18 اسفند 1399
به مناسبت درگذشت سید جمال الدین اسد آبادی در 19 اسفند 1275
سید جمال الدین اسدآبادی نماد روشنگری و وحدت
جهان اسلام در قرن نوزدهم در اوج ضعف به سر میبرد و راز عقب ماندگی مسلمانان در قرن نوزدهم مسالهای بود که بسیاری از روشنفکران جهان اسلام را وادار کرد برای رهایی از آن، دست به اقداماتی بزنند که هر کدام آنها درخور تامل و بازنگری است. یکی از تجارب تاریخی ما در این زمینه تلاشهای سیاسی و فرهنگی سیدجمال الدین اسدآبادی است که قبل از انقلاب مشروطه انجام پذیرفت. او در بیداری ملل خاورمیانه از جمله کشورهای شمال آفریقا، افغانستان، ایران و هندوستان نقش بسزایی داشته است. اسدآبادی یکی از مصلحان دینی و متفکران بارزی است که تاثیر بسیار زیادی بر بیداری ایرانیان نسبت به وضعیت داخلی و همچنین سلطه استعمارگران بر ایران و سایر ممالک اسلامی داشته و همواره به عنوان یک عالم بزرگ و بنیانگذار بسیاری از نهضت های اسلامی در سده اخیر مطرح بوده است. بدون تردید از یک سو تاثیر او بر نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه ایران نیز بر کسی پوشیده نیست و از طرف دیگر او و مریدانش احیاکننده حس وطن پرستی و نهضت استعماری مصر در قرن نوزدهم بودند.
سرگذشت سیدجمال:
سیدجمال الدین که پرچمدار روشنگری و روشنفکری در جهان اسلام بود به سال ۱۲۵۴هـ.ق در شهر اسد آباد از توابع همدان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در همدان و قزوین گذراند، آنگاه برای ادامه تحصیل همراه پدرش به عتبات رفت و علوم عقلی و نقلی را فرا گرفت و بنا به روایتی مدتی هم شاگرد شیخ مرتضی انصاری از علمای بزرگ آن زمان بود. تسلط بر علوم دینی و آشنایی با علوم و تمدن جدید موجب استقلال فکری اسدآبادی شد. او سخنور قهاری هم محسوب میشد و نفوذ کلامش معجزه میکرد. نفوذ کلام و استقلال فکری برایش شهرت و طرفداران بسیاری به همراه آورد. سید جمال در ۱۸ سالگی به هند سفر کرد، از آنجا روانه مکه شد و بعد از انجام مناسک حج به افغانستان رفت. در افغانستان به خدمت امیر دوست محمدخان -حاکم کابل- درآمد و تا سال مرگ امیر یعنی ۱۲۸۴ ق. مشاور ارشد او بود. با مرگ دوست محمدخان جایگاه خود را از دست داد و به اجبار آنجا را ترک و به هند رفت. شبه قاره به شدت تحت کنترل نیروهای فرمانداری کل بود و امکان هرگونه فعالیت را از وی سلب نمود. سید از بدو ورود تحت نظر بود و بلافاصله به اتهام تبلیغات ضدانگلیسی دستگیر و از آنجا اخراج و با یک کشتی روانه مصر شد که برخی این سفر اجباری را آغاز اعتلا و شهرت سید ارزیابی می کنند. با آنکه در ایرانی بودن سید جمال شکی نیست اما برخی او را افغانی می دانند. به نظر می رسد او از تظاهر به افغانی بودن دو هدف را دنبال می کرد یکم؛ خودداری از انتساب به تشیع یک تاکتیک بود زیرا در ممالک هند، عثمانی و مصر که سید نقش مهمی در بیداری سیاسی و فکری شان ایفا کرد رابطه بین شیعه و سنی چندان دوستانه نبود و همچنان برای برخی از بزرگان اهل سنت ، تکفیر شیعه ارزش تلقی میشد. دوم؛ او برای در امان ماندن از دست ماموران ایرانی در خارج از کشور تابعیت خود را افغانی معرفی کرد؛ زیرا بسیاری از روشنفکران ایرانی در خارج از مزاحمت ماموران شاه ایران در امان نبودند و همواره از طرف شاه به عنوان متمرد تحت تعقیب بودند.
