09 مهر 1399
نگاهی مختصر به زندگی تیمور بختیار
قول های آمریکایی ها، بدرد تیمور بختیار نخورد
وقتی چاقو دسته خود را می بُرد
تیمور فرزند سردار معظم بختیاری در سال 1296 شمسی در شهر کرد بدنیا آمد، تحصیلات ابتدایی خود را در اصفهان گذراند و برای ادامه تحصیل به همراه پسر عمویش شاپور بختیار عازم لبنان شد. وی در سال 1312 به فرانسه رفت و در دانشگاه سن سیر در رسته سواره نظام به ادامه تحصیل پرداخت و توانست در سال 1315 با درجه ستوان دومی از دانشگاه سن سیر فارغ التحصیل و سپس به عضویت ارتش ایران درآمد.
در سال 1325 و 1331 در برابر نیروهای فرقه دموکرات آذربایجان در زنجان و نیز نیروهای ابوالقاسم خان بختیاری در اصفهان جنگید و بدلیل سرسپردگیش به خاندان پهلوی در سال 1331 با درجه سرهنگی به فرمانده تیپ زرهی کرمانشاه و در سال 1332 با درجه سرتیپی به فرماندهی لشگر دوم زرهی و نیز، فرماندار نظامی تهران شد و یکی از مهره های اصلی کودتا چیان در پایتخت گردید.
بختیار بعنوان فرمانده نظامی تهران با بهره گیری از توان و نیروی تعدادی از اراذل و اوباش به انجام امور زیر پرداخت:
- حفاظت شهر تهران و کنترل راههای ورودی هوایی و زمینی
- مقابله با اقدامات مخالفان دربار اعم از توده ای ها، طرفداران مصدق و ...
- کنترل مطبوعات و جلوگیری از نشر مطالب بر علیه دربار
- کنترل دانشگاه و مقابله با فعالان دانشجویی
- کنترل دبیرستانهای پسرانه و دخترانه
- جلوگیری از تظاهرات انجمنها و احزاب و حراست از بازار تهران
- نگهبانی از کاخهای سلطنتی
مطبوعات آمریکا و انگلستان با نظر تحسین به کارهای بختیار، ولو هر اندازه ناپسند و غیرانسانی بود، مینگریستند و مقامات خودی از او به نام مرد قدرتمند ایران تعریف میکردند. حتی برخی از شهروندان تهرانی از رفتار عوام پسند وی که ماموران شهربانی را به مراقبت مدارس دخترانه گماشت و با مزاحمین دختران دانش آموز مقابله می نمود، ابراز رضایت می کردند. در نتیجه این تبلیغات عوام فریبانه طی مدت کوتاهی او چنان نفوذی پیدا کرد که در ظاهر تصور می شد هیچکس نیست که از تیمور بختیار نترسد، زیرا فرمانداری نظامی تهران فعال ما یشاء و اختیاردار کل تهران و کشور گردید.
در ایام بعد از کودتا بعنوان فرماندار نظامی تهران با خشونت فراوان به سرکوب مخالفان محمدرضا پرداخت و به موج دستگیری ها و اعدام ها شدت بخشید. دراجرای این سیاست در سال 1333 شاخه نظامی افسران حزب توده در ارتش را شناسایی و دستگیر کرد و هم زمان دکتر حسین فاطمی و چند تن از رهبران جمعیت فدائیان اسلام را دستگیر و تعداد زیادی از ایشان را به جوخه های اعدام فرستاد.
روش اول شکنجه و آزار و شلاق زندانیان تودهای چه نظامی و چه غیرنظامی بود روش دوم تحبیب زندانیان و اخذ ندامتنامه از تودهایهایی که فقط در تظاهرات شرکت کرده بودند و چاپ آن ندامتنامه در جراید بود که تأثیر خردکنندهای بر دیگر اعضای حزب داشت. زیرا تعدادی از اعضای حزب توده وقتی میدیدند با یک ندامتنامه آزاد میشوند و دیگر تحت تعقیب قرار نخواهند گرفت، شخصا به فرمانداری نظامی مراجعه کرده کمیتهها و سلولهای خود را معرفی میکردند. چاپ تصاویر نادمین با درخواست بخشودگی در مطبوعات باعث از هم پاشیدگی حزب توده شد.
بختیار در زندان نیز به وسیله افسران فرمانداری نظامی به تبلیغ در میان افسران تودهای پرداخت و بالاخره سازمان " عبرت " که مجله ماهانهای منتشر میکرد شکل گرفت. این سازمان مشتمل بر افسرانی بود که از حزب توده رویگردان شده و با نوشتن مقالاتی در رد کمونیسم برائت خود را از کمونیسم اعلام میداشتند.در همین ایام بختیار با کمک سرهنگ حاجعلی کیا و بکارگیری خوانین و عناصر ایلیاتی شهره به دولتخواهی در آذربایجان و گیلان و مازندران اقدام به ایجاد سازمان مخفی کوک نمود.
