03 آبان 1399
آشنایی با دلایل تبعید امام خمینی به نجف
فعالیتهای سیاسی امام خمینی در نجف
بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۸م [۱۳۴۴-۱۳۵۷]
اشاره
مقاله ای که ترجمه آن درپی میآید حاصل پژوهش دکتر محمد رسن دمان السلطانی استادیار رشته تاریخ معاصر دانشکده علوم پایه تربیتی دانشگاه بابِل عراق است. تخصص استاد السلطانی، تاریخ مرجعیت دینی عراق و ایران و تاریخ احزاب و گروههای اسلامی است. متن عربی این مقاله در مجله علمی پژوهشی دانشگاه بابِل عراق به چاپ رسیده است. اما انگیزه ترجمه و نشر آن به زبان فارسی، گذشته از بازنمایاندن نگاه علمی و پژوهش استوار مقاله، بازگو کردن استنباط یک پژوهشگر عراقی از نهضت امام خمینی(ره) نیز هست که افزون بر دقت و انصاف، روایاتی هم از ۱۲ سال حضور امام در نجف میگوید که راوی آن، عراقیان و دیگر حوزویان مقیم آن سرزمین بوده اند و در کتابهای عربی آمده اما خوانندگان فارسی کمتر ازآنها بهره برده اند. دراین ترجمه، برخی پیامها و سخنان حضرت امام خمینی، بجای برگرداندن به فارسی از متن عربی مقاله، مستقیماً از صحیفه امام نقل شد.
مقدمه
بررسی فعالیتهای سیاسی امام خمینی بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۸م [۱۳۴۴-۱۳۵۷]، یعنی سالیانی که در تبعیدگاه دومش١، نجف اشرف گذرانده، بسیار ضروری است.٢ زیرا شیوهای را نشان میدهد که امام خمینی در رهبری انقلاب اسلامی به کار برده و نیز راهکارهایی را میشناساند که برای خط دهی به ملت ایران در پیش گرفته بود. نظرات او درباره مسائل و تحولات داخلی ایران آنروزگار، به شکل سخنرانی ، اعلامیه و متن تدریسهایش، پخش میشد. او سیاست داخلی و خارجی محمدرضا شاه پهلوی را هدف میگرفت و موضع شریعت اسلامی نسبت به آن سیاستها را بیان میکرد. این کار، شاه را در تنگنای سختی میافکند. زیرا اکثر ملت ایران، از طبقات مختلف اجتماعی، نگرش سیاسی امام خمینی را قبول داشتند و به سیاستهای شاه اعتراض میکردند و شاههربار برای خواباندن سروصدای مردم راهی نداشت جز این که سیاست خود را تغییر دهد.
انقلاب اسلامی ایران رویدادی عظیم و فراگیر بود که تمام نقشه سیاسی منطقه را دگرگون ساخت. مهمترین مرحله این انقلاب همان مدتی است که امام خمینی دوران تبعیدش را در نجف میگذراند. زیرا این برهه از انقلاب ایران، صحنه بااهمیت ترین پیشآمدهای آن انقلاب بود که امام خمینی و محمدرضا شاه مشغول شکستن اراده یکدیگر بودند و خطوط کلی عملکرد هریک برای مرحله بعدی ترسیم میشد. این برهه، طولانیترین مرحله در میان دیگر مراحل انقلاب اسلامی نیز بود. بازخوانی رویدادهای این برهه، تغییر مواضع کلان کشورهای منطقه و ابرقدرتها نسبت به ناآرامیهای داخلی ایران را به ما نشان میدهد که بر اساس منافع خود موضع گرفتند و نه بر اساس عدالت یا قانون بین المللی.
اندیشه های امام خمینی که در نجف اشرف تبیین و تدریس گردید، اثر سیاسی و فکری مهمی بر گروهها و جنبشهای سیاسی اسلامی گذاشت. امام خمینی در نجف اشرف، گذشته از آن که انقلاب اسلامی را رهبری میکرد، فعالیتهای مهمی نیز در زمینه فکری داشت و در تدریسهای خود، هنگامی که نظریه ولایت فقیه یا حکومت اسلامی را تبیین میکرد، با استناد به آیات قرآن کریم و سنت شریف نبوی(ص) وجوب تأسیس حکومت اسلامی در زمان غیبت امام معصوم(ع) را اثبات کرد و از آن، حکم شرعی استخراج نمود. این بحث و استدلال، بر تمام گروههای اسلامی اثر فکری و سیاسی گذاشت زیرا توجیه و مجوز شورش علیه حاکمان ستمگر و تابعان و مستبدان را به دست میداد.٣
فعالیت امام خمینی در نجف، تنها منحصر به رهبری و هدایت انقلاب اسلامی ایران نبود بلکه ایشان درباره کشمکش بین نهضت اسلامی عراق به رهبری آیت الله سیدمحمدباقر صدر(ره) و حکومت بعث عراق نیز موضع داشت. بدین سبب باید نگاهی نیز به علل و دلایلی اندازیم که او را در رویدادهای سیاسی داخل عراق، به پشتیبانی از نهضت اسلامی عراق واداشت و تاثیر این کار برحضورش در عراق و رابطهاش با حکومت عراق را بررسی کنیم.
روابط عراق و ایران، پس از سال ۱۹۶۸م [۱۳۴۶] شاهد تحولات بزرگی بود که در همان آغاز، احتمال شروع جنگی تمام عیار بین طرفین را به میان آورد و در سال ۱۹۷۵م [۱۳۵۳] با امضای توافقنامه الجزایر، به توافق و تفاهم کامل انجامید. پس مهم و بایسته مینماید که اثرات آن تحولات سیاسی در روابط دو کشور را بر فعالیتهای امام خمینی در عراق و بر روابط ایشان با حکومت وقت عراق نیز بدانیم.
این پژوهش بر شش محور اصلی استوار است:
۱- رابطه امام خمینی با مراجع دینی در نجف اشرف، که موضع آنان با موضع امام خمینی درباره فعالیت سیاسی میدانی و هدایت مردم به انقلاب علیه رژیمهای مستبد، تفاوت داشت. جوهر آن اختلاف نظر، اندیشه امام خمینی از یکسو و اندیشه مراجع نجف از سوی دیگر، برسر رابطه دین و دولت بود.
۲- شیوه ای که امام خمینی برای تجدید تماس با نیروهای انقلابی در ایران و ازسرگیری تعامل میدانی با رویدادها و تحولات سیاسی و تأمین ارتباط برای رساندن اعلامیه ها و پیامهایی اتخاذ کرد که از محل اقامتش در نجف اشرف خطاب به ملت ایران صادر مینمود.
۳- کارهای فکری امام خمینی در نجف اشرف یعنی تدریس مبحث حکومت اسلامی یا ولایت فقیه و اثرگذاری نظریه امام خمینی با پشتوانه ای که از ادله قرآنی و سنت نبوی (ص) داشت و بر اساس آنها به استدلال پرداخت که ورود علما به عرصه سیاست و انقلاب علیه ستمگران و تلاش برای تأسیس حکومت اسلامی، واجب است. این کار وی اثر شگرفی بر محافل علمی نجف اشرف گذاشت.
۴- تأثیر وفات آیت الله سیدمحسن حکیم در سال ۱۹۷۰م [۱۳۴۹] بر روابط مراجع دینی نجف با حکومت عراق، از این منظر که وفات آیت الله سید محسن حکیم تهیگاه بزرگی در مرجعیت شیعه برجای نهاد و امام خمینی را واداشت تا این تهیگاه را پر کند و رویارویی صریح ایشان با حکومت عراق نیز از همانجا شروع شد. همچنین توان اثرگذاری امام خمینی از جایی عیان گردید که به حمایت ازنهضت اسلامی عراق پرداخت.
۵- نتایجی که امضای توافقنامه الجزایر میان عراق و ایران در سال ۱۹۷۵م [۱۳۵۳] درپی آورد و بدین سبب بر نهضت امام خمینی اثر گذاشت. بدین شرح که چون آن توافقنامه بر عدم مداخله طرفین در امور داخلی یکدیگر تأکید داشت، حکومت عراق بدین بهانه، محدودیت شدیدی بر امام خمینی تحمیل کرد و کوشید که مانع انتقادهای آشکار و هجمه آمیز او به حکومت ایران شود.
۶- عواملی که باعث شد امام خمینی در سال ۱۹۷۸م [۱۳۵۷ش] تصمیم به ترک عراق بگیرد. بدین شرح که حکومت عراق به درخواست حکومت شاه، بسیار بر امام خمینی سخت گرفت تا جایی که هرکس به دیدارایشان میرفت بازداشت میشد. این کار بدان سبب بود که دولت عراق دریافته بود که ماندن امام خمینی در عراق نه فقط برای حکومت ایران بلکه برای حکومت عراق نیزتهدید است.
یکی از منابعی که نگارنده برای اغنای پژوهش خود از آنها بهره برده اسناد محرمانه ساواک است که فعالیتهای امام خمینی را به ویژه در برهه اقامت ایشان در عراق با دقت و جزء به جزء و مفصل زیر نظر گرفته بود. همچنین از شمار قابل توجهی کتاب های فارسی بهره بردم که تمام مراحل مبارزه امام خمینی با شاه را ثبت کرده اند. از دیگر منابع مهم این تحقیق، پیامها و اعلامیه هایی است که امام خمینی صادر کرده و دربردارنده مواضع ایشان نسبت به مسائل و تحولات گوناگونی است که در اثنای حضور او در نجف، برای انقلاب اسلامی ایران رخ داده بود. از آن جمله، سخنرانیهایی است که در مسجد شیخ انصاری نجف ایراد کرده بود. همچنین از دیگر منابع استنادم، مجموعه «کوثر» بود که مهمترین مواضع سیاسی ایشان از قیام ۱۵ خرداد تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران درسال ۱۹۷۹م [۱۳۵۷ش] را ثبت کرده است. یکی دیگر از منابع من کتاب تاریخ سیاسی معاصر نوشته جلال الدین مدنی بود که به عربی ترجمه شده و رویدادهای انقلاب اسلامی را دقیق و مفصل آورده است. همچنین چند عنوان کتاب ترجمه شده به عربی از منشورات مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی را داشتم که مهمترین آنها «نقطة البدایة» و «الإمام الخمینی من المهد إلی اللحد» نوشته حمید انصاری است. افزون بر اینها شمار زیادی کتاب فارسی و عربی درباره ایران را دیدم.
اول: رابطه امام خمینی با مراجع دینی در نجف اشرف.
روح الله موسوی خمینی در سال ۱۹۶۴م [۱۳۴۳ش] و پس از آن که مخالف سرسخت محمدرضا شاه پهلوی گردید و با سیاست داخلی و خارجی او درافتاد، به ترکیه تبعید شد.٤ حکومت شاه پس از تبعید امام خمینی به قلع و قمع مخالفانی پرداخت که دست به اعتراضات گسترده ای علیه حکومت زده بودند. رژیم شاه با تمام قدرت و با شدتی بی سابقه به سرکوب مخالفان پرداخت.٥امام خمینی یازده ماه در ترکیه بود٦ و شرایط اقامتی بسیار دشواری را گذراند به شکلی که حتی پوشیدن لباس روحانی را برایش ممنوع کرده بودند. اقامت ایشان در شهر بورسای٧ بود و در آن مدت هرگونه امکان فعالیت سیاسی را از وی سلب کردند و تحت مراقبت مستقیم و شدید مأموران امنیتی قرار داشت که [از ایران] به همین منظور و با همکاری و هماهنگی دستگاه امنیتی ترکیهاعزام شده بودند.٨
شاه و سازمان امنیت او با خشمی که از توده های مردم دیدند خطر وقوع انقلاب علیه رژیم را احساس کردند و به فکر افتادند که به تبعید امام خمینی خاتمه دهند اما اجازه بازگشت به کشور را به ایشان ندهند. تصورشان این بود که تغییر شرایط زندگی امام خمینی و عوض شدن مکان اقامتش باعث آرام گرفتن افکار عمومی در ایران خواهد شد. ترکیه نیز به خاطر اعتراض هایی که با آن مواجه شد، دیگر حاضر نبود مکان تبعید یا حبس کسی باشد و مخالفان حکومت خود را با این کار تحریک کند. حکومت شاه با حکومت عراق گفت وگو کرد که امام خمینی در خاک عراق اقامت کند اما شرط نمود که از ایشان استقبال رسمی نشود و ورود ایشان به عراق در رسانه ها اعلام نگردد. حکومت عراق نیز متقابلاً شرط کرد که حکومت پهلوی، اقامت امام خمینی در عراق رابه عنوان تبعید اعلام نکند و دخالتی نیز در سرنوشت ایشان یا مدت حضور یا نحوه آزادی اش در عراق ننماید.٩
امام خمینی در پنجم اکتبر ۱۹۶۵م [۱۳مهر ۱۳۴۴]، مطابق با نهم جمادی الثانی۱۳۸۵ه ق وارد بغداد شد.١٠ خبر آمدنش در سراسرعراق پخش گردید و توده های مردم، علما و شخصیتهای اسلامی به استقبالش شتافتند. خصوصاً در نجف اشرف و کربلا پلاکاردهای بزرگی در خوشآمدگویی به امام خمینی نصب شد که روی یکی از آنها نوشته بودند: «پرچم اسلام به دست آیت الله خمینی در اهتزاز است».١١
وقتی به نجف رسید توده های مردم آماده استقبال بودند و پلاکاردها و پرچمها در شهر و نقاط مهم بالا رفت. روی یکی از آنها نوشته شده بود: «نجف اشرف مقدم قهرمان اسلامی مجاهد آیت الله خمینی را گرامی میدارد» و روی یکی دیگر نوشته بوند: «توده های مردم مسلمان نجف خوشحالی خود را از آمدن آیت الله خمینی نماد فداکاری و جهاد، ابراز میدارند». در صحن شریف علوی(ع)استقبال مردمی و علمائی انبوهی از امام خمینی به عمل آمد و جشنهای بزرگی در مساجد و مدارس دینی برگزار شد و مراجع بزرگ دینی از آمدن امام خمینی ابراز شادی کردند و از ایشان دیدار نمودند و «خیرمقدم» گفتند.١٢ از برجسته ترین مراجعی که به دیدار ایشان شتافتند آیت الله سیدمحسن حکیم و آیت الله سیدابوالقاسم خوئی بودند و با ایشان به بحث و بررسی وضعیت جهان اسلام و امور حوزه علمیه نجف اشرف پرداختند.١٣ امام خمینی وقتی درنجف مستقرشد فعالیت تبلیغی وسیاسی خودرا آغازکرد. او شخصیتهایی با رویکردهای گوناگون را پذیرا میشد. همچنین به دیدار تنی چند از مراجع دینی در نجف رفت و شروع به تجدید تماس با هوادارانش در ایران کرد.١٤
امام خمینی در دیدار با آیت الله حکیم، از ایشان خواست سفری به ایران برود و از نزدیک به مطالعه امور بپردازد و با رفتارهایی که شاه با ملت ایران میکند آشنا گردد. ولی آیت الله حکیم این کار را نپذیرفت و از تحرک مردم اظهار یأس نمود و گفت این اقدام به هیچ جا نمیرسد.١٥ امام خمینی در آن دیدار کوشید او را به نتیجه بخش بودن تحرک، قانع سازد و از وفاداری توده های مردم سخن گفت که همه چیزشان را در راه اسلام فدا کرده اند. امام خمینی میخواست مرجعیت شیعه نجف راضی به تحرک شود. او برای آیت الله حکیم توضیح داد که خطر عظیمی از ناحیه تسلط دیکتاتورها به تهدید اسلام آمده است.١٦ او برای آیت الله حکیم تعریف کرد که علمای [اهل سنت] یکی از شهرهای ترکیه در زمانی که آتاتورک به ستمگری علیه دین اسلام پرداخت، چهل شهید تقدیم اسلام کردند. و افزود: لکن در گیرودار این خطر عظیم که به تهدید دین ما آمده است خون از دماغ علمای شیعه در نجف نیامد. نه از دماغ من خونی آمد و نه از دماغ شما و نه از دماغ دیگران. و براستی که خجالت آور است.
در آن دیدار هنگامی که امام خمینی به اهمیت تاریخ اشارت کرد آیت الله گفت: «تاریخ چه فایده ای دارد؟» و موضع امام حسن بن علی(ع) را گواه آورد. امام خمینی گفت: «اگر امام حسن پیروانی به تعداد پیروان شما داشت حتماً قیام میکرد. ایشان ابتدای کار هم قیام کرد اما پیروانش خود را فروختند، ایشان بدین سبب پیروز نشد. اما شما در تمام کشورهای اسلامی دارای مقلدان وپیروانی هستید».١٧
بدین ترتیب مرجعیت در نجف اشرف شیوه امام خمینی را که مبتنی بر رهبری توده های مردمی و انقلاب و رویارویی با حکومتهای مستبد در کشورهای اسلامی بود، نپذیرفت. آنان حاضر نشدند هیچگونه پشتیبانی مادی و معنوی از ایشان به عمل آورند. امام خمینی هم به این نتیجه رسید که تلاش برای حرکت دادن یا تکیه بر آنان بی فایده است. لذا برای اصلاحات و تغییر تدریجی به برنامه ریزی پرداخت که البته زمان بیشتری برد زیرا وی دست تنها بود و میخواست نسلی نو و مؤمن به انقلاب و تغییر سیاسی تربیت کند. امام خمینی دریافت که سخن گفتن از انقلاب و قیام در نجف آن روزگار بی فایده است و باید از همان نقطه ای شروع کند که در سالهای قبل از ۱۵خرداد در ایران و حوزه علمیه قم شروع کرده بود و باید مجددا کار اصلاح و تغییر تدریجی و تربیت و توجیه نسلی را شروع کند که قادر باشد مسؤولیت این رسالت را بر دوش گیرد.
وی در چهاردهم نوامبر ۱۹۶۵م [۲۳ آبان ۱۳۴۴] که شش هفته از ورودش به نجف میگذشت سخنرانی کرد اما اشاره مستقیمی به به ایران ننمود. فقط چند بار تأکید کرد که اسلام دارای برنامه کامل و منظم برای تمام جنبه های حیات بشر است.١٨ و گفت: «امامان میدانند که پیغمبر اسلام- صلی اللّه علیه و آله و سلم- تنها قیام فرمود و دریک محیطی که همه با اومخالف بودند... ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرمودهاند به چهار تا امپراتور: یکی ایران، یکی روم، یکی مصر، یکی حبشه. و عین مکتوب ایشان- آنطوری که در ذهنم هست ـ مضبوط است. عین مکتوب ایشان را ـ به طوری که در ذهن من است ـ در موزه ترکیه زیارت کردهام. این چهار مکتوبی که مرقوم فرمودهاند به مضمون واحد است به چهار امپراتور و آنها را دعوت به اسلام کردهاند و دعوت به توحید١٩».
امام خمینی تدریس درس خارج فقه و اصول را نوامبر ۱۹۶۵م [آبان ۴۴] در مسجد شیخ انصاری آغاز کرد و تا قبل از سفرش به پاریس دروس خود را تعطیل نکرد. تسلط او بر علوم و فنون و انواع معارف اسلامی سبب شد که پس ازمدت کوتاهی حوزه درس ایشان ازحیث کمّی و کیفی جزو بارزترین حوزه های درسی نجف گردد. طلاب ایرانی، عرب، پاکستانی، افغان، هندی و غیره به درس او میآمدند. این سبب تشویق هواداران و طلاب وی در ایران شد تا دسته جمعی به عراق هجرت کنند ولی ایشان به طلبه های ایرانیاش سفارش کرد که در ایران بمانند و حوزه های علمیه در ایران را حفظ کنند. با این حال خیلی از طلبه هایش به نجف اشرف رخت کشیدند. بدین ترتیب انقلابیون معتقد به شیوه امام خمینی در نجف گردهم آمدند. آنان مسؤولیت رساندن اعلامیه ها ورهنمودهای امام خمینی به ملت ایران را در طول مدتی که ایشان در تبعید خارج از کشور بود برعهده داشتند.٢٠
دوم: تجدید ارتباط با هوادارانش در ایران برای ادامه انقلاب
حکومت و دستگاه امنیتی ایران از جزئیات ورود امام خمینی به عتبات عالیات و جشنهایی که برای استقبال ازایشان خصوصاً درکاظمین، نجف وکربلا برگزار شد آگاهی یافتند وتصویرمقالات روزنامه هایی را دریافت کردند که به امام خمینی خوشامد گفته نقش فکری و سیاسی او را ستوده بودند.٢١ امام خمینی درجریان رویدادهای ایران قرار داشت و با هوادارانش تجدید ارتباط وتماس کرده بود و دستورالعملها و رهنمودهایش را به ایران میفرستاد و اخبار روز به روز ایران را دریافت میکرد. او شبکه گسترده ای برای ارتباط با ملت ایران برپا کرده بود که تمام طول و عرض کشور را پوشش میداد.٢٢ شمار زیادی از طلاب حوزه علمیه قم و تعدادی از شخصیتهای ایرانی هم روانه عراق شدند تا به امام خمینی ملحق گردند. برخی از آنان به شکل غیرقانونی سفرکرده بودند.٢٣ سیدمصطفی خمینی مدیر امور اداری و تبلیغاتی تمام فعالیتهای امام خمینی در نجف شد.٢٤ سیدمصطفی شروع به ارتباطگیری با افرادی کرد که موظف بودند اخبار و رهنمودها را به مردم ایران منتقل کنند. او شبکه وسیعی از نمایندگان ایجاد کرد که متعلق به تمام اقشار اجتماع ایران بودند. آنان رهنمودها، دستورالعملها پیامها و اعلامیه هایی را که امام خمینی درباره مسائل گوناگون ایران صادر میکرد، با سرعت و دقت بسیاری به آگاهی طبقات مختلف ملت ایران میرساندند.٢٥ اینان به ویژه از انقلابیونی بودند که با طیف دوستداران امام خمینی تماس داشتند و در سالهای رویارویی اش با محمدرضاشاه پهلوی از وی حمایت کرده بودند و در شمار شاگردان حوزوی، مقلدان و هوادارانش قرار داشتند.
پس از حمله رژیم صهیونیستی به کشورهای عربی در پنچم ژوئن ۱۹۶۷م٢٦، [۱۵ خرداد ۱۳۴۶] امام خمینی فتوا به حرمت هرگونه رابطه سیاسی یا تجاری کشورهای اسلامی با رژیم صهیونیستی داد و خریدن کالاهای صهیونیستی را حرام دانست و ملل اسلامی را به وحدت فراخواند. امام خمینی از آنجا که از روابط سیاسی، نظامی و اقتصادی تنگاتنگ دولت وقت ایران با رژیم صهیونیستی آگاهی کامل داشت و میدانست که حکومت شاه، نیاز اسرائیل به نفت را تأمین میکند لذا در اعلامیه خود رابطه داشتن با اسرائیل و فروش نفت به آن رژیم را حرام دانست و اعلان کرد که این کارها منافی اسلام است.٢٧ این فتوی ضربه نیرومندی به روابط فزاینده بین رژیم شاه و رژیم صهیونیستی زد و نیز علما و طلاب علوم دینی در ایران از طریق صدور اعلامیه و پخش شبنامه به شاه فشار آوردند. حکومت شاه نیز انتقام گرفت و به منزل امام خمینی در قم هجوم برد و بسیاری از اسناد و کتابهای شخصی ایشان را مصادره کرد. سپس به مدارس دینی آن شهر حمله کرد و آثار و عکسهای امام خمینی را جمع نمود و سیداحمد خمینی و چند تن از شاگردان و نمایندگان امور شرعیه امام خمینی را دستگیر کرد.٢٨
امام خمینی در همان سال پیام آشکاری خطاب به حکومت ایران صادر کرد و از روابط راهبردی بین ایران و ایالات متحده و اسرائیل انتقاد نمود.٢٩ پس از شکست نظامی سنگینی که عربها در ژوئن ۱۹۶۷م [خرداد ۴۶] از اسرائیل خوردند و به جنگ شش روزه معروف گشت، امام خمینی در دیداری با اندیشمند اسلامی برجسته سیدمحمدباقر صدر به گفتوگو درباره نتایج جنگ شش روزه و سرنوشت جهان اسلام و روشهای احیای اسلام و نشر و گسترش دوباره اسلام پرداخت و بر نقش علمای دین در امر سیاست تأکید کرد وگفت که عقیده دینی باید در مرکز امور جهان قرار گیرد تا دین، بزرگترین قدرت در عرصه سیاست، ایدئولوژی و فرهنگ جهان باشد.٣٠
پس از نیمه دهه ۱۹۷۰م [دهه پنجاه شمسی] شاه احساس پیروزی میکرد؛ چون بی آنکه دچار هیچگونه مشکل بین المللی گردد، روزانه شش میلیون بشکه نفت میفروخت در حالی که جمعیت ایران از ۳۳ میلیون نفر تجاوز نمیکرد و بهای نفت به دلایل متعددی بالا رفته بود که از آن جمله یکی جنگ عربها با صهیونیسم در سال ۱۹۶۷م [۱۳۴۶] بود و دیگر این که غرب میکوشید نفت ذخیره کند زیرا میترسید که عربها صدور نفت به غرب را تحریم کنند.٣١ محمدرضا شاه پهلوی میپنداشت که امام خمینی در نجف گوشه ای اختیار کرده و معزول نشسته اما رژیم پهلوی پیروز است و هیچ کس هم نیست که به جای امام خمینی نقش محرک انقلاب را ایفا کند. شاه دیگر از سوی امام خمینی تهدیدی احساس نمیکرد. پهلوی ستاره خود را در اوج میدید و بی آنکه کاری کند چند حادثه در جهان به کمک او آمده بود. دشمنش جمال عبدالناصر در ژوئن ۱۹۶۷م [خرداد ۴۶] شکست به آن سختی خورده و بهای نفت نیز بالا رفته بود.٣٢
شاه میکوشید که مردم را به روشهای مختلف سرگرم کند و توجه آنان را به چیزهای دیگری معطوف نماید ازجمله جشنهای سالیانه دربار که در سالهای بین ۱۹۶۶-۱۹۷۶م [۱۳۴۵-۱۳۵۵]به اوج خود رسیده بود و آن را دهه جشنها لقب داده بودند. در سال ۱۹۶۶م [۱۳۴۵ش] جشنهای بیست و پنجمین سال سلطنت محمدرضاشاه برگزار شد و در ۲۶ اکتبر۱۹۶۷ [چهارم آبان۱۳۴۶ش]جشنهای تاجگذاری برگزار شد و پولهای هنگفتی خرج کردند و مراسم تاجگذاری از طریق ماهواره برای تمام دنیا پخش گردید.٣٣ نیز به ابتکار شاه جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی برگزار شد و گذشت ۲۵ قرن از زمان تأسیس امپراطوری ایران به دست کورش را جشن گرفتند. ۱۴۰ میلیون دلار هزینه آن جشنها گردید. در خرابه های شهر پرسپولیس فارس،پایتخت تاریخی هخامنشیان در جنوب غرب ایران،چادربرپا کردند تاجهانیان ازتاریخ بلند شاهنشاهی ایران آگاه گردند!. آن جشن، سه روز طول کشید و ۸۶ پادشاه و رئیس جمهور و همراهانشان در آن شرکت کردند.٣٤
شاه به مظاهر عظمت ایران بسیار دل بسته بود و خود و خانواده و کشورش را غرق در این مظاهر میخواست. این دلبستگی او در جشنهای پرسپولیس نمود چشمگیری داشت اما تحقیر واقعی احساسات مردم ایران بود و خیلیها آن را شروع قطع رابطه شاه و ملت دانستند. شاه در آن جشنها حتی یک کلمه از تاریخ ایران اسلامی نگفت؛ بلکه به تاریخ پارس [ایران قبل از اسلام] بسنده کرد.٣٥ امام خمینی یک روز قبل از شروع آن جشن، گفته بود که آیا ایران باید برای مردی جشن بگیرد که به اسلام خیانت کرده و با مسلمین جنگیده و به اسرائیل نفت داده است؟ اسلام با افکار شاهنشاهی کاملاً مخالف است و «اگر این افراط کاریهای شاه پایان نگیرد دچار فاجعه ای بزرگ و اتفاقات دردناکی خواهیم شد. سخن اول و آخر من این است که الله یبغض الملوک».٣٦ این جمله مهم امام خمینی تبدیل به شعاری برای متدینین در نجف شد و کسانی که از آن جشنها نفرت داشتند شعارالله یبغض الملوک را سر دادند.٣٧ امام خمینی اعلام کرد این جشنها و ریخت وپاشها کار ملت شریف مسلمان ایران نیست و برگزارکنندگان و شرکتکنندگان در آن جشنها خائن به اسلام و ملت ایران هستند.٣٨
بخش مهمی از بودجه دولت ایران تا چند سال صرف هزینه آن جشنها شد. کار اصلی دستگاههای حکومتی ایران برگزاری آن جشن بود. تمام کارهای کشور را به حال تعلیق درآورده بودند و به صورت تمام وقت، سرگرم برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله بودند. مواد و وسایل فراوانی از خارج خریدند و تکنسینها و متخصصانی را از همه جای دنیا فراخواندند. وسایل خاصی وارد کردند تانمادهایی از دورانهای حکومت خاندانهای پادشاهی ایران را بازسازی کنند و به نمایش درآورند. شرکت هواپیمایی ایران با خیلی از جاهای دنیا پل هوایی برقرار کرده بود تا لوازم و کالاهای گوناگون وارد کنند.٣٩
امام خمینی در واکنش به این جشنهای شاه، پیامی خطاب به حجاج ایرانی آن سال صادر کرد:
این انقلاب ننگین و خونینِ به اصطلاح سفید، که در یک روز با تانک و مسلسل پانزده هزار مسلمان را-آنطور که معروف است- از پای درآورد، روزگار ملت را سیاهتر ساخت. زندگی دهقانان و زارعین اسیر را بیشتر تباه کرد. اکنون در بسیاری از شهرستانها و اکثر روستاها درمانگاه، دکتر و دارو وجود ندارد. از مدرسه، حمام و آب آشامیدنی سالم خبری نیست و- به حَسَب اعتراف بعضی از مطبوعات- در بعضی از دهات،کودکان معصوم را از گرسنگی به چرا میبرند ولی دستگاه جبار صدها میلیون تومان از سرمایه این مملکت را صرف جشنهای ننگین میکند؛ جشن تولد این و آن، جشن بیست و پنجمین سال سلطنت، جشن تاجگذاری و از همه مصیبتها بالاتر جشن منحوس ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، که خدا میداند چه مصیبت و سیهروزی برای مردم و چه وسیله اخاذی و غارتگری برای عمال استعمار به بار آورده است. بودجه هنگفت و سرسامآوریکه در این امر مبتذل صرف میشود اگر برای سیر کردن شکم های گرسنه و تأمین زندگی سیهروزها خرج میشد، تا اندازهای از مصیبتهای ما میکاست لیکن استفادهجویی و خودکامگی نمیگذارد که اینها به فکر ملت باشند.»٤٠
در دهم فوریه ۱۹۶۷م [۲۱ بهمن ۴۵] رئیس ساواک به عراق اعتراض کرد که چرا امام خمینی را تقویت میکند؟. این اعتراض از آن رو بود که یک روزنامه عراقی فتوای امام خمینی را در اجازه پرداخت وجوهات شرعی به رزمندگان فلسطینی منتشر کرده بود.٤١
اوایل سال ۱۹۶۹م [بهمن ۴۷] اختلاف میان حکومتهای عراق و ایران بر سر مرزهای آبی بین دوکشور شدت گرفت. حکومت عراق نیز اقدام به اخراج شمار زیادی از طلاب ایرانی مقیم عراق، با وضعی ناهنجار کرد. همانطور که حکومت عراق میکوشید از دشمنی بین امام خمینی و حکومت ایران بهرهبرداری کند، از آنطرف نیز محمدرضا شاه منتظر فرصتی بود که بهانهای هرچندضعیف پیدا کند تا استقلال نهضت امام خمینی و میهن دوستی او را زیر سؤال ببرد. اما امام خمینی با مهارت و زیرکی در برابر دسیسه هایی ایستاده بود که هر دو رژیم میساختند. ایشان فرزندش سیدمصطفی خمینی را نزد رئیس جمهور وقت عراق احمد حسن البکر فرستاد تا یادداشت اعتراضی درباره اخراج طلاب ایرانی مقیم قم تسلیم او کند. سیدمصطفی به البکر و سایر مسؤولین عراقی که در آن ملاقات حضور داشتند گفت امام خمینی حاضر به هیچ مصالحه و هماهنگی با حکومت عراق نیست.٤٢
حکومت عراق از این که امام خمینی حاضر نشد علیه حکومت ایران با آنها همکاری کند سخت دلخور بود. در تابستان سال ۱۹۶۹م [۱۳۴۸] هیأتی از سوی حکومت عراق٤٣ برای دیدار با آیت الله سیداحمدحسن البغدادی٤٤ به منزل ایشان در نجف رفت. رئیس هیأت به آیت الله البغدادی اطلاع داد که: «کدورتی بین رهبری سیاسی حزب بعث و امام خمینی پیدا شده که سبب آن، موضع غیرروشن ایشاندرباره بحران شطالعرب٤٥ میان عراق و ایران است. رهبری بعث مناسب دیده که مراجع محترم و در رأس آنان شما را ملتفت سازد که هر گاه در وقت مناسب و به موجب مصوبه هفته پیش، امام خمینی را بهعنوان پناهنده نامطلوب، از کشور اخراج کردیم، موضع منفی در این اقدام نگیرید». امام البغدادی با پرخاش جواب داد: «اجرای این مصوبه حزب بعث سبب وقوع قیامی خواهد شد که تمام طول و عرض عراق را در بر میگیردو سرکوبشدنی هم نیست آنوقت شما توقع دارید که ما ساکت بنشینیم و تکان نخوریم؟ ... نخیر من اولین کسی هستم که در قول و فعل به حمایتش برمیخیزم و هرگونه فداکاری هم که لازم باشد در این راه خواهم کرد».٤٦
همکاری نکردن امام خمینی با حکومت عراق ضد حکومت شاه نشاندهنده خبرگی سیاسی عالی اوست. زیرا چنان کاری وطنیّت او را در نظر ملت ایران نابود میکرد. هدف اصلی امام خمینی نجات ملت ایران بود و به تنش بین دو حکومت عراق و ایران اهمیتی نمیداد و هیچ رابطه سیاسی یا ارتباط فکری با آن دو حکومت نداشت.
