وحدت حوزه و دانشگاه در بیان امام خمینی(س)
نقش ارزنده و اثرگذار دانشآموختگان و نخبگان جوامع در فراز و فرودهای اجتماعی چنان پر رنگ است که هیچ ناظری توان انکار آن را ندارد. دانشآموختگان و نخبگان جوامع، نه تنها پیشتازان جریانهای اجتماعی بودهاند بلکه گاه جریانساز بوده و تودههای مردم را به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه و در کوتاه مدت یا بلند مدت تحت تأثیر خویش قرار دادهاند. این جماعت ممتاز که مجاری امور زندگی فردی و اجتماعی جامعه را به دست میگیرند از چنان مربته بالای نفوذ و اثرگذاری برخوردارند که صلاح آنان جامعه را به صلاح آورده و ناشایستگیشان جامعه را به تباهی میکشاند. رویکرد قدرتهای حاکم سیاسی به دانشآموختگان جوامع برای همراه ساختن این بخش از جوامع با قدرت حاکم یا تقابل خصمانه حاکمان با این قشر از اجتماع را میتوان معلول همین جایگاه مهم و اثرگذار دانست. حاکمانی که از پشتیبانی دانشمندان و اندیشوران بهرهمند گردیدهاند همواره از دامنه نفوذ و قدرت بیشتر و مانایی طولانیتری برخوردار بودهاند و آثار ارزندهتری از خویش بر جا گذاردهاند. در عین حال در طول تاریخ میتوان حاکمان و حکومتهایی را مشاهده کرد که با این بخش ممتاز از جامعه سر سازش نداشته و آنان را به انواع تهدید و تحدید آزردهاند چرا که حضور، بیان و آگاهیبخشی آنان را با خودمحوری و خودکامگی خویش در تعارض یافتهاند.
در جامعهای چونان جامعه اسلامی ایران این گروه از اندیشوران پیشتاز را باید در حوزههای علمیه و دانشگاهها یافت. اگر چه حوزههای علمیه در ایران از قدمتی بیش از دانشگاهها برخوردارند اما به واسطه آنچه در قرنهای گذشته در حوزههای علمیه رایج بوده و علوم مختلفی چون طب، ریاضی، شیمی، نجوم و ... در آنها تدریس میشده است میتوان گفت که تاریخ و پیشینه پرداختن به آنچه امروزه علوم دانشگاهی خوانده میشود در ایران پس از اسلام، با سابقه حوزههای علمیه پیوند دارد. به هر روی در ایران معاصر دو قطب علمی بزرگ به عنوان حوزه و دانشگاه، بدل به مرکزی برای اجتماع اثرگذارترین افراد جامعه بوده است.
حضور و ارتباط این دو قطب علمی در جامعه ایران از فراز و فرودهای بسیاری برخوردار بوده است. آنچه حقیقت دارد آن است که در سالهای نه چندان دور گذشته، این دو نهاد علمی رو در روی هم قرار گرفته بودند و هر یک دیگری را به اتهامی متهم میکرد؛ روش نا میمونی که در حال حاضر نیز در میان برخی از اهالی این دو مرکز علمی رایج است. حوزویان را گاهی ارتجاع معرفیمیکردند و گاه تبانی با قدرتهای پیشین و مشروعیت بخشی به رفتارهای ظالمانه آنان و گاه بنا کردن سقف معیشت بر ستون شریعت و گاه ... دانشگاهیان نیز به اتهاماتی نظیر غربگرایی، بی مبالاتی به دین و شریعت، گرایش به نظامهای غیر دینی، بیبند و باریهای اخلاقی و ... متهم میشدند. چنین اتهاماتی (فارغ از صحت یا کذب آنها) جدایی روز افزون و رشد سوء ظن و عدم مدارای این دو نهاد علمی را موجب شده بود.