اگرچه تیمور بختیار از نظر شخصی فردی اقتدارگرا بود ولی قرابتش با ثریا اسفندیاری زمینه های پیشرفت وی را هموار کرد بطوریکه از سرهنگ تا سرلشگری را ظرف چند سال طی کرد. وی در پایان سال 1333 چنان مورد توجه و عنایت شاه قرار گرفته بود که وقتی زاهدی در فروردین 1334 زیر بار نرفت که از مقام نخستوزیری استعفا دهد، شاه سرتیپ بختیار را مأمور برکناری زاهدی کرد و بختیار نزد زاهدی رفت و پیغام شاه را به او ابلاغ نمود و زاهدی که متوجه شده بود سمبه تیمسار بختیار بسیار قوی است پذیرفت که محترمانه از کار کناره جوید. شاه و ثریا او را مرتبا در مهمانیهای دربار و سفرها و جشنها به حضور میپذیرفتند و به تدریج تا سال 1339 دهها نشان و مدال ایرانی و خارجی به او عطا گردید و اگر سودای حکومت بر وی مستولی نمی شد، قدرت بیشتری در دربار محمدرضا پیدا می کرد.
در ایام بعد از کودتا و به منظور شناسایی و سرکوب مخالفان رژیم پهلوی، نبود سازمان امنیتی در کشور بیش از پیش محسوس گردید و لذا آمریکایی ها طرح تشکیل سازمان امنیت و اطلاعات را به محمد رضا ارائه دادند که متعاقب آن مجلس شورای ملی، لایحه تشکیل سازمان امنیت و اطلاعات کشور را که توسط حسین علاء تهیه شده بود ، به تصویب رساند و در دولت بعد که توسط دکتر منوچهر اقبال در فروردین 1336 تشکیل شد، سرلشگر تیمور بختیار را بعنوان معاون نخست وزیر و رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور به شاه معرفی و وی به عنوان اولین رئیس ساواک منصوب گردید. تیمور بختیار تا سال 1339 که به درجه سپهبدی رسید، ریاست ساواک را بر عهده داشت و با جدیت تمام به سرکوب مخالفان رژیم پهلوی می پرداخت.
بختیار در سال 1339 بعنوان توجیه گر رفتار خشونت آمیز رژیم با کمونیست ها و مخالفان دربار راهی آمریکا گردید . وی با تصور اینکه می تواند از تغییرات بوجود آمده در فضای سیاسی آمریکا که زمینه حضور جان اف کندی در پست رئیس جمهوری آمریکا فراهم آورد، در جهت تحکیم موقعیت خود در کشور و بدست آوردن قدرت با انجام کودتای مورد حمایت آمریکا بهره ببرد، با برخی از سیاستمداران آمریکایی وارد مذاکره شد و با ادین راسک، وزیر امور خارجه ، آلن دالس رئیس سازمان سیا و کرمیت روزولت، کارگردان کودتای28 مرداد و جان اف کندی رئیس جمهور ایالات متحده ملاقات و گفتگو نمود.
اگر چه آمریکایی از اوضاع سیاسی ایران، فساد گسترده، گیجی و گنگی هیأت حاکمه و ناتوانی محمدرضا از انطباق با جهان جدید و به سرعت در حال دگرگونی رضایت نداشتند و حتی با سیاست های شاه در خصوص کمونیست زدایی را از راه خشونت و اختناق مخالفت می ورزیدند ولی روی خوش به بختیار نشان ندادند و کمتر از دو هفته پس از آن دیدارها ، جزییات مذاکرات از طریق اورل هریمن سفیر سیار و فرستاده ویژه رئیس جمهوری آمریکا، نزد شاه افشا و متعاقب آن تغییرات دامنه دار وسریعی را در ارتش شکل گرفت. شاه، ارتشبد عبدالله هدایت رئیس ستاد کل ارتش، سپهبد بهرام آریانا فرمانده نیروی زمینی ارتش و سرانجام سپهبد تیمور بختیار رئیس ساواک را از کار بر کنار و حسن پاکروان را به عنوان دومین رئیس ساواک برگزید.
تیمور بختیار در این ایام، در خیابان فیشرآباد تهران یک دفتر مخصوص گشود و زیر عنوان "انجام امور شخصی" به نوعی تماس با دوستان و هواداران خود و رؤسای ایلات و عشایر و افسران ارتش ادامه داد. تأسیس دفتر خصوصی بختیار در تهران با موافقت شاه بود و شاه میخواست او را مطمئن کند که همچنان مورد اعتماد میباشد و بزودی مقامی مهم به او واگذار خواهد شد. مجلات نیز به سفارش بختیار، شایعه زمامداری او را بصورت شایعه منتشر کرده و تصاویرش را به عنوان یکی از سه چهار کاندیدای نخستوزیری روی جلد مجلات هفتگی به چاپ میرساندند.
در نهایت سپهبد تیمور بختیار در سال 1340 به دستور شاه مجبور به ترک ایران شده به ژنو رفت و در سال بعد شاه رسماً تیمور بختیار را باز نشسته اعلام کرد.
بازنشستگی بختیار به او فهماند که دیگر در ایران جایی ندارد. از این رو تیمور بختیار مبارزه علنی خود را با رژیم پهلوی بوسیله دیدار با احزاب و گروههای مخالف و دسته بندی سیاسی علیه شاه ورژیم پرداخت به گونه ای که در قیام مردمی 15 خرداد 1342 شاه و ساواک انگشت اتهام را به سوی تیمور بختیار نشانه رفتند و او را عامل اصلی این قیام مردمی معرفی کردند.
تیمور بختیار مدتی در رم و جاهای دیگر پرسه زد و نهایت در سال 1347 به بیروت رفت و تماسهایی با مخالفان شاه گرفت، دربار ایران از دولت لبنان درخواست استرداد او را به اتهام قتل یک نفر راننده تاکسی و چند فقره رشوهخواری و دزدی کرد که با مخالفت آن کشور روبرو گردید. گفته می شود بختیار با برخی از رجال، سیاستمداران و دولتمردان لبنانی از دوران تحصیل در آن کشور آشنایی پیدا کرده بود و هم با درخواست از عراق که در دست بعثیها بود، آنان را به حمایت از خود واداشته بود. بعثیها که در این زمان با ایران اختلافهایی پیدا کرده بودند، در هیأت حاکمه و دولت و دادگستری لبنان نفوذ داشتند و آنان را از استرداد بختیار به دولت ایران مانع شدند. بالاخره بختیار را چند ماهی به صورت صوری زندانی کرده و سپس او را آزاد کردند و او به جای رفتن به اروپا در سال 1348 مستقیما به بغداد رفت. مقدم او در عراق، که در این زمان اختیار آن به دست بعثیها افتاده بود، به گرمی پذیرفته شد. بعثی های عراق مثل همیشه با ایران اختلافهایی بر سر کشتیرانی در اروند رود، داشتند. با تصوری که از بختیار و قدرت وحشتناک سیاسی – نظامی – امنیتی او در ذهن پرورانده بودند، امیدوار بودند او کاری انجام دهد.
با کودتای حسن البکر در عراق در سال 1347 و روی کار آمدن حزب بعث در آن کشور، تیمور بختیار پایگاه مبارزاتی خود را علیه رژیم پهلوی در این کشور برقرار نمود. وی فعالیتهای سیاسی خود را در عراق گسترش داد و با اکثر گروههای سیاسی مخالف رژیم در این کشور ارتباط بر قرار نمود و از تمام پتانسیل های موجود استفاده برد. او حتی کوشید با حضرت امام خمینی (ره) درنجف ارتباط بر قرار کند که با مخالفت امام خمینی (ره) روبرو گردید.
بختیار از طریق عراقیها با "دکتر رادمنش" از رهبران حزب توده و "ژنرال محمود پناهیان" ائتلاف کرد و نامههایی به چند تن از دوستان سابق خود در ایران نوشت و از کسانی مانند "دکتر داود منشیزاده" رهبر حزب "سومکا " که در آمریکا بود و "داریوش فروهر" که در ایران بود درخواست همکاری کرد. بختیار دست به تشبثاتی زد و درصدد برآمد با کمک رژیم بعث عراق اقداماتی انجام دهد. از آن جمله ترور سرلشکر لوا عبدالغنی الراوی از نظامیان عالی رتبه عراق پناهنده به ایران بود، که موفق نشد.
دولت عراق به بختیار قصری در کنار قصر رئیسجمهوری وقت عراق اختصاص داد و پول و امکانات در اختیار او گذارد و لشکری به نام لشکر چهارم تأسیس کرد که بختیار فرمانده آن بود. شاه در سال 1348 بدستور محمدرضا پهلوی، پرونده سپهبد تیمور بختیار به اتهام خیانت به میهن به دادرسی ارتش محول و روزسی و یکم شهریور 1348 دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش به پرونده وی رسیدگی و غیاباً بختیار را به اعدام محکوم نمود.
ماموران ساواک به منظور به منظور اجرای اعدام بختیار، چند افسر سازمان امنیت را به عراق فرستاد. آنها تحت عنوان اینکه از رژیم ناراضی هستند خود را به بختیار نزدیک کردند. بختیار هم به آنان اعتماد کرد و غالبا با آنها به شکار میرفت. در یکی از این گردش ها که به نیت ملاقات با سران برخی از ایلات عشایر غرب کشور، به نزدیکی های مرز ایران در منطقه دیاله رفته بود توسط آن افسران اعزامی ساواک مورد حمله واقع و به شدت زخمی گردید و پس از چند شبانهروز در بیمارستان نظامی بغداد از این دنیا چشم فرو بست و در زمان کوتاهی تشکیلات پارتیزانی و ارتش شبه نظامی او از هم پاشید.
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی