کشور می‌شود؛ ولی ساختار و ارزش‌های مسلط سیاسی و اجتماعی را دگرگون نمی‌سازد. زیرا هدف قیام تنها نفس تغییر است، بدون آن که جایگزین معین و مشخصی ارایه کند. در واقع، یک قیام سیاسی و اجتماعی، اگر چه با بسیج عمومی مردم همراه است؛ اما فاقد طرح و برنامه‌ای دقیق، روشن و مشخص برای تغییر نهادهای سیاسی و اجتماعی است. از این‌رو، تفاوت اساسی قیام و انقلاب، در ایدئولوژی، معنا و جایگاه تاریخی آنها جست‌وجو می‌شود. یعنی، هدف قیام، برخلاف انقلاب، تخریب و بازسازی سیاسی و اجتماعی یک نظام سیاسی و اجتماعی نیست؛ بلکه بر نهادهای سیاسی و اجتماعی، تأثیر غیرمستقیم می‌گذارد و به‌طور اساسی، به معنای اعتراض خشونت‌آمیز نسبت به وضعیت موجود است.(4) قیام پانزده‌خرداد، اگرچه به یک معنا در قالب این تعریف می‌گنجد و در واکنش به وضع موجود به‌وقوع پیوست، اما از دیگر سو، دارای معنا و جایگاه تاریخی و مهم‌تر از همه ایدئولوژی بوده است. معنا و جایگاه تاریخی آن از تأمل تحولات سیاسی، اجتماعی و فکری و فرهنگی دهه‌های چهل و پنج ه.ش که منجر به انقلاب‌اسلامی شد، به‌آسانی قابل فهم است. ایدئولوژی آن نیز،همانند انقلاب اسلامی، گفتمان سیاسی شیعه بوده است که به‌عنوان گفتمان غالب در انقلاب‌اسلامی چهره نمود. قیام که از آن تعبیر «شورش» نیز شده، دارای چهار ویژگی عمده است که عبارتند از:

1. شورش، اعتراض شخصی شورشیان است که نارسائی‌های موجود را، نه به نهادهای اجتماعی، بلکه به افراد نسبت می‌دهند. بنابراین، هدف شورش از میان برداشتن افراد است؛ بدون آن که دست به ترکیب نظام سیاسی و اجتماعی بزنند؛

2. هرگاه شورش، بافت اجتماعی را هدف قرار داده و طرحی برای آینده نداشته باشد، اعتراض خشونت‌آمیز به وضع موجود است. خواه به دلیل اوضاع بد اقتصادی، یا خودکامگی سیاسی و... اما اگر بافت اجتماعی را هدف گرفته و طرحی ـ هرچند مبهم ـ برای آینده ارایه دهند، جنبه انقلاب می‌یابد؛

3. ایدئولوژی شورش، مجموعه‌ای از عقاید سنتی است که معطوف به آینده نیست. بنابراین، بسیاری از شورش‌ها در صورت پیروزی دچار سردرگمی می‌شوند و از عرضه تصویری روشن از آینده ناتوان می‌مانند، زیرا شورش فاقد هدف و جهت‌گیری مشخص و طرحی برای آینده است؛

4. در شورش‌های اصیل و ناب، شورشگران درپی الغای ابداعات و تغییرات جدید و اعاده حقوق و امتیازهای از کف رفته خویش هستند. بنابراین، شورش، بیشتر جنبه محافظه‌کارانه و حتی رجعت‌گرایانه دارد.(5)

نظریه آرمان‌خواهی و عقیده‌طلبی نیز یکی از علل و عوامل قیام و انقلاب معرفی شده است که برخلاف نظریه‌های مادی انقلاب، ریشه تحولات اجتماعی را به خواسته‌های معنوی انسان نسبت می‌دهد.(6)

قیام پانزده‌خرداد با آن که برخی از این ویژگی‌ها را در خود داشت، اما تفاوت‌هایی نیز در آن مشاهده می‌شود. نخست این که، قیام ناشی از اعتراض شخصی شورشیان نبود؛ بلکه خبر دستگیری امام خمینی، آتش قیام را ـ به مثابه انبار باروتی که در اعتراض به مفاد غیرقانونی، غیرشرعی و نامتعارف لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و رفراندوم انقلاب سفید، انباشته شده بود ـ شعله‌ور ساخت. دوم این که، نهضت، با اتکا به گفتمان سیاسی شیعه که امام‌خمینی منادی آن بود، طرحی ـ هرچند مبهم ـ برای آینده داشت، بنابراین، قیام جنبه انقلابی می‌یافت. سوم این که، ایدئولوژی قیام، مجموعه‌ای از عقاید سنتی، اما معطوف به آینده‌ای روشن بود که خواهان کوتاهی دست عوامل استعمار غرب و استبداد سلطنتی بود. چهارم این که، نیروهای قیام‌کننده درصدد اعاده حقوق از کف رفته شخصی خویش نبودند؛ زیرا انگیزه‌های مادی و اقتصادی، نقشی در بروز قیام نداشت؛ بلکه اعاده استقلال سیاسی، اقتصادی، فکری ـ فرهنگی، اجتماعی و نظامی و پاسداری از هویت ملی و مذهبی به‌عنوان حقوق عمومی مردم ایران، از مهم‌ترین اهداف آنان به‌شمار می‌رفت. بیانات و مفاد پیام‌های امام‌خمینی از 16 مهر 1341 تا 13 خرداد 1342، بازتاب این انگیزه‌ها و اهداف است.(7) مهم‌تر از همه آن که، قیام پانزده‌خرداد، براساس نظریه استاد شهید مرتضی مطهری، ناشی از نیازها و خواسته‌های فرهنگی و معنوی مردم ایران بود. در بررسی و ارزیابی پدیده‌های سیاسی و اجتماعی، باید مسأله اساسی «علت و معلول» را نیز در نظر داشت، زیرا آنچه موجب وقوع قیام و انقلاب، و واژگونی رژیم‌ها و بروز پدیده‌های انقلابی می‌گردد، علل اساسی و نهایی است که ازاین تعامل و تأثیر و تأثّرها به‌دست می‌آید. روندی که شهید محمدباقر صدر از آن به‌عنوان «سنت‌های الهی» یاد می‌کند.(8) درواقع، قوانین ثابتی بر همه حوادث و رویدادهای عالم حاکم است که با شناسایی آنها می‌توان عناصر و عوامل اصلی هر واقعه و پدیده‌ای را معرفی کرد. بنابراین، روند تحولات سیاسی و اجتماعی دهه سی و سال‌های آغازین دهه چهل، نقش بسزایی در وقوع قیام پانزده‌خرداد داشتند که در ادامه مورد بررسی قرار می‌گیرند.

شرایط ایران و سیاست خارجی آمریکا

1. شرایط سیاسی و اجتماعی در دهه سی

پس از کودتای 28 مرداد 1332 که منجر به سرنگونی دولت مصدق شد، حکومت استبدادی شاه، رفته رفته تحکیم و تثبیت شد. حمایت‌های بی‌دریغ آمریکا و فشار و اختناق ناشی از تاسیس ساواک، نقش اساسی در تسلط همه جانبه رژیم داشت. به تعبیر یکی از نویسندگان خارجی، «برای مردم ایران، ساواک نماد و سمبل وحشت بود: آمیزه‌ای از خشونت و بی‌منطقی»(9)، در حالی که «به سیاق کل جامعه شاهنشاهی، ساواک مؤسسه‌ای برای کاشت و داشت و برداشت فساد مالی»(10)، به‌شمار می‌رفت.

برغم این فضای خفقان‌آور، در سال 1339، هم زمان با تحولاتی که در صحنه سیاست بین‌الملل رخ داد، رژیم شاه ناچار به تغییر صوری در رویه و سیاست‌های خود شد. سیاست شاه که برخلاف میل باطنی خویش ـ و البته برای تظاهر به دمکراسی ـ نظام فرمایشی دو حزب دولتی «موافق» و «مخالف» عینی - «ملیون» به رهبری منوچهر اقبال و «مردم» به رهبری «اسدا... علم» - را راه انداخته بود، برای آگاهان سیاسی «هیاهو برای‌هیچ» تلقی می‌شد.