با شکل گیری انقلاب اسلامی و مبارزات ضد استبدادی ملت ایران این دو نهاد علمی کشور نقش مؤثر خویش را بازیافتند و در کنار یکدیگر در سرنگونی رژیم فاسد پهلوی تلاش کردند. این هماهنگی و تلاش مشترک که نتیجهای موفقیت آمیز در پی داشت موجب شد تا شعار "اتحاد یا وحدت حوزه و دانشگاه" سر داده شود و بزرگان انقلاب اسلامی و در رأس آنان امام خمینی(س) آن را به عنوان شعاری راهبردی و آرمانی عملی، توصیه فرمودند.
در مقابل این شعار اما نظرات و رویکردها و برداشتهای گوناگونی وجود دارد. برخی وحدت حوزه و دانشگاه را به معنای وحدت در روش آنها، برخی به معنای وحدت در متون درسی، برخی به معنای ورود برخی متون علوم دینی به دانشگاه و برخی متون علوم دانشگاهی به حوزه، برخی به معنای رواج شعائر مذهبی و احادیث دینی به دانشگاه و آشنایی طلاب با علم روز و اصطلاحات آن و بهرهمندی حوزه از دستاوردهای نوین صنعت و تکنولوژی و برخی دیگر به معنای حضور عناصر دانشگاهی در حوزه و حوزویان در دانشگاه و رفاقت و ارتباط و شاید گفتگو میان این دو نهاد، فهم کردند.
اما به راستی در منظومه اندیشه امام خمینی(س) وحدت حوزه و دانشگاه به چه معناست؟ آیا وحدت این دو نهاد به معنای همانند شدن آنهاست؟ آیا بدل شدن حوزه به دانشگاه یا دانشگاه به حوزه اساساً امکان پذیر است؟ و بر فرض امکان، آیا چنین چیزی مطلوب امام بوده است؟ آیا وحدتی که بزرگانی چون شهید مفتح و امام خمینی(س)، حوزه و دانشگاه را به آن فرا میخواندند به معنای تبدیل یا انتقال برخی از مواد علمی حوزه به دانشگاهها یا بالعکس است؟ و آیا ...
این نوشتار در پی آن است تا «وحدت حوزه و دانشگاه» را از منظر امام بازشناسد و پاسخی برای پرسشهایی مانند آنچه بیان شد بیابد. برای این مهم نخست باید مفهوم و ماهیت «وحدت» را در منظر ایشان واکاوی کنیم تا در پرتو آن بتوانیم فهم روشنتری از «وحدت حوزه و دانشگاه» داشته باشیم.
مفهوم وحدت در منظر امام خمینی(س)
«یکى از مقاصد بزرگ شرایع و انبیاء عظام، سلام اللّه علیهم، که علاوه بر آنکه خود مقصود مستقل است، وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تام در تشکیل مدینه فاضله مىباشد، توحید کلمه و توحید عقیده است»[ چهل حدیث،ص309]
اگر بخواهیم معنای روشنی از «وحدت» در منظر امام به دست آوریم کافیست تا جملات فوق با دقت و تأمل بررسی کنیم. از این بیان کوتاه میتوان چند نکته را فهم کرد. نخست این که مسئله وحدت و ایجاد وحدت در جوامع انسانی از برترین اهداف انبیاء الهی بوده است و از این روی وحدت نه تنها یک امر عقلایی بلکه آموزه و بایستهای وحیانی است. دوم آن که وحدت برترین عامل در راستای تحقق آرمان شهر اسلامی - انسانی و برترین عامل در تحقق اهداف میانی جوامع است و این نکته خود بهترین دلیل بر ضرورت ایجاد وحدت است. و آخر آن که ماهیت این چنین وحدتی عبارتست از «یگانگی مقصد و هدف نهائی» جوامع. این یگانگی همان چیزی است که امام از آن با عبارت «وحدت کلمه» یاد میکنند و از آغاز نهضت تا واپسین روزهای عمرشان همگان را به آن توصیه میکردند.
امام خمینی(س) توجه به مبدأ، خداخواهی و تلاش در جهت کسب رضوان و رضای الهی و پیاده ساختن مقاصد انبیاء(علیهم السلام) و نیز وجود ارتباط برادرانه توأم با صدق و صفای باطن و پرهیز از دشمنی، کینه ورزی، خودخواهی و ریاکاری را از برترین راهکارهای مؤثر در ایجاد وحدت بر میشمارند.
محور وحدت
بی تردید وقتی سخن از وحدت و یگانگی به میان آید باید از محور آن اجتماع و یگانگی نیز سخن گفت چرا که تکثر و گونه گونی انسانها حقیقتی است غیر قابل انکار. این گونه گونی همه جانبه در صورتی رنگ وحدت خواهد پذیرفت که بتواند بر گرد یک محور متمرکز و مجتمع شود. از منظر ایشان وحدتی که بر محور و مبنای مقاصد الهی شکل نمیگیرد وحدتی نامطلوب است چرا که به هر روی با خودخواهی و منفعت گرایی مادی انسانها پیوند خورده و سخت نا پایدار میگردد. ایشان وحدتی را مثمر و نتیجه بخش میدانند که بر محور حقیقتی فراتر از ماده و نامتناهی شکل بگیرد و این حقیقت جز خدای متعال نیست.
«براى خدا قیام کنید. هم قیام کنید، هم قیامتان براى خدا باشد. اگر بخواهید قیام شما یک قیامِ مُثْمِر باشد، نتیجه داشته باشد قیامتان، منتهى به تفکیک و تجزیه و امثال ذلک نشود، تمام وجهه همت شما یک نقطه باشد و آن هم یک نقطه ماوراى عالم طبیعت؛ یک نقطه غیر متناهى در همه چیز؛ همه توجه به او داشته باشید. اگر یک همچو مطلبى شد، آن وقت قیام شما و نهضت شما یک نهضت اسلامى سالم، دوام دار. ... براى اینکه پشتوانهاش دائم است؛ چیزى که پشتوانهاش دائم است، دائم است.»[ صحیفه امام،ج5، ص511]
حقیقت آن است که اجتماع هزاران نفر از تنهایی که دلهایشان با یکدیگر پیوند نداشته باشد هرگز وحدت آفرین نخواهد بود و اجتماع و پیوند دلها جز با توجه به مقصودی الهی و مقدس مانا نیست. از همین رو امام خمینی(س) در بیانی دیگر اتحاد و یکرنگی و یگانگی قلوب را محصول وحدتِ مقصد و هدف برمیشمارند و اجتماع تنها و اقشار و صنوف را در حالی که با یکدیگر پیوند روحی و وحدت مقصد و هدف ندارند کافی نمیدانند.
«من امیدوارم که این اجتماعاتِ ابدان منتهى بشود به اجتماع ارواح، و مهم آن است. تشکیل سمینارها بسیار خوب است، دعوت به وحدت بسیار مهم است، لکن باید این سیمنارها و اجتماعاتِ بدنى در راه یک اجتماع روحانى و یک اجتماع عقلانى و یک اجتماع روحى و یک اجتماعِ مقصد باشد. کافى نیست که ما و شما در یک محفلى جمع بشویم، و در جاهاى دیگر هم همین طور، لکن آن مقصدى که مقصد اسلام است و مورد امر خداى تبارک و تعالى است و همه انبیا براى آن مقصد آمدهاند از آن مقصد غفلت بشود. باید گفتارها، انسان را برساند به معنویات و برساند به توحید کلمه و کلمه توحید. آسان است که ما سمینار و مجامع درست کنیم و در آن مجمعها همه قشر اشخاص باشند، از روحانى و از نظامى و از انجمنهاى اسلامى. این یک امرى است که آسان است، لکن این امر براى رسیدن به مقصود کافى نیست. باید این اجتماعاتى که مىشود، دنبال او و در خود او کوشش بشود به اینکه آن وحدت حقیقى- که لازمه یک امت مسلمان است و مورد توجه پیغمبران عالم است و مورد امر خداى تبارک و تعالى است- آن امر را دنبال کنیم که حاصل بشود.»[صحیفه امام،ج14، ص152]
ایشان طریق نیل به وحدت در مقصد و هدف نهایی را رواج الفت، محبت، صداقت، صفای باطن و ظاهر در افراد اجتماع و پرهیز از کینه توزی، دشمنی و اختلاف افکنی و انشقاق گروههای مختلف مردم میدانند. از منظر امام روابطی که بر چنین محورهایی شکل میگیرد قلوب انسانها را به یکدیگر نزدیک میکند و بر بی تفاوتی و بی مسئولیتی افراد جامعه در برابر یکدیگر خط بطلان میکشد چنان که از انسانهای متکثر و متعدد انسان واحدی میسازد که سعادت خویش را جز در سعادتمندی دیگران نمیبیند و چونان اعضاء یک پیکر در راه سعادت همه اجزاء آن تلاش میکنند.
«این مقصد بزرگ، که مصلح اجتماعى و فردى است، انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوّت و صداقت قلبى و صفاى باطنى و ظاهرى، و افراد جامعه به طورى شوند که نوع بنى آدم تشکیل یک شخص دهند، و جمعیت به منزله یک شخص باشد و افراد به منزله اعضا و اجزاء آن باشد، و تمام کوششها و سعىها حول یک مقصد بزرگ الهى و یک مهم عظیم عقلى، که صلاح جمعیت و فرد است، چرخ زند... در کافى شریف است: عن العقرقوفی، قال سمعت أبا عبد اللّه، علیه السّلام، یقول لأصحابه: اتّقوا اللّه و کونوا إخوة بررة متحابّین فی اللّه متواصلین متراحمین، تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا أمرنا و أحیوه.[عقرقوفى گوید از امام صادق (ع) شنیدم که به یارانش مىفرمود:تقوا بورزید و با یکدیگر همچون برادرانى خوشرفتار باشید، در راه خدا یاور یکدیگر باشید و به یکدیگر بپیوندید و با هم دوستى نمایید. به دیدار یکدیگر بروید و در امر ما بحث کنید و آن را زنده نگه دارید. اصول کافى، ج 2، ص 175] و عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال یحقّ على المسلمین الاجتهاد فی التّواصل و التّعاون على التّعاطف و المواساة لأهل الحاجة و تعاطف بعضهم على بعض حتّى تکونوا کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ: «رحماء بینهم ... الآیة [شایسته است که مسلمانان در پیوستن به یکدیگر و یارى کردن و محبت و مواسات با نیازمندان و مهربانى نسبت به هم بکوشند تا همچنان باشند که خداوند عز و جل از آنان خبر داده به قول خویش که «مؤمنان با یکدیگر مهرباناند.» اصول کافى، ج2، ص175] و عنه علیه السّلام: تواصلوا و تبارّوا و تراحموا، و کونوا إخوة أبرارا کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ. [با یکدیگر پیوند داشته باشید و خوشرفتارى و مهربانى نمایید و برادرانى نیکوکار باشید، همان گونه که خداى عز و جل فرمانتان داده است.» اصول کافى، ج 2، ص175] مسلمین مأمورند به دوستى و مواصلت و نیکویى به یکدیگر و مودّت و اخوّت.
و معلوم است آنچه موجب ازدیاد این معانى شود، محبوب و مرغوب است، و آنچه این عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه در بین جمعیت اندازد، مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ اوست. و پر واضح است که این کبیره موبقه اگر رایج شود در بین جمعیتى، موجب کینه و حسد و بغض و عداوت شده و ریشه فساد در جمعیت بدواند، درخت نفاق و دورویى در آنها ایجاد کند و برومند نماید، و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته کند، و پایه دیانت را سست کند. و از این جهت بر فساد و قبح آن افزوده گردد.»[چهل حدیث،ص 309 و 310]
بر اساس آنچه گذشت ماهیت «وحدت» از منظر امام خمینی(س) عبارت از وحدت مقصود و هدف بوده و هرگز به معنای نفی اختلافات فکری و تفاوت سلایق و لزوم یکدست شدن افراد و گروههای جامعه در تمام شئون نیست. ایشان وجود تفکرات و سلایق گوناگون را نه تنها لازم بلکه ضروری برمیشمارند و در عین حال بر این نکته تأکید میورزند که وجود سلایق مختلف نباید حمل بر اختلاف مقصود و هدف الهی و واحد اجتماع و موجب بروز کینه و دشمنی میان افراد جامعه اسلامی شود. به دیگر سخن امام خمینی(س) با پذیرش اصل تکثر افکار و سلایق بر آن است که میتوان این کثرت را در سایه وحدت مقصد و توحید کلمه به عاملی برای رشد جامعه و پیشرفت آن به سوی هدف نهایی جامعه اسلامی بدل کرد و وحدتی در عین کثرت و کثرتی در عین وحدت را شاهد بود.
«البته دو تفکر هست، باید هم باشد. دو رأى هست، باید هم باشد. سلیقههاى مختلف باید باشد، لکن سلیقههاى مختلف اسباب این نمىشود که انسان با هم خوب نباشد. من عرض کردم مثل طلبهها که با هم مباحثه مىکنند، آن وقتى که مباحثه مىکردند جار و جنجال جورى بود که انسان خیال مىکرد دشمن هم هستند، وقتى مباحثه تمام مىشد مىنشستند به دوستى کردن و انس. اگر در یک ملتى اختلاف سلیقه نباشد، این ناقص است. اگر در یک مجلسى اختلاف نباشد، این مجلس ناقصى است. اختلاف باید باشد، اختلاف سلیقه، اختلاف رأى، مباحثه، جار و جنجال اینها باید باشد، لکن نتیجه این نباشد که ما دو دسته، بشویم دشمن هم. باید دو دسته باشیم در عین حالى که اختلاف داریم، دوست هم باشیم.»[صحیفه امام،ج21، ص47]
وحدت حوزه و دانشگاه
با توجه به آن چه در خصوص مفهوم و ماهیت وحدت از دیدگاه امام خمینی(س) گذشت میتوان فهم روشنتری از مفهوم حقیقی وحدت حوزه و دانشگاه به دست داد. به رغم برداشتهایی که وحدت حوزه و دانشگاه را در وحدت متون، تداخل قلمرو تخصص، همسان سازی روش، یکسان سازی ساختار، وجود گفتگو و تبادل نظر، شیوع شعائر ظاهری دین در دانشگاه و شیوع بهرهمندی از مظاهر صنعت و تکنولوژی در حوزه، حضور دانشآموختگان هر یک از آن دو نهاد در متن یکدیگر و ... دانستهاند وحدت حوزه و دانشگاه از منظر امام خمینی(س) را می توان وحدت هدف و مقصود دانست.
برای تحقق وحدت حوزه و دانشگاه نباید چنین تصور کرد که می باید دانشگاه را به حوزه و حوزه را به دانشگاه بدل کنیم بلکه حوزه باید در روش، ساختار و متون استقلال خود را حفظ کند و دانشگاه نیز بر رویه معمول خود باقی بماند اما در خصوص تکمیل و تتمیم دستاوردهایشان هیچ یک خود را مستقل از رهاوردهای نهاد دیگر تصور نکند و با تمام تلاش در پی تحقق اهداف عالی و الهی اسلام ناب با تعاون و همکاری به پیش روند.
چنین وحدتی در صورتی محقق خواهد شد که حوزه و دانشگاه نگاهشان را به یکدیگر تصحیح کرده و هیچ یک خود را بینیاز از دیگری نداند همانطور که جامعه را نمیتوان از این دو مرکز علمی بینیاز دانست. برای رسیدن به چنین نگاهی ضروریست که هیچ یک از این دو نهاد علمی خود را برتر از دیگری نشناسد و در پی تفوق طلبی بر دیگری بر نیاید و با تکیه بر مقصد الهی واحد، در تکامل دستاوردهای یکدیگر همکاری کنند.