سید جمال در مصر با برخی از نخبگان نظیر محمد عبده ارتباط برقرار کرد و یک شبکه اجتماعی متشکل از اهل علم و فرهنگ تشکیل داد تا به ترویج عقاید خود بپردازد. او که به دنبال اشاعه تفکرات آزادیخواهانهاش برای بیداری جوامع اسلامی بود انجمنی به نام «محفل الوطن» تاسیس کرد تا طرفدارانش را در آن گرد آورد. طبق برخی روایات ، نفوذ کلام سید بر ملیون مصر آنقدر زیاد شد که به رهبری عربی پاشا از افراد تحت نفوذ وی در دوره اسماعیل پاشا قیامی علیه انگلیسیها راه انداختند. برخی از این قیام به مظهر و تبلور اراده سید برای مقابله با استعمار یاد میکنند. بعد از این واقعه هیات حاکمه مصر به اسدآبادی بدبین شدند و به تحریک انگلیسیها از مصر اخراج و روانه هند شد. اسدآبادی حاضر نبود از تلاش خود دست بردارد و با جمعی از آزاداندیشان شبه قاره «انجمن عروه الوثقی» را برای بیداری مردم هند ایجاد کرد. هندوستان به علت نفوذ استعمارگران انگلیسی مکان امنی برای این روح ناآرام نبود، به همین جهت تصمیم گرفت به پاریس برود. در این شهر به همراه محمد عبده شاگرد وفادارش روزنامه عروه الوثقی را منتشر کرد که تنها ۱۸ شماره از آن چاپ شد. از مهمترین دستاوردهای او در این شهر مناظرههایی بود که با «ارنست رنان» نویسنده بزرگ فرانسوی داشت.
سیدجمال بعد از سه سال اقامت در پاریس به لندن رفت و مجدداً در سال ۱۳۰۳ از راه بیروت به ایران بازگشت. هرچند شاه او را به دربار فراخواند اما انتقادات گزنده او از حکومت و تاکید وی بر لزوم اصلاحات، شاه را به وحشت انداخت. نفوذ کلام سید بر مردم و نطق های آتشین او برای بیداری از چشم حاکمیت ایران دور نماند، از این رو امین السلطان- صدراعظم محافظه کار- درصدد برآمد زمینه خروج او را از ایران فراهم کند. به همین منظور سید را با عنوان صوری فرستاده شاه روانه روسیه کرد. بعد از بازگشت از روسیه، دربار که دیگر تاب تحمل حضور سید را نداشت بنای بدرفتاری را با او گذاشت و با طرز زنندهای وی را به عراق تبعید کرد. اسدآبادی بار دیگر به لندن رفت و با انتشار نشریه «ضیاءالخافقین» مبارزه علیه شاه مستبد را ادامه داد که اوج آن در نهضت تنباکو بود. شاه ایران، دولت بریتانیا و سلطان عثمانی درصدد بودند مانع فعالیت سید شوند. از این رو با حیله و نیرنگ و به بهانه اصلاحات در عثمانی او را به دربار سلطان عبدالحمید فرستادند و این گونه اسدآبادی «سید با پای خویش به قفس زرین استانبول افتاد» و از هرگونه فعالیت محروم شد. هرچند در ابتدا مشاور سلطان شد اما به مرور مورد بی مهری قرار گرفت و چهار سال آخر عمر را در حالی که از بیماری سرطان رنج می برد در دربار به انزوا گذراند و سرانجام در پنج شوال ۱۳۱۴ در ۶۰ سالگی چشم از جهان فروبست و در قبرستان مشایخ (شیخلر مزارلیقی) نزدیک تاش به خاک سپرده شد.
مبنای اتحاد اسلامی در اندیشه های سید:
در اواخر قرن نوزدهم جهانیان دیگر قادر نبودند عظمت گذشته اسلام را به خاطر آورند و کلیه ممالک اسلامی در نهایت ضعف به سر می بردند. امپراتوری عثمانی به عنوان نماد رهبری اهل تسنن در حال فروپاشی و تجزیه بود و روز به روز ضعیف تر میشد و غرب مسیحی به قلب امپراتوری بیشتر نفوذ میکرد. ایران «امالقرای» شیعی هم وضعیتی بهتر از عثمانی نداشت و در گردباد تباهی و پوسیدگی دست و پا می زد. اوضاع به گونه یی بود که استقلالش در هاله یی از ابهام بود و هر آن امکان داشت تحت سلطه کامل خارجی ها قرار بگیرد. آسیای میانه در برابر توسعه طلبی روس ها سر تعظیم فرود آورده بود و دیگر نقاط جهان اسلام یعنی هند، اندونزی و شرق آسیا از مدت ها قبل اقتدار غربی ها را پذیرفته بودند.
این ضعف و عقب ماندگی از دید بسیاری از روشنفکران و متفکران کشورهای اسلامی از جمله اسدآبادی دور نماند. او به علت پایگاه اجتماعی و تعلقات دینی و تفکرات فرا ملی اتکا به دین اسلام را به عنوان تنها راه حل برای رهایی از عقب ماندگی معرفی کرد. او دو عامل یعنی بی خبری مردم و ستم حکام در وجه داخلی و سیاست استعمارگران در وجه خارجی را عوامل عقب ماندگی مسلمین می دانست. به عنوان یک بیدارگر بر آن بود تا دین را به کمک علوم و دانش های جدید بازسازی کند و بر این اعتقاد بود که از طریق خردورزی، بازگشت به خویشتن و کشف تمدن ازدست رفته، مسلمانان قادر خواهند بود که بر ضعف و عقب ماندگی غلبه و دست استعمارگران را از امورشان کوتاه کنند.
در باب عقب ماندگی جهان اسلام دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است برخی از اندیشمندان آن را به ماهیت دین اسلام نسبت می دادند اما اسدآبادی نظری خلاف این ایده را داشت و از نظر او سنت محافظه کاری که بر جوامع اسلامی حکمفرما شده بود مسئول پوسیدگی و عقب ماندگی بود که کل اسلام را در معرض اختناق قرارداده بود. سید اعتقاد داشت دین توانایی ایجاد تحول در جوامع اسلامی را دارد و هیچ چیز در قرآن وجود ندارد که مخالف ارزش های آزادیخواهانه و انسانی غرب باشد. از دیدگاه او چنانچه ارزش های اسلامی مورد قبول قرار می گرفت و به برنامه های اصلاحی دولت ها منتقل می شد، نه تنها جوامع مسلمان از آن بهره می بردند بلکه زمینه بسیاری از جاذبه های غرب از بین می رفت. سید به عنوان اولین تئوریسین و آموزگار اتحاد اسلام درصدد بود اسلام را به یک ایدئولوژی برتر تبدیل کند. سید بر ضرورت کار فرهنگی تاکید داشت و تنها راه حل آگاهی بخشی به مردم را در توسعه فکر و معرفت می دانست. ایمان خلل ناپذیر او به دین موجب نشد از لزوم تجدید نظر در تفسیر سنتی از دین غافل بماند. از استبداد سیاسی و دینی به شدت انتقاد می کرد و برای خروج از آن پروتستانتیسم اسلامی را مطرح کرد؛ این دیدگاه به منزله گسست او از سنت به شمار می رود. سید با تاریخ به خوبی آشنا بود و می خواست علل رشد و پویایی اسلام درقرون اولیه را کشف و به جوامع قرن نوزدهم تزریق کند.
اسدآبادی احساس کرد اولین گام برای توقف استعمار غرب تجدید نیروی حکومت چند کشور باقیمانده اسلامی بود که هنوز تا حدودی استقلال خود را حفظ کرده بودند. از این رو مانند روح سرگردانی از تمام نقاط جهان اسلام بازدید کرد. او به این نکته پی برد که مسلمانان فاتح قرون اولیه ایمانی راسخ به اسلام داشتند؛ نه یک ایمان سست و بی روح قرن نوزدهمی که مغلوب و منکوب استعمارگران شده بود و می خواست به جوامع اسلامی هویت ببخشد و افتخارات قرون اولیه را به آنها بازگرداند.
سوالی که درباره اندیشه اتحاد اسلامی می توان مطرح کرد این است که آیا سید توانایی ایجاد اتحاد در بین جوامع اسلامی را داشت؟ این اتحاد بر چه مبنایی استوار بود؟ پرواضح است که او به خوبی دریافته بود اختلافات ملی و مذهبی در کشورهای اسلامی ریشه عمیقی داشت و به راحتی نمیتوانست با پل زدن و بدون برخورد با آن اختلافها از آن عبور کند. برخلاف دوران اولیه اسلامی دیگر خلافت که روزگاری مسلمانان دور آن جمع میشدند، مرکز ثقل حاکمیت اسلامی نبود و قطعاً برای عملی کردن وحدت نمی توانست به هیچ یک از شاهان ممالک اسلامی دل ببندد. اصلا با توجه به شرایط حاکم بر جهان و به ویژه رشد ناسیونالیسم که در کشورهای عقب مانده هیجان و خودآگاهی بیشتری ایجاد میکرد امکان نداشت ملل اسلامی را زیر چتر دولت واحد جمع کرد.
سید با نگاهی که به این مساله داشت برای اتحاد به اسلام اصیل روی آورد و احیاء حس عصبیت دینی را جایگزین نظام سیاسی واحد نمود. از این رو وحدت خدا، کتاب و رسول را که کلیه مسلمانان بر آن اتفاق داشتند سنگ بنای اتحاد اسلامی قرار داد. این گفته زیر تا حدود زیادی منظور سید از اتحاد و وحدت سیاسی و دینی را روشن می سازد؛ «منظور من این نیست که فرمانروای تمام امور یک شخص باشد، چراکه ممکن است چنین کاری دشوار باشد، اما امید آن دارم فرمانروای تمامی مسلمانان قرآن باشد، و محور وحدتشان دین، و هر زمامداری در حد توان خود به حفظ و حراست دیگری اهتمام ورزد، به خاطر اینکه بقا و فنایشان به هم بستگی دارد».
سید موفق شد قسمتهایی از دنیای اسلام را بیدار کرده و برای رهیایی از سلطه استعمارگران به جنب و جوش وادار کند. اما در راستای ایجاد اتحاد موفقیتی به دست نیاورد و در اواخر که از تفرقه ها به شدت رنجور شده بود گفت؛ «گویا اتفاق کرده ایم هیچ گاه متحد نشویم».
منابع؛
۱- رساله هایی درباره سیدجمال، به اهتمام حبیب عبدالرحمان جدیر، کابل، بیهقی، ۱۳۵۵.
۲- کریم مجتهدی، سیدجمال الدین و تفکر جدید، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳.
۳- داریوش رحمانیان، علت شناسی انحطاط ایرانیان از سیدجمال تا شریعتی، تبریز، موسسه تحقیقات اسلامی، ۱۳۸۲.
۴- محمد محیط طباطبایی، سیدجمال و بیداری مشرق زمین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،۱۳۷۰.
۵- محمد عثمان صدقی، سیدجمال الدین پیشوای مشرق زمین، کابل، بیهقی، ۱۳۵.
۶- سیدجمال الدین اندیشه ها و مبارزات، به اهتمام غلامحسین زرگرنژاد، تهران، حسینیه ارشاد،۱۳۸۴.
کتابخانه شماره 2 ( ایران شناسی و اسلام شناسی)
سایت کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی