25 مرداد 1400
اولین شورش ابوالقاسم خان بختیاری
اوضاع مملکت بعد از شهریور1320
در دوره قاجاریه ایل بختیاری به سبب ظهور خوانین بزرگی مانند حسین قلی خان بختیاری( که توانست عنوان ایلخانی را برای خود کسب کند و قلمرو خود را بسیار گسترش دهد و در نتیجه نفوذ ، قدرت و ثروت خود را تا حد زیادی افزایش دهد) ، گسترش و نهادینه شدن ساختار منسجم ایلی ، یکپارچه شدن شاخه های هفت لنگ و چهارلنگ ، نقش ایل بختیاری در سقوط استبداد صغیر ، برقراری مجدد مشروطیت و شکست طرفداران شاه مخلوع در گوشه و کنار مملکت ، بر آوازه ، شهرت ، جایگاه و مرتبه اش بسیار افزوده شد. اما با سقوط سلسله قاجار و به قدرت رسیدن رضا شاه روزبه روز قدرت ایل بختیاری محدودتر و جایگاهش ضعیف تر شد. اگر چه بعضی از خوانین ایل بختیاری به ویژه جعفرقلی خان سردار اسعد در انتقال قدرت از قاجاریه به رضاخان سهم و نقش مهمی ایفا کردند اما به تدریج رضا شاه سیاستی در پیش گرفت که فروپاشی ساختارهای سیاسی و رزمی عشایر بختیاری را به دنبال داشت. اجرای سیاستهایی نظیر: خلع سلاح عشایر ، تخته قاپو و اسکان اجباری کوچندگان ، کشف حجاب ، قانون نظام وظیفه اجباری ، وضع مالیات های سنگین ، تجزیه خاک بختیاری ، ملغی ساختن عناوین ایلخانی و ایل بیگی ، دستگیری ، زندان و اعدام بسیاری از خوانین و کلانتران و اقامت اجباری بسیاری از آنان در تهران ، سرکوب بسیاری از قیام ها و تحرکات ، اجبار خوانین به فروش املاک و سهام شرکت نفت و تضعیف قدرت خوانین باعث گردید تا زندگی کوچندگی تا حد زیادی فروپاشد. بسیاری از خوانین جوان ترجیح دادند در شهرها سکنی گزینند و جذب مشاغل دولتی شوند. بسیاری از عشایر نیز روانه شهرها به ویژه مناطق نفتی شدند و به عنوان کارگر بکار مشغول شدند. با تحریک عوامل حکومت ، عشایر همجوار در قالب گروههای مسلح به غارت عشایر بختیاری پرداختند. عوامل غارت و چپاول که در عرف محلی « تریده » نام داشتند ، ضربه های مهلکی به اقتصاد و معیشت کوچندگان وارد ساختند. همه این عوامل دست به دست هم داده و فشار شدیدی به پیکره ایل بختیاری وارد ساخت که در نتیجه ، این ایل کهن بسیاری از ظرفیت های اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، نظامی و انسانی خود را از دست داد.
وقتی در شهریور 1320 نیروهای متفقین وارد کشور شدند و آن را به اشغال خود در آوردند، بی نظمی و هرج و مرج بر کشور سایه انداخت. حکومت مرکزی به شبحی بدون قدرت تبدیل گردید. زندانیان سیاسی آزاد شدند، مخالفان رضاه شاه که در دوره سلطنت وی سرکوب شده بودند ، به افشای جنایات رضا شاه و ایادی وی برآمدند و خواستار تعقیب و مجازات عمال ستمگر رضا شاه شدند. آن دسته از خوانین و سران عشایر که در تهران تحت نظر بودند ، به مناطق عشایری خود بازگشتند و درصدد احیاء قدرت از دست رفته خود برآمدند. به دنبال آن تنشها و کشمکشهایی در مناطق ایلی ایجاد گردید که « این کشمکشها را باید نتیجه مقاومت ساختارهای اجتماعی و سیاسی کهن در برابر تحولات اجتناب پذیر زمان دانست»( کیاوند ، 1368: 126) در گوشه و کنار ایران شورش هایی شکل گرفت. تعدادی از خوانین بختیاری ، قشقایی و بویر احمدی از وضعیت پیش آمده استفاده کردند و به مناطق خود بازگشتند.
شورش در قشقایی
با سرکوب شدید عشایر ، ناصرخان وبرادرش خسروخان ، روسای ایل قشقایی به دستور رضاشاه در تهران تحت نظر بودند. رضاشاه که بزرگترین زمین خوار در تاریخ کشور ما به حساب می آید ، به آنها گفته بود ، کلیه املاک سمیرم را قباله کرده به دولت واگذار کنند و تاکید کرد که آنها آب سمیرم را دیگر نخواهند خورد. با ورود نیروهای متفقین به کشور و آشفتگی اوضاع ، خوانین قشقایی از تهران خارج شدند و به سمیرم رفتند. ناصرخان ریشخندوار ، طی تلگرامی به رضاشاه نوشت.« به سلامت وارد سمیرم شده فعلاً از آب و هوای مطبوع سمیرم استفاده کرده ، منتظر ارجاع اوامر ملوکانه هستم»
ناصر خان قشقایی که به آلمانها تمایل داشت ، بی میل نبود تا منطقه تحت نفوذ انگلیسی ها را به آشوب بکشد. همچنین بسیاری از املاک پدرش را که رضا شاه تصرف کرده بود ، باز پس گیرد. با این هدف در سال 1322 ه.ش. ابتدا در فیروزآباد در چند نوبت با نیروهای دولتی درگیر شد. گاهی پیروز و گاهی شکست می خورد. چون نتوانست به هدف خود دست پیدا کند. بهتر آن دید برای تضعیف قوای ارتش جبهه های دیگری نیز بگشاید و در مناطق دیگر نیز ارتش را مشغول کند. برای این منظور برادرش خسرو خان را به همراه گروهی تفنگچی رهسپار سمیرم کرد. ایلات بویری احمدی را نیز به یاری طلبید. عبدالله خان ضرغام پور بویراحمدی نیز به آنها پیوست. تفنگچی های خسروخان قشقایی به اتفاق زیادخان دره شوری و خوانین بویر احمدی در اطراف پادگان سمیرم مستقر شدند. خسروخان به سرهنگ حسنعلی شقاقی فرمانده پادگان پیغام داد که بدون زدوخورد پادگان را تسلیم کند. سرهنگ حاضر به تسلیم نشد. عشایر قشقایی و بویراحمدی حلقه محاصره را تنگتر کردند. روز نهم تیرماه حمله عشایر آغاز شد. طی سه روز نبرد ، فرمانده پادگان به همراه جمع زیادی از افسران و سربازان مستقر در پادگان که شمار آنها بین 100 تا 200 نفر ذکر شده ، کشته شدند. پادگان به تصرف عشایر در آمد. سربازانی که به اسارت در آمدند پس از خلع سلاح آزاد شدند( کیاوند، 1368 ؛ موسایی ، 1367 ؛ مهدی نیا ، 1366).
یک روز بعد از سقوط پادگان ، ستون نظامی اعزامی از آباده در مهرگرد در شمال سمیرم در کمین گروهی از این تفنگچی ها می افتد. نیروهای کمکی شکست سختی متحمل شدند و تمام آذوقه و مهمات به تصرف تفنگچی ها در آمد.مدتی بعد حکومت مجبور شد با خوانین مدارا کند. بین ناصرخان ، خسروخان و سرلشگر جهانبانی و با حضور مرتضی قلی خان بختیاری که در این ایام فرماندار شهرکرد و بختیاری بود و با روسای قشقایی پیوند خویشاوندی داشت ، مذاکراتی صورت گرفت که منجر به انعقاد پیمان صلحی گردید. بر اساس این صلح نامه خسروخان قشقایی به بعنوان ایلخانی قشقایی تعیین گردید. سلاح های غنیمت گرفته شده تحویل ارتش گردد و ناصرخان به عنوان نماینده مردم فیروزآباد به مجلس فرستاده شود.( طیبی ، 1381 : 3تا 15)
شورش اول ابوالقاسم خان
چنانکه گفته شد ، در شهریور 1320 با عزل رضا شاه ، فشار اجرای سیاستها و برنامه های حکومت بر عشایر بختیاری برداشته شد. در این شرایط و فضای جدید به نظر می رسید، امکان احیای ساختارهای ایلی و بازگشت قدرت و جایگاه از دست رفته ایل فراهم شده است. اما خوانین بختیاری دیگر روحیه و توان سازماندهی ایلی و مسلح کردن طوایف بختیاری را نداشتند. بیشتر خوانین زندگی در شهر را بر حضور در بین ایلات ترجیح دادند و در دستگاههای دولتی بکار مشغول شدند. از قول « گارثویت » روزی سردار محتشم به بعضی از دوستان ایرانی خود گفته بود « ما بختیاری ها ... بیش از حد به زن و شکار تمایل داشتیم ولی حالا در عوض بچه ها یمان به بازی تنیس علاقمند هستند». در این اوضاع و احوال حکومت مرکزی برای جلوگیری از راهزنی ، آدمکشی و ناامنی ترجیح داد که سرپرستی و اداره امور ایلات و مناطق را به خوانین و اشخاص متنفذ واگذار کند.
ابوالقاسم خان بختیار نیز که در این شرایط در تهران زندگی می کرد با گسترش هرج و مرج در کشور بعد از شهریور 1320شمسی ، از سوی دولت به عنوان فرماندار کاشان منصوب گردید. اگرچه برخی از اهالی و اصناف کاشان برای ابقای وی تلاش فراوان کردند. اما دولت به وی مظنون گردید که به آلمانها گرایش دارد و از آنها طرفداری می کند. تحت فشار انگلیسی ها به تهران احضار و پس از شش ماه از فرمانداری برکنار گردید. همچنین به وی ابلاغ گردید که اجازه ندارد از تهران خارج شود. بعدها هفته نامه« تهران مصور » ( 1/12/31 شماره 497) اعلام کرد که ابوالقاسم خان قبل از شهریور 1320 با آلمانها قراردادی بسته بود که هنگام ورود قوای آلمان به ایران به آنها کمک کند و در عوض نایب السلطنه ایران شود. « مهراب امیری » نیز در باره شورش ابوالقاسم خان در سال 1322شمسی می نویسد: « ابوالقاسم بختیار یکی از چهره های مرموزی است که تاکنون گرایش سیاسی او به درستی شناخته نشده است. در سال 1322 غائله بختیاری را در ایذه رهبری می کرد و در همان روز ها شایعاتی بر سر زبانها بود که با عمال و مامورین آلمانی (مایر) سروکار دارد. مایر آلمانی به وسیله هواپیما پول، اسلحه و مهمات برای ابوالقاسم خان می ریخت و وی با کمک آلمانها در مناطق بختیاری دست به شورش زد و بیشتر طوایف بختیاری به ویژه عشایر جانکی گرمسیر و بهمئی به او پیوستند (مکبن روز، 1373: 231،190،186؛ مهدی نیا ، 1366: 455).
بر اساس سند شماره 181302 مورخ 21/6/1322 موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، دخالت خارجیان ( آلمانها) در امور داخلی کشور موجب تحریک ابوالقاسم بختیار و برپایی غائله از سوی وی در منطقه بختیاری گردید. بر همین اساس امان الله جهانبانی و فضل الله علی آبادی مامور سرکوب غائله مزبور شدند. اگرچه بسیاری از خوانین مسن و شاغل در دستگاهها و وزارتخانه های دولتی طرفدار سنتی انگلیسی ها بودند ، اما هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم بیشتر خوانین جوان و اکثریت عشایر بختیاری به آلمانها گرایش داشتند. گرایش عمومی بختیاری ها به آلمانها ، زمینه حضور آلمانها را در خاک بختیاری فراهم می ساخت.اگر آلمانها موفق می شدند جریان استخراج و صدور نفت را در حوزه های نفتی مختل کنند ، می توانستند موتور جنگی نیروهای متفقین را از حرکت بازدارند و آنها را زمین گیر کنند.به همین دلیل تلاش فراوان کردند تا در بین خوانین بختیاری نفوذ کنند و مناطق نفتی را دچار تشنج و اغتشاش نمایند. خوانین جوان بختیاری به چند دلیل به آلمانها تمایل داشتند: تنفر عمومی مردم ایران از انگلیس ، بر احساسات خوانین جوان و پرشور بی تاثیر نبود. مردم ایران که از انگلیسی ها آسیب دیده بودند، مترصد فرصتی بودند تا به آنها ضربه وارد سازند. از سویی دیگر ایل بختیاری به وسیله رضاشاه که تحت حمایت انگلیس بود ، ضربات سختی خورده بود. بختیاری ها که از این موضوع به خوبی آگاهی داشتند ، بی میل نبودند تا ضرب شصتی به انگلیسی ها نشان دهند. آن دسته از خوانین بختیاری نیز که به هر دلیلی از حکومت ناراحت و دلخور بودند نیز درصدد بودند تا با تمایل به آلمانها به این مساله واکنش نشان دهند. این عوامل به همراه تحریکات و تبلیغات ماموران دولت آلمان دست به دست هم داد و منطقه بختیاری را سمت اغتشاش و آشوب به نفع آلمانها سوق داد.
به دنبال عزل ابوالقاسم خان از فرمانداری کاشان ، درنیمه دوم اسفند سال 1320 وی به اتفاق هشت نفر از جمله چهارنفر از خوانین کهگیلویه به اسامی عبدالرضاخان ضرغام پور ، محمدعلی خان طیبی ، پسر سرتیپ خان ، یک نفر از خوانین دشمن زیاری ، ناصرخان قشقایی و سروان علوی با دو دستگاه اتومبیل مخفیا نه تهران را به مقصد اصفهان ترک کردند. با اطلاع دولت از خروج ابوالقاسم خان از تهران ، به واحدهای نظامی دستور داده شد ، سریعاً وی را دستگیر کنند و به تهران بفرستند. وی در یک جنگ و گریز به « بونک » در منطقه سمیرم رسید و با اسب خود را به فلارد رساند ، خوانین فلارد استقبال شایانی از وی نمودند. بسیاری از اهالی لردگان از مدتها پیش به خرید اسلحه و مهمات مبادرت کرده بودند. با تجهیز عشایر انتظار می رفت که منطقه در آینده نزدیکی شاهد تحرکات و آبستن حوادث خواهد بود. (سند شماره 1) ابوالقاسم خان در منطقه جانکی مستقر شد. نامه هایی به کلانتران و کدخدایان طوایف بختیاری نوشت. ضمن تحریک احساسات ایلی و یادآوری ظلم و ستم رضا شاه ، آنها را به همکاری و همراهی فراخواند. وی هدف بزرگتری نیز مدنظر داشت و آن اتحاد طوایف لر زبان به ویژه بختیاری ها و طوایف کهگیلویه و بویراحمد بود. او می خواست با ایستادگی در مقابل دولت مرکزی، به نفع آلمانها وارد عمل شود و کنترل منطقه را بدست گیرد. ابوالقاسم خان تلاش کرد تا از وضعیت بوجود آمده استفاده لازم را ببرد. وی به جمع آوری نیرو و سازماندهی آنها پرداخت. طوایف بختیاری نیز که دلخوشی از حکومت پهلوی نداشتند به ابوالقاسم خان پیوستند.( امیری ،1385: 252،253 ؛ امیرحسینی نیکزاد : 293،294) به دستور ابوالقاسم خان « قاید نصیر تامرادی » مامور خلع سلاح پاسگاه لردگان و« ملا ولی قاید گیوی » مامور بستن « گردنه کره » شدند. نوروز سال 1321 شمسی را ابوالقاسم خان در جانکی سپری کرد. افراد مسلح تحت امر وی به حدود پانصدنفر می رسیدند. روستای« کوشکی » که نزدیک به گردنه کره بود ، به عنوان مرکز فرماندهی و محل استقرار اردوی نظامی انتخاب شد. چند درگیری پراکنده با قوای دولتی صورت گرفت. به دنبال شورش ابوالقاسم خان بخش وسیعی از خاک بختیاری تا نزدیکی بروجن ناامن و آشفته شد. با گسترش ناامنی ، در اردیبهشت ماه سرهنگ « شمسی » به همراه شخصی به نام « علیزاده » که با ابوالقاسم خان رابطه دوستی داشت ، به ملاقات ابوالقاسم خان آمد و اظهار داشت که سرلشگر زاهدی ، خواهان ملاقات با ابوالقاسم خان است. سرلشگر زاهدی که در این زمان فرمانده لشگر اصفهان بود ، خود متهم بود که به آلمانها تمایل دارد و هدایایی از آنها دریافت کرده بود(اسفندیاری ،1385) ( به همین خاطر مدتی بعد توسط انگلیسی ها بازداشت و به سرزمین فلسطین تبعید گردید) روز 14 اردیبهشت در گردبیشه ملاقات صورت گرفت. مذاکرات شش ساعت به طول انجامید. پس از بازگشت از مذاکره ، ابوالقاسم خان گفت: به تهران می روم بعد از ده روز تا دو هفته بر می گردم. از درگیری با قوای دولتی خودداری کنید ، تنفگچی ها را از گردنه فراخوانید و گردنه را تحویل ارتش دهید و اجازه دهید نیروی نظامی وارد منطقه شود.( خسروی1384 : 329-337) به نظر می رسد با رویگردانی سرلشگر زاهدی از آلمانها ، ابوالقاسم خان نیز به تبعیت از وی دست از شورش برداشت و روانه اصفهان شد. اما این پایان کار نبود ، در بهار 1321 طرفداران ابوالقاسم خان در گرمسیر درگیری پراکنده ای با قوای دولتی داشتند. کلانتران بختیاری متحد اولاد حاج ایلخانی مردم را به شورش تشویق می کردند. با ورود ایل به ییلاق بر دامنه و شدت تنش ها افزوده شد ، جنگ و گریزهای پراکنده ای نیز انجام گرفت. یک ستون از واحدهای نظامی در منطقه شهریاری مستقر شد. طرفداران ابوالقاسم خان تصمیم گرفتند به این نیروها شبیخون بزنند. در اواخر تابستان 1321 شبیخون انجام گرفت. با « شبیخون شهریاری »( بیرگان ) اوضاع منطقه بسیار متشنج شد. در این شبیخون ، یک افسر( دکتر مظاهری ) و چند نظامی دیگر کشته شدند. مدتی بعد کاروان آذوقه نظامیان بدست بختیاری ها افتاد. جنگ و گریزبا قوای دولتی به « دشتک» و « الیکوه» کشیده شد. ابوالقاسم خان به فارسان آمد. پس از مشاوره با بسیاری از کلانتران وریش سفیدان متحد خود ، اردوی نظامی در « چال نمد » بالای گوجان برپا شد. پس از آن ابوالقاسم خان با بسیاری از خوانین بختیاری به رایزنی پرداخت و آنها را به برپایی نشستی در چغاخوردعوت کرد. در نشست چغاخور پس از شور و گفتگوی بسیار و با هدف احیای ساختار و نظام ایلی ، منطقه بختیاری را به چند بخش تقسیم کرد، برای اداره مناطق و طوایف احکامی برای کلانتران صادر کرد. با شروع کوچ پاییزه ، ابوالقاسم خان تمایل داشت تا دامنه شورش به گرمسیر بختیاری یعنی خوزستان کشیده شود. به همین خاطر بسیاری از کلانتران متحد خود مانند نادرقلی خان بختیار ، حاجت مرادخان بهداروند ، جعفرقلی خان رستمی بابادی و آرضی خسروی بابادی را مامور سازماندهی و گسترش شورش در خوزستان کرد. این افراد موظف بودند کلانتران ، ریش سفیدان و عامه مردم را تحریک و ترغیب به شورش کنند. آنها با این هدف به اندیکا و لالی عزیمت کردند.
اشعار محلی:
ز زراو دیربی ونم ، به شهریاری اسمال خان1 ، دکتر زید وا صد نظامی
اسمال خان ، قاسم خان هی لر باریک اوردی قر نظام به شو تاریک
سربازون منه چادر نبین خوردار بلدی شوخی زنم مختار سردار2
آقلی3 و آرضی4 سره سوارون تاخت اورد ز کوه به لم چی سیل و بارون
مهراب خان عجمی همتا نداری چی خودت پیدا ندا من بختیاری
ا ُسُکه وِ بیرِگُـن شَو خین اِزیدُم تیر وَندم سرهنگ تموم دُکتر زیدُم
شرشر مسلسل ، تک تک برنو داغ زدست آرضی شو نی کنه خو
توضیحات
1-اسماعیل خان بهداروند 2- آمختار آل جمالی 3- آقلی- جعفر قلی خان رستمی بابادی یکی از کلانتران 4-رضی خان خسروی بابادی یکی از کلانتران بابادی
برگرفته از کتاب ابوالقاسم خان بختیار-سایت فرهنگی و پژوهشی آزاد مردان بختیاری