ناگفته پیداست که حضور عناصر حوزوی در دانشگاهها و ارتباط عناصر دانشگاهی با حوزههای علمی و مباحثات و تلاشهای علمی مشترک این دو نهاد موجبات این تغییر نگاه و ایجاد ارتباط لازم برای تحقق وحدت هدف میان این دو نهاد علمی را فراهم کرد.
این دو نهاد که در بیان امام خمینی(س) مربیان جامعه معرفی شدهاند چنانچه به یکدیگر پیوند خورده و در مسیر تحقق اهداف الهی جامعه اسلامی که سعادت دنیا و آخرت افراد جامعه را تأمین میکند به تعاون و همکاری بپردازند و سوء ظنّها و بد بینیهایی را که در میان آنان نسبت به دیگری رواج یافته است طرد و دفع کنند محصول شیرین صلاح و سداد جامعه را به بار خواهند آورد و جامعه نمونه اسلامی را ایجاد کرده و به عنوان نمونهای متعالی از پیوند علم و ایمان به دنیا معرفی خواهند کرد. این مهم مستلزم آن است که حوزویان و دانشگاهیان از قضاوت بر اساس پیش فرضهای نا درست درباره یکدیگر پرهیز کنند.
«شما و طبقه روحانیین که هر دو یک شغل دارید؛ هر دو شغل واحد دارید؛ و مع الأسف این دو قشر را که مربى جامعه هستند دستهاى ناپاک از هم جدا کرد. ما تا حالا با آقایان روبه رو نمىشدیم. یعنى شما از ما فرار مىکردید، ما هم از شما، شما ما را قبول نداشتید؛ ما هم شما را قبول نداشتیم. شما براى ما یک چیزى مىگفتید؛ ما هم براى شما یک چیزى مىگفتیم. من نه از «شما» مقصودم این افراد است؛ و نه از «ما» مقصودم خودم هستم. لکن قشرها این طور شده بودند، مىرفتند توى دانشگاهها به دانشجو و به استاد و به غیر استاد و به همه یک صورت بسیار زیباى ظاهرى ارائه مىدادند: این آخوندها مرتجعند! اینها مىخواهند ما را برگردانند به آن عصر حجر... مىآمدند پیش شماها یک همچو مسائلى را طرح مىکردند. یا اینکه آخوندها همه دربارى هستند! اینها همه براى منافع دربارها! اصلًا وجود اینها را دربارها آوردند. سلاطین این وجودها را در خارج محقق کردند! مىآمدند پیش این قشر مىگفتند: اینها دین ندارند! این بىدینها، یک مشت فکلى بىدین! و طورى تزریق مىکردند که مع الأسف بعضى از اشخاص بىعمق باورشان مىآمد. این باور آمدن اسباب این شد که این دو قشر از هم جدا شدند. این به او بدبین شد؛ او به این بدبین شد. چه دو قشرى! دو قشرى که مربى جامعه بودند. دو قشرى که باید- جامعه را- با مساعى هم دست به هم بدهند و جامعه را اصلاح بکنند. اینها را از هم جدا کردند.
دو قشرى که اگر این دو قشر در مسیر صحیح باشد، تمام ملت به مسیر صحیح مىرود. این طور نیست که یک قشر، مثلًا کاسب باشد، که فقط خودش اگر اصلاح بشود، صالح باشد، خودش هست و غیر نیست. دو قشرى که با اصلاح این دو قشر جامعه اصلاح مىشود. دو قشرى که إذَا فَسَدَ العَالِمُ فَسَدَ العَالَمُ است. این «عالِم» من نیستم؛ شما هم هستید؛ همهمان هستیم. شما همه جزء علما هستید، که اگر چنانچه خداى نخواسته فاسد باشید، عالَم را به فساد مىکشید؛ و اگر صالح باشید، عالَم را به صلاح مىکشید. صلاح و فساد یک جامعه به دست مربیهاى- آن هست- آن جامعه هست. و آن مربیها شماهایید و قشر روحانى. آنها به یکجور، و شما به یکجور. اما دو طایفه مربى جامعه هستند.»[صحیفه امام،ج7،ص4969و470]
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران