26 فروردین 1396

مروری بر زندگی امیر توکل کامبوزیا


مروری بر زندگی امیر توکل کامبوزیا

 امیر توکل کامبوزیا، فرزند امیربابا مشیر دیوان در سال 1283 شمسى در تهران چشم به جهان گشود و در مهر ماه 1353 در شهر زاهدان دیده از جهان بست. وى که اصالتا از اکراد زعفرانلوى قوچان بود، تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در شهرهاى تهران و مشهد گذراند و براى تکمیل تحصیلات خود عازم تاشکند گردید. حضور کامبوزیا در کشور روسیه تا زمان انقلاب (1917 میلادى) در این کشور استمرار یافت، از آن پس به ایران بازگشت. مرحوم کامبوزیا پس از بازگشت به ایران تحت نظر مرحوم کلنل محمدتقى خان پسیان به مدرسه نظام ژاندارمرى راه یافت و در سال 1300 به علت لیاقت و شناختى که کلنل از وى داشت، او را به سمت ریاست تلگراف و رموزات انتخاب کرد.

   پس از کشته شدن کلنل محمدتقى خان پسیان، کامبوزیا با حضور در استان سیستان و بلوچستان مبادرت به مطالعه و پژوهش در زمینه‌هاى مختلف به خصوص کشاورزى، علوم قرآنى و تاریخى نمود. از سال 1308 تا سال 1312 ایشان به دعوت مدرسه شوکتیه بیرجند به آن دیار سفر کرد و به تدریس زبان فرانسه، فیزیک و شیمى پرداخت. مدتى بعد براى آبادانى مزرعه خود به زاهدان که در آن سالها به تازگى تأسیس شده بود بازگشت و اقدام به تأسیس کلاته و کتابخانه کامبوزیا نمود.

     مرحوم کامبوزیا در دل کویر نیز لحظه‌اى از علم‌اندوزى غافل نماند و با مراجع و مکانهاى علمى دنیا (به خصوص کشورهاى اروپایى) رابطه علمى برقرار کرد. پس از مدتى آوازه این کویرنشین مسلمان در بسیارى از محافل علمى دنیا سایه افکند به گونه‌اى که فرانسوا بالزان ـ نایب رئیس انجمن فرهنگستان نژادشناسى فرانسه ـ در کتاب خود نوشت :

«افسوس تا چه حد اطلاعات و معلومات تاریخى... نادر و کمیاب است. اگر من پرده‌اى از ابهامات بر مى‌دارم بر اثر موهبت و احساس منتى است که از ملاقات خودم با امیر کامبوزیا نصیب مى‌برم!... حق‌شناسى  و سپاسگذارى من نسبت به علامه امیر توکل کامبوزیا من بعد عظیم و بزرگ خواهد بود.»

فعالیتهاى سیاسى کامبوزیا

     فعالیت‌هاى سیاسى کامبوزیا به دو دوره زمانى خاص تقسیم‌بندى مى‌گردد :

الف) از سالهاى 1300 تا 1332

  در تقسیم‌بندى اول همانگونه که اشاره رفت، کامبوزیا شیفته مرحوم کلنل محمدتقى خان پسیان مى‌شود که علیه استبداد داخلى ـ رضا خان میرپنج ـ پرچم مبارزه را در خطه خراسان علم نموده است. با کشته شدن وى، کامبوزیا که به ریاست تلگراف و رموزات خراسان از طرف پسیان منصوب شده بود، به دزد آب (زاهدان) مهاجرت مى‌کند هر چند که بسیارى بر این عقیده‌اند که وى از سوى رضاخان تبعید شده است.

 در زمان استبداد رضاخانى (20 ـ 1304) با توجه به ایجاد خفقان توسط وى و تازه تأسیس بودن شهر زاهدان، تقریبا فعالیت سیاسى خاصى از ایشان دیده نمى‌شود.  در اواخر دهه 20 که نغمه‌هاى رهایى از یوغ استعمار انگلیس در کشور نواخته شد، شهید نواب صفوى توسط استبداد داخلى دستگیر گردید. مرحوم کامبوزیا در نامه‌اى به مرحوم آیت‌اللّه‌ کاشانى، حمایت خود را از نواب چنین عنوان داشت :

زاهدان ـ اول تیر ماه 1327

بنده خداوند آقاى سید ابوالقاسم کاشانى

 «از بازداشت سید مجتبى نواب صفوى هیچ تأثرى بر افراد مجاهد ما نخواهد بود، زیرا او به مزد خود رسیده، از خداوند امیدواریم که شدیدترین مرحله آن نصیب ما گردد... البته این شخص از حیث مقام با ما مساوى نیست.»

  کامبوزیا براى خدمت به دین اسلام و کشور ایران این بار با قبول رهبرى حزب ایران که توسط دکتر مصدق به وى پیشنهاد شده بود، به فعالیت سیاسى خود ادامه داد. در پى قطع روابط سیاسى ایران و انگلیس که به دنبال اختلاف بر سر ملى شدن نفت بوجود آمده بود، کامبوزیا در نامه‌اى خطاب به آیت‌اللّه‌ کاشانى چنین ابراز مسرت و شادمانى نمود :

 «به مژده بستن کنسولگریهاى دولت ستمگر انگلیس، مفتخرم خدا را گواه دهم که مال و قلم و زبان و جان خود و تمام فرزندان و کسانم را براى انتقام از این دشمن بى‌آزرم بشریت و غلامان فرومایه او در ایران تا دم واپسین در اختیار شما گذارم.» 

  در این سالها (دهه 1320) کامبوزیا یکى از افراد متنفذ، مقبول، موجه و صاحب امتیاز در استان سیستان و بلوچستان شناخته مى‌شده است. یکى از عوامل اسداللّه‌ علم در 28/10/1330 در خصوص نفوذ کامبوزیا در میان مردم استان (به علم) چنین گزارش مى‌دهد :

«وضع زاهدان را به طور اختصار به عرض مى‌رساند : شهر تقریبا صدى 30 با ریگى، بقیه صدى 20 به نام آقایان کفعمى و توکل کامبوزیا... مى‌باشد.» 

  بدنبال کودتاى نافرجام 25 مرداد 1332 و فرارى شدن شاه از کشور، مرحوم کامبوزیا طى نامه‌اى به دکتر مصدق، محاکمه و مجازات دسیسه‌کاران را خواستار مى‌گردد. با انجام کودتاى دوم (28 مرداد) و موفقیت کودتاگران که در نهایت به بازگشت استبداد به کشور منتهى شد، مرحوم کامبوزیا نیز مانند بسیارى از چهره‌هاى سیاسى کشور براى مدتى در لاک انزوا فرو رفت و موقتا فعالیت‌هاى سیاسى را به کنارى نهاد. شاید در این سالها (از سال 1332 تا 1342) او به دنبال رهبرى مى‌گشت که با پیروى از وى راه را از بیراهه بشناسد.

ب) از سالهاى 1342 تا مهر 1353

  در این سالها نهضت حضرت امام خمینى (ره) آغاز به فعالیت مى‌کند و مرحوم کامبوزیا به فعالیت‌هاى خود علیه رژیم محمدرضا شاهى وسعت مى‌دهد. در سال 1342 به صورت پاره وقت به استخدام اداره رادیو زاهدان در مى‌آید و این همان فرصتى بود که سالها به دنبالش مى‌گشت تا صورت واقعى رژیم را به مردم نشان دهد. بنابراین با ارائه نطق‌هایى علیه شاه و انتقاد از حکومت او بغض خود را مى‌ترکاند، هر چند که ساواک اجازه پخش این بغض ترکیده را هیچگاه نمى‌دهد. در نتیجه کامبوزیا به بزرگترین سوژه ساواک در استان سیستان و بلوچستان تبدیل مى‌شود و از آن به بعد ساواک در نامه‌نگاریهاى مختلف و دستورات به منابع خود، خواستار جمع‌آورى اطلاعات و اخبار از کامبوزیا مى‌گردد.

  بدنبال تصویب قانون کاپیتولاسیون و اعتراض حضرت امام به آن که در نهایت به تبعید ایشان به ترکیه منجر گردید (آبان 1343) کامبوزیا که در صدد روشن نمودن افکار مردم و آشنا نمودن آنان با اقدام رهبرش بود، در اداره رادیو سعى در تبلیغ فعالیت‌ها و مواضع حضرت امام در ارتباط با کاپیتولاسیون نمود: «واقعا ما مردم خیلى بدبخت هستیم، همه چیزمان را گرفته‌اند، شرفمان را، ثروتمان را، همه چیزمان را، اگر یک سرباز آمریکایى در خیابان در انظار مردم به خواهرمان، به زنمان دست درازى کند، قدرت اعتراض نداریم. اینها مصونیت دارند، براى آن که ارباب ما هستند، هیچکس نمى‌تواند بگوید بالاى چشمتان ابروست...»

  در پى این سخنان، ساواک استاد کامبوزیا را به اتهام «طرفدارى از روحانیون افراطى» تحت نظر قرار مى‌دهد. ساواک پس از مدتى وى را از اداره رادیو اخراج، صلاحیتش را در شوراى داورى شهرستان زاهدان رد و از تدریس او در دانشسرایعالى تربیت معلم زاهدان جلوگیرى مى‌کند. این اقدامات نتوانست در روحیه فولادین این اسلام‌شناس مجاهد خللى ایجاد کند و کماکان به فعالیتهاى خود علیه رژیم در قالب روشن نمودن افکار عمومى و توزیع و پخش سخنرانى‌هاى حضرت امام، ادامه داد. استمرار این اقدامات در نهایت منجر به احضار وى به ساواک گردید و مامور ساواک در گزارش خود (1153/11/ه ـ مورخ 1/2/49) نوشت :

 «اینجانب به نامبرده بالا تفهیم نمودم که اعمال و گفتارش تحریک افکار عمومى بوده و باید نسبت به اعمال خود تجدید نظر نماید.»

  مرحوم کامبوزیا با بى‌توجهى به تذکرات و هشدارهاى ساواک به فعالیتهاى خود علیه رژیم ادامه و حتى آن را افزایش داد. در این راستا، مامور ساواک در نظریه کارشناسى خود با نا امید شدن از کنترل و هدایت وى نوشت :

«.... مزرعه او کانون افراد ناراضى و ناراحت و مخالف وضع موجود شده است... هر قدر ستاد عملیات از راه‌پند و اندرز و نصیحت راه مماشات را بپیماید، بر جسارت و گستاخى او افزوده و دال بر ضعف قواى دولتى خواهد نمود و جرى‌تر خواهد شد.»

  با توجه به استمرار فعالیت‌هاى کامبوزیا علیه نظام ستم شاهى، ساواک اقدام به دستگیرى وى نمود و در گزارش خود (مندرج در اسناد) نوشت :  «پس از اخذ نمایندگى دادستانى در تاریخ 27/8/49 منزل امیر توکل کامبوزیا را بازرسى و مدارک و اسنادى حاکى از فعالیت نامبرده علیه امنیت و مصالح کشور و همچنین اهانت به مقام شامخ سلطنت بدست  آمد. لذا مشارالیه بلافاصله بازداشت، تقاضاى صدور قرار تأمین از بازپرسى دادسراى نظامى دادگاه عادى 16 کرمان گردید...»

 استدلالات و شخصیت علمى مذهبى کامبوزیا در ساواک زاهدان، کارکنان این سازمان مخوف را مقهور خود نمود به حدى که پس از حدود سه هفته بازداشت در نهایت با عنوان اینکه وى فردى فاضل و دانشمند است، او را آزاد نمودند!

شخصیت مذهبى ـ علمى کامبوزیا

  بیشترین دغدغه مرحوم کامبوزیا در طول زندگى‌اش، احیاء اسلام و اسلامى نمودن هر چه بیشتر جامعه ایرانى بود. بر پایه همین دغدغه در سالهاى 1308 تا 1312 در انجمن حقایق اسلامى که یک انجمن مخفى در سیستان بود، فعالیت داشت و در زاهدان انجمن دانش پژوهان اسلامى را بنیاد نهاد. در شهر بیرجند با پیگیرى فعالیتهاى علمى فرهنگى با نویسندگانى همچون مرحوم سیدغلامرضا سعیدى در راستاى شناخت اسلام اصیل گام برداشت که در این باره مرحوم سعیدى چنین مى‌گوید :  «کامبوزیا در بیرجند معلم بود. من و امثال من شاید آشنایى‌مان به معارف اسلامى از او بیشتر بود ولى ادراک او از عمومیات اسلامى و انواع معارف اسلامى طورى بود که در او برجستگى خاصى احساس مى‌شد. کامبوزیا در بیرجند سهم زیادى در کسوت تجدید موعظه داشت... معمولاً کسانى که در آن زمان به موعظه مردم در مجالس دینى و مذهبى مى‌پرداختند، در کسوت روحانى بودند اما کامبوزیا جوانى 27 یا 28 ساله با کت و شلوار... در سخنرانیهایش از اسلام و تجدید حیات آن سخن مى‌گفت. این امر موجب تعجب همگان بود که شخص تحصیل کرده در خارج و با چندین زبان آشنا، حافظ قرآن و عالم به تفسیر آن باشد و مردم را موعظه کند.»

 از نظر کامبوزیا ملاک نگریستن به هر موضوعى باید قرآن باشد. وى معتقد بود که (تمام مدارج علوم زندگى اعم از اجتماعى، اقتصادى و اخلاقى باید با ترازوى قرآن کریم توازین و نواقص آن با وزنه‌هاى موجود در آن تعادل بخشیده شود. زیرا علوم اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و اخلاق باید پیوست با فطرت انسان بوده باشد تا نظم و آرامش و ارتقاء بوجود آید و اسلام هم دین فطرت است.) 

   مرحوم کامبوزیا بر انجام فرایض و ترک محرمات اهتمام بسیارى داشت :

 «نسبت به مسائل اسلامى بسیار مقید بود. مکرر دیده بودیم که وقتى زمان نماز فرا مى‌رسید، گرچه گرم صحبت بود و عده زیادى نیز مستمعین او بودند، سخنش را قطع مى‌کرد و خود را آماده نماز مى‌نمود و به میهمانانش کتاب مى‌داد بخوانند تا از نماز فارغ شود.»

 او یکى از بزرگترین شیفتگان وحدت بین شیعه و سنى بود. در ماههاى رمضان و ایام متبرکه سعى مى‌کرد مجالسى با شرکت شیعیان و اهل سنت بر پا و به بحث و مذاکره درباره رفع اختلافات آن دو مذهب بپردازد:

«حتى در بعضى از موارد مرحوم کامبوزیا عهدنامه به امضاى طرفین تهیه مى‌نمود که با برادرى کامل به مباحثات بپردازند... اگر گاهى خشونت مختصرى راه مى‌افتاد، طرفین را آرام مى‌کرد. او غالبا در این طور مواقع با ورق زدن قرآن، آیه‌هایى پیدا کرده، مى‌خواند... تسلط او به آیه‌ها و سوره‌هاى قرآن اعجاب‌انگیز بود.! »

  مرحوم کامبوزیا همواره به پتانسیلى که اسلام براى ایجاد انقلاب مى‌تواند ایجاد نماید، فکر مى‌کرد. در این رابطه نیز (در سال 1349) اقدام به نوشتن مقاله‌اى درباره انقلاب اسلامى نمود و در آن یادآورى کرد که :

«در تاریخ، انقلابى عظیم‌تر از انقلاب اسلامى نیست، خصوصا از آن جهت که بشر را از سیر نزولى که بر اثر غرق شدن در لذت و ذمائم بازگردانیده و به سوى پرواز صعودى با تکلیف سعى و عمل و فضایل اخلاقى رهنمون شده است.» 

  در خصوص فعالیت‌هاى علمى، فرهنگى کامبوزیا نیز مطالب فراوان است. یکى از بزرگترین اقدامات ایشان، ساختن کتابخانه‌اى با بیش از بیست هزار جلد در کویر زاهدان است. خود درباره اینکه چرا اقدام به تأسیس کتابخانه در دل کویر کرده، مى‌گوید :

«خانواده‌ام از قدیم اهل دانش بوده‌اند و این اصل توارثى است. وجود کتاب لازم و ملزم هر خانواده مسلمان است. در اسلام علم عبادت است نه تجارت، چنانکه قرآن مى‌فرماید، هل یستوى الذین یعملون والذین لایعلمون....» 

  دکتر باستانى پاریزى ـ صاحب نظر در علم تاریخ ـ از کتابخانه مرحوم کامبوزیا به عنوان دانشگاه یاد کرده است که این تجلیل اهمیت اقدام استاد را نشان مى‌دهد :

«حتما باید آن عقیده را باور کنیم که دانشگاههاى ایران در طول تاریخ در دهات و شهرک‌ها پراکنده بوده و هیچگاه صورت متمرکزى نداشته است... به نظر من کتابخانه کامبوزیا مى‌تواند نمونه و شاهدى براى این معنى باشد که دهات کم و بیش محضر معنوى فرهنگ اسلامى و ایرانى بوده است.» 

    یکى از وجوه بارز شخصیت علمى استاد کامبوزیا تسلط وى در علم تاریخ بوده که در این زمینه نیز تألیفاتى از خود به جاى گذارده است. ساواک در خصوص اطلاعات تاریخى استاد مى‌نویسد :

«در شهریور 1344 در جشن هفته کتاب در تالار فرهنگ نامبرده تعدادى از کتابهاى خود را به معرض نمایش گذارده و از طرف پرورشگاه خیریه فرح نیز از آقایان محیط طباطبایى استاد دانشگاه، دعوت به عمل مى‌آید که در جشن مزبور شرکت بنماید. در جلسه سخنرانى آقاى کامبوزیا در حضور ایشان در حدود یک ساعت و نیم چکیده‌هایى از تاریخ ایران و محسنات کتاب مطالبى ایراد که آقاى محیط طباطبایى اظهار داشته : با بودن ایشان در زاهدان چرا از من دعوت به عمل آورده‌اید من در مقابل ایشان چه بگویم؟»

     تسلط و نظریه‌پردازى استاد بر علم تاریخ موجب شده بود که حتى برخى از دانشمندان غربى از فرضیات و نظریات کامبوزیا پیروى نمایند. پروفسور بالزان در کتاب خود «تپه مجهول» مى‌نویسد :

«فرضیه پروفسور رالنسون راجع به بابل مسلم نیست و من طرفدار نظریه کامبوزیا هستم.»

    استاد کامبوزیا، در علم کشاورزى نیز داراى اطلاعات فراوانى بوده است. خبرنگار مجله سیاه و سپید در بازدید از مزرعه وى (سال 1352) با ابراز شگفتى از آنچه کامبوزیا در کویر ساخته است، نام مقاله خود را چنین انتخاب مى‌کند : این مرد در کویر بهشت ساخته است!

     برخى از کارشناسان و محققان علم کشاورزى که از نزدیک موفق به دیدار از مزرعه استاد کامبوزیا شده بودند، از نحوه زراعت و موفقیت وى اظهار شگفتى کرده‌اند. پروفسور لیتالو، دانشمند ایتالیایى پس از دیدار از کشاورزى استاد با ابراز شگفتى عنوان مى‌کند :

«تا به حال سابقه نداشته که در کویر ارتفاع یونجه به 180 سانتى‌متر برسد، اما در مزرعه کامبوزیا به 180 سانتى‌متر رسیده است. کامبوزیا دانشمندى بى‌نظیر است و در کشاورزى یک نابغه!»

 نبوغ و پشتکار مرحوم کامبوزیا در کشاورزى به قدرى بود که تقریبا همه احتیاجات خود را از دل کویر و مزرعه‌اش بر آورده مى‌کرد. ایرج افشار (تاریخ‌نگار) با ابراز شگفتى از استقلال کامبوزیا و خودکفایى وى مى‌نویسد :

«کامبوزیا گفت : که جز قند و شکر و لباس هر چه به کار زندگیش مى‌آید، از نان و حبوبات و سبزى و شیر و کره و گوشت، همه را خودش با زنهایش فراهم مى‌کند و کمتر به شهر مى‌رود. هر وقت گذرش به شهر بیفتد براى تهیه وسایلى است که باید از آنجا تهیه کرد یا شرکت در مجلس ادبى شهر زاهدان، که او یکى از اعضاى با حرارت و ادب دوست آنجاست.»

    شاید به دلیل چنین توانمندیهایى بود که مرحوم جلال آل‌احمد رنج سفر به زاهدان را به خود مى‌خرد، هر چند که موفق به دیدار کویرنشین زاهدان نمى‌شود. 

  از آقاى کامبوزیا کتب و مقالات متعددى به یادگار مانده که تعدادى از آنان نیز به چاپ رسیده است. از میان کتب انتشار یافته مى‌توان به کتاب تفسیر آیات ذوالقرنین یاتس جى هوانگ تى و کتاب بلوچستان و علل خرابى آن اشاره کرد.

همچنین مقالات چندى از ایشان به چاپ رسیده که مى‌توان به چند مورد آن، اشاره کرد :

     ـ مقالات تاریخى راجع به جنگ جهانى اول ـ در مجله فرهنگى تمدن در مشهد (11 ـ 1309)

     ـ سیاست فرد ـ در مجله شرق جاوید (10/10/1331)

     ـ مقاله‌اى تحت عنوان : مگر آمریکایى‌ها نمى‌فهمند؟

     ـ مقاله‌اى با عنوان : شرح خلاصه‌اى از زاهدان

مرحوم کامبوزیا به زبانهاى : فرانسوى، انگلیسى، عربى، کردى، روسى و ترکى نیز آشنا بوده است.

دیدگاه کامبوزیا در خصوص صهیونیسم بین‌الملل

     از دیگر وجوه بارز شخصیتى کامبوزیا، نفرت و مخالفت ایشان با صهیونیست‌ها بود. شمس‌الدین رحمانى یکى از هم‌رزمان مرحوم کامبوزیا در این زمینه مى‌گوید:

«وى معتقد بود که هر چه مساله فساد، سیاه، بد و جنایت است را باید به یهودیان [صهیونیست‌ها] ربط داد وهر چه مطلب خوب و درست و به قاعده ریشه‌اش را مى‌توان در اسلام دید. ما در ابتدا تعجب مى‌کردیم اما به قدرى سند و مدرک و دلیل داشت که من نیز به تدریج قبول کردم. »

    محمود زند مقدم در کتاب حکایت بلوچ خود نقل مى‌کند که اول موضوعى را که استاد با من در میان گذاشتند، در خصوص استعمار نارنجى (یهودیان) بود :

«استعمار چندین نوع دارد، یک استعمار نداریم، اشتباه نشود. هر استعمار رنگى دارد براى خودش، توسط این رنگها ما انواع استعمار را تمیز مى‌دهیم از هم... اولى استعمار نارنجى، یهودیان هستند.... این بلایى است که استعمار سر این مملکت آورده است و حکومت‌هاى دست نشانده استعمار. یهود فراموش نشود، سهم یهود بیشتر است. همین بلا را یهود آورده است سر تمام مسلمانان دنیا. استعمار مخلوق یهود است. دولت استعمارى همان دولت یهود است...» 

در ادامه زند مقدم توضیح مى‌دهد که :

«از او پرسیدم : راه نجاتى مى‌رسد به نظر حضرت استادى و استاد کامبوزیا قاطعانه پاسخ مى‌دهد : بدون تأمل و درنگى : بله پیش‌بینى شده است این دفعه خورشیدى از غرب طلوع خواهد کرد و زمین را از لوث فساد و کفر پاک خواهد کرد، چیزى نمانده است...» 

    تنفر استاد از صهیونیسم به قدرى بود که نام سگ خود را موشه‌دایان (نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستى) گذاشته بود.  یکى از علل تنفر آقاى کامبوزیا از صهیونیسم این اعتقاد بود که آنان براى رسیدن به اهداف خود، از هر راه و وسیله‌اى استفاده مى‌کنند :

«[صهیونیسم] مرکبى است که پیاده‌اى را براى سوارى گرفته است. صهیونیسم در مملکتى با اسم اسلام به نفع خود همکارى مى‌کند و در کشورى دیگرى باز به نفع خود بر ضد اسلام با آئین یا قانون دیگرى جدا همکارى مى‌کند.»

    مرحوم کامبوزیا اختلاف بوجود آمده ما بین شیعه و سنى را دقیقا کار صهیونیسم دانسته و این اقدام را موضوعى هدایت شده توسط آنان در راستاى سیادت در جهان، معرفى مى‌کرد :

«اختلاف شیعه و سنى تنها در زمینه بحث‌هاى علمى است و چون الان به صورت یک مسأله سیاسى در آمده، کار یهود است.» 

    با توجه به همین نظر بود که کامبوزیا محمدرضا شاه پهلوى و بسیارى از کارگزاران وى را یهودى و یا آلت دست آنان مى‌دانست که در صدد از بین بردن اسلام مى‌باشند و معتقد بود که حتى بهائیت زاده و مخلوق یهودیت مى‌باشد.

     به دنبال دستگیرى آقاى کامبوزیا توسط ساواک (1349) دست نوشته‌هاى زیادى از ایشان در خصوص صهیونیست‌ها توسط ساواک ضبط گردید که هیچگانه به وى تحویل داده نشد. پس از انقلاب کلیه مطالب دست نویس استاد در مراکز ساواک پیدا شد ولى هیچ اثرى از آن دست نوشته‌ها پیدا نشد. خود مرحوم کامبوزیا گفته بود که این مطالب در ایران باقى نمى‌ماند و رژیم آنها را به اسرائیل خواهد برد.

کامبوزیا از منظر ساواک

     برخى از گزارش‌هاى نوبه‌اى ساواک مرحوم کامبوزیا را چنین معرفى کرده است :

1ـ امیر توکل کامبوزیا پس از کودتاى 25 مرداد و ناکامى کودتاگران با ارسال پیام تبریکى به دکتر مصدق خواستار محاکمه کودتاگران شده است.

2ـ امیر توکل کامبوزیا یکى از افراد سرشناس زاهدان و به زبانهاى عربى، فرانسوى و انگلیسى آشنایى کامل دارد به همین جهت با پاره‌اى از کشورهاى خارجى با مکاتبه در تماس است. در جلساتى که در کلاته خود برگزار مى‌کند، انتقاداتى از لوایح قانونى ششم بهمن، قانون حمایت خانواده و خاندان جلیل سلطنت به عمل آورده، خود را یک نفر ضد یهودى معرفى و مدعیست که آقاى هویدا نخست وزیر، یهودى مى‌باشد.

3ـ این شخص در نزدیکى زاهدان داراى مزرعه‌اى بوده و کتابخانه بسیار مجهز و معتبرى دارد و اکثرا عده‌اى را در کتابخانه خود جمع و در اطراف مسائل روز مباحثاتى مى‌نماید.

4ـ امیر توکل کامبوزیا از مخالفین سرسخت بهائیان بوده و قرآن را از حفظ مى‌داند و مردى است متعصب و مذهبى.

5ـ کامبوزیا اظهار داشته : یکى از خواسته‌هاى یهودیان این است که اول بى‌ناموسى در مملکت بوجود بیاورند تا غیرت مردم از بین برود و اینکه مدرسه‌ها را مختلط مى‌خواهند بکنند این موضوع خواسته یهودى است که مسلمانى از بین برود... بهائیان پرورده و ساخته یهودیت است که در ایران به عناوین مختلف و به حد اعلاء یهود نفوذ و رخنه کرده است زیرا شاه یهودى است نخست وزیر یهودى است و حکومت ایران ساخته یهود است. سیاست شاه ایران بى غیرت نمودن افراد ملت است... شاه و دولت به ملت چشم و گوش بسته خیانت مى‌کند... ما مسمانان باید بر علیه یهودى و دستگاههاى آن در مملکت مبارزه کنیم و نحوه مبارزه این است که تمام افراد مملکت را بیدار کنیم.

6ـ کامبوزیا توسط پسرش اقدام به پخش کتب مهندس بازرگان (خودجوشى و خدا در اجتماع) ابوالاعلى مودودى (برنامه انقلاب اسلامى) حسین نجومیان (ارزیابى حقوق اسلام) ناصر مکارم شیرازى (ماتریالیسم و کمونیسم) مى‌نماید.

7ـ امیر توکل کامبوزیا نسبت به انقلاب شاه و مردم سخت بدبین است و هر جا که موقعیت را مناسب تشخیص دهد، علیه فرمان مقدس شاه و مردم تبلیغ سوء مى‌نماید و مى‌گوید این دستور و سیاست یهودیان است و این انقلاب یهودى زنان ما را به فحشاء و بى‌ناموسى تشویق مى‌نماید و شاهنشاه ما دست نشانده یهودیان است... خمینى و امثال او را که مسلمان هستند، تبعید کرده است.

8ـ امیر توکل کامبوزیا در مورد نحوه و کار خمینى در نجف اشاره و عنوان داشته : تأثیر کلام خمینى به حدى است که طرفداران زیادى از روشن‌بینان و واقع‌بینان به گردش جمع و سازمانى مشابه جامعه‌الازهر مصر ایجاد نموده است زیرا دسته دسته از هواخواهان و مسلمانان واقعى و تحصیل کردگان مبارز حتى از همین ایران در حوزه درسى وى که در مورد مبحث ابطال سلطنت در اسلام مى‌باشد، تلمذ و شاگردى مى‌نمایند.

9ـ نامبرده جزوه پلى‌کپى شده مربوط به خمینى تحت عنوان درسهایى از مرجع تقلید معظم جامعه شیعه آیت‌اللّه‌ العظمى جناب آقاى حاج روح‌اللّه‌ الموسوى الخمینى را در اختیار داشته و سعى نموده به وسیله فتوکپى جزوه مذکور را تکثیر نماید.

10ـ امیر توکل کامبوزیا متن تسلیت فضلا و محصلین حوزه علمیه به روح‌اللّه‌ خمینى و پاسخ مشارالیه به حوزه مذکور را در اختیار داشته و اقدام به تکثر آن نموده است.

11ـ امیر توکل کامبوزیا با رویه‌اى که اتخاذ کرده مزاحمت‌هاى را در آینده براى مقامات امنیتى و انتظامى فراهم خواهد نمود و روزى آرامش منطقه را بر هم خواهد زد کما اینکه اکنون با جمع‌آورى عده‌اى ناراضى... مزرعه او کانون افراد ناراضى و ناراحت و مخالف وضع موجود شده است... هر قدر ستاد عملیات از راه پند و اندرز و نصیحت راه مماشات را بپیماید، بر جسارت و گستاخى او افزوده و دال بر ضعف قواى دولتى خواهد نمود و جرى‌تر خواهد شد.

مرگ مرحوم کامبوزیا

     از نحوه فوت آقاى کامبوزیا دو روایت وجود دارد : روایت اول که روایتى است رسمى از سوى ساواک و روایت دوم از طرف نزدیکان وى. ساواک فوت کامبوزیا را مرگ طبیعى دانسته و در گزارش خود به مرکز نوشته است :  «امیر توکل کامبوزیا شب چهارشنبه فوق به علت سکته قلبى در گذشته است. رضوانى24/7/53» ولی روایت دوم از فوت مرحوم کامبوزیا، مسموم شدن ایشان توسط ساواک و در نهایت شهادت وى مى‌باشد. اطرافیان مرحوم کامبوزیا، اتفاق فوق را چنین عنوان مى‌دارند :

  در مهر ماه 1353 امیر عباس هویدا ـ نخست وزیر ـ به زاهدان مى‌آید و مسئولین منطقه از کامبوزیا مى‌خواهند که با وى ملاقات کند. ایشان با صراحت و عصبانیت مى‌گویند با یک نفر یهودى خائن ملاقات نمى‌کنم... اگر ملاقاتى نیز مابین یک یهودى و یک مسلمان صورت بگیرد، یکى از آن دو باید کشته شوند هفته بعد دو نفر از تهران تحت عنوان مأموران اداره تعاون به نزد ایشان [در کتابخانه] آمده و سؤالاتى را مطرح کردند پس از اتمام صحبت یک راست به فرودگاه رفته و به تهران پرواز مى‌کنند. پس از مدتى یکى از فرزندان وى به کتابخانه مى‌رود و مى‌بیند که پدرش بر روى زمین افتاده است. فرداى آن روز وقتى فرزندان کامبوزیا به کتابخانه مى‌روند، با استکانى مواجه مى‌شوند که دانه‌هاى ریزى در آن بوده است. در همان روز ساواک نیز به کتابخانه مى‌آید و استکان نیز مفقود مى‌شود. مرحوم کامبوزیا را در قبرستان زاهدان به خاک مى‌سپارند اما با توجه به وصیت ایشان و با اجازه آیت‌اللّه‌ کفعمى، مجوز نبش قبر گرفته و ایشان را در کتابخانه‌اى که خودش بنیانگذار آن بود به خاک مى‌سپارند.

     در پاسخ به این سؤال که چرا مرحوم کامبوزیا توسط ساواک کشته شد؟ دلایل چندى عنوان شده که شاید بهترین آنها را ـ مهندس رحمانى ـ مطرح مى‌کند :

«بعد از آزادى کامبوزیا [سال1349] ساواک براى کنترل وى اقدام به برپایى جلسات هفتگى در خصوص مسائل مختلف با حضور استاد، رئیس ساواک، رئیس شهربانى و... مى‌کرد. مطالبى که روساى فوق مطرح مى‌کردند، استاد به آنان پاسخ مى‌داد. حتى یک بار مرحوم به من گفت که به تدریج نظرات افراد شرکت کننده در حال تغییر است! من احساسم این است که ساواک به این نتیجه رسیده بود که این فرد اگر آزاد باشد [علیه رژیم] تبلیغات مى‌کند، با مسوولین ارتباط داشته باشد، اثرگذار است. زندان باشد از خارج فشار وارد مى‌شود... در نهایت او را کشتند... استاد از دو هفته قبل از فوت احساس خطر مى‌کرد بسته‌هایى که برایش ارسال مى‌شد در فاصله دو مترى قرار مى‌داد و چیزى به طرف آن پرتاب مى‌کرد که اگر قرار باشد منفجر شود، در کنارش نباشد... ایشان یک حالت انتظار از مرگ [توسط رژیم ]داشتند...»

     پس از فوت مرحوم کامبوزیا، کتابخانه وى تا مدتى تعطیل اعلام گردید. استاد در رابطه با کتابخانه خود چنین وصیت کرده بود :

«یا یکى از فرزندانم متولى آن شود، یا به کتابخانه دانشگاه الازهر مصر منتقل شود...»

    با توجه به وصیت آن مرحوم در نهایت یکى از فرزندان وى مبادرت به راه‌اندازى کتابخانه نمود که تاکنون به فعالیت خود ادامه مى‌دهد.

 

 


امیر توکل کامبوزیا به روایت اسناد ساواک ، مرکز بررسى اسناد تاریخى ، پاییز 1387