سوم: بحث ولایت فقیه در درس امام خمینی
امام خمینی تدریس خود را در مسجد شیخ انصاری شروع کرد. درس ایشان درباره جنبه سیاسی اسلام و اثبات این نکته بود که اسلام، هم دین است وهم دولت. ایشان به توضیح مشخصه های گونه ای از حکومت اسلامی پرداخت که آن را در ایران به عنوان هدف و شعار خود مطرح کرده بود. دروس ایشان در اعلامیه ها و جزواتی چاپ میشد و نیز روی نوار ضبط میگردید و به شکل منظم به ایران فرستاده می شد. در ایران نیز هسته های انقلابی، صدها هزار نسخه از آن نوارها و جزوات و اعلامیه ها را تکثیر و پخش میکردند. ملت ایران با دقت و کلمه به کلمه تمام سخنان امام خمینی را دنبال میکرد.٤٧
از چهارشنبه سیزده ذیقعده ۱۳۸۹هـ ق/۲۱ ژانویه ۱۹۷۰م [۱ بهمن ۴۸] امام خمینی شروع به تدریس درباره حکومت اسلامی یا ولایت فقیه کرد. این درس در دوازده جلسه برگزار٤٨ و در شش جزوه تایپ گردید. در این درس بر ضرورت تأسیس حکومت اسلامی و ایجاد نهادهای خاص آن و وجوب ولایت حقیقی فقها بر امت تأکید شده است. در همین درس بود که امام خمینی خواستار قیام علیه حکومتهای ستمگر و فاسد گردید٤٩ و اصلاح انجمنهای دینی و حوزه های علمیه را شروعی درست و منطقی و سالم برای اصلاحات دانست.٥٠ ایشان نه تنها همبستگی دین و سیاست و غیرممکن بودن جدایی آن دو از هم را اثبات کرد بلکه گفت که دین به منزله جسم و هیکل، و سیاست به منزله روح آن است. او بارها این نظر خود را طرح کرده است و از این نظریه بود که بسیاری از معیارهای اصولی و بنیادهای فکری امام خمینی به دست آمد. مانند نظریه ولایت فقیه، ضرورت قیام علیه حاکمان فاسد، وجوب درافتادن و نبرد کردن با استعمار و صهیونیسم، ضرورت اعلان برائت از مشرکین در حج و بسیار مقولات دیگر. امام خمینی از خلال این نظریه بود که باور داشت مرجعیت مسؤول است که تکلیف سیاسی خود را درک کند و بفهمد و نمیتواندصحنه سیاست را خالی بگذارد و دست از وظایف و تکالیف اجتماعی اش بردارد. این موضع امام خمینی بود که وی را از خیلی های دیگر متمایز ساخت.٥١
به نظر امام خمینی طرح جدایی دین از سیاست و عدم مداخله علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی، طرحی است که استعمار آن را آورده و رواج داده است. وی میگفت این طرحی است که دشمنان دین رواج میدهند. آیا در زمان رسول اکرم(ص) نیز دین از سیاست جدا بود؟ و آیا در آن زمان هم رجال دین از رجال سیاست و حکومت جدا بودند؟ ... این حرف را استعمارگرها ومزدوران سیاسی آنها درآوردهاند که دین را از اداره امور حیات و سازمان دادن به زندگی در جامعه اسلامی دور کنند و علما را از پایگاههای مردمیشان جدا سازند و از جهاد در راه آزادی و استقلال فلج سازند. آنوقت است که میتوانند بر مردم مسلط شوند و ثروتهای ما را غارت کنند.٥٢ طلبه های امام خمینی دو روز بعد از شروع مبحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه در درس ایشان، به یادداشت سخنانش و ترجمه آن به زبان عربی روی آوردند.٥٣
واکنشها به درس امام خمینی متفاوت بود. برخی محافل حوزه علمیه از این شکل نوین مباحثه بسیار دلخور شدند.٥٤ هنوز یک هفته از شروع این درس نگذشته بود که جمعی از علمای نجف به محتوای درس اعتراض کردند و امام خمینی در پاسخ آنان گفت خدا میداند این کلمات (درس حکومت اسلامی) واجبتر از باقی مسائل است. اینها شما را زنده میکند و از این وضع توسریخورده درمی آورد.٥٥ برخی از مدرسان حوزه علمیه نجف أشرف نیز کوشیدند که درس امام خمینی را تعطیل کنند.٥٦
در میان مراجع نجف کسی که بیش از همه امام خمینی را در مطرح ساختن افکارش پیرامون حکومت اسلامی یاری کرد سیدمحمدباقر صدر٥٧ بود. در این باره شیخ علی آل اسحاق گفته است:
«وقتی امام خمینی تدریس مبحث ولایت فقیه را شروع کرد، روزی آیت الله سیدمحمدباقر صدر را دیدم که از حرم حضرت امیر(ع) از باعجله بیرون آمد و به سوی شارع الرسول(ع) میرفت. گریه میکرد و اشک از چشمانش جاری بود. پرسیدم چرا گریه میکنید؟ ایشان عذر خواست که اکنون قادر به صحبت نیستم، وقتی آرام گرفت مجدداً از او پرسیدم سبب گریه چه بود؟ گفت: امام خمینی اعلان حکومت اسلامی کرده است.گفتم: کدام حکومت اسلامی؟ من امروز در درس حاضر بودم ایشان فقط اشارتی به مبحث ولایت فقیه کرد. آیت الله صدر گفت: دیگر تمام شد. مظلومیت اسلام به پایان رسید. من دارم میبینم که اسلام حاکم خواهد شد و همه چیز را در قبضه خود خواهد آورد. به آیت الله صدرگفتم: من که چیزی از آقا نشنیدم. او فقط در مبحث ولایت فقیه از کتاب المکاسب صحبتی کرد. آیت الله صدرگفت: نخیر، اعلان امام خمینی چیز دیگر است. وافزود: من وقتی این خبر را شنیدم به حرم حضرت امیر(ع) رفتم و از خوشحالی و شوق گریستم. سپس به منزل آیت الله خوی رفتم و به ایشان گفتم امام خمینی از همه مراجع چیزفهمتر است. و آیت الله خویی از حرف من خوشش نیامد».٥٨
آیت الله سیدمحمدباقر صدر با طلبه هایش درباره روشهایی گفتوگو میکرد که از خلال آنها بتوان به امام خمینی کمک کرد تا تدریس ایشان در مبحث ولایت فقیه قطع نگردد. سیدمحمد محمدصادق الصدر پیشنهاد کرد: «یک مجموعه کتاب به امام خمینی بدهیم. این ممکن است مفید باشد و ایشان را به ادامه این بحث ترغیب کند».٥٩ سیدمحمدباقر صدر دو نفر از طلبه های فاضل درس خارج خود را موظف کرد که مرتب به درس امام خمینی بروند تا نشانه یاوری و تأیید مرجعیت امام خمینی باشند.٦٠ این دو طلبه، یکی سیدمحمد صادق الصدر معروف به الصدرالثانی٦١ و دیگری سیدمحمود الهاشمی٦٢ بودند. آن دو مدتی به درس امام خمینی رفتند و سید محمدصادق الصدر اقدام به تقریر و ترجمه درس امام خمینی به زبان عربی میکرد چون بعضی ازطلاب فارسی را خوب نمیدانستند.٦٣
درس امام خمینی سر ساعت ۹ صبح در مسجد شیخ انصاری شروع میشد اما درس امام سیدمحمدباقر صدر، یک ساعت پس از آن شروع میشد. سیدمحمود هاشمی، نماینده سیدمحمدباقر صدر، در آن درس حاضر میشد و واسطه مباحثه بین آیت الله صدرو امام خمینی بود. بدین ترتیب که درس امام خمینی را برای آیت الله صدر به صورت شفاهی بازگو میکرد و آیت الله صدراز ادله امام خمینی میپرسید و سیدمحمود هاشمی پیغام میبرد و ادله ای را که امام خمینی میگفت برای صدر نقل میکرد و آیت الله صدربر آنها اشکال میکرد و باز سیدمحمود هاشمی آن اشکالات را در درس امام خمینی مطرح میکرد. امام خمینی از این روال خوشش میآمد. این روش قبل از آن در حوزه علمیه متداول نبود.٦٤ سیدمحمدباقر صدر به طلبه هایش سپرده بود که جزوه های این درس راترجمه و توزیع کنند.٦٥ او درباره روش بحث امام خمینی بر این نظر بود که «ایشان نخستین فقیهی است که مبحث حکومت اسلامی را به این تفصیل و با جزئیات زیاد بحث کرده است».٦٦
سیدمحمدباقر صدر در برابر اقدامات مأموران ساواک ایستاده بود. ساواکیان میکوشیدند تهمتهای فراوان و گوناگونی علیه امام خمینی شایع کنند تا ایشان را تضعیف کنند، زیر سؤال ببرند و برنامه های سیاسی اش را به تهمت بیالایند و بر ضد او در جامعه نجف اشرف بحران سازی کنند.٦٧
چهارم: وفات آیت الله حکیم و شدت گرفتن برخورد بین امام خمینی و حکومت عراق
حکومت عراق تلاش انبوهی میکرد که از نفوذ و اقتدار حوزه نجف بکاهد. لذا حمله بیرحمانه و گسترده ای علیه عراقیان ایرانی الاصل و طلاب ایرانی مقیم عراق براه انداخت.٦٨ نخستین اخراج دسته جمعی را از بغداد و کاظمین در اواخر آوریل ۱۹۶۹م [اردیبهشت ۴۸] شروع کردند. سپس این اخراج های جمعی، شامل نجف و سامراء و دیگر شهرها نیز شد. دولت عراق تصمیم به اخراج بیش از نیم میلیون نفر گرفته بود. این تعداد شامل عده زیادی از علما و شخصیتهای اسلامی نیز میشد.٦٩ این کار در آخرین روزهای حیات آیت الله حکیم یعنی زمانی رخ داد که ایشان در کاظمین مشغول معالجه بیماری خویش بود. او موضع محکمی در برابر آن اخراجها گرفت و در نتیجه آن، نیروهای امنیتی عراق به منزلش ریختند که فرزندش سیدمهدی حکیم٧٠ را بازداشت کنند. آیت الله سیدمحسن حکیم مردم را به یک گردهمایی انبوه در کاظمین برای رسوا ساختن سیاست حکومت عراق فراخواند.٧١
در بیست وهفت ربیع الاول ۱۳۹۰هـ ق/دوم ژوئن ۱۹۷۰م [۱۲ خرداد ۴۹] آیت الله سیدمحسن حکیم درگذشت و پس از وی زمام مرجعیت در نجف به دست آیت الله سیدابوالقاسم خوئی سپرده شد. دولت عراق اعلان کرد که به هیچ طلبه [غیرعراقی] اجازه اقامت در عراق نمیدهد مگر آن که از آیت الله خویی تأییدیه بیاورد. ایشان هم فقط به چهارصد نفر تأییدیه داد.٧٢ در۲۰دسامبر ۱۹۷۱م/بیستم شوال ۱۳۹۱هـ ق، [۲۹ آذر ۴۹] دولت عراق به بیش از یکهزار خانواده ایرانی ساکن عراق اخطار کرد که به ایران مهاجرت کنند.٧٣ همان روز امام خمینی تلگرامی برای احمدحسن البکر رئیس جمهور عراق فرستاد و خواستار لغو آن مصوبه شد و شرحی از روابط تاریخی میان دو کشور نوشت و رنج هایی را که از این مهاجرت بر سر ایرانی الاصلها می آید برشمرد. امام خمینی یک سخنرانی هم در مسجد شیخ انصاری کرد و با حاضران که تعدادشان به دوهزار نفر میرسید وداع کرد و گفت عزم سفر به لبنان دارد. ایشان دولت عراق را از خطرات آن سیاست برحذر داشت و از آن دولت خواست که سیاست خود را تعدیل و اصلاح کند. حمله سختی هم به دولتیان عراق بخاطر رفتار خشن و قساوت آمیزشان با شیعیان عراق و ایران و آن طرز اخراج مردم نمود که وقت کافی به هیچکس نداده اند تا به تصفیه کاروبار و حساب وکتابشان با افراد طرف معامله خویش بپردازند.٧٤
آیت الله حکیم از حرکت اسلامی در همه جنبهها حمایت میکرد و نظرات اصلاحگرانه در کار سیاست میداد و نسبت به حکومتهایی که پیاپی در عراق برسر کار می آمدند موضع و نظر داشت و با دولتهای ایران و عراق طوری رفتار میکرد که از او حساب میبردند و به نظراتش احترام میگذاشتند. او اجازه هیچگونه بی احترامی یا تعدی به علمای دین را نمیداد و مدافع علما بود اما وقتیکه وفات یافت دیگر کسی نبود که مانع دولت عراق از تعدی به علما گردد. بدین ترتیب بود که برخورد دولت عراق با نهضت اسلامی و با امام خمینی شروع شد.
دولت عراق متوسل به تکذیب سخنان امام خمینی و تضعیف موضع ایشان در داخل و خارج عراق گردید؛ بدین ترتیب که پرسشی به شیوه استفتاء در ۲۵ دسامبر ۱۹۷۱م [۴ دی ۱۳۵۰] از آیت الله خویی کرد که رفتار حکومت عراق چگونه بوده است و آیا ما به طلاب ایرانی و حوزه علمیه اسائه ادب کرده ایم؟ آیت الله خویی هم پاسخ داد که از حکومت عراق جز خیر نسبت به خود و به طلاب ایرانی ندیده است.٧٥
دولت عراق مصوبه خود درباره اخراج طلاب ایرانی را به اجرا گذاشت و اواخر دسامبر ۱۹۷۱م [دی ۱۳۵۰] بیش از دوهزار نفر به مرزهای عراق با ایران برده شدند. همزمان نیز اخطار مجدد دولت عراق خطاب به باقی طلاب صادر شد که باید عراق را ترک کنند.٧٦ بدین سبب گروهی از شخصیتهای ایرانی به لبنان مهاجرت کردند و به فعالیتهای تبلیغی و سیاسی خود در لبنان و دمشق پرداختند.
امام خمینی هم گذرنامه های خود و خانواده اش را جمع کرد که به اداره اقامت تحویل دهدتا ممهور به مهر روادید خروج گردد اما دولت عراق مانع رفتن ایشان شد.٧٧
امام خمینی سخنرانی دوم خود (درباره اخراج ایرانیان از عراق) را در مسجد شیخ انصاری بتاریخ ۱۲ ذی القعده ۱۳۹۱ه ق/۳۱ دسامبر ۱۹۷۱م [۱۰ دی ۱۳۵۰] و درپی مخالفت دولت عراق با رفتنش به لبنان ایراد کرد. در آن سخنرانی از وضعیت دشوار و از ناتوانیهایی سخن گفت که دامنگیر حوزه علمیه نجف اشرف شده است٧٨ و از طلاب اخراجی خواست که به جهاد فکری و علمی خود ادامه دهند و به مؤمنین وعده نصر قریب و پیروزی بر حکومتهای ستمگر داد و به شدت بر حکومت عراق حمله کرد و عملکردهای غیرانسانی آن دولت با طلاب حوزه علمیه را بیان نمود و از ملت ایران خواست که رانده شدگان را، که شمار آنان از یکصدهزار نفر میگذشت، با آغوش باز بپذیرند.٧٩
در این شرایط، امام خمینی ضروری دید که درس خود در مسجد شیخ انصاری را به نشانه ابراز نفرت از عملکرد حکومت عراق، تعطیل کند. لذا فردی را فرستاد که آیت الله محمدباقر را از تصمیم ایشان مطلع کند. آیت الله سیدمحمدباقر صدر نیز با شنیدن این خبر، درس خود را تعطیل کرد و گفت: «مادامی که امام خمینی درس خود را تعطیل کرده این درس هم تعطیل است».٨٠
پس از آن که امام خمینی اصرار بر ترک عراق ورزید، یک هیأت از سوی حکومت عراق به ریاست منشی صدام حسین، آمد که با امام خمینی ملاقات کند اما وی آنان را نپذیرفت. آن هیأت بار دیگر برای ملاقات آمد و این بار چون تعداد زیادی از علمای نجف اشرف پادرمیانی کرده بودند امام خمینی حاضر به ملاقات با آنان شد. ایشان خطاب به حاضران در آن ملاقات گفت که: «حاکمان عراق مردم را به بهانه های مختلف اخراج میکنند و حالا برای ما پیغام تحیّت از سوی رئیس جمهور آورده اند. من از این دولت انتقاد دارم که به یهودیان (هنگام اخراجشان) شش ماه مهلت داد اما به مؤمنین شش روز هم مهلت نداد ...» یک ساعت و نیم که از گفت وگو گذشت امام خمینی دید که نگرانی بر چهره حاضران سایه افکنده است و آنان بیش از حکومت عراق مایل به ماندن وی هستند. همچنین این ملاحظه را کرد که فردا نگویند امام خمینی فضای حوزه قم را بهم ریخت و به نجف آمد و حوزه نجف را هم بهم ریخت و رفت. لذا گفت از تصمیم خود برمیگردد و سه ماه دیگر به دولت عراق مهلت میدهد تا ضمن متوقف ساختن اخراجها، سیاست خود را نیز تغییر دهد. همه خوشحال شدند و آن هیأت هم برخاستند و رفتند.٨١
ساواک از منبر رفتن بسیاری از علمای هوادار امام خمینی ممانعت میکرد اما علمای متعهد پس از اطلاع از نظرات او درباره مسأله حکومت اسلامی، به افشای نقشه های شاه و به مخالفت با افزایش نفوذ امریکا در ایران پرداختند. آیت الله سیدمحمدرضا سعیدی یکی از سرسختترین طرفداران امام خمینی بود و با اوضاع جاری کشور سخت مخالفت میورزید. او به همین سبب در آوریل۱۹۷۰م [فروردین ۴۹] بازداشت شد و ده روز از بازداشت وی نگذشته بود که زیر شکنجه شدید در زندان قزل قلعه به دست ساواک کشته شد. درپی شهادت وی، امام خمینی پیام تسلیتی صادر کرد که یاد و جهاد وی را جاودانه ساخت. همچنین نوشت: «این تنها مرحوم سعیدی نیست که با این وضع اسفانگیز در گوشۀ زندان از پای درمیآید».٨٢
در سال ۱۳۹۳هـ ق/۱۹۷۳م [۱۳۵۲]، رژیم شاه به فکر افتاد که روابط جدیدی با برخی علمای قم و از جمله آیت الله سیدکاظم شریعتمداری ایجاد کند. بدین منظور قرار شد شاه به قم برود و با علما دیدار کند تا رابطه میان رژیم و علما خوش شود. برخی نیز کوشیدند امام خمینی را قانع سازند که اکنون مصلحت این است که در این شرایط برخی از علما با شاه دیدار کنند و امام خمینی هم از اینکارشان چشمپوشی کند. امام خمینی در ۱۶ رمضان ۱۳۹۳ [۲۲ مهر ۱۳۵۲] اعلامیه ای صادر و در آن صریح و آشکارا به شاه حمله کرد. در آن اعلامیه آمده بود:
شاه ایران با صحنهسازی در سراسر ایران تظاهرات راه انداخته با امضای روحانینمایان درباری و ساخته دست سازمانهای اوقاف و امنیت، به اسم علمای اسلام، تلگرافات تبریک صادر مینماید. ... این شاه ایران است که دست اسرائیل را در سراسر ایران باز گذاشته و اقتصاد ایران را به خطر انداخته است و بنا به نوشته بعضی از جراید خارجی افسران ایرانی را برای دیدن تعلیمات به اسرائیل میفرستد ... من از این خدمتگزار بیچون وچرای امریکا برای جهان اسلام احساس خطر میکنم. اکنون بر ملت محترم ایران است که این جبار را از این جنایات باز دارند، و بر ارتش ایران و صاحبمنصبان است که بیش از این تن به ذلت ندهند و برای استقلال وطن خود چارهجویی کنند ... وظیفه ملت غیور ایران است که از منافع امریکا و اسرائیل در ایران جلوگیری کرده و آن را مورد هجوم قرار دهند، هر چند به نابودی آن بیانجامد. وظیفه علمای اعلام و مبلّغین است که جرایم اسرائیل را در مساجد و محافل دینی به مردم گوشزد کنند. علمای اعلام و ملت شریف ایران نباید در این امر ساکت باشند؛ و لازم است از هر طریق ممکن شاه را وادار کنند که در صف مسلمانان قرار گیرد و از خیانت بیشتر به قرآن و پیروان آن بپرهیزد؛ و جنایات این عفریت خونخوار را بیش از پیش برملا سازند تا چهره باطنی او بهتر روشن گردد.
بدین ترتیب امام خمینی تمام راهها را بر مذاکراتی بست که میان شاه و برخی روحانیون جریان داشت.٨٣
ششم نوامبر ۱۹۷۳م [۱۵/آبان/۵۲] جنگ تشرین٨٤ بین کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی درگرفت. در همان دوران شاه در نقش وکیل مدافع رژیم صهیونیستی ظاهر شده بود؛ این در حالی بود که امام خمینی چند روز قبل در اعلامیه ۱۶ رمضان خود از ملت ایران خواسته بودکه در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی بایستند و خواستار پشتیبانی مادی و معنوی ملل مسلمان از مجاهدانفلسطین و اهدای خون و ارسال سلاح و مهمات و مواد غذایی برای آن مجاهدان مسلمان گردید و نوشت:
اینجانب کراراً خطر اسرائیل و عمال آن را که در رأس آنها شاه ایران است گوشزد کردهام. ملت اسلام تا این جرثومه فساد را از بن نکنند روی خوش نمیبینند، و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین است روی آزادی نخواهد دید.از خداوند متعال نصرت مسلمین و خذلان اسرائیل و عمال سیاه آن را خواستارم.٨٥
روز بیستم ذی القعده ۱۳۹۴هـ ق/پنجم دسامبر ۱۹۷۴م [۱۴ آذر ۵۳]، خبری به امام خمینی رسید که قرار است پنج نفر از اعضای حزب الدعوه (قبضة الهدی)٨٦ را اعدام کنند. امام خمینی فورا با استاندار نجف تماس گرفت و او همراه مدیر اداره امنیت و رئیس پلیس نجف نزد ایشان آمدند. امام خمینی با لحن غضب آلودی به آنان گفت: «به مقامات عراقی بگویید این جنایات و اعدامها عواقب وخیمی دارد ... قتل و خونریزی، باقی ماندن شما در حکومت را تضمین نمیکند».٨٧ امام خمینی خواستار مکالمه با رئیس جمهور البکر شد اما استاندار از هماهنگی برای انجام این کار عذر خواست. امام خمینی به او گفت دو روز مهلت میدهم. ایشان تا ساعت یک نیمه شب منتظر ماند اما خبر اعدام را برایش آوردند. امام خمینی نماز جماعت روز جمعه را تعطیل کرد و روز شنبه هم به درس نرفت.٨٨ منزل امام خمینی را با شمار زیادی از نفرات پلیس محاصره کردند.٨٩ امام خمینی اعضای نهضت اسلامی را برانگیخت که آماده مقابله مسلحانه با رژیم بعث شوند زیرا «بعثیها حرف سرشان نمیشود و زبان گفت وگو را نمیفهمند».٩٠
در اواسط سال ۱۹۷۴م [۱۳۵۳] شاه دو حزب مردم و حزب ایران نوین را تعطیل و حزب رستاخیز را تأسیس کرد و اعلان نمود که هرکس وارد حزب رستاخیز نشود، خائن یا مزدور است. وباید از کشورخارج شود یا به زندان برود. این سخن سبب عصبانیت مردم شد و آنان را به تمسخر شاه و حزبش کشاند. در تهران به روزنامه ارگان این حزب لقب «رسواخیز» دادند.٩١ امام خمینی هم فتوایی صادر کرد که در آن آمده بود« نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است.»٩٢ فتوای امام خمینی کارآمد و مؤثر بود و برغم تبلیغات انبوهی که رژیم شاه برای تقویت حزب رستاخیز براه انداخته بود اما محمدرضاشاه چند سال بعدبا اعلان انحلال آن حزب رسماً به شکست خود اعتراف کرد.٩٣
سال ۱۹۷۵م [۱۳۵۴] و در سالگرد قیام ۱۵ خرداد مدرسه فیضیه مجددا صحنه قیام طلاب انقلابی گردید و شعارهای زنده باد خمینی و مرگ بر خاندان پهلوی تا دو روز در مدرسه سر داده شد. در فضایی که جنبشها و گروههای مبارز، همه متلاشی گردیده و شخصیتهای دینی و سیاسی در زندانهای رژیم بسر میبردند، چنین حرکتی انقلابی، شاه و ساواک را شوکه کرد. نیروهای پلیس،مدرسه فیضیه را محاصره کردند و وحشیانه به ضرب و جرح طلاب علوم دینی پرداختند و تمامی شعاردهندگان و معترضان را دستگیر و روانه زندان نمودند. امام خمینی اعلامیهای صادر کرد و این حادثه را مقدمهای برای رسیدن به رهایی از قید استعمار و دیکتاتوری دانست سخنش این بود که برغم تمام مصائب، این بیداری ملت امیدوارکننده است و قیام دانشگاهیان در جاهای مختلف ایران – طبق اعتراف خود شاه- همراه با قیام علمای اعلام و طلاب مدارس و دسته جات مختلف مردم، برغم تمام فشارها و قلدریها، مقدمهای برای نیل به آزادی و رهایی از قید استعمار است.٩٤محمدرضاشاه پهلوی بر مبنای سیاست ضداسلامی خود در مارس ۱۹۷۷م [اسفند ۱۳۵۵] مبدأ تاریخ رسمی کشور را از تاریخ هجری به چیزی به نام تاریخ شاهنشاهی تغییر داد که مبدأ آن از زمان شروع حکمرانی سلسله هخامنشی محاسبه میشد. امام خمینی در پاسخی محکم و سرنوشت ساز به این اقدام شاه، فتوا داد که بهکاربردن تاریخ شاهنشاهی حرام است. فتوای ایشان از استقبال مردمی چشمگیری برخوردار شد به حدی که شاه [بعداً و در ضمن اوجگیری نهضت اسلامی] ناچار به عقبنشینی گردید و در سال ۱۹۷۸م [۱۳۵۷]، کاربرد تاریخ شاهنشاهی را لغو کرد.٩٥
پنجم: امضای معاهده الجزایر و اثر آن بر فعالیت سیاسی امام خمینی
معاهده ۱۹۷۵م [۱۳۵۴] الجزایر٩٦ که بین محمدرضاشاه پهلوی و صدام حسین (معاون رئیس جمهور وقت عراق) امضاء شد موقتاً به اختلافات دو کشور پایان داد.٩٧ محمدرضا شاه از دولت عراق خواست که مانع فعالیت خصمانه امام خمینی علیه وی گردد زیرا یکی از بندهای قرارداد ۱۹۷۵م الجزایر میگفت که دو کشور متعهد میشوند در امور داخلی یکدیگر مداخله نکنند. در اجابت آن خواسته شاه و در اجرای آن قرارداد، مدیر سازمان اطلاعاتی عراق، سعدون شاکر نزد امام خمینی رفت و او را از قرارداد منعقده بین عراق و ایران مطلع نمود و ایشان را مخیّر ساخت که دعوت کردن مردم به انقلاب علیه شاه را متوقف کند یا از عراق برود.٩٨
حکومت عراق همان وحشتی را از امام خمینی داشت که شاه هم داشت. دولت عراق میترسید که امام خمینی روزی همین قدرت رهبری را صرف به حرکت درآوردن مردم عراق کند. این وضع ادامه داشت تا بحران میان دو حکومت عراق و ایران با امضای قرارداد الجزایر تمام شد و طرفین توافق کردند که به اختلافات دیرین خود پایان دهند. عراق تعهد علنی سپرده بود که به امام خمینی اجازه انجام هیچگونه فعالیت سیاسی ضد شاه را ندهد. از آن زمان بود که فعالیت سیاسی امام خمینی وارد مرحله پنهانی شد. البته وی پیامها و اعلامیه هایش خطاب به ملت ایران و تمام مسلمانان را در مناسبتهای مهم صادر مینمود و راجع به حوادث مختلف، مواضع صریح و آشکاری اتخاذ میکرد ولی همه آنها به شکل پنهانی به ایران فرستاده میشد.٩٩
سفیر ایران در عراق نامه ای خطاب به وزارت خارجه ایران نوشته و در آن آورده بود آیت الله خمینی در عراق ساکت ننشسته بلکه فعالیتهای انبوه خود را ضد نظام ادامه میدهد لذا خواهشمند است دستورات لازم را صادر فرمایید ... فعالیتهای دائم آیت الله خمینی در نجف بر ضد نظام موجی از نگرانی در عراق ایجاد کرده است.١٠٠ وقتی این نامه به دست شاه رسید زیر آن نوشت: «من بارها گفته ام باید این صدا را خفه کرد».١٠١
برآورد مقامات عراق این بود که امام خمینی مکانی را که ۱۲ سال در آن اقامت کرده است ترک نمیکند. خصوصاً که شرایط برایش مهیاست تا به مقام مرجع تقلید اعلی دست یابد. آنها تصور میکردند که ایشان در برابر فشارها کوتاه خواهد آمد و سرانجام مجبور به اطاعت از حکومت عراق خواهد شد و فعالیتهای تندش علیه محمدرضاشاه را محدود خواهد ساخت. دولت عراق دروهله اول به بازداشت کسانی پرداخت که به منزل امام خمینی در نجف اشرف تردد داشتند. در یک روز شمار زیادی از دیدارکنندگان با ایشان را بازداشت کردند که همراه کاروانهای زیارتی سازمان اوقاف ایران، به عتبات عالیات مشرف شده بودند. کار به جایی رسید که جلوی منزل امام خمینی مأمور گذاشته بودند و هرکس وارد میشد دستگیرش میکردند. امام خمینی برخورد قاطعیبا این رفتار کرد و اعلان نمود در منزلش تحصن کرده از خانه بیرون نخواهد آمد. این وضعیت همزمان با حمله تبلیغاتی شدیدی شد که هوادارانش از طریق اتحادیه ها و سازمانهای اسلامی در سطح جهان براه انداختند. همچنین تظاهرات و اعتصابات و حملاتی به سفارتخانههای عراق در چند پایتخت صورت گرفت. خصوصاً تظاهرات و تحصنهایی جلوی سفارت عراق در تهران ترتیبداده شد و سفارت را تهدید کردند که اگر تعرضی به امام خمینی شود حمله خواهیم کرد. وزارت خارجه ایران برای حل این مسأله مداخله کرد.١٠٢
در ماه صفر ۱۳۹۷هـ ق/۱۹۷۷م [۱۳۵۵] اعتراضاتی در عراق برپا شد که به انتفاضه صفر معروف شد. این قیام واکنشی به ممانعت حکومت عراق از راه افتادن دستجات زیارت اربعین به سوی کربلاء بود.١٠٣ دولت عراق در ۲۳ فوریه ۱۹۷۷م/ چهارم ربیع الاول ۱۳۹۷هـ ق، [۴ اسفند ۵۵] دادگاه ویژه ای موسوم به دادگاه انقلاب تشکیل داد که در رأس آن، سه نفر از کادرهای رده بالای حزب بعث قرار داشتند.١٠٤ این دادگاه برای محاکمه رؤسای دستجات راهپیمایی اربعین برگزار شد. محاکمات صوری رهبران آن اعتراضات تقریباً چهار ساعت طول کشید١٠٥ و دو روز پس از دادگاه، احکام صادر شد. هشت نفر از آنان را اعدام کردند.١٠٦ دو نفر از دیگر رهبران آن اعتراضات زیر شکنجه به شهادت رسیدند١٠٧ و ۱۵ نفر نیز به حبس ابد محکوم شدند. دولت عراق همچنین آیت الله سیدمحمدباقر صدر را بازداشت کرد.١٠٨ امام خمینی به آن احکام اعدام و حبس ابد اعتراض کرد و تلگرامی برای رئیس جمهور احمد حسن البکر فرستاد و خواستار لغو آن احکام شد.١٠٩
سال ۱۹۷۷م [۱۳۵۶]، مردم ایران بپا خاستند و انقلاب اسلامی به اوج خود رسید زیرا امام خمینی که تحولات و رویدادهای جاری در ایران و جهان را با دقتی شگرف دنبال میکرد توانست از فرصتی که دست داده بود استفاده حداکثری کند. ایشان در اعلامیه ماه اگوست ۱۹۷۷م [مرداد ۵۶] خود، آورده بود که نظر به اوضاع داخلی و خارجی و انتشار اخباری در محافل بین المللی ومطبوعات خارجی از جنایاتی که رژیم حاکم مرتکب میشود، اینک فرصت مناسبی برای تجمعات علمی و فرهنگی و برای ملیّون و دانشگاهیان و دانشجویان داخل و خارج از کشور و اتحادیه های اسلامی است که در هرکجا که هستند بی هیچ هراسی قیام کنند و این فرصت را مغتنم شمارند ... این تجاوزات به حقوق صدها میلیون مسلمان و مسلط کردن یک مشت اوباش بر سرنوشت آنان و دادن فرصت به رژیم غیرقانونی ایران و نیز فرصت دادن به رژیم توخالی اسرائیل برای غصب حقوق مسلمین و سلب آزادیها و انجام رفتارهای وحشیانه با مردم، همه و همه جنایاتی است که در پرونده رؤسای جمهور آمریکا ثبت خواهد شد.١١٠
بیست وسوم اکتبر ۱۹۷۷م [۱ آبان۵۶]، سیدمصطفی فرزند امام خمینی و بزرگترین پیام آور پدر برای نهضت اسلامی ایران، در اثر مرگ مشکوکی درگذشت. او حلقه وصل بین امام خمینی و هوادارانش در ایران بود١١١ و پیامها و رهنمودها را به پایگاههای انقلابی در مناطق مختلف ایران میرساند. سیدمصطفی در ماموریت خود موفق بود. به همین دلیل ساواک او را در نجف أشرف ترور کرد. وقتی خبر شهادت او به ایران رسید مجالس عزاء در سراسر ایران برپا شد. شرکت در مجالس ختم و ترحیم سیدمصطفی، مناسبتی بود برای ابراز وفاداری به امام خمینی و اظهار دشمنی با محمدرضا شاه پهلوی.١١٢
مراسم ترحیمی که برای سیدمصطفی خمینی در ایران برگزار میشد به نقطه شروع مجدد فعالیتهای انقلابی حوزه های علمیه تبدیل شد و جامعه ایران بپا خاست. امام خمینی آن حادثه را از الطاف خفیه الهی خواند و همه از این تعبیر وی دچار شگفتی و حیرت شدند.١١٣ در مراسم درس خود، امام خمینی خطاب به ایرانیان سخنانی بدین شرح گفت:
اینطور قضایا [اشاره به شهادت آیت الله سیدمصطفی خمینی] مهم نیست خیلی، پیش میآید. برای همه مردم پیش میآید. و خداوند تبارک و تعالی الطافی دارد ظاهر و الطافِ خفیه. یک الطاف خفیهای خدای تبارک و تعالی دارد که ماها علم به آن نداریم، اطلاع بر او نداریم. و چون ناقص هستیم از حیث علم، از حیث عمل، ازهر جهتی ناقص هستیم، از این جهت در اینطور اموری که پیش میآید جزع و فزع میکنیم، صبر نمیکنیم. این برای نقصان معرفت ماست به مقام باری تعالی. اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیهای که خدای تبارک و تعالی نسبت به عبادش داردو اِنَّهُ لَطیفٌ عَلی عِبادِه و اطلاع بر آن مسائل داشتیم، در اینطور چیزهایی که جزئی است و مهم نیست اینقدر بیطاقت نبودیم؛ میفهمیدیم که یک مصالحی در کار است، یک الطافی در کار است، یک تربیت هایی در کار است.١١٤
امام خمینی از نجف أشرف چهار دستورالعمل برای نهضت اسلامی ایران صادر کرد:١١٥
۱- مؤسسات حکومتی را تحریم کنند زیرا این حکومت نمیتواند ادعا کند که حکومت اسلامی است.
۲- هرگونه همکاری با حکومت را متوقف کنند.
۳- در فعالیتهایی که به سود حکومت است شرکت نکنند.
۴- نهادهای اسلامی جدیدی در تمام زمینههای اقتصادی، مالی و فرهنگی ایجاد کنند.
محمدرضاشاه از موضع دو ملت ایران و عراق و عشقی که به امام خمینی نشان دادند در غضب گردید و برای تخریب این علاقه به مزدورانش در رسانه ها دستور داد مقاله ای اهانت آمیز در یکی از روزنامه های ایران [روزنامه اطلاعات]با امضای مستعار احمد رشیدی مطلق منتشر سازند. نویسنده آن مقاله به امام خمینی حمله کرده اهانتهای شرم آوری نموده و ایشان را مزدور ارتجاع سیاه و سرخ توصیف کرد.١١٦ دو روز بعد از نشر آن مقاله مردم طی تظاهرات انبوهی[درشهر قم] به اعتراض برخاستند. تظاهرات مردم با گلوله های آتشین سرکوب شد و دهها کشته و مجروح برجای ماند و درپی آن بود که تمام اقشار مردم بپا خاستند و اعتراضها و تظاهرات خود را تا سقوط رژیم شاه ادامه دادند.١١٧ و در مراسم چهلم این شهداء ۱۹ دی قم که ۱۸ فوریه ۱۹۷۸م [۲۹/بهمن/۵۶] برگزار شد، تظاهرات دیگریدر تبریز براه افتاد و حکومت دست به کشتار خونینی علیه مردم آن شهر زد. در پی آن، شاه کوشید با تعویض برخی از دولتمردان، مردم را ساکت کند ولی اثر ملموسی از آن تلاش شاه دیده نشد.١١٨
امام خمینی در اعلامیه ای جنایات شاه را محکوم نمود. او اعلام کرد که کارتر باید بداند و دیگر غارتگران ثروتهای ملل مظلوم هم بدانند که محمدرضا خائن و سرکش است و باید از قدرت خلع گردد. امام خمینی به ملت ایران که چنان آگاه و بیدار و با روحیه ای بی نظیر ایستاده بودند، مژده پیروزی توام با نابودی ظالمین و انقراض سلسله ظالم پهلوی را داد.١١٩
شاه در آن برهه از این وحشت داشت که ارتش در کنار مردم قرار گیرد زیرا پرسنل ارتش از امام خمینی استفتاء کرده بودند که تکلیف ما چیست که در بدو ورود به خدمت نظامی سوگند به خدا و قرآن کریم یاد کرده ایم که نگاهبان تاج و تخت پادشاهی باشیم؟. امام خمینی پاسخ داده بود که: «قسم خوردن برای حفظ این سلسله طاغوتی از نوع قسم های باطل است و الزام آور نیست و عمل کردن برخلاف آن سوگند، واجب است و تمام کسانی که چنان سوگندی یادکرده اند مکلفند که در عمل برخلاف آن کار کنند.»١٢٠
پس از کشتارهایی که در تبریز براه افتاد و مجالس ترحیمی که در آن شهر برگزار شد و همراه با تظاهرات ضد شاه بود، دیگر شهرها نیز در معرض حملات رژیم قرار گرفت و موجی از اعتصابات را درپی آورد. بازارها در ایام مشخصی تعطیل میشد و دانشگاهها نیز در ایام مشخص دیگری تعطیل بود. در شهرهای سراسر کشور، تظاهرات انبوهی براه میافتاد. مجموع این حوادث، پایه های حکومت پهلوی را لرزان ساخته تخت سلطنت پهلوی را بر باد داد. تمام مقامات کشوری و لشکری رژیم میکوشیدند به هر طریق که هست اوضاع را آرام کنند. برخی از آنان مردم را تهدید میکردند و خط و نشان میکشیدند، برخی دیگر وعده های دلخوش کننده میدادند و بعضی از مقامات نیز سعی داشتند با وعده ایجاد آزادی، مردم را بفریبند.١٢١
رئیس جمهور عراق، احمد حسن البکر، رئیس سازمان امنیت خود سعدون شاکر را، که عضو شورای فرماندهی انقلاب حزب بعث نیز بود، با پیامی نزد امام خمینی فرستاد که «حکومت عراق تعهداتی به شاه سپرده که فعالیتی علیه او از داخل خاک عراق انجام نگیرد و امام خمینی باید فقط به امور دینی محض بپردازد و سیاست را رها کند و لازم است که به همان امور علمی و دینی خویش اکتفا کند و اجازه پرداختن به امر سیاسی درعراق ندارد». اما امام خمینی با قاطعیت و صراحت جواب داد که اسلام دین سیاست است و سیاست ابداً جدای از دین نیست و تکلیف است بر هر مسلمان که از امور سیاست آگاه باشد و به آن بپردازد زیرا ارتباط مستقیم به سرنوشت او دارد. «من همان خمینی سابق هستم و فکرم هیچ عوض نشده است و از ادای تکلیفم نیز دست برنمیدارم. شما هم هر کار میخواهید بکنید».١٢٢
سعدون شاکر به امام خمینی گفت هر فعالیتی که میخواهید، بکنید اما نباید مستقیماً از عراق نشأت بگیرد. سعدون شاکر همچنین از امام خمینی خواست بیرون از عراق یک سخنگو تعیین کند که پیامهایش برای پیروانش در ایران را از زبان آن سخنگو اعلان نماید تا بدین ترتیب دولت عراق بتواند نزد شاه مدعی گردد که مخالفانش از داخل عراق هیچ فعالیتی علیه او نمیکنند. امام خمینی با لبخند پاسخ داد که «من باید خودم حرف بزنم تا اثر کند و درست نیست که من ساکت بنشینم و دیگری از جانب من حرف بزند. نخیر! وضع باید همینطور که الآن هست ادامه پیدا کند و اگر شما نمیتوانید مرا تحمل کنید عراق را ترک میکنم». سعدون شاکر پرسید به کجا میروید؟ امام خمینی جواب داد «به جایی خواهم رفت که مستعمره شاه ایران نباشد»!١٢٣
ششم: عوامل رخت کشیدن امام خمینی به پاریس
حکومت عراق از گسترش نفوذ امام خمینی می هراسید؛ زیرا او برجسته ترین شخصیت دینی جهادی در عراق یعنی کشوری بود که اکثریت جمعیت آن را شیعیان تشکیل میدهند. آنان آثار انقلاب در ایران را لمس میکردند و شاهد نقش امام خمینی در بسیج کردن توده های مردم بودند. وزیران خارجه عراق و ایران که در جلسات مجمع عمومی سازمان ملل یکدیگر را دیدند مذاکراتی نیزبه عمل آوردند و بدین ترتیب دو دولت توافق کردند که با همکاری یکدیگر، امام خمینی را ساکت کنند یا از عراق برانند. یک هیأت حکومتی از ایران برای هماهنگ کردن مواضع دو کشور به بغداد رفت و پس از آن قیود و محدودیتهایی برای امام خمینی گذاشتند.١٢٤
رژیم عراق نمیگذاشت کسی وارد منزل امام خمینی شود. ایشان دست به تحصن در منزل زد و هنگامی که این خبر پخش شد رژیم بعث ناچار گردید کوتاه بیاید و اعلان کرد هر کس بخواهد میتواند به دیدار امام خمینی برود. اما امام خمینی همچنان اصرار بر تحصن در منزل داشت و دولتمردان عراق ناچار برای راضی کردن ایشان به دیدارش رفتند. امام خمینی شرط کرد که دولتمردان عراق باید تعهد دهند که به هیچیک از دیدارکنندگان وی تعرض نخواهند کرد. دولت عراق حاضر شد چنین تعهدی بدهد اما امام خمینی گفت من به تعهد شما اعتماد ندارم و ممکن است به محض آن که از منزل بیرون بیایم متعرض دیدارکنندگان شوید. ایشان این را گفت و همچنان در منزل ماند. این رفتار وی برای برملا کردن نیّات مسؤولین عراقی بود که ادعا میکردندمجری خواسته های شاه نیستند.١٢٥
صبح روز جمعه هشتم سپتامبر ۱۹۷۸م [۱۷شهریور۵۷]، دهها هزار نفر از اهالی تهران با تظاهرات انبوهی خیابانها را پر کردند و بیش از بیست هزار نفر نیز در میدان ژاله (میدان شهداء) تجمع کردند. نیروهای نظامی نیز آمدند و چون نتوانستند تظاهرات را متفرق سازند به روی مردم آتش گشودند.١٢٦ چند فروند بالگرد نیز برای تیراندازی به تظاهرکنندگان، بر فراز میدان ژاله پدیدار شد وآنجا را به میدانی برای اعدام چندهزارنفری تبدیل کردند. منابع نظامی، عصر همان روز اعلام کردند که تعداد کشته ها ۸۷ نفر و شمار مجروحان ۲۵۰ نفر است. اما مخالفان رژیم گفتند که شمار کشته ها به چهار هزار نفر رسیده و پانصد نفرشان در میدان ژاله افتاده اند. از آن پس روز هشتم سپتامبر [۱۷ شهریور] به جمعه سیاه معروف شد و این حادثه، به عنوان فاجعه ای بزرگ در تاریخ ایران به حساب آمد.١٢٧
از ساعت شش صبح همان روز در تهران و ۱۲ شهر دیگر حکومت نظامی اعلام شده بود.١٢٨ مقر حکومت نظامی با صدور اطلاعیه هایی به تهدید مردم پرداخت و سخن از اقدامات قاطعانه گفت. سران حکومت نظامی بخوبی میدانستند که دیگر جایی برای سخن گفتن از قانون و حکومت و قانون اساسی نمانده است. نهضت اسلامی نیز بعد از آن کشتار بیرحمانه دیگر نمیتوانست راه مسالمت جویانه را درپیش گیرد. یک فیلم پنجاه دقیقه ای از کشتار جمعه سیاه در سینماهای اروپا و آمریکا به نمایش درآمد و سبب دهشت جهانیان شد. دنیا دید که تظاهرکنندگان هیچ یک مسلح نبودند. ضمن آنکه قانون وضعیت فوق العاده در هیچ جا اجازه تیراندازی به تظاهرکنندگان را نمیدهد.١٢٩
حادثه جمعه سیاه روند روابط بین حکومت و ملت را تغییر داد و نیز بجای آنکه در دلهای مردم بذر وحشت بپاشد آنان را به هیجان بیشتر و انتقام جویی کشاند. زنان در این قیام نقش پررنگتری داشتند و در کشتار میدان ژاله نیز بیشتر شهیدان از بانوان بودند.١٣٠ حکومت دیگر قادر به رفع و رجوع اوضاع نبود و کار به بن بست کشید. چگونه میتوان توقع سکوت از پدران و مادرانی داشت که فرزندان جوانشان را از دست داده بودند؟١٣١
امام خمینی با صدور اعلامیه ای شاه را مسؤول اعلان حکومت نظامی و حصول آن فاجعه دانست و به ارتشیان نصیحت کرد که به ملت بپیوندند. همچنین از توده های مردم خواست که به اهدای خون و نجات برادران مجروح خود بپردازند. ایشان به روحانیان سفارش کرد که از تهدیدات شاه نهراسند و به انقلاب ادامه دهند.١٣٢
روز ۱۳ سپتامبر ۱۹۷۸م، [۲۲/۶/۱۳۵۷] تعداد ۷۰۰ نفر از کارکنان و کارمندان پالایشگاه نفت تهران دست به اعتصاب زدند و خواستار افزایش حقوق و لغو حکومت نظامی گردیدند. روز ۱۸ سپتامبر [۲۷/۶/۵۷] نیز کارکنان بانکها اعتصاب کردند. مدارس و دانشگاهها صحنه امواج اعتصاب و تحصن بود و دانش آموزان و دانشجویان به صفوف تظاهرکنندگان ضد رژیم میپیوستند. روز ۲۲سپتامبر [۱/۷/۵۷] کارکنان و کارمندان پالایشگاه نفت آبادان دست به اعتصاب زدند و کارمندان شرکت تلفن و کارکنان راه آهن نیز اعتصاب کردند. اوایل اکتبر، تظاهرات و اعتصابات در تهران و سایر شهرهای ایران اوج گرفت.١٣٣
روزنامه نگاران و کارکنان روزنامه های صبح و عصر تهران نیز در اعتراض به سانسورهای تحمیلی بر مطبوعات دست به اعتصاب زدند. حکومت به ناچار اطلاعیه ای منتشر و اعلان کرد که سانسور مطبوعات لغو شده است. پس از آن ارباب جراید بیانیه هایی منتشر کردند و گفتند که از این پس وقایع و حقایق را بی هیچ حذف و تغییری منتشر میکنند تا ملت از حوادث کشور آگاه گردند.روزنامه نگاران همچنین متعهد شدند که به دور از هر غرض شخصی و دخالتهای غیرقانونی که اهانت به آزادی قلم باشد کار کنند.١٣٤
چهلم کشته شدگان جمعه سیاه ابعاد گسترده و فراگیری یافت زیرا افراد زیادی در آن روز به شهادت رسیده بودند. این مراسم چهلم همچنین با اوج گیری انقلاب همزمان بود و اقشار بیشتری نیز به آن پیوسته بودند. از اینها مهمتر، همزمانی آن با سالگرد ترور سیدمصطفی خمینی فرزند امام خمینی بود. روز ۱۶ اکتبر ۱۹۷۸م [۲۴/مهر/۵۷]، اعتصاب سراسری آغاز شد و همه مراکز آموزشی وتجاری را در بر گرفت و هیچیک از تدابیر حکومت اثر نکرد که میکوشید با همکاری مطبوعات از وقوع اعتصاب جلوگیری کند. اعتصاب سراسر کشور را فراگرفت و تعدادی نیز کشته و مجروح شدند.١٣٥
دولتمردان عراق و ایران به یک اندازه از امام خمینی میترسیدند. هر دو دولت در عین حال با هم مسابقه گذاشته بودند که نگذارند امام خمینی ترور شود زیرا از واکنش مردم به چنان تروری هراسان بودند. آنان تمام احتیاطهای لازم را به عمل آورده بودند که مبادا کسی مسؤولیت چیزی از این قبیل را به گردن آنها اندازد.١٣٦ بدین منظور در اوج حوادث انقلاب چند نشست بین دولتمردان عراق و ایران برگزار شد و به این جمع بندی رسیدند که فعالیتهای امام خمینی نه فقط برای ایران خطرناک است بلکه برای عراق هم خطر زیادی دارد.١٣٧
سعدون شاکر رئیس سازمان امنیت عراق، محمود دعایی منشی امام خمینی را احضار کرد و از وی خواست که به امام خمینی بگوید از فعالیتهایش بکاهد و افزود ایشان میتواند اعلامیه صادر کند اما اعلامیه هایش باید بیرون از عراق توزیع شود. آقای دعایی پاسخ داد تا جایی که من امام را میشناسم او آدمی نیست که در اثر فشار از سوی گروه یا دولتی حتی یک لحظه از فعالیتش برضد این سلطه ستمگر بکاهد و حاضر هم نیست که از تصمیم هایی که گرفته است ،عدول کند.١٣٨ در همان روزها، مراجع بزرگ تقلید در ایران تلگرام های اعتراض و ابراز ناخرسندی برای احمد حسن البکر رئیس جمهور عراق میفرستادند و خواهان توقف اقدامات ستمگرانه حکومت عراق علیه امام خمینی میشدند.١٣٩
امام خمینی تصمیم گرفت از عراق خارج شود و به یکی از کشورهای مسلمان برود. ایشان سوریه را انتخاب کرد که آن زمان هیچ تعهد و التزامی در برابر رژیم شاه نداشت١٤٠ و نیز مواضع صریحتر و انقلابی تری هم در برابر شاه میگرفت. البته در سوریه با مشکلاتی مواجه میشدند که نبودن خط تماس تلفنی بین سوریه و ایران، یکی از آنها بود اما با همه اینها امام خمینی ترجیح میدادبه سوریه برود. آن روزها تنش بین عراق و سوریه در شدیدترین مراحل خود بود به گونه ای که اگر امام خمینی اعلان میکرد قصد رفتن به سوریه را دارد حکومت عراق مانع رفتن ایشان میگردید. بدین جهت ایشان تصمیم گرفت از عراق به کویت برود و از آنجا راهی سوریه گردد. برنامه ریزی برای این کار، بسیار محرمانه انجام شد و گذرنامه ها را ممهور به مُهر خروج کردند بی آنکه مأموران دولتی عراق متوجه شوند بر گذرنامه چه کسانی مُهر روادید خروج میزنند.١٤١
صبح روز چهارم اکتبر ۱۹۷۸م[۱۲/مهر/۵۷]، امام خمینی از راه زمینی به سوی کویت حرکت کرد.١٤٢ وقتی آیت الله سیدمحمدباقر صدر شنید که امام خمینی تصمیم گرفته عراق را ترک کند راهی منزل ایشان شد اما نمیدانست که وی به طرف بصره حرکت کرده است. آیت الله صدردر آن زمان چیزی قریب به این مضمون گفته بود که: «رفتن به منزل خمینی در این شرایط یک ضرورت دینی است زیرااین کار یعنی تقویت و پشتیبانی امام در این وضعیت دشوار». آیت الله صدربه منزل امام خمینی رفت و مدتی آنجا نشست. او تنها مرجعی درعراق بود که چنین کار افتخارآمیزی کرد آنهم در زمانی که کمتر کسی جرأت میکرد حتی به کوچه ای نزدیک شود که منزل امام خمینی در آن بود تا چه رسد وارد خانه ایشان شود.١٤٣ و همانجا بود که آیت الله صدرآن عبارت معروفش را گفت که: «رفتن خمینی از نجف خسارت بزرگی بود»١٤٤
رفتن امام محمدباقر صدر به منزل امام خمینی برای تودیع با ایشان به مثابه همبستگی با انقلاب اسلامی برای جهاد اسلام ضد افکار و قدرتهای جهانی و خطراتی بود که اسلام و مسلمین را در میان گرفته بود.١٤٥ رژیم عراق این دو حرکت از آیت الله صدررا نقض آشکار سیاستهای خود به شمار آورد و منتظر شد تا ببیند روند اوضاع در ایران به کجا میانجامد. افزون بر این، آیت الله صدربعداً مقابله دیگری نیز با رژیم بعث عراق کرد. و آن در زمانی بود که بعثیها مشغول فتنه افروزی و ایجاد ناآرامی در میان عربهای ایران شده بودند و به این بهانه که میخواهند حق عربهای ایران را از حکومت انقلابی تازه به قدرت رسیده امام خمینی در ایران مطالبه کنند، تحریکات زیادی میکردند. آیت الله صدرتلگرامی برای عربهای ایران فرستاد و از آنان خواست که از رهبران انقلاب اسلامی اطاعت و حرفشنوی کنند به این اعتبار که جمهوری اسلامی همان حکومتی است که پایه های آن را پیامبر أعظم محمد مصطفی(ص) گذاشته است و همه طوایف و نژادها با محبت و همبستگی باید در آن زندگی کنند. آیت الله صدرشش مقاله پژوهشی متنوع درباره تحکیم پایههای حکومت اسلامی نوشته بود.١٤٦
هنگامی که امام خمینی به مرز کویت رسید، دولت کویت از ورود ایشان به داخل مرز خود جلوگیری کرد و با آن که ایشان ویزای ورود به کویت را هم داشت، نگذاشتند از مرز رد شود.١٤٧ گفته میشد که این کار به دستور دولت ایران بود. امام خمینی روز بعد به [فرودگاه] بغداد رفت. همزمان، سفیر انگلیس در کویت اعلام کرد که ما به کویت گفته ایم خمینی را راه ندهد. دولت ایران نیزاعلان کرد که از بازگشت ایشان به ایران ممانعت نمیکند.١٤٨
وقتی دولت کویت امام خمینی را راه نداد دولت عراق نیز از راه دادن او خودداری کرد. وی و همراهانش در مرز سرگردان مانده بودند.١٤٩ او تصمیم گرفت به پاریس برود که شهروندان ایرانی میتوانستند بدون روادید به آنجا سفر کنند. این سفر را پس از مشورت با پسرش احمد و از طریق فرودگاه بغداد شروع کرد که حکومت عراق گذاشته بود فقط یک روز در آن بماند. روز جمعه سوم ذی القعده ۱۳۹۸هـ ق/۶ اکتبر ۱۹۷۸م [۱۴/مهر/۵۷]، راهی پاریس شد.١٥٠ همان روز به پاریس رسید و اعلان کرد که اگر برایش محدودیت ایجاد کنند فرانسه را به مقصد کشوری دیگر ترک خواهد کرد.١٥١
وقتی امام خمینی به پاریس وارد شد دولت فرانسه به ایشان ابلاغ کرد که موافق نیست او در خاک فرانسه به کار سیاسی بپردازد. امام خمینی گفت: «من حرفم را خواهم زد ولو مجبور باشم فرودگاه به فرودگاه بروم.» دولت فرانسه ناچار شد به امام خمینی اجازه اقامت در حومه پاریس جایی موسوم به نوفل لوشاتو بدهد. امام خمینی از آنجا رهبری انقلاب اسلامی را ادامه داد.١٥٢ آیت الله سیدعبدالله شیرازی به امام خمینی نوشت از اقدام ایشان به ترک عراق و ادامه رهبری انقلاب حمایت میکند. آیت الله مرعشی نجفی هم نامه مشابهی برای امام خمینی فرستاد و نامه ای هم برای رئیس جمهور فرانسه١٥٣ نوشت و خواستار میهمان نوازی درباره امام خمینی شد.١٥٤
نتیجه گیری
شاه مکان تبعید امام خمینی را از ترکیه به نجف تغییر داد زیرا افکار عمومی دنیای اسلام در داخل و خارج ایران به او فشار میآورد و برخی مراجع تقلید نیز که از وضعیت امام خمینی در تبعیدگاه ناخرسند بودند به شاه فشار میآوردند. اما سبب دیگر آن بود که شاه میپنداشت اگر وی از ترکیه به نجف برود جایگاه مرجعیتش تضعیف خواهد شد زیرا در کنار مراجع بزرگی قرار خواهدگرفت که هر یک تأثیر خود را بر ملت ایران دارند. شاه بر این گمان بود که چون نجف مکتب فکری خاص خود را دارد و حوزه علمیه آنجا پر از آرای گوناگون و دارای گستره ای بزرگ است، از درخشش و شهرت امام خمینی میکاهد و تأثیر او بر ملت ایران را سست میکند و پایان میبخشد. زیرا آنجا با مرجعیت نجف چهره به چهره میشود که با او همنظر نیستند و خصوصاً درمسائلی چون نظریه ولایت فقیه، نقش اسلام در سیاست، چگونگی ارتباط روحانیون با حکام ظالم، رابطه مرجع با توده های مردم و موضع مرجع تقلید نسبت به استعمار و صهیونیسم، نظرات او را ندارند. چنین طراحی کرده بودند که امام خمینی در برابر ستونهای مرجعیت علیا و زعمای مرجعیت نجف، با تمام امکانات و نفوذی که آنان داشتند، قرار گیرد. تصور کلی شاه از وضعی که امام خمینی در نجف دچارش خواهد شد درست بود و امام خمینی با تمام آن دشواریها مواجه شد ولی بر تمام آنها فائق آمد و انقلاب اسلامی در زمان اقامت او در نجف قویتر گردید که ضعیف نگردید.
امام خمینی به رهبری و هدایت انقلاب اسلامی ایران ادامه داد و روند رشد طبیعی انقلاب در این دوره طی شد و از هیچ عاملی اثر نپذیرفت. اعلامیه ها و سخنرانیها و دروس او مرتب به اطلاع هوادارانش در ایران میرسید و او به رفع و رجوع تمام مسائلی میپرداخت که نهضت اسلامی در رویارویی با شاه دچار آنها میشد. امام خمینی به انتقاد از سیاستهای داخلی و خارجی شاه وانتقاد از موضع شاه نسبت به تمام قضایا، میپرداخت و موضع دین اسلام را در آن مسائل تبیین میکرد و نظر شرعی خود را برای مردم ایران روشن میساخت. او افکار عمومی را در قبال سیاستهای شاه روشن میکرد. سیاستهای شاه آماجگاهی برای حملات امام خمینی بود خصوصاً پروژه های اقتصادی و اجتماعی و جشنهای اسطورهای شاه. امام خمینی بسیار متعرض روابط شاه باآمریکا و اسرائیل میشد.
امام خمینی با تدریس مباحث خارج فقه و اصول در نجف تأثیر فکری و سیاسی بزرگی بر آن حوزه گذاشت که تا مدت مدیدی باقی ماند. در عراق طلاب زیادی از کشورهای مختلف و بویژه عراقیان نزد او درس خواندند. عراقیان پرشمارترین طلاب درس امام خمینی بودند. شاید مهمترین درسی که امام خمینی در عراق برگزار کرد مبحث حکومت اسلامی یا ولایت فقیه بود که درخلال آن اثبات کرد سیاست، اصلی ترین تخصص عالم دینی است. او بر تداخل دین و سیاست تأکید داشت و بدین جهت است که شاهد تاثیر واضح اندیشه هایش بر تمام گروه های سیاسی اسلامی در تمام کشورهای اسلامی هستیم.
روابط دولتین ایران و عراق چند بار در آن برهه دچار تنش برسر اختلافات مرزی شد و هربار هر دو دولت کوشیدند از موضع امام خمینی بر ضد دیگری بهره برداری کنند. دولت عراق قصد داشت با پشتیبانی امام خمینی به تضعیف موضع شاه بپردازد و شاه نیز میکوشید از همکاری احتمالی امام خمینی با دولت عراق بهره جوید و موضع امام خمینی را با مخدوش ساختن وطن دوستیایشان تضعیف نماید ولی امام خمینی وارد تنش میان آن دو حکومت نشد و اعلان کرد که ضد شاه و با ملت ایران است.
هنگامی که امام خمینی در نجف بود نهضت اسلامی عراق دچار رفتارهای خشونت بار حزب بعث عراق (از سال ۱۹۶۸م [۱۳۴۷]) بود که میکوشید آن نهضت را نابود کند. امام خمینی درکنار نهضت اسلامی عراق قرار گرفت و به همین سبب، رابطهاش با دولت عراق به بحران کشیده شد. موضع امام خمینی در برابر دولت عراق قوی بود تا جایی که رئیس جمهور عراق چند بارهیأتهایی نزد ایشان فرستاد تا او را قانع سازند که دست از آن مواضع سرسختانه در قبال حکومت عراق بردارد اما بیفایده بود چون هر دو طرف به سبب اختلافات فکری و عقیدتی که با هم داشتند برسر نظرات و باورهای خود ماندند.
چند عامل دست به دست همدیگر داد تا امام خمینی رخت به پاریس کشید. یکی امضای عهدنامه ۱۹۷۵م الجزایر بین ایران و عراق که به موجب آن طرفین متعهد شده بودند از دخالت در امور داخلی یکدیگر دست بکشند و بدین بهانه بود که دولت عراق به درخواست محمدرضاشاه کوشید امام خمینی را وادار کند که سخن از سیاست نگوید. دیگر این که شاه دریافته بود نقشه اش درتغییر مکان تبعید امام خمینی از ترکیه به نجف نتیجه نداده و شکست خورده و انقلاب در ایران اوج گرفته و از مخالفت یک مرجع با رژیم به تحرک مردمی گسترده ای علیه رژیم تبدیل شده است و ارتشیان ایران نیز با انقلاب اسلامی همدلی میکنند. پس ضروری دید که امام خمینی را از نجف دور سازد. افزون بر این، رژیم بعث عراق نیز حضور امام خمینی را برای خود خطرناک می دید زیرا او مواضعی در تأیید نهضت اسلامی عراق به رهبری آیت الله سیدمحمدباقر صدر نشان داده بود.
پانوشتها
۱- تبعیدگاه اول ایشان ترکیه بود.(م)
۲- برای مطالعه زندگانی امام خمینی قبل از تبعیدش به عراق از این منابع استفاده کردهام: مدنی، جلالالدین، تاریخ ایران السیاسی المعاصر، ترجمة سالم مشکور، منظمة الإعلام الإسلامی، طهران ۱۹۹۳م، صص ۹-۱۳۵. و نیز: روحانی، حمید، تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۱و ۳، قم، ۱۳۵۸ش. و نیز: دوانی، علی، امام خمینی در آینه خاطرهها، تهران، ۱۳۷۳ش. و نیز: رجبی، محمدحسن، زندگینامه سیاسی امام خمینی، تهران، ۱۳۷۰.
۳- اکثر نزدیک به تمام فقیهان پیشین جهان اسلام، به ویژه بزرگانی چون الماوردی و الغزالی، شورش علیه والی یا حاکم ستمگر را جایز نشمردهاند و تا پیش از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، انقلابیون مسلمان در کشورهای اسلامی، گذشته از مشکلات امنیتی و سیاسی برای شورش علیه والیان ستمگر، مشکل فقهی و فکری نیز بر سر راه خود میدیدند زیرا آموزههای پذیرفته شده، چنان میگفت. برای آگاهی بیشتر نک: الأحکام السلطانیه اثر الماوردی. (م)
۴- درباره مواضع امام خمینی علیه سیاست داخلی محمدرضاشاه پهلوی شرح بیشتری در مقاله دیگری دادهام. نک: السلطانی، محمد رسن دمان، موقف المؤسسة الدینیة تجاه سیاسة الشاه محمدرضا بهلوی الداخلیة فی ایران للمدة (۱۹۶۲-۱۹۶۴م) مجلة کلیة التربیة الأساسیة للعلوم التربویة و الإنسانیة، جامعة بابل، العدد۱۱، آذار۲۰۱۳م، صص ۶۳۵-۶۴۸.
۵- انصاری، حمید، الإمام الخمینی من المهد إلی اللحد، المکتبة الجعفریة، ۲۰۰۳م، ص ۵۳.
۶- النداء الأخیر، مؤسسة تنظیم و نشرتراث الامام خمینی، ط۳، ۲۰۰۰م، ص ز.
۷- البغدادی، علی، و آخرون، قراءات فی فکر الإمام الخمینی، ج۱، المرکز الثقافی للدراسات الإسلامیة، بغداد، ۲۰۱۰م، ص ۴۳.
۸- الأنصاری، حمید، حدیث الإنطلاق، مؤسسة تنظیم و نشر تراث الإمام الخمینی، طهران، ۲۰۰۴م، صص ۱۰۵-۱۰۶.
۹- مدنی، جلالالدین، تأریخ ایران السیاسی المعاصر، ترجمة سالم مشکور، منظمة الإعلام الإسلامی، طهران، ۱۹۹۳م، صص ۱۵۳-۱۵۴.
۱۰- اسناد ساواک، از: کرمانشاه، به: مرکز، موضوع: آیت الله خمینی، شماره ۱۲۸۳، تاریخ: ۱۴/۷/۴۴.
۱۱- الخرسان، صلاح، محمدباقر الصدر فی ذاکرة العراق، أضواء علی تحرک المرجعیة الدینیة و الحوزة العلمیة فی النجف الأشرف ۱۹۵۸-۱۹۹۲م، مؤسسة البلاغ، بیروت، ص ۳۴۰.
۱۲- المؤمن،علی، سنوات الجمر، مسیرة الحرکة الإسلامیة فی العراق، دارالمسیرة، لندن، ۱۹۹۳م، ص ۶۴.
۱۳- الأسدی، محمد الشیخ هادی، الإمام الحکیم، عرض لدوره السیاسی و الثقافی، مؤسسة آفاق، النجف الأشرف، ۲۰۰۸م، ص ۲۷۸.
۱۴-اسناد ساواک، از:نجف،به:تهران،موضوع: آیۀالله روحالله خمینی، شماره ۳۰۰/۳۰۱، تاریخ: ۱۷/۷/۴۴.
۱۵- سعادتمند، رسول، آیین دانشوری در سیره امام خمینی، انتشارات تسنیم، قم، ۱۳۸۹ش، ص ۴۷۸. و نیز: السید، کمال، الإمام الخمینی ثورة العشق الإلهی، مجلة المنهاج، شماره ۲۲، ۱۴۲۲هـ ق، ص ۵۸.
۱۶- العاملی، أحمد عبدالله أبوزید، الإمام السید محمدباقر الصدر؛ السیرة و المسیرة فی حقائق و وثائق، ج ۲، العارف للمطبوعات، بیروت ۲۰۰۶م، صص ۲۶۲-۲۶۳.
۱۷- الخمینی، روحالله؛ لقاء مع السید محسن الحکیم فی ۱۹ تشرین الاول ۱۹۶۵م، النجف الأشرف، ص ۲.
۱۸- الدجیلی، کاظم، الفقهاء حکام علی الملوک، دارالعودة، بیروت، ۱۹۹۱م، ص ۲۳۰.
۱۹- خمینی، روح الله ،صحیفه امام جلد ۲، صص ۲۹-۳۰.
۲۰-انصاری،حمید،حدیث الانطلاق،مؤسسة تنظیم ونشر تراث الإمام الخمینی،ط۱۱،طهران،۲۰۰۵م، صص ۱۱۲-۱۱۳.
۲۱- اسناد ساواک، از: اداره اول سیاسی، به: سازمان اطلاعات و امنیت کشور، موضوع: آیت الله روح الله خمینی، شماره ۹۶۴۲، تاریخ: ۲۲/۸/۴۴.
۲۲- یعقوب، احمدحسین، الإمام الخمینی و الثورة الإسلامیة فی ایران؛ القصة الکاملة، مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة ، بیروت، ۲۰۰۰م، ص ۱۲۶.
۲۳- اسناد ساواک، از: ساواک، به: تیمسار ریاست شهربانی کل کشور، شماره: ۳۵۴۱۰، تاریخ: ۹/۸/۴۴.
۲۴- اسناد ساواک، از: اداره کل سوم، به: مدیریت کل اداره سوم، موضوع: سید مصطفی خمینی، شماره: ۴۶۱۰۷/۲۳۲، تاریخ: ۲۳/۱۰/۴۴.
۲۵- اسناد ساواک، از اداره کل سوم، به: مدیریت اداره کل سوم، موضوع: مصطفی خمینی، شماره۲۳۳۷/۳۲۱، تاریخ: ۱۲/۱۰/۴۴.
۲۶- جنگ شش روزه وقتی شروع شد که نیروهای اسرائیل به کشورهای مجاور حمله کردند و ظرف شش روز توانستند بلندیهای جولان در سوریه و شبه جزیره سینا در مصر را اشغال کنند و به کانال سوئز برسند و باقیمانده خاک فلسطین یعنی قدس، نوار غزه و کرانه باختری را نیز اشغال کنند. نک: الحدیدی، صلاحالدین، شاهد علی حرب حزیران، مکتبة مدبولی، القاهرة، ۱۹۷۴م. و نیز : الخولی، لطفی، یونیو الحقیقة و المستقبل، مطبعة المتوسط، بیروت، ۱۹۷۴. همچنین رساله فوق لیسانس من نیز باهمین موضوع و به نام موقف الأمم المتحدة من القضایا العربیة للمدة ۱۹۴۵-۱۹۶۸م در دانشسرای عالی مطالعات سیاسی و بین المللی دانشگاه المستنصریة، سال ۲۰۰۴م دفاع شده است.
۲۷- الخمینی، روح الله، مخطط النظام فی القضاء علی الإسلام و العلماء، بیان فی ۳۰ جمادی الثانیة ۱۳۸۷هـ ق / ۸ ایلول (سپتامبر) ۱۹۶۵م، النجف الأشرف، ص ۳.
۲۸- انصاری، حمید، حدیث الانطلاق، همان صص ۱۲۲-۱۲۳.
۲۹- سنکری، جمال، مسیرة قائد شیعی السید محمدحسین فضلالله، ترجمة آصف ناصر، دارالساقی، بیروت، ۲۰۰۸م، ص ۵۲.
۳۰- ملاط، شبلی، تجدید الفکر الإسلامی؛ محمدباقر الصدر بین النجف و شیعة العالم، دارالنهار، بیروت، ۱۹۹۸م، ص ۵۱.
۳۱- انصاری، حدیث الانطلاق، همان، ص ۱۱۸.
۳۲- مهابة، همان، ص ۱۶۹.
۳۳- مدنی، همان، ص ۱۸۶.
۳۴- ولبر، دونالد، ایران؛ ماضیها و حاضرها، ط۲، ترجمة عبدالنعیم محمد حسنین، دارالکاتب المصری، القاهرة، ۱۹۸۵م، صص ۲۸-۲۹.
۳۵- صالحیزاده، محمد، تاریخ شاهان ایران از مادها تا عصر پهلوی، تهران، ۱۳۸۹ش.
۳۶- پادشاهان مبغوض خداوند هستند.
۳۷- مهابة، همان، ص ۱۶۹.
۳۸- الخمینی، روحالله، إقامة الإحتفالات بمناسبة مرور ۲۵۰۰ عام علی الملکیة، بتاریخ ۲۸ ربیعالثانی ۱۳۹۱هـ ق/ ۲۲ ژوئن ۱۹۷۱م، النجف الأشرف، ص ۴.
۳۹- مدنی، همان، ص ۱۸۷.
۴۰- صحیفه امام، همان ص ۳۲۵.
۴۱- العاملی، همان، ص ۱۴۳.
۴۲- طاهری گرگانی، حبیبالله (آیت الله)، خاطرات، تهران، ۱۳۸۸ش، ص ۷۱.
۴۳- رئیس آن هیأت عبدالفتاح الیاسین التکریتی وزیر امور حکومت محلی و عضو قیادة قُطر العراق حزب بعث بود و اعضای هیأت عبارت بودند از عبدالحسین الرفیعی مسؤول حزب بعث در نجف و حسین عباس الکلیدار مسؤول امور اداری و خدماتی حرم حیدری (ع). نک: الخرسان، صلاح، الإمام السید محمدباقر الصدر فی ذاکرة العراق، دارالغدیر، بیروت، ۲۰۰۴م، ص ۳۹۹.
۴۴- متولد نجف است. گروه الإسلامیین الأحرار را وی تأسیس کرد. از مراجع دینی است و معروف به دقت نظر و توان علمی. وی در زمان صدام حسین، عراق را ترک گفت و به سوریه رفت و در میان اپوزیسیون عراق به فعالیت مشغول شد و پس از آن که امریکاییها عراق را اشغال کردند از سوریه به عراق بازگشت و به مخالفت با طرحهای امریکاییها در زمان اشغال عراق پرداخت. رابطه اش با کسانی که مخالف حضور آمریکا هستند بسیار خوب است. نک: الزبیدی، حسن لطیف، موسوعة الأحزابالعراقیة، مؤسسة العارف للمطبوعات، بیروت، ۲۰۰۷م، ص ۲۴۳.
۴۵- از زمان تأسیس کشور عراق در سال ۱۹۲۰م [۱۲۹۹] حکومتهایی که پیاپی در عراق برسر کار آمدند خواهان حاکمیت کامل عراق بر شط العرب بودند. اما پس از انقلاب ۱۴ جولای ۱۹۵۸م [۲۳ تیر ۱۳۳۷] درعراق که دولت عراق اعلام کرد کشتی های ایرانی و خارجی بدون اخذ مجوز از عراق حق تردد در شط العرب را ندارند، طرفین یادداشتهای شدیداللحنی برای یکدیگر فرستادند و سرانجام عبدالکریم قاسم معاهده ۱۹۳۷م [۱۳۱۶] را لغو و اعلان کرد که عراق هیمنه کامل خود را بر شط العرب می گستراند. این بحران در سال ۱۹۶۹م [۱۳۴۷-۱۳۴۸] مجدداً بالا گرفت چون ایران خواستار تعیین خط تالوگ (خط القعر وسط رودخانه) بعنوان مرز آبی میان دو کشور شده بود. در ۱۵ آوریل ۱۹۶۹م [۲۶ فروردین ۴۸] عراق اعلام کرد به کشتیهای ایرانی اجازه تردد در شط العرب با پرچم ایران را نمیدهد. ایران نیز در پاسخ، معاهده ۱۹۳۷م [۱۳۱۶] را ملغی اعلام کرد و دو طرف نیروهای نظامی خود را به مرز آوردند اما از درگیری مسلحانه اجتناب کردند. این بحران با توافقنامه ۱۹۷۵م [۱۳۵۴]الجزایر به پایان رسید و خط تالوگ بعنوان مرز آبی بین دو کشور پذیرفته شد. نک: روحانی، حسن، اندیشه های سیاسی اسلام، انتشارات کمیل، تهران، ج۲، ۱۳۸۸ش، صص ۱۱۹-۱۳۱. و نیز: مدنی، همان، صص ۳۱-۳۲.
۴۶- المرکز العراقی للاعلام و الدراسات، السلطة و المؤسسة الدینیة الشیعیة فی العراق، حوار صریح مع سماحة آیةالله أحمد حسن البغدادی، مؤسسة الباقر، بیروت، ۲۰۰۲م، صص ۳۱-۳۲.
۴۷- یعقوب، همان، صص ۱۲۵-۱۲۶.
۴۸- نک: الخمینی، روح الله، الحکومة الإسلامیة (ولایةالفقیه)، مؤسسة تنظیم و نشر تراث الإمام الخمینی، تهران، ۲۰۰۳م، ص ۱۱.
۴۹- العاملی، همان، ج ۲، ص ۲۶۳.
۵۰- الناصری، محمدباقر، من معالم الفکر السیاسی فی الإسلام، مؤسسةالأعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۹۸۸م، ص ۲۷۰.
۵۱- نک: صالحی، عباس، الإمام الخمینی(ره) و المرجعیة الدینیة. و نیز: نخبة من الباحثین، آراء فی المرجعیة الشیعیة، دارالروضة للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، ۲۰۰۲م، صص ۳۱-۳۲.
۵۲- نک: الخمینی، روحالله، الحکومة الإسلامیة (ولایةالفقیه) همان، ص ۱۱.
۵۳- نک: هفت هزار روز، تاریخ ایران و انقلاب، بخش خاطرات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، تهران ۱۳۷۱ش، ص ۳۸۷.
۵۴- النعمانی، محمدرضا، شهیدالأمة و شاهدها، ج۲، مطبعة شریعت، قم، ۱۴۲۱هـ ق، ص ۱۳۰.
۵۵- العاملی، همان، ج ۲، ص ۲۶۳.
۵۶- نک: خاطرات آیةالله خاتمی یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۱ش، صص ۸۱-۸۲.
۵۷- در کاظمین متولد شد. او برجسته ترین اندیشمند عراق است. بحث نهضت اسلامی را وی در عراق تدریس میکرد. در تمام فعالیتهای سیاسی نقش رهبرانه داشت. حزب الدعوه اسلامی را در سال ۱۹۵۸م [۱۳۳۷ش] بنیان نهاد. حکومت عراق سه بار او را زندانی کرد. در آوریل ۱۹۸۰م [فروردین ۱۳۵۹] اعدام شد. برای آگاهی بیشتر نک: رؤوف عادل، محمدباقر الصدر بین دکتاتوریتین، المرکز العراقی للاعلام، دمشق، ۲۰۰۱م. و نیز: الخرسان، صلاح، حزب الدعوة الإسلامیة، حقائق و وثائق، المؤسسةالعربیة للدراسات و البحوث الإستراتیجیة، دمشق، ۱۹۹۹م، صص ۷۰-۷۲. همچنین خود من رساله دکتریام را با عنوان: أسرة آل الصدر فی العراق، ۱۹۲۱-۱۹۹۹م نگاشته و دفاع کردهام اما هنوز منتشر نشده است.
۵۸- العاملی، همان، ج ۲، صص ۲۶۳-۲۶۴.
۵۹- العاملی، همان، ص ۲۶۴.
۶۰- الشیخ زینی،جاسم،الدولة فی فکرمحمدباقر الصدر،البدیل للدراسات و النشر، بیروت، ۲۰۰۹م، ص ۶۵.
۶۱- بیست و سوم مارس ۱۹۴۳م [۲/فروردین/ ۱۳۲۲] در نجف بهدنیا آمد. پس از وفات سیدعبدالاعلی سبزواری در سال ۱۹۹۲م [۱۳۷۱ش] عهدهدار مرجعیت شد و در مسجد کوفه اقامه نماز جمعه کرد. او رهبری یک نهضت فکری و فرهنگی دینی فراگیر را به عهده گرفت و چند میلیون نفر از شیعیان را جذب کرد و همین سبب ترس رژیم بعثی شد و روز جمعه ۱۹ فوریه ۱۹۹۹م [۳۰/بهمن/۱۳۷۷ش] او را ترور کردند. نک: الأسدی، مختار، الصدرالثانی؛ الشاهد و الشهید، مؤسسةالأعراف، بیروت،۱۹۹۹م، و نیز: رؤوف، عادل، الشهید محمد محمدصادق الصدر؛مرجعیة المیدان، مشروعه التغییری و وقائع الإغتیال، المرکز العراقی الإعلام و الدراسات، دمشق، ۱۹۹۹م. همچنین خودم در رساله کارشناسی ارشد به این موضوع پرداختهام.
۶۲- سال ۱۹۵۸م [۱۳۳۷ش] در نجف به دنیا آمد. نزد امامان خوئی، حکیم و خمینی درس خواند. سال ۱۹۷۹م [۱۳۵۸] به درجه اجتهاد نائل آمد. چندبار در عراق به اتهام همکاری با احزاب اسلامی به زندان افتاد. سال ۱۹۷۹م [۵۸ش] عراق را ترک کرد تا رابط هماهنگی میان جمهوری اسلامی ایران و آیت الله صدرباشد. رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نیز شد. نک: الزبیدی، حسن لطیف، موسوعة الأحزاب العراقیة، مؤسسة العارف، بیروت، ۱۰۰۷م، ص ۵۶۵. و نیز: الغروی، محمد، الحوزة العلمیةفی النجف الأشرف، دارالأضواء، بیروت، ۱۹۹۴م، صص ۳۳۷-۳۳۹.
۶۳- النعمانی، همان، ج ۲، ص ۱۲۳.
۶۴- العاملی، همان، ج ۲، ص ۲۶۵.
۶۵- الحسینی، محمد، محمدباقر الصدر؛ حیاة حافلة، فکر خلاق، مطبعة شریعت، قم، ۱۴۲۸هـ ق، ص ۱۹۶.
۶۶- العاملی، همان، ج ۲، ص ۲۶۴.
۶۷- العاملی، همان، ج ۲، ص ۲۶۴.
۶۸- الخرسان، صلاح، محمدباقرالصدر فی ذاکره...، همان، ص ۳۶۹.
۶۹- المؤمن، علی، همان، ص ۱۱۱.
۷۰- او فرزند سوم آیت الله سیدمحسن الحکیم بود. سال ۱۹۳۵م [۱۳۱۵ش] در نجف به دنیا آمد. سیدمهدی حکیم از برجسته ترین مؤسسان و رهبران فعالیتهای اسلامی در عراق بود. در حوزه علمیه نجف درس خواند. سال ۱۹۶۳م [۱۳۴۲] نماینده پدرش در بغداد شد. وی از مؤسسان جماعة العلما در بغداد است. دولت عراق در جولای ۱۹۶۹م [تیرماه ۴۸] او را متهم به توطئه و همدستی با ملامصطفی بارزانی و تماس با دولت اجنبی (ایران) کرد. سیدمهدی عراق را ترک گفت و میان پایتختهای کشورهای مسلمان در رفت وآمد بود. در ژانویه ۱۹۸۸م [دی ماه ۶۶] هنگام حضور در کنفرانس اسلامی خرطوم ترور شد. نک: الخرسان، صلاح، حزب الدعوة الاسلامیة؛ حقائق و وثائق ...، همان، صص ۷۷-۸۰.
۷۱- السراج، عدنان ابراهیم، الامام محسن الحکیم۱۸۸۹-۱۹۷۰م، دارالزهراء، بیروت، ۱۹۹۳م، ص ۲۵۴.
۷۲- الحسینی، محمد، الامام الشهید السید محمدباقر الصدر؛ دراسة فی سیرته و منهجه، دارالفرات، بیروت، ۱۹۸۹م، ص ۱۸۳.
۷۳- العاملی، همان، ج ۲، ص ۴۴۰.
۷۴- الخمینی، روح الله، تسفیر النظام البعثی للطلبة الایرانیین المقیمین فی العراق بتاریخ ۴ ذیالقعدة ۱۳۹۱هـ ق/۲۳ دسامبر۱۹۷۱م، النجف الأشرف، صص ۳-۴. و نیز: الکوثر؛ مجموعة مواعظ و خطب السید الخمینی، همان، ج ۱، صص ۲۵۶-۲۵۸.
۷۵- روحانی، حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۳، قم، ۱۳۸۵ش، ص ۴۸۸.
۷۶- هفت هزار روز، همان، ج ۱، ص ۴۹۴.
۷۷- العاملی، همان، ج ۲، ص ۴۴۷.
۷۸- الخمینی، روح الله، استغلال مسألة الإیرانیین المقیمین فی العراق و جعلها وسیلة للضغط علی النظام الإیرانی من قبل البعثیین ، بتاریخ ۱۲ ذیالقعدة ۱۳۹۱هـ ق/۳۱ دسامبر ۱۹۷۱م، النجف الأشرف، ص ۱.
۷۹- الکوثر، همان، صص ۳۷۵-۳۷۹.
۸۰- العاملی، همان، ج ۲، ص ۴۵۰.
۸۱- النعمانی، شهید الأمة ...، همان، ج ۲، ص ۲۵۹.
۸۲- صحیفه امام، همان، ص ۲۷۷.
۸۳- صحیفه امام ،جلد ۳،صص۵-۷
۸۴- این جنگ را جنگ رمضان یا جنگ اکتبر هم نامیده اند و چهارمین جنگ عربها با صهیونیسم است. این جنگ زمانی شروع شد که ارتش های مصر و سوریه به ارتش اسرائیل حمله ور شدند تا صحرای سینا و بلندی های جولان را پس بگیرند. ارتش مصر توانست با عبور از کانال سوئز، خط بارلیف را اشغال کند. ارتش های عرب توانسته بودند اسرائیل را غافلگیر کنند اما امریکا به مداخله و حمایت نظامی و سیاسی از اسرائیل آمد و آن رژیم غاصب را از شکست حتمی نجات داد. نک: هیکل، محمدحسنین، عند مفترق الطرق حرب اکتوبر، بیروت، ۱۹۸۸م. و نیز: الشاذلی، سعدالدین، حرب اکتوبر (مذکرات)، مؤسسة الوطن العربی للطباعة و النشر، باریس، ۱۹۸۰م. و نیز: مصطفی، حسن، معارک الجبهة المصریة فی حرب رمضان ۱۹۷۳م، بغداد، ۱۹۸۲م.
۸۵- صحیفه امام، همان،همانجا.
۸۶- این لقب را به آن پنج عضو اعدام شده حزب الدعوه دادند که به حکم محکمة الثورة رژیم بعث بریاست جارالله العلاف در ۱۳ نوامبر ۱۹۷۴م [۲۲/آبان/۵۳] تیرباران شدند. نام هایشان چنین بود: عارف البصری، سید عزالدین القبانجی، نوری طعمة، حسین جلوخانو عمادالدین القبانجی. و چون احمد حسن البکر حکم اعدام آنها را تایید نکرده بود صدام شخصا حکم را تایید کرد. نک: ربانی خلخالی، علی، شهداء روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر، تهران، ۱۴۰۲هـ ق، صص۲۳۷-۲۴۳. و نیز الزبیدی،همان، ص۴۹۰
۸۷- اسدی، مختار، الشهید الصدر بین أزمة التاریخ و ذمة المؤرخین، قم، ۱۹۹۷م، ص ۲۰۴.
۸۸- العاملی، همان، ج ۳، ص ۸۲.
۸۹- اسدی، مختار، همان، ص ۲۰۴.
۹۰- المؤمن، علی، همان، ص ۱۵۳.
۹۱- نجفی، موسی و موسی فقیه حقانی، تاریخ معاصر ایران، اصفهان، ۱۳۹۰ش، ص ۳۴۳. و نیز: الدسوقی شتا، ابراهیم، الثورة الایرانیة، همان، صص ۲۰-۲۴.
۹۲- صحیفه امام، همان، ص ۷۱.
۹۳- اصلاحی، سهراب، پژوهشی در تحولات سیاسی معاصر ایران، ایران و انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۶ش، ص ۱۶۹.
۹۴- انصاری، حمید، همان، ص ۱۵۰.
۹۵- اصلاحی، سهراب، همان، ص ۱۷۳.
۹۶- این قرارداد با میانجیگری هواری بومدین و رئیس جمهور مصر انورالسادات دوست صمیمی شاه ایران منعقد شد. طرفین در ششم مارس ۱۹۷۵م [۱۵/اسفند/۵۳] آن را امضا کردند. قرارداد متضمن اعطای سهمی از شطالعرب به ایران بود و خط تالوگ (خط القعر میان رودخانه) را مرز بین دو کشور دانست. در توافقات قبلی میان دو کشور، خط مرزی در ساحل ایران بود اما مقداری از زمین های مرزی را متعلق به ایران ذکر کرده بودند.این قرارداد یک پیوست امنیتی هم داشت که به موجب آن طرفین متعهد میشدند مخالفان حکومتهای یکدیگر را مبادله کنند و از فعالیتهای آنان جلوگیری نمایند. نک: شاهدی، مظفر، افول مشروطیت؛ زندگینامه دکتر منوچهر اقبال، تهران، ۱۳۸۹ش، صص ۳۲۰-۳۲۴. و نیز: المؤمن، علی، همان، صص ۲۹۷-۲۹۸.
۹۷- انصاری، حمید، همان، ص ۱۵۲.
۹۸- یعقوب، احمدحسین، همان، ص ۱۲۸.
۹۹- مدنی، همان، ص ۲۶۲.
۱۰۰- مدنی، همان، ص ۲۷۰.
۱۰۱- الکوثر، همان، ج ۱، ص ۲۵۹.
۱۰۲- اسناد ساواک، به: مدیریت اداره کل سوم، از: اداره کل هشتم، موضوع: تهدید سفارت عراق، شماره: ۷۲۷/۸۲، تاریخ: ۱۰/۷/۱۳۵۷ش. و نیز نک: مدنی، همان، ص ۲۷۰.
۱۰۳- الحسینی، احمد، محمدباقر الصدر؛ أضواء من السیرة و المسیرة، محبین للطباعة والنشر، بغداد، ۲۰۰۹م، ص ۷۷.
۱۰۴- نام هایشان چنین بود: عزت مصطفی وزیر بهداشت، فلیح حسن الجاسم وزیر صنایع و یک بعثی دیگر بهنام حسن العامری.
۱۰۵- الفضلی، صلاح مهدی علی، السید الشهید محمدباقر الصدر و اثره فی تاریخ العراق المعاصر، احرار العراق، بغداد، ۲۰۰۸م، ص ۱۹۴. و نیز: الشامی، حسین برکة، المرجعیة من الذات إلی المؤسسة، ط۳، دارالإسلام، لندن، ۲۰۰۶م، ص ۱۷۱.
۱۰۶- نام هایشان چنین بود: جاسم صادق الایروانی، یوسف ستار الأسدی، محمدسعید البلاغی، ناجح محمد الکریم، صاحب رحیم ابوکلل، عباس هادی عجینة، کاظم هادی ملو و غازی جودی خویر. نک: النعمانی، محمدرضا، شهیدالأمة و شاهدها، ج ۲، صص ۸۵-۸۶.
۱۰۷- نام هایشان عبدالوهاب الطالقانی و عبدالامیر المیالی بود. نک: العاملی، همان، ج ۳، ص ۳۳۳.
۱۰۸- نک: الحائری، کاظم، مباحث الاصول، ج ۱، ط۲، دارالبشیر، قم، ۱۴۲۶هـ ق، ص ۹۵. و نیز: الموسوی، رعد، انتفاضة صفر الإسلامیة، ط۲، قم، ۱۹۸۳م، ص ۲۲۰.
۱۰۹- النعمانی، همان، ج ۲، ص ۸۱.
۱۱۰- مؤسسة نشر و تنظیم تراث الإمام الخمینی، خلاصة أحادیث الإمام الخمینی، تهران، ۱۴۲۱هـ ق، ص ۵۱.
۱۱۱- الشاذلی، احمد عبدالقادر، الإغتیالات السیاسیة فی ایران، العربی للنشر و التوزیع، القاهرة، ۱۹۹۷م، ص ۶۹.
۱۱۲- اسناد ساواک، به: ۳۱۲، از: ۲۱، موضوع: برگزاری مجلس ترحیم به مناسبت فوت مصطفی خمینی وسیله مدرسین قم، تاریخ: ۳/۳/۲۵۳۶.
۱۱۳- هیکل، محمد حسنین، مدافع آیةالله، قصة ایران و الثورة، دارالشروق، القاهرة، ۱۹۸۳م، ص ۱۸۶.
۱۱۴- صحیفه امام، همان، صص ۲۳۴-۲۳۵.(م)
۱۱۵- خلاصة أحادیث الإمام الخمینی، همان، ص ۴۷.
۱۱۶- اسناد ساواک، به: مدیریت کل اداره سوم، از: سازمان اطلاعات و امنیت کشور، موضوع: ایران و استعمار سرخ و سیاه، شماره: ۵۶۵۶/۲۱، تاریخ: ۱۸/۱۰/۲۵۳۶.
۱۱۷- کوفیل، تیری، ایران الثورة الخفیة، ترجمة خلیل احمد خلیل، دارالفارابی، بیروت، ۲۰۰۸م، ص۶۷
۱۱۸- مجموعة مؤلفین، الإمام الخمینی؛ قراءة فی السیرة و المسیرة، ترجمة مجموعة مؤلفین، مرکز الحضارة لتنمیة الفکر الإسلامی، بیروت، ۲۰۱۰م، ص ۱۵۳.
۱۱۹- الخمینی، روحالله، جرائم الملک و مدعو الدفاع عن حقوق الإنسان، بتاریخ ۱۰ ربیعالاول ۱۳۹۲هـ ق/سوم ماه مه ۱۹۷۸م، صص ۱-۲.
۱۲۰-الخمینی،روح الله،الملک سبب لجمیع الجرائم،بتاریه ۵ جمادی الثانیة ۱۳۹۲هـ ق/۱۳ ماه مه ۱۹۷۸م، ص ۳.
۱۲۱- قراءات فی السیرة و المسیرة، همان، صص ۱۵۴-۱۵۵.
۱۲۲- قراءات فی السیرة و المسیرة، همان، ص ۲۶۴.
۱۲۳- قراءات فی السیرة و المسیرة، همان، صص ۲۶۵-۲۶۶.
۱۲۴- نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران، ج ۲، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۷۳ش، ص ۵۶۴.
۱۲۵- مدنی، همان، صص ۲۶۵-۲۷۰.
۱۲۶- علی طریق الثورة، الدار الإسلامیة للنشر، بیروت، بیتا، ص ۱۰۲.
۱۲۷- نجاتی، همان، صص ۵۵۸-۵۵۹.
۱۲۸- علی طریق الثورة، همان، ص ۱۰۲.
۱۲۹- مدنی، همان، صص ۳۳۷-۳۳۸.
۱۳۰- مدنی، همان، ص ۳۳۹.
۱۳۱- مدنی، همان، ص ۳۳۸.
۱۳۲- نجاتی، همان، ص ۵۶۱.
۱۳۳- نجاتی، همان، ص ۵۶۳.
۱۳۴- مدنی، همان، صص ۳۴۸-۳۴۹.
۱۳۵- خلاصة أحادیث الإمام الخمینی، همان، ص ۵۵.
۱۳۶- نراقی، احسان، من بلاط الشاه إلی سجون الثورۀ، ترجمة ماری طوق، ط۲، دارالساقی، بیروت، ۱۹۹۹م، ص ۵۵.
۱۳۷- رجائی، غلامعلی، قبسات من سیرة الإمام الخمینی، الدار الإسلامیة بیروت، ۲۰۰۵م، ص ۱۸.
۱۳۸- مصاحبه شخصی با امام سیدمحمود دعایی، به نقل از غلامرضا نجاتی، همان، صص ۵۶۴-۵۶۵.
۱۳۹- الخرسان، صلاح، محمدباقر الصدر فی ذاکرة العراق، همان، صص ۸۸۰-۸۸۱.
۱۴۰- اسناد ساواک، به: ۳۱۲، از: آبادان، موضوع: روحالله خمینی، شماره: ۲۶۳۷۹/۳، تاریخ: ۳/۷/۱۳۵۷.
۱۴۱- مدنی، همان، ص ۲۶۵.
۱۴۲- اسناد ساواک، به: کلیه سازمانها، از: ۳۱۲، شماره: ۷۶/۳۱۲، تاریخ: ۱۲/۷/۱۳۵۷.
۱۴۳- الحسینی الحائری، کاظم، مباحث الاصول، ج ۱، ق ۲، دارالبشیر، قم، ۱۴۰۷هـ ق، ص ۲۵۳.
۱۴۴- شبّر، محمد امین، محمدباقر الصدر؛ المواجهة و الشهادة، بیجا، ۲۰۰۱م، ص ۲۱۲.
۱۴۵- النعمانی، الشهید الصدر؛ سنوات المحنة و أیام الحصار، مکتبة الصدر، قم، ۱۴۱۶هـ ق، ص ۲۵۳.
۱۴۶- ملا اصغر، علی جعفر، الحیاة السیاسیة للإمام الصدر، محمدباقر الصدر؛ دراسات فی حیاته و فکره، نخبة من الباحثین، دار الاسلام، لندن، ۱۹۹۶م، ص ۴۹۳.
۱۴۷- رجائی، غلامعلی، همان، ص ۱۸.
۱۴۸- العاملی، همان، ص ۴۸۶.
۱۴۹- نجاتی، همان، ص ۵۶۵.
۱۵۰- اسناد ساواک، به: ریاست اداره، از: اداره کل سوم، موضوع: روحالله خمینی، صادق قطبزاده، ابوالحسن بنیصدر، شماره: ۷۶۵۵/۳۱۲، تاریخ: ۱۵/۷/۱۳۵۷.
۱۵۱- العاملی، همان، ج ۲، ص ۴۸۶.
۱۵۲- الحمرانی، عبدالرحیم، و دیگران، لمحات من حیات الإمام الخمینی (قده)، ترجمة لجنة الغدیر، الغدیر للطباعة و النشر، بیروت، ۲۰۰۴م، ص ۲۹۲.
۱۵۳- والری ژیسکاردستن، متولد دوم فوریه ۱۹۲۶م، بیستمین رئیسجمهور فرانسه بود. قببل از رسیدن به ریاست جمهوری چند وزارتخانه را مدیریت کرده بود.
۱۵۴- هفت هزار روز، همان، ج ۲، ص ۲۲۳.
کتابنامه
- الأسدی، محمد الشیخ هادی، الإمام الحکیم، عرض لدوره السیاسی و الثقافی، مؤسسة آفاق، النجف الأشرف، ۲۰۰۸م.
- اسدی، مختار، الشهید الصدر بین أزمة التاریخ و ذمة المؤرخین، قم، ۱۹۹۷م.
- الأسدی، مختار، الصدرالثانی؛ الشاهد و الشهید، مؤسسةالأعراف، بیروت، ۱۹۹۹م.
- اصلاحی، سهراب، پژوهشی در تحولات سیاسی معاصر ایران، ایران و انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۶ش.
- انصاری، حمید، الإمام الخمینی من المهد إلی اللحد، المکتبة الجعفریة، ۲۰۰۳م.
- الأنصاری، حمید، حدیث الإنطلاق، مؤسسة تنظیم و نشر تراث الإمام الخمینی، طهران، ۲۰۰۴م.
- انصاری، حمید، حدیث الانطلاق، مؤسسة تنظیم و نشر تراث الإمام الخمینی، ط۱۱، طهران، ۲۰۰۵م.
- البغدادی، علی، و آخرون، قراءات فی فکر الإمام الخمینی، ج ۱، المرکز الثقافی للدراسات الإسلامیة، بغداد، ۲۰۱۰م.
- الحائری، کاظم، مباحث الاصول، ج ۱، ط۲، دارالبشیر، قم، ۱۴۲۶هـ ق.
- الحدیدی، صلاحالدین، شاهد علی حرب حزیران، مکتبة مدبولی، القاهرة، ۱۹۷۴م.
- الحسینی، احمد، محمدباقر الصدر؛ أضواء من السیرة و المسیرة، محبین للطباعة والنشر، بغداد،۲۰۰۹م.
- الحسینی، محمد، الامام الشهید السید محمدباقر الصدر؛ دراسة فی سیرته و منهجه، دارالفرات، بیروت، ۱۹۸۹م.
- الحسینی، محمد، محمدباقر الصدر؛ حیاة حافلة، فکر خلاق، مطبعة شریعت، قم، ۱۴۲۸هـ ق.
- الحمرانی، عبدالرحیم، و دیگران، لمحات من حیات الإمام الخمینی (قده)، ترجمة لجنة الغدیر، الغدیر للطباعة و النشر، بیروت، ۲۰۰۴م.
- خاطرات آیت الله خاتمی یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۱ش.
- الخرسان، صلاح، الإمام السیدمحمدباقر الصدر فی ذاکرة العراق، دارالغدیر، بیروت، ۲۰۰۴م.
- الخرسان، صلاح، حزب الدعوة الإسلامیة، حقائق و وثائق، المؤسسة العربیة للدراسات و البحوث الإستراتیجیة، دمشق، ۱۹۹۹م.
- الخرسان، صلاح، محمدباقر الصدر فی ذاکرة العراق، أضواء علی تحرک المرجعیة الدینیة و الحوزة العلمیة فی النجف الأشرف۱۹۵۸-۱۹۹۲م، مؤسسة البلاغ، بیروت.
- الخمینی، روحالله، لقاء مع السید محسن الحکیم فی ۱۹ تشرین الاول ۱۹۶۵م، النجف الأشرف.
- الخمینی، روحالله، استغلال مسألة الإیرانیین المقیمین فی العراق و جعلها وسیلة للضغط علی النظام الإیرانی من قبل البعثیین، بتاریخ ۱۲ ذیالقعدة ۱۳۹۱هـ ق/۳۱ دسامبر ۱۹۷۱م، النجف الأشرف.
- الخمینی، روحالله، إقامة الإحتفالات بمناسبة مرور ۲۵۰۰ عام علی الملکیة، بتاریخ ۲۸ ربیعالثانی ۱۳۹۱هـ ق/ ۲۲ ژوئن ۱۹۷۱م، النجف الأشرف.
- الخمینی، روحالله، الحکومة الإسلامیة (ولایةالفقیه) مؤسسة تنظیم و نشر تراث الإمام الخمینی، تهران، ۲۰۰۳م.
- الخمینی، روحالله، الملک سبب لجمیع الجرائم، بتاریه ۵ جمادیالثانیة ۱۳۹۲هـ ق/۱۳ ماه مه ۱۹۷۸م.
- الخمینی، روحالله، بیان فی ۸ تشرینالاول ۱۹۷۳م، النجف الاشرف.
- الخمینی، روحالله، تحذیر من الافکار الالتقاطیة و الفهم الخاطئ للاحکام السیاسیة العبادیة فی الاسلام،۱۴ شوال ۱۳۹۷هـ ق/۲۸ایلول(سپتامبر)۱۹۷۷م، النجف الأشرف.
- الخمینی، روحالله، تسفیر النظام البعثی للطلبة الایرانیین المقیمین فی العراق بتاریخ ۴ ذی القعدة ۱۳۹۱هـ ق/۲۳ دسامبر۱۹۷۱م، النجف الأشرف، صص ۳-۴.
- الخمینی، روحالله، جرائم الملک و مدعو الدفاع عن حقوق الإنسان، بتاریخ ۱۰ ربیعالاول ۱۳۹۲هـ ق/سوم ماه مه ۱۹۷۸م
- الخمینی، روحالله، قدرة العلماء و الخدمات السیاسیة و العلمیة و الدینیة لعلماء الشیعة، بتاریخ ۱۸ ذیالقعده ۱۳۹۷هـ ق/نوامبر ۱۹۷۷م، النجف الأشرف.
- الخمینی، روحالله، مخطط النظام فی القضاء علی الإسلام و العلماء، بیان فی ۳۰ جمادی الثانیة ۱۳۸۷هـ ق / ۸ ایلول (سپتامبر) ۱۹۶۵م، النجف الأشرف.
- الخمینی، روحالله، واجب رؤساء البلدان الإسلامیة و مسؤولیة العلماء فی مواجهة الإستعمار و الصهیونیة، النجف الأشرف، بتاریخ ۲۰ رجب ۱۳۸۵هـ ق/۱۴ تشرین الثانی ۱۹۶۵م.
- الخولی، لطفی، یونیو الحقیقة و المستقبل، مطبعة المتوسط، بیروت، ۱۹۷۴.
- الدجیلی، کاظم، الفقهاء حکام علی الملوک، دارالعودة، بیروت، ۱۹۹۱م.
- الدسوقی شتا، ابراهیم، الثورة الایرانیة، الجذور الایدیولوجیة، الزهراء للاعلام العربی، القاهرة، ۱۹۸۸م.
- دوانی، علی، امام خمینی در آینه خاطرهها، تهران، ۱۳۷۳ش.
- ربانی خلخالی، علی، شهداء روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر، تهران، ۱۴۰۲هـ ق.
- رجائی، غلامعلی، قبسات من سیرة الإمام الخمینی، الدار الإسلامیة بیروت، ۲۰۰۵م.
- رجبی، محمدحسن، زندگینامه سیاسی امام خمینی، تهران، ۱۳۷۰
- روحانی، حسن، اندیشههای سیاسی اسلام، انتشارات کمیل، تهران، ج۲، ۱۳۸۸ش.
- روحانی، حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج۱، قم، ۱۳۸۵ش.
- روحانی، حمید، تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۱و ۳، قم، ۱۳۵۸ش.
- رؤوف عادل، محمدباقر الصدر بین دکتاتوریتین، المرکز العراقی للاعلام، دمشق، ۲۰۰۱م.
- رؤوف، عادل، الشهید محمد محمدصادق الصدر؛ مرجعیة المیدان، مشروعه التغییری و وقائع الإغتیال، المرکز العراقی الإعلام و الدراسات، دمشق، ۱۹۹۹م
- الزبیدی، حسن لطیف، موسوعة الأحزاب العراقیة، مؤسسة العارف للمطبوعات، بیروت، ۲۰۰۷م.
- الزبیدی، حسن لطیف، موسوعة الأحزاب العراقیة، مؤسسة العارف، بیروت، ۱۰۰۷م، ص ۵۶۵.
- السراج، عدنان ابراهیم، الامام محسن الحکیم ۱۸۸۹-۱۹۷۰م، دارالزهراء، بیروت، ۱۹۹۳م.
- سعادتمند، رسول، آیین دانشوری در سیره امام خمینی، انتشارات تسنیم، قم، ۱۳۸۹ش، ص ۴۷۸.
- السلطانی، محمد رسن دمان، موقف المؤسسة الدینیة تجاه سیاسة الشاه محمدرضا بهلوی الداخلیة فی ایران للمدة (۱۹۶۲-۱۹۶۴م) مجلة کلیة التربیة الأساسیة للعلوم التربویة و الإنسانیة، جامعة بابل، العدد۱۱، آذار۲۰۱۳م.
- سنکری، جمال، مسیرة قائد شیعی السید محمدحسین فضلالله، ترجمة آصف ناصر، دارالساقی، بیروت، ۲۰۰۸م.
- السید، کمال، الإمام الخمینی ثورة العشق الإلهی، مجلة المنهاج، شماره ۲۲، ۱۴۲۲هـ ق.
- الشاذلی، احمد عبدالقادر، الإغتیالات السیاسیة فی ایران، العربی للنشر و التوزیع، القاهرة، ۱۹۹۷م.
- الشاذلی، سعدالدین، حرب اکتوبر (مذکرات)، مؤسسة الوطن العربی للطباعة و النشر، باریس، ۱۹۸۰م.
- الشامی، حسین برکة، المرجعیة من الذات إلی المؤسسة ف ط۳، دارالإسلام، لندن، ۲۰۰۶م.
- شاهدی، مظفر، افول مشروطیت؛ زندگینامه دکتر منوچهر اقبال، تهران، ۱۳۸۹ش.
- شبّر، محمدامین، محمدباقر الصدر؛ المواجهة و الشهادة، بیجا، ۲۰۰۱م.
- الشیخ زینی، جاسم، الدولة فی فکر محمدباقر الصدر، البدیل للدراسات و النشر، بیروت، ۲۰۰۹م.
- صالحی، عباس، الإمام الخمینی (ره) و المرجعیة الدینیة.
- صالحیزاده، محمد، تاریخ شاهان ایران از مادها تا عصر پهلوی، تهران، ۱۳۸۹ش.
- صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، ج۳، مهر ۱۳۵۲ تا مهر ۱۳۵۷، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۳۷۸ش.
- طاهری گرگانی، حبیبالله (آیت الله)، خاطرات، تهران، ۱۳۸۸ش.
- العاملی، أحمد عبدالله أبوزید، الإمام السید محمدباقر الصدر؛ السیرة و المسیرة فی حقائق و وثائق، ج ۲، العارف للمطبوعات، بیروت ۲۰۰۶م.
- الغروی، محمد، الحوزة العلمیة فی النجف الأشرف، دارالأضواء، بیروت، ۱۹۹۴م.
- الفضلی، صلاح مهدی علی، السید الشهید محمدباقر الصدر و اثره فی تاریخ العراق المعاصر، احرار العراق، بغداد، ۲۰۰۸م
- الکوثر؛ مجموعة مواعظ و خطب السید الخمینی، همان، ج ۱.
- کوفیل، تیری، ایران الثورة الخفیة، ترجمة خلیل احمد خلیل، دارالفارابی، بیروت، ۲۰۰۸م.
- مجموعة مؤلفین، الإمام الخمینی؛ قراءة فی السیرة و المسیرة، ترجمة مجموعة مؤلفین، مرکز الحضارة لتنمیة الفکر الإسلامی، بیروت، ۲۰۱۰م.
- مدنی، جلالالدین، تاریخ ایران السیاسی المعاصر، ترجمة سالم مشکور، منظمة الإعلام الإسلامی، طهران ۱۹۹۳م.
- مدنی، جلالالدین، تأریخ ایران السیاسی المعاصر، ترجمة سالم مشکور، منظمة الإعلام الإسلامی، طهران، ۱۹۹۳م.
- المرکز العراقی للاعلام و الدراسات، السلطة و المؤسسة الدینیة الشیعیة فی العراق، حوار صریح مع سماحة آیةالله أحمد حسن البغدادی، مؤسسة الباقر، بیروت، ۲۰۰۲م.
- مصطفی، حسن، معارک الجبهة المصریة فی حرب رمضان ۱۹۷۳م، بغداد، ۱۹۸۲م.
- مقدم، کاظم، خشونت قانونی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۰، تهران.
- ملا اصغر، علی جعفر، الحیاة السیاسیة للإمام الصدر، محمدباقر الصدر؛ دراسات فی حیاته و فکره، نخبة من الباحثین، دار الاسلام، لندن، ۱۹۹۶م.
- ملاط، شبلی، تجدید الفکر الإسلامی؛ محمدباقر الصدر بین النجف و شیعة العالم، دارالنهار، بیروت، ۱۹۹۸م
- الموسوی، رعد، انتفاضة صفر الإسلامیة، ط۲، قم، ۱۹۸۳م
- مهابة، احمد، ایران بین التاج و العمامه، دار الحریة للصحافة و النشر، ۱۹۸۹م
- مؤسسة نشر و تنظیم تراث الإمام الخمینی، خلاصة أحادیث الإمام الخمینی، تهران، ۱۴۲۱هـ ق.
- المؤمن، علی، سنوات الجمر، مسیرة الحرکة الإسلامیة فی العراق، دارالمسیرة، لندن، ۱۹۹۳م.
- الناصری، محمدباقر، من معالم الفکر السیاسی فی الإسلام، مؤسسةالأعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۹۸۸م.
- نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران، ج ۲، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۷۳ش.
- نجفی، موسی و موسی فقیه حقانی، تاریخ معاصر ایران، اصفهان، ۱۳۹۰ش.
- نخبة من الباحثین، آراء فی المرجعیة الشیعیة، دارالروضة للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، ۲۰۰۲م.
- النداء الأخیر، مؤسسة تنظیم و نشر تراث الامام خمینی، ط۳، ۲۰۰۰م.
- نراقی، احسان، من بلاط الشاه إلی سجون الثورۀ، ترجمة ماری طوق، ط۲، دارالساقی، بیروت، ۱۹۹۹م.
- النعمانی، الشهید الصدر؛ سنوات المحنة و أیام الحصار، مکتبة الصدر، قم، ۱۴۱۶هـ ق.
- النعمانی، محمدرضا، شهیدالأمة و شاهدها، ج۲ ، مطبعة شریعت، قم، ۱۴۲۱هـ ق.
- ولبر، دونالد، ایران؛ ماضیها و حاضرها، ط۲، ترجمة عبدالنعیم محمد حسنین، دارالکاتب المصری، القاهرة، ۱۹۸۵م.
- هفت هزار روز، تاریخ ایران و انقلاب، بخش خاطرات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، تهران ۱۳۷۱ش.
- هیکل، محمد حسنین، عند مفترق الطرق حرب اکتوبر،بیروت، ۱۹۸۸م.
- هیکل، محمد حسنین، مدافع آیت الله، قصة ایران و الثورة، دارالشروق، القاهرة، ۱۹۸۳م.
- یعقوب، احمدحسین، الإمام الخمینی و الثورة الإسلامیة فی ایران؛ القصة الکاملة، مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة ، بیروت، ۲۰۰۰م.
فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 50-49 ، تابستان و پائیز 1394.