2. کندی و سیاست خارجی آمریکا

با پیروزی جان‌اف. کندی، نامزد حزب دمکرات در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا،سیاست‌های داخلی و خارجی آن کشور، در آستانه دگرگونی قرار گرفت. کندی، برای جلوگیری از قیام و انقلاب‌های مردمی در جهان سوم ـ مشابه آنچه در کوبا روی داده بود ـ که احتمال سرنگونی رژیم‌های وابسته به غرب را در پی داشت، رهبران این کشورها را به اجرای برنامه‌های اصلاحی تشویق می‌نمود. دکترین «انقلاب از بالا»ی روستو ـ معاون امنیت ملی کندی ـ شالوده این برنامه را تشکیل می‌داد. سیاستی که برای‌جلوگیری از توسعه نفوذ کمونیسم طراحی شده بود. همگام با سایر کشورهای وابسته به غرب، در ایران نیز، «فضای باز سیاسی» طلیعه اصلاحاتی بود که آشکارا برای خوشایند کندی و تیم همراهش در کاخ سفید، به مرحله عمل گذاشته شد. شاه که تمایلی به ایجاد فضای باز سیاسی نداشت، زیر فشار کندی، مجبور به اتخاذ سیاستی گشت که دگرگونی و تحولات سال‌های آتی را تحت تأثیر قرار داد.

مطالعه و بررسی قیام پانزده‌خرداد، مستلزم بررسی اجمالی جریان‌های سیاسی و اجتماعی است که در این فضای غیرواقعی، تحمیلی و نیم‌بند سر برآوردند. زیرا این سؤال وجود دارد که آیا «فضای باز سیاسی» و دیگر برنامه‌های اصلاحی رژیم شاه، مانند «اصلاحات ارضی»، «لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی» و «انقلاب سفید» که «انقلاب شاه و مردم»! نام گرفت، در وقوع قیام مذکور نقشی داشته‌اند؟

به‌طور کلی، منشاء و خاستگاه برونی؛ انگیزه و اهداف غیرملی؛ ماهیت سیاسی، غیرواقعی و ضدمذهبی؛ روند غیرطبیعی، غیرقانونی و نامتعارف؛ و نتایج ناهمگون و تشنج‌آفرین اصلاحات دوره 42 ـ 39 رژیم شاه، موجب انباشته شدن نارضایتی مردم و نیروهای سیاسی و مذهبی به رهبری امام‌خمینی گردید و مبارزه آنان منجر به قیام پانزده‌خرداد 1342 گردید.(11) این اصلاحات به منظور «کسب، حفظ و گسترش» هر چه بیشتر حضور، نفوذ و اقتدار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آمریکا و رژیم شاه به اجرا درآمد. در بروز نارضایتی و عصیان مردم و نیروهای سیاسی و اجتماعی، به ویژه نیروهای مذهبی نقش اساسی داشت. اما خاستگاه و پایگاه مستقل جریان‌های سیاسی نهضت پانزده‌خرداد را باید در جای دیگری جست‌وجو کرد.

3. روند جریان‌های سیاسی پس از انقلاب مشروطه

به منظور بررسی جریان‌های سیاسی این دوره، نگاهی عمیق به ریشه‌ها و مقاطع تاریخی شکل‌گیری احزاب و گروه‌های سیاسی و اجتماعی در ایران لازم می‌نماید. زیرا فضای باز سیاسی، دوره دیگری از فعالیت‌های سیاسی و حزبی ـ که می‌توان دوره سوم نامید ـ در ابتدای دهه 1340 به‌شمار می‌رود. به‌طور کلی، اوج‌گیری و رشد احزاب و گروه‌های سیاسی و اجتماعی ایران در بستر تاریخی، خود به چهار دوره تقسیم می‌شود که در میان این دوره‌ها، مقاطع رکود و توقف نیز مشاهده می‌شود.

دوره نخست، عصر مشروطیت تا استقرار کامل سلطنت ـ رضا شاه ـ پهلوی را دربر می‌گیرد. دوره دوم، با برکناری رضاشاه و به سلطنت رسیدن محمدرضا شروع شد که بیشترین تعداد احزاب و جمعیت‌های سیاسی و وقایع تاریخ معاصر ایران ـ البته تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ـ در همین دوره شکل گرفت. زیرا رژیم شاه با توجه به شرایط بین‌المللی و داخلی، که ناشی از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران و بی‌تجربگی و خامی شاه جوان بود، با تحمل منتقدین و حتی همراهی آنان در انتقاد از گذشته تیره و تار دیکتاتوری، به سرعت خود را با شرایط جدید تطبیق داد. در این دوره، نبردی میان دولت، مجلس و دربار در گرفت که هر گاه افراد قدرتمندی، مانند قوام و مصدق در رأس دولت قرار می‌گرفتند، از نقش شاه و دربار در اداره امور کشور کاسته می‌شد و هرگاه دولت‌های ضعیفی زمام امور را به‌دست می‌گرفتند، کنترل دربار بر قوه مجریه بیشتر می‌گردید. در پی کودتای 28 مرداد 1332، قدرت شاه تحکیم شد و بر نیروهای سیاسی و اجتماعی مستقل چیره گشت. بنابراین، احزاب، گروه‌ها و نیروهای سیاسی و اجتماعی ملی و مذهبی ـ هر دو ـ سرکوب شدند. با روی کار آمدن کندی در آمریکا و ایجاد فضای باز سیاسی در ایران، دوره سوم فعالیت‌های سیاسی و حزبی پدیدار شد و احزاب و گروه‌های سیاسی و اجتماعی زیادی تشکیل شده و یا احزاب و گروه‌های سرکوب شده اعلان موجودیت کردند. این فعالیت‌ها نیز، پس از قیام پانزده‌خرداد، محدود گشت و در سال 1344 بساط همه احزاب و جمعیت‌های مستقل از دولت، به‌طور رسمی برچیده شد. دوره چهارم فعالیت‌های سیاسی و حزبی در سال 1356 آغاز شد(12) و در نهایت به پیروزی انقلاب‌اسلامی منجر شد. این مقاله در صدد تبیین جمعیت‌ها، احزاب و گروه‌های دوره سوم است تا به جریان‌شناسی نهضت پانزده‌خرداد نایل آید.

با آغاز سلطنت رضاشاه در سال 1304، دستاوردهای انقلاب مشروطه در بعد سیاسی و اجتماعی، یکسره از میان رفت. ولی با سقوط وی، توسعه سیاسی، بار دیگر مجال بروز یافت و امکان مشارکت عمومی فراهم شد. با کودتای 28 مرداد، دوره فقدان توسعه سیاسی، مجالی برای حیات و مشارکت نهادهای سیاسی و اجتماعی مستقل باقی نگذاشت. از سال 1339 تا 1342 دوره‌ای کوتاه و محدود، از توسعه سیاسی ناپایدار و گذرا تجربه شد. اما شرایط این دوره با دوره‌های پیشین، تفاوت‌های اساسی داشت. زیرا اگرچه جامعه نیازمند توسعه سیاسی بود و نیروهای سیاسی و اجتماعی از یک فضای باز سیاسی که موجب محدود شدن قدرت شاه و دربار گردد، استقبال می‌نمودند؛ اما فضای باز سیاسی، با توجه به نیازهای درونی جامعه و خواسته‌های طبیعی گروه‌های سیاسی و اجتماعی ایجاد نمی‌شد؛ بلکه شرایط جهانی و الزام‌های سیاست خارجی آمریکا، آن را به رژیم شاه تحمیل می‌کرد. بنابراین، فضای باز سیاسی اصالت حقیقی نداشت. علاوه‌بر این، ساختار قدرت در ایران با توجه به تغییراتی که در قانون اساسی مشروطه ایجاد شده بود، کاملاً به نفع شاه و دربار تغییر یافته بود و از نظر ساختاری، جایگاهی برای گروه‌های سیاسی و اجتماعی مستقل و مردمی باقی نمانده بود تا آزادانه فعالیت نمایند. از این‌رو، پذیرش واقعیت فضای باز سیاسی، معنا و مفهومی نداشت و در راستای شعارهای تبلیغاتی فریبکارانه رژیم شاه که در پاسخ به فشارهای خارجی قصد خودنمایی در عرصه بین‌المللی داشت، ارزیابی می‌شد. تحلیل‌های تحقیقی ـ کاربردی جان باولینگ ؛ تحلیل‌گر امور سیاسی ایران در وزارت امور خارجه آمریکا ـ درباره مسایل داخلی ایران‌که به عنوان پیشنهادهای رسمی دولت آمریکا به رژیم شاه تلقی می‌شد، بر این سوء ظن می‌افزود و آن را تایید می‌کرد. وی در تحلیل اول خود، نیروی پیوسته مخالفان رژیم را با دقت تحلیل کرده و نفرت و انزجار از رژیم شاه را در میان طبقه متوسط، رو به فزونی ارزیابی کرده بود. در بررسی دوم او، چهارده پیشنهاد ویژه دیده می‌شد که با اجرای دقیق آنها، شاه بر علیه مخالفانش اقدام جدّی به عمل می‌آورد. این فهرست پیشنهادی، الگوی برنامه‌های اصلاحی شاه قرار گرفت. در حالی که شخص باولینگ نیز اذعان داشت:

«ماهیت بیشتر آنها عوام‌فریبانه بود و از نظر غربی‌ها قبول و هضم آنها بسیار دشوار است، ولی این امکان وجود دارد که شاه از عهده اجرای چنین ترفندی برآید».(13)

4. جریان‌های سیاسی در فضای باز (42 - 1339)

با وزش نسیم زودگذر آزادی از سمت غرب و گسترش رایحه فریبنده فضای باز سیاسی، زمینه‌های لازم ـ اما نه کافی ـ برای فعالیت‌های سیاسی ایجاد شد. گروه‌های سیاسی یکی پس از دیگری اعلام موجودیت کرده و شروع به فعالیت نمودند. نیروهای سیاسی دوره‌های پیشین، با همان نام و یا اسامی جدید، وارد عرصه فعالیت سیاسی و اجتماعی شدند. جبهه ملی با نام جبهه، ملی دوم، با شرکت اعضای حزب ایران و دیگر شخصیت‌های منفرد، نیروی سوم، با نام جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران، و حزب زحمت‌کشان، با نام جمعیت پاسداران آزادی ـ که پیش از ائتلاف ملکی و بقایی، سازمان نگهبانان آزادی نام داشت ـ تجدید حیات نمودند. اما حزب توده به‌طور محدود در خارج از کشور چهره خود را نشان داد. بخش مذهبی جبهه ملی که در نهضت مقاومت ملی شکل یافته بود، با نام نهضت آزادی رخ نمایان کرد. نهضت آزادی و سه حزب مهم فعال در نهضت مقاومت ملی، یعنی احزاب مردم ایران، ملت ایران و نیروی سوم ـ که از احزاب اصلی جبهه ملی به‌شمار می‌رفتند ـ، به دلیل اختلاف نظر با جبهه ملی، در جبهه ملی دوم مشارکت نکردند. ولی پس از فرو ریختن بنای متزلزل جبهه ملی دوم، این سه حزب، پایه‌های جبهه ملی سوم را پی‌ریزی کردند که پا نگرفت.

الف ـ جریان‌های وابسته به رژیم

نیروهای وابسته و متمایل به دربار و سیاستمداران محافظه‌کار، مانند حسین علا و سیدمحمد بهبهانی نیز فعال شدند؛ اما حزب سیاسی خاصی تشکیل ندادند. هواداران دکتر علی امینی نیز گرچه شکل سیاسی و حزبی خاصی نداشتند، اما جامعه لیسانسیه‌های دانش‌سرای عالی، جامعه معلمان، روزنامه مهرگان و باشگاه مهرگان که توسط محمد درخشش سرپرستی و اداره می‌شدند، کانون تحزّب و تشکّل این قطب سیاسی بودند. باشگاه‌های فخرآباد و کاخ نیز ـ به ترتیب ـ به جبهه ملی دوم و نهضت آزادی تعلق داشتند.(14)

احزاب و گروه‌های دیگری نیز به‌عنوان کانون‌های قدرت و دسته‌بندی جناح‌های هیأت حاکمه و اهرم‌های داخلی رقابت آمریکا و انگلیس، برای کسب قدرت برتر در کشور ظاهر گشتند. برخی از این کانون‌ها، پس از پایان فضای باز سیاسی و حاکمیت مطلق شاه و دربار، در دوره رکود سیاسی پس از قیام پانزده‌خرداد و پیش از انقلاب اسلامی، به احزاب سیاسی طرفدار رژیم، تبدیل شدند. احزاب و گروه‌های زیر از جمله این کانون‌های قدرت به‌شمار می‌رفتند:(15)

1. حزب خلق؛ 2. حزب ملیون؛ 3. جمعیت یاران؛ 4. جمعیت ترقی‌خواهان؛ 5. جمعیت آزادی؛6. جمعیت مدافعین قانون اساسی؛ 7. کمیته مبارزه با دیکتاتوری؛ 8. کانون ترقی.

بیشتر این گروه‌ها و احزاب، توسط وابستگان فکری و سیاسی شاه و دربار تأسیس شده بودند و پایه‌گذاران و اعضای آنها در چند حزب، گروه و جمیعت سیاسی عضویت داشتند. تشکّل‌هایی که حمایت از رژیم شاه، محور اصلی فعالیت‌های آنان محسوب می‌شد. بنابراین، آنها نمی‌توانستند برآیند آرای عمومی مردم بوده و نیازهای سیاسی آنها را برآورده سازند.

ب ـ جریان‌های سیاسی ملی‌گرا

نحوه شکل‌گیری جبهه ملی دوم، به‌عنوان مهم‌ترین جریان سیاسی این دوره، نیازمند بررسی بیشتری است. با اعلام فضای باز سیاسی به ابتکار ا...یار صالح و باقر کاظمی، اعضای حزب ایران، با تشکیل جلساتی، جبهه ملی دوم را تأسیس کردند و اساسنامه آن در تاریخ 16 دی ماه 1339 به تصویب رسید. ا...یار صالح به‌عنوان رهبر جبهه ملی دوم برگزیده شد و ریاست نخستین کنگره جبهه ملی ایران ـ کنگره بزرگ 1341 ـ را برعهده گرفت. در این کنگره، یازده تن از اعضای جبهه، به‌عنوان اعضای کمیسیون سیاسی و خط مشی انتخاب شدند. اعضای این کمسیون، براساس گزارش‌های سه کمیسیون امور سیاسی، امور اجتماعی و امور اقتصادی به تصمیم‌سازی، تصمیم‌گیری و انجام وظیفه می‌پرداختند.(16)

جبهه ملی دوم موضع ضدسلطنتی و مخالف شاه اتخاذ نکرد و فاقد برنامه منسجمی بود و همه اقدام‌های آن در انتشار چند نشریه و برگزاری چند میتینگ خلاصه می‌شد. اما از سوی رژیم شاه، نیروی کمی به‌شمار نمی‌رفت و بارزترین و مهم‌ترین گروه فضای باز سیاسی به حساب می‌آمد. با این حال، جبهه ملی دوم، به دلیل نداشتن استراتژی از یک سو، و اختلاف‌های داخلی از سوی دیگر، نتوانست گام مؤثری در تجدید حیات سیاسی خود بردارد.(17) این جبهه، دارای دو جناح رادیکال و میانه‌رو بود که حتی در قبال دولت علی امینی نیز اتفاق نظر نداشتند.(18) درواقع، جبهه ملی «[...] دو جریان بود، یک جریان رهبری مصدق را قبول داشت و جریان دیگر، رهبری مصدق را قبول نداشت و دست کمک به‌سوی تیمور بختیار دراز کرده بود. شاپور بختیار عامل منحرف کردن جریان از مسیر اصلیش بود».(19) بر این اساس، برخی عقیده دارند، جبهه ملی دوم یک تشکل آمریکایی بود؛ زیرا بیشتر پایه‌گذاران آن از هواداران آمریکا به‌شمار می‌رفتند. به همین دلیل، مصدق از تایید آنها خودداری کرد. هدف آمریکا از تشکیل این جبهه ساختگی، نمایشی از اعطای آزادی‌های دموکراتیک و آغاز مبارزات سیاسی ـ در جریان فضای باز سیاسی ـ ارزیابی شده است. تاکتیکی که در سال 1356 نیز به کار برده شد.(20)

پ ـ جریان ملّی‌گرای مذهبی

علل ناکامی جبهه ملی دوم، بیشتر در اختلاف‌های داخلی آن نهفته است. پس از اولین کنگره جبهه ملی دوم، مابین رهبران ملی‌گرا تفرقه ایجاد شد. برخی از آنان تصمیم به ترک جبهه ملی گرفته و نهضت آزادی را تأسیس نمودند. این گروه، بُعد سیاسی اسلام را نیز به اهداف خود افزوده بود.(21) آیت‌ا... سیدمحمود طالقانی، نقش مؤثری در انشعاب از جبهه ملی ایفاء کرد. مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدا... سحابی و جمعی دیگر، موجودیت نهضت آزادی را اعلام نمودند. پایه‌گذاران سازمان مجاهدین خلق نیز از اعضای نهضت آزادی بودند که در خلال سال‌های 43 ـ 1342 در زندان با مارکسیست‌ها تماس پیدا کرده و با این استدلال که مبارزه سیاسی اهداف سازمان‌شان را برآورده نمی‌سازد، به اتخاذ یک خط مشی مسلحانه با گرایش چپ دست یازیدند.(22) بنابراین، از نهضت آزادی خارج شده و سازمان مجاهدین خلق را بنیان نهادند که در دهه 1350، به کلی مارکسیست شد و اصول اسلامی را کنار گذارد.

به‌طور کلی، در نتیجه آزادی‌های سیاسی کوتاه مدت و نیم‌بند دوره 41 ـ 1339، یعنی در دوران نخست وزیری جعفر شریف‌امامی و علی امینی، گروه‌هایی که بیشتر خصلت قانونی و فعالیت علنی داشتند، پاگرفته و یا تجدید حیات دوباره کردند. برخی از آنها، مانند گروه امینی به قدرت رسیده و به حمایت و پشتیبانی دولت‌مردان ایالات متحده آمریکا دلخوش نمودند، که با از بین رفتن شرایط و محو این حمایت به آسانی سقوط کردند، و برخی دیگر از نیروهای مخالف رژیم، مفتون و شیفته فضای باز سیاسی شده و از ماهیت و سرشت حقیقی آن غفلت ورزیدند. هنگامی که شرایط داخلی و خارجی فضای باز سیاسی منتفی شد، فلسفه وجودی این فضا نیز از میان رفت. از این‌رو، دوره پرهیاهو و تشنج‌آمیز فضای باز سیاسی، با آشتی شاه و دمکرات‌های آمریکا، حذف امینی و انتقال رهبری اصلاحات صوری و غیرواقعی به شاه، و برچیده‌شدن بساط احزاب، گروه‌ها و نیروهای سیاسی و اجتماعی مستقل و مخالف رژیم، پایان گرفت و دشمنان آزادی با توسل به انواع ترفندها و دسیسه‌های گوناگون، از نهادینه شدن آن جلوگیری کردند. گو این که از ابتدا نیز، چنین قصد و نیتی نداشتند و تحت شرایط ویژه‌ای تن به این تحمیل داده بودند.

سیاست‌های غرب گرایانه رژیم و قیام پانزده‌خرداد

1. مبارزه سیاسی نیروهای مذهبی

برخلاف همه این جریان‌های سیاسی، تنها جریان سیاسی مذهبی، یعنی نهضت امام‌خمینی نه در سال‌های فضای باز سیاسی؛ بلکه در پایان این دوره و هم‌زمان با تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، اوج گرفت. درواقع، امام‌خمینی و سایر نیروهای مذهبی، تحت تأثیر فضای باز سیاسی و همراه با احزاب و جمعیت‌های سیاسی و اجتماعی این دوره، پا به عرصه سیاست کشور نگذاشتند و فعالیت سیاسی و اجتماعی مستقل ایشان در انتهای دوره موسوم به فضای باز سیاسی و به بهانه واکنش به تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی ـ که مفاد آن غیرقانونی و ضدمذهبی تلقی می‌شد ـ اوج گرفت و طی یک روند 9 ماهه به قیام پانزده‌خرداد منتهی شد و حرکت سیاسی و اجتماعی مستقل و یگانه‌ای را پیگیری نمود که عهده‌دار بیشترین نقش ـ هم در قیام پانزده‌خرداد و هم در انقلاب اسلامی ـ گردید و دیگر گروه‌ها، جمعیت‌ها و احزاب سیاسی را از یک سو، و آحاد مردم ایران را از سوی دیگر، زیر نفوذ عمیق و گسترده خود قرار داد. نقش و تاثیر امام‌خمینی و روش مبارزه ایشان به‌گونه‌ای بود که آنان چاره‌ای غیر از قبول رهبری و نقش محوری امام‌خمینی و همراهی با ایشان نداشته و کسانی نیز که نمی‌توانستند این نقش را بپذیرند، حداقل مجبور به سکوت بودند.

2. اندیشه‌های سیاسی امام‌خمینی در روند تاریخی

امام‌خمینی در دهه 1320، اولین بیانیه سیاسی خود، یعنی «قیام» را بر علیه حکومت استبدادی پهلوی نگاشت و کتاب کشف الاسرار را در پاسخ به کتاب اسرار هزار ساله حکمی منتشر ساخت. در طول دهه 1330 نیز به تقویت آیت‌ا... سیدحسین بروجردی همت گماشت، زیرا به زعم امام، حمایت از ایشان، تقویت حوزه علمیه قم، مرجعیت شیعه و جهان اسلام به‌شمار می‌رفت.

آیت‌ا... بروجردی، تلاش‌های مهم و بسیار مفیدی انجام داد که نتیجه آن، نزدیک ساختن مذاهب شیعه و اهل سنت، بر حسب گرایش مستقل خویش، بر وفق گرایش آرمان‌جویانه امام خمینی، و برخلاف دیدگاه تنگ‌نظرانه قشریون و متحجران حوزه‌های علمیه بود. با تلاش‌های آیت‌ا... بروجردی و با همکاری شیخ‌محمود شلتوت، مفتی اعظم «الازهر» مصر، سازمان جهانی «تقریب بین المذاهب» بنیان نهاده شد و تلاش‌های فراوانی برای نهادینگی و تقویت آن به عمل آمد. در نتیجه این کوشش‌ها بود که برخی از علمای اهل سنت، مانند شیخ شلتوت فتوای جواز تقلید از علمای شیعه در مسایل شرعی را صادر کردند و مذاهب شیعه و زیدیه را در کنار مذاهب چهارگانه تسنن به رسمیت شناختند. بنابراین، حمایت از این مرجع روشن‌ضمیر و آینده‌نگر، ضروری به‌نظر می‌رسید و هیچ عاملی نمی‌توانست در این تصمیم امام‌خمینی تأثیر منفی گذاشته و خللی در آن وارد سازد.(23)

علاوه‌بر این، امام‌خمینی در طول دهه حساس سی ه.ش، تمام تلاش خود را به تدریس و تحقیق و تربیت شاگردانی معطوف ساخت که در دهه‌های بعد، از یاران انقلاب و مبارز ایشان به‌شمار می‌رفتند. در این راه، امام متحمل سختی‌های فراوانی شدند. در اثر این ناملایمات، گرچه امام مجبور به ترک تدریس فلسفه در حوزه‌های علمیه ـ که رشته‌ای نامتعارف محسوب می‌شد ـ گردیدند؛ اما تلاش متحجران مخالف برای انزوای امام به‌جایی نرسید.(24)

به‌طور کلی، خط‌مشی سیاسی امام‌خمینی در طول این دهه ـ سی ـ در دو نکته خلاصه می‌شود: نخست آن که با وجود وقوف کامل به فاسد بودن رژیم شاه، در صدد دفاع از گروه مبارز فداییان اسلام به رهبری سید مجتبی نوّاب‌صفوی برآمد و با نگارش سه نامه به سه تن از دولت‌مردان رژیم شاه، آنان را از عواقب اعدام اعضای این گروه آگاه ساخت. هرچند جز یک پاسخ کودکانه، جوابی دریافت نکرد.(25)

دوم آن که، خود در جرگه فداییان اسلام در نیامد و به صراحت مشی مسلحانه را تایید نکرد. و البته روش مسلحانه آنان را نیز ردّ ننمود.(26) این مسأله، احتمالاً ناشی از تجربه امام‌خمینی از سرانجام گروه‌های مخفی و زیرزمینی بود که از عاقبت کمیته مجازات در دوران انقلاب مشروطه، آموخته بود و سالم‌ترین آنها را در خطر انحراف می‌دید.(27) در عین حال، امام‌خمینی برای جلوگیری از اعدام نواب صفوی و یارانش، از آبروی خویش مایه گذاشت و به منظور برانگیختن احساسات آیت‌ا... بروجردی برای دخالت در این کار، وارد منزل ایشان شد و خواهش خود را عنوان داشت؛ اما با چشم گریان از خانه مرحوم بروجردی خارج شد و روابطش با بیت ایشان تا حدی تیره گشت.(28) این امر، نشانگر رد تقاضای امام از سوی آیت‌ا... بروجردی می‌باشد که اعدام فداییان اسلام را درپی داشت و منجر به محدود شدن روابط امام با مرحوم بروجردی گردید، که در این‌باره نقش اطرافیان آیت‌ا... بروجردی و متحجران حوزه را نمی‌توان نادیده گرفت.

3. ورود آشکار امام به عرصه

دو حادثه مهم سال 1340 در ورود امام‌خمینی به عرصه‌های سیاسی و اجتماعی کشور نقش اساسی داشتند. نخست، رحلت آیت‌ا... بروجردی بود که فقدانش ضایعه‌ای بزرگ برای مرجعیت شیعه به‌شمار می‌رفت و دوم درگذشت آیت‌ا... سیدابوالقاسم کاشانی، که امام به ایشان نیز همانند آیت‌ا... بروجردی، ارادت می‌ورزید. «درگذشت مرحوم آیت‌ا... بروجردی سبب شد که فصل نوینی به روی امام گشوده شود و ایشان مهر خاموشی را بشکنند و فقه و فقاهت را با درایت و سیاست ـ که جزء جدای ناپذیر اسلام است ـ به هم بیامیزند».(29) فقدان آیت‌ا... کاشانی که مجتهد و سیاستمداری مبارزه‌جو به‌شمار می‌رفت، در فضای سیاسی ـ مذهبی کشور، ایجاد خلاء کرد و لزوم پر نمودن آن توسط امام‌خمینی احساس شد. بنابراین، زمینه‌های لازم برای حضور ایشان در صحنه فراهم گردید و امام از آن بخوبی استفاده کردند.

در دوران مرجعیت آیت‌ا... بروجردی، موقعیت روحانیت و حوزه‌های علمیه، تحکیم و تثبیت شد که نقش ایشان ـ صرف نظر از عدم مداخله در مسایل سیاسی ـ برای تداوم حرکت شیعی جامعه ایران، بسیار مهم و حساس بود. زیرا مقام مرجعیت در شخص واحدی تمرکز یافت، کانون مرجعیت از نجف به قم منتقل گشت؛ حوزه علمیه قم از حیث کمی و کیفی توسعه یافت؛ و شبکه ارتباطی حوزه علمیه قم با نقاط مختلف کشور توسعه و گسترش پیدا کرد.(30) رویه خردمندانه و شخصیت مقتدرانه آیت‌ا... بروجردی ـ بدون آن که در مسایل سیاسی و اجتماعی درگیر شود ـ در تقویت فرهنگی مذهب شیعه و جلوگیری از سیاست‌های افراطی ضدمذهبی رژیم پهلوی، تاثیر بسزایی داشت.(31)

آیت‌ا... بروجردی روندی از تجدید حیات مذهبی و نقد و انتقاد درون گروهی، در داخل حوزه علمیه قم پدید آورد که پس از رحلتش نیز به‌عنوان یک نیروی محرکه قومی عمل می‌کرد. سیر سیاست‌گرایی نهاد روحانیت و نیروهای مذهبی در اوایل دهه 1340 نشانه آشکار این مدعاست که جزئیات آن در ادامه خواهد آمد. تأسیس یک شبکه مهم و منسجم در سراسر کشور، برای تنظیم و گردآوری سهم امام و دیگر وجوهات شرعیه از ابتکارهای ایشان بود که نقش مهمی در تقویت حوزه‌های علمیه و اشاعه فرهنگ‌اسلامی داشت. این شبکه ارتباطی، بعدها برای توسعه

نفوذ رهبری امام‌خمینی نیز مورد استفاده قرار گرفت(32) که بیانگر گستره نفوذ و عمق تأثیر آن است. با رحلت آیت‌ا... بروجردی، لزوم بازنگری در نقش مرجعیت شیعه بارز شد، زیرا دیگر الگوی غیرسیاسی روحانیت سنتی، زیر سؤال رفته بود و نسل جدید روحانیت به دنبال ایفای نقش فعال‌تری در صحنه‌های سیاسی و اجتماعی کشور بود.(33) چهره شاخص این طرز تفکر، امام‌خمینی بود که با تدریس دروس غیرمتعارف فلسفه و عرفان و... در کنار دیگر درس‌های فقهی، اصولی و کلامی حوزه علمیه، مرزهای سنتی را درنوردیده بود.

نیروهای روحانیت در اوایل دهه 40

در این برهه از زمان - اوایل دهه چهل - روحانیون کشور به چند دسته تقسیم می‌شدند؛(34)

1. آخوندهای درباری و وابسته که اقلیتی بسیار کوچک بوده و از سر ترس یا طمع با ساواک و دیگر نهادهای دولتی همکاری می‌کردند؛

2. علما و روحانیون ساده‌دل و خوش‌باور که به ظاهر دین دلخوش بودند؛

3. روحانیون باصطلاح «ولایتی» که مخالف هرگونه دخالت در امور سیاسی و دولتی بودند. و در چند مورد، به سوی حمایت از شاه سوق یافت؛ زیرا اشتباهاً وی را حامی مذهب می‌پنداشتند؛ و نیز روحانیون مؤسس، وابسته و هم‌فکر انجمن حجّتیه که ظهور حضرت مهدی(عج) را مستلزم فراگیر شدن ظلم و ستم و فساد می‌دانستند. بنابراین، هیچ مخالفتی با مظاهر فساد و فحشاء و ظلم و ستم نمی‌کردند تا زمینه ظهور آن حضرت فراهم شود؛

4. روحانیون مبارز و سیاسی که با اعتقاد به ملازمه دین و سیاست و در عین حال در اقلیت بودن، در پی راه چاره برای مشکل‌ها و معضل‌های جهان اسلام و کشور ایران بودند. امام‌خمینی و پیروانش، این گروه را رهبری می‌کردند.

5. بازنگری در وظایف روحانیت

درگذشت آیت‌ا... بروجردی یک نقطه عطف تاریخی در سیر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، به ویژه در رابطه با نیروهای مذهبی و نهاد مرجعیت و روحانیت به‌شمار می‌رود. نسل جوان روحانیت، نگران آینده مرجعیت شیعه بود و تلاش نافرجام شاه و دربار برای انتقال مرجعیت به حوزه علمیه نجف، بر این دل‌نگرانی می‌افزود. از این‌رو، گروهی از شخصیت‌های حوزه و دانشگاه، برای بررسی وظایف و شرایط انتخاب مرجع تقلید و اتخاذ یک استراتژی مناسب در این‌باره گرد آمدند، از جمله: علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، سیدمحمد حسینی بهشتی، سیدمرتضی جزایری، مرتضی مطهری، سیدمحمود طالقانی، سیدابوالفضل موسوی، مجتهد زنجانی و مهندس بازرگان و... بودند که بحث و گفتگوهای این گروه، منجر به انتشار کتاب «بحثی در مرجعیت روحانیت» شد. برخی نویسندگان آن را به‌عنوان «مهم‌ترین اثری که در پنجاه سال اخیر در ایران منتشر شده است»(35)، مورد ستایش قرار داده‌اند.

تصمیمات اساسی این گروه از روشنفکران مذهبی را که در کتابشان عرضه شده بود، در موارد زیر خلاصه می‌کند:

«1. نیاز به یک سازمان مستقل مالی برای روحانیت؛ 2. لزوم یک شورای فتوا، یعنی مجمعی دائمی از مجتهدین که اعضای آن از سراسر کشور باشند و در مورد مسائل مربوط به قانون یک نظر موثق مشترک بدهند؛ 3. این عقیده که بدون مرجعیت و تقلید، وجود جامعه شیعه ممکن نیست؛ 4. تفسیری از اسلام به‌عنوان یک شیوه کامل زندگی که مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را دربر گیرد؛ 5. نیاز به جانشین کردن اخلاق، عقاید، و فلسفه، به‌جای فقه در درس‌های مدارس علوم دینی؛ 6. نیاز به مفهوم تازه‌ای از رهبری جوانان بر پایه فهم درست؛ 7. توسعه اجتهاد به‌عنوان ابزاری نیرومند برای تطبیق با شرایط متغیر؛ 8. تجدید حیات اصل تقریبا منسوخ شده امر به معروف و نهی از منکر، به‌عنوان وسیله‌ای برای بیان اراده مشترک و عمومی؛ 9. ایجاد تخصص در میان مجتهدین و موکول کردن تقلید به این امر؛ 10. نیاز به یک روحیه متقابل و جمعی برای غلبه بر فردگرایی و بی‌اعتمادی که بر فرهنگ ایرانی مستولی است».(36)

این تصمیم‌ها نشان‌گر دو تحول مهم و اساسی در نهاد روحانیت بود: نخست، تلاش برای کسب موقعیت مناسب به منظور سیاسی کردن حوزه‌های علمیه و قشر روحانیون کشور که تصمیم‌های 1، 4، 6، 8 و 10 بیان‌گر آن است؛ و دوم، اهمیت یافتن یک مکتب جدید تفسیر فقه که بعدها به «فقه پویا» معروف گشت و امام‌خمینی پایه گذار و مروّج آن بود که تصمیم‌های 2، 3، 5، 7 و 9 مؤید آن می‌باشد. استدلال آنان این بود که برای حفظ فقه به‌عنوان یک جایگزین (آلترناتیو) معتبر در جهان متغیر علمی و اجتماعی، باید فقه نیز با دگرگونی‌های نوین جامعه سازگار شود. «مختصر آن که نویسندگان این کتاب، برای تامین دوام و شکوفایی بیشتر روحانیت، هوادار یک رشته اندیشه‌های جدید بودند».(37)

بدین ترتیب بود که مذهب سیاسی مذهبی، به تدریج در بستر سیاسی و اجتماعی کشور نقش محوری یافت و محور و مبنای مبارزه با رژیم پهلوی گردید که درصدد به حاشیه راندن مذهب و نیروهای مذهبی بود.

مذهبی شدن جریان مبارزه را ناشی از دو دلیل عمده دانسته‌اند: نخست، عدم موفقیت جریان‌های غیرمذهبی ملی‌گرا و چپ رو (مارکسیستی) و دوم، تغییر و تحولی که در معرفت دینی جامعه به‌وجود آمد و نحوه نگرش به دین را متحول ساخت. به‌گونه‌ای که یک رویکرد جدید به مذهب و شریعت رقم خورد.(38)

6. رهبری و مرجعیت امام خمینی

در این میان نقش اساسی امام‌خمینی به‌عنوان رهبر آینده جریان نواندیش دینی آشکار گشت. ایشان پس از درگذشت آیت‌ا... بروجردی و علی رغم تلاش بیهوده شاه برای انتقال مرجعیت به نجف اشرف، در مقام مرجعیت قرار گرفته و به تدریج مورد اقبال عمومی مردم واقع شدند. سپس، در پی اعتراض به مفاد تصویب‌نامه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، هدایت و رهبری جریان سیاسی ـ مذهبی حوزه علمیه قم را برعهده گرفته و در صدد تحقق دو هدف اساسی روحانیون اصلاح‌طلب، یعنی سیاسی شدن حوزه‌های علمیه و نهاد روحانیت از یک سو، و ارائه حرکت جدید فقهی برآمدند.(39) بنابراین، مورد حمایت نیروهای سیاسی و اجتماعی مذهبی قرار گرفتند. در رسیدن به اهداف و کسب موفقیت گام‌های محکم و اساسی برداشتند.

به‌طور کلی، مرحله نخست مبارزه امام خمینی، یعنی سیاست تقویت فرهنگی مذهب شیعه، بلوغ و رشد سیاسی بذری را که آیت‌ا... عبدالکریم حائری یزدی ـ پایه گذار حوزه علمیه قم ـ برای تقویت بنیادهای مذهبی افشانده بود، جلوه‌گر ساخت. اندیشه امام به‌عنوان عصاره جریان‌های سه‌گانه «سیاست علمای مبارز داخلی ایران»، «رویکرد علمای عتبات عالیات» (مقیم عراق) و «مبارزه فرهنگی و تأسیس حوزه علمیه قم»، در قالب نهضت احیاگرانه و نواندیش پانزده‌خرداد بر اندیشه‌ها و جنبش‌های غیرمذهبی، غلبه یافت و طی یک روند 15 ساله، اندیشه انقلاب‌اسلامی ایران را شکل داد.(40) اگرچه جناح متحجر و درباری روحانیت، لطمه‌های زیادی بر جریان سیاسی و مذهبی امام‌خمینی و پیروانش وارد ساخت و مانع تحقق سریع‌تر اهداف آن شد؛ اما نتوانست سد راه این جریان نوین مبارزه‌جویانه گردد.

7. روند قیام پانزده‌خرداد

بررسی روند نهضت پانزده‌خرداد از زمان اعلام تصویب «لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی» تا وقوع قیام پانزده‌خرداد، در شناخت دقیق نقش عمیق و اساسی جریان نواندیش دینی به رهبری امام‌خمینی مؤثر است. پس از برچیده‌شدن فضای باز سیاسی که منجر به برکناری امینی و انتصاب اسدا... علم به نخست وزیری شد، علم به منظور استحکام پایه‌های استبداد شاه، راهبرد سیاسی خود را بر پایه سه هدف استوار ساخت:

1. برگزاری انتخابات مجلس بیست و یکم که در دوره امینی تعطیل شده بود؛

2. حفظ و گسترش محدودیت‌های سیاسی؛

3. اجرای اصلاحاتی که شاه متعهد به انجام آنها شده بود.

وی ابتدا اصلاحات ارضی را تعدیل ساخت تا طبقه محافظه‌کار را نسبت به برنامه دولت خود مطمئن سازد. سپس رهبران و فعالان سیاسی، به ویژه اعضای جبهه ملی و بازماندگان دولت امینی را محدود ساخت. و سرانجام با کنترل بیش از پیش، انتخابات مجلس را برگزار نمود و نمایندگان مورد نظر را برگزید.(41)

مهم‌ترین اقدام عملی در راستای برنامه‌های اصلاحی رژیم، تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود که به‌طور غیرقانونی در هیأت دولت به تصویب رسید. مفاد این تصویب‌نامه واکنش تند نیروهای مذهبی به رهبری امام‌خمینی را برانگیخت، زیرا براساس آن، مفاد اولیه نظام‌نامه انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی به‌کلی تغییر می‌یافت که بیان‌گر اهداف ضدمذهبی رژیم پهلوی بود. این مصوبه دو موضوع اساسی را در برمی‌گرفت: نخست، حذف اعتقاد به دین اسلام از شرایط نمایندگی؛ دوم، سوگند به کتاب آسمانی به‌جای قرآن مجید در مراسم تحلیف؛ و سوم، اعطای حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌کردن به زنان. بندهای اول و دوم در راستای حذف تدریجی اسلام به‌عنوان دین رسمی کشور و بند سوم به‌عنوان سوء استفاده از نام و حقوق زنان تلقی شد. این لایحه، برخلاف سوگند شاهنشاه برای ترویج مذهب شیعه جعفری، نقطه آغاز برنامه‌های تهاجمی به ارزش‌های اسلامی و قوانین شرعی ارزیابی گردید و امام‌خمینی آن را مقدمه از رسمیت انداختن اسلام و قرآن دانستند.(42)

مخالفت و مبارزه دو ماهه امام‌خمینی و نیروهای مذهبی، به لغو رسمی این لایحه انجامید. اما رژیم شاه اهداف و سیاست‌های خود را در قالب برنامه «انقلاب سفید»، ادامه داد. یورش خصمانه نیروهای نظامی و امنیتی رژیم به مدرسه فیضیه بر شدت مبارزه افزود. امام‌خمینی که از ابتدای مبارزه با رویه سنتی آرامش‌طلبی روحانیون حوزه مخالف بود و درک جدیدی از مسایل سیاسی و اجتماعی را عرضه می‌داشت، در این مرحله، فتوای تحریم «تقیه» را صادر کرد و بدین وسیله فرهنگ سکوت در مقابل ستمگران را به چالش کشید و دریچه‌ای نو بر روی مردم ایران گشود. یعنی شرکت در مسایل سیاسی و اجتماعی را برای همه آحاد مردم ایران امری واجب جلوه‌گر ساخت. درواقع، مهم‌ترین اقدام ابتکاری امام‌خمینی برای رفع از خود بیگانگی سیاسی جامعه، تحریم تقیه در آن شرایط بود که نقطه عطفی در تاریخ مبارزه‌های سیاسی و اجتماعی نیروهای مذهبی به‌شمار می‌رود. بدین‌سان، عنوان بزرگ‌ترین مصلح سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ـ مذهبی به ایشان اختصاص یافت، زیرا این عمل، به منزله اصلاح طرز تفکر و روحیه سیاسی جامعه بود و رژیم شاه را بر سر دوراهی خطرناکی قرار می‌داد: از یک سو، رهبری سیاسی و مذهبی شیعه، سیاست استبدادی او را به‌طور علنی و به‌صورت رسمی مورد انتقاد و اعتراض قرار داده بود؛ درحالی که، از سوی دیگر، رژیم شاه از رویارویی آشکار با مذهب و نیروهای مذهبی بیمناک بود.(43) حرکت سیاسی امام خمینی، رابطه سابق نهادهای دین و دولت را بر هم زد و با تقویت موج بازگشت به‌سوی اسلام، به ویژه در میان اقشار تحصیل کرده، تغییرات شگرفی در رابطه دین و سیاست و مذهب و حکومت پدید آورد. چرا که پیش از آن، رهبری بیشتر حرکت‌های سیاسی در دست جریان‌های سیاسی غیرمذهبی بود؛ و علاوه بر آن روحانیون مبارز در حد مرجع تقلید نبوده و در رده‌های بالای هرم روحانیت قرار نداشتند. درحالی که اکنون، یک مرجع تقلید در مبارزه مستقیم شرکت جسته بود و که موجب شکافی آشکار و عمیق میان رژیم و مذهب می‌شد. و دیگر آن که امام‌خمینی شمار زیادی از روحانیون را در سطوح مختلف به حرکت درآورد و در مقابل رژیم قرار داد. بنابراین، فصل جدیدی در مناسبات دین و دولت در عصر پهلوی به‌وجود آورد که در دشمنی و حداقل عدم تایید مراجع تقلید نسبت به رژیم شاه خلاصه می‌شد.(44)

با نزدیک شدن ماه محرم و برگزاری آیین‌های عزاداری و بزرگداشت ایام شهادت امام حسین(ع)، امام‌خمینی پیشنهاد کرد، مراجع و علمای حوزه با سخنرانی در مراسم عزاداری، اعمال رژیم را برملا سازند. خود ایشان، سخنرانی تند و صریحی در عصر عاشورا (13 خرداد 1342) ایراد نمود و شدیدترین حملات خویش را متوجه شخص شاه، رژیم پهلوی، آمریکا و اسرائیل نمود. این سخنرانی آتشین، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران به‌شمار آمده و نمودار یک حرکت قهرمانانه تلقی شده است. زیرا این سخنان، رژیم شاهنشاهی را به سختی تکان داد و شمارش معکوس سقوط خاندان پهلوی را آغاز کرد.(45)

برخی، از این سخنرانی، با عنوان «تازیانه‌های سخت سوزش‌زا» یاد کرده‌اند که توسط امام به حرکت درآمد: امام در این سخنرانی شاه را با یزید مقایسه کرد؛ فاجعه فیضیه را به واقعه کربلا تشبیه نمود و با حمله به آمریکا، اسرائیل و شاه، انقلاب سفید را به چالش کشید. ایشان با شیوه هجوم و انتظار خود، دام غیرقابل فراری بر سر راه شاه گسترد. زیرا، واکنش‌های احتمالی رژیم ـ دستگیری یا قتل وی ـ در نهایت به سود آرمانش بود. چون با دستگیریش، نیروهای مذهبی و مردم واکنش تندی نشان می‌دادند و قتل ایشان نیز واقعه شهادت امام حسین(ع) را در یادها زنده می‌کرد و شاه ناگزیر به پرداخت تاوان تاریخی و حیثیتی سنگینی بود. از این‌رو، بیانات و محتوای کلام امام، برای رژیم شاه تکان‌دهنده و حیرت‌آور بود و آنها را سر به گریبان ساخت. اما پس از 24 ساعت بلاتکلیفی، دستور جلب و حبس ایشان صادر شد.(46)

پخش خبر دستگیری امام خمینی، موج اعتراض انفجارآمیز اقشار گوناگون مردم ایران را به رهبری نیروهای مذهبی، در شهرهای مختلف کشور، از جمله تهران، قم، مشهد، شیراز، اصفهان، تبریز، ورامین و... برانگیخت. بیشتر نویسندگان و محققان تاریخ معاصر ایران، عامل اصلی انگیزش مردم ایران برای قیام پانزده‌خرداد را دستگیری امام‌خمینی قلمداد کرده‌اند.(47)

8. انگیزه‌های قیام و نقش نیروهای مذهبی انقلابی

این قیام مردمی که با انگیزه‌های مذهبی و استقلال‌طلبانه (از نوع استبداد داخلی و استعمار خارجی و عوامل بیگانگان) صورت گرفت، با شدت هرچه تمام‌تر به خاک و خون کشیده و سرکوب شد. اما سنگ بنای نهضتی که پس از 15 سال به انقلاب‌اسلامی 1357 انجامید، پی افکنده شد. نقش نیروهای مذهبی و جریان سیاسی ـ مذهبی نواندیش دینی به رهبری امام‌خمینی که از سوی اقشار مختلف مردم حمایت می‌شد، بسیار اساسی بود و در هیچ منبع و سند تاریخی قابل انکار نبوده است. بنابراین، جریان سیاسی ـ مذهبی نواندیش را می‌توان تنها جریان سیاسی حاضر در قیام پانزده‌خرداد تلقی نمود که مورد پشتیبانی عمومی مردم قرار گرفت. اما به علت فقدان رهبری منسجم در صحنه قیام و عدم تجربه و آمادگی قبلی به نتایج آنی دست نیافت، بلکه زمینه‌های لازم برای انقلاب‌اسلامی را فراهم ساخت و نیروهای این انقلاب را در دامن خود پرورش داد.

در پایان، می‌توان به چند فراز از بیانات امام خمینی، درباره نیروهای حاضر در قیام پانزده‌خرداد استناد نمود؛ از نظر ایشان، نقش روحانیت در این قیام بسیار بارز بود.(48) اما اقشار مختلف مردم، به ویژه قشرهای پایین، نقش بسزایی در آن داشته‌اند:

«هر چه هست این قشر پایین است، این قشر کشاورز است، این قشر کارگر است، این تاجر مسلم است، این کاسب مسلم است، این روحانی متعهد است، هرچه هست از این قشر است...»(49)

امام‌خمینی ماهیت قیام را اسلامی دانسته و هدف آن را تحقق آرمان‌های اسلامی تلقی می‌کنند:

«این قیامی که از 15خرداد شروع شد و تاکنون باقی است و امید است باقی باشد تا همه اهداف اسلام را جامه عمل بپوشد، قیامی اسلامی است، قیامی ایمانی است، پیرو هیچ قیامی نیست. همه می‌دانیم که 15خرداد مبدأ عطفی بود در تاریخ، نه پیرو نهضت‌های دیگر، قیام‌های دیگر. این شعار باید محفوظ باشد که این قیام، قیام ملی نیست، این قیام، قیام قرآنی است، این قیام، قیام اسلامی است».(50)

امام‌خمینی در سال 1358، با تاکید بر هویت مذهبی و اسلامی قیام، نیروهای پانزده‌خرداد را همان نیروهای انقلاب‌اسلامی دانست که با رهبری روحانیت، به قیام دست زدند:

«... پانزده‌خرداد برای اسلام بود و به اسم اسلام بود و به مبدأیت اسلام بود و راهنمایی روحانیت و همین جمعیت‌ها که الان اینجا هستند، اینها بودند که 15خرداد را به وجود آوردند. همین طبقه از افراد اسلامی که برای اسلام قیام کردند و هیچ نظری جز اسلام نداشتند. 15خرداد را به‌وجود آوردند. همین صنف جمعیت بودند که 15خرداد را به‌وجود آوردند و همین صنف جمعیت بودند که کشته شدند. همین جمعیتی که مقصدی غیر از اسلام ندارند، در تعقیب 15خرداد تا حالا دنبال کردند».(51)

پی‌نوشت‌ها

1. ر.ک: عنایت، حمید، «انقلاب در ایران سال 1979 (تشیع ایدئولوژی سیاسی انقلاب اسلامی)»، ترجمه منظر لطف،درآمدی بر ریشه‌های انقلاب اسلامی، مجموعه مقالات، به کوشش: عبدالوّهاب فراتی، قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، 1376، ص 162 ـ 144 ص 153.

2. برای تهیه این آمار از نرم‌افزار صحیفه نور استفاده شده است.

3. دیوان امام، مجموعه اشعار امام خمینی، چاپ بیست و ششم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، تابستان 1378، ص 154.

4. ر.ک. بشیریه، حسین. انقلاب و بسیج سیاسی، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372، صص 11 و 15.

5. ر.ک: دهقان، حمید. پژوهشی نو پیرامون انقلاب اسلامی، قم: مؤسسه انتشارات مَدْیَن، 1376، صص 9 ـ 8.

6. ر. ک: انقلاب‌اسلامی از دیدگاه شهید مطهری، به کوشش: علی تاجدینی، چاپ دوم، [تهران]: شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، 1374، صص 64 ـ 59.

7. ر. ک: موسوی (امام خمینی)، روح‌ا...، صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، تهران: مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361، جلد اول، صص 57 ـ 1.

8. ر. ک. ملکوتیان، مصطفی، اشاراتی در فلسفه «علم انقلاب»، انقلاب‌اسلامی و ریشه‌های آن، مجموعه مقالات (1)، چاپ دوم، قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، 1376، ص 150 ـ 140.، ص 143.

9. دلانوا، کریستین، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک‌گهر، تهران: طرح نو، 1371، ص 7.

10. همان، ص 6.

11. ر. ک. خلجی، عباس. تاثیر اصلاحات دوره 42 ـ 1339 بر وقوع قیام پانزده‌خرداد 1342، پایان‌نامه دوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی، تهران: دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 78 ـ 1377.

12. ر. ک. فرامرزیان، علیرضا. «بررسی موانع توسعه سیاسی جامعه مدنی در ایران»، تحققق جامعه مدنی در انقلاب اسلامی، مجموعه مقالات، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، گروه انتشارات، 1376، صص. 529 ـ 515، صص. 520 ـ518.

13. بیل، جیمز، شیر و عقاب، روابط بدفرجام ایران و آمریکا، ترجمه فروزنده برلیان (جهانشاهی)، تهران: انتشارات فاخته، 1371، ص. 189.

14. ر. ک. مدیرشانه‌چی، محسن. احزاب سیاسی ایران، با مطالعه موردی نیروی سوم و جامعه سوسیالیست‌ها، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1375، صص 89 ـ 88.

15. ر. ک. همان، صص 91 ـ 90.

16. ر. ک. همان، زیرنویس ص 89.

17. ر. ک. زیباکلام، صادق. مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات روزنه، 1372، ص 222.

18. ر. ک. نجاتی، غلامرضا. تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، (از کودتا تا انقلاب)، دو جلد، چاپ سوم، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، جلد دوم، ص 175.

19. منصوری، جواد. 25 سال حاکمیت آمریکا بر ایران. [تهران]: بی‌نا، 1364، ص 67.

20. ر. ک. همان، ص 66.

21. ر. ک. فاروقی، احمد و ژان لوروربه. ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1358، صص 184 ـ 183.

22. ر. ک. بیات، مانگول. «محمود طالقانی و انقلاب ایران»، تشیع مقاومت و انقلاب، مجموعه مقالات کنفرانس بین‌المللی دانشگاه تل‌آویو (1984)، به کوشش مارتین گرامر، بی‌جا: بی‌نا، 1368، صص 132 ـ 90، صص 110 ـ 105.

23. ر. ک. قادری، علی، زندگی‌نامه امام خمینی، براساس اسناد و خاطرات و خیال، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، جلد اول، صص 411 ـ 410.

24. ر. ک. پابه‌پای آفتاب، گفته‌ها و ناگفته‌ها از زندگی امام خمینی، گردآوری و تدوین، امیررضا ستوده، چهار جلد، تهران: نشر پنجره، 1373، جلد دوم، ص 309.

25. ر. ک. برداشتهایی از سیره امام خمینی، به‌کوشش: غلامعلی رجائی، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1377، جلد اول، صص 235 ـ 233.

26. ر. ک. قادری، پیشین، ص 412 ـ 411.

27. همان، ص 232.

28. ر. ک: برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، پیشین، ص 234.

29. پابه‌پای آفتاب، گفته‌ها و ناگفته‌ها از زندگی امام خمینی، گردآوری و تدوین: امیررضا ستوده، چهار جلد، تهران: نشر پنجره،1373، جلد سوم، ص 208.

30. ر. ک. پارسانیا، حمید. حدیث پیمانه، پژوهش در انقلاب اسلامی، چاپ دوم، [قم]: معاونت امور اساتید و دروس‌معارف اسلامی، 1376، ص 292.

31. ر. ک. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، با ویراستاری مرتضی اسعدی، تهران: طرح نو، 1371، ص 126.

32. ر. ک. مراد، آ. و دیگران، نهضت بیدارگری در جهان اسلام، ترجمه سیدمهدی جعفری، بی‌جا: شرکت سهامی انتشار باهمکاری انتشارات فرهنگ، 1362، صص 132 ـ 131.

33. ر. ک. دیگار، ژان پیر و دیگران، ایران در قرن بیستم، بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در یکصدسال اخیر، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: نشر البرز، 1377، ص. 166.

34. محتشمی، سیدعلی اکبر، خاطرات سیدعلی اکبر محتشمی، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، دفتر ادبیات‌انقلاب اسلامی، 1376، صص 181 ـ 179.

35. بروجردی، مهرزاد، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمه جمشید شیرازی، چاپ دوم، تهران: نشر پژوهش فرزان روز،1377، ص 131، با استناد به اخوی، 1980، ص 119.

36. همان، ص. 132.

37. همان، ص. 134.

38. ر. ک. زیباکلام، پیشین، ص. 40.

39. ر. ک. بروجردی، پیشین، ص. 135.

40. ر. ک. نجفی، موسی، مقدمه تحلیل تاریخ تحولات سیاسی ایران (دین، دولت، تجدد)، تهران: مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی منیر، 1378، ص. 151.

41. ر. ک. برزین، سعید. زندگینامه سیاسی مهدی بازرگان، تهران: نشر مرکز، 1374، صص 151 ـ 150.

42. ر. ک. صحیفه نور، پیشین، ص 15.

43. ر. ک. عسگری، مهدی. قدرت علمای شیعه، [بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا]، صص 73 ـ 71.

44. ر. ک. نجاتی کلام. پیشین، صص. 86 ـ 84.

45. ر. ک. نجاتی، پیشین، ص 233.

46. ر. ک. مازندی، یوسف. ایران ابرقدرت قرن، ترجمه به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: نشر البرز، 1373، صص 458 ـ 451.

47. ر. ک. خلجی، پیشین، صص 174 ـ 173.

48. ر. ک. تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی، استخراج و تنظیم: معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثر امام خمینی، به کوشش: سیدمحمد هاشمی تروجنی ـ حمید بصیرت‌منش، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ص. 365.

49. همان، ص 365.

50. همان، ص 362.

51. همان، ص 359.


مجله کتاب نقد - بهار 1381 - شماره 22