24 مهر 1392

منزل شما کجاست؟


منزل امام گذرقاضی بود. یک روز کمی از آفتاب مانده بود که من پشت سر ایشان می‌آمدم. ضمن اینکه سؤال می‌کردم بحث تمام شد. هنوز به گذرقاضی نرسیده بود ایشان ایستاد و گفت: «منزل شما کجاست»؟ گفتم کوچة آبشار. گفت «خوب پس راه شما از این طرف است». در آن تاریکی کوچه امام حاضر نبود یک شاگرد ساده‌ای مثل من پشت سرش بیاید تا مبادا تکبر روح او را فاسد کند.1

امام گاهی کلمة ترکی می‌گفتند برای شیرینی و مزاح

یک حاج شیخ حسینعلی سرابی بود که تازه از روستا آمده بود. عمامه‌اش را بلد نبود بپیچد. کفش‌هایی داشت مثل کفش‌های حسین کرد؛ لباس شاهسونی به تن می‌کرد. این آقا شیخ حسینعلی باسواد بود و می‌خواست حرف بزند. فارسی بلد نبود و فارسی و ترکی شاهسونی حرف می‌زد. لکن وقتی ایشان دستش را بلند می‌کرد حضرت امام حرفش را قطع می‌کرد و با تمام وجود به حرفهای شیخ گوش می‌داد. امام نیز گاهی یک ترکی قاطی می‌کرد برای شیرینی و مزاح و سپس قانعش می‌کرد. تا آشیخ حسینعلی قانع نمی‌شد امام از مطلب رد نمی‌شد.2

تا رضایت مؤذن را جلب نکنید درس نمی‌دهم

یک روز عصر هوا ابر بود. درس اصول در مسجد اعظم در بعدازظهر کمی طول کشید. مؤذن خبر نداشت در اتاقک حیاط بلندگو را روشن کرد و اذان سر داد. امام درس را خاتمه دادند. شاگردان به مؤذن اعتراض شدید کردند. خبر به گوش امام رسید، فرمود: «تا رضایت مؤذن را جلب نکنید درس نمی‌گویم». پس از عذرخواهی از مؤذن درس را دوباره شروع کردند.3

تمیزی لباسها

یادم نمی‌رود لباسهای حضرت امام همیشه تمیز بود. در لباسهای آخوندی، قبا که زیاد پوشیده و شسته شود، یقه‌اش زود پاره می‌شود. در روزهایی که پای درس حضرت امام حاضر می‌شدیم، مشاهده می‌کردیم که یقة قبای ایشان معمولاً وصله داشت و این حاکی از قناعت ایشان بود.4

_____________________

1ـ سلسله ... دوست ص 6 به نقل از آقای محمد آل اسحاق

2ـ همان.

3ـ همان، ص 36 ـ 37 به نقل از شیخ حسین انصاریان

4.ـ همان، ص 55 به نقل از آقای بنی‌